بسم الله الرحمن الرحیم شرح نامه ها ۴۰۲/۸/۱۰ - ۱۶ربیع الثانی
💢 نامه ۶۵💢
⭕️و من کتاب له (علیه السلام) إلیه أیضا: نامه ای است از امیرالمومنین (ع) به معاویه، در نهج البلاغه مجموعا پانزده نامه خطاب به معاویه صادر شده است که این سیزدهمین نامه است. بعد از جنگ نهروان، جنگ امیرالمومنین با خوارج نهروان، معاویه احساس پیروزی کرد و پیش خود گفت امیرالمومنین مکرر جنگهایی داشته و لشکرحضرت از جنگ خسته است و موقعیت خوبی است که برای حضرت پیشنهادی بدهد و حکومت مصر وشام را برای خود بگیرد . معاویه در خیال خود حکومت حضرت را تضعیف شده دید و دنبال باج گرفتن بود.
⏪ نامه معاویه :
🔶️کان کتب إلیه یَطلُب منه أن یُفَرِدَه بالشام معاویه به حضرت نامه نوشت و از حضرت حکومت شام را طلب کرد.
🔶️ و أن یُوَلّیه العهد من بعده و اینکه حضرت حکومت بعد از خود را به معاویه محول کند،
🔶️و أن لا یُکَلِّفَه الحضور عنده و برای بیعت و غیره او را مجبور به حضور در کوفه نکند،
◀️ابن ابی الحدید میگوید: و کان مقصوده بعد أخذ هذا الاعتراف عنه علیه السّلام التدبیر فی الفَتک به بأیّ وجه یمکنه معاویه میخواست بعد از گرفتن این عهد، حضرت را ترور کند و خود حاکم شود.
⏪ پاسخ امام به نامه معاویه :
🔷️امَّا بَعْدُ، فَقَدْ آنَ لَکَ اءَنْ تَنْتَفِعَ بِاللَّمْحِ الْبَاصِرِ مِنْ عِیَانِ الْاءُمُورِ، زمان آن فرارسیده[آنَ لک] این موقعیت برای تو فراهم شده که تو از چشم بازت[اللَّمْحِ الْبَاصِرِ] نفع ببری و با دقت به امور آشکار نگاه کنی واز امور درس بگیری.
می فرماید این موقعیت که ما توانسته ایم جمل و نهروان و صفین رو با قدرت پیروز شویم، زمان ضعف ما نیست که بخواهی از ما باج بگیری. چشم خود را باز کن و واقعیت صحنه را ببین.
🔷️فَقَدْ سَلَکْتَ مَدَارِجَ أَسْلَافِکَ تو همان مسیری را طی میکنی که گذشتگان و اجداد [أَسْلَافِکَ] تو رفته اند.
✅️اگر از گذشته نزدیک عبرت بگیری باید قدرت ما را ببینی و دست از مخالفت برداری، اگر گذشته دور را ببینی باید عبرت بگیری که سرانجام اجداد ت چه شد؟ سرانجام مخالفت با پیامبر چه شد!!!!
🔷️بِادِّعَائِکَ الْأَبَاطِیلَ حرفهای باطلی را ادعا می کنی (حرف باطل معاویه خونخواهی عثمان بود)
🔷️وَ اقْتِحَامِکَ غُرُورَ الْمَیْنِ وَ الْأَکَاذِیبِ تو در دروغهای فریبنده فرو رفته ای (مَین و اَکاذیب هر دو به معنی دروغ است.)
🔷️وَ بِانْتِحَالِکَ مَا قَدْ عَلَا عَنْکَ تو حکومتی را به خودت نسبت می دهی[انتحال] که در قد وقواره تو نیست،
🔷️وَ ابْتِزَازِکَ لِمَا قَدِ اخْتُزِنَ دُونَکَ، تو به زور چیزی را می خواهی بگیری [ابْتِزَازِکَ] که آن برای دیگران نگهداری شده است.
✅️حکومت گنجی است که خدای متعال از آن محافظت میکند و آن را فقط به دستان خوبان عالم می سپارد.حکومت الهی و ولایت چیزی نیست که بتوانی با زور و غصب به آن دست پیدا کنی.
🔷️فِرَاراً مِنَ الْحَقِّ همه این دروغ بافیها برای فرار از حق بود.
💢حقایق چه بود؟ معاویه در جریان غدیر بوده و ولایت حضرت را دیده، موارد متعددی از احادیث نبوی در شان امیرالمومنین را بی واسطه یا باواسطه شنیده. مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِیٌّ مَوْلَاهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ از پیامبر شنیده هرکه را من مولای او هستم علی مولای اوست ، دست حضرت را بالا برده یعنی همین علی نه غیر .
🔷️ وَ جُحُوداً لِمَا هُوَ أَلْزَمُ لَکَ مِنْ لَحْمِکَ وَ دَمِکَ و انکارکردی چیزی را که از گوشت [لَحْمِکَ] و خون بر تو لازم تر بود.
امامت از خون و گوشت ما مهم تر است. خون و گوشت ابزار حیات دنیایی است ولی ولایت حیات اخروی ما را تضمین میکند.
🔷️مِمَّا قَدْ وَعَاهُ سَمْعُکَ وَ مُلِئَ بِهِ صَدْرُکَ؛ گوش تو این حرفها را شنیده وتمام قلب تو از این حرفها پر است [مُلِئَ]
⭕️عده ای می گویند شاید خلفا نمی دانستند و ظلم کردند.حضرت هم در خطبه شقشقیه، هم در نامه۶۳ فرمود: اینها خوب میدانستند حق با چه کسی است ولی می خواستند حق را زیر پا بگذارند.
◀️حذیفه مىگوید: معاویه در روز غدیر-بعد از منصوب شدن امیر المؤمنین علیه السّلام-از شدت ناراحتى برخاست و با تکبر به راه افتاد و با غضب خارج شد در حالى که دست راستش را بر ابو موسى اشعرى و دست چپ را بر مغیرة بن شعبه تکیه داده بود. او همچنان که با تکبر راه مىرفت گفت: محمد را بر این گفتارش تصدیق نمىکنیم، و به ولایت على اقرار نمىکنیم. . خداوند این آیه را دربارۀ او نازل کرد: 《فَلاٰ صَدَّقَ وَ لاٰ صَلّٰى وَ لٰکِنْ کَذَّبَ وَ تَوَلّٰى ثُمَّ ذَهَبَ إِلىٰ أَهْلِهِ یَتَمَطّٰى؛ قیامت - ۳۱》 نه تصدیق کرد و نه نماز خواند، بلکه تکذیب کرد و پشت نمود، و سپس با حال تبختر به سوى اهل خود به راه افتاد.
🔷️فَمَا ذَا بَعْدَ الْحَقِّ إِلَّا الضَّلَالُ الْمُبِینُ آیابعد از روشن شدن حق، چیزی جز گمراهی باقی می ماند؟ (استناد به آیه قران) خداوند درآیه ۳۲ یونس می فرماید: 《 فَذَٰلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمُ الْحَقُّ فَمَاذَا بَعْدَ الْحَقِّ إِلَّا الضَّلَالُ فَأَنَّىٰ تُصْرَفُونَ》 چنین خدای قادر یکتایی به حقیقت پروردگار شماست و بعد از حق و حقیقت چه باشد غیر گمراهی؟ پس به کجا میبرندتان؟
🔷️ وَ بَعْدَ الْبَیَانِ إِلَّا اللَّبْسُ؟ و بعد از بیان حقایق چیزی جز شبهه افکنی است؟! (این جمله حضرت بر گرفته از آیه) 《 یَا أَهْلَ الْکِتَابِ لِمَ تَلْبِسُونَ الْحَقَّ بِالْبَاطِلِ وَتَکْتُمُونَ الْحَقَّ وَأَنْتُمْ تَعْلَمُونَ؛ آل عمران - ۷۱》 ای اهل کتاب، چرا حق را به باطل مشتبه سازید (تا چراغ حق را به باد شبهات خاموش کنید) و حق را پوشیده میدارید در صورتی که (به حقّانیّت آن) آگاهید؟!
🔷️فَاحْذَرِ الشُّبْهَةَ وَ اشْتِمَالَهَا عَلَى لُبْسَتِهَا، از ایجاد شبهه دوری کن ، شبهه افکنی نکن. و بپرهیز از اینکه بر این شبهات لباسی بپوشانی،[لُبْسَتِهَا] باطل باید لباس حق بپوشد تا مقبول مردم شود. حضرت در خطبه ۳۸ فرمود : وَ إِنَّمَا سُمِّیَتِ الشُّبْهَةُ شُبْهَةً لِأَنَّهَا تُشْبِهُ الْحَقَّ اگر به شبهه، شبهه می گویند چون باطلی است که خودش را به حق تشبیه کرده است.
❇️حضرت به معاویه فرمود: خودت خوب می دانی که: ا ولا، من عثمان را نکشتم. ثانیا، عثمان مظلوم نبود. ثالثا، تو ولی دم نیستی که بخواهی احقاق حق کنی. 《وَمَن قُتِلَ مَظلومَا فَقَد جَعَلنا لِوَلِیِّهِ سُلطانا؛ اسراء - ۳۳》 کسی که مظلوم کشته شود، ما برای ولی دم سلطنت قرار دادیم می تواند قصاص کند.
✅معاویه با یک آیه قران شبهه ایجاد می کند.ولباس حق بر این شبهه می پوشاند. معاویه در حقانیت حکومت حضرت ایجاد شبهه میکرد و بر این شبهه لباس خونین عثمان را می پوشاند تا مورد قبول مردم قرار بگیرد.
🔷️ فَإِنَّ الْفِتْنَةَ طَالَمَا أَغْدَفَتْ جَلَابِیبَهَا چرا که فتنه دیر زمانی است پرده های تاریک خود را افکنده.
🔷️ وَ أَغْشَتِ الْأَبْصَارَ ظُلْمَتُهَا و تاریکی اش چشمها را کور کرده است. این مردم مدتهاست در فتنه سرگردان اند، تو دیگر با ایجاد شبهه آنها را دچار حیرت و گمراهی نکن. فتنه، غبارآلود، تاریک و کور کننده است.
⏪پاسخ بخش دوم به نامه معاویه:
🔷️وَ قَدْ أَتَانِی کِتَابٌ مِنْکَ ذُو أَفَانِینَ مِنَ الْقَوْلِ، از تو نامه ای به من رسید. نامه ای که دارای فنون ، پر از اسلوبها [افانین] و متون ادبی و سخنوری بود ،
🔷️ضَعُفَتْ قُوَاهَا عَنِ السِّلْمِ در حالیکه باطن وارکان آن[قُوَاهَا] از ذره ای صلح و برادری خالی بود . معاویه ظاهر کلام را آراسته میکرد، حضرت فرمود در نامه تو خبری از نورانیت و زیبایی نیست .
🔷️وَ أَسَاطِیرَ لَمْ یَحُکْهَا [عَنْکَ] مِنْکَ عِلْمٌ وَ لَا حِلْمٌ؛ افسانه هایی بافته ای که حتی در همین دروغ بافی [یَحُکْهَا]هم حتی خبری از علم و عقل نبود.
✅حلم دو معنا دارد: ۱ - عقل ۲- صبوری اینجا معنای اول یعنی عقل درست است. داستان سرایان هم سعی میکنند با عقل و علم داستانشان را باور پذیر کنند در حالی که افسانه ی تو خبر ازجهل و بیفکری تو میدهد.
🔷️ أَصْبَحْتَ مِنْهَا کَالْخَائِضِ فِی الدَّهَاسِ تو در این افسانه ها مانند کسی هستی که در زمین نرمی ،رملی[کَالْخَائِضِ] که حرکت در آن سخت است، فرو رفته ای،
🔷️ وَ الْخَابِطِ فِی الدِّیمَاسِ یا مانند کسی که در دخمه های زیر زمینی تاریک [دیماس] راه خود را گم کرده است،[خابط]
🔺️این جملات مقدمه جمله بعد هستند، معاویه، جلو پای خود را نمی بینی، هر قدم که بر میداری در قدم بعد در می مانی با این حال ادعای حکومت داری .
🔷️وَ تَرَقَّیْتَ إِلَى مَرْقَبَةٍ بَعِیدَةِ الْمَرَامِ نَازِحَةِ الْأَعْلَامِ و می خواهی بالا بروی[تَرَقَّیْتَ] به سمت یک مقام رفیعی [مَرْقَبَةٍ] که آن هدف والا بسیار از تو دور است. نشانه هایش دور هستند،
💢 جایگاه امامت:
🔷️ تَقْصُرُ دُونَهَا الْأَنُوقُ وَ یُحَاذَى بِهَا الْعَیُّوقُ پرنده های بلند پرواز مثل عقاب[الْأَنُوقُ] دستشان از آن مقام کوتاه است و آن مقام همطراز[یُحَاذَى] ستاره عیّوق است.
✅️عیّوق ستاره بسیار دور دستی است که نماد دوری و بُعد است. محتشم کاشانی هم در مورد شهدای کربلامیگوید: زآن کشتگان هنوز به عَیّوق میرسد/ فریاد العطش ز بیابان کربلا/
❇️حضرت درخطبه ۳ فرمود : أَمَا وَ اللَّهِ لَقَدْ تَقَمَّصَهَا فُلَانٌ [ابْنُ أَبِی قُحَافَةَ] ردای خلافت را کسی پوشید که در حد واندازه آن لباس نبود.ابابکر لباس خلافتی پوشید وَ إِنَّهُ لَیَعْلَمُ أَنَّ مَحَلِّی مِنْهَا مَحَلُّ الْقُطْبِ مِنَ الرَّحَى در حالیکه خوب میدانست جایگاه من ، جایگاه قطب است نسبت به سنگ آسیاب ، من قطب هستم یَنْحَدِرُ عَنِّی السَّیْلُ وَ لَا یَرْقَى إِلَیَّ الطَّیْر سیل از کوهسار وجود علی بن ابیطالب به راه می افتد سیل از نقطه بالا شروع می شود.من کوهم ، سیل از آن بالا به راه می افتد، هیچ پرنده بلند پروازی به آنجایگاهی که من دارم نمیرسد.
✅️ یک خلافت داریم، یک ولایت و امامت. خلافت همانچیزی است که انها غصب کردند خلافت همان است که حضرت در خطبه ۳۳ فرمود: قَالَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عَبَّاسِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ دَخَلْتُ عَلَى أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع بِذِی قَارٍ عبد الله بن عباس می گوید، نزد حضرت آمدم حضرت در منطقه ذی قار بود. وَ هُوَ یَخْصِفُ نَعْلَهُ حضرت نعلینش را وصله می زد فَقَالَ لِی مَا قِیمَةُ هَذَا النَّعْلِ فرمود: به نظرتو این کفش چقدر می ارزد؟ فَقُلْتُ لَا قِیمَةَ لَهَا عبدالله بن عباس می گوید: اصلا قیمتی ندارد. آنقدر که کهنه و فرسوده است. فَقَالَ ع وَ اللَّهِ لَهِیَ أَحَبُّ إِلَیَّ مِنْ إِمْرَتِکُمْ به خدا قسم این کفش کهنه مندرس برای من ارزشش از حکومت بر شما بیشتر است. إِلَّا أَنْ أُقِیمَ حَقّاً أَوْ أَدْفَعَ بَاطِلا مگر اینکه بتوانم یک حقی را احقاق کنم ویا ظلمی را دفع کنم . خلافت ارزش ندارد ، ولی امامت چتین عظمت و ارزش دارد.
🔷️وَ حَاشَ لِلَّهِ أَنْ تَلِیَ لِلْمُسْلِمِینَ [مِنْ] بَعْدِی صَدَراً أَوْ وِرْداً، من به خدا پناه می برم از اینکه بعد از من تو برای این مردم سرپرست شوی [أَنْ تَلِیَ] ورود و صدور امور مسلمین به دست تو بیفتد.
✅️ پناه بر خدا از اینکه افراد فاسد بر جامعه حکومت کنند، خداوند اراده نکرده است که فاسدها سر کار بیایند ولی وقتی مردم خودشان چیزی بخواهند، خدا هم آن را اراده میکند.
🔷️أَوْ أُجْرِیَ لَکَ عَلَى أَحَدٍ مِنْهُمْ عَقْداً أَوْ عَهْداً. حکومت بر کل مسلمانان که هیچ، حکومت بر یک نفر را هم به تو نخواهم داد.
⏪این نامه را جریر بن عبدالله بجلی برای معاویه برد، معاویه گفت به حضرت بگو اگر مصر و شام را به من بدهد حاضرم با او بیعت کنم.
⏪حضرت در پاسخ جریر نوشتند:
أَنَّ اَلْمُغِیرَهَ بْنَ شُعْبَهَ قَدْ کَانَ أَشَارَ عَلَیَّ أَنْ أَسْتَعْمِلَ مُعَاوِیَهَ عَلَی اَلشَّامِ مغیره بن شعبه ، آن زمان که در مدینه بودم، معاویه این پیشنهاد را داد. وَ أَنَا حِینَئِذٍ بِالْمَدِینَهِ فَأَبَیْتُ ذَلِکَ عَلَیْهِ و من نپذیرفتم، امروز که دشمنی معاویه بر ما آشکارتر شده. وَ لَمْ یَکُنِ اللَّهُ لِیَرَانِی أَتَّخِذُ اَلْمُضِلِّینَ عَضُداً خدا نیاورد روزی را که من گمراهان را یار خودم بگیرم فَإِنْ بَایَعَکَ الرَّجُلُ وَ إِلاَّ فَأَقْبِلْ وَ السَّلاَمُ ای جریر، اگرمعاویه بدون شرط بیعت کرد که هیچ و الا سریعا برگرد.
🔷️فَمِنَ الْآنَ فَتَدَارَکْ نَفْسَکَ وَ انْظُرْ لَهَا از هم اینک به فکر خودت باش به حال خود فکری کن، [فَتَدَارَکْ] دنبال حکومت نباش، حکومت برای تو خوب نیست هم اینک به فکر اصلاح باش
🔷️ فَإِنَّکَ إِنْ فَرَّطْتَ حَتَّى یَنْهَدَ إِلَیْکَ عِبَادُ اللَّهِ اگر تو کوتاهی کنی[فَرَّطْتَ] تا بندگان خدا به سمت تو قیام کنند[یَنْهَدَ]
🔷️ أُرْتِجَتْ عَلَیْکَ الْأُمُورُ درب چاره جویی روی تو بسته میشود.[أُرْتِجَتْ[
🔷️وَ مُنِعْتَ أَمْراً هُوَ مِنْکَ الْیَوْمَ مَقْبُولٌ و ابراز پشیمانی امروز از تو پذیرفته میشود، فردا مقبول واقع نمیشود؛
🔷وَ السَّلَامُ.
❇️طبری در تاریخ الطبری عن الحسن بصری : أربَعُ خِصالٍ کُنَّ فی مُعاوِیَةَ ، چهار خصلت رذیله در معاویه بود لَو لَم یَکُن فیهِ مِنهُنَّ إلّا واحِدَةً لَکانَت موبِقَةً که اگر تنها یکى از آنها در او بود، موجب تباهى بود: ۱. اِنتِزاؤُهُ عَلى هذِهِ الاُمَّةِ بِالسُّفَهاءِ ؛ سوار شدن بر امور امّت با یارى سفیهان ( مثل، مروان بن حکم، مغیرة بن شعبه) وفیهِم بَقایَا الصَّحابَةِ وذُو الفَضیلَةِ با آن که در میان امّت ، صحابیان و صاحبان فضیلت ، حضور داشتند.
۲. وَاستِخلافُهُ ابنَهُ بَعدَهُ سِکّیرا خِمّیرا ؛ یَلبَسُ الحَریرَ ، ویَضرِبُ بِالطَّنابِیرِ جانشین کردن فرزند همیشه مست و مى گسارش را پس از خود ؛ همو که لباس حریر مى پوشید و تار و طنبور مى نواخت .
۳. وَادِّعاؤُهُ زِیادا ؛ و پسرخواندگى زیاد بن ابیه، زیاد بن ابیه را به خودش ملحق کرد .گفت: زیاد بن ابیه برادر من است . در واقع نسبت ناروا به مادر زیاد زد.
۴. وقَتلُهُ حُجراً ، وَیلاً لَهُ مِن حُجر و همچنین کشتن حُجْر بن عَدى . واى بر او به خاطر ( کشتن حُجر )
✅️اگر در پرونده معاویه همین یک قتل حُجر بن عدی بیشتر نبود برای جهنمی شدنش کافی بود. ولی او عمار را به شهادت رساند. بسیاری از بزرگان صحابه را اذیت کرد. شرایط را برای شهادت امیرالمومنین مهیا کرد و... همه نقطه سیاه وننگی برای معاویه است .
اللهم اخرج حبّ الدنیا من انفسنا
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیانثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
علی جان!
یک حاجی در طواف داری به دهان/ یک حیدر در مصاف داری به دهان/ یک تیغ دو دم به دست داری آقا/ یک تیغ دو دم غلاف داری به دهان/
بسم الله الرحمن الرحیم
شرح نامه ها
۴۰۲/۸/۱۰ - ۱۶ربیع الثانی
💢 نامه ۶۵💢
⭕️و من کتاب له (علیه السلام) إلیه أیضا:
نامه ای است از امیرالمومنین (ع) به معاویه، در نهج البلاغه مجموعا پانزده نامه خطاب به معاویه صادر شده است که این سیزدهمین نامه است.
بعد از جنگ نهروان، جنگ امیرالمومنین با خوارج نهروان، معاویه احساس پیروزی کرد و پیش خود گفت امیرالمومنین مکرر جنگهایی داشته و لشکرحضرت از جنگ خسته است و موقعیت خوبی است که برای حضرت پیشنهادی بدهد و حکومت مصر وشام را برای خود بگیرد .
معاویه در خیال خود حکومت حضرت را تضعیف شده دید و دنبال باج گرفتن بود.
⏪ نامه معاویه :
🔶️کان کتب إلیه یَطلُب منه أن یُفَرِدَه بالشام
معاویه به حضرت نامه نوشت و از حضرت حکومت شام را طلب کرد.
🔶️ و أن یُوَلّیه العهد من بعده
و اینکه حضرت حکومت بعد از خود را به معاویه محول کند،
🔶️و أن لا یُکَلِّفَه الحضور عنده
و برای بیعت و غیره او را مجبور به حضور در کوفه نکند،
◀️ابن ابی الحدید میگوید:
و کان مقصوده بعد أخذ هذا الاعتراف عنه علیه السّلام التدبیر فی الفَتک به بأیّ وجه یمکنه
معاویه میخواست بعد از گرفتن این عهد، حضرت را ترور کند و خود حاکم شود.
⏪ پاسخ امام به نامه معاویه :
🔷️امَّا بَعْدُ، فَقَدْ آنَ لَکَ اءَنْ تَنْتَفِعَ بِاللَّمْحِ الْبَاصِرِ مِنْ عِیَانِ الْاءُمُورِ،
زمان آن فرارسیده[آنَ لک] این موقعیت برای تو فراهم شده که تو از چشم بازت[اللَّمْحِ الْبَاصِرِ] نفع ببری و با دقت به امور آشکار نگاه کنی واز امور درس بگیری.
می فرماید این موقعیت که ما توانسته ایم جمل و نهروان و صفین رو با قدرت پیروز شویم، زمان ضعف ما نیست که بخواهی از ما باج بگیری. چشم خود را باز کن و واقعیت صحنه را ببین.
🔷️فَقَدْ سَلَکْتَ مَدَارِجَ أَسْلَافِکَ
تو همان مسیری را طی میکنی که گذشتگان و اجداد [أَسْلَافِکَ] تو رفته اند.
✅️اگر از گذشته نزدیک عبرت بگیری باید قدرت ما را ببینی و دست از مخالفت برداری،
اگر گذشته دور را ببینی باید عبرت بگیری که سرانجام اجداد ت چه شد؟ سرانجام مخالفت با پیامبر چه شد!!!!
🔷️بِادِّعَائِکَ الْأَبَاطِیلَ
حرفهای باطلی را ادعا می کنی
(حرف باطل معاویه خونخواهی عثمان بود)
🔷️وَ اقْتِحَامِکَ غُرُورَ الْمَیْنِ وَ الْأَکَاذِیبِ
تو در دروغهای فریبنده فرو رفته ای
(مَین و اَکاذیب هر دو به معنی دروغ است.)
🔷️وَ بِانْتِحَالِکَ مَا قَدْ عَلَا عَنْکَ
تو حکومتی را به خودت نسبت می دهی[انتحال] که در قد وقواره تو نیست،
🔷️وَ ابْتِزَازِکَ لِمَا قَدِ اخْتُزِنَ دُونَکَ،
تو به زور چیزی را می خواهی بگیری [ابْتِزَازِکَ] که آن برای دیگران نگهداری شده است.
✅️حکومت گنجی است که خدای متعال از آن محافظت میکند و آن را فقط به دستان خوبان عالم می سپارد.حکومت الهی و ولایت چیزی نیست که بتوانی با زور و غصب به آن دست پیدا کنی.
ظالمین را چه به امامت!
قرآن کریم میفرماید:
《وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّیَّتِی قَالَ لَا یَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ؛ بقره - ۱۲۴ 》
ﻫﻨﮕﺎﻣﻰ ﻛﻪ ﺍﺑﺮﺍﻫﻴﻢ ﺭﺍ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺵ ﺑﻪ ﺍﻣﻮﺭﻱ [ ﺩﺷﻮﺍﺭ ﻭ ﺳﺨﺖ ]ﺁﺯﻣﺎﻳﺶ ﻛﺮﺩ ، و ﻫﻤﻪ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻃﻮﺭ ﻛﺎﻣﻞ ﺑﻪ ﺍﻧﺠﺎم ﺭﺳﺎﻧﻴﺪ ، ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭ [ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺷﺎﻳﺴﺘﮕﻲ ﻭﻟﻴﺎﻗﺖ ﺍﻭ ] ﻓﺮﻣﻮﺩ : ﻣﻦ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﻱ ﻫﻤﻪ ﻣﺮﺩم ﭘﻴﺸﻮﺍ ﻭ ﺍﻣﺎم ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺩم .
ﺍﺑﺮﺍﻫﻴﻢ ﮔﻔﺖ : ﻭ ﺍﺯ ﺩﻭﺩﻣﺎﻧﻢ ﻧﻴﺰ ﭘﻴﺸﻮﺍﻳﺎﻧﻲ ﺑﺮﮔﺰﻳﻦ .
ﻓﺮﻣﻮﺩ : ﭘﻴﻤﺎﻥ ﻣﻦ [ ﻛﻪ ﺍﻣﺎﻣﺖ ﻭ ﭘﻴﺸﻮﺍﻳﻲ ﺍﺳﺖ ] ﺑﻪ ﺳﺘﻤﻜﺎﺭﺍﻥ ﻧﻤﻰ ﺭﺳﺪ .
بین امامت وخلافت فرق است.
🔷️فِرَاراً مِنَ الْحَقِّ
همه این دروغ بافیها برای فرار از حق بود.
💢حقایق چه بود؟
معاویه در جریان غدیر بوده و ولایت حضرت را دیده، موارد متعددی از احادیث نبوی در شان امیرالمومنین را بی واسطه یا باواسطه شنیده.
مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِیٌّ مَوْلَاهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ
از پیامبر شنیده هرکه را من مولای او هستم علی مولای اوست ، دست حضرت را بالا برده یعنی همین علی نه غیر .
🔷️ وَ جُحُوداً لِمَا هُوَ أَلْزَمُ لَکَ مِنْ لَحْمِکَ وَ دَمِکَ
و انکارکردی چیزی را که از گوشت [لَحْمِکَ] و خون بر تو لازم تر بود.
امامت از خون و گوشت ما مهم تر است.
خون و گوشت ابزار حیات دنیایی است ولی ولایت حیات اخروی ما را تضمین میکند.
🔷️مِمَّا قَدْ وَعَاهُ سَمْعُکَ وَ مُلِئَ بِهِ صَدْرُکَ؛
گوش تو این حرفها را شنیده وتمام قلب تو از این حرفها پر است [مُلِئَ]
⭕️عده ای می گویند شاید خلفا نمی دانستند و ظلم کردند.حضرت هم در خطبه شقشقیه، هم در نامه۶۳ فرمود: اینها خوب میدانستند حق با چه کسی است ولی می خواستند حق را زیر پا بگذارند.
◀️حذیفه مىگوید:
معاویه در روز غدیر-بعد از منصوب شدن امیر المؤمنین علیه السّلام-از شدت ناراحتى برخاست و با تکبر به راه افتاد و با غضب خارج شد در حالى که دست راستش را بر ابو موسى اشعرى و دست چپ را بر مغیرة بن شعبه تکیه داده بود. او همچنان که با تکبر راه مىرفت گفت:
محمد را بر این گفتارش تصدیق نمىکنیم، و به ولایت على اقرار نمىکنیم. .
خداوند این آیه را دربارۀ او نازل کرد:
《فَلاٰ صَدَّقَ وَ لاٰ صَلّٰى وَ لٰکِنْ کَذَّبَ وَ تَوَلّٰى ثُمَّ ذَهَبَ إِلىٰ أَهْلِهِ یَتَمَطّٰى؛ قیامت - ۳۱》
نه تصدیق کرد و نه نماز خواند، بلکه تکذیب کرد و پشت نمود، و سپس با حال تبختر به سوى اهل خود به راه افتاد.
🔷️فَمَا ذَا بَعْدَ الْحَقِّ إِلَّا الضَّلَالُ الْمُبِینُ
آیابعد از روشن شدن حق، چیزی جز گمراهی باقی می ماند؟
(استناد به آیه قران)
خداوند درآیه ۳۲ یونس می فرماید:
《 فَذَٰلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمُ الْحَقُّ فَمَاذَا بَعْدَ الْحَقِّ إِلَّا الضَّلَالُ فَأَنَّىٰ تُصْرَفُونَ》
چنین خدای قادر یکتایی به حقیقت پروردگار شماست و بعد از حق و حقیقت چه باشد غیر گمراهی؟ پس به کجا میبرندتان؟
🔷️ وَ بَعْدَ الْبَیَانِ إِلَّا اللَّبْسُ؟
و بعد از بیان حقایق چیزی جز شبهه افکنی است؟!
(این جمله حضرت بر گرفته از آیه)
《 یَا أَهْلَ الْکِتَابِ لِمَ تَلْبِسُونَ الْحَقَّ بِالْبَاطِلِ وَتَکْتُمُونَ الْحَقَّ وَأَنْتُمْ تَعْلَمُونَ؛ آل عمران - ۷۱》
ای اهل کتاب، چرا حق را به باطل مشتبه سازید (تا چراغ حق را به باد شبهات خاموش کنید) و حق را پوشیده میدارید در صورتی که (به حقّانیّت آن) آگاهید؟!
🔷️فَاحْذَرِ الشُّبْهَةَ وَ اشْتِمَالَهَا عَلَى لُبْسَتِهَا،
از ایجاد شبهه دوری کن ، شبهه افکنی نکن. و بپرهیز از اینکه بر این شبهات لباسی بپوشانی،[لُبْسَتِهَا]
باطل باید لباس حق بپوشد تا مقبول مردم شود.
حضرت در خطبه ۳۸ فرمود :
وَ إِنَّمَا سُمِّیَتِ الشُّبْهَةُ شُبْهَةً لِأَنَّهَا تُشْبِهُ الْحَقَّ
اگر به شبهه، شبهه می گویند چون باطلی است که خودش را به حق تشبیه کرده است.
❇️حضرت به معاویه فرمود: خودت خوب می دانی که: ا
ولا، من عثمان را نکشتم.
ثانیا، عثمان مظلوم نبود.
ثالثا، تو ولی دم نیستی که بخواهی احقاق حق کنی.
《وَمَن قُتِلَ مَظلومَا فَقَد جَعَلنا لِوَلِیِّهِ سُلطانا؛ اسراء - ۳۳》
کسی که مظلوم کشته شود، ما برای ولی دم سلطنت قرار دادیم می تواند قصاص کند.
✅معاویه با یک آیه قران شبهه ایجاد می کند.ولباس حق بر این شبهه می پوشاند.
معاویه در حقانیت حکومت حضرت ایجاد شبهه میکرد و بر این شبهه لباس خونین عثمان را می پوشاند تا مورد قبول مردم قرار بگیرد.
🔷️ فَإِنَّ الْفِتْنَةَ طَالَمَا أَغْدَفَتْ جَلَابِیبَهَا
چرا که فتنه دیر زمانی است پرده های تاریک خود را افکنده.
🔷️ وَ أَغْشَتِ الْأَبْصَارَ ظُلْمَتُهَا
و تاریکی اش چشمها را کور کرده است.
این مردم مدتهاست در فتنه سرگردان اند، تو دیگر با ایجاد شبهه آنها را دچار حیرت و گمراهی نکن.
فتنه، غبارآلود، تاریک و کور کننده است.
⏪پاسخ بخش دوم به نامه معاویه:
🔷️وَ قَدْ أَتَانِی کِتَابٌ مِنْکَ ذُو أَفَانِینَ مِنَ الْقَوْلِ،
از تو نامه ای به من رسید. نامه ای که دارای فنون ، پر از اسلوبها [افانین] و متون ادبی و سخنوری بود ،
🔷️ضَعُفَتْ قُوَاهَا عَنِ السِّلْمِ
در حالیکه باطن وارکان آن[قُوَاهَا] از ذره ای صلح و برادری خالی بود .
معاویه ظاهر کلام را آراسته میکرد، حضرت فرمود در نامه تو خبری از نورانیت و زیبایی نیست .
🔷️وَ أَسَاطِیرَ لَمْ یَحُکْهَا [عَنْکَ] مِنْکَ عِلْمٌ وَ لَا حِلْمٌ؛
افسانه هایی بافته ای که حتی در همین دروغ بافی [یَحُکْهَا]هم حتی خبری از علم و عقل نبود.
✅حلم دو معنا دارد:
۱ - عقل ۲- صبوری
اینجا معنای اول یعنی عقل درست است.
داستان سرایان هم سعی میکنند با عقل و علم داستانشان را باور پذیر کنند در حالی که افسانه ی تو خبر ازجهل و بیفکری تو میدهد.
🔷️ أَصْبَحْتَ مِنْهَا کَالْخَائِضِ فِی الدَّهَاسِ
تو در این افسانه ها مانند کسی هستی که در زمین نرمی ،رملی[کَالْخَائِضِ] که حرکت در آن سخت است، فرو رفته ای،
🔷️ وَ الْخَابِطِ فِی الدِّیمَاسِ
یا مانند کسی که در دخمه های زیر زمینی تاریک [دیماس] راه خود را گم کرده است،[خابط]
🔺️این جملات مقدمه جمله بعد هستند، معاویه، جلو پای خود را نمی بینی، هر قدم که بر میداری در قدم بعد در می مانی با این حال ادعای حکومت داری .
🔷️وَ تَرَقَّیْتَ إِلَى مَرْقَبَةٍ بَعِیدَةِ الْمَرَامِ نَازِحَةِ الْأَعْلَامِ
و می خواهی بالا بروی[تَرَقَّیْتَ] به سمت یک مقام رفیعی [مَرْقَبَةٍ] که آن هدف والا بسیار از تو دور است. نشانه هایش دور هستند،
💢 جایگاه امامت:
🔷️ تَقْصُرُ دُونَهَا الْأَنُوقُ وَ یُحَاذَى بِهَا الْعَیُّوقُ
پرنده های بلند پرواز مثل عقاب[الْأَنُوقُ] دستشان از آن مقام کوتاه است و آن مقام همطراز[یُحَاذَى] ستاره عیّوق است.
✅️عیّوق ستاره بسیار دور دستی است که نماد دوری و بُعد است.
محتشم کاشانی هم در مورد شهدای کربلامیگوید:
زآن کشتگان هنوز به عَیّوق میرسد/
فریاد العطش ز بیابان کربلا/
❇️حضرت درخطبه ۳ فرمود :
أَمَا وَ اللَّهِ لَقَدْ تَقَمَّصَهَا فُلَانٌ [ابْنُ أَبِی قُحَافَةَ]
ردای خلافت را کسی پوشید که در حد واندازه آن لباس نبود.ابابکر لباس خلافتی پوشید
وَ إِنَّهُ لَیَعْلَمُ أَنَّ مَحَلِّی مِنْهَا مَحَلُّ الْقُطْبِ مِنَ الرَّحَى
در حالیکه خوب میدانست جایگاه من ، جایگاه قطب است نسبت به سنگ آسیاب ، من قطب هستم
یَنْحَدِرُ عَنِّی السَّیْلُ وَ لَا یَرْقَى إِلَیَّ الطَّیْر
سیل از کوهسار وجود علی بن ابیطالب به راه می افتد سیل از نقطه بالا شروع می شود.من کوهم ، سیل از آن بالا به راه می افتد، هیچ پرنده بلند پروازی به آنجایگاهی که من دارم نمیرسد.
✅️ یک خلافت داریم، یک ولایت و امامت.
خلافت همانچیزی است که انها غصب کردند
خلافت همان است که حضرت در خطبه ۳۳ فرمود:
قَالَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عَبَّاسِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ دَخَلْتُ عَلَى أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع بِذِی قَارٍ
عبد الله بن عباس می گوید، نزد حضرت آمدم حضرت در منطقه ذی قار بود.
وَ هُوَ یَخْصِفُ نَعْلَهُ
حضرت نعلینش را وصله می زد
فَقَالَ لِی مَا قِیمَةُ هَذَا النَّعْلِ
فرمود: به نظرتو این کفش چقدر می ارزد؟
فَقُلْتُ لَا قِیمَةَ لَهَا
عبدالله بن عباس می گوید: اصلا قیمتی ندارد. آنقدر که کهنه و فرسوده است.
فَقَالَ ع وَ اللَّهِ لَهِیَ أَحَبُّ إِلَیَّ مِنْ إِمْرَتِکُمْ
به خدا قسم این کفش کهنه مندرس برای من ارزشش از حکومت بر شما بیشتر است.
إِلَّا أَنْ أُقِیمَ حَقّاً أَوْ أَدْفَعَ بَاطِلا
مگر اینکه بتوانم یک حقی را احقاق کنم ویا ظلمی را دفع کنم .
خلافت ارزش ندارد ، ولی امامت چتین عظمت و ارزش دارد.
🔷️وَ حَاشَ لِلَّهِ أَنْ تَلِیَ لِلْمُسْلِمِینَ [مِنْ] بَعْدِی صَدَراً أَوْ وِرْداً،
من به خدا پناه می برم از اینکه بعد از من تو برای این مردم سرپرست شوی [أَنْ تَلِیَ] ورود و صدور امور مسلمین به دست تو بیفتد.
✅️ پناه بر خدا از اینکه افراد فاسد بر جامعه حکومت کنند، خداوند اراده نکرده است که فاسدها سر کار بیایند ولی وقتی مردم خودشان چیزی بخواهند، خدا هم آن را اراده میکند.
🔷️أَوْ أُجْرِیَ لَکَ عَلَى أَحَدٍ مِنْهُمْ عَقْداً أَوْ عَهْداً.
حکومت بر کل مسلمانان که هیچ، حکومت بر یک نفر را هم به تو نخواهم داد.
⏪این نامه را جریر بن عبدالله بجلی برای معاویه برد،
معاویه گفت به حضرت بگو اگر مصر و شام را به من بدهد حاضرم با او بیعت کنم.
⏪حضرت در پاسخ جریر نوشتند:
أَنَّ اَلْمُغِیرَهَ بْنَ شُعْبَهَ قَدْ کَانَ أَشَارَ عَلَیَّ أَنْ أَسْتَعْمِلَ مُعَاوِیَهَ عَلَی اَلشَّامِ
مغیره بن شعبه ، آن زمان که در مدینه بودم، معاویه این پیشنهاد را داد.
وَ أَنَا حِینَئِذٍ بِالْمَدِینَهِ فَأَبَیْتُ ذَلِکَ عَلَیْهِ
و من نپذیرفتم، امروز که دشمنی معاویه بر ما آشکارتر شده.
وَ لَمْ یَکُنِ اللَّهُ لِیَرَانِی أَتَّخِذُ اَلْمُضِلِّینَ عَضُداً
خدا نیاورد روزی را که من گمراهان را یار خودم بگیرم
فَإِنْ بَایَعَکَ الرَّجُلُ وَ إِلاَّ فَأَقْبِلْ وَ السَّلاَمُ
ای جریر، اگرمعاویه بدون شرط بیعت کرد که هیچ و الا سریعا برگرد.
🔷️فَمِنَ الْآنَ فَتَدَارَکْ نَفْسَکَ وَ انْظُرْ لَهَا
از هم اینک به فکر خودت باش به حال خود فکری کن، [فَتَدَارَکْ]
دنبال حکومت نباش، حکومت برای تو خوب نیست هم اینک به فکر اصلاح باش
🔷️ فَإِنَّکَ إِنْ فَرَّطْتَ حَتَّى یَنْهَدَ إِلَیْکَ عِبَادُ اللَّهِ
اگر تو کوتاهی کنی[فَرَّطْتَ] تا بندگان خدا به سمت تو قیام کنند[یَنْهَدَ]
🔷️ أُرْتِجَتْ عَلَیْکَ الْأُمُورُ
درب چاره جویی روی تو بسته میشود.[أُرْتِجَتْ[
🔷️وَ مُنِعْتَ أَمْراً هُوَ مِنْکَ الْیَوْمَ مَقْبُولٌ
و ابراز پشیمانی امروز از تو پذیرفته میشود، فردا مقبول واقع نمیشود؛
🔷وَ السَّلَامُ.
❇️طبری در تاریخ الطبری عن الحسن بصری :
أربَعُ خِصالٍ کُنَّ فی مُعاوِیَةَ ،
چهار خصلت رذیله در معاویه بود
لَو لَم یَکُن فیهِ مِنهُنَّ إلّا واحِدَةً لَکانَت موبِقَةً
که اگر تنها یکى از آنها در او بود، موجب تباهى بود:
۱. اِنتِزاؤُهُ عَلى هذِهِ الاُمَّةِ بِالسُّفَهاءِ ؛
سوار شدن بر امور امّت با یارى سفیهان ( مثل، مروان بن حکم، مغیرة بن شعبه)
وفیهِم بَقایَا الصَّحابَةِ وذُو الفَضیلَةِ
با آن که در میان امّت ، صحابیان و صاحبان فضیلت ، حضور داشتند.
۲. وَاستِخلافُهُ ابنَهُ بَعدَهُ سِکّیرا خِمّیرا ؛ یَلبَسُ الحَریرَ ، ویَضرِبُ بِالطَّنابِیرِ
جانشین کردن فرزند همیشه مست و مى گسارش را پس از خود ؛ همو که لباس حریر مى پوشید و تار و طنبور مى نواخت .
۳. وَادِّعاؤُهُ زِیادا ؛
و پسرخواندگى زیاد بن ابیه،
زیاد بن ابیه را به خودش ملحق کرد .گفت: زیاد بن ابیه برادر من است . در واقع نسبت ناروا به مادر زیاد زد.
۴. وقَتلُهُ حُجراً ، وَیلاً لَهُ مِن حُجر
و همچنین کشتن حُجْر بن عَدى .
واى بر او به خاطر ( کشتن حُجر )
✅️اگر در پرونده معاویه همین یک قتل حُجر بن عدی بیشتر نبود برای جهنمی شدنش کافی بود.
ولی او عمار را به شهادت رساند. بسیاری از بزرگان صحابه را اذیت کرد.
شرایط را برای شهادت امیرالمومنین مهیا کرد و...
همه نقطه سیاه وننگی برای معاویه است .
اللهم اخرج حبّ الدنیا من انفسنا