بسم الله الرحمن الرحیم شرح حکمتها ۴۰۳/۳/۲۰ . ۲ذیحجه
💢 حکمت ۱۸۰ 💢
♦️وَ قَالَ (علیه السلام): الطَّمَعُ رِقٌّ مُؤَبَّدٌ طمع بردگى همیشگی است. طمع انسان را به بردگی میکشاند و آن هم طمعی که هیچ رهایی ازاو وجود ندارد
🛑حکمت ۱۸۰ سه کلمه است اگر انسان به امیرالمومنین توجه کرد یک عمر از بدبختی و بیچارگی نجات پیدا میکند و اگر کسی فرمایش امیرالمومنین را مد نظر قرار نداد در مسیر زیاده خواهی و طمع به ذلت بردگی کشیده میشود آن هم بردگی که هیچگاه نمیتواند خود را از آن بردگی رهایی بخشد .
⭕️ حقیقت طمع، علاقه شدید به امور مادى است که در دست دیگران است و شخص طماع براى رسیدن به آن هر گونه خضوع و ذلت را مى پذیرد و به همین دلیل همچون برده اى است در برابر کسى که طمع از او دارد و طماع غالباً این صفت رذیله را با خود حفظ مى کند.
🚫افراد طمع کار انسان هاى ضعیف، زبون، دون همت و فاقد شخصیت اند و چون اعتماد به نفس ندارند سعى مى کنند از طریق وابستگى به دیگران به مقصود خود برسند.
⛔️برده های ظاهری را میتوان با پول خرید و در راه خدا آزاد کرد ولی کسی که برده پول شده باشد هر چه بیشتر پول داشته باشد طمع کار تر میشود و هرگز این حالت از دل او پاک نخواهد شد لذا بردگی او دائمی است.
⭕️در حکمت ۱۹۸ امیرالمومنین سلام الله علیه فرمود که من یک برادر الهی داشتم که یکی از یژگیهای او این بود آنچه که در دسترس او نبود به آن اشتها پیدا نمیکرد و اصلا به آن اشتها و علاقه نداشت چه برسد که بخواهد علاقه شدید پیدا کند . این یعنی طمع نداشتن.
❌ولی انسان طمع کار به هر روشی و از هر طریقی شده خود را خوار و خفیف میکند دست به دامان این و اون، دست به هر کاری میزند تا برسد به آن چیزی که دیگران دارند.
🚫گاهی تلاش خوب است تا انسان به یک رفاه نسبی برسد و نیاز خانواده را برطرف کند، ولی زیادهرویو زیادیخواهی مشکل ایجاد میکند تعبیر امیرالمومنین این است که این طمع و زیادهروی انسان را به بردگی میکشاند.
❌پرده کسی است که باید مطیع ارباب باشد هرچه او گفت انجام دهد انسان طمعکار دیگر عقل و شرع برای او تصمیم نمیگیرد، بلکه تصمیم گیرنده هوا و هوس و مطیع نفس بودن است .
❌و نکته عجیب این است که طمع یک بندیست از بردگی که به گردن انسان می اندازد که هیچ راه آزاد شدنی هم از او نیست و باید تا ابد بردگی کند حضرت میفرماید جلوی طمع را بگیرید تا شما را به بردگی نکشاند و عزت نفس داشته باشید طمع انسان را از حریت و انسانیت خارج میکند ما برده و بنده خدا هستیم نه برده کسی.
🛑 خدایا چه فخری بالاتر از اینکه مولای من تویی و من برده تو هستم من آزاده هستم و فقط تو میتوانی مولای من باشی خدا مقام انسانیت را به ما کرامت کرد ارزان فروشی نکنیم و خود رابه هیچ و پوچ نفروشیم. در حکمت ۲۱۹ فرمود: أکْثَرُ مَصارِعِ الْعُقُولِ تَحْتَ بُرُوقِ الْمَطامِعِ جایی که شمشیر طمع برق بزند عقل از کار میافتد اکثر جاهایی که عقلانیت از کار می افتد که طمع در کار است حکمت ۲۲۶ : اَلطّامِعُ فِی وِثاقِ الذُّلِّ طمع کار در بند ذلت است و نمیتواند از بردگی و بندگی ذلت هرگز رها شود تا وقتی که طمع در وجود او باشد ذلت هم در وجود او هست . به قول شاعر: عزّت به قناعت است، خاری به “طمع” با عزّت خود بساز و خاری نطلب
💮اهل بیت حقیقت طمع را برای ما مشخص میکنند مثل نوشتن ضرر ها و آسیب های یک دارو که روی آن نوشته شده است . درکافی بَابُ الطَّمَع عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: مَا أَقْبَحَ بِالْمُؤْمِنِ أَنْ تَکُونَ لَهُ رَغْبَةٌ تُذِلُّهُ . چه زشت است براى مؤمن که میل و رغبتى در او باشد که او را خوار کند.
💮 امام باقرعلیه السلام فرمود: بِئْسَ اَلْعَبْدُ عَبْدٌ لَهُ طَمَعٌ یَقُودُهُ وَ بِئْسَ اَلْعَبْدُ عَبْدٌ لَهُ رَغْبَةٌ تُذِلُّهُ چه بد بندهایست آن بند که در او طمعى باشد که او را بکشاند، و چه بد بندهایست آن بندۀ که در او میل و رغبتى باشد که او را خوار کند.
💮پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند: الطَّمَعُ یُذْهِبُ الْحِکْمَةَ مِنْ قُلُوبِ الْعُلَماءِ طمع علم و دانش را از دل هاى دانشمندان دور مى سازد. عالمی که دنبال طمع رود علم از او گرفته میشود . حقیقت علم آن است که تو به حقایق عالم دست پیدا کنی طمع که به میان امد انسان یا عالم را درباری می کند. دلیل آن این است که علم و دانش نیاز به حریت فکر و آزادمنشى دارد در حالى که شخص طماع چون اسیر خواسته هاى خویش است نمى تواند درست بیندیشد و چه بسا براى رسیدن به مقصود خود کارهاى خلاف ارباب قدرت و مقام را توجیه کند و به بیان دیگر، طمع نوعى مستى و تخدیر فکر مى آورد و به طمّاع اجازه نمى دهد درست بیندیشد.
⭕️ابن ابى الحدید می گوید: تَعَفَّفْ وَعِشْ حُرّاً ولا تَکُ طامِعاً * فَما قَطَعَ الاْعْناقُ إلاَّ المَطامِعُ خویشتن دارى پیشه کن و آزادمنش زندگى نما و طماع مباش چرا که چیزى جز طمع گردن انسان را قطع نکرده است. انسانیت انسان زمانی سر بریده میشود که طمع کار شوید قِیلَ لِأَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ مَا ثَبَاتُ الْإِیمَانِ قَالَ الْوَرَعُ قِیلَ فَمَا زَوَالُهُ قَالَ الطَّمَعُ اگر کسی میخواهد دینش ثابت بماند. بعضی ایمان ها عاریه ای است و در مناسبت هایی مثل محرم ، رمضان دیندار میشود ، ولی ایمان ثابت شدت تقوا میخواهد و حتی شبهناک باید پرهیزشود. راوی میگوید فهمیدم ثبات ایمان به ورع هست .
💮امیرالمومنین در خطبه ۱۹۳ در وصف متقین فرمود: فَمِن عَلامَةِ أحَدِهم أنَّکَ تَرى لَهُ قُوَّةً فی دِینٍ... از نشانه هاى هر پرهیزگار این است که او را در دین نیرومند مى بینى و صَبرا فی شِدَّةٍ، و طَلَبا فی حَلالٍ، و در سختیها صبور ، و طالب روزىِ حلال ، و نَشاطا فی هُدًى، و تَحَرُّجا عن طَمَعٍ و در پیمودن راه هدایت، چالاک و پر نشاط ، و از طمع به دور.
💮حضرت در خطبه ۱۹۴ در وصف منافق فرمود: یَتَوَصَّلُونَ إلى الطَّمَعِ بالیَأسِ لِیُقِیمُوا بهِ أسواقَهُم، و یُنَفِّقوا بهِ أعلاقَهُم خود را بى چشمداشت نشان مى دهند تا به طمع خویش برسند و بدین وسیله ، بازارشان را رونق بخشند و کالاهاى فریبنده شان را رواج دهند. خصلت منافق اینست که طمع وجود او را گرفته و به اسم دین هم که شده میخواهد به خواسته خود برسد. مراقب باشید اعمال دینی باعث سقوط ما نشوند.
💮 درحکمت ۲ آمده : أزرى بِنَفسِهِ مَنِ استَشعَرَ الطَّمعَ هرکه جامه طمع به تن کند ، خود را خوار گرداند. این لباس طمع در ظاهر شاید قشنگ باشد ولی هر که بتن کند خوار میشود.
🔻نکته ۱ : در مقابل صفت رذیله طمع، فضیلتى است با عنوان "یأس عَمّا فی أیدِى النّاسِ" قطع امید از آنچه در دست دیگران است.
⛔️یکى از یاران پیامبر به نام «ابو ایوب خالد بن زید» خدمتش رسیده عرض کرد: اى رسول خدا! اندرزى به من ده; اندرزى کوتاه تا بتوانم آن را حفظ کنم و به آن عمل نمایم. پیامبر اکرم فرمود: «أُوصیکَ بِخَمْس پنج چیز را به تو سفارش مى کنم.
1⃣ بِالْیَأسِ عَمّا فی أیْدِى النّاسِ فَإِنَّهُ الْغِنى از آنچه در دست مردم است مأیوس باش و صرف نظر کن که این همان بى نیازى حقیقى است.
2⃣ وَإیّاکَ وَالطَّمَعَ فَإِنَّهُ الْفَقْرُ الْحاضِرُ و از طمع بپرهیز که فقر و تنگدستى حاضر است.
3⃣ وَ صَلِّ صَلاةَ مُوَدِّع و نماز را آنچنان بخوان که گویى آخرین نماز توست و مى خواهى با دنیا وداع کنى.
4⃣ وَ إیّاکَ و ما یُعْتَذَرُ مِنْهُ از کاریى که ناچاربه عذرخواهى میشوی بپرهیز.
5⃣وَأحِبَّ لاِخیکَ ما تُحِبُّ لِنَفْسِکَ آنچه براى خود دوست دارى براى برادر مسلمان خود دوست بدار.
🔻نکته ۲: داستانی در مورد آثار و عواقب طمع: طمع اگر در زندگی انسان آمد به تعبیر حضرت به بردگی همیشگی کشیده میشود .
⭕️سعدی در گلستان در مورد حرص و طمع میگوید: بزرگی را شنیدم که صد و پنجاه شتر بار داشت و چهل بنده خدمتکار. شبی در جزیرهٔ کیش مرا به حجرهٔ خویش درآورد. همه شب نیارمید از سخنهای پریشان گفت که: فلان انبازم به ترکستان ، و فلان بضاعت به هندوستان است ، و این قبالهٔ فلان زمین است، و فلان چیز را فلان ضمین. گاه گفت: خاطر اسکندریه دارم که هوایی خوش است. باز گفتی: نه! که دریای مغرب مشوَّش است. سعدیا! سفری دیگرم درپیش است، اگر آن کرده شود بقیتِ عمرِ خویش به گوشه بنشینم. گفتم: آن کدام سفر است؟ گفت: گوگردِ پارسی خواهم بردن به چین که شنیدم قیمتی عظیم دارد . و از آنجا کاسهٔ چینی به روم آرم ، و دیبای رومی به هند، و فولادِ هندی به حلب ، و آبگینهٔ حلبی به یمن ، و بردِ یمانی به پارس ، و زآن پس ترکِ تجارت کنم و به دکّانی بنشینم. انصاف از این ماخولیا چندان فروگفت که بیش طاقتِ گفتنش نماند! گفت: ای سعدی! تو هم سخنی بگوی از آنها که دیده و شنیده ای. گفتم: گفت چشمِ تنگِ دنیا دوست را یا قناعت پر کند یا خاکِ گور
انسانی طماع یا باید قناعت پیشه کند تا اصلاح شود یا در همین مسیر میرود تا خاک قبر چشم او را پرکند. هیچ ثروت و مالی او را راضی و قانع نمیکند و به هر سودی برسد، بیشتر دنبال خواسته ها هست .
⭕️سید نعمت الله جزائری در انوار النعمانیه ج 3 ص217 جریان عجیبی از حرص و طمع نقل میکند: حضرت عیسى علیه السلام به همراهى مردى سیاحت مى کرد پس از مدتى راه رفتن گرسنه شده به دهکده اى رسیدند عیسى به آن مرد گفت : برو نانى تهیه کن و خود مشغول نماز شد. آن مرد رفت و سه گرده نان تهیه کرد و بازگشت مقدارى صبر کرد تا نماز عیسى پایان پذیرد چون کمى به طول انجامید یک گرده را خورد. عیسى آمده پرسید گرده سوم چه شد، گفت : همین دو گرده بود. پس از آن مقدار دیگرى راه پیموده به دسته آهوئى برخوردند. حضرت عیسى یکى از آنها را پیش خواند آن را ذبح کرده خوردند بعد از خوردن عیسى گفت : قم باذن الله به اجازه خدا حرکت کن آهو حرکت کرد و زنده گردید آن مرد درشگفت شده زبان به کلمه سبحان الله جارى کرد. عیسى گفت : ترا سوگند مى دهم به حق آن کسى که این نشانه قدرت را براى تو آشکار کرد بگو نان سوم چه شد . باز جواب داد دو گرده بیشتر نبود.
⭕️ براه افتادند نزدیک دهکده بزرگى رسیدند در آنجا سه خشت طلا افتاده بود. رفیق عیسى گفت اینجا ثروت و مال زیادى است. آن جناب فرمود: آرى یک خشت از تو یکى از من خشت سوم را اختصاص مى دهم به کسى که نان سوم را برداشته. مرد حریص گفت : من نان سومى را خوردم ، عیسى از او جدا گردیده گفت : هر سه خشت مال تو باشد. آن مرد کنار خشتها نشسته به فکر برداشتن و بردن آنها بود، سه نفر از آنجا عبور نمودند او را با سه خشت طلا دیدند. همسفر عیسى را کشته و طلاها را برداشتند. چون گرسنه بودند قرار بر این گذاشتند یکى از آن سه نفر از دهکده ى مجاور نانى تهیه کند تا بخورند. شخصى که براى نان آوردن رفت با خود گفت : نانها را مسموم کنم تا آن دو پس از خوردن بمیرند، دو نفر دیگر نیز همدست شدند که رفیق خود را پس از برگشتن بکشند.
⭕️هنگامیکه نان را آورد آن دو نفر او را کشته و خود با خاطرى آسوده بخوردن نانها مشغول شدند چیزى نگذشت که آنها هم به رفیق خود ملحق گشتند. حضرت عیسى در مراجعت چهار نفر را بر سر همان سه خشت مرده دید گفت : «هکذا تفعل الدنیا باهلها» اینست رفتار دنیا با دوستداران خود.
بسم الله الرحمن الرحیم
شرح حکمتها
۴۰۳/۳/۲۰ . ۲ذیحجه
💢 حکمت ۱۸۰ 💢
♦️وَ قَالَ (علیه السلام): الطَّمَعُ رِقٌّ مُؤَبَّدٌ
طمع بردگى همیشگی است.
طمع انسان را به بردگی میکشاند و آن هم طمعی که هیچ رهایی ازاو وجود ندارد
🛑حکمت ۱۸۰ سه کلمه است اگر انسان به امیرالمومنین توجه کرد یک عمر از بدبختی و بیچارگی نجات پیدا میکند و اگر کسی فرمایش امیرالمومنین را مد نظر قرار نداد در مسیر زیاده خواهی و طمع به ذلت بردگی کشیده میشود آن هم بردگی که هیچگاه نمیتواند خود را از آن بردگی رهایی بخشد .
⭕️ حقیقت طمع، علاقه شدید به امور مادى است که در دست دیگران است و شخص طماع براى رسیدن به آن هر گونه خضوع و ذلت را مى پذیرد و به همین دلیل همچون برده اى است در برابر کسى که طمع از او دارد و طماع غالباً این صفت رذیله را با خود حفظ مى کند.
🚫افراد طمع کار انسان هاى ضعیف، زبون، دون همت و فاقد شخصیت اند و چون اعتماد به نفس ندارند سعى مى کنند از طریق وابستگى به دیگران به مقصود خود برسند.
⛔️برده های ظاهری را میتوان با پول خرید و در راه خدا آزاد کرد ولی کسی که برده پول شده باشد هر چه بیشتر پول داشته باشد طمع کار تر میشود و هرگز این حالت از دل او پاک نخواهد شد لذا بردگی او دائمی است.
⭕️در حکمت ۱۹۸ امیرالمومنین سلام الله علیه فرمود که من یک برادر الهی داشتم که یکی از یژگیهای او این بود آنچه که در دسترس او نبود به آن اشتها پیدا نمیکرد و اصلا به آن اشتها و علاقه نداشت چه برسد که بخواهد علاقه شدید پیدا کند . این یعنی طمع نداشتن.
❌ولی انسان طمع کار به هر روشی و از هر طریقی شده خود را خوار و خفیف میکند دست به دامان این و اون، دست به هر کاری میزند تا برسد به آن چیزی که دیگران دارند.
🚫گاهی تلاش خوب است تا انسان به یک رفاه نسبی برسد و نیاز خانواده را برطرف کند، ولی زیادهرویو زیادیخواهی مشکل ایجاد میکند
تعبیر امیرالمومنین این است که این طمع و زیادهروی انسان را به بردگی میکشاند.
❌پرده کسی است که باید مطیع ارباب باشد هرچه او گفت انجام دهد انسان طمعکار دیگر عقل و شرع برای او تصمیم نمیگیرد، بلکه تصمیم گیرنده هوا و هوس و مطیع نفس بودن است .
❌و نکته عجیب این است که
طمع یک بندیست از بردگی که به گردن انسان می اندازد که هیچ راه آزاد شدنی هم از او نیست و باید تا ابد بردگی کند
حضرت میفرماید جلوی طمع را بگیرید تا شما را به بردگی نکشاند و عزت نفس داشته باشید طمع انسان را از حریت و انسانیت خارج میکند ما برده و بنده خدا هستیم نه برده کسی.
🛑 خدایا چه فخری بالاتر از اینکه مولای من تویی و من برده تو هستم من آزاده هستم و فقط تو میتوانی مولای من باشی خدا مقام انسانیت را به ما کرامت کرد ارزان فروشی نکنیم و خود رابه هیچ و پوچ نفروشیم. در حکمت ۲۱۹ فرمود:
أکْثَرُ مَصارِعِ الْعُقُولِ تَحْتَ بُرُوقِ الْمَطامِعِ
جایی که شمشیر طمع برق بزند عقل از کار میافتد اکثر جاهایی که عقلانیت از کار می افتد که طمع در کار است
حکمت ۲۲۶ :
اَلطّامِعُ فِی وِثاقِ الذُّلِّ
طمع کار در بند ذلت است و نمیتواند از بردگی و بندگی ذلت هرگز رها شود تا وقتی که طمع در وجود او باشد ذلت هم در وجود او هست .
به قول شاعر:
عزّت به قناعت است، خاری به “طمع”
با عزّت خود بساز و خاری نطلب
💮اهل بیت حقیقت طمع را برای ما مشخص میکنند مثل نوشتن ضرر ها و آسیب های یک دارو که روی آن نوشته شده است . درکافی بَابُ الطَّمَع
عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: مَا أَقْبَحَ بِالْمُؤْمِنِ أَنْ تَکُونَ لَهُ رَغْبَةٌ تُذِلُّهُ .
چه زشت است براى مؤمن که میل و رغبتى در او باشد که او را خوار کند.
💮 امام باقرعلیه السلام فرمود:
بِئْسَ اَلْعَبْدُ عَبْدٌ لَهُ طَمَعٌ یَقُودُهُ وَ بِئْسَ اَلْعَبْدُ عَبْدٌ لَهُ رَغْبَةٌ تُذِلُّهُ
چه بد بندهایست آن بند که در او طمعى باشد که او را بکشاند، و چه بد بندهایست آن بندۀ که در او میل و رغبتى باشد که او را خوار کند.
💮پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند:
الطَّمَعُ یُذْهِبُ الْحِکْمَةَ مِنْ قُلُوبِ الْعُلَماءِ طمع علم و دانش را از دل هاى دانشمندان دور مى سازد.
عالمی که دنبال طمع رود علم از او گرفته میشود .
حقیقت علم آن است که تو به حقایق عالم دست پیدا کنی طمع که به میان امد انسان یا عالم را درباری می کند.
دلیل آن این است که علم و دانش نیاز به حریت فکر و آزادمنشى دارد در حالى که شخص طماع چون اسیر خواسته هاى خویش است نمى تواند درست بیندیشد و چه بسا براى رسیدن به مقصود خود کارهاى خلاف ارباب قدرت و مقام را توجیه کند و به بیان دیگر، طمع نوعى مستى و تخدیر فکر مى آورد و به طمّاع اجازه نمى دهد درست بیندیشد.
⭕️ابن ابى الحدید می گوید:
تَعَفَّفْ وَعِشْ حُرّاً ولا تَکُ طامِعاً *
فَما قَطَعَ الاْعْناقُ إلاَّ المَطامِعُ
خویشتن دارى پیشه کن و آزادمنش زندگى نما و طماع مباش چرا که چیزى جز طمع گردن انسان را قطع نکرده است. انسانیت انسان زمانی سر بریده میشود که طمع کار شوید
قِیلَ لِأَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ مَا ثَبَاتُ الْإِیمَانِ قَالَ الْوَرَعُ قِیلَ فَمَا زَوَالُهُ قَالَ الطَّمَعُ
اگر کسی میخواهد دینش ثابت بماند. بعضی ایمان ها عاریه ای است و در مناسبت هایی مثل محرم ، رمضان دیندار میشود ، ولی ایمان ثابت شدت تقوا میخواهد و حتی شبهناک باید پرهیزشود. راوی میگوید فهمیدم ثبات ایمان به ورع هست .
💮امیرالمومنین در خطبه ۱۹۳ در وصف متقین فرمود:
فَمِن عَلامَةِ أحَدِهم أنَّکَ تَرى لَهُ قُوَّةً فی دِینٍ...
از نشانه هاى هر پرهیزگار این است که او را در دین نیرومند مى بینى
و صَبرا فی شِدَّةٍ، و طَلَبا فی حَلالٍ،
و در سختیها صبور ، و طالب روزىِ حلال ،
و نَشاطا فی هُدًى، و تَحَرُّجا عن طَمَعٍ
و در پیمودن راه هدایت، چالاک و پر نشاط ، و از طمع به دور.
💮حضرت در خطبه ۱۹۴ در وصف منافق فرمود:
یَتَوَصَّلُونَ إلى الطَّمَعِ بالیَأسِ لِیُقِیمُوا بهِ أسواقَهُم، و یُنَفِّقوا بهِ أعلاقَهُم
خود را بى چشمداشت نشان مى دهند تا به طمع خویش برسند و بدین وسیله ، بازارشان را رونق بخشند و کالاهاى فریبنده شان را رواج دهند.
خصلت منافق اینست که طمع وجود او را گرفته و به اسم دین هم که شده میخواهد به خواسته خود برسد.
مراقب باشید اعمال دینی باعث سقوط ما نشوند.
💮 درحکمت ۲ آمده :
أزرى بِنَفسِهِ مَنِ استَشعَرَ الطَّمعَ
هرکه جامه طمع به تن کند ، خود را خوار گرداند.
این لباس طمع در ظاهر شاید قشنگ باشد ولی هر که بتن کند خوار میشود.
🔻نکته ۱ :
در مقابل صفت رذیله طمع، فضیلتى است با عنوان "یأس عَمّا فی أیدِى النّاسِ" قطع امید از آنچه در دست دیگران است.
⛔️یکى از یاران پیامبر به نام «ابو ایوب خالد بن زید» خدمتش رسیده عرض کرد: اى رسول خدا! اندرزى به من ده;
اندرزى کوتاه تا بتوانم آن را حفظ کنم و به آن عمل نمایم.
پیامبر اکرم فرمود: «أُوصیکَ بِخَمْس
پنج چیز را به تو سفارش مى کنم.
1⃣ بِالْیَأسِ عَمّا فی أیْدِى النّاسِ فَإِنَّهُ الْغِنى از آنچه در دست مردم است مأیوس باش و صرف نظر کن که این همان بى نیازى حقیقى است.
2⃣ وَإیّاکَ وَالطَّمَعَ فَإِنَّهُ الْفَقْرُ الْحاضِرُ
و از طمع بپرهیز که فقر و تنگدستى حاضر است.
3⃣ وَ صَلِّ صَلاةَ مُوَدِّع و نماز را آنچنان بخوان که گویى آخرین نماز توست و مى خواهى با دنیا وداع کنى.
4⃣ وَ إیّاکَ و ما یُعْتَذَرُ مِنْهُ از کاریى که ناچاربه عذرخواهى میشوی بپرهیز.
5⃣وَأحِبَّ لاِخیکَ ما تُحِبُّ لِنَفْسِکَ
آنچه براى خود دوست دارى براى برادر مسلمان خود دوست بدار.
🔻نکته ۲:
داستانی در مورد آثار و عواقب طمع:
طمع اگر در زندگی انسان آمد به تعبیر حضرت به بردگی همیشگی کشیده میشود .
⭕️سعدی در گلستان در مورد حرص و طمع میگوید:
بزرگی را شنیدم که صد و پنجاه شتر بار داشت و چهل بنده خدمتکار. شبی در جزیرهٔ کیش مرا به حجرهٔ خویش درآورد. همه شب نیارمید از سخنهای پریشان گفت که: فلان انبازم به ترکستان ،
و فلان بضاعت به هندوستان است ،
و این قبالهٔ فلان زمین است،
و فلان چیز را فلان ضمین.
گاه گفت: خاطر اسکندریه دارم که هوایی خوش است.
باز گفتی: نه! که دریای مغرب مشوَّش است.
سعدیا! سفری دیگرم درپیش است،
اگر آن کرده شود بقیتِ عمرِ خویش به گوشه بنشینم.
گفتم: آن کدام سفر است؟
گفت: گوگردِ پارسی خواهم بردن به چین که شنیدم قیمتی عظیم دارد .
و از آنجا کاسهٔ چینی به روم آرم ،
و دیبای رومی به هند،
و فولادِ هندی به حلب ،
و آبگینهٔ حلبی به یمن ،
و بردِ یمانی به پارس ،
و زآن پس ترکِ تجارت کنم و به دکّانی بنشینم.
انصاف از این ماخولیا چندان فروگفت که بیش طاقتِ گفتنش نماند!
گفت: ای سعدی! تو هم سخنی بگوی از آنها که دیده و شنیده ای.
گفتم:
گفت چشمِ تنگِ دنیا دوست را
یا قناعت پر کند یا خاکِ گور
انسانی طماع یا باید قناعت پیشه کند تا اصلاح شود یا در همین مسیر میرود تا خاک قبر چشم او را پرکند.
هیچ ثروت و مالی او را راضی و قانع نمیکند و به هر سودی برسد، بیشتر دنبال خواسته ها هست .
⭕️سید نعمت الله جزائری در انوار النعمانیه ج 3 ص217 جریان عجیبی از حرص و طمع نقل میکند:
حضرت عیسى علیه السلام به همراهى مردى سیاحت مى کرد پس از مدتى راه رفتن گرسنه شده به دهکده اى رسیدند عیسى به آن مرد گفت : برو نانى تهیه کن و خود مشغول نماز شد.
آن مرد رفت و سه گرده نان تهیه کرد و بازگشت مقدارى صبر کرد تا نماز عیسى پایان پذیرد چون کمى به طول انجامید یک گرده را خورد.
عیسى آمده پرسید گرده سوم چه شد،
گفت : همین دو گرده بود.
پس از آن مقدار دیگرى راه پیموده به دسته آهوئى برخوردند.
حضرت عیسى یکى از آنها را پیش خواند آن را ذبح کرده خوردند بعد از خوردن عیسى گفت : قم باذن الله به اجازه خدا حرکت کن آهو حرکت کرد و زنده گردید
آن مرد درشگفت شده زبان به کلمه سبحان الله جارى کرد.
عیسى گفت : ترا سوگند مى دهم به حق آن کسى که این نشانه قدرت را براى تو آشکار کرد بگو نان سوم چه شد .
باز جواب داد دو گرده بیشتر نبود.
⭕️ براه افتادند نزدیک دهکده بزرگى رسیدند در آنجا سه خشت طلا افتاده بود.
رفیق عیسى گفت اینجا ثروت و مال زیادى است.
آن جناب فرمود: آرى یک خشت از تو یکى از من خشت سوم را اختصاص مى دهم به کسى که نان سوم را برداشته.
مرد حریص گفت : من نان سومى را خوردم ،
عیسى از او جدا گردیده گفت : هر سه خشت مال تو باشد.
آن مرد کنار خشتها نشسته به فکر برداشتن و بردن آنها بود، سه نفر از آنجا عبور نمودند او را با سه خشت طلا دیدند. همسفر عیسى را کشته و طلاها را برداشتند.
چون گرسنه بودند قرار بر این گذاشتند یکى از آن سه نفر از دهکده ى مجاور نانى تهیه کند تا بخورند.
شخصى که براى نان آوردن رفت با خود گفت : نانها را مسموم کنم تا آن دو پس از خوردن بمیرند،
دو نفر دیگر نیز همدست شدند که رفیق خود را پس از برگشتن بکشند.
⭕️هنگامیکه نان را آورد آن دو نفر او را کشته و خود با خاطرى آسوده بخوردن نانها مشغول شدند چیزى نگذشت که آنها هم به رفیق خود ملحق گشتند.
حضرت عیسى در مراجعت چهار نفر را بر سر همان سه خشت مرده دید گفت :
«هکذا تفعل الدنیا باهلها»
اینست رفتار دنیا با دوستداران خود.
♦️ وَ قَالَ (علیه السلام): الطَّمَعُ رِقٌّ مُؤَبَّدٌ
طمع بردگى همیشگی است.
اللهم اخرج حبّ الدنیا من قلوبنا