بسم الله الرحمن الرحیم شرح حکمتها ۴۰۳/۳/۲۶ . ۸ذیحجه
💢 حکمت ۱۸۴ 💢
💠وَ قَالَ (علیه السلام): مَا شَکَکْتُ فِی الْحَقِّ مُذْ [مُنْذُ] أُرِیتُهُ از آن زمان که حق به من نشان داده شده هرگز در آن شک و تردید نکردم.
🔵حکمت ۱۸۴ بخشی از خطبه ۴ بوده است: و هی من أفصح کلامه علیه السلام و فیها یعظ الناس و یهدیهم من ضلالتهم فصیح ترین کلام امیرالمومنین که با ان مردم را موعظه می کند. و یُقال: إنه خطبها بعد قتل طلحة و الزبیر: و این سخن را بعد از قتل طلحه و زبیر فرمودت : بِنَا اهْتَدَیْتُمْ فِی الظَّلْمَاءِ به وسیله ما در تاریکیهاى جهل و گمراهى هدایت یافتید. وَ تَسَنَّمْتُمْ ذُرْوَةَ الْعَلْیَاءِ و به کمک ما به اوج ترقّى رسیدید. وَ بِنَا انْفَجَرْتُمْ عَنِ السِّرَارِ. و در پرتو شعاع ما خاندان پیامبر صبح سعادت شما درخشیدن گرفت،و تاریکیها پایان یافت. وُقِرَ سَمْعٌ لَمْ یَفْقَهِ الْوَاعِیَةَ کر باد! گوشى که نداى پند و اندرز را نشنود وَ کَیْفَ یُرَاعِی النَّبْأَةَ مَنْ أَصَمَّتْهُ الصَّیْحَةُ، و چگونه، کسى که صیحه و فریاد، او را «کر» کرده است مى تواند صداى ملایم مرا بشنود؟ رُبِطَ جَنَانٌ لَمْ یُفَارِقْهُ الْخَفَقَانُ. آن کس که فرمان خدا و پیامبر را زیر پا گذارده، آیا فرمان مرا پذیرا مى شود؟ و مطمئن باد! قلبى که از خوف خدا جدایى نپذیرد و آماده پذیرش حق باشد مَا زِلْتُ أَنْتَظِرُ بِکُمْ عَوَاقِبَ الْغَدْرِ من همواره منتظر عواقب پیمان شکنى شما بودم . وَ أَتَوَسَّمُکُمْ بِحِلْیَةِ الْمُغْتَرِّینَ و نشانه فریب خوردگان را در شما مى دیدم حَتَّى سَتَرَنِی عَنْکُمْ جِلْبَابُ الدِّینِ وَ بَصَّرَنِیکُمْ صِدْقُ النِّیَّةِ ولى به خاطر استتار شما در لباس دین بود که از شما چشم پوشیدم و راز شما را افشا نکردم،و از نیرنگهاى شما آگاه بودم. أَقَمْتُ لَکُمْ عَلَى سَنَنِ الْحَقِّ فِی جَوَادِّ الْمَضَلَّةِ حَیْثُ تَلْتَقُونَ در حالى که صفاى دل، مرا از درون شما (آگاهى مى داد و از نیرنگهاى شما آگاه بودم) من در کنار جادّه هاى گمراه کننده ایستادم تا شما را به طریق حق رهنمون کنم، وَ لَا دَلِیلَ وَ تَحْتَفِرُونَ وَ لَا تُمِیهُونَ. در آن هنگام که گرد هم جمع مى شدید و راهنمایى نداشتید و تشنه رهبر شایسته اى بودید و براى پیدا کردن این آب حیات تلاش مى کردید و به جایى نمى رسیدید. الْیَوْمَ أُنْطِقُ لَکُمُ الْعَجْمَاءَ ذَاتَ الْبَیَانِ، من امروز حوادث عبرت انگیز تاریخ را که خاموش است و براى اهل معرفت گویاست براى شما به سخن در مى آورم تا حقایق را فاش کنم، عَزَبَ رَأْیُ امْرِئٍ تَخَلَّفَ عَنِّی، آن کس که از دستورات من تخلّف کند، از حق دور گشته است; مَا شَکَکْتُ فِی الْحَقِّ مُذْ أُرِیتُهُ. چرا که از زمانى که حق را به من نشان داده اند هرگز در آن تردید نکرده ام. (بخشی که در حکمت امروز تکرار شده همین قسمت است) لَمْ یُوجِسْ مُوسَى (علیه السلام) خِیفَةً عَلَى نَفْسِهِ بَلْ أَشْفَقَ مِنْ غَلَبَةِ الْجُهَّالِ وَ دُوَلِ الضَّلَالِ. و نگرانى من هرگز به خاطر خودم نبوده بلکه به خاطر این بود که مبادا مردم گمراه شوند همان گونه که موسى هرگز احساس ترس نسبت به خودش نکرد. الْیَوْمَ تَوَاقَفْنَا عَلَى سَبِیلِ الْحَقِّ وَ الْبَاطِلِ، مَنْ وَثِقَ بِمَاءٍ لَمْ یَظْمَأْ. بلکه از این مى ترسید که جاهلان و دولتهاى ضلالت غلبه کنند و مردم را به گمراهى کشند.
🔵امروز ما و شما بر سر دو راهى حق و باطل قرار گرفته ایم ما به سوى حق مى رویم و شما به راه باطل، چشم باز کنید و در کار خود تجدید نظر نمایید. کسى که اطمینان به آب داشته باشد تشنه نمى شود و تشنگیهاى کاذب او را آزار نمى دهد، همچنین کسى که رهبر و راهنماى مطمئنّى دارد در دام شک و وسوسه هاى شیطان نمى افتد.
🌀یکی از فضائلی که حضرت در نهج البلاغه برای خود بیان میکنند، یقین کاملی است که هرگز با شک و شبهه مخلوط نشده است. به خلاف بسیاری از افراد که ایمان آنها دائمی نیست و چه بسا پس از مدتی تبدیل به شک و تردید میشود.
⏪ انواع علم؛ علم گاهی ثمره تقلید است. گاهی ثمره استدلال عقلی است. گاهی ثمره مشاهده است. که خود این مشاهده انواعی دارد و بالاترین آن حق الیقین است. به تعبیر شاعر: احساس سوختن به تماشا نمیشود/ آتش بگیر تا که بفهمی چه میکشم... کسی که به این درجه از یقین برسد و به حق الیقین راه پیدا کند قطعا شک از وجود او جدا خواهد شد.
🔵 در باب ایمان ثابت و ودیعه، امیرالمومنین در خطبه ۱۸۹ می فرماید: فَمِنَ الْإِیمَانِ مَا یَکُونُ ثَابِتاً مُسْتَقِرّاً فِی الْقُلُوبِ، بعضى از ایمانها ثابت و استوار در دلهاست. وَ مِنْهُ مَا یَکُونُ عَوَارِیَّ بَیْنَ الْقُلُوبِ وَ الصُّدُورِ إِلَى أَجَلٍ مَعْلُومٍ و بعضى دیگر ناپایدار و عاریتى است در میان قلبها و سینه ها تا سرآمدى معلوم، هر گاه خواستید از کسى بیزارى جویید مهلت دهید تا زمان مرگش فرا رسد.
⏪ عوامل پایدارى ایمان:
🌀در آیات و روایات روى موارد خاصى که باعث ثبات یا ریزش ایمان میشود تکیه شده است، از جمله: همنشینى با بدان و منافقان، که در قران مى خوانیم، بعضى از دوزخیان در قیامت از داشتن دوستان بد اظهار تأسف مى کنند و مى گویند : 《 یَا وَیْلَتا لَیْتَنِى لَمْ أَتَّخِذْ فُلاَناً خَلِیلا * لَقَدْ أَضَلَّنِى عَنِ الذِّکْرِ بَعْدَ إِذْ جَآءَنِى؛ فرقان - ۲۷،۲۸ 》 اى واى بر من کاش فلان کس را دوست خود انتخاب نکرده بودم، او مرا از ذکر حق گمراه ساخت بعد از آن که یاد حق به سراغ من آمده بود.
🌀در آیه دیگر قران از قول بعضى از بهشتیان مى خوانیم که از فراز بهشت نگاهى به دوزخ مى افکند و به دوست گمراه دوزخیش مى گوید: 《تَاللهِ إِنْ کِدْتَّ لَتُرْدِینِ * وَلَوْلاَ نِعْمَةُ رَبِّى لَکُنتُ مِنَ الْمُحْضَرِینَ؛ صافات ۵۶،۵۷》 به خدا سوگند! نزدیک بود مرا نیز به هلاکت بکشانى و اگر نعمت پروردگارم نبود من نیز از احضارشدگان در دوزخ بودم.
🔹در مورد طمع، در حدیثى نیز از امام صادق(علیه السلام) مى خوانیم که از آن حضرت پرسیدند چه چیز ایمان را در انسان ثابت و راسخ مى کند؟ در پاسخ فرمود: اَلَّذى یَثْبُتُهُ فیهِ الْوَرَعُ، وَ الَّذى یُخْرِجُهُ مِنْهُ الطَّمَعُ ورع و تقوا ایمان را در انسان تثبیت مى کند و طمع آن را بیرون مى سازد.
🔵 در هماهنگی گفتار و کردار، از امام صادق علیه السلام بیان شده : مَنْ کانَ فِعْلُهُ لِقَوْلِهِ مُوافِقاً فَاثْبُتْ لَهُ الشَّهادَةُ بِالنَّجاةِ کسى که رفتارش با گفتارش هماهنگ است به نجات او گواهى ده، وَ مَنْ لَمْ یَکُنْ فِعْلُهُ لِقَوْلِهِ مُوافِقاً فَإنَّما ذلِکَ مُسْتَوْدَعٌ و آن کس که موافق نیست ایمانش عاریتى است و بر باد مى رود.
🌀 برای پیروی دائم از مسیر اهل بیت امیرمؤمنان به «کمیل» فرمود: یا کُمَیلَ! إِنَّما تَسْتَحِقّ أنْ تَکُونَ مُسْتَقَراً إذا لَزِمْتَ الْجادَّةَ الْواضِحَةَ الَّتى لا تُخْرِجُکَ إلى عَوْج اى کمیل! تنها در صورتى مستحق ثبات ایمان هستى که از جاده روشنى که تو را به کژى نمى برد حرکت کنى. وَ لا تَزیلُکَ عَنْ مِنْهَج ما حَمَلْناکَ عَلَیْهِ وَ هَدَیْناکَ إلَیْهِ و از روشى که به تو آموخته ایم و به سوى آن هدایت شده اى، جدا نشوى. (البتّه عوامل ثبات و تزلزل ایمان منحصر به آنچه گفته شد نیست ; ولى بخش مهمى را مى توان در عوامل فوق جستجو کرد.)
🔵 علم و اخلاق امیرالمومنین متصل به علم پیامبر صلواه الله علیهما در خطبه ۱۹۲ فرمود: وَ لَقَدْ کُنْتُ أَتَّبِعُهُ اتِّبَاعَ الْفَصِیلِ أَثَرَ أُمِّهِ من همواره، چون بچه شترى که در پى مادر رود در پى او مى رفتم یَرْفَعُ لِی فِی کُلِّ یَوْمٍ مِنْ أَخْلَاقِهِ عَلَماً إ وَ یَأْمُرُنِی بِالاقْتِدَاءِ بِه و او هر روز یکى از صفات پسندیده اش را بر من آشکار مى نمود و مرا مى فرمود که بدان اقتدا کنم. حضرت همه چیز را میداند و شک و شبهه ای برای او به وجود نمی آید.
🔻نکته: چه بسا حضرت با بیان جمله " مَا شَکَکْتُ فِی الْحَقِّ مُذْ أُرِیتُهُ" یک طعنه هم به جربان خلفا زده است که تمام برنامه و حکومت آنها بر مدار جهل و شک بوده است. از خلیفه اول مکرر نقل شده است که میگفت: أَقِیلُونِی أَقِیلُونِی وُلِّیتُکُمْ وَ لَسْتُ بِخَیْرِکُمْ و علیٌ فِیکُم خلافت را از من پس بگیرید و مرا رها کنید؛ زیرا من درحالیکه علی علیهالسلام در میان شماست، برتر و بهتر نیستم.
🌀اهل تسنن میگویند: اینکه شیعه نقل میکند که ابوبکر گفت: «أَقِیلُونِی لَسْتُ بِخَیرِکمْ وَ عَلِیّ فِیکمْ؛ خلافت را از من پس بگیرید و مرا رها کنید؛ درست نیست، بلکه در نقل صحیح «وَ عَلِی فیکمْ» وجود ندارد. میگوییم: در این صورت بدتر میشود؛ زیرا «لَسْتُ بِخَیرِکمْ» غیر علی علیهالسلام را هم شامل میشود؛ یعنی حتی از دیگران هم برتر نیستم. اینها به صراحت میدانستند که حق نیستند و در حقانیت خودشان نیز شک داشتند در حالی که حضرت فرمود یک لحظه شک بر من عارض نشده.
📘شیخ مفید درخصال نمونه عجیبی از جهل و شک خلیفه اول بیان میفرماید: قَالَ أَبُو بَکْرٍ فِی مَرَضِهِ الَّذِی قُبِضَ فِیهِ أَمَا إِنِّی لَا آسَى مِنَ الدُّنْیَا ابوبکر در بیمارى مرگ خود گفت:«بدانید که من بر چیزى از جهان اندوهناک نیستم إِلَّا عَلَى ثَلَاثٍ فَعَلْتُهَا جز بر سه کار وَ وَدِدْتُ أَنِّی تَرَکْتُهَا وَ ثَلَاثٍ تَرَکْتُهَا وَ وَدِدْتُ أَنِّی فَعَلْتُهَا که اى کاش نکرده بودم و بر سه کار که اى کاش کرده بودم. وَ ثَلَاثٍ وَدِدْتُ أَنِّی کُنْتُ سَأَلْتُ عَنْهُنَّ رَسُولَ اللَّهِ و بر سه چیز که اى کاش از پیامبر پرسیده بودم. أَمَّا الَّتِی وَدِدْتُ أَنِّی تَرَکْتُهَا فَوَدِدْتُ أَنِّی لَمْ أَکُنْ کَشَفْتُ بَیْتَ فَاطِمَةَ وَ إِنْ کَانَ أُعْلِنَ عَلَیَّ الْحَرْبُ اما آن سه که ای کاش به جاى نیاورده بودم:کاش در خانه فاطمه دختر پیامبر را باز نمىکردم گر چه براى فراهم آوردن جنگ بسته شده بود. وَ وَدِدْتُ أَنِّی یَوْمَ سَقِیفَةِ بَنِی سَاعِدَةَ کُنْتُ قَذَفْتُ الْأَمْرَ فِی عُنُقِ أَحَدِ الرِّجْلَیْنِ عُمَرَ أَوْ أَبِی عُبَیْدَةَ فَکَانَ أَمِیراً وَ کُنْتُ وَزِیراً اى کاش روز سقیفۀ بنى ساعده امر جانشینى را به گردن عمر یا ابوعبیده افکنده بودم یکى از ایشان خلیفه مىشد و من به منزلۀ وزیر او مىشدم. وَ أَمَّا الَّتِی وَدِدْتُ أَنِّی کُنْتُ سَأَلْتُ عَنْهُنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص فَوَدِدْتُ أَنِّی کُنْتُ سَأَلْتُهُ فِیمَنْ هَذَا الْأَمْرُ فَلَمْ نُنَازِعْهُ أَهْلَهُ و اما سه کارى که اى کاش از پیامبر پرسیده بودم که کار جانشینى پس از وى با که خواهد بود؟ تا بعد از وى در کار جانشینى نزاع نمىشد. + در حالی که پیامبر بارها این مطلب را فرمود و حتی خود این افراد مانع نوشتن پیامبر شدند. وَ وَدِدْتُ أَنِّی کُنْتُ سَأَلْتُهُ هَلْ لِلْأَنْصَارِ فِی هَذَا الْأَمْرِ نَصِیبٌ اى کاش از او پرسیده بودم که آیا گروه انصار مدینه نیز در کار جانشینى بهرهیى دارند یا نه!! +در حالی که پیامبر فرموده بود جانشینان من از قریش هستند. وَ وَدِدْتُ أَنِّی کُنْتُ سَأَلْتُهُ عَنْ مِیرَاثِ الْأَخِ وَ الْعَمِّ فَإِنَّ فِی نَفْسِی مِنْهَا حَاجَة و اى کاش از پیامبر راجع به میراث برادر و عمه پرسیده بودم چون در دل من در این باب احتیاجى هست و حکم آن را نمیدانم + در حالی که احکام ارث به طور کامل بیان شده بود و این سوال، مطلب پیچیده ای نیست!!!
❌چگونه چنین افرادی با شک و شبهه جهل خوشان را بر امیرالمومنین ترجیح دادند در حالی که حضرت فرمود: اولا من همیشه حق را شناخته ام ، ثانیا هرگز در آن شک نکرده ام.
🌀امام دارای علمی است که از زیر عرش تا زیر زمین را میداند.امام باقر به جابر بن عبدالله انصاری فرمود: فَبِرُوحِ الْقُدُسِ یَا جَابِرُ عَرَفُوا مَا تَحْتَ الْعَرْشِ إِلَى مَا تَحْتَ الثَّرَى آیا کسی که همه حقایق عالم را میداند و متصل به علم غیب است سزاوار رهبری و خلافت است یا افرادی که در کوچکترین مسائل فقهی گیر می افتادند و میگفتند: لَوْلاَ عَلِیٌّ لَهَلَکَ عُمَرُ .
اللهم الحقنا بالصالحین
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیانثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
علی جان!
یک حاجی در طواف داری به دهان/ یک حیدر در مصاف داری به دهان/ یک تیغ دو دم به دست داری آقا/ یک تیغ دو دم غلاف داری به دهان/
بسم الله الرحمن الرحیم
شرح حکمتها
۴۰۳/۳/۲۶ . ۸ذیحجه
💢 حکمت ۱۸۴ 💢
💠وَ قَالَ (علیه السلام): مَا شَکَکْتُ فِی الْحَقِّ مُذْ [مُنْذُ] أُرِیتُهُ
از آن زمان که حق به من نشان داده شده هرگز در آن شک و تردید نکردم.
🔵حکمت ۱۸۴ بخشی از خطبه ۴ بوده است:
و هی من أفصح کلامه علیه السلام و فیها یعظ الناس و یهدیهم من ضلالتهم
فصیح ترین کلام امیرالمومنین که با ان مردم را موعظه می کند.
و یُقال: إنه خطبها بعد قتل طلحة و الزبیر:
و این سخن را بعد از قتل طلحه و زبیر فرمودت :
بِنَا اهْتَدَیْتُمْ فِی الظَّلْمَاءِ
به وسیله ما در تاریکیهاى جهل و گمراهى هدایت یافتید.
وَ تَسَنَّمْتُمْ ذُرْوَةَ الْعَلْیَاءِ
و به کمک ما به اوج ترقّى رسیدید.
وَ بِنَا انْفَجَرْتُمْ عَنِ السِّرَارِ.
و در پرتو شعاع ما خاندان پیامبر صبح سعادت شما درخشیدن گرفت،و تاریکیها پایان یافت.
وُقِرَ سَمْعٌ لَمْ یَفْقَهِ الْوَاعِیَةَ
کر باد! گوشى که نداى پند و اندرز را نشنود
وَ کَیْفَ یُرَاعِی النَّبْأَةَ مَنْ أَصَمَّتْهُ الصَّیْحَةُ،
و چگونه، کسى که صیحه و فریاد، او را «کر» کرده است مى تواند صداى ملایم مرا بشنود؟
رُبِطَ جَنَانٌ لَمْ یُفَارِقْهُ الْخَفَقَانُ.
آن کس که فرمان خدا و پیامبر را زیر پا گذارده، آیا فرمان مرا پذیرا مى شود؟
و مطمئن باد! قلبى که از خوف خدا جدایى نپذیرد و آماده پذیرش حق باشد
مَا زِلْتُ أَنْتَظِرُ بِکُمْ عَوَاقِبَ الْغَدْرِ
من همواره منتظر عواقب پیمان شکنى شما بودم .
وَ أَتَوَسَّمُکُمْ بِحِلْیَةِ الْمُغْتَرِّینَ
و نشانه فریب خوردگان را در شما مى دیدم
حَتَّى سَتَرَنِی عَنْکُمْ جِلْبَابُ الدِّینِ وَ بَصَّرَنِیکُمْ صِدْقُ النِّیَّةِ
ولى به خاطر استتار شما در لباس دین بود که از شما چشم پوشیدم و راز شما را افشا نکردم،و از نیرنگهاى شما آگاه بودم.
أَقَمْتُ لَکُمْ عَلَى سَنَنِ الْحَقِّ فِی جَوَادِّ الْمَضَلَّةِ حَیْثُ تَلْتَقُونَ
در حالى که صفاى دل، مرا از درون شما (آگاهى مى داد و از نیرنگهاى شما آگاه بودم) من در کنار جادّه هاى گمراه کننده ایستادم تا شما را به طریق حق رهنمون کنم،
وَ لَا دَلِیلَ وَ تَحْتَفِرُونَ وَ لَا تُمِیهُونَ.
در آن هنگام که گرد هم جمع مى شدید و راهنمایى نداشتید و تشنه رهبر شایسته اى بودید و براى پیدا کردن این آب حیات تلاش مى کردید و به جایى نمى رسیدید.
الْیَوْمَ أُنْطِقُ لَکُمُ الْعَجْمَاءَ ذَاتَ الْبَیَانِ،
من امروز حوادث عبرت انگیز تاریخ را که خاموش است و براى اهل معرفت گویاست براى شما به سخن در مى آورم تا حقایق را فاش کنم،
عَزَبَ رَأْیُ امْرِئٍ تَخَلَّفَ عَنِّی،
آن کس که از دستورات من تخلّف کند، از حق دور گشته است;
مَا شَکَکْتُ فِی الْحَقِّ مُذْ أُرِیتُهُ.
چرا که از زمانى که حق را به من نشان داده اند هرگز در آن تردید نکرده ام.
(بخشی که در حکمت امروز تکرار شده همین قسمت است)
لَمْ یُوجِسْ مُوسَى (علیه السلام) خِیفَةً عَلَى نَفْسِهِ بَلْ أَشْفَقَ مِنْ غَلَبَةِ الْجُهَّالِ وَ دُوَلِ الضَّلَالِ.
و نگرانى من هرگز به خاطر خودم نبوده بلکه به خاطر این بود که مبادا مردم گمراه شوند همان گونه که موسى هرگز احساس ترس نسبت به خودش نکرد.
الْیَوْمَ تَوَاقَفْنَا عَلَى سَبِیلِ الْحَقِّ وَ الْبَاطِلِ، مَنْ وَثِقَ بِمَاءٍ لَمْ یَظْمَأْ.
بلکه از این مى ترسید که جاهلان و دولتهاى ضلالت غلبه کنند و مردم را به گمراهى کشند.
🔵امروز ما و شما بر سر دو راهى حق و باطل قرار گرفته ایم ما به سوى حق مى رویم و شما به راه باطل، چشم باز کنید و در کار خود تجدید نظر نمایید. کسى که اطمینان به آب داشته باشد تشنه نمى شود و تشنگیهاى کاذب او را آزار نمى دهد، همچنین کسى که رهبر و راهنماى مطمئنّى دارد در دام شک و وسوسه هاى شیطان نمى افتد.
🌀یکی از فضائلی که حضرت در نهج البلاغه برای خود بیان میکنند، یقین کاملی است که هرگز با شک و شبهه مخلوط نشده است. به خلاف بسیاری از افراد که ایمان آنها دائمی نیست و چه بسا پس از مدتی تبدیل به شک و تردید میشود.
⏪ انواع علم؛
علم گاهی ثمره تقلید است.
گاهی ثمره استدلال عقلی است.
گاهی ثمره مشاهده است. که خود این مشاهده انواعی دارد و بالاترین آن حق الیقین است.
به تعبیر شاعر:
احساس سوختن به تماشا نمیشود/
آتش بگیر تا که بفهمی چه میکشم...
کسی که به این درجه از یقین برسد و به حق الیقین راه پیدا کند قطعا شک از وجود او جدا خواهد شد.
🔵 در باب ایمان ثابت و ودیعه، امیرالمومنین در خطبه ۱۸۹ می فرماید:
فَمِنَ الْإِیمَانِ مَا یَکُونُ ثَابِتاً مُسْتَقِرّاً فِی الْقُلُوبِ،
بعضى از ایمانها ثابت و استوار در دلهاست.
وَ مِنْهُ مَا یَکُونُ عَوَارِیَّ بَیْنَ الْقُلُوبِ وَ الصُّدُورِ إِلَى أَجَلٍ مَعْلُومٍ
و بعضى دیگر ناپایدار و عاریتى است در میان قلبها و سینه ها تا سرآمدى معلوم، هر گاه خواستید از کسى بیزارى جویید مهلت دهید تا زمان مرگش فرا رسد.
⏪ عوامل پایدارى ایمان:
🌀در آیات و روایات روى موارد خاصى که باعث ثبات یا ریزش ایمان میشود تکیه شده است، از جمله:
همنشینى با بدان و منافقان، که در قران مى خوانیم، بعضى از دوزخیان در قیامت از داشتن دوستان بد اظهار تأسف مى کنند و مى گویند :
《 یَا وَیْلَتا لَیْتَنِى لَمْ أَتَّخِذْ فُلاَناً خَلِیلا * لَقَدْ أَضَلَّنِى عَنِ الذِّکْرِ بَعْدَ إِذْ جَآءَنِى؛ فرقان - ۲۷،۲۸ 》
اى واى بر من کاش فلان کس را دوست خود انتخاب نکرده بودم، او مرا از ذکر حق گمراه ساخت بعد از آن که یاد حق به سراغ من آمده بود.
🌀در آیه دیگر قران از قول بعضى از بهشتیان مى خوانیم که از فراز بهشت نگاهى به دوزخ مى افکند و به دوست گمراه دوزخیش مى گوید:
《تَاللهِ إِنْ کِدْتَّ لَتُرْدِینِ * وَلَوْلاَ نِعْمَةُ رَبِّى لَکُنتُ مِنَ الْمُحْضَرِینَ؛ صافات ۵۶،۵۷》
به خدا سوگند! نزدیک بود مرا نیز به هلاکت بکشانى و اگر نعمت پروردگارم نبود من نیز از احضارشدگان در دوزخ بودم.
🔹در مورد طمع، در حدیثى نیز از امام صادق(علیه السلام) مى خوانیم که از آن حضرت پرسیدند چه چیز ایمان را در انسان ثابت و راسخ مى کند؟
در پاسخ فرمود:
اَلَّذى یَثْبُتُهُ فیهِ الْوَرَعُ، وَ الَّذى یُخْرِجُهُ مِنْهُ الطَّمَعُ
ورع و تقوا ایمان را در انسان تثبیت مى کند و طمع آن را بیرون مى سازد.
🔵 در هماهنگی گفتار و کردار، از امام صادق علیه السلام بیان شده :
مَنْ کانَ فِعْلُهُ لِقَوْلِهِ مُوافِقاً فَاثْبُتْ لَهُ الشَّهادَةُ بِالنَّجاةِ
کسى که رفتارش با گفتارش هماهنگ است به نجات او گواهى ده،
وَ مَنْ لَمْ یَکُنْ فِعْلُهُ لِقَوْلِهِ مُوافِقاً فَإنَّما ذلِکَ مُسْتَوْدَعٌ
و آن کس که موافق نیست ایمانش عاریتى است و بر باد مى رود.
🌀 برای پیروی دائم از مسیر اهل بیت امیرمؤمنان به «کمیل» فرمود:
یا کُمَیلَ! إِنَّما تَسْتَحِقّ أنْ تَکُونَ مُسْتَقَراً إذا لَزِمْتَ الْجادَّةَ الْواضِحَةَ الَّتى لا تُخْرِجُکَ إلى عَوْج
اى کمیل! تنها در صورتى مستحق ثبات ایمان هستى که از جاده روشنى که تو را به کژى نمى برد حرکت کنى.
وَ لا تَزیلُکَ عَنْ مِنْهَج ما حَمَلْناکَ عَلَیْهِ وَ هَدَیْناکَ إلَیْهِ
و از روشى که به تو آموخته ایم و به سوى آن هدایت شده اى، جدا نشوى.
(البتّه عوامل ثبات و تزلزل ایمان منحصر به آنچه گفته شد نیست ; ولى بخش مهمى را مى توان در عوامل فوق جستجو کرد.)
🔵 علم و اخلاق امیرالمومنین متصل به علم پیامبر صلواه الله علیهما در خطبه ۱۹۲ فرمود:
وَ لَقَدْ کُنْتُ أَتَّبِعُهُ اتِّبَاعَ الْفَصِیلِ أَثَرَ أُمِّهِ
من همواره، چون بچه شترى که در پى مادر رود در پى او مى رفتم
یَرْفَعُ لِی فِی کُلِّ یَوْمٍ مِنْ أَخْلَاقِهِ عَلَماً إ وَ یَأْمُرُنِی بِالاقْتِدَاءِ بِه
و او هر روز یکى از صفات پسندیده اش را بر من آشکار مى نمود و مرا مى فرمود که بدان اقتدا کنم.
حضرت همه چیز را میداند و شک و شبهه ای برای او به وجود نمی آید.
🔻نکته:
چه بسا حضرت با بیان جمله
" مَا شَکَکْتُ فِی الْحَقِّ مُذْ أُرِیتُهُ"
یک طعنه هم به جربان خلفا زده است که تمام برنامه و حکومت آنها بر مدار جهل و شک بوده است.
از خلیفه اول مکرر نقل شده است که میگفت:
أَقِیلُونِی أَقِیلُونِی وُلِّیتُکُمْ وَ لَسْتُ بِخَیْرِکُمْ و علیٌ فِیکُم
خلافت را از من پس بگیرید و مرا رها کنید؛ زیرا من درحالیکه علی علیهالسلام در میان شماست، برتر و بهتر نیستم.
🌀اهل تسنن میگویند: اینکه شیعه نقل میکند که ابوبکر گفت:
«أَقِیلُونِی لَسْتُ بِخَیرِکمْ وَ عَلِیّ فِیکمْ؛ خلافت را از من پس بگیرید و مرا رها کنید؛ درست نیست، بلکه در نقل صحیح «وَ عَلِی فیکمْ» وجود ندارد.
میگوییم: در این صورت بدتر میشود؛ زیرا «لَسْتُ بِخَیرِکمْ» غیر علی علیهالسلام را هم شامل میشود؛ یعنی حتی از دیگران هم برتر نیستم.
اینها به صراحت میدانستند که حق نیستند و در حقانیت خودشان نیز شک داشتند در حالی که حضرت فرمود یک لحظه شک بر من عارض نشده.
📘شیخ مفید درخصال نمونه عجیبی از جهل و شک خلیفه اول بیان میفرماید:
قَالَ أَبُو بَکْرٍ فِی مَرَضِهِ الَّذِی قُبِضَ فِیهِ أَمَا إِنِّی لَا آسَى مِنَ الدُّنْیَا
ابوبکر در بیمارى مرگ خود گفت:«بدانید که من بر چیزى از جهان اندوهناک نیستم
إِلَّا عَلَى ثَلَاثٍ فَعَلْتُهَا
جز بر سه کار
وَ وَدِدْتُ أَنِّی تَرَکْتُهَا وَ ثَلَاثٍ تَرَکْتُهَا وَ وَدِدْتُ أَنِّی فَعَلْتُهَا
که اى کاش نکرده بودم و بر سه کار که اى کاش کرده بودم.
وَ ثَلَاثٍ وَدِدْتُ أَنِّی کُنْتُ سَأَلْتُ عَنْهُنَّ رَسُولَ اللَّهِ
و بر سه چیز که اى کاش از پیامبر پرسیده بودم.
أَمَّا الَّتِی وَدِدْتُ أَنِّی تَرَکْتُهَا فَوَدِدْتُ أَنِّی لَمْ أَکُنْ کَشَفْتُ بَیْتَ فَاطِمَةَ وَ إِنْ کَانَ أُعْلِنَ عَلَیَّ الْحَرْبُ
اما آن سه که ای کاش به جاى نیاورده بودم:کاش در خانه فاطمه دختر پیامبر را باز نمىکردم گر چه براى فراهم آوردن جنگ بسته شده بود.
وَ وَدِدْتُ أَنِّی یَوْمَ سَقِیفَةِ بَنِی سَاعِدَةَ کُنْتُ قَذَفْتُ الْأَمْرَ فِی عُنُقِ أَحَدِ الرِّجْلَیْنِ عُمَرَ أَوْ أَبِی عُبَیْدَةَ فَکَانَ أَمِیراً وَ کُنْتُ وَزِیراً
اى کاش روز سقیفۀ بنى ساعده امر جانشینى را به گردن عمر یا ابوعبیده افکنده بودم یکى از ایشان خلیفه مىشد و من به منزلۀ وزیر او مىشدم.
وَ أَمَّا الَّتِی وَدِدْتُ أَنِّی کُنْتُ سَأَلْتُ عَنْهُنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص فَوَدِدْتُ أَنِّی کُنْتُ سَأَلْتُهُ فِیمَنْ هَذَا الْأَمْرُ فَلَمْ نُنَازِعْهُ أَهْلَهُ
و اما سه کارى که اى کاش از پیامبر پرسیده بودم که کار جانشینى پس از وى با که خواهد بود؟ تا بعد از وى در کار جانشینى نزاع نمىشد.
+ در حالی که پیامبر بارها این مطلب را فرمود و حتی خود این افراد مانع نوشتن پیامبر شدند.
وَ وَدِدْتُ أَنِّی کُنْتُ سَأَلْتُهُ هَلْ لِلْأَنْصَارِ فِی هَذَا الْأَمْرِ نَصِیبٌ
اى کاش از او پرسیده بودم که آیا گروه انصار مدینه نیز در کار جانشینى بهرهیى دارند یا نه!!
+در حالی که پیامبر فرموده بود
جانشینان من از قریش هستند.
وَ وَدِدْتُ أَنِّی کُنْتُ سَأَلْتُهُ عَنْ مِیرَاثِ الْأَخِ وَ الْعَمِّ فَإِنَّ فِی نَفْسِی مِنْهَا حَاجَة
و اى کاش از پیامبر راجع به میراث برادر و عمه پرسیده بودم چون در دل من در این باب احتیاجى هست و حکم آن را نمیدانم
+ در حالی که احکام ارث به طور کامل بیان شده بود و این سوال، مطلب پیچیده ای نیست!!!
❌چگونه چنین افرادی با شک و شبهه جهل خوشان را بر امیرالمومنین ترجیح دادند در حالی که حضرت فرمود:
اولا من همیشه حق را شناخته ام ،
ثانیا هرگز در آن شک نکرده ام.
🌀امام دارای علمی است که از زیر عرش تا زیر زمین را میداند.امام باقر به جابر بن عبدالله انصاری فرمود:
فَبِرُوحِ الْقُدُسِ یَا جَابِرُ عَرَفُوا مَا تَحْتَ الْعَرْشِ إِلَى مَا تَحْتَ الثَّرَى
آیا کسی که همه حقایق عالم را میداند و متصل به علم غیب است سزاوار رهبری و خلافت است یا افرادی که در کوچکترین مسائل فقهی گیر می افتادند و میگفتند: لَوْلاَ عَلِیٌّ لَهَلَکَ عُمَرُ .
اللهم الحقنا بالصالحین