بسم الله الرحمن الرحیم شرح نامه ها ۴۰۲/۰۸/۲۸ - ۵جمادالاولی
💢 نامه ۷۵ 💢 مخاطب نامه : معاویه
⭕️و من کتاب له (علیه السلام) إلى مُعاوِیَةَ فی أَوَّلِ ما بُویِعَ لَهُ بالخلافة، ذَکَرَهُ الْواقِدی فی کِتابِ «الْجَمَل»: همان ابتدایی که با امیرالمؤمنین به عنوان حاکم جامعه ی اسلامی بیعت شد این نامه را برای معاویه ملعون نوشت .
_ مرحوم سید رضی میفرماید : این نامه را واقدی در کتاب یوم الجمل ذکر کرده و آخرین نامه از نامه های امیرالمؤمنین به معاویه، در نهج البلاغه است. ولی از جهت زمانی اولین نامه ای که امیرالمؤمنین بعد از خلافت به معاویه نوشتند.
⛔️ واقدی از علما، محدثین و مورخین بزرگ تاریخ اسلام است که برخی قائل اند او شیعه بوده ولی به خاطر جوّ خاص حکومت ها، برخی اوقات تقیه میکرده است. یکی از جملات معروف واقدی: أنّ علیا علیه السّلام کان مِن معجزات رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم کالعصا لموسی علیهم السّلام امیرالمومنین معجزه ی پیامبر است مانند عصا که معجزه موسی ع بود. و إحیاءُ الموتی لعیسی بن مریم علیهم السّلام و غیر ذلک من الاخبار. و مانند زنده شدن اموات که معجزه عیسی بن مریم علیه السلام بود .
🚫 البته حرف ما اینست که پیامبر گرامی ص اشرف انبیاء بوده و معجزه او هم اشرف معجزات است، در اینکه امیرالمومنین معجزه پیامبر است شکی نیست ،ولی جایگاه و عظمت امیرالمومنین با معجزت دیگر انبیاء قابل مقایسه نیست. عیسی علیه السلام یک مرده را زنده کرده، یک کور را شفا داده ، ولی امیرالمومنین و نهج البلاغه چند کور گرفتار در ظلمات را نجات داده؟ چند دلمرده را شفا داده؟ از بین معجزات امیرالمومنین نیز بالاتر معجزه حضرت معجزه قولی و نهج البلاغه است.
🛑 امیرالمومنین در نهج البلاغه ۱۶ نامه برای معاویه نوشته است و نامه ۷۵ آخرین این نامه هاست که در واقع اولین نامه ای بوده که امیرالمومنین برای معاویه نوشته است. _ شماره نامه های نهج البلاغه خطاب به معاویه: 6، 7، 9، 10، 17، 28، 30، 32، 37، 48، 49، 55، 64، 65، 73 و 75 بوده
♦️منْ عَبْدِ اللَّهِ عَلِیٍّ أَمِیرِالْمُؤْمِنِینَ إِلَى مُعَاوِیَةَ بْنِ أَبِی سُفْیَانَ؛ این نامه را علی علیه السلام امیرالمؤمنین مینویسد به معاویه فرزند أبو سفیان .
♦️أَمَّا بَعْدُ، فَقَدْ عَلِمْتَ إِعْذَارِی فِیکُمْ بعد از حمد و ثنای الهی و درود بر پیغمبر این نامه نامه ی کوتاهی است ولی خیلی حرف برای گفتن دارد معاویه ، تو به خوبی عذر و دلیل مرا [إِعْذَارِی] در مورد مقصر نبودن در قتل عثمان میدانی.
♦️وَ إِعْرَاضِی عَنْکُمْ و به خوبی میدانی من از اتفاقی که افتاده دور بوده ام،[إِعْرَاضِی]
💮 بیان این نکته در اولین نامه به معاویه، حاکی از علم غیب امیرالمومنین است چون میداند معاویه به زودی پیراهن عثمان را دستاویزی میکند برای هجمه بر علیه امیرالمومنین.
❌ چرا حضرت معاویه را با عثمان یکی میداند و میگوید از شما اعراض کردم؟ " إِعْرَاضِی عَنْکُمْ" علت اینست که : معاویه و عثمان از یک نسل و نژاد هستند. هر دو آنها از جد اعلاشون که امیه هست مشترکند لذا حضرت میفرماید تو خودت خوب میدانی من درمورد شما یعنی درمورد قتل عثمانی که از نژاد شماست هیچ نقشی نداشتم .
🚫 بحث مهمی است، أبو سفیان خوب میداند که در آن زمان معاویه ، عثمان و دیگران را در روزهای پایانی عمر خود جمع کرد و به انها سفارش میکرد حال که حکومت دست عثمان افتاده نگذارید از بنی امیه خارج شود. این حکومت را به هر قیمتی که شده حفظ کنید دروغ، خیانت، بدعت ایجاد کنید، مهم نیست. فقط شما حکومت را در دست داشته باشید. و دیدیم که دیگران چه عثمان چه معاویه و چه یزید این حرف ها رو خوب شنیدند و برای حفظ حکومت هر خلافی حتی شهادت حسین ابن علی علیه السلام را رقم زدند .
⛔️ علت اینکه حضرت میفرماید من نسبت به شما دور بودم رابطه ی قومی و قبیله ای است که معاویه با عثمان دارد: عثمان بن عفان ، ابن ابی العاص ، ابن امیة، ابن عبد شمس، معاویة بن ابوسفیان صخر ، ابن حرب، ابن امیة، ابن عبدشمس، هر دو از بنی امیه بوده اند.
💮 بی طرفی امیرالمومنین در جریان قتل عثمان: درخطبه ۳۰ فرمود: لَوْ أَمَرْتُ بِهِ لَکُنْتُ قَاتِلاً اگر من امر به قتل عثمان داده بودم جا داشت با من برخورد کنید. أَوْ نَهَیْتُ عَنْهُ لَکُنْتُ نَاصِراً غَیْرَ أَنَّ مَنْ نَصَرَهُ مدافع عثمان هم نبودم که اگر مردم را از کشتن او نهی می کردم در ظلمش شریک باشم. (عثمان هیچگاه حق نبود ، تا شما راحت قضاوت کنید که هر کس طرفدارعثمان است باحق است، و هر کس مخالف اوست ناحق!) وَ مَنْ خَذَلَهُ لاَ یَسْتَطِیعُ أَنْ یَقُولَ نَصَرَهُ مَنْ هُوَ خَیْرٌ مِنی کسانی که در جبهه مخالفان عثمان بودند،در جریان محاصره بودند، خودشان را دست کم نگیرند و نگویند کاش مدافع عثمان بودیم. ( خیر کار درست را شما انجام دادید. آنهایی کار اشتباه کردند که افراط گر بودند و او را به قتل رساندند.) وَ أَنَا جَامِعٌ لَکُمْ أَمْرَهُ خیلی جامع و خلاصه بخواهم قصه عثمان را بگویم اسْتَأْثَرَ فَأَسَاءَ الْأَثَرَةَ عثمان تکبر به خرج [استبداد] داد وَ جَزِعْتُمْ فَأَسَأْتُمُ الْجَزَعَ یک عده هم جزع و فزع بر انان غالب، بی تاب و عصبانی شدند. (نه عثمان درست عمل کرد و نه انها جزو قاتلین بودند) وَ لِلَّهِ حُکْمٌ وَاقِعٌ فِی فَقَدْ عَلِمْتَ إِعْذَارِی فِیکُمْ وَ الْجَازِع حساب و کتاب انها با خدا ست. ولی من نه از کارهای عثمان، و نه از قتل قاتلان از هیچکدام دفاع نکردم.
⛔️ همه خوب میدانستند امیرالمومنین در قتل عثمان دخیل نبود: امام سجاد میفرماید: قال لی مروان ما کان فی القوم أدفع عن صاحِبِنا مِن صاحبُکم مروان به امام سجاد عرض کرد هیچ کسی بیشتر از امیرالمومنین از عثمان دفاع نکرد. قلت فما بالکم تَسُّبونَه على المنابر حضرت فرمود پس چرا به او اتهام قتل میدهید و علی را ناسزا میگویید؟ قال إنه لا یستقیم لنا الأمر إلا بذلک. گفت ما نمی توانستیم به حکومت برسیم مگر با ناسزاگویی به علی.
🛑 دروقعه صفین آمده : عبید الله بن عمر که فرزند خلیفه دوم است، بعد از قتل پدرش، ابولولو و چند نفر دیگر را به قتل رساند. وقتی امیرالمومنین به حکومت رسید، فرمود باید او محاکمه شود و او نیز از ترس شبانه به شام فرار کرد. معاویه از او استقبال کرد و منبری فراهم کرد تا ضد امیرالمومنین حرف بزند: فَاصْعَدِ الْمِنْبَرَ وَ اشْتُمْ عَلِیّاً وَ اشْهَدْ عَلَیْهِ أَنَّهُ قَتَلَ عُثْمَانَ به منبر برو بر علی دشنام بده و گواهی بده که او عثمان را کشته است. فَقَالَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ أَمَّا شَتْمُهُ فَإِنَّهُ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ وَ أُمُّهُ فَاطِمَةُ بِنْتُ أَسَدِ بْن هَاشِمٍ عبیدالله بن عمرگفت: ای امیر، چگونه میتوان بر علی پسر ابوطالب دشنام گفت در حالی که مادر او فاطمه بنت اسد بن هاشم است؟ فَمَا عَسَى أَنْ أَقُولَ فِی حَسَبِهِ در باره نیاکان او توان سخن ندارم. وَ أَمَّا بَأْسُهُ فَهُوَ الشُّجَاعَ الْمُطْرِقُ و در مورد دلیری او باید گفت ، بدون تردید او دلاوری دشمن شکن است. وَ لَکِنِّی مُلْزِمُهُ دَمَ عُثْمَان ولی من ریختن خون عثمان را به گردن او خواهم انداخت. فَقَالَ عَمْرُو بْنُ الْعَاصِ إِذاً وَ اللَّهِ قَدْ نَکَأْتَ الْقُرْحَةَ عمرو عاص گفت: (اصل هم همین است) به خدا سوگند که دمل را شکافتی ( اصل خواسته ما را دریافتی). فَلَمَّا قَامَ خَطِیباً تَکَلَّمَ بِحَاجَتِهِ وقتی عبیدالله برای ادای خطبه برخاست سخنان خود را گفت حَتَّى إِذَا أَتَى إِلَى أَمْرِ عَلِیٍّ أَمْسَکَ وَ لَمْ یَقُلْ شَیْئاً تا به آنچه که قرار بود درباره علی بگوید رسید، یک دفعه ساکت شد و چیزی نگفت . فَقَالَ لَهُ مُعَاوِیَةُ ابْنَ أَخِی إِنَّکَ بَیْنَ عِیٍّ أَوْ خِیَانَةٍ! معاویه گفت : یک شرطی با هم داشتیم، و خیانت کردی. وی را سرزنش کرد. فَبَعَثَ إِلَیْهِ کَرِهْتُ أَنْ أَقْطَعَ الشَّهَادَةَ عَلَى رَجُلٍ لَمْ یَقْتُلْ عُثْمَان وی گفت: «چون دیدم مردم سخن مرا (بی چون و چرا) باور می کنند خوش نداشتم (و روا ندانستم) علیه مردی که عثمان را نکشته است گواهی قطعی دهم
❌ برخی شارحان برای جمله " وَ إِعْرَاضِی عَنْکُمْ " معنای دیگری هم گفته اند: ۱. شما میدانید من در قتل عثمان دخیل نبوده و از این کار اعراض داشته ام. ۲.شما میدانید من از امر حکومت اعراض داشته ام و اینگونه نبوده که بخواهم عثمان را بکشم تا خود به حکومت برسم. یعنی من از شما اعراض کردم .
🚫 اینکه بگویید علی او را کشت تا خود به خلافت برسد درست نیست . چرا که شمابه خانه من شما آمدید و من خلافت را قبول نکردم و اعراض از شما داشتم نه اینکه مشتاق خلافت باشم. و این بهانه ایست که من عثمان بکشم در حالیکه دوست ندارم خلیفه شوم.
↩️ در بخش های مختلفی از نهج البلاغه به این موضوع اشاره فرموده است: نامه ۵۴ : فَقَدْ عَلِمْتُمَا وَ إِنْ کَتَمْتُمَا أَنِّی لَمْ أُرِدِ النَّاسَ حَتَّى أَرَادُونِی وَ لَمْ أُبَایِعْهُمْ طلحه و زبیر، به خوبی میدانید من به سمت مردم نرفتم وبه سادگی بیعت قبول نمیکردم . حَتَّى بَایَعُونِی وَ إِنَّکُمَا مِمَّنْ أَرَادَنِی وَ بَایَعَنِی و خود شما آمدید ، حال مرا متهم میکنید که علی دنبال خلافت بود من اعراض از خلافت داشتم.
💮 خطبه ۲۲۹ : وَ بَسَطْتُمْ یَدِی فَکَفَفْتُهَا وَ مَدَدْتُمُوهَا فَقَبَضْتُهَا و من هرچه دستم را جمع میکردم شما میکشیدید تا اینکه بیعت کنید، ثُمَّ تَدَاکَکْتُمْ عَلَیَّ تَدَاکَّ الْإِبِلِ الْهِیمِ عَلَى حِیَاضِهَا یَوْمَ وِرْدِهَا مثل شتران تشنه دور و بر من جمع شدید،و می گفتید البیعه البیعه حَتَّى انْقَطَعَتِ النَّعْلُ وَ سَقَطَ الرِّدَاءُ وَ وُطِئَ الضَّعِیفُ تا اینکه بند کفش پاره و ردای من افتاد ضعیف زیر دست و پا بود.
💮 خطبه ۵ : فَإِنْ أَقُلْ یَقُولُوا حَرَصَ عَلَى الْمُلْکِ دشمن اینگونه کار میکند که وقتی حرف بزنید میگویند دنبال ریاست و خلافت و پست است. وَ إِنْ أَسْکُتْ یَقُولُوا جَزِعَ مِنَ الْمَوْتِ اگر سکوت کنید، میگویند ترسیده و دست خالی ست (در هر دو متهم هستید) هَیْهَاتَ بَعْدَ اللَّتَیَّا وَ الَّتِی هرگز ! بعد از آن ماجرا، وَ اللَّهِ لَابْنُ أَبِی طَالِبٍ آنَسُ بِالْمَوْتِ مِنَ الطِّفْلِ بِثَدْیِ أُمِّه آیا من از مرگ میترسم؟ از طفلی که به شیر مادر انس دارد، با مرگ چنین مانوسم.
♦️حَتَّى کَانَ مَا لَابُدَّ مِنْهُ وَ لَا دَفْعَ لَهُ (بالاخره با اینکه من در قتل عثمان حمایت نکردم ولی این حادثه بوجود آمد) تا اینکه آن حادثه ای که چاره ای از آن نبود[لَابُدَّ] و راهی برای دفع آن نبود واقع شد.
❌ قتل عثمان ناگزیر بود چون عملکرد او کارد به استخوان مردم رسانده بود و به هیچ وجه نمی شد جلوی مردم را گرفت. در خطبه ۳ فرمود: إِلَى أَنْ قَامَ ثَالِثُ الْقَوْمِ این وضع ادامه یافت تا سوّمى بپاخاست نَافِجاً حِضْنَیْهِ بَیْنَ نَثِیلِهِ وَ مُعْتَلَفِهِ در حالى که از خوردن زیاد، دو پهلویش بر آمده بود وَ قَامَ مَعَهُ بَنُو أَبِیهِ و بستگان پدرش (بنى امیه) به همکارى او برخاستند. یَخْضَمُونَ مَالَ اللَّهِ- خِضْمَةَ الْإِبِلِ نِبْتَةَ الرَّبِیعِ و همچون شتر گرسنه اى که در بهار به علفزار بیفتد و با ولع عجیبى گیاهان را ببلعد به خوردن اموال خدا مشغول شدند. إِلَى أَنِ انْتَکَثَ عَلَیْهِ فَتْلُهُ سرانجام بافته هاى او پنبه شد وَ أَجْهَزَ عَلَیْهِ عَمَلُهُ وَ کَبَتْ بِهِ بِطْنَتُه و کردارش، کارش را تباه کرد و ثروت اندوزى و شکم خوارگى به نابودیش منتهى شد!
♦️وَ قَدْ أَدْبَرَ مَا أَدْبَرَ وَ أَقْبَلَ مَا أَقْبَلَ گذشته ها گذشته و آنچه آمد، آمده گذشته ها گذشت، اگر چه عبرت گرفتن از آن بسیار پسندیده است ولی در جا زدن، درگذشته خوب نیست. اکنون حکومت به دست من و برنامه های جدیدی برای جامعه در نظر گرفته شده است.
♦️فَبَایِعْ مَنْ قِبَلَکَ معاویه، از کسانی که نزد تو هستند برای من بیعت بگیر. (یا نماینده ای که از طرف من آمده،[قِبَلَکَ] با او بیعت کن )
♦️وَ أَقْبِلْ إِلَیَّ فِی وَفْدٍ مِنْ أَصْحَابِکَ و با جمعی از اصحاب خود برای بیعت حضوری نزد من بیا؛
♦️وَ السَّلَامُ.
⚜ نکته : مقایسه کنید متن نامه ی ۷۵ اولین نامه، و ۷۳ آخرین نامه به معاویه را. در نامه ی اول حضرت صحبت میکند و استدلال می آورد و کاملا او را از یک جهل بیرون می آورد . هرچند خود حضرت فرمود تو جهل نداری و تو کاملا میدانی ولی در نامه ی پایانی که دهها نامه قبل آن رد و بدل شد دیگر صحبت از این نیست . میفرماید، راه بسته شد و تو راهی برای برگشت نداری و خیلی از حرف ها به تو ارتباطی ندارد که من بخواهم به تو پاسخ دهم.
❌ در این قسمت ابن ابی الحدید یک جمله ای دارد. مهم ترین شرح نهج البلاغه شرح ابن ابی الحدید میباشد اما بی مبنا بودن جمله ابن ابی الحدید : فلم یُبایع و لا قَدِم امیرالمؤمنین نامه نوشت برای معاویه نیامد و بیعت هم نکرد. و کیف یُبایع چگونه ممکن بوده که بیعت کند و عینُه طامحة إلى المُلک و الرئاسة مُنذ أمره عمر على الشام و حال آنکه از آن هنگام که عمر او را والى شام ساخت، چشم به حکومت دوخته بود. و کان عالی الهمة توّاقا إلى معالی الأمور او داراى همتى بلند و خواهان رسیدن به کارهاى گران بود. و کیف یُطیع علیا چگونه امکان داشته از على پیروى کند و المُحَرِّضون له على حربِه عدد الحصى و حال آنکه کسانى که او را به جنگ با على علیه السّلام تحریض مى کردند شمارشان به ریگها مى رسید. و لو لم یکن إلا الولید بن عقبة لکفى و اگر هیچ تحریض کننده اى براى جنگ با على علیه السّلام جز ولید بن عقبه نداشت، کفایت مى کرد. و کیف یسمع قوله (او اشعار ولید را گوش مى داد که چنین مى سرود: ) فو الله ما هند بأمک إن مضى النهار/ و لم یثأر بعثمان ثائر/ (به خدا سوگند اگر امروز بگذرد و خون خواهان عثمان قیام نکنند، هند مادر تو نیست) أیقتل عبد القوم سیدَ أهله / و لم تقتلوه لیت أمک عاقر/ (آیا درست است که برده قومى سرور اهل خویش را بکشد و شما او را نکشید، اى کاش مادرت نازا مى بود ) و من عجب أن بت بالشام وادعا / قریرا و قد دارت علیه الدوائر/ (این از شگفتیهاست که تو در شام آسوده و چشم روشن باشى و حال آنکه چه گرفتاریها که بر سر او - عثمان- آمده است) و (کیف) یطیع علیا و یبایع له ممکن نبود معاویه از على اطاعت و با او بیعت کند و یقدم علیه و یسلم نفسه إلیه و پیش او برود و خود را تسلیم او کند. و هو نازل بالشام فی وسط قحطان و حال آنکه در شام میان قحطانیها سکونت داشت. و دونه منهم حُرة لا ترام در حالیکه گروهى همچون سنگلاخ غیر قابل نفوذ، به دفاع از او مى پرداختند. و هم أطوع له من نعله و نسبت به معاویه از کفش او مطیع تر بودند. و الأمر قد أمکنه الشروع فیه و مقدمات حکومت براى او ممکن و فراهم شده بود. و تالله لو سمع هذا التحریض أجبَن الناس و أضعفهم نفسا و أنقصهم همة لحرکه و به خدا سوگند اگر این تحریض و تشویق را ترسوترین و دون همت ترین اشخاص مى شنید، تحریک مى شد. و شحذ من عزمه فکیف معاویة و تند و تیز براى وصل به هدف قیام مى کرد تا چه رسد به معاویه، و قد أیقظ الولید بشعره من لا ینام و حال آنکه ولید با شعر خویش هر خفته اى را بیدار کرده بود.
⛔️ پاسخ علامه شوشتری به ابن ابی الحدید: قلت:و کان علیه أن یقول و أمّره عمر لیستطیع بذلک أن یقوم فی قبال أمیر المؤمنین علیه السّلام إن وصل الأمر إلیه.... در مذمت ابی الحدید علامه شوشتری میفرماید: و أما قول ابن أبی الحدید :و کان معاویة عالی الهمّة معاویه خیلی بلند همت بود ،تواقا إلى معالی الامور،فالأمر کما ذکر، او راست میگوید فمن علو همّته حربُه،کانت محاربتُه کأبیه همت او در دشمنی و جنگ با علی بود آیا همت بلندی از این هم بالاتر ؟؟ پدر اوابوسفیان هم برای جنگ با پیامبر، شروع کننده جنگ بود. و این پدر و پسر خیلی بلند همت هستند. همتشان درجنگ باحقایق ، جنگ بر علیه نورانیت ، جنگ بر علیه اولیای الهی، بود چه میتوان گفت به ابی ابن الحدید که شرح جامعی از نهج البلاغه نوشتند ولی اینقدر معرفتشان پایین است .
⭕️ و اما پاسخ معاویه به نامه امام : در مکاتیب الائمه آمده است که در پاسخ به اولین نامه امیرالمومنین معاویه چنین کرد: فلمَّا جاءه- معاویة- هذا الکتاب وقتی این نامه به معاویه رسید یعنی به الکتاب المذکور فی النَّهج وصل بین طومارین أبیضین معاویه گفت دو تا پوست بلند را (چون قدیم روی پوست مینوشتند ) بهم متصل کنید ثم طواهما و کتب عنوانهما من معاویة بن أبی سُفْیَان إلى علیّ بن أبی طالب، گفت بالای این دو پوست بنویسید، از معاویه پسر أبوسفیان به علی ابن ابی طالب قال جَرِیر: و دفعهما معاویة إلیَّ جریر میگوید معاویه این دو نامه را به من داد . (حضرت فرموده بود خودت بیعت کن و از اطرافیانت هم بیعت بگیر برای من بفرست و خودت هم بیا ) لا أعلم ما فیهما من نمیدانستم داخل این نامه چیست ولی از ظاهر این نامه انسان اینگونه برداشت میکرد که معاویه یکی یکی از سران قوم بیعت گرفته و آن را برای حضرت میفرستد. و لا أظنُّهما إلَّا جواباً، جریرمی گوید: من نظرم این بود که جواب حضرت را داده اند ولی متاسفانه وقتی رسیدم ودر محضر باز کردیم ملاحضه شد این نامه هیچ چیزی داخل آن ننوشته و صرفا نامه ی خالی بزرگ است. و اجتمع النَّاس فی المسجد همه ی مردم در مسجد بودند. لا یشکّون أنَّها بیعة أهل الشَّام هیچکسی شک نداشت و همه گفتند الحمدلله مردم شام هم بیعت گرفتند ، فلمَّا فتح علیّ علیه السلام الکتاب لم یجد شیئا... حضرت نامه را که بازکرد، نامه خالی و هیچ چیزی در آن نوشته نشده بود. فعرف علیّ علیه السلام ما فیه، و أنَّ معاویة محارب لهامیرالمؤمنین علیه السلام از همان موقع متوجه شد معاویه قصد بیعت ندارد و قصد جنگ افروزی دارد.
🔺نکته: مقایسه نامه اول امیرالمومنین با نامه آخر امیرالمومنین به معاویه میتواند کیفیت گفتگو را برای ما بیان کند. جضرت در نامه اول روشنگری میکند و جواب حلی میدهد در نامه آخر جواب نقضی میدهد.
اللهم اصلح عاقبه امرنا خیراً
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیانثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
علی جان!
یک حاجی در طواف داری به دهان/ یک حیدر در مصاف داری به دهان/ یک تیغ دو دم به دست داری آقا/ یک تیغ دو دم غلاف داری به دهان/
بسم الله الرحمن الرحیم
شرح نامه ها
۴۰۲/۰۸/۲۸ - ۵جمادالاولی
💢 نامه ۷۵ 💢
مخاطب نامه : معاویه
⭕️و من کتاب له (علیه السلام) إلى مُعاوِیَةَ فی أَوَّلِ ما بُویِعَ لَهُ بالخلافة، ذَکَرَهُ الْواقِدی فی کِتابِ «الْجَمَل»:
همان ابتدایی که با امیرالمؤمنین به عنوان حاکم جامعه ی اسلامی بیعت شد این نامه را برای معاویه ملعون نوشت .
_ مرحوم سید رضی میفرماید :
این نامه را واقدی در کتاب یوم الجمل ذکر کرده و آخرین نامه از نامه های امیرالمؤمنین به معاویه، در نهج البلاغه است. ولی از جهت زمانی اولین نامه ای که امیرالمؤمنین بعد از خلافت به معاویه نوشتند.
⛔️ واقدی از علما، محدثین و مورخین بزرگ تاریخ اسلام است که برخی قائل اند او شیعه بوده ولی به خاطر جوّ خاص حکومت ها، برخی اوقات تقیه میکرده است.
یکی از جملات معروف واقدی:
أنّ علیا علیه السّلام کان مِن معجزات رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم کالعصا لموسی علیهم السّلام
امیرالمومنین معجزه ی پیامبر است مانند عصا که معجزه موسی ع بود.
و إحیاءُ الموتی لعیسی بن مریم علیهم السّلام و غیر ذلک من الاخبار.
و مانند زنده شدن اموات که معجزه عیسی بن مریم علیه السلام بود .
🚫 البته حرف ما اینست که پیامبر گرامی ص اشرف انبیاء بوده و معجزه او هم اشرف معجزات است،
در اینکه امیرالمومنین معجزه پیامبر است شکی نیست ،ولی جایگاه و عظمت امیرالمومنین با معجزت دیگر انبیاء قابل مقایسه نیست.
عیسی علیه السلام یک مرده را زنده کرده، یک کور را شفا داده ،
ولی امیرالمومنین و نهج البلاغه چند کور گرفتار در ظلمات را نجات داده؟
چند دلمرده را شفا داده؟
از بین معجزات امیرالمومنین نیز بالاتر معجزه حضرت معجزه قولی و نهج البلاغه است.
🛑 امیرالمومنین در نهج البلاغه ۱۶ نامه برای معاویه نوشته است و نامه ۷۵ آخرین این نامه هاست که در واقع اولین نامه ای بوده که امیرالمومنین برای معاویه نوشته است.
_ شماره نامه های نهج البلاغه خطاب به معاویه:
6، 7، 9، 10، 17، 28، 30، 32، 37، 48، 49، 55، 64، 65، 73 و 75 بوده
♦️منْ عَبْدِ اللَّهِ عَلِیٍّ أَمِیرِالْمُؤْمِنِینَ إِلَى مُعَاوِیَةَ بْنِ أَبِی سُفْیَانَ؛
این نامه را علی علیه السلام امیرالمؤمنین مینویسد به معاویه فرزند أبو سفیان .
♦️أَمَّا بَعْدُ، فَقَدْ عَلِمْتَ إِعْذَارِی فِیکُمْ
بعد از حمد و ثنای الهی و درود بر پیغمبر
این نامه نامه ی کوتاهی است ولی خیلی حرف برای گفتن دارد
معاویه ، تو به خوبی عذر و دلیل مرا [إِعْذَارِی] در مورد مقصر نبودن در قتل عثمان میدانی.
♦️وَ إِعْرَاضِی عَنْکُمْ
و به خوبی میدانی من از اتفاقی که افتاده دور بوده ام،[إِعْرَاضِی]
💮 بیان این نکته در اولین نامه به معاویه، حاکی از علم غیب امیرالمومنین است چون میداند معاویه به زودی پیراهن عثمان را دستاویزی میکند برای هجمه بر علیه امیرالمومنین.
❌ چرا حضرت معاویه را با عثمان یکی میداند و میگوید از شما اعراض کردم؟
" إِعْرَاضِی عَنْکُمْ"
علت اینست که : معاویه و عثمان از یک نسل و نژاد هستند. هر دو آنها از جد اعلاشون که امیه هست مشترکند
لذا حضرت میفرماید تو خودت خوب میدانی من درمورد شما یعنی درمورد قتل عثمانی که از نژاد شماست هیچ نقشی نداشتم .
🚫 بحث مهمی است، أبو سفیان خوب میداند که در آن زمان معاویه ، عثمان و دیگران را در روزهای پایانی عمر خود جمع کرد و به انها سفارش میکرد حال که حکومت دست عثمان افتاده نگذارید از بنی امیه خارج شود.
این حکومت را به هر قیمتی که شده حفظ کنید دروغ، خیانت، بدعت ایجاد کنید، مهم نیست. فقط شما حکومت را در دست داشته باشید.
و دیدیم که دیگران چه عثمان چه معاویه و چه یزید این حرف ها رو خوب شنیدند و برای حفظ حکومت هر خلافی حتی شهادت حسین ابن علی علیه السلام را رقم زدند .
⛔️ علت اینکه حضرت میفرماید من نسبت به شما دور بودم رابطه ی قومی و قبیله ای است که معاویه با عثمان دارد:
عثمان بن عفان ، ابن ابی العاص ، ابن امیة، ابن عبد شمس،
معاویة بن ابوسفیان صخر ، ابن حرب، ابن امیة، ابن عبدشمس،
هر دو از بنی امیه بوده اند.
💮 بی طرفی امیرالمومنین در جریان قتل عثمان:
درخطبه ۳۰ فرمود:
لَوْ أَمَرْتُ بِهِ لَکُنْتُ قَاتِلاً
اگر من امر به قتل عثمان داده بودم جا داشت با من برخورد کنید.
أَوْ نَهَیْتُ عَنْهُ لَکُنْتُ نَاصِراً غَیْرَ أَنَّ مَنْ نَصَرَهُ
مدافع عثمان هم نبودم که اگر مردم را از کشتن او نهی می کردم در ظلمش شریک باشم.
(عثمان هیچگاه حق نبود ، تا شما راحت قضاوت کنید که هر کس طرفدارعثمان است باحق است، و هر کس مخالف اوست ناحق!)
وَ مَنْ خَذَلَهُ لاَ یَسْتَطِیعُ أَنْ یَقُولَ نَصَرَهُ مَنْ هُوَ خَیْرٌ مِنی
کسانی که در جبهه مخالفان عثمان بودند،در جریان محاصره بودند، خودشان را دست کم نگیرند و نگویند کاش مدافع عثمان بودیم.
( خیر کار درست را شما انجام دادید.
آنهایی کار اشتباه کردند که افراط گر بودند و او را به قتل رساندند.)
وَ أَنَا جَامِعٌ لَکُمْ أَمْرَهُ
خیلی جامع و خلاصه بخواهم قصه عثمان را بگویم
اسْتَأْثَرَ فَأَسَاءَ الْأَثَرَةَ
عثمان تکبر به خرج [استبداد] داد
وَ جَزِعْتُمْ فَأَسَأْتُمُ الْجَزَعَ
یک عده هم جزع و فزع بر انان غالب، بی تاب و عصبانی شدند.
(نه عثمان درست عمل کرد و نه انها جزو قاتلین بودند)
وَ لِلَّهِ حُکْمٌ وَاقِعٌ فِی فَقَدْ عَلِمْتَ إِعْذَارِی فِیکُمْ وَ الْجَازِع
حساب و کتاب انها با خدا ست.
ولی من نه از کارهای عثمان، و نه از قتل قاتلان از هیچکدام دفاع نکردم.
⛔️ همه خوب میدانستند امیرالمومنین در قتل عثمان دخیل نبود:
امام سجاد میفرماید:
قال لی مروان ما کان فی القوم أدفع عن صاحِبِنا مِن صاحبُکم
مروان به امام سجاد عرض کرد هیچ کسی بیشتر از امیرالمومنین از عثمان دفاع نکرد.
قلت فما بالکم تَسُّبونَه على المنابر
حضرت فرمود پس چرا به او اتهام قتل میدهید و علی را ناسزا میگویید؟
قال إنه لا یستقیم لنا الأمر إلا بذلک.
گفت ما نمی توانستیم به حکومت برسیم مگر با ناسزاگویی به علی.
🛑 دروقعه صفین آمده :
عبید الله بن عمر که فرزند خلیفه دوم است، بعد از قتل پدرش، ابولولو و چند نفر دیگر را به قتل رساند. وقتی امیرالمومنین به حکومت رسید، فرمود باید او محاکمه شود
و او نیز از ترس شبانه به شام فرار کرد. معاویه از او استقبال کرد و منبری فراهم کرد تا ضد امیرالمومنین حرف بزند:
فَاصْعَدِ الْمِنْبَرَ وَ اشْتُمْ عَلِیّاً وَ اشْهَدْ عَلَیْهِ أَنَّهُ قَتَلَ عُثْمَانَ
به منبر برو بر علی دشنام بده و گواهی بده که او عثمان را کشته است.
فَقَالَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ أَمَّا شَتْمُهُ فَإِنَّهُ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ وَ أُمُّهُ فَاطِمَةُ بِنْتُ أَسَدِ بْن هَاشِمٍ
عبیدالله بن عمرگفت: ای امیر، چگونه میتوان بر علی پسر ابوطالب دشنام گفت در حالی که مادر او فاطمه بنت اسد بن هاشم است؟
فَمَا عَسَى أَنْ أَقُولَ فِی حَسَبِهِ
در باره نیاکان او توان سخن ندارم.
وَ أَمَّا بَأْسُهُ فَهُوَ الشُّجَاعَ الْمُطْرِقُ
و در مورد دلیری او باید گفت ، بدون تردید او دلاوری دشمن شکن است.
وَ لَکِنِّی مُلْزِمُهُ دَمَ عُثْمَان
ولی من ریختن خون عثمان را به گردن او خواهم انداخت.
فَقَالَ عَمْرُو بْنُ الْعَاصِ إِذاً وَ اللَّهِ قَدْ نَکَأْتَ الْقُرْحَةَ
عمرو عاص گفت: (اصل هم همین است) به خدا سوگند که دمل را شکافتی ( اصل خواسته ما را دریافتی).
فَلَمَّا قَامَ خَطِیباً تَکَلَّمَ بِحَاجَتِهِ
وقتی عبیدالله برای ادای خطبه برخاست سخنان خود را گفت
حَتَّى إِذَا أَتَى إِلَى أَمْرِ عَلِیٍّ أَمْسَکَ وَ لَمْ یَقُلْ شَیْئاً
تا به آنچه که قرار بود درباره علی بگوید رسید، یک دفعه ساکت شد و چیزی نگفت .
فَقَالَ لَهُ مُعَاوِیَةُ ابْنَ أَخِی إِنَّکَ بَیْنَ عِیٍّ أَوْ خِیَانَةٍ!
معاویه گفت : یک شرطی با هم داشتیم، و خیانت کردی. وی را سرزنش کرد.
فَبَعَثَ إِلَیْهِ کَرِهْتُ أَنْ أَقْطَعَ الشَّهَادَةَ عَلَى رَجُلٍ لَمْ یَقْتُلْ عُثْمَان
وی گفت: «چون دیدم مردم سخن مرا (بی چون و چرا) باور می کنند خوش نداشتم (و روا ندانستم) علیه مردی که عثمان را نکشته است گواهی قطعی دهم
❌ برخی شارحان برای جمله
" وَ إِعْرَاضِی عَنْکُمْ " معنای دیگری هم گفته اند:
۱. شما میدانید من در قتل عثمان دخیل نبوده و از این کار اعراض داشته ام.
۲.شما میدانید من از امر حکومت اعراض داشته ام و اینگونه نبوده که بخواهم عثمان را بکشم تا خود به حکومت برسم.
یعنی من از شما اعراض کردم .
🚫 اینکه بگویید علی او را کشت تا خود به خلافت برسد درست نیست .
چرا که شمابه خانه من شما آمدید و من خلافت را قبول نکردم و اعراض از شما داشتم نه اینکه مشتاق خلافت باشم.
و این بهانه ایست که من عثمان بکشم در حالیکه دوست ندارم خلیفه شوم.
↩️ در بخش های مختلفی از نهج البلاغه به این موضوع اشاره فرموده است:
نامه ۵۴ :
فَقَدْ عَلِمْتُمَا وَ إِنْ کَتَمْتُمَا أَنِّی لَمْ أُرِدِ النَّاسَ حَتَّى أَرَادُونِی وَ لَمْ أُبَایِعْهُمْ
طلحه و زبیر، به خوبی میدانید من به سمت مردم نرفتم وبه سادگی بیعت قبول نمیکردم .
حَتَّى بَایَعُونِی وَ إِنَّکُمَا مِمَّنْ أَرَادَنِی وَ بَایَعَنِی
و خود شما آمدید ،
حال مرا متهم میکنید که علی دنبال خلافت بود من اعراض از خلافت داشتم.
💮 خطبه ۲۲۹ :
وَ بَسَطْتُمْ یَدِی فَکَفَفْتُهَا وَ مَدَدْتُمُوهَا فَقَبَضْتُهَا
و من هرچه دستم را جمع میکردم شما میکشیدید تا اینکه بیعت کنید،
ثُمَّ تَدَاکَکْتُمْ عَلَیَّ تَدَاکَّ الْإِبِلِ الْهِیمِ عَلَى حِیَاضِهَا یَوْمَ وِرْدِهَا
مثل شتران تشنه دور و بر من جمع شدید،و می گفتید البیعه البیعه
حَتَّى انْقَطَعَتِ النَّعْلُ وَ سَقَطَ الرِّدَاءُ وَ وُطِئَ الضَّعِیفُ
تا اینکه بند کفش پاره و ردای من افتاد ضعیف زیر دست و پا بود.
💮 خطبه ۵ :
فَإِنْ أَقُلْ یَقُولُوا حَرَصَ عَلَى الْمُلْکِ
دشمن اینگونه کار میکند که وقتی حرف بزنید میگویند دنبال ریاست و خلافت و پست است.
وَ إِنْ أَسْکُتْ یَقُولُوا جَزِعَ مِنَ الْمَوْتِ
اگر سکوت کنید، میگویند ترسیده و دست خالی ست
(در هر دو متهم هستید)
هَیْهَاتَ بَعْدَ اللَّتَیَّا وَ الَّتِی
هرگز ! بعد از آن ماجرا،
وَ اللَّهِ لَابْنُ أَبِی طَالِبٍ آنَسُ بِالْمَوْتِ مِنَ الطِّفْلِ بِثَدْیِ أُمِّه
آیا من از مرگ میترسم؟
از طفلی که به شیر مادر انس دارد، با مرگ چنین مانوسم.
♦️حَتَّى کَانَ مَا لَابُدَّ مِنْهُ وَ لَا دَفْعَ لَهُ
(بالاخره با اینکه من در قتل عثمان حمایت نکردم ولی این حادثه بوجود آمد) تا اینکه آن حادثه ای که چاره ای از آن نبود[لَابُدَّ] و راهی برای دفع آن نبود واقع شد.
❌ قتل عثمان ناگزیر بود چون عملکرد او کارد به استخوان مردم رسانده بود و به هیچ وجه نمی شد جلوی مردم را گرفت.
در خطبه ۳ فرمود:
إِلَى أَنْ قَامَ ثَالِثُ الْقَوْمِ
این وضع ادامه یافت تا سوّمى بپاخاست
نَافِجاً حِضْنَیْهِ بَیْنَ نَثِیلِهِ وَ مُعْتَلَفِهِ
در حالى که از خوردن زیاد، دو پهلویش بر آمده بود
وَ قَامَ مَعَهُ بَنُو أَبِیهِ
و بستگان پدرش (بنى امیه) به همکارى او برخاستند.
یَخْضَمُونَ مَالَ اللَّهِ- خِضْمَةَ الْإِبِلِ نِبْتَةَ الرَّبِیعِ
و همچون شتر گرسنه اى که در بهار به علفزار بیفتد و با ولع عجیبى گیاهان را ببلعد به خوردن اموال خدا مشغول شدند.
إِلَى أَنِ انْتَکَثَ عَلَیْهِ فَتْلُهُ
سرانجام بافته هاى او پنبه شد
وَ أَجْهَزَ عَلَیْهِ عَمَلُهُ وَ کَبَتْ بِهِ بِطْنَتُه
و کردارش، کارش را تباه کرد و ثروت اندوزى و شکم خوارگى به نابودیش منتهى شد!
♦️وَ قَدْ أَدْبَرَ مَا أَدْبَرَ وَ أَقْبَلَ مَا أَقْبَلَ
گذشته ها گذشته و آنچه آمد، آمده
گذشته ها گذشت، اگر چه عبرت گرفتن از آن بسیار پسندیده است ولی در جا زدن، درگذشته خوب نیست.
اکنون حکومت به دست من و برنامه های جدیدی برای جامعه در نظر گرفته شده است.
♦️فَبَایِعْ مَنْ قِبَلَکَ
معاویه، از کسانی که نزد تو هستند برای من بیعت بگیر.
(یا نماینده ای که از طرف من آمده،[قِبَلَکَ] با او بیعت کن )
♦️وَ أَقْبِلْ إِلَیَّ فِی وَفْدٍ مِنْ أَصْحَابِکَ
و با جمعی از اصحاب خود برای بیعت حضوری نزد من بیا؛
♦️وَ السَّلَامُ.
⚜ نکته :
مقایسه کنید متن نامه ی ۷۵ اولین نامه، و ۷۳ آخرین نامه به معاویه را.
در نامه ی اول حضرت صحبت میکند و استدلال می آورد و کاملا او را از یک جهل بیرون می آورد .
هرچند خود حضرت فرمود تو جهل نداری و تو کاملا میدانی ولی در نامه ی پایانی که دهها نامه قبل آن رد و بدل شد دیگر صحبت از این نیست .
میفرماید، راه بسته شد و تو راهی برای برگشت نداری
و خیلی از حرف ها به تو ارتباطی ندارد که من بخواهم به تو پاسخ دهم.
❌ در این قسمت ابن ابی الحدید یک جمله ای دارد.
مهم ترین شرح نهج البلاغه شرح ابن ابی الحدید میباشد اما بی مبنا بودن جمله ابن ابی الحدید :
فلم یُبایع و لا قَدِم
امیرالمؤمنین نامه نوشت برای
معاویه نیامد و بیعت هم نکرد.
و کیف یُبایع
چگونه ممکن بوده که بیعت کند
و عینُه طامحة إلى المُلک و الرئاسة مُنذ أمره عمر على الشام
و حال آنکه از آن هنگام که عمر او را والى شام ساخت، چشم به حکومت دوخته بود.
و کان عالی الهمة توّاقا إلى معالی الأمور او داراى همتى بلند و خواهان رسیدن به کارهاى گران بود.
و کیف یُطیع علیا
چگونه امکان داشته از على پیروى کند
و المُحَرِّضون له على حربِه عدد الحصى
و حال آنکه کسانى که او را به جنگ با على علیه السّلام تحریض مى کردند شمارشان به ریگها مى رسید.
و لو لم یکن إلا الولید بن عقبة لکفى
و اگر هیچ تحریض کننده اى براى جنگ با على علیه السّلام جز ولید بن عقبه نداشت، کفایت مى کرد.
و کیف یسمع قوله
(او اشعار ولید را گوش مى داد که چنین مى سرود: )
فو الله ما هند بأمک إن مضى النهار/ و لم یثأر بعثمان ثائر/
(به خدا سوگند اگر امروز بگذرد و خون خواهان عثمان قیام نکنند، هند مادر تو نیست)
أیقتل عبد القوم سیدَ أهله /
و لم تقتلوه لیت أمک عاقر/
(آیا درست است که برده قومى سرور اهل خویش را بکشد و شما او را نکشید، اى کاش مادرت نازا مى بود )
و من عجب أن بت بالشام وادعا / قریرا و قد دارت علیه الدوائر/
(این از شگفتیهاست که تو در شام آسوده و چشم روشن باشى و حال آنکه چه گرفتاریها که بر سر او - عثمان- آمده است)
و (کیف) یطیع علیا و یبایع له
ممکن نبود معاویه از على اطاعت و با او بیعت کند
و یقدم علیه و یسلم نفسه إلیه
و پیش او برود و خود را تسلیم او کند.
و هو نازل بالشام فی وسط قحطان
و حال آنکه در شام میان قحطانیها سکونت داشت.
و دونه منهم حُرة لا ترام
در حالیکه گروهى همچون سنگلاخ غیر قابل نفوذ، به دفاع از او مى پرداختند.
و هم أطوع له من نعله
و نسبت به معاویه از کفش او مطیع تر بودند.
و الأمر قد أمکنه الشروع فیه
و مقدمات حکومت براى او ممکن و فراهم شده بود.
و تالله لو سمع هذا التحریض أجبَن الناس و أضعفهم نفسا و أنقصهم همة لحرکه
و به خدا سوگند اگر این تحریض و تشویق را ترسوترین و دون همت ترین اشخاص مى شنید، تحریک مى شد.
و شحذ من عزمه فکیف معاویة
و تند و تیز براى وصل به هدف قیام مى کرد تا چه رسد به معاویه،
و قد أیقظ الولید بشعره من لا ینام
و حال آنکه ولید با شعر خویش هر خفته اى را بیدار کرده بود.
⛔️ پاسخ علامه شوشتری به ابن ابی الحدید:
قلت:و کان علیه أن یقول و أمّره عمر لیستطیع بذلک أن یقوم فی قبال أمیر المؤمنین علیه السّلام إن وصل الأمر إلیه....
در مذمت ابی الحدید علامه شوشتری میفرماید:
و أما قول ابن أبی الحدید :و کان معاویة عالی الهمّة
معاویه خیلی بلند همت بود
،تواقا إلى معالی الامور،فالأمر کما ذکر،
او راست میگوید
فمن علو همّته حربُه،کانت محاربتُه کأبیه
همت او در دشمنی و جنگ با علی بود آیا همت بلندی از این هم بالاتر ؟؟
پدر اوابوسفیان هم برای جنگ با پیامبر، شروع کننده جنگ بود.
و این پدر و پسر خیلی بلند همت هستند.
همتشان درجنگ باحقایق ،
جنگ بر علیه نورانیت ،
جنگ بر علیه اولیای الهی، بود
چه میتوان گفت به ابی ابن الحدید که شرح جامعی از نهج البلاغه نوشتند ولی اینقدر معرفتشان پایین است .
⭕️ و اما پاسخ معاویه به نامه امام :
در مکاتیب الائمه آمده است که در پاسخ به اولین نامه امیرالمومنین معاویه چنین کرد:
فلمَّا جاءه- معاویة- هذا الکتاب
وقتی این نامه به معاویه رسید
یعنی به الکتاب المذکور فی النَّهج وصل بین طومارین أبیضین
معاویه گفت دو تا پوست بلند را (چون قدیم روی پوست مینوشتند ) بهم متصل کنید
ثم طواهما و کتب عنوانهما من معاویة بن أبی سُفْیَان إلى علیّ بن أبی طالب،
گفت بالای این دو پوست بنویسید،
از معاویه پسر أبوسفیان به علی ابن ابی طالب
قال جَرِیر: و دفعهما معاویة إلیَّ
جریر میگوید معاویه این دو نامه را به من داد .
(حضرت فرموده بود خودت بیعت کن و از اطرافیانت هم بیعت بگیر برای من بفرست و خودت هم بیا )
لا أعلم ما فیهما
من نمیدانستم داخل این نامه چیست
ولی از ظاهر این نامه انسان اینگونه برداشت میکرد که معاویه یکی یکی از سران قوم بیعت گرفته و آن را برای حضرت میفرستد.
و لا أظنُّهما إلَّا جواباً،
جریرمی گوید: من نظرم این بود که جواب حضرت را داده اند ولی متاسفانه وقتی رسیدم ودر محضر باز کردیم ملاحضه شد این نامه هیچ چیزی داخل آن ننوشته و صرفا نامه ی خالی بزرگ است.
و اجتمع النَّاس فی المسجد
همه ی مردم در مسجد بودند.
لا یشکّون أنَّها بیعة أهل الشَّام
هیچکسی شک نداشت و همه گفتند الحمدلله مردم شام هم بیعت گرفتند ، فلمَّا فتح علیّ علیه السلام الکتاب لم یجد شیئا...
حضرت نامه را که بازکرد، نامه خالی و هیچ چیزی در آن نوشته نشده بود.
فعرف علیّ علیه السلام ما فیه، و أنَّ معاویة محارب لهامیرالمؤمنین علیه السلام
از همان موقع متوجه شد معاویه قصد بیعت ندارد و قصد جنگ افروزی دارد.
🔺نکته:
مقایسه نامه اول امیرالمومنین با نامه آخر امیرالمومنین به معاویه میتواند کیفیت گفتگو را برای ما بیان کند.
جضرت در نامه اول روشنگری میکند و جواب حلی میدهد در نامه آخر جواب نقضی میدهد.
اللهم اصلح عاقبه امرنا خیراً