بسم الله الرحمن الرحیم شرح حکمتها ۱۴۰۳/۰۵/۱۶_ ۱صفر
💢 حکمت۲۱۲ 💢
💠وَ قَالَ (علیه السلام): عُجْبُ الْمَرْءِ بِنَفْسِهِ، أَحَدُ حُسَّادِ عَقْلِهِ امام علی علیهالسلام میفرماید: خودپسندىِ انسان یکى از حسودان عقل اوست.
✅شبیه همین حکمت، روایات دیگری نیز داریم: 🔺در تحف العقول آمده: أوَّلُ إعْجابِ الْمَرْءِ بِنَفْسِهِ فَسادُ عَقْلِهِ اولین لحظه ای که انسان دچار عجب و خود برتر بینی میشود عقل انسان زائل میشود.
🔺یا در روایت است : إعْجابُ الْمَرْءِ بِنَفْسِهِ یَدُلُّ عَلى ضَعْفِ عَقْلِهِ عجب و خود بزرگتر بینی انسان (حتی اگر چیزی نگویدو بروز ندهد )نشانهای ضعف عقل اوست.
✳️حسود کسی است که از رسیدن نعمت به انسان ناراحت میشود و به دشمنی برخاسته و دنبال گرفتن نعمت از انسان است. عقل یکی از بزرگترین نعمت های خداوند به انسان است که اصلا وجه تمایز و برتری او از حیوان همین قوه ی عاقله است، خود پسندی حسودی است که دنبال گرفتن این نعمت از انسان است.
❇️کتاب شریف کافی با کتاب العقل و الجهل شروع میشود. ابتدای همین کتاب از امام کاظم روایتی داریم که به هشام فرمود: یَا هِشَامُ إِنَّ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حُجَّتَیْنِ حُجَّةً ظَاهِرَةً وَ حُجَّةً بَاطِنَةً فَأَمَّا الظَّاهِرَةُ فَالرُّسُلُ وَ الْأَنْبِیَاءُ وَ الْأَئِمَّةُ ع وَ أَمَّا الْبَاطِنَةُ فَالْعُقُول خداوند را بر مردمان دو حجت است: حجتى بیرونى و حجتى درونى. حجت بیرونى همان فرستادگان و پیامبران و امامان علیهم السلام هستند و حجت درونى همان خردها است.
✅عجب، حسادت به خود است؛ در حسادت های عادی شخصی به شخص دیگری حسادت میکند ولی در عجب پای شخص ثالثی در میان نیست و انسان به خودش حسادت میکند. خود شخص با عجب خودش به خودش حسادت میکند و. مانع پیشرفت خود میشود
❇️عجب راه پیشرفت را سد میکند: 🔺 در حکمت ۱۶۷ فرمود: الإعْجابُ یَمْنَعُ مِنَ الاْزْدیادِ عجب از زیاد شدن جلوگیری میکند.
⏪ نعمتی که به انسان میرسد و در حال زیاد شدن است را با عجب از بین میبرند و عقل را یا در حالت سکون یا در حالت پسرفت قرار میدهد.
✅عجب نشانه نادانی است: انسان اگر اندکی معرفت النفس داشته باشد و خود شناس باشد، محدودیت و ضعف خودش را به وضوح میتواند ببیند تا آنجا که حاکم خونخواری مثل حجاج را سوسکی از پا در می آورد و نمرود را پشه ای.
🔺با این همه ضعف و کاستی اگر انسان بخواهد دچار عجب شود به معنای واقعی کلمه نادان است و عقل او توسط عجب له حراج برده شده است. حسرت در غرر الحکم میفرماید: الْمُعْجِبُ لا عَقْلَ لَهُ انسان خود برتر بین عقل ندارد.
🔺همچنین در روایت دیگری در غرر الحکم میفرماید: العُجْبُ رَأْسُ الْحِماقَةِ عجب و خودبزرگ بینی راس و سر حماقتند.
⏪انسانی که خود پسند است به دانسته هایش اکتفا میکند ولی کسی که از خود پسندی به دور است در مقایسه خود با دیگران متوجه نادانسته هایش میشود و روز به روز پیشرفت میکند. انسان باید در هر کاری به دنبال پیشرفت باشد نه اینکه خود را محدود کند به دانسته هایش و متوجه نقص هایش باشد.
🔺به تعبیر حافظ و ضرب المثل فارسی: "خودپسندی جانِ من، بُرهانِ نادانی بُوَد" اگر بخواهیم یک دلیل قوی برای نادانی انسان اقامه کنیم همین خود پسندی است. انسانی که با چهار کلاس سواد فکر کند خیلی میداند باید در خود تجدید نظر کند و بفهمد دانسته های او در مقابل نادانسته های او قطره ای است در مقابل اقیانوس.
❎حقیقت عجب توهم است: وهم و خیال و عقل در مقابل هم قرار دارند، حقیقت عجب آن است که انسان توهم مقام و جایگاهی برای خود داشته باشد و خیال کند خیلی میفهمد در حالی که واقعا اینگونه نیست. حقیقت عجب به ههم ریختگی دستگاه محاسباتی انسان است که کم خودش را زیاد میبیند.
🔺امیرالمومنین علیهالسلام میفرمایند: لإعْجابُ ضِدُّ الصَّوابِ وَآفَةُ الاْلْبابِ خودپسندى ضد واقع بینى است وآفتى است براى عقل ها. قرآن کریم نیز در سوره فاطر میفرماید: أَفَمَنْ زُیِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ فَرَآهُ حَسَناً آیا کسى که عمل بدش براى او آراسته شده و آن را خوب و زیبا مى بیند همانند کسى است که واقع را آنچنان که هست مى یابد؟!
⏪عجب یعنی تغییر دستگاه محاسباتی انسان و بد را خوب دیدن عجب موجب سقوط است:
🔺مرحوم کلینی در کافی از امام صادق نقل میکند: إنَّ عیسَی بنَ مَریمَ(ع)کانَ مِن شَرائِعِهِ السَّیحُ فِی البِلادِ یکی از برنامه های حضرت عیسی سفر به مناطق مختلف بود، فَخَرَجَ فی بَعضِ سَیحِهِ وَمَعَهُ رَجُلٌ مِن أصحابِهِ قَصیرٌ در یکی از سفرها، مردی کوتاه قدی، همراه او بود که از ملازمان وی به شمار می رفت وکانَ کثیرَ اللُّزومِ لِعیسَی بنِ مَریمَ(ع)، فَلَمَّا انتَهی عیسی إلَی البَحرِ قالَ «بِسْمِ اللَّهِ» بِصِحَّةِ یقینٍ مِنهُ فَمَشی عَلی ظَهرِ الماءِ، وقتی حضرت عیسی به دریا رسید، «بسم اللّه » را از روی یقین گفت و بر روی آب، راه رفت. فَقالَ الرَّجُلُ القَصیرُ حینَ نَظَرَ إلی عیسی(ع)جازَه: «بِسْمِ اللَّهِ» بِصِحَّةِ یقینٍ مِنهُ، فَمَشی عَلَی الماءِ ولَحِقَ بِعیسی(ع) مرد کوتاه قد، چون دید عیسی(ع) عبور کرد، «بسم اللّه » را با یقین گفت و بر روی آب، راه رفت و به عیسی(ع) پیوست. فَدَخَلَهُ العُجبُ بِنَفسِهِ در این هنگام، عُجْب او را فرا گرفت. فَقالَ: هذا عیسی روحُ اللّهِ یمشی عَلَی الماءِ، وأ نَا أمشی عَلَی الماءِ فَما فَضلُهُ عَلَیّ با خود گفت: این، عیسی روح اللّه است که بر روی آب راه می رود و من هم بر روی آب، راه می روم. پس او چه برتری ای بر من دارد؟ ، قالَ: فَرُمِسَ فِی الماءِ در این هنگام، در آب فرو رفت و از عیسی(ع)کمک خواست فَاستَغاثَ بِعیسی(ع)فَتَناوَلَهُ مِنَ الماءِ فَأَخرَجَهُ، ثُمَّ قالَ لَهُ: ما قُلتَ یا قَصیرُ؟ عیسی(ع) او را از آب بیرون کشید و به وی گفت: «مرد! چه گفتی که چنین گرفتار شدی؟». قالَ: قُلتُ: هذا روحُ اللّهِ یمشی عَلَی الماءِ، وأ نَا أمشی،فَدَخَلَنی مِن ذلِک عُجبٌ. مرد گفت: با خود گفتم: این، روح اللّه است که بر آب راه می رود و من هم بر روی آب راه می روم، و گرفتار عُجب شدم. فَقالَ لَهُ عیسی(ع): لَقَد وَضَعتَ نَفسَک فی غَیرِ المَوضِعِ الَّذی وَضَعَک اللّهُ فیهِ فَمَقَتَک اللّهُ عَلی ما قُلتَ فَتُب إلَی اللّهِ عز و جل مِمّا قُلتَ. قالَ: فَتابَ الرَّجُلُ وعادَ إلی مَرتَبَتِهِ الَّتی وَضَعَهُ اللّهُ فیها... عیسی(ع) به وی فرمود: «خود را در منزلتی غیر از آنچه خدا برایت مقرّر کرده بود، قرار دادی. پس خداوند بر گفته ات خشم گرفت. از گفته ات به سوی خداوند، توبه کن».مرد، توبه کرد و به منزلتی که خداوند برایش قرار داده بود، بازگشت.
⏪انسان وقتی برای خود فضیلتی نسبت به دیگران دید به جای این که دچار خود برتر بینی شود باید به این نکته توجه کند که دیگران هم اگر شرایطش را داشتند میتوانستند از ما بهتر شوند و این فضیلتی که نصیب ما شده نعمتی است از طرف خدا که اگر شرایطش را برای ما مهیا نمیکرد به آن نمی رسیدیم.
👈نکته ۱: از جمله " أَحَدُ حُسَّادِ عَقْلِهِ" استفاده میشود که عقل ، دشمنان دیگری هم دارد که هر کدام به نحوی حسادت او را میکنند و در صدد زمین زدن او هستند. از جمله:
شراب: 🔺در حکمت ۲۵۲ میفرماید: فَرضَ اللّه ُ ··· تَرْکَ شُرْبِ الخَمرِ تَحْصینا للعَقلِ خداوند براى حفظ عقل ، ترک شرابخوارى را واجب گردانید .
⏪انسان باید از شرب خمر و مصرف مواد مخدر که سبب زوال عقل است خود داری کند.
خشم: 🔺امیرالمومنین علیه السلام: شِدَّةُ الغَضَبِ تُغَیرُ المَنطِقَ، وَ تَقطَعُ مَادَّةَ الحُجَّةِ، وَ تُفَرِّقُ الفَهمَ شدّت خشم، نحوه سخنگفتن را تغییر میدهد و ریشه برهان و دلیل را قطع میکند و فهم را از هم جدا میکند.
🔺امام صادق علیهالسلام میفرمایند: مَن لَم یملِک غَضَبَهُ لَم یملِک عَقلَهُ هر که مالک خشم خویش نباشد، مالک خِرد خویش نخواهد بود.
🔺در غررالحکم آمده: الغَضَبُ مَرکبُ الطَّیشِ خشم، مَرکب سبک سری است.
عجله: 🔺حضرت در حکمت ۳۶۳ میفرمایند : مِنَ الْخُرْقِ الْمُعَاجَلَةُ قَبْلَ الْإِمْکَانِ، وَ الْأَنَاةُ بَعْدَ الْفُرْصَة عجله کردن پیش از فراهم شدن امکانات، و از دست دادن امکانات و سستى کردن پس از فرصت، از حماقت و نادانى است.
شهوت: 🔺 امیرالمومنین علیهالسلام میفرمایند: غَیرُ مُنتَفِعٍ بِالحِکمَةِ عَقلٌ مَعلُولٌ بِالغَضَبِ وَ الشَّهوَةِ. اندیشهای که مریضِ خشم و شهوت است، از حکمت بهرهای نبرد.
👈نکته ۲: علاوه بر آفات فوق الذکر (از بین رفتن عقل و...)، یکی دیگر از آفات عجب بی مِهری کردن مردم با انسان خود پسند است. 🔺حضرت در حکمت ۶ میفرماید: َ مَنْ رَضِیَ عَنْ نَفْسِهِ کَثُرَ السَّاخِطُ عَلَیْه کسی که دچار عجب و خود برتر بینی شد مردم چشم دیدنش را ندارند.
👈نکته ۳: عجب و خود پسندی همه جا بد است و اگر از طریق عبادت به دست بیاید از همه جا بدتر است.
🔺 ابن ابی الحدید از قول برخی افراد نقل میکند که میگفتند: لأِن أبیتُ نائماً و أَصبحُ نادما أَحب إلیَّ من أن أبیتُ قائماً و اصبح متعجِّبا... اینکه من نماز شب نخوانم و صبح ناراحت باشم برایم بهتر از آن است که نماز شب بخوانم و صبح عجب داشته باشم.
🔺امام باقر علیهالسلام میفرمایند: دَخَلَ رَجُلَانِ الْمَسْجِدَ أَحَدُهُمَا عَابِدٌ وَ الْآخَرُ فَاسِقٌ فَخَرَجَا مِنَ الْمَسْجِدِ دو مرد به مسجد رفتند،یکى عابد بود و یکى فاسق،از مسجد خارج شدند، وَ الْفَاسِقُ صِدِّیقٌ وَ الْعَابِدُ فَاسِقٌ آن فاسق مقام صدّیق داشت(مؤمن واقعى بود)و آن عابد،فاسق بود؛ وَ ذَلِکَ أَنَّهُ یَدْخُلُ الْعَابِدُ الْمَسْجِدَ مُدِلًّا بِعِبَادَتِهِ یُدِلُّ بِهَا فَتَکُونُ فِکْرَتُهُ فِی ذَلِکَ وَ تَکُونُ فِکْرَةُ الْفَاسِقِ فِی التَّنَدُّمِ عَلَى فِسْقِهِ وَ یَسْتَغْفِرُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ مِمَّا صَنَعَ مِنَ الذُّنُوبِ. و این براى آن است که عابد به مسجد رود و به عبادت خود مىنازد و همۀ اندیشهاش در این است ولى فکر فاسق و بدکار دنبال پشیمانى از کار بد خود و توبه است و از خداى عزّ و جلّ دربارۀ هرچه گناه کرده است آمرزش مىخواهد.
اللهم نعوذ بک من الکسل و الفشل
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیانثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
علی جان!
یک حاجی در طواف داری به دهان/ یک حیدر در مصاف داری به دهان/ یک تیغ دو دم به دست داری آقا/ یک تیغ دو دم غلاف داری به دهان/
بسم الله الرحمن الرحیم
شرح حکمتها
۱۴۰۳/۰۵/۱۶_ ۱صفر
💢 حکمت۲۱۲ 💢
💠وَ قَالَ (علیه السلام):
عُجْبُ الْمَرْءِ بِنَفْسِهِ، أَحَدُ حُسَّادِ عَقْلِهِ
امام علی علیهالسلام میفرماید:
خودپسندىِ انسان یکى از حسودان عقل اوست.
✅شبیه همین حکمت، روایات دیگری نیز داریم:
🔺در تحف العقول آمده:
أوَّلُ إعْجابِ الْمَرْءِ بِنَفْسِهِ فَسادُ عَقْلِهِ
اولین لحظه ای که انسان دچار عجب و خود برتر بینی میشود عقل انسان زائل میشود.
🔺یا در روایت است :
إعْجابُ الْمَرْءِ بِنَفْسِهِ یَدُلُّ عَلى ضَعْفِ عَقْلِهِ
عجب و خود بزرگتر بینی انسان (حتی اگر چیزی نگویدو بروز ندهد )نشانهای ضعف عقل اوست.
✳️حسود کسی است که از رسیدن نعمت به انسان ناراحت میشود و به دشمنی برخاسته و دنبال گرفتن نعمت از انسان است.
عقل یکی از بزرگترین نعمت های خداوند به انسان است که اصلا وجه تمایز و برتری او از حیوان همین قوه ی عاقله است، خود پسندی حسودی است که دنبال گرفتن این نعمت از انسان است.
❇️کتاب شریف کافی با کتاب العقل و الجهل شروع میشود.
ابتدای همین کتاب از امام کاظم روایتی داریم که به هشام فرمود:
یَا هِشَامُ إِنَّ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حُجَّتَیْنِ حُجَّةً ظَاهِرَةً وَ حُجَّةً بَاطِنَةً فَأَمَّا الظَّاهِرَةُ فَالرُّسُلُ وَ الْأَنْبِیَاءُ وَ الْأَئِمَّةُ ع وَ أَمَّا الْبَاطِنَةُ فَالْعُقُول
خداوند را بر مردمان دو حجت است: حجتى بیرونى و حجتى درونى. حجت بیرونى همان فرستادگان و پیامبران و امامان علیهم السلام هستند و حجت درونى همان خردها است.
✅عجب، حسادت به خود است؛
در حسادت های عادی شخصی به شخص دیگری حسادت میکند ولی در عجب پای شخص ثالثی در میان نیست و انسان به خودش حسادت میکند. خود شخص با عجب خودش به خودش حسادت میکند و. مانع پیشرفت خود میشود
❇️عجب راه پیشرفت را سد میکند:
🔺 در حکمت ۱۶۷ فرمود:
الإعْجابُ یَمْنَعُ مِنَ الاْزْدیادِ
عجب از زیاد شدن جلوگیری میکند.
⏪ نعمتی که به انسان میرسد و در حال زیاد شدن است را با عجب از بین میبرند و عقل را یا در حالت سکون یا در حالت پسرفت قرار میدهد.
✅عجب نشانه نادانی است:
انسان اگر اندکی معرفت النفس داشته باشد و خود شناس باشد، محدودیت و ضعف خودش را به وضوح میتواند ببیند تا آنجا که حاکم خونخواری مثل حجاج را سوسکی از پا در می آورد و نمرود را پشه ای.
🔺با این همه ضعف و کاستی اگر انسان بخواهد دچار عجب شود به معنای واقعی کلمه نادان است و عقل او توسط عجب له حراج برده شده است.
حسرت در غرر الحکم میفرماید:
الْمُعْجِبُ لا عَقْلَ لَهُ
انسان خود برتر بین عقل ندارد.
🔺همچنین در روایت دیگری در غرر الحکم میفرماید:
العُجْبُ رَأْسُ الْحِماقَةِ
عجب و خودبزرگ بینی راس و سر حماقتند.
⏪انسانی که خود پسند است به دانسته هایش اکتفا میکند ولی کسی که از خود پسندی به دور است در مقایسه خود با دیگران متوجه نادانسته هایش میشود و روز به روز پیشرفت میکند.
انسان باید در هر کاری به دنبال پیشرفت باشد نه اینکه خود را محدود کند به دانسته هایش و متوجه نقص هایش باشد.
🔺به تعبیر حافظ و ضرب المثل فارسی:
"خودپسندی جانِ من، بُرهانِ نادانی بُوَد"
اگر بخواهیم یک دلیل قوی برای نادانی انسان اقامه کنیم همین خود پسندی است. انسانی که با چهار کلاس سواد فکر کند خیلی میداند باید در خود تجدید نظر کند و بفهمد دانسته های او در مقابل نادانسته های او قطره ای است در مقابل اقیانوس.
❎حقیقت عجب توهم است:
وهم و خیال و عقل در مقابل هم قرار دارند، حقیقت عجب آن است که انسان توهم مقام و جایگاهی برای خود داشته باشد و خیال کند خیلی میفهمد در حالی که واقعا اینگونه نیست.
حقیقت عجب به ههم ریختگی دستگاه محاسباتی انسان است که کم خودش را زیاد میبیند.
🔺امیرالمومنین علیهالسلام میفرمایند:
لإعْجابُ ضِدُّ الصَّوابِ وَآفَةُ الاْلْبابِ
خودپسندى ضد واقع بینى است وآفتى است براى عقل ها.
قرآن کریم نیز در سوره فاطر میفرماید:
أَفَمَنْ زُیِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ فَرَآهُ حَسَناً
آیا کسى که عمل بدش براى او آراسته شده و آن را خوب و زیبا مى بیند همانند کسى است که واقع را آنچنان که هست مى یابد؟!
⏪عجب یعنی تغییر دستگاه محاسباتی انسان و بد را خوب دیدن
عجب موجب سقوط است:
🔺مرحوم کلینی در کافی از امام صادق نقل میکند:
إنَّ عیسَی بنَ مَریمَ(ع)کانَ مِن شَرائِعِهِ السَّیحُ فِی البِلادِ
یکی از برنامه های حضرت عیسی سفر به مناطق مختلف بود،
فَخَرَجَ فی بَعضِ سَیحِهِ وَمَعَهُ رَجُلٌ مِن أصحابِهِ قَصیرٌ
در یکی از سفرها، مردی کوتاه قدی، همراه او بود که از ملازمان وی به شمار می رفت
وکانَ کثیرَ اللُّزومِ لِعیسَی بنِ مَریمَ(ع)، فَلَمَّا انتَهی عیسی إلَی البَحرِ قالَ «بِسْمِ اللَّهِ» بِصِحَّةِ یقینٍ مِنهُ فَمَشی عَلی ظَهرِ الماءِ،
وقتی حضرت عیسی به دریا رسید، «بسم اللّه » را از روی یقین گفت و بر روی آب، راه رفت.
فَقالَ الرَّجُلُ القَصیرُ حینَ نَظَرَ إلی عیسی(ع)جازَه: «بِسْمِ اللَّهِ» بِصِحَّةِ یقینٍ مِنهُ، فَمَشی عَلَی الماءِ ولَحِقَ بِعیسی(ع)
مرد کوتاه قد، چون دید عیسی(ع) عبور کرد، «بسم اللّه » را با یقین گفت و بر روی آب، راه رفت و به عیسی(ع) پیوست.
فَدَخَلَهُ العُجبُ بِنَفسِهِ
در این هنگام، عُجْب او را فرا گرفت. فَقالَ: هذا عیسی روحُ اللّهِ یمشی عَلَی الماءِ، وأ نَا أمشی عَلَی الماءِ فَما فَضلُهُ عَلَیّ
با خود گفت: این، عیسی روح اللّه است که بر روی آب راه می رود و من هم بر روی آب، راه می روم. پس او چه برتری ای بر من دارد؟ ،
قالَ: فَرُمِسَ فِی الماءِ
در این هنگام، در آب فرو رفت و از عیسی(ع)کمک خواست
فَاستَغاثَ بِعیسی(ع)فَتَناوَلَهُ مِنَ الماءِ فَأَخرَجَهُ، ثُمَّ قالَ لَهُ: ما قُلتَ یا قَصیرُ؟
عیسی(ع) او را از آب بیرون کشید و به وی گفت: «مرد! چه گفتی که چنین گرفتار شدی؟».
قالَ: قُلتُ: هذا روحُ اللّهِ یمشی عَلَی الماءِ، وأ نَا أمشی،فَدَخَلَنی مِن ذلِک عُجبٌ.
مرد گفت: با خود گفتم: این، روح اللّه است که بر آب راه می رود و من هم بر روی آب راه می روم، و گرفتار عُجب شدم.
فَقالَ لَهُ عیسی(ع): لَقَد وَضَعتَ نَفسَک فی غَیرِ المَوضِعِ الَّذی وَضَعَک اللّهُ فیهِ فَمَقَتَک اللّهُ عَلی ما قُلتَ فَتُب إلَی اللّهِ عز و جل مِمّا قُلتَ. قالَ: فَتابَ الرَّجُلُ وعادَ إلی مَرتَبَتِهِ الَّتی وَضَعَهُ اللّهُ فیها...
عیسی(ع) به وی فرمود: «خود را در منزلتی غیر از آنچه خدا برایت مقرّر کرده بود، قرار دادی. پس خداوند بر گفته ات خشم گرفت. از گفته ات به سوی خداوند، توبه کن».مرد، توبه کرد و به منزلتی که خداوند برایش قرار داده بود، بازگشت.
⏪انسان وقتی برای خود فضیلتی نسبت به دیگران دید به جای این که دچار خود برتر بینی شود باید به این نکته توجه کند که دیگران هم اگر شرایطش را داشتند میتوانستند از ما بهتر شوند و این فضیلتی که نصیب ما شده نعمتی است از طرف خدا که اگر شرایطش را برای ما مهیا نمیکرد به آن نمی رسیدیم.
👈نکته ۱:
از جمله " أَحَدُ حُسَّادِ عَقْلِهِ" استفاده میشود که عقل ، دشمنان دیگری هم دارد که هر کدام به نحوی حسادت او را میکنند و در صدد زمین زدن او هستند. از جمله:
شراب:
🔺در حکمت ۲۵۲ میفرماید:
فَرضَ اللّه ُ ··· تَرْکَ شُرْبِ الخَمرِ تَحْصینا للعَقلِ
خداوند براى حفظ عقل ، ترک شرابخوارى را واجب گردانید .
⏪انسان باید از شرب خمر و مصرف مواد مخدر که سبب زوال عقل است خود داری کند.
خشم:
🔺امیرالمومنین علیه السلام:
شِدَّةُ الغَضَبِ تُغَیرُ المَنطِقَ، وَ تَقطَعُ مَادَّةَ الحُجَّةِ، وَ تُفَرِّقُ الفَهمَ
شدّت خشم، نحوه سخنگفتن را تغییر میدهد و ریشه برهان و دلیل را قطع میکند و فهم را از هم جدا میکند.
🔺امام صادق علیهالسلام میفرمایند:
مَن لَم یملِک غَضَبَهُ لَم یملِک عَقلَهُ
هر که مالک خشم خویش نباشد، مالک خِرد خویش نخواهد بود.
🔺در غررالحکم آمده:
الغَضَبُ مَرکبُ الطَّیشِ
خشم، مَرکب سبک سری است.
عجله:
🔺حضرت در حکمت ۳۶۳ میفرمایند :
مِنَ الْخُرْقِ الْمُعَاجَلَةُ قَبْلَ الْإِمْکَانِ، وَ الْأَنَاةُ بَعْدَ الْفُرْصَة
عجله کردن پیش از فراهم شدن امکانات، و از دست دادن امکانات و سستى کردن پس از فرصت، از حماقت و نادانى است.
شهوت:
🔺 امیرالمومنین علیهالسلام میفرمایند:
غَیرُ مُنتَفِعٍ بِالحِکمَةِ عَقلٌ مَعلُولٌ بِالغَضَبِ وَ الشَّهوَةِ.
اندیشهای که مریضِ خشم و شهوت است، از حکمت بهرهای نبرد.
👈نکته ۲:
علاوه بر آفات فوق الذکر (از بین رفتن عقل و...)، یکی دیگر از آفات عجب بی مِهری کردن مردم با انسان خود پسند است.
🔺حضرت در حکمت ۶ میفرماید: َ
مَنْ رَضِیَ عَنْ نَفْسِهِ کَثُرَ السَّاخِطُ عَلَیْه
کسی که دچار عجب و خود برتر بینی شد مردم چشم دیدنش را ندارند.
👈نکته ۳:
عجب و خود پسندی همه جا بد است و اگر از طریق عبادت به دست بیاید از همه جا بدتر است.
🔺 ابن ابی الحدید از قول برخی افراد نقل میکند که میگفتند:
لأِن أبیتُ نائماً و أَصبحُ نادما أَحب إلیَّ من أن أبیتُ قائماً و اصبح متعجِّبا...
اینکه من نماز شب نخوانم و صبح ناراحت باشم برایم بهتر از آن است که نماز شب بخوانم و صبح عجب داشته باشم.
🔺امام باقر علیهالسلام میفرمایند:
دَخَلَ رَجُلَانِ الْمَسْجِدَ أَحَدُهُمَا عَابِدٌ وَ الْآخَرُ فَاسِقٌ فَخَرَجَا مِنَ الْمَسْجِدِ
دو مرد به مسجد رفتند،یکى عابد بود و یکى فاسق،از مسجد خارج شدند،
وَ الْفَاسِقُ صِدِّیقٌ وَ الْعَابِدُ فَاسِقٌ
آن فاسق مقام صدّیق داشت(مؤمن واقعى بود)و آن عابد،فاسق بود؛
وَ ذَلِکَ أَنَّهُ یَدْخُلُ الْعَابِدُ الْمَسْجِدَ مُدِلًّا بِعِبَادَتِهِ یُدِلُّ بِهَا فَتَکُونُ فِکْرَتُهُ فِی ذَلِکَ وَ تَکُونُ فِکْرَةُ الْفَاسِقِ فِی التَّنَدُّمِ عَلَى فِسْقِهِ وَ یَسْتَغْفِرُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ مِمَّا صَنَعَ مِنَ الذُّنُوبِ.
و این براى آن است که عابد به مسجد رود و به عبادت خود مىنازد و همۀ اندیشهاش در این است ولى فکر فاسق و بدکار دنبال پشیمانى از کار بد خود و توبه است و از خداى عزّ و جلّ دربارۀ هرچه گناه کرده است آمرزش مىخواهد.
اللهم نعوذ بک من الکسل و الفشل