بسم الله الرحمن الرحیم شرح حکمتها ۴۰۳/۳/۹ . ۲۰ذیقعده
💢 حکمت۱۶۶ 💢
💠وَ قَالَ (علیه السلام): لَا یُعَابُ الْمَرْءُ بِتَأْخِیرِ حَقِّهِ براى انسان عیب نیست که حقش به تأخیر افتد ،
💠إِنَّمَا یُعَابُ مَنْ أَخَذَ مَا لَیْسَ لَهُ عیب آن است که چیزى را که حقش نیست بگیرد.
◀️ ظلم کردن زشت است ولی مظلوم واقع شدن زشت نیست. عیب حقیقی آنست که حق دیگران را ضایع کنیم. معنای کلی حکمت این است که انسان ظلم نکند.
♻️مظلوم باشیم یا ظالم؟ حضرت در حکمت ۱۶۴ در مقام انتقاد از کسانی که ظلم میپذیرند فرمود: مَنْ قَضَى حَقَّ مَنْ لَا یَقْضِی حَقَّهُ، فَقَدْ عَبَدَهُ کسی که حق دیگران را رعایت کند در حالیکه دیگران حق او را رعایت نمی کنند، در واقع آنها را بنده وبرده خودکرده است. ولی گاهی اوقات شرایطی پیش می آید که برای گرفتن حق مجبوری ظلم کنی، مجبوری حرام مرتکب شوی.در این صورت حضرت تاکید میکنند که مظلوم بودن بهتر از ظالم بودن است.
♻️حفظ دین مهم است، حتی با مظلوم بودن.درنامه ۲۸ امیرالمومنین در جواب نامه معاویه به او فرمود: وَ قُلْتَ إِنِّی کُنْتُ أُقَادُ کَمَا یُقَادُ الْجَمَلُ الْمَخْشُوشُ حَتَّى أُبَایِعَ ای معاویه تو گفتی مرا همچون شترى که افسار زده بودند و مى کشیدند براى بیعت بردند؛ وَ لَعَمْرُ اللَّهِ لَقَدْ أَرَدْتَ أَنْ تَذُمَّ فَمَدَحْتَ، وَ أَنْ تَفْضَحَ فَافْتَضَحْتَ به خدا سوگند تو مى خواستى با این گفتارت مرا نکوهش کنى; اما ناخودآگاه مدح کردى و ثنا گفتى. مى خواستى رسوا کنى و خودت رسوا شدى، وَ مَا عَلَى الْمُسْلِمِ مِنْ غَضَاضَةٍ فِی أَنْ یَکُونَ مَظْلُوماً مَا لَمْ یَکُنْ شَاکّاً فِی دِینِهِ وَ لَا مُرْتَاباً بِیَقِینِهِ براى یک مسلمان عیب نیست که مظلوم واقع شود مادام که در دین خود تردید نداشته باشد و یقینش آمیخته با شک نگردد.
📗حضرت درخطبه ۱۵۱ فرمود: اقْدَمُوا عَلَى اللَّهِ مَظْلُومِینَ وَ لَا تَقْدَمُوا عَلَیْهِ ظَالِمِینَ اگر امر دائر شد بین اینکه ظالم باشید یا مظلوم، شما مظلوم به پیشگاه خدا بروید نه اینکه ظالم بروید.
📗شان صدور این حکمت : لَا یُعَابُ الْمَرْءُ بِتَأْخِیرِ حَقِّهِ إِنَّمَا یُعَابُ مَنْ أَخَذَ مَا لَیْسَ لَهُ براى انسان عیب نیست که حقش به تأخیر افتد، عیب آن است که چیزى را که حقش نیست بگیرد.
📚این جمله بخشی از نامه بلندی است که امیرالمومنین در مورد جریان سقیفه و غصب خلافت نوشتند و دستور دادند هر جمعه برای مردم خوانده شود: کَتَبَ أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ ع کِتَاباً بَعْدَ مُنْصَرَفِهِ مِنَ اَلنَّهْرَوَانِ وَ أَمَرَ أَنْ یُقْرَأَ عَلَى اَلنَّاسِ و در این نامه بر حقانیت خودشان تاکید میکنند و میفرمایند حق مرا غصب کردند. حضرت در بخش های مختلفی از این نامه بلند به مواردی اشاره میکنند که دنبال گرفتن حق بودند ولی عده ای نگذاشتند. در جریان شورای شش نفره فرمود: فَقَالَ عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ عَوْفٍ: یَا ابْنَ أَبِی طَالِبٍ إِنَّکَ عَلَى هَذَا الْأَمْرِ لَحَرِیصٌ عبدالرحمان بن عوف گفت: ای پسر ابی طالب، آیا بر این خلافت حریص هستی؟! فَقُلْتُ: لَسْتُ عَلَیْهِ حَرِیصاً به او گفتم: من بر آن حریص نیستم، وَ إِنَّمَا أَطْلُبُ مِیرَاثَ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ حَقَّهُ وَ أَنَّ وَلَاءَ أُمَّتِهِ لِی مِنْ بَعْدِهِ، بلکه فقط میراث رسول خدا ص و حق ایشان را می خواهم. ولایت بر امت پیامبر بعد از ایشان بر عهده من است، وَ أَنْتُمْ أَحْرَصُ عَلَیْهِ مِنِّی إِذْ تَحُولُونَ بَیْنِی وَ بَیْنَهُ، حال آنکه شما بر خلافت از من حریص ترید؛ زیراکه بین من وآن مانع می شوید. وَ تَضْرِبُونَ وَجْهِی دُونَهُ بِالسَّیْفِ و با شمشیر مرا از آن باز می دارید. اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْتَعْدِیکَ عَلَى قُرَیْشٍ فَإِنَّهُمْ قَطَعُوا رَحِمِی وَ أَضَاعُوا أَیَّامِی وَ دَفَعُوا حَقِّی وَ صَغَّرُوا قَدْرِی وَ أَجْمَعُوا عَلَى مُنَازَعَتِی حَقّاً کُنْتُ أَوْلَى بِهِ مِنْهُمْ خداوندا! از تو علیه قریش یاری می طلبم، فَإِنَّهُمْ قَطَعُوا رَحِمِی وَ أَضَاعُوا أَیَّامِی وَ دَفَعُوا حَقِّی وَ صَغَّرُوا قَدْرِی آن ها بودند که خویشاوندی مرا قطع کردند و روزهای مرا تباه ساختند و حق مرا گرفتند و شأن و جایگاه بزرگ مرا کوچک شمردند و تصمیم گرفتند با من در حقی نزاع کنند که من به آن حق از آن ها سزاوارتر بودم. فَاسْتَلَبُونِیهِ و آن را از من سلب کردند. ثُمَّ قَالُوا:اصْبِرْ مَغْمُوماً أَوْ مُتْ مُتَأَسِّفاً سپس عبدالرحمان گفت: یا غمگینانه صبر پیشه کن و یا با تأسف بمیر . إِنَّمَا حَقِّی عَلَى هَذِهِ الْأُمَّةِ کَرَجُلٍ لَهُ حَقٌّ عَلَى قَوْمٍ إِلَى أَجَلٍ مَعْلُومٍ حق من براین امت، همچون حق مردی ست که تاوقت مشخصی برقومی حق دارد فَإِنْ أَحْسَنُوا وَ عَجَّلُوا لَهُ حَقَّهُ قَبِلَهُ حَامِداً اگر آن قوم حق او را زود به او بدهند، آن مرد شکرکنان آن را می پذیرد. وَ إِنْ أَخَّرُوهُ إِلَى أَجَلِهِ أَخَذَهُ غَیْرَ حَامِد و اگر آن را به تأخیر بیندارند بدون هیچ تشکری می گیرد، وَ لَیْسَ یُعَابُ الْمَرْءُ بِتَأْخِیرِ حَقِّهِ، إِنَّمَا یُعَابُ مَنْ أَخَذَ مَا لَیْسَ لَهُ و انسان به خاطر تأخیر در گرفتن حق خویش سرزنش نمی شود بلکه کسی مورد ملامت قرار می گیرد که حقی را که مال او نیست می گیرد. وَ قَدْ کَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص عَهِدَ إِلَیَّ عَهْداً فَقَالَ: «یَا ابْنَ أَبِی طَالِبٍ لَکَ وَلَاءُ أُمَّتِی رسول خدا ص از من عهد و پیمان گرفتند و فرمودند: ای پسر ابی طالب! جانشینی من ازآن توست، فَإِنْ وَلَّوْکَ فِی عَافِیَةٍ وَ أَجْمَعُوا عَلَیْکَ بِالرِّضَا فَقُمْ بِأَمْرِهِمْ اگر آن را با خرسندی و رضایت به تو دادند و با خشنودی از تو استقبال کردند، آن را برعهده بگیر، وَ إِنْ اخْتَلَفُوا عَلَیْکَ فَدَعْهُمْ ومَاهُمْ فِیهِ ولی اگر با تو مخالفت کردند، آنها را به حال خودشان رها کن فَإِنَّ اللَّهَ سَیَجْعَلُ لَکَ مَخْرَجاً خداوند برای تو راه خروجی قرار خواهد داد. فَنَظَرْتُ فَإِذَا لَیْسَ لِی رَافِدٌ وَ لَا مَعِی مُسَاعِدٌ إِلَّا أَهْلُ بَیْتِی، فَضَنِنْتُ بِهِمْ عَنِ الْهَلَاکِ پس من دیدم کسی جز اهل بیتم همراه و پشتیبان من نیست، پس آنها را از نابودی حفظ کردم. وَ لَوْ کَانَ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ ص عَمِّی حَمْزَةُ وَ أَخِی جَعْفَرٌ لَمْ أُبَایِعْ کَرْهاً ، اگر عمویم حمزه و برادرم جعفر بعد از رسول خدا ص بودند، بیعت نمی کردم، وَ لَکِنَّنِی مُنِیتُ بِرَجُلَیْنِ حَدِیثَیْ عَهْدٍ بِالْإِسْلَامِ، الْعَبَّاسِ وَ عَقِیلٍ، ولی (چه کنم که) به مردانی تازه مسلمان هم چون عباس و عقیل دچار شدم. فَضَنِنْتُ بِأَهْلِ بَیْتِی عَنِ الْهَلَاکِ، و اهل بیتم را از هلاکت حفظ کردم. در حالیکه خار درچشم و استخوان درگلو صبر کردم
❎ جایگاه امام آن است که مردم به سراغ او بروند.
❌️ شبهه ابن ابی الحدید: نحن نقول الأمر حقُه بالأفضلیة و هم یقولون إنَّه حقَّه بالنص... ما سنی ها و هم شیعیان قائلیم امامت و خلافت حق امیرالمومنین بوده با این تفاوت که ما میگوییم حضرت افضل صحابه بوده و حقش خلافت بوده و شیعیان میگویند پیامبر امیرالمومنین را به عنوان جانشین بلافصل خود منصوب کردند ابی الحدید در ادامه میگوید: امامت و خلاقت که حق شخصی حضرت نبوده که بگوید من از حقم گذشتم، این حق، حق جامعه بوده است. چطور از این حق گدشت⁉️
❇️ مرحوم خوئی در پاسخ ابن ابی الحدید میگوید: ان عَلیّاً یَطْلُبُ حَقَّهُ مُنْذُ وَفاهَ النَّبِیُّ ص الی اَنْ تُوفِّی علیهِ السَّلامُ بِحَسَبِ مَا یَتَمَکَّنُ فِی کُلِّ وَقْتٍ وَ زَمَانٍ وَ قَدْ وَرَدَ احْتِجَاجَاتِهِ مَعَ الْمُخَالِفِینَ فِی اَیامِ السَّقِیفِهْ وَ مَا بَعْدَها الی زَمَنِ قَتْلِ عُثْمَانَ اگر حضرت در مقابل این حق خوری ساکت بود این شبهه درست بود. ولی در مواقع مختلف و هر جایی که حضرت فرصت کرد در مورد این ظلم حرف زد و مردم را آگاه کرد.
♻️ علاوه بر پاسخ مرحوم خوئی، توجه به این نکته نیز ضروری است که خود پیامبر به امیرالمومنین دستور دادند دنبال بحث خلافت نروند بلکه مردم باید اقبال نشان دهند و به سراغ امام بیایند. الْإِمَامِ مَثَلُ الْکَعْبَةِ إِذْ تُؤْتَى وَ لَا تَأْتِی امام همچون کعبه است که باید به سویش حرکت کنند، نه این که او به جانب مردم برود.
✳️سوال از امیرالمومنین در مورد تلاش نکردن برای احقاق حق خود،درامالی شیخ مفید آمده است: أَنَّ عَبْدَ الرَّحْمَنِ بْنَ أَبِی لَیْلَى قَامَ إِلَى أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع فَقَالَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ إِنِّی سَائِلُکَ لِآخُذَ عَنْکَ ابی لیلا از حضرت خواست که سوالی دارم و دوست دارم جواب سوالم را از شما بگیرم. وَ قَدِ انْتَظَرْنَا أَنْ تَقُولَ مِنْ أَمْرِکَ شَیْئاً فَلَمْ تَقُلْهُ ما از شما انتظار داشتیم در مورد غصب خلافت صحبت کنید ولی شما ساکت بودید أَ لَا تُحَدِّثُنَا عَنْ أَمْرِکَ هَذَا آیا نمی خواهید برای ما حرفی بزنید. مَا أَقُولُ أَزْعُمُ أَنَّ الْقَوْمَ کَانُوا أَوْلَى بِمَا کَانُوا فِیهِ مِنْکَ- فَإِنْ قُلْتَ ذَلِکَ فَعَلَامَ نَصَبَکَ رَسُولُ اللَّهِ ص بَعْدَ حِجَّةِ الْوَدَاعِ اگر چنانچه قوم از تو اولى بودند در این أمر پس چرا رسول اللَّه ترا نصب فرمود در حجة الوداع؟ و فرمود که: ایها الناس من کنت مولاه فعلى مولاه، و اگر تو اولى از ایشانى در این أمر پس چرا همه بایشان تولا کردهاند و پیروى می نمایند؟ فَقَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع یَا عَبْدَ الرَّحْمَنِ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى قَبَضَ نَبِیَّهُ ص حضرت فرمود که: اى عبد الرحمن وقتى که حق سبحانه و تعالى رسول خدا را به جوار رحمت خود برد، هیچ کس از مردم از من اولى نبود در این امر. وَ أَنَا یَوْمَ قَبَضَهُ أَوْلَى بِالنَّاسِ مِنِّی بِقَمِیصِی هَذَا مانند پیراهنی که در پیکر من است و مال من است. وَ قَدْ کَانَ مِنْ نَبِیِّ اللَّهِ إِلَیَّ عَهْدٌ لَوْ خَزَمْتُمُونِی بِأَنْفِی لَأَقْرَرْتُ سَمْعاً لِلَّهِ وَ طَاعَةً و لیکن پیغمبر با من عهدى کرده بود که بغیر از ملایمت طریقى اختیار نکنم، و از نزاع و قتال درگذرم تا وقت مقرر موعود... وبعد این جمله را پیامبر فرمود: لَا یُعَابُ الْمَرْءُ بِتَأْخِیرِ حَقِّهِ براى انسان عیب نیست که حقش به تأخیر افتد ، إِنَّمَا یُعَابُ مَنْ أَخَذَ مَا لَیْسَ لَهُ عیب آن است که چیزى را که حقش نیست بگیرد.
اللهم لا تسلط علینا مَن لا یرحمنا
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیانثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
علی جان!
یک حاجی در طواف داری به دهان/ یک حیدر در مصاف داری به دهان/ یک تیغ دو دم به دست داری آقا/ یک تیغ دو دم غلاف داری به دهان/
بسم الله الرحمن الرحیم
شرح حکمتها
۴۰۳/۳/۹ . ۲۰ذیقعده
💢 حکمت۱۶۶ 💢
💠وَ قَالَ (علیه السلام): لَا یُعَابُ الْمَرْءُ بِتَأْخِیرِ حَقِّهِ
براى انسان عیب نیست که حقش به تأخیر افتد ،
💠إِنَّمَا یُعَابُ مَنْ أَخَذَ مَا لَیْسَ لَهُ
عیب آن است که چیزى را که حقش نیست بگیرد.
◀️ ظلم کردن زشت است ولی مظلوم واقع شدن زشت نیست.
عیب حقیقی آنست که حق دیگران را ضایع کنیم.
معنای کلی حکمت این است که انسان ظلم نکند.
♻️مظلوم باشیم یا ظالم؟
حضرت در حکمت ۱۶۴ در مقام انتقاد از کسانی که ظلم میپذیرند فرمود:
مَنْ قَضَى حَقَّ مَنْ لَا یَقْضِی حَقَّهُ، فَقَدْ عَبَدَهُ
کسی که حق دیگران را رعایت کند در حالیکه دیگران حق او را رعایت نمی کنند، در واقع آنها را بنده وبرده خودکرده است.
ولی گاهی اوقات شرایطی پیش می آید که برای گرفتن حق مجبوری ظلم کنی، مجبوری حرام مرتکب شوی.در این صورت حضرت تاکید میکنند که مظلوم بودن بهتر از ظالم بودن است.
♻️حفظ دین مهم است، حتی با مظلوم بودن.درنامه ۲۸ امیرالمومنین در جواب نامه معاویه به او فرمود:
وَ قُلْتَ إِنِّی کُنْتُ أُقَادُ کَمَا یُقَادُ الْجَمَلُ الْمَخْشُوشُ حَتَّى أُبَایِعَ
ای معاویه تو گفتی مرا همچون شترى که افسار زده بودند و مى کشیدند براى بیعت بردند؛
وَ لَعَمْرُ اللَّهِ لَقَدْ أَرَدْتَ أَنْ تَذُمَّ فَمَدَحْتَ، وَ أَنْ تَفْضَحَ فَافْتَضَحْتَ
به خدا سوگند تو مى خواستى با این گفتارت مرا نکوهش کنى; اما ناخودآگاه مدح کردى و ثنا گفتى. مى خواستى رسوا کنى و خودت رسوا شدى،
وَ مَا عَلَى الْمُسْلِمِ مِنْ غَضَاضَةٍ فِی أَنْ یَکُونَ مَظْلُوماً مَا لَمْ یَکُنْ شَاکّاً فِی دِینِهِ وَ لَا مُرْتَاباً بِیَقِینِهِ
براى یک مسلمان عیب نیست که مظلوم واقع شود مادام که در دین خود تردید نداشته باشد و یقینش آمیخته با شک نگردد.
📗حضرت درخطبه ۱۵۱ فرمود:
اقْدَمُوا عَلَى اللَّهِ مَظْلُومِینَ وَ لَا تَقْدَمُوا عَلَیْهِ ظَالِمِینَ
اگر امر دائر شد بین اینکه ظالم باشید یا مظلوم، شما مظلوم به پیشگاه خدا بروید نه اینکه ظالم بروید.
📗شان صدور این حکمت :
لَا یُعَابُ الْمَرْءُ بِتَأْخِیرِ حَقِّهِ إِنَّمَا یُعَابُ مَنْ أَخَذَ مَا لَیْسَ لَهُ
براى انسان عیب نیست که حقش به تأخیر افتد، عیب آن است که چیزى را که حقش نیست بگیرد.
📚این جمله بخشی از نامه بلندی است که امیرالمومنین در مورد جریان سقیفه و غصب خلافت نوشتند و دستور دادند هر جمعه برای مردم خوانده شود:
کَتَبَ أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ ع کِتَاباً بَعْدَ مُنْصَرَفِهِ مِنَ اَلنَّهْرَوَانِ وَ أَمَرَ أَنْ یُقْرَأَ عَلَى اَلنَّاسِ
و در این نامه بر حقانیت خودشان تاکید میکنند و میفرمایند حق مرا غصب کردند.
حضرت در بخش های مختلفی از این نامه بلند به مواردی اشاره میکنند که دنبال گرفتن حق بودند ولی عده ای نگذاشتند.
در جریان شورای شش نفره فرمود:
فَقَالَ عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ عَوْفٍ: یَا ابْنَ أَبِی طَالِبٍ إِنَّکَ عَلَى هَذَا الْأَمْرِ لَحَرِیصٌ
عبدالرحمان بن عوف گفت: ای پسر ابی طالب، آیا بر این خلافت حریص هستی؟!
فَقُلْتُ: لَسْتُ عَلَیْهِ حَرِیصاً
به او گفتم: من بر آن حریص نیستم،
وَ إِنَّمَا أَطْلُبُ مِیرَاثَ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ حَقَّهُ وَ أَنَّ وَلَاءَ أُمَّتِهِ لِی مِنْ بَعْدِهِ،
بلکه فقط میراث رسول خدا ص و حق ایشان را می خواهم. ولایت بر امت پیامبر بعد از ایشان بر عهده من است،
وَ أَنْتُمْ أَحْرَصُ عَلَیْهِ مِنِّی إِذْ تَحُولُونَ بَیْنِی وَ بَیْنَهُ،
حال آنکه شما بر خلافت از من حریص ترید؛ زیراکه بین من وآن مانع می شوید.
وَ تَضْرِبُونَ وَجْهِی دُونَهُ بِالسَّیْفِ
و با شمشیر مرا از آن باز می دارید.
اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْتَعْدِیکَ عَلَى قُرَیْشٍ
فَإِنَّهُمْ قَطَعُوا رَحِمِی وَ أَضَاعُوا أَیَّامِی وَ دَفَعُوا حَقِّی وَ صَغَّرُوا قَدْرِی وَ أَجْمَعُوا عَلَى مُنَازَعَتِی حَقّاً کُنْتُ أَوْلَى بِهِ مِنْهُمْ
خداوندا! از تو علیه قریش یاری می طلبم،
فَإِنَّهُمْ قَطَعُوا رَحِمِی وَ أَضَاعُوا أَیَّامِی وَ دَفَعُوا حَقِّی وَ صَغَّرُوا قَدْرِی
آن ها بودند که خویشاوندی مرا قطع کردند و روزهای مرا تباه ساختند و حق مرا گرفتند و شأن و جایگاه بزرگ مرا کوچک شمردند
و تصمیم گرفتند با من در حقی نزاع کنند که من به آن حق از آن ها سزاوارتر بودم.
فَاسْتَلَبُونِیهِ
و آن را از من سلب کردند.
ثُمَّ قَالُوا:اصْبِرْ مَغْمُوماً أَوْ مُتْ مُتَأَسِّفاً
سپس عبدالرحمان گفت: یا غمگینانه صبر پیشه کن و یا با تأسف بمیر .
إِنَّمَا حَقِّی عَلَى هَذِهِ الْأُمَّةِ کَرَجُلٍ لَهُ حَقٌّ عَلَى قَوْمٍ إِلَى أَجَلٍ مَعْلُومٍ
حق من براین امت، همچون حق مردی ست که تاوقت مشخصی برقومی حق دارد
فَإِنْ أَحْسَنُوا وَ عَجَّلُوا لَهُ حَقَّهُ قَبِلَهُ حَامِداً
اگر آن قوم حق او را زود به او بدهند، آن مرد شکرکنان آن را می پذیرد.
وَ إِنْ أَخَّرُوهُ إِلَى أَجَلِهِ أَخَذَهُ غَیْرَ حَامِد
و اگر آن را به تأخیر بیندارند بدون هیچ تشکری می گیرد،
وَ لَیْسَ یُعَابُ الْمَرْءُ بِتَأْخِیرِ حَقِّهِ، إِنَّمَا یُعَابُ مَنْ أَخَذَ مَا لَیْسَ لَهُ
و انسان به خاطر تأخیر در گرفتن حق خویش سرزنش نمی شود بلکه کسی مورد ملامت قرار می گیرد که حقی را که مال او نیست می گیرد.
وَ قَدْ کَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص عَهِدَ إِلَیَّ عَهْداً فَقَالَ: «یَا ابْنَ أَبِی طَالِبٍ لَکَ وَلَاءُ أُمَّتِی
رسول خدا ص از من عهد و پیمان گرفتند و فرمودند: ای پسر ابی طالب! جانشینی من ازآن توست،
فَإِنْ وَلَّوْکَ فِی عَافِیَةٍ وَ أَجْمَعُوا عَلَیْکَ بِالرِّضَا فَقُمْ بِأَمْرِهِمْ
اگر آن را با خرسندی و رضایت به تو دادند و با خشنودی از تو استقبال کردند، آن را برعهده بگیر،
وَ إِنْ اخْتَلَفُوا عَلَیْکَ فَدَعْهُمْ ومَاهُمْ فِیهِ
ولی اگر با تو مخالفت کردند، آنها را به حال خودشان رها کن
فَإِنَّ اللَّهَ سَیَجْعَلُ لَکَ مَخْرَجاً
خداوند برای تو راه خروجی قرار خواهد داد.
فَنَظَرْتُ فَإِذَا لَیْسَ لِی رَافِدٌ وَ لَا مَعِی مُسَاعِدٌ إِلَّا أَهْلُ بَیْتِی، فَضَنِنْتُ بِهِمْ عَنِ الْهَلَاکِ
پس من دیدم کسی جز اهل بیتم همراه و پشتیبان من نیست، پس آنها را از نابودی حفظ کردم.
وَ لَوْ کَانَ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ ص عَمِّی حَمْزَةُ وَ أَخِی جَعْفَرٌ لَمْ أُبَایِعْ کَرْهاً ،
اگر عمویم حمزه و برادرم جعفر بعد از رسول خدا ص بودند، بیعت نمی کردم،
وَ لَکِنَّنِی مُنِیتُ بِرَجُلَیْنِ حَدِیثَیْ عَهْدٍ بِالْإِسْلَامِ، الْعَبَّاسِ وَ عَقِیلٍ،
ولی (چه کنم که) به مردانی تازه مسلمان هم چون عباس و عقیل دچار شدم.
فَضَنِنْتُ بِأَهْلِ بَیْتِی عَنِ الْهَلَاکِ،
و اهل بیتم را از هلاکت حفظ کردم. در حالیکه خار درچشم و استخوان درگلو صبر کردم
❎ جایگاه امام آن است که مردم به سراغ او بروند.
❌️ شبهه ابن ابی الحدید:
نحن نقول الأمر حقُه بالأفضلیة و هم یقولون إنَّه حقَّه بالنص...
ما سنی ها و هم شیعیان قائلیم امامت و خلافت حق امیرالمومنین بوده با این تفاوت که ما میگوییم حضرت افضل صحابه بوده و حقش خلافت بوده و شیعیان میگویند پیامبر امیرالمومنین را به عنوان جانشین بلافصل خود منصوب کردند
ابی الحدید در ادامه میگوید: امامت و خلاقت که حق شخصی حضرت نبوده که بگوید من از حقم گذشتم، این حق، حق جامعه بوده است. چطور از این حق گدشت⁉️
❇️ مرحوم خوئی در پاسخ ابن ابی الحدید میگوید:
ان عَلیّاً یَطْلُبُ حَقَّهُ مُنْذُ وَفاهَ النَّبِیُّ ص الی اَنْ تُوفِّی علیهِ السَّلامُ بِحَسَبِ مَا یَتَمَکَّنُ فِی کُلِّ وَقْتٍ وَ زَمَانٍ وَ قَدْ وَرَدَ احْتِجَاجَاتِهِ مَعَ الْمُخَالِفِینَ فِی اَیامِ السَّقِیفِهْ وَ مَا بَعْدَها الی زَمَنِ قَتْلِ عُثْمَانَ
اگر حضرت در مقابل این حق خوری ساکت بود این شبهه درست بود. ولی در مواقع مختلف و هر جایی که حضرت فرصت کرد در مورد این ظلم حرف زد و مردم را آگاه کرد.
♻️ علاوه بر پاسخ مرحوم خوئی، توجه به این نکته نیز ضروری است که خود پیامبر به امیرالمومنین دستور دادند دنبال بحث خلافت نروند بلکه مردم باید اقبال نشان دهند و به سراغ امام بیایند.
الْإِمَامِ مَثَلُ الْکَعْبَةِ إِذْ تُؤْتَى وَ لَا تَأْتِی
امام همچون کعبه است که باید به سویش حرکت کنند، نه این که او به جانب مردم برود.
✳️سوال از امیرالمومنین در مورد تلاش نکردن برای احقاق حق خود،درامالی شیخ مفید آمده است:
أَنَّ عَبْدَ الرَّحْمَنِ بْنَ أَبِی لَیْلَى قَامَ إِلَى أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع فَقَالَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ إِنِّی سَائِلُکَ لِآخُذَ عَنْکَ
ابی لیلا از حضرت خواست که سوالی دارم و دوست دارم جواب سوالم را از شما بگیرم.
وَ قَدِ انْتَظَرْنَا أَنْ تَقُولَ مِنْ أَمْرِکَ شَیْئاً فَلَمْ تَقُلْهُ
ما از شما انتظار داشتیم در مورد غصب خلافت صحبت کنید ولی شما ساکت بودید
أَ لَا تُحَدِّثُنَا عَنْ أَمْرِکَ هَذَا
آیا نمی خواهید برای ما حرفی بزنید.
مَا أَقُولُ أَزْعُمُ أَنَّ الْقَوْمَ کَانُوا أَوْلَى بِمَا کَانُوا فِیهِ مِنْکَ- فَإِنْ قُلْتَ ذَلِکَ فَعَلَامَ نَصَبَکَ رَسُولُ اللَّهِ ص بَعْدَ حِجَّةِ الْوَدَاعِ
اگر چنانچه قوم از تو اولى بودند در این أمر پس چرا رسول اللَّه ترا نصب فرمود در حجة الوداع؟ و فرمود که:
ایها الناس من کنت مولاه فعلى مولاه،
و اگر تو اولى از ایشانى در این أمر پس چرا همه بایشان تولا کردهاند و پیروى می نمایند؟
فَقَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع یَا عَبْدَ الرَّحْمَنِ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى قَبَضَ نَبِیَّهُ ص
حضرت فرمود که: اى عبد الرحمن وقتى که حق سبحانه و تعالى رسول خدا را به جوار رحمت خود برد، هیچ کس از مردم از من اولى نبود در این امر.
وَ أَنَا یَوْمَ قَبَضَهُ أَوْلَى بِالنَّاسِ مِنِّی بِقَمِیصِی هَذَا
مانند پیراهنی که در پیکر من است و مال من است.
وَ قَدْ کَانَ مِنْ نَبِیِّ اللَّهِ إِلَیَّ عَهْدٌ لَوْ خَزَمْتُمُونِی بِأَنْفِی لَأَقْرَرْتُ سَمْعاً لِلَّهِ وَ طَاعَةً
و لیکن پیغمبر با من عهدى کرده بود که بغیر از ملایمت طریقى اختیار نکنم، و از نزاع و قتال درگذرم تا وقت مقرر موعود...
وبعد این جمله را پیامبر فرمود:
لَا یُعَابُ الْمَرْءُ بِتَأْخِیرِ حَقِّهِ
براى انسان عیب نیست که حقش به تأخیر افتد ،
إِنَّمَا یُعَابُ مَنْ أَخَذَ مَا لَیْسَ لَهُ
عیب آن است که چیزى را که حقش نیست بگیرد.
اللهم لا تسلط علینا مَن لا یرحمنا