بسم الله الرحمن الرحیم شرح نامه ها ۴۰۲/۹/۱ - ۸جمادی الاول
💢 نامه ۷۸ 💢
⭕️و من کتاب له (علیه السلام) إلى أبی مُوسَى الاْشْعَری جَواباً فی أمْرِ الْحَکَمَیْنِ، ذَکَرَهُ سَعیدُ بْنُ یَحْیَى الأُمَوی فی کِتابِ «المَغازی».: این نامه ای است از امیرالمومنین(ع) به ابو موسی اشعری، و این نامه جوابی به ابو موسی اشعری است در موضوع حکمین، که آقای سعید بن یحیی اموی در کتاب مغازی این جریان را نقل کرده است.
این نامه به دلیل مشخص نبودن نامه ابوموسی اشعری و محدود بودن نامه حضرت با ابهاماتی مواجه است و هر کدام از شارحین به نحوی شرح کرده اند.
♦️فَإِنَّ النَّاسَ قَدْ تَغَیَّرَ کَثِیرٌ مِنْهُمْ عَنْ کَثِیرٍ مِنْ حَظِّهِمْ بسیاری از مردم ، بسیاری از بهره های[حَظِّهِمْ] معنوی و اخروی را تغییر داده اند و از آن محروم شده اند.
✴️ خدای متعال نعمت های فراوانی را برای ما در نظر گرفته ولی این ما هستم که در آنها تغییر ایجاد میکنیم. عملکرد انسانها در نعمتهاییکه خدا به انسان می دهد، نقش دارد.
✴️در اینجا دو معنی تصور است: اولا: اصل جدایی از امام و به رسمیت شناختن باطل (معاویه) یکی از آفات سختی است که بسیاری از افراد را از بسیاری از بهره های دنیایی و اخروی محروم میکند. جدایی از ولایت امیرالمومنین بسیار خسارت زا است.
ثانیا: زندگی زیر سایه حکومت علوی با زندگی در حکومت اموی بسیار متفاوت است.
◀️حکومت امام ، حکومت خاصی است. حضرت در خطبه ۴۰ فرمود: یَعْمَلُ فِی إِمْرَتِهِ الْمُؤْمِنُ در حکومت او مرد با ایمان کار خویش کند، وَ یَسْتَمْتِعُ فِیهَا الْکَافِرُ وکافر بهره خود برد. وَ یُبَلِّغُ اللَّهُ فِیهَا الْأَجَلَ . عمرها طولانی می شود، وَ یُجْمَعُ بِهِ الْفَیْءُ سرمایه واقتصاد رونق می گیرد. وَ یُقَاتَلُ بِهِ الْعَدُوُّ وَ تَأْمَنُ بِهِ السُّبُلُ دشمن منکوب می شود. جاده ها، مرزها امنیت پیدا می کنند. وَ یُؤْخَذُ بِهِ لِلضَّعِیفِ مِنَ الْقَوِی حق مظلوم از ظالمگرفته می شود. همه از برکات حکومت اسلامی عادلانه است. فرق می کند که چه کسی حاکم باشد، جامعه حاکم می خواهد، اگر خوبان حاکم شود، دنیا گلستان می شود ولی اگر بدان حاکم شوند همه در رنج وزحمتند.
💮ولی در باب حکومت اموی ، حضرت در خطبه ۹۸ فرمود: لَا یَدَعُوا لِلَّهِ مُحَرَّماً إِلَّا اسْتَحَلُّوهُ به خدا سوگند! آنها (بنى امیّه) همچنان به حکومت خود ادامه مى دهند، تا آنجا که حرامى را باقى نمى گذارند،مگر آن که حلال بشمارند وَ لَا عَقْداً إِلَّا حَلُّوهُ، و پیمانى (از پیمان هاى الهى و مردمى) نمى ماند مگر این که آن را مى شکنند. وَ حَتَّى لَا یَبْقَى بَیْتُ مَدَرٍ وَ لَا وَبَرٍ إِلَّا دَخَلَهُ ظُلْمُهُمْ خانه و خیمه اى باقى نمى ماند، مگر اینکه ظلم و ستم شان در آن راه مى یابد، وَ نَبَا بِهِ سُوءُ [رِعَتِهِمْ] رَعْیِهِمْ، و فساد و سوء تدبیرشان مردم را از خانه هاى خویش فرارى مى دهد.
♦️فَمَالُوا مَعَ الدُّنْیَا وَ نَطَقُوا بِالْهَوَى به دنیا روی آوردند[مَالُوا] واز روی هوی سخن گفتند.
◀️نتیجه تغییر در اندیشه و باورها در دو بخش مشخص میشود: ۱.تمایلات شدید به دنیا : وقتی مردم از عدالت و معنویت علوی جدا شوند و به دنیا طلبی معاویه ها نگاه کنند آرام آرام تغیر ایجاد میشود و این تغییر در دنیا طلبی خودش ریا نشان میدهد.
۲. دومین ثمره حکومت های ظالم، در گفتار، خودش را نشان میدهد. سخنان باطل، هوس آلود، منفعت طلبانه و...
♦️ وَ إِنِّی نَزَلْتُ مِنْ هَذَا الْأَمْرِ مَنْزِلًا مُعْجِباً و من از این اوضاع، دچار تعجب شده ام. جمله بالا دو معنا دارد: ۱.من از اینکه مردم چگونه دچار تغییر شده و باورهایشان را به هیچ و پوچ می فروشند در جایگاه تعجب قرار گرفتم .
❌(این معامله ای است دو سر ضرر چرا که اگر کسی غیر از علی حاکم شد هم حیات دنیایی مردم را به ذلت میکشاند هم حیات اخروی را به شقاوت)
۲. من از جایگاه خلافت خودم پایین آمدم _کوتاه آمدم_[نَزَلْتُ] و در جایگاه عجیبی قرار گرفتم. (طبق این معنا حضرت همطراز شدن خودشان با خلفا را خیلی عجیب میداند).
💮 همینطور در خطبه شقشقیه فرمود: فَیَا عَجَباً بَیْنَا هُوَ یَسْتَقِیلُهَا فِی حَیَاتِهِ إِذْ عَقَدَهَا لِآخَرَ بَعْدَ وَفَاتِه خیلی عجیب است ابوبکر در زمان حیات خود می گفت أَقِیلُونِی لَسْتُ بِخَیرِکمْ وَ عَلِیّ فِیکمْ مرا رها کنید و حکومت را از من بگیرید چرا که علی بین شماست، ( ولی برای بعد از خودش، عمر را انتخاب کرد)
💮در ادامه خطبه ۳ فرمود: فَصَبَرْتُ عَلَى طُولِ الْمُدَّةِ وَ شِدَّةِ الْمِحْنَةِ در تمام حکومت خلیفه دوم صبر و تحمل کردم. حَتَّى إِذَا مَضَى لِسَبِیلِهِ جَعَلَهَا فِی جَمَاعَةٍ زَعَمَ أَنِّی أَحَدُهُمْ خلیفه دوم به هنگام احتضار فکر جانشین بعداز خود بود. در حالیکه خلیفه اول سفارش به بعد خود کرد و هم چنین خلیفه دوم. فَیَا لَلَّهِ وَ لِلشُّورَى پناه می برم به خدا از روز شورا چه روز تلخی بود وچه اتفاقات تلخی افتاد . مَتَى اعْتَرَضَ الرَّیْبُ فِیَّ مَعَ الْأَوَّلِ مِنْهُمْ حَتَّى صِرْتُ أُقْرَنُ إِلَى هَذِهِ النَّظَائِر چه زمان شکی وجود داشت که بخواهند مرا با خلیفه اوّل مقایسه کنند من از خلیفه اول بالاتر بودم چه رسد به اینکه با سعد بن ابی وقاص مقرون باشم.
💮 از امیرالمومنین منقول است که در موردمعاویه فرمود: الدَّهْرُ أَنْزَلَنی ثُمَّ أَنْزَلَنی حتَّی یُقالُ عَلیٌّ وَ مُعاویة روزگار آنچنان مرا پایین آورد ، و پایین آورد تا اینکه گفتند علی و معاویه (همطراز کردند)
♦️ اجْتَمَعَ بِهِ أَقْوَامٌ أَعْجَبَتْهُمْ أَنْفُسُهُمْ در حالی که برای رسیدن به خلافت عده ای دور هم جمع شدند که دچار عجب و خود پسندیاند.
این جمله حضرت هم دو معنا دارد: 1️⃣ این جمله نیز یا اشاره به مردم عراق دارد که چگونه دست به دست هم دادند و به جریان حکمیت رضایت دادند. در حالی که حکمیت نتیجه خود پسندی بود، حرف خود را گرفتند و حرف امام را رها کردند.
2️⃣یا اشاره دارد به حاکمانی که در مقابل حضرت قرار گرفتند و غصب خلافت کردند؛ از خلیفه اول و دوم و سوم گرفته تا طلحه و زبیرو معاویه. کسانی ادعای حاکمیت جامعه اسلامی را داشتند که همه حواسشان به خود برتر بینی و عجب و غرور بود، اینها بویی از حقیقت اسلام نبرده بودند که بخواهند آن را در جامعه اجرا کنند.
♦️ وَ أَنَا أُدَاوِی مِنْهُمْ قَرْحاً أَخَافُ أَنْ [یَعُودَ عَلَقاً ]یَعُودُ یَکُونَ عَلَقاً. من از آنها زخمی را [قَرْحاً] مداوا کردم، زیرا می ترسیدم این زخم تبدیل به خون بسته شود. [عَلَقاً]
✴️گویا حضرت به این سوال پاسخ میدهد که چرا شما اجازه دادید مردم به انحراف کشیده شوند و حکومت به دست نااهلان بیفتند؟ فرمود من میخواستم این درد را درمان کنم، دردی که داشت به خون مردگی و انسداد و عفونت ختم میشد.
✴️در واقع حضرت می فرماید اکثریت راه انحراف را در پیش گرفته بودند و اصل اسلام از بین میرفت من دست از حکومت شستم تا اصل اسلام باقی بماند. تن به حکمیت دادم تا اصل تشیع باقی بماند.
✴️ نکته: تعبیر حضرت به بسته شدن خون و ناممکن شدن درمان شاید اشاره به بحث سکته ها داشته باشد که اگر خون علقه و بسته شود باعث ایجاد سکته میشود.
♦️وَ لَیْسَ رَجُلٌ فَاعْلَمْ أَحْرَصَ [النَّاسِ] عَلَى جَمَاعَةِ أُمَّةِ مُحَمَّدٍ (صلی الله علیه وآله) وَ أُلْفَتِهَا مِنِّی، در امت پیامبر کسی حریص تر از من به جماعت واجتماع والفت نیست.
✳️ داعیه دار وحدت اسلامی امیرالمومنین است. این امیرالمومنین است که در مواجهه با خلفایی که حق او را غصب کردند و خون به دل او کردند باز دم از وحدت میزند. وحدت اسلامی یکی از اصول مهم نهج البلاغه است که حضرت خودش را حریص ترین فرد در این مورد می داند.
♦️أَبْتَغِی بِذَلِکَ حُسْنَ الثَّوَابِ وَ کَرَمَ الْمَآبِ؛ من به این وحدتی که دنبال آن هستم افتخار می کنم واین ذخیره را به روز قیامت نگه داشته ام واز خدا پاداش نیکو و بازگشت کریمانه را طلب می کنم.
✴️هر کسی که به اسم دفاع از امیرالمومنین بخواهد بر طبل اختلاف بکوبد، هیچ بویی از روش و منش امیرالمومنین نبرده است.
✳️بحث علمی با اهل سنت با حفظ ادب هیچ ایرادی ندارد و باید حقانیت امیرالمومنین ثابت شود ولی نه با دعوا.
✅️فحش، در قاموس دوستداران علی(ع) هیچ جایی ندارد. علامه امینی در کتاب الغدیر ، با ادب و وزانت علمی، ولایت امیر المومنین را اثبات کرده است. زندگی در جامعه اسلامی، باید بر اساس صلح وصفا باشد.
✴️ امیر المومنین فرمود: إِنِّی أَکْرَهُ لَکُمْ أَنْ تَکُونُوا سَبَّابِینَ من خوش ندارم که شما دشنام دهنده باشید ،حتی به معاویه و دشمن فحاشی نکنید.
♦️وَ سَأَفِی بِالَّذِی وَأَیْتُ عَلَى نَفْسِی من در آینده نیز به آنچه تعهد داده ام وفا خواهم کرد.[سَأَفِی]
✅️شرط امیرالمومنین برای پذیرش حکمیت، حکم بر اساس قرآن بوده است. میفرماید اگر شما به شرط پایبند باشید من هم به نتیجه حکمیت پایبند خواهم بود.
♦️ وَ إِنْ تَغَیَّرْتَ عَنْ صَالِحِ مَا فَارَقْتَنِی عَلَیْهِ ابوموسی ،اگر تو از آن صلاحیتی که زمان رفتن در نزد من داشتی، برگردی.
حضرت در خطبه ۱۲۷ این شرط را برای ما مشخص کرد و فرمود : إِنَّمَا اجْتَمَعَ رَأْیُ مَلَئِکُمْ عَلَى اخْتِیَارِ رَجُلَیْنِ شما ابوموسی و عمروعاص را انتخاب کردید ، نه مرا ! أَخَذْنَا عَلَیْهِمَا أَلَّا یَتَعَدَّیَا الْقُرْآنَ ولی ما از آنها تعهد گرفتیم که فقط بر مبنای قرآن عمل کنند. فَتَاهَا عَنْهُ وَ تَرَکَا الْحَقَ وَ هُمَا یُبْصِرَانِهِ از قران فاصله گرفتند.وآنها باوجود اینکه می دانستند حق را ترک کردند.در حالیکه هر دوحق را خوب می دانستند وبرایشان مبهم نبود
♦️فَإِنَّ الشَّقِیَّ مَنْ حُرِمَ نَفْعَ مَا أُوتِیَ مِنَ الْعَقْلِ وَ التَّجْرِبَةِ. زیرا شقی و بدبخت کسی است که از نفع عقل و تجربه ای که به او عطا شده محروم بماند. این جمله دو تا معنا دارد: ️ 1️⃣ جمله اشاره به مردم دارد که شما چگونه عقل و تجربه را به کار نبردید و ابوموسی را به عنوان حَکم انتخاب کردید در حالی که خیانت او را در جنگ جمل دیده بودید و می دانستید او انسان راحت طلب و دنیا خواهی است!
2️⃣هم اشاره به خود ابوموسی اشعری دارد که تو چطور خام حیله ی عمرو عاص شدی و در این امر مهم سهل انگاری کردی!
✴️ در جریان حکمیت دارد که: أَعْطَاهُ عَمْرٌو صَدْرَ الْمَجْلِسِ عمر عاص قبل از اجرای حکمیت، ابو موسی اشعری را در صدر مجلس می نشانید، وَ کَانَ لَا یَتَکَلَّمُ قَبْلَهُ در سخن گفتن از او پیشی نمی گرفت. وَ أَعْطَاهُ التَّقَدُّمَ فِی الصَّلَاةِ وَ فِی الطَّعَامِ در نماز وغذا حوردن او را مقدم میداشت. لَا یَأْکُلُ حَتَّى یَأْکُلَ غذا نمی خورد تا اول او بخورد. وَ إِذَا خَاطَبَهُ فَإِنَّمَا یُخَاطِبُهُ بِأَجَلِّ الْأَسْمَاءِ وقتی با او سخن می گفت با بهترین لقبها او را خطاب میکرد. وَ یَقُولُ لَهُ یَا صَاحِبَ رَسُولِ اللَّهِ حَتَّى اطْمَأَنَّ إِلَیْهِ وبه او میگفت ای همنشین پیامبر، تا جایی که اعتماد ابو موسی جلب شد وَ ظَنَّ أَنَّهُ لَا یَغُشُّه که دیگر به او نیرنگ نخواهد زد.
✳️ در روز اعلام نتیجه حکمیت هم همین خدعه تکرار شد: فَقَالَ عَمْرٌو الرَّأْیُ وَ اللَّهِ مَا رَأَیْتَ فَأَقْبَلَا إِلَى النَّاسِ وَ هُمْ مُجْتَمِعُونَ این دوتا به سوی مردم آمدند و مردم در جایی جمع شده بودند . فَتَکَلَّمَ أَبُو مُوسَى فَحَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَیْهِ .ابو موسی شروع به سخنرانی کرد و ابتدا خدا را سپاس گفت. ثُمَّ قَالَ إِنَّ رَأْیِی وَ رَأْیَ عَمْرٍو قَدِ اتَّفَقَ عَلَى أَمْرٍ نَرْجُو أَنْ یُصْلِحَ اللَّهُ بِهِ شَأْنَ هَذِهِ الْأُمَّةِ سپس گفت:نظر من وعمروعاص بر این شدکه امیدواریم خداوند امور این امت را سامان ببخشد. فَقَالَ عَمْرٌو صَدَقَ ثُمَّ قَالَ لَهُ تَقَدَّمْ یَا أَبَا مُوسَى فَتَکَلَّمْ عمروعاص گفت: راست می گوید.آنگاه به ابو موسی گفت که ابتدا شما سخن بگویید. فَقَامَ أَبُو مُوسَى لِیَتَکَلَّمَ فَدَعَاهُ ابْنُ عَبَّاسٍ فَقَالَ ابو موسی،قیام کرد که سخن بگوید. ابن عباس او را صدا کرد وگفت: وَیْحَکَ وَ اللَّهِ إِنِّی لَأَظُنُّهُ خَدَعَکَ وای بر تو! به خدا قسم، عمروعاص به تو نیرنگ زده. إِنْ کُنْتُمَا قَدِ اتَّفَقْتُمَا عَلَى أَمْرٍ فَقَدِّمْهُ قَبْلَکَ اگر شما به توافق رسیده ایدتو او را مقدم بدار لِیَتَکَلَّمَ بِهِ ثُمَّ تَکَلَّمْ أَنْتَ بَعْدَهُ که اول او سخن بگویدو بعداز او، تو سخن بگو.
⏪️ ابو موسی اشعری غفلت کرد یا خیانت؟
❌ البته در اینکه واقعا ابوموسی اشعری فریب خورد یا خیانت کرد جای تامل است. با توجه به کینه ای که او از امیرالمومنین داشت در جریان عزل از فرمانداری کوفه، برخی این نظر را تقویت میکنند که اصل انتخاب او به عنوان حَکم ، از پیش برنامه ریزی شده توسط معاویه و نفوذی های او در سپاه امیرالمومنین بود و ابوموسی نیز با قصد و غرض این برنامه را پیش برد.
⭕️ ابوموسی دنبال مسئولیت گرفتن از معاویه بود. ابن اثیر در الکامل فی التاریخ نقل میکند (در وقایع سال 60 هجری): قَدِمَ أَبُو مُوسَى الْأَشْعَرِیُّ عَلَى مُعَاوِیَةَ فِی بُرْنُسٍ أَسْوَدَ ابوموسی بر معاویه با لباس سیاه وارد شد. فَقَالَ: السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا أَمِینَ اللَّهِ! و گفت سلام بر امین خدا (معاویه) فَلَمَّا خَرَجَ قَالَ مُعَاوِیَةُ: قَدِمَ الشَّیْخُ لِأُوَلِّیَهُ، وَاللَّهِ لَا أُوَلِّیهِ! معاویه گفت: ابوموسی آمده بود تا من به او مسئولیت بدهم ولی مسئولیت نمی دهم . (شاید به خاطر منفور بودن او در جامعه بود)
⭕️کار عاقلانه در جریان حکمیت چه بود؟ سید مرتضی در امالی نقل میکند: أنّ أبا الأسود طلب بأن یکون فى الحکومة. ابوالاسود دوئلی، فردی که از گزینه های حکمیت از طرف امیرالمومنین بود. دخل على معاویة بالنّخیلة، فقال له معاویة: أ کنت ذکرت للحکومة؟ بعد از حکومت معاویه، معاویه به ابوالاسود گفت آیا حکمیت را به یاد می آوری قال: نعم، قال: فما ذا کنت صانعا؟ معاویه گفت اگر تو جای ابوموسی اشعری بودی چه میکردی؟ قال: کنتُ أجمع ألفا من المهاجرین و أبنائِهم، و ألفا من الأنصار و أبنائهم، من هزار نفر از مهاجرین و هزار نفر از انصار جمع میکردم و به آنها میگفتم. ثم أقول: یا معشر من حضر؛ أرجل من المهاجرین أحقّ أم رجل من الطلقاء؟ و به آنها میگفتم آیا علی که از مهاجرین است و همراه انصار لایق حکومت است یا معاویه ای که از طلقاء است؟ فلعنه معاویة، و قال: الحمد للّه الّذی کفاناک. معاویه ابوالاسود را لعن کرد و گفت خدا را شکر که این اتفاق نیفتاد.
♦️وَ إِنِّی لَأَعْبَدُ أَنْ یَقُولَ قَائِلٌ بِبَاطِلٍ وَ أَنْ أُفْسِدَ أَمْراً قَدْ أَصْلَحَهُ اللَّهُ من نه تنها حرف باطل نمی زنم بلکه تنفر[لَأَعْبَدُ] دارم از حرف باطل، و اینکه به فساد بکشانم کاری را که خدا اصلاح کرده.
🔺️(لفظ عبد دو معنا دارد.یکی عبودیت وبندگی ودیگری تنفر از چیزی است.)
♦️فَإِنَّ شِرَارَ النَّاسِ طَائِرُونَ إِلَیْکَ بِأَقَاوِیلِ السُّوءِ، وَ السَّلَامُ. یک عده از مردم اشرار به سمت تو حرفهای سوء و گفته های باطل[أَقَاوِیلِ] را به سرعت به سمت تومی آورند.[طائرون] به آن وظیفه ای که بر عهده ات گذاشتیم توجه کن.
✴️مردم مسائل بدی، که باعث خالی شدن دل انسان می شود رامی آورند، ما باید عاقل باشیم و از هر کسی خبر را نگیریم و بلکه هر خبری را نیز نپذیریم قرآن میفرماید: حرف انسانهای منافق صفت را نپذیرید. انسان باید متشابهات را رها کند.
اللهم لا تجعلِ الدنیا اکبرَ همّنا
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیانثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
علی جان!
یک حاجی در طواف داری به دهان/ یک حیدر در مصاف داری به دهان/ یک تیغ دو دم به دست داری آقا/ یک تیغ دو دم غلاف داری به دهان/
بسم الله الرحمن الرحیم
شرح نامه ها
۴۰۲/۹/۱ - ۸جمادی الاول
💢 نامه ۷۸ 💢
⭕️و من کتاب له (علیه السلام) إلى أبی مُوسَى الاْشْعَری جَواباً فی أمْرِ الْحَکَمَیْنِ، ذَکَرَهُ سَعیدُ بْنُ یَحْیَى الأُمَوی فی کِتابِ «المَغازی».:
این نامه ای است از امیرالمومنین(ع) به ابو موسی اشعری، و این نامه جوابی به ابو موسی اشعری است در موضوع حکمین، که آقای سعید بن یحیی اموی در کتاب مغازی این جریان را نقل کرده است.
این نامه به دلیل مشخص نبودن نامه ابوموسی اشعری و محدود بودن نامه حضرت با ابهاماتی مواجه است و هر کدام از شارحین به نحوی شرح کرده اند.
♦️فَإِنَّ النَّاسَ قَدْ تَغَیَّرَ کَثِیرٌ مِنْهُمْ عَنْ کَثِیرٍ مِنْ حَظِّهِمْ
بسیاری از مردم ، بسیاری از بهره های[حَظِّهِمْ] معنوی و اخروی را تغییر داده اند و از آن محروم شده اند.
✴️ خدای متعال نعمت های فراوانی را برای ما در نظر گرفته ولی این ما هستم که در آنها تغییر ایجاد میکنیم.
عملکرد انسانها در نعمتهاییکه خدا به انسان می دهد، نقش دارد.
✴️در اینجا دو معنی تصور است:
اولا: اصل جدایی از امام و به رسمیت شناختن باطل (معاویه) یکی از آفات سختی است که بسیاری از افراد را از بسیاری از بهره های دنیایی و اخروی محروم میکند. جدایی از ولایت امیرالمومنین بسیار خسارت زا است.
ثانیا: زندگی زیر سایه حکومت علوی با زندگی در حکومت اموی بسیار متفاوت است.
◀️حکومت امام ، حکومت خاصی است.
حضرت در خطبه ۴۰ فرمود:
یَعْمَلُ فِی إِمْرَتِهِ الْمُؤْمِنُ
در حکومت او مرد با ایمان کار خویش کند،
وَ یَسْتَمْتِعُ فِیهَا الْکَافِرُ
وکافر بهره خود برد.
وَ یُبَلِّغُ اللَّهُ فِیهَا الْأَجَلَ
. عمرها طولانی می شود،
وَ یُجْمَعُ بِهِ الْفَیْءُ
سرمایه واقتصاد رونق می گیرد.
وَ یُقَاتَلُ بِهِ الْعَدُوُّ وَ تَأْمَنُ بِهِ السُّبُلُ
دشمن منکوب می شود. جاده ها، مرزها امنیت پیدا می کنند.
وَ یُؤْخَذُ بِهِ لِلضَّعِیفِ مِنَ الْقَوِی
حق مظلوم از ظالمگرفته می شود.
همه از برکات حکومت اسلامی عادلانه است.
فرق می کند که چه کسی حاکم باشد، جامعه حاکم می خواهد، اگر خوبان حاکم شود، دنیا گلستان می شود ولی اگر بدان حاکم شوند همه در رنج وزحمتند.
💮ولی در باب حکومت اموی ، حضرت در خطبه ۹۸ فرمود:
لَا یَدَعُوا لِلَّهِ مُحَرَّماً إِلَّا اسْتَحَلُّوهُ
به خدا سوگند! آنها (بنى امیّه) همچنان به حکومت خود ادامه مى دهند، تا آنجا که حرامى را باقى نمى گذارند،مگر آن که حلال بشمارند
وَ لَا عَقْداً إِلَّا حَلُّوهُ،
و پیمانى (از پیمان هاى الهى و مردمى) نمى ماند مگر این که آن را مى شکنند.
وَ حَتَّى لَا یَبْقَى بَیْتُ مَدَرٍ وَ لَا وَبَرٍ إِلَّا دَخَلَهُ ظُلْمُهُمْ
خانه و خیمه اى باقى نمى ماند، مگر اینکه ظلم و ستم شان در آن راه مى یابد،
وَ نَبَا بِهِ سُوءُ [رِعَتِهِمْ] رَعْیِهِمْ،
و فساد و سوء تدبیرشان مردم را از خانه هاى خویش فرارى مى دهد.
♦️فَمَالُوا مَعَ الدُّنْیَا وَ نَطَقُوا بِالْهَوَى
به دنیا روی آوردند[مَالُوا] واز روی هوی سخن گفتند.
◀️نتیجه تغییر در اندیشه و باورها در دو بخش مشخص میشود:
۱.تمایلات شدید به دنیا :
وقتی مردم از عدالت و معنویت علوی جدا شوند و به دنیا طلبی معاویه ها نگاه کنند آرام آرام تغیر ایجاد میشود و این تغییر در دنیا طلبی خودش ریا نشان میدهد.
۲. دومین ثمره حکومت های ظالم، در گفتار، خودش را نشان میدهد. سخنان باطل، هوس آلود، منفعت طلبانه و...
♦️ وَ إِنِّی نَزَلْتُ مِنْ هَذَا الْأَمْرِ مَنْزِلًا مُعْجِباً
و من از این اوضاع، دچار تعجب شده ام.
جمله بالا دو معنا دارد:
۱.من از اینکه مردم چگونه دچار تغییر شده و باورهایشان را به هیچ و پوچ می فروشند در جایگاه تعجب قرار گرفتم .
❌(این معامله ای است دو سر ضرر چرا که اگر کسی غیر از علی حاکم شد هم حیات دنیایی مردم را به ذلت میکشاند هم حیات اخروی را به شقاوت)
۲. من از جایگاه خلافت خودم پایین آمدم _کوتاه آمدم_[نَزَلْتُ] و در جایگاه عجیبی قرار گرفتم.
(طبق این معنا حضرت همطراز شدن خودشان با خلفا را خیلی عجیب میداند).
💮 همینطور در خطبه شقشقیه فرمود:
فَیَا عَجَباً بَیْنَا هُوَ یَسْتَقِیلُهَا فِی حَیَاتِهِ إِذْ عَقَدَهَا لِآخَرَ بَعْدَ وَفَاتِه
خیلی عجیب است ابوبکر در زمان حیات خود می گفت
أَقِیلُونِی لَسْتُ بِخَیرِکمْ وَ عَلِیّ فِیکمْ
مرا رها کنید و حکومت را از من بگیرید چرا که علی بین شماست،
( ولی برای بعد از خودش، عمر را انتخاب کرد)
💮در ادامه خطبه ۳ فرمود:
فَصَبَرْتُ عَلَى طُولِ الْمُدَّةِ وَ شِدَّةِ الْمِحْنَةِ
در تمام حکومت خلیفه دوم صبر و تحمل کردم.
حَتَّى إِذَا مَضَى لِسَبِیلِهِ جَعَلَهَا فِی جَمَاعَةٍ زَعَمَ أَنِّی أَحَدُهُمْ
خلیفه دوم به هنگام احتضار فکر جانشین بعداز خود بود.
در حالیکه خلیفه اول سفارش به بعد خود کرد و هم چنین خلیفه دوم.
فَیَا لَلَّهِ وَ لِلشُّورَى
پناه می برم به خدا از روز شورا چه روز تلخی بود وچه اتفاقات تلخی افتاد .
مَتَى اعْتَرَضَ الرَّیْبُ فِیَّ مَعَ الْأَوَّلِ مِنْهُمْ حَتَّى صِرْتُ أُقْرَنُ إِلَى هَذِهِ النَّظَائِر
چه زمان شکی وجود داشت که بخواهند مرا با خلیفه اوّل مقایسه کنند من از خلیفه اول بالاتر بودم چه رسد به اینکه با سعد بن ابی وقاص مقرون باشم.
💮 از امیرالمومنین منقول است که در موردمعاویه فرمود:
الدَّهْرُ أَنْزَلَنی ثُمَّ أَنْزَلَنی حتَّی یُقالُ عَلیٌّ وَ مُعاویة
روزگار آنچنان مرا پایین آورد ، و پایین آورد تا اینکه گفتند علی و معاویه (همطراز کردند)
♦️ اجْتَمَعَ بِهِ أَقْوَامٌ أَعْجَبَتْهُمْ أَنْفُسُهُمْ
در حالی که برای رسیدن به خلافت عده ای دور هم جمع شدند که دچار عجب و خود پسندیاند.
این جمله حضرت هم دو معنا دارد:
1️⃣ این جمله نیز یا اشاره به مردم عراق دارد که چگونه دست به دست هم دادند و به جریان حکمیت رضایت دادند. در حالی که حکمیت نتیجه خود پسندی بود، حرف خود را گرفتند و حرف امام را رها کردند.
2️⃣یا اشاره دارد به حاکمانی که در مقابل حضرت قرار گرفتند و غصب خلافت کردند؛ از خلیفه اول و دوم و سوم گرفته تا طلحه و زبیرو معاویه. کسانی ادعای حاکمیت جامعه اسلامی را داشتند که همه حواسشان به خود برتر بینی و عجب و غرور بود، اینها بویی از حقیقت اسلام نبرده بودند که بخواهند آن را در جامعه اجرا کنند.
♦️ وَ أَنَا أُدَاوِی مِنْهُمْ قَرْحاً أَخَافُ أَنْ [یَعُودَ عَلَقاً ]یَعُودُ یَکُونَ عَلَقاً.
من از آنها زخمی را [قَرْحاً] مداوا کردم، زیرا می ترسیدم این زخم تبدیل به خون بسته شود. [عَلَقاً]
✴️گویا حضرت به این سوال پاسخ میدهد که چرا شما اجازه دادید مردم به انحراف کشیده شوند و حکومت به دست نااهلان بیفتند؟
فرمود من میخواستم این درد را درمان کنم، دردی که داشت به خون مردگی و انسداد و عفونت ختم میشد.
✴️در واقع حضرت می فرماید اکثریت راه انحراف را در پیش گرفته بودند و اصل اسلام از بین میرفت من دست از حکومت شستم تا اصل اسلام باقی بماند. تن به حکمیت دادم تا اصل تشیع باقی بماند.
✴️ نکته:
تعبیر حضرت به بسته شدن خون و ناممکن شدن درمان شاید اشاره به بحث سکته ها داشته باشد که اگر خون علقه و بسته شود باعث ایجاد سکته میشود.
♦️وَ لَیْسَ رَجُلٌ فَاعْلَمْ أَحْرَصَ [النَّاسِ] عَلَى جَمَاعَةِ أُمَّةِ مُحَمَّدٍ (صلی الله علیه وآله) وَ أُلْفَتِهَا مِنِّی،
در امت پیامبر کسی حریص تر از من به جماعت واجتماع والفت نیست.
✳️ داعیه دار وحدت اسلامی امیرالمومنین است. این امیرالمومنین است که در مواجهه با خلفایی که حق او را غصب کردند و خون به دل او کردند باز دم از وحدت میزند.
وحدت اسلامی یکی از اصول مهم نهج البلاغه است که حضرت خودش را حریص ترین فرد در این مورد می داند.
♦️أَبْتَغِی بِذَلِکَ حُسْنَ الثَّوَابِ وَ کَرَمَ الْمَآبِ؛
من به این وحدتی که دنبال آن هستم افتخار می کنم واین ذخیره را به روز قیامت نگه داشته ام واز خدا پاداش نیکو و بازگشت کریمانه را طلب می کنم.
✴️هر کسی که به اسم دفاع از امیرالمومنین بخواهد بر طبل اختلاف بکوبد، هیچ بویی از روش و منش امیرالمومنین نبرده است.
✳️بحث علمی با اهل سنت با حفظ ادب هیچ ایرادی ندارد و باید حقانیت امیرالمومنین ثابت شود ولی نه با دعوا.
✅️فحش، در قاموس دوستداران علی(ع) هیچ جایی ندارد.
علامه امینی در کتاب الغدیر ، با ادب و وزانت علمی، ولایت امیر المومنین را اثبات کرده است.
زندگی در جامعه اسلامی، باید بر اساس صلح وصفا باشد.
✴️ امیر المومنین فرمود:
إِنِّی أَکْرَهُ لَکُمْ أَنْ تَکُونُوا سَبَّابِینَ
من خوش ندارم که شما دشنام دهنده باشید ،حتی به معاویه و دشمن فحاشی نکنید.
♦️وَ سَأَفِی بِالَّذِی وَأَیْتُ عَلَى نَفْسِی
من در آینده نیز به آنچه تعهد داده ام وفا خواهم کرد.[سَأَفِی]
✅️شرط امیرالمومنین برای پذیرش حکمیت، حکم بر اساس قرآن بوده است.
میفرماید اگر شما به شرط پایبند باشید من هم به نتیجه حکمیت پایبند خواهم بود.
♦️ وَ إِنْ تَغَیَّرْتَ عَنْ صَالِحِ مَا فَارَقْتَنِی عَلَیْهِ
ابوموسی ،اگر تو از آن صلاحیتی که زمان رفتن در نزد من داشتی، برگردی.
حضرت در خطبه ۱۲۷ این شرط را برای ما مشخص کرد و فرمود :
إِنَّمَا اجْتَمَعَ رَأْیُ مَلَئِکُمْ عَلَى اخْتِیَارِ رَجُلَیْنِ
شما ابوموسی و عمروعاص را انتخاب کردید ، نه مرا !
أَخَذْنَا عَلَیْهِمَا أَلَّا یَتَعَدَّیَا الْقُرْآنَ
ولی ما از آنها تعهد گرفتیم که فقط بر مبنای قرآن عمل کنند.
فَتَاهَا عَنْهُ وَ تَرَکَا الْحَقَ وَ هُمَا یُبْصِرَانِهِ
از قران فاصله گرفتند.وآنها باوجود اینکه می دانستند حق را ترک کردند.در حالیکه هر دوحق را خوب می دانستند وبرایشان مبهم نبود
♦️فَإِنَّ الشَّقِیَّ مَنْ حُرِمَ نَفْعَ مَا أُوتِیَ مِنَ الْعَقْلِ وَ التَّجْرِبَةِ.
زیرا شقی و بدبخت کسی است که از نفع عقل و تجربه ای که به او عطا شده محروم بماند.
این جمله دو تا معنا دارد:
️ 1️⃣ جمله اشاره به مردم دارد که شما چگونه عقل و تجربه را به کار نبردید و ابوموسی را به عنوان حَکم انتخاب کردید در حالی که خیانت او را در جنگ جمل دیده بودید و می دانستید او انسان راحت طلب و دنیا خواهی است!
2️⃣هم اشاره به خود ابوموسی اشعری دارد که تو چطور خام حیله ی عمرو عاص شدی و در این امر مهم سهل انگاری کردی!
✴️ در جریان حکمیت دارد که:
أَعْطَاهُ عَمْرٌو صَدْرَ الْمَجْلِسِ
عمر عاص قبل از اجرای حکمیت، ابو موسی اشعری را در صدر مجلس می نشانید،
وَ کَانَ لَا یَتَکَلَّمُ قَبْلَهُ
در سخن گفتن از او پیشی نمی گرفت.
وَ أَعْطَاهُ التَّقَدُّمَ فِی الصَّلَاةِ وَ فِی الطَّعَامِ
در نماز وغذا حوردن او را مقدم میداشت.
لَا یَأْکُلُ حَتَّى یَأْکُلَ
غذا نمی خورد تا اول او بخورد.
وَ إِذَا خَاطَبَهُ فَإِنَّمَا یُخَاطِبُهُ بِأَجَلِّ الْأَسْمَاءِ
وقتی با او سخن می گفت با بهترین لقبها او را خطاب میکرد.
وَ یَقُولُ لَهُ یَا صَاحِبَ رَسُولِ اللَّهِ حَتَّى اطْمَأَنَّ إِلَیْهِ
وبه او میگفت ای همنشین پیامبر، تا جایی که اعتماد ابو موسی جلب شد
وَ ظَنَّ أَنَّهُ لَا یَغُشُّه
که دیگر به او نیرنگ نخواهد زد.
✳️ در روز اعلام نتیجه حکمیت هم همین خدعه تکرار شد:
فَقَالَ عَمْرٌو الرَّأْیُ وَ اللَّهِ مَا رَأَیْتَ فَأَقْبَلَا إِلَى النَّاسِ وَ هُمْ مُجْتَمِعُونَ
این دوتا به سوی مردم آمدند و مردم در جایی جمع شده بودند .
فَتَکَلَّمَ أَبُو مُوسَى فَحَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَیْهِ
.ابو موسی شروع به سخنرانی کرد و ابتدا خدا را سپاس گفت.
ثُمَّ قَالَ إِنَّ رَأْیِی وَ رَأْیَ عَمْرٍو قَدِ اتَّفَقَ عَلَى أَمْرٍ نَرْجُو أَنْ یُصْلِحَ اللَّهُ بِهِ شَأْنَ هَذِهِ الْأُمَّةِ
سپس گفت:نظر من وعمروعاص بر این شدکه امیدواریم خداوند امور این امت را سامان ببخشد.
فَقَالَ عَمْرٌو صَدَقَ ثُمَّ قَالَ لَهُ تَقَدَّمْ یَا أَبَا مُوسَى فَتَکَلَّمْ
عمروعاص گفت: راست می گوید.آنگاه به ابو موسی گفت که ابتدا شما سخن بگویید.
فَقَامَ أَبُو مُوسَى لِیَتَکَلَّمَ فَدَعَاهُ ابْنُ عَبَّاسٍ فَقَالَ
ابو موسی،قیام کرد که سخن بگوید. ابن عباس او را صدا کرد وگفت:
وَیْحَکَ وَ اللَّهِ إِنِّی لَأَظُنُّهُ خَدَعَکَ
وای بر تو! به خدا قسم، عمروعاص به تو نیرنگ زده.
إِنْ کُنْتُمَا قَدِ اتَّفَقْتُمَا عَلَى أَمْرٍ فَقَدِّمْهُ قَبْلَکَ
اگر شما به توافق رسیده ایدتو او را مقدم بدار
لِیَتَکَلَّمَ بِهِ ثُمَّ تَکَلَّمْ أَنْتَ بَعْدَهُ
که اول او سخن بگویدو بعداز او، تو سخن بگو.
⏪️ ابو موسی اشعری غفلت کرد یا خیانت؟
❌ البته در اینکه واقعا ابوموسی اشعری فریب خورد یا خیانت کرد جای تامل است.
با توجه به کینه ای که او از امیرالمومنین داشت در جریان عزل از فرمانداری کوفه، برخی این نظر را تقویت میکنند که اصل انتخاب او به عنوان حَکم ، از پیش برنامه ریزی شده توسط معاویه و نفوذی های او در سپاه امیرالمومنین بود و ابوموسی نیز با قصد و غرض این برنامه را پیش برد.
⭕️ ابوموسی دنبال مسئولیت گرفتن از معاویه بود. ابن اثیر در الکامل فی التاریخ نقل میکند (در وقایع سال 60 هجری):
قَدِمَ أَبُو مُوسَى الْأَشْعَرِیُّ عَلَى مُعَاوِیَةَ فِی بُرْنُسٍ أَسْوَدَ
ابوموسی بر معاویه با لباس سیاه وارد شد.
فَقَالَ: السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا أَمِینَ اللَّهِ!
و گفت سلام بر امین خدا (معاویه)
فَلَمَّا خَرَجَ قَالَ مُعَاوِیَةُ: قَدِمَ الشَّیْخُ لِأُوَلِّیَهُ، وَاللَّهِ لَا أُوَلِّیهِ!
معاویه گفت: ابوموسی آمده بود تا من به او مسئولیت بدهم ولی مسئولیت نمی دهم .
(شاید به خاطر منفور بودن او در جامعه بود)
⭕️کار عاقلانه در جریان حکمیت چه بود؟ سید مرتضی در امالی نقل میکند:
أنّ أبا الأسود طلب بأن یکون فى الحکومة.
ابوالاسود دوئلی، فردی که از گزینه های حکمیت از طرف امیرالمومنین بود.
دخل على معاویة بالنّخیلة، فقال له معاویة: أ کنت ذکرت للحکومة؟
بعد از حکومت معاویه، معاویه به ابوالاسود گفت آیا حکمیت را به یاد می آوری
قال: نعم، قال: فما ذا کنت صانعا؟ معاویه گفت اگر تو جای ابوموسی اشعری بودی چه میکردی؟
قال: کنتُ أجمع ألفا من المهاجرین و أبنائِهم، و ألفا من الأنصار و أبنائهم،
من هزار نفر از مهاجرین و هزار نفر از انصار جمع میکردم و به آنها میگفتم.
ثم أقول: یا معشر من حضر؛ أرجل من المهاجرین أحقّ أم رجل من الطلقاء؟
و به آنها میگفتم آیا علی که از مهاجرین است و همراه انصار لایق حکومت است یا معاویه ای که از طلقاء است؟
فلعنه معاویة، و قال: الحمد للّه الّذی کفاناک.
معاویه ابوالاسود را لعن کرد و گفت خدا را شکر که این اتفاق نیفتاد.
♦️وَ إِنِّی لَأَعْبَدُ أَنْ یَقُولَ قَائِلٌ بِبَاطِلٍ وَ أَنْ أُفْسِدَ أَمْراً قَدْ أَصْلَحَهُ اللَّهُ
من نه تنها حرف باطل نمی زنم بلکه تنفر[لَأَعْبَدُ] دارم از حرف باطل، و اینکه به فساد بکشانم کاری را که خدا اصلاح کرده.
🔺️(لفظ عبد دو معنا دارد.یکی عبودیت وبندگی ودیگری تنفر از چیزی است.)
♦️فَدَعْ [عَنْکَ] مَا لَا تَعْرِفُ،
آنچه را نمی دانی رها کن.
♦️فَإِنَّ شِرَارَ النَّاسِ طَائِرُونَ إِلَیْکَ بِأَقَاوِیلِ السُّوءِ، وَ السَّلَامُ.
یک عده از مردم اشرار به سمت تو حرفهای سوء و گفته های باطل[أَقَاوِیلِ] را به سرعت به سمت تومی آورند.[طائرون]
به آن وظیفه ای که بر عهده ات گذاشتیم توجه کن.
✴️مردم مسائل بدی، که باعث خالی شدن دل انسان می شود رامی آورند، ما باید عاقل باشیم و از هر کسی خبر را نگیریم و بلکه هر خبری را نیز نپذیریم
قرآن میفرماید: حرف انسانهای منافق صفت را نپذیرید.
انسان باید متشابهات را رها کند.
اللهم لا تجعلِ الدنیا اکبرَ همّنا