بسم الله الرحمن الرحیم شرح حکمت ها ۱۴۰۳/۰۶/۰۶_۲۲صفر
💢حکمت۲۱۹💢
💠وَ قَالَ (علیه السلام): امام علی علیهالسلام میفرمایند: 💠 أَکْثَرُ مَصَارِعِ الْعُقُولِ، تَحْتَ بُرُوقِ الْمَطَامِعِ. بیشترین قربانگاه عقل ها در هنگام برق زدن شمشیر طمع هاست.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ✅«مَصارِع» جمع «مِصرع» به معناى محلى است که انسان به خاک مى افتد. این واژه در مورد شهیدان و کشته شدگان و غیر آنها به کار مى رود. عرب به کُشتی مصارعه میگوید یعنی هر کسی میخواهد دیگری را به زمین بزند.
✅ «بُرُوق» جمع «برق»، به معنای رعد و برق، یا برق و درخشش شمشیر و مثل آن است.
✅«مَطامِع» جمع «طمع» غالباً به معناى چشم داشتن به چیزهایى است که یا در دسترس قرار نمى گیرد و یا اگر قرار مى گیرد شایسته و حق انسان نیست. ⏪خلفا به حق امیرالمومنین طمع کردند و آن را خواستند در حالی که به تعبیر حضرت در خطبه ۳، این لباس مناسب آنها نبود و "طمع" در لغت تمایل نفس به چیزی از روی آرزوی شدید است.و در اصطلاح قرآنی توقع داشتن و حریص بودن در اموال و زندگی مردم است.
👈 اگر کسی به بیش از حد و شان خودش دل ببندد، دچار طمع شده.
بخواهد با دختری ازدواج کند که از جنبه های مختلف از او بالاتر است و همخوانی ندارد این طمع است. بخواهد مسولیتی بگیرد که بالاتر از ظرفیت و تخصص اوست این طمع است. بخواهد به مال و مقامی برسد که با حال و روز او همخوانی ندارد این طمع است.
✳️بین عقل و جهل، فطرت و شهوت، خدا پرستی و هوا پرستی همیشه جنگ و نزاع بر پا بوده و برپا هست. 🔺 به تعبیر خطبه ۱۶: حَقٌّ وَ بَاطِلٌ وَ لِکُلٍّ أَهْلٌ فَلَئِنْ أَمِرَ الْبَاطِلُ لَقَدِیماً فَعَل این وضع حق و باطل است، که هر یک را خریدارى است، اگر باطل بسیار باشد، از گذشته چنین بوده.
در این میدان سخت، اگر عقل حاکم بود و فرمانروایی میکرد انسان به سعادت و کمال میرسد ولی اگر جهل و هوس و شهوت غالب شد انسان به هلاکت می افتد. طمع یکی از جنود شیطان برای زمین زدن مومنان است.
❇️ در تشبیه طمع به برق دو معنا به ذهن میرسد: 1⃣طمع ها مانند رعد و برقی هستند که لحظه ای آسمان را روشن میکنند، شخص گرفتار در بیابان یک تصویر مبهم میبیند و به راه می افتد در حالی که ناگهان در دره و چاهی سقوط میکند و از بین میرود.
2⃣طمع مانند درخشش شمشیر صیقلی است که زیبایی و درخشندگی دارد، ولی در کنار این درخشندگی، تیزی و برندگی دارد و باعث مرگ میشود. .
✳️طمع در روایات:
🔺حضرت در حکمت ۱۸۰ میفرماید: الطَّمَعُ رِقٌّ مُؤَبَّدٌ طمع بردگى و اسارت جاویدان است.
🔺امام سجاد علیه السلام میفرمایند: رَأَیْتُ الْخَیْرَ کُلَّهُ قَدِ اجْتَمَعَ فِی قَطْعِ الطَّمَعِ عَمَّا فِی أَیْدِی النَّاس من همه ی خیر را در این دیدم که شما از انچه در دست مردم است، قطع طمع کنید.
🔺در خطبه متقین در توصیف پرهیزگاران ـ فرمود : فَمِن عَلامَةِ أحَدِهم أنَّکَ تَرى لَهُ قُوَّةً فی دِینٍ ··· و صَبرا فی شِدَّةٍ، و طَلَبا فی حَلالٍ، و نَشاطا فی هُدًى، و تَحَرُّجا عن طَمَعٍ از نشانه هاى هر پرهیزگار این است که او را در دین نیرومند مى بینى ··· و در سختیها صبور ، و طالب روزىِ حلال ، و در پیمودن راه هدایت، چالاک و پر نشاط ، و از طمع به دور.
🔺پیامبر صلوات الله علیه در مورد طمع فرمود: هُو مِفتاحُ کُلِّ سَیِّئَةٍ، و رَأسُ کُـلِّ خَطیئةٍ، و سَبَبُ إحباطِ کُلِّ حَسَنَةٍ آن کلید هر بدى است و منشأ هر گناهى و موجب بر باد رفتن هر کار نیکى . ⏪ انسان وقتی حب شدید نسبت به چیزی پیدا کرد برای رسیدن به آن هر گناه و خطایی را مرتکب میشود.
❎آثار زیانبار طمع: بسیارى از حوادث دردناک تاریخى بر اثر همین صفت رذیله رخ داده است. مهم ترین فاجعه تاریخ اسلام، شهادت شهیدان کربلا، از یک نظر به سبب طمع در حکومت رى از سوى «عمر سعد» واقع شد و حکومت مرگبار بنى امیه به طور کلى مولود طمع هایى بود که آنها در جانشینى پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) و گرفتن انتقام غزوات آن حضرت داشتند. .
ولی به طور خاص طمع چند اثر مخرب دارد:
1⃣ طمع عقل را از بین میبرد:
🔺 أَکْثَرُ مَصَارِعِ الْعُقُولِ، تَحْتَ بُرُوقِ الْمَطَامِعِ وقتی برق طمع جهیدن گرفت، عقل از بین میرود.
🔺پیامبر صلوات الله علیه فرمود: الطَّمَعُ یُذهِبُ الحِکمَةَ مِن قُلوبِ العُلَماءِ طمع ، حکمت را از دلهاى دانشمندان مى برد.
2⃣طمع عزت و حریت را از بین میبرد و ذلت می آورد:
🔺حضرت در حکمت ۲۲۶ میفرماید: الطّامِعُ فی وَثاقِ الذُّلِّ انسان طمع کار در بند ظلم است.
🔺در کتاب غررالحکم از حضرت روایت شده است : ثَمَرَةُ الطَّمَعِ ذُلُّ الدُّنْیا وَالاْخِرَة ثمره طمع، ذلت دنیا و آخرت است.
🔺امام حسن عسکرى: ما أقْبَحَ بِالْمُؤْمِنِ أنْ تَکُونَ لَهُ رَغْبَةٌ تُذِلُّهُ چه قدر زشت است براى انسان با ایمان که علائقى داشته باشد که سبب ذلت او شود.
🔺 امام صادق علیهالسلام در حدیث می فرمایند: یَا هِشَامُ إِیَّاکَ وَ الطَّمَعَ وَ عَلَیْکَ بِالْیَأْسِ مِمَّا فِی أَیْدِی النَّاسِ وَ أَمِتِ الطَّمَعَ مِنَ الْمَخْلُوقِینَ فَإِنَّ الطَّمَعَ مِفْتَاحُ الذُّلِّ وَ اخْتِلَاس از طمع برحذر باش و از آن چه در دست های مردم است نا امید باش و طمع را از مخلوقین بمیران به درستی که طمع کلید ذلت وربودن عقل است.
🔺در خطبه ۱۶۰ آمده است: وَإِنْ شِئْتَ قُلْتُ فِی عِیسَى ابْنِ مَرْیَمَ فَلَقَدْ کَانَ یَتَوَسَّدُ الْحَجَرَ وَ یَلْبَسُ الْخَشِنَ وَیَأْکُلُ الْجَشِبَ وَکَانَ إِدَامُهُ الْجُوعَ وَسِرَاجُهُ بِاللَّیْلِ الْقَمَرَ وَظِلَالُهُ فِی الشِّتَاءِ مَشَارِقَ الْأَرْضِ وَمَغَارِبَهَا وَفَاکِهَتُهُ وَرَیْحَانُهُ مَا تُنْبِتُ الْأَرْضُ لِلْبَهَائِمِ وَلَمْ تَکُنْ لَهُ زَوْجَةٌ تَفْتِنُهُ وَلَا وَلَدٌ یَحْزُنُهُ وَلَا مَالٌ یَلْفِتُهُ وَلَا طَمَعٌ یُذِلُّهُ دَابَّتُهُ رِجْلَاهُ وَخَادِمُهُ یَدَاه اگر میخواهی دربارهی عیسی که چه چیزی میپوشید، غذایش چه بود، بر روی چه چیزی مینشست، روشنایی وی چه بود؟ اینگونه میگویم: حکایتی از زهد و رفتار سادهزیستی عیسی است که سنگ را بالش خود قرار مى داد، لباس پشمى خشن به تن مى کرد، و نان خشک مى خورد، نان خورش او گرسنگى، و چراغش در شب ماه، و پناهگاه زمستان او شرق و غرب زمین بود، میوه و گل او سبزیجاتى بود که زمین براى چهارپایان مىرویاند، زنى نداشت که او را فریفته خود سازد، فرزندی نداشت تا او را غمگین سازد، طمعی نداشت که او را ذلیل کند. مرکبش پاهایش بود و خادمش دستهایش.
3⃣ طمع ایمان را میبرد و بی دینی به ارمغان میآورد:
🔺راوی از امام صادق علیهالسلام میپرسد: قُلْتُ لَهُ مَا الَّذِی یُثْبِتُ الْإِیمَانَ فِی الْعَبْدِ قَالَ الْوَرَعُ از امام پرسیدم چه چیزی باعث ماندگاری ایمان در انسان میشود؟ فرمود ورع و دوری از شبهات وَ الَّذِی یُخْرِجُهُ مِنْهُ قَالَ الطَّمَعُ. گفتم چه چیزی باعث خارج شدن ایمان از قلب انسان میشود؟ فرمود طمع
.
✳️با طمع میتوان انسان آزاده را به بردگی کشاند: ابن ابی الحدید در جلد ۲۸ شرح نهج البلاغه اش داستان عجیبی نقل میکند: شخصی است به نام هانی. او رئیس عراقی های ساکن شام است. وقتی خبر بیعت گرفتن معاویه برای یزید پخش شد، هانی در مسجد شام سخنرانی کرد و گفت: العجب لمعاویة یرید أن یَقسِرَنا على بیعة یزید و حالُه حالُه در تعجبم از معاویه معاویه شخصی را نزد هانی فرستاد که برو به او بگو: أیها الشیخ قد وصلت کلمتک إلى معاویة و لستَ فی زمن أبی بکر و عمر ... فإنهم بنو أمیة و قد عرفتَ جرأتَهم و إقدامَهم و لم یدعنی إلى هذا القول لک إلا النصیحة و الإشفاق برو بگو معاویه مهربانی خلفای قبل را ندارد، او از بنی امیه است و در بحث حکومت با کسی شوخی ندارد، من اینها را از روی دلسوزی به تو میگویم که معاویه مشکلی برایت ایجاد نکند.
این شخص پیش هانی رفت و حرفها را به او زد . او گفت تو از در نصیحت و خییرخواهی نیامده ای بلکه مامور معاویه هستی . برو به معاویه بگو این حرفها در من تاثیر ندارد. وقتی خبر به معاویه رسید از این پاسخ تعجب کرد و گفت: نستعین بالله علیه. معاویه از در دیگری وارد شد. همه عراقی های ساکن شام را به دربار دعوت کرد و به آنها گفت هر کسی حاجت و خواسته ای دارد بنویسد تا ما اجرا کنیم. هانی هم آمد . فعرض علیه کتابه فیه ذکر حوائجه کاغذی به هانی دادند و او خواسته هایش را نوشت فقال یا هانئ ما أراک صنعتَ شیئا، معاویه گفت میبینم تو چیزی ننوشته ای، بیشتر بنویس فقام هانئ فلم یدع حاجة عرضتُ له إلا و ذکرها. هانی دوباره خواسته هایش را نوشت ثم عرض علیه الکتاب فقال أراک قصرتَ فیما طلبتَ نوشته را به او داد معاویه گفت باز هم خواسته هایت را بنویس. فقام هانئ فلم یدع حاجة لقومه و لا لأهل مصره إلا ذکرها ثم عرض علیه الکتاب فقال ما صنعت شیئا هانی باز هم شروع به نوشتن کرد و هر نیازی از قومش و مردم مصر بود را نوشت و به او داد . معاویه گفت چیزی از قلم میفتاده؟ اینجا بود که طمع و زیاده خواهی کار خودش را کرد و هانی معاویه را به امیرالمومنین بودن صدا زد: فقال یا أمیر المؤمنین حاجةٌ بقیت. قال ما هی؟ قال أن أتولى أخذ البیعة لیزید بالعراق گفت ای امیر المومنین فقط یک حاجت باقی مانده. من میخواهم از مردم عراق برای یزید بیعت بگیرم.
✅ تهدید شدید خداوند در قرآن نسبت به انسان طمع کار: 🔺قرآن کریم میفرماید: ذَرْنِی وَمَنْ خَلَقْتُ وَحِیدًا مرا با کسی که او را خود به تنهایی آفریدهام واگذار! وَجَعَلْتُ لَهُ مَالًا مَمْدُودًا همان کسی که برای او مال گستردهای قرار دادم وَبَنِینَ شُهُودًا و فرزندانی که همواره نزد او (و در خدمت او) هستند، و َمَهَّدْتُ لَهُ تَمْهِیدًا و وسایل زندگی را از هر نظر برای وی فراهم ساختم! ثُمَّ یَطْمَعُ أَنْ أَزِیدَ باز هم طمع دارد که بر او بیفزایم!
⏪ انسان باید مرتبه قناعت را داشته باشد و یاس عما فی ایدی الناس(یاس از آنچه در دست مردم است) سرلوحه زندگی اش باشد. اگر پاینگونه نشد و در عین دارایی مدام حرص زد و چشم دوخت، دچار غضب الهی میشود.
❎طمع نجس ترین شیء عالم است: روزی پادشاهی این سوال برایش پیش می آید و میخواهد بداند که نجس ترین چیزها در دنیای خاکی چیست؟ برای همین کار وزیرش را مامور میکند که برود و این نجس ترین نجس ترینها را پیدا کند و در صورتی که آنرا پیدا کند و یا هر کسی که بداند تمام تخت و تاجش را به او بدهد! وزیر هم عازم سفر میشود و پس از یکسال جستجو و پرس و جو از افراد مختلف به این نتیجه رسید که با توجه به حرفها و صحبتهای مردم باید پاسخ همین مدفوع آدمیزاد اشرف باشد و عازم دیار خود میشود. در نزدیکی های شهر چوپانی را میبیند و به خود میگوید بگذار از او هم سوال کنم شاید جواب تازه ای داشت بعد از صحبت با چوپان او به وزیر میگوید من جواب را میدانم اما یک شرط دارد و وزیر نشنیده شرط را میپذیرد چوپان هم میگوید تو باید مدفوع خودت را بخوری وزیر آنچنان عصبانی میشود که میخواهد چوپان را بکشد ولی چوپان به او میگوید تو میتوانی من را بکشی اما مطمئن باش پاسخی که پیدا کرده ای غلط است تو اینکار را بکن اگر جواب قانع کننده ای نشنیدی من را بکش. خلاصه وزیر به خاطر رسیدن به تاج و تخت هم که شده قبول میکند و آن کار را انجام میدهد. سپس چوپان به او میگوید" کثیف ترین و نجس ترین چیزها طمع است" که تو به خاطرش حاضر شدی آنچه را فکر میکردی نجس ترین چیز است بخوری!!!!
اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیانثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
علی جان!
یک حاجی در طواف داری به دهان/ یک حیدر در مصاف داری به دهان/ یک تیغ دو دم به دست داری آقا/ یک تیغ دو دم غلاف داری به دهان/
بسم الله الرحمن الرحیم
شرح حکمت ها
۱۴۰۳/۰۶/۰۶_۲۲صفر
💢حکمت۲۱۹💢
💠وَ قَالَ (علیه السلام):
امام علی علیهالسلام میفرمایند:
💠 أَکْثَرُ مَصَارِعِ الْعُقُولِ، تَحْتَ بُرُوقِ الْمَطَامِعِ.
بیشترین قربانگاه عقل ها در هنگام برق زدن شمشیر طمع هاست.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
✅«مَصارِع» جمع «مِصرع» به معناى محلى است که انسان به خاک مى افتد. این واژه در مورد شهیدان و کشته شدگان و غیر آنها به کار مى رود. عرب به کُشتی مصارعه میگوید یعنی هر کسی میخواهد دیگری را به زمین بزند.
✅ «بُرُوق» جمع «برق»، به معنای رعد و برق، یا برق و درخشش شمشیر و مثل آن است.
✅«مَطامِع» جمع «طمع» غالباً به معناى چشم داشتن به چیزهایى است که یا در دسترس قرار نمى گیرد و یا اگر قرار مى گیرد شایسته و حق انسان نیست.
⏪خلفا به حق امیرالمومنین طمع کردند و آن را خواستند در حالی که به تعبیر حضرت در خطبه ۳، این لباس مناسب آنها نبود و
"طمع" در لغت تمایل نفس به چیزی از روی آرزوی شدید است.و در اصطلاح قرآنی توقع داشتن و حریص بودن در اموال و زندگی مردم است.
👈 اگر کسی به بیش از حد و شان خودش دل ببندد، دچار طمع شده.
بخواهد با دختری ازدواج کند که از جنبه های مختلف از او بالاتر است و همخوانی ندارد این طمع است.
بخواهد مسولیتی بگیرد که بالاتر از ظرفیت و تخصص اوست این طمع است.
بخواهد به مال و مقامی برسد که با حال و روز او همخوانی ندارد این طمع است.
✳️بین عقل و جهل، فطرت و شهوت، خدا پرستی و هوا پرستی همیشه جنگ و نزاع بر پا بوده و برپا هست.
🔺 به تعبیر خطبه ۱۶:
حَقٌّ وَ بَاطِلٌ وَ لِکُلٍّ أَهْلٌ فَلَئِنْ أَمِرَ الْبَاطِلُ لَقَدِیماً فَعَل
این وضع حق و باطل است، که هر یک را خریدارى است، اگر باطل بسیار باشد، از گذشته چنین بوده.
در این میدان سخت، اگر عقل حاکم بود و فرمانروایی میکرد انسان به سعادت و کمال میرسد ولی اگر جهل و هوس و شهوت غالب شد انسان به هلاکت می افتد. طمع یکی از جنود شیطان برای زمین زدن مومنان است.
❇️ در تشبیه طمع به برق دو معنا به ذهن میرسد:
1⃣طمع ها مانند رعد و برقی هستند که لحظه ای آسمان را روشن میکنند، شخص گرفتار در بیابان یک تصویر مبهم میبیند و به راه می افتد در حالی که ناگهان در دره و چاهی سقوط میکند و از بین میرود.
2⃣طمع مانند درخشش شمشیر صیقلی است که زیبایی و درخشندگی دارد، ولی در کنار این درخشندگی، تیزی و برندگی دارد و باعث مرگ میشود.
.
✳️طمع در روایات:
🔺حضرت در حکمت ۱۸۰ میفرماید:
الطَّمَعُ رِقٌّ مُؤَبَّدٌ
طمع بردگى و اسارت جاویدان است.
🔺امام سجاد علیه السلام میفرمایند:
رَأَیْتُ الْخَیْرَ کُلَّهُ قَدِ اجْتَمَعَ فِی قَطْعِ الطَّمَعِ عَمَّا فِی أَیْدِی النَّاس
من همه ی خیر را در این دیدم که شما از انچه در دست مردم است، قطع طمع کنید.
🔺در خطبه متقین در توصیف پرهیزگاران ـ فرمود :
فَمِن عَلامَةِ أحَدِهم أنَّکَ تَرى لَهُ قُوَّةً فی دِینٍ ··· و صَبرا فی شِدَّةٍ، و طَلَبا فی حَلالٍ، و نَشاطا فی هُدًى، و تَحَرُّجا عن طَمَعٍ
از نشانه هاى هر پرهیزگار این است که او را در دین نیرومند مى بینى ··· و در سختیها صبور ، و طالب روزىِ حلال ، و در پیمودن راه هدایت، چالاک و پر نشاط ، و از طمع به دور.
🔺پیامبر صلوات الله علیه در مورد طمع فرمود:
هُو مِفتاحُ کُلِّ سَیِّئَةٍ، و رَأسُ کُـلِّ خَطیئةٍ، و سَبَبُ إحباطِ کُلِّ حَسَنَةٍ
آن کلید هر بدى است و منشأ هر گناهى و موجب بر باد رفتن هر کار نیکى .
⏪ انسان وقتی حب شدید نسبت به چیزی پیدا کرد برای رسیدن به آن هر گناه و خطایی را مرتکب میشود.
❎آثار زیانبار طمع:
بسیارى از حوادث دردناک تاریخى بر اثر همین صفت رذیله رخ داده است. مهم ترین فاجعه تاریخ اسلام، شهادت شهیدان کربلا، از یک نظر به سبب طمع در حکومت رى از سوى «عمر سعد» واقع شد و حکومت مرگبار بنى امیه به طور کلى مولود طمع هایى بود که آنها در جانشینى پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) و گرفتن انتقام غزوات آن حضرت داشتند.
.
ولی به طور خاص طمع چند اثر مخرب دارد:
1⃣ طمع عقل را از بین میبرد:
🔺 أَکْثَرُ مَصَارِعِ الْعُقُولِ، تَحْتَ بُرُوقِ الْمَطَامِعِ
وقتی برق طمع جهیدن گرفت، عقل از بین میرود.
🔺پیامبر صلوات الله علیه فرمود:
الطَّمَعُ یُذهِبُ الحِکمَةَ مِن قُلوبِ العُلَماءِ
طمع ، حکمت را از دلهاى دانشمندان مى برد.
2⃣طمع عزت و حریت را از بین میبرد و ذلت می آورد:
🔺حضرت در حکمت ۲۲۶ میفرماید:
الطّامِعُ فی وَثاقِ الذُّلِّ
انسان طمع کار در بند ظلم است.
🔺در کتاب غررالحکم از حضرت روایت شده است :
ثَمَرَةُ الطَّمَعِ ذُلُّ الدُّنْیا وَالاْخِرَة
ثمره طمع، ذلت دنیا و آخرت است.
🔺امام حسن عسکرى:
ما أقْبَحَ بِالْمُؤْمِنِ أنْ تَکُونَ لَهُ رَغْبَةٌ تُذِلُّهُ
چه قدر زشت است براى انسان با ایمان که علائقى داشته باشد که سبب ذلت او شود.
🔺 امام صادق علیهالسلام در حدیث می فرمایند:
یَا هِشَامُ إِیَّاکَ وَ الطَّمَعَ وَ عَلَیْکَ بِالْیَأْسِ مِمَّا فِی أَیْدِی النَّاسِ وَ أَمِتِ الطَّمَعَ مِنَ الْمَخْلُوقِینَ فَإِنَّ الطَّمَعَ مِفْتَاحُ الذُّلِّ وَ اخْتِلَاس
از طمع برحذر باش و از آن چه در دست های مردم است نا امید باش و طمع را از مخلوقین بمیران به درستی که طمع کلید ذلت وربودن عقل است.
🔺در خطبه ۱۶۰ آمده است:
وَإِنْ شِئْتَ قُلْتُ فِی عِیسَى ابْنِ مَرْیَمَ فَلَقَدْ کَانَ یَتَوَسَّدُ الْحَجَرَ وَ یَلْبَسُ الْخَشِنَ وَیَأْکُلُ الْجَشِبَ وَکَانَ إِدَامُهُ الْجُوعَ وَسِرَاجُهُ بِاللَّیْلِ الْقَمَرَ وَظِلَالُهُ فِی الشِّتَاءِ مَشَارِقَ الْأَرْضِ وَمَغَارِبَهَا وَفَاکِهَتُهُ وَرَیْحَانُهُ مَا تُنْبِتُ الْأَرْضُ لِلْبَهَائِمِ وَلَمْ تَکُنْ لَهُ زَوْجَةٌ تَفْتِنُهُ وَلَا وَلَدٌ یَحْزُنُهُ وَلَا مَالٌ یَلْفِتُهُ وَلَا طَمَعٌ یُذِلُّهُ دَابَّتُهُ رِجْلَاهُ وَخَادِمُهُ یَدَاه
اگر میخواهی دربارهی عیسی که چه چیزی میپوشید، غذایش چه بود، بر روی چه چیزی مینشست، روشنایی وی چه بود؟ اینگونه میگویم: حکایتی از زهد و رفتار سادهزیستی عیسی است که سنگ را بالش خود قرار مى داد، لباس پشمى خشن به تن مى کرد، و نان خشک مى خورد، نان خورش او گرسنگى، و چراغش در شب ماه، و پناهگاه زمستان او شرق و غرب زمین بود، میوه و گل او سبزیجاتى بود که زمین براى چهارپایان مىرویاند، زنى نداشت که او را فریفته خود سازد، فرزندی نداشت تا او را غمگین سازد، طمعی نداشت که او را ذلیل کند. مرکبش پاهایش بود و خادمش دستهایش.
3⃣ طمع ایمان را میبرد و بی دینی به ارمغان میآورد:
🔺راوی از امام صادق علیهالسلام میپرسد:
قُلْتُ لَهُ مَا الَّذِی یُثْبِتُ الْإِیمَانَ فِی الْعَبْدِ قَالَ الْوَرَعُ
از امام پرسیدم چه چیزی باعث ماندگاری ایمان در انسان میشود؟ فرمود ورع و دوری از شبهات
وَ الَّذِی یُخْرِجُهُ مِنْهُ قَالَ الطَّمَعُ.
گفتم چه چیزی باعث خارج شدن ایمان از قلب انسان میشود؟ فرمود طمع
.
✳️با طمع میتوان انسان آزاده را به بردگی کشاند:
ابن ابی الحدید در جلد ۲۸ شرح نهج البلاغه اش داستان عجیبی نقل میکند:
شخصی است به نام هانی. او رئیس عراقی های ساکن شام است. وقتی خبر بیعت گرفتن معاویه برای یزید پخش شد، هانی در مسجد شام سخنرانی کرد و گفت:
العجب لمعاویة یرید أن یَقسِرَنا على بیعة یزید و حالُه حالُه
در تعجبم از معاویه
معاویه شخصی را نزد هانی فرستاد که برو به او بگو:
أیها الشیخ قد وصلت کلمتک إلى معاویة و لستَ فی زمن أبی بکر و عمر ... فإنهم بنو أمیة و قد عرفتَ جرأتَهم و إقدامَهم و لم یدعنی إلى هذا القول لک إلا النصیحة و الإشفاق برو بگو معاویه مهربانی خلفای قبل را ندارد، او از بنی امیه است و در بحث حکومت با کسی شوخی ندارد، من اینها را از روی دلسوزی به تو میگویم که معاویه مشکلی برایت ایجاد نکند.
این شخص پیش هانی رفت و حرفها را به او زد .
او گفت تو از در نصیحت و خییرخواهی نیامده ای بلکه مامور معاویه هستی . برو به معاویه بگو این حرفها در من تاثیر ندارد.
وقتی خبر به معاویه رسید از این پاسخ تعجب کرد و گفت:
نستعین بالله علیه.
معاویه از در دیگری وارد شد. همه عراقی های ساکن شام را به دربار دعوت کرد و به آنها گفت هر کسی حاجت و خواسته ای دارد بنویسد تا ما اجرا کنیم. هانی هم آمد .
فعرض علیه کتابه فیه ذکر حوائجه
کاغذی به هانی دادند و او خواسته هایش را نوشت
فقال یا هانئ ما أراک صنعتَ شیئا، معاویه گفت میبینم تو چیزی ننوشته ای، بیشتر بنویس
فقام هانئ فلم یدع حاجة عرضتُ له إلا و ذکرها.
هانی دوباره خواسته هایش را نوشت
ثم عرض علیه الکتاب فقال أراک قصرتَ فیما طلبتَ
نوشته را به او داد معاویه گفت باز هم خواسته هایت را بنویس.
فقام هانئ فلم یدع حاجة لقومه و لا لأهل مصره إلا ذکرها ثم عرض علیه الکتاب فقال ما صنعت شیئا
هانی باز هم شروع به نوشتن کرد و هر نیازی از قومش و مردم مصر بود را نوشت و به او داد .
معاویه گفت چیزی از قلم میفتاده؟
اینجا بود که طمع و زیاده خواهی کار خودش را کرد و هانی معاویه را به امیرالمومنین بودن صدا زد:
فقال یا أمیر المؤمنین حاجةٌ بقیت. قال ما هی؟ قال أن أتولى أخذ البیعة لیزید بالعراق
گفت ای امیر المومنین فقط یک حاجت باقی مانده.
من میخواهم از مردم عراق برای یزید بیعت بگیرم.
✅ تهدید شدید خداوند در قرآن نسبت به انسان طمع کار:
🔺قرآن کریم میفرماید:
ذَرْنِی وَمَنْ خَلَقْتُ وَحِیدًا
مرا با کسی که او را خود به تنهایی آفریدهام واگذار!
وَجَعَلْتُ لَهُ مَالًا مَمْدُودًا
همان کسی که برای او مال گستردهای قرار دادم
وَبَنِینَ شُهُودًا
و فرزندانی که همواره نزد او (و در خدمت او) هستند،
و َمَهَّدْتُ لَهُ تَمْهِیدًا
و وسایل زندگی را از هر نظر برای وی فراهم ساختم!
ثُمَّ یَطْمَعُ أَنْ أَزِیدَ
باز هم طمع دارد که بر او بیفزایم!
⏪ انسان باید مرتبه قناعت را داشته باشد و یاس عما فی ایدی الناس(یاس از آنچه در دست مردم است) سرلوحه زندگی اش باشد. اگر پاینگونه نشد و در عین دارایی مدام حرص زد و چشم دوخت، دچار غضب الهی میشود.
❎طمع نجس ترین شیء عالم است:
روزی پادشاهی این سوال برایش پیش می آید و میخواهد بداند که نجس ترین چیزها در دنیای خاکی چیست؟ برای همین کار وزیرش را مامور میکند که برود و این نجس ترین نجس ترینها را پیدا کند و در صورتی که آنرا پیدا کند و یا هر کسی که بداند تمام تخت و تاجش را به او بدهد!
وزیر هم عازم سفر میشود و پس از یکسال جستجو و پرس و جو از افراد مختلف به این نتیجه رسید که با توجه به حرفها و صحبتهای مردم باید پاسخ همین مدفوع آدمیزاد اشرف باشد و عازم دیار خود میشود.
در نزدیکی های شهر چوپانی را میبیند و به خود میگوید بگذار از او هم سوال کنم
شاید جواب تازه ای داشت بعد از صحبت با چوپان او به وزیر میگوید من جواب را میدانم اما یک شرط دارد و وزیر نشنیده شرط را میپذیرد چوپان هم میگوید تو باید مدفوع خودت را بخوری وزیر آنچنان عصبانی میشود که میخواهد چوپان را بکشد ولی چوپان به او میگوید تو میتوانی من را بکشی اما مطمئن باش پاسخی که پیدا کرده ای غلط است تو اینکار را بکن اگر جواب قانع کننده ای نشنیدی من را بکش. خلاصه وزیر به خاطر رسیدن به تاج و تخت هم که شده قبول میکند و آن کار را انجام میدهد.
سپس چوپان به او میگوید" کثیف ترین و نجس ترین چیزها طمع است" که تو به خاطرش حاضر شدی آنچه را فکر میکردی نجس ترین چیز است بخوری!!!!
اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا