بسم الله الرحمن الرحیم شرح نامه ها ۴٠٢/٨/٩ - ١۵ربیعالثانی
💢 نامه ۶۴💢
⭕️و من کتاب له (علیه السلام) إلى معاویة جواباً [عن کتابه]: از نامه های حضرت در پاسخ به نامه معاویه (معاویه نامه هایی مینوشت و حضرت بنا به مصلحت و برای روشنگری اذهان عمومی مجبور به پاسخ به آن نامه ها میشد.)
در این جلسه بعد از خواندن هر قسمت از نامه معاویه پاسخ حضرت را خواهیم خواند.
⏪ نامه معاویه:
🔶کتَبَ مُعَاوِیَةُ إِلَیْهِ ع مِنْ مُعَاوِیَةَ بْنِ أَبِی سُفْیَانَ إِلَى عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ابتدا معاویه برای امیرالمومنین نامه ای نوشت .
🔶أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّا بَنِی عَبْدِ مَنَافٍ لَمْ نَزَلْ نَنْزِعُ مِنْ قَلِیبٍ وَاحِدٍ ما فرزندان عبد مناف هستیم، همیشه از یک چاه آب میکشیدیم.
🔶وَ نَجْرِی فِی حَلْبَةٍ وَاحِدَةٍ و در یک مسیر جاری بودیم.
🔶وَ لَیْسَ لِبَعْضِنَا عَلَى بَعْضٍ فَضْلٌ وَ لَا لِقَائِمِنَا عَلَى قَاعِدِنَا فَخْرٌ بین ما بعضی بر بعض دیگر فضلی نداشت ، بزرگ ما بر دیگری فخری نداشت.
🔶کَلِمَتُنَا مُؤْتَلِفَةٌ وَ أُلْفَتُنَا جَامِعَةٌ وَ دَارُنَا وَاحِدَةٌ ... کلمه واحد و خانه واحد داشتیم الفت جامعی بین ما بود.
🔶فَلَمْ نَزَلْ کَذَلِکَ حَتَّى کَانَ مِنْکَ مِنَ الْإِدْهَانِ فِی أَمْرِ ابْنِ عَمِّکَ تا اینکه دل تو در مورد پسر عمویت عثمان دچار نادرستی شد.
🔶وَ الْحَسَدِ لَهُ وَ تَضْرِیبِ النَّاسِ عَلَیْهِ حَتَّى قُتِلَ بِمَشْهَدٍ مِنْکَ به او حسادت کردی مردم را براو شوراندی.
🔶لَا تَدْفَعُ عَنْهُ بِلِسَانٍ وَ لَا یَدٍ فَلَیْتَکَ أَظْهَرْتَ نَصْرَهُ حَیْثُ أَشْهَرْتَ خَتْرَهُ تو از او آشکارا با دست و زبان دفاع نکردی ولی آشکارا انتقاد کردی.
🔶 لَکِنَّکَ جَلَسْتَ فِی دَارِکَ تَدُسُّ إِلَیْهِ الدَّوَاهِیَ تو در خانه نشستی و دسیسه کردی
🔶وَ تُرْسِلُ عَلَیْهِ الْأَفَاعِیَ حَتَّى إِذَا قَضَیْتَ . و مردم را مانند افعی هایی به جان عثمان انداختی.
🔶وَ دَعَوْتَ إِلَى نَفْسِکَ وَ أَکْرَهْتَ أَعْیَانَ الْمُسْلِمِینَ عَلَى بَیْعَتِکَ وبعد از آن مردم را به سمت خودت دعوت کردی که البته بزرگان مسلمین از بیعت با تو کراهت داشتند.
⏪ پاسخ امام به نامه معاویه:
♦️أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّا کُنَّا نَحْنُ وَ أَنْتُمْ عَلَى مَا ذَکَرْتَ مِنَ الْأُلْفَةِ وَ الْجَمَاعَةِ بعد از حمد الهی، همانطور که گفتی ما و شما قبلا الفت و اجتماع داشتیم.
♦️فَفَرَّقَ بَیْنَنَا وَ بَیْنَکُمْ أَمْسِ أَنَّا آمَنَّا وَ کَفَرْتُمْ ولی چیزی که دیروز بین ما جدایی انداخت ایمان آوردن ما و بر کفر ماندن شما بود ،
_اختلاف ما اختلافی مبنایی و اعتقادی است و مربوط به امروز نیست و از زمان پیامبر نشأت میگیرد.
♦️ وَ الْیَوْمَ أَنَّا اسْتَقَمْنَا وَ فُتِنْتُمْ امروز هم ما بر طریق درست استقامت کرده ایم و شما همچنان دچار فتنه و انحرافید،
♦️وَ مَا أَسْلَمَ مُسْلِمُکُمْ إِلَّا کَرْهاً، وَ بَعْدَ أَنْ کَانَ أَنْفُ الْإِسْلَامِ کُلُّهُ لِرَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله) حَرْباً /حِزْباً در نسخ با دو عبارت (حَرْباً و حِزْباً) آمده به همین دلیل دو ترجمه را در ادامه خواهیم خواند:
1️⃣ شما( بنی امیه) اسلام نیاوردید مگر بعد از اینکه بزرگان و پیشگامان [اَنف] قبائل همه به حزب پیامبر در آمده بودند [حِزْباً]
2️⃣شما مسلمان نشدید تا اینکه بزرگان قبائل همه با پیامبر دوستی داشتند و شما همچنان مدتی در جنگ بودید.[حَرْباً]
✅ اتحاد و اجتماع باید ایمانی و اعتقادی باشد، اولین کسی که پیامبر را سبب اختلاف بین عرب معرفی کرد ابوجهل بود : إنّ قریشاً کانوا بجمیعِ طوائِفِهم على الاُلفةِ حتّى فرّق بینَهم محمّد؛ ما همه یکی بودیم بعد از پیامبر تفرقه افتاد. ( فکر معاویه همان فکر ابوجهل است.)
✳️کراهت ابوسفیان در پذیرش اسلام: طبق تواریخ، عباس عموی پیامبر دو مرتبه ابوسفیان را در فتح مکه نزد پیامبر آورد برای اقرار به اسلام. ابوسفیان هر دو بار نپذیرفت. عباس در گوش او گفت حالا ظاهرا این جمله را بگو که جانت حفظ شود واو هم ظاهرا اسلام آورد،ولی باطنا نه. جمله " مَا أَسْلَمَ مُسْلِمُکُمْ إِلَّا کَرْهاً " اشاره به این مطلب دارد که او از این کار اکراه داشته.
⏪ بخش دوم نامه معاویه :
🔶ثُمَّ کَانَ مِنْکَ بَعْدَ مَا کَانَ، مِنْ قَتْلِکَ شَیْخَیِ الْمُسْلِمِینَ أَبِی مُحَمَّدٍ طَلْحَةَ وَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ الزُّبَیْرَ از ان تفرقه افکنی که بگذریم، تو یا علی موجب کشته شدن دو شخص از بزرگان مسلمین، طلحه و زبیر شدید.
🔶وَ هُمَا مِنَ الْمَوْعُودِینَ بِالْجَنَّةِ وَ الْمُبَشَّرُ قَاتِلُ أَحَدِهِمَا بِنَارِ الْآخِرَةِ و این دو در بیان پیامبر به بهشت مژده داده شده بودند و طبق بیان پیامبر قاتل یکی از انها جهنمی خواهد بود.
🔶هَذَا إِلَى تَشْرِیدِکَ بِأُمِّ الْمُؤْمِنِینَ عَائِشَةَ ... و تو موجب آواره شدن [تَشْرِیدِکَ] عایشه ام المؤمنین بودی.
🔶أَ تَرَى ابْنَ عَمِّکَ کَانَ بِهَذَا لَوْ رَآهُ رَاضِیاً آیا پسر عموی تو، پیامبر از آزار دادن همسرش توسط تو راضی بود؟
🔶ثُمَّ تَرْکُکَ دَارَ الْهِجْرَةِ همچنین (از دیگر ایراد تو) هجرت تو از مدینه است. مکه و مدینه را رها کردی در کوفه ماندی.
🔶الَّتِی قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص عَنْهَا إِنَّ الْمَدِینَةَ لَتَنْفِی خَبَثَهَا جز اینکه پیامبر در مورد مدینه فرمود: مدینه خبائث را از خودش دور میکند (نسبت دادن صفاتی که شایسته خودش است نه حضرت)
🔶فَأَقَمْتَ بَیْنَ الْمِصْرَیْنِ اقامت کردی بین دو شهر کوفه و بصره
🔶وَ بَعُدْتَ عَنْ بَرَکَةِ الْحَرَمَیْنِ و خود را از برکات حرمین دور کردی
🔶وَ رَضِیتَ بِالْکُوفَةِ بَدَلًا مِنَ الْمَدِینَةِ و خواستی از کوفه جایگزینی برای مدینه بسازی.
🔶وَ بِمُجَاوَرَةِ الْخَوَرْنَقِ وَ الْحَیْرَةِ عِوَضاً عَنْ مُجَاوَرَةِ قَبْرِ خَاتَمِ النُّبُوَّةِ . و مجاورت با بقیه را به مجاورت با قبر پیامبر ترجیح دادی.
⏪ پاسخ حضرت به بخش دوم نامه معاویه :
♦️وَ ذَکَرْتَ أَنِّی قَتَلْتُ طَلْحَةَ وَ الزُّبَیْرَ معاویه ، بیان کردی که من طلحه و زبیر را کشتم.
♦️وَ شَرَّدْتُ بِعَائِشَةَ وَ نَزَلْتُ بَیْنَ الْمِصْرَیْنِ ومن عایشه را آواره کردم [شَرَّدْتُ] و بین بصره و کوفه سکونت کرده ام.
♦️وَ ذَلِکَ أَمْرٌ غِبْتَ عَنْهُ این امری است که تو از آن غائب بودی. [غِبْتَ عَنْهُ] تو در آن ماجرای جمل حاضر نبودی.
♦️فَلَا عَلَیْک َ و نه ارتباطی به تو دارد.
♦️وَ لَا الْعُذْرُ فِیهِ إِلَیْکَ نه من تو را شایسته میدانم که دلیل و عذرم را برای تو بیان کنم.
❇️ هر چند امیر المؤمنین بحث را باز نکرده و معاویه را در جایگاهی ندیدند که بخواهند به او پاسخ دهند ولی در این جا ما پاسخ هایی به شبهات معاویه خواهیم داد:
↩️ در مورد قتل طلحه و زبیر:
اولا طلحه را مروان بن حکم کشت و زبیر را در حالی که از میدان جنگ فرار کرده بود شخصی به نام ابن جرموز کشت و امیرالمومنین نه تنها از ابن جرموز تقدیری نکرد بلکه به او وعده جهنم را داد.
ثانیا حتی اگر حضرت این دو نفر را میکشت باز هم عیبی بر حضرت نبود چون سزای انسانی که بر علیه امام مسلمین خروج کند قتل است.
↩️ در مورد عایشه:
اولا حضرت عایشه را آواره نکرد بلکه به محمد بن ابی بکر برادرش دستور داد به طور دقیق بررسی کند و اگر جراحتی به او رسیده یا نیاز به مداوا دارد او را مداوا کنند و بعد هم حضرت او را در بین چهل زن با ظاهر مردانه به مدینه فرستاد.
ثانیا عایشه خود باعث آوارگی خود شد، اگر به دستور قرآن عمل میکرد و در خانه می ماند وضعیتش اینگونه نمی شد.
↩️در مورد نقد هجرت امیرالمومنین:
معاویه میخواهد حضرت را برای بیرون آمدن از مدینه، گناهکار جلوه دهد، حضرت میفرماید با همه خیراتی که در همجواری با پیامبر هست . _ اولا اگر دوری از مدینه باعث ننگ است، تو قبل از من به این ننگ گرفتاری چون از مدتها قبل در شام ساکن شده ای،
_ ثانیا من به اختیار خود مدینه را ترک نکردم بلکه به علت مقابله با شورش بود که اتفاقا یک طرف جریان جمل هم خود معاویه بود که به آن دو نفر گفته بود اگر شما کوفه و بصره را بگیرید من هم کمک میکنم که حاکم کل عراق شوید.
⏪ بخش سوم نامه معاویه:
معاویه در این بخش حضرت را به جنگ تهدید میکند؛ در حالی که امام علی علیه السلام کسی است که میفرماید: وَ مَا أُهَدَّدُ بِالْحَرْبِ تاکنون کسى را یاراى آن نبوده که مرا از جنگ بترساند.
🔶وَ هَا أَنَا السَّائِرُ إِلَیْکَ فِی جَمْعٍ مِنَ الْمُهَاجِرِینَ وَ الْأَنْصَارِ تَحُفُّهُمْ سُیُوفٌ شَامِیَّةٌ با وجود همه اینها من (معاویه) با یک جمعی از مهاجرین و انصار در حالی که شمشیرهای شامی دارند به جنگ با تو علی میآییم.
🔶وَ رِمَاحٌ قَحْطَانِیَّةٌ حَتَّى یُحَاکِمُوکَ إِلَى اللَّهِ فَانْظُرْ لِنَفْسِکَ وَ الْمُسْلِمِینَ با نیزه های قحطانی تا تو را در پیشگاه خدا محاکمه کنیم.پس حواس خود را جمع کن که ما برای جنگ به سمت تو میآییم .
⏪ پاسخ حضرت به بخش سوم نامه معاویه :
♦وَ ذَکَرْتَ أَنَّکَ زَائِرِی فِی جَمْعٍ الْمُهَاجِرِینَ وَ الْأَنْصَارِ گفته ای که با گروه مهاجرین و انصار به جنگ با من میآیی.
♦️وَ قَدِ انْقَطَعَتِ الْهِجْرَةُ یَوْمَ أُسِرَ أَخُوکَ قطعا هجرت از روزی که برادرت یزید بن ابی سفیان اسیر شد به پایان رسید؛
در مورد جمله : ذَکَرْتَ أَنَّکَ زَائِرِی فِی جَمْعٍ الْمُهَاجِرِینَ دو شرح قابل بیان است:
1️⃣معاویه میخواست برای خود یک هجرت جدید پایه گذاری کند و بگوید کسانی که با من از شام به جنگ حضرت بروند مهاجر الی الله اند، حضرت در جواب این بدعت میفرماید بعد از فتح مکه چیزی به نام هجرت مصطلح وجود ندارد و کسی نمی تواند خودش را مهاجر بداند.
2️⃣ اگر هم معاویه مقصودش اینست که من با لشکری از مهاجرین و انصار پیامبر به جنگ می آیم، تاریخ گواه است که در لشکر معاویه تنها دو نفر از صحابی، که آنها هم دنیا طلب بودند ولی در لشکر حضرت ۹۰۰ نفر از انصار و ۸۰۰ نفر از مهاجرین بودند.
❇️ حضرت با این جمله که جریان مهاجرت در زمان اسارت برادرتو به پایان رسید و احکام مربوط به مهاجر و انصار که در قرآن امده به پایان رسیده (وَ قَدِ انْقَطَعَتِ الْهِجْرَةُ یَوْمَ أُسِرَ أَخُوکَ )، مانع از این بدعت شد که معاویه بخواهد گروه جدیدی تشکیل دهد و از نام مهاجرین سوءاستفاده کند.
♦️فَإِنْ کَانَ فِیهِ عَجَلٌ فَاسْتَرْفِهْ ولی اگر برای جنگ عجله داری مدتی دست نگه دار ، دنبال رفاه و آسایش باش. [فَاسْتَرْفِهْ]
♦️فَإِنِّی إِنْ أَزُرْکَ فَذَلِکَ جَدِیرٌ که اگر من به سمت تو بیایم سزاوا تر است.[جَدِیرٌ]
♦️أَنْ یَکُونَ اللَّهُ إِنَّمَا بَعَثَنِی إِلَیْکَ لِلنِّقْمَةِ مِنْکَ چرا که خداوند مرا به سمت تو فرستاده تا از تو انتقام بکشم.
♦️وَ إِنْ تَزُرْنِی فَکَمَا قَالَ أَخُو بَنِی أَسَدٍ: و اگر تو به جنگ با من بیایی[تَزُرْنِی] مصداق این شعر بنی اسد است: مُسْتَقْبِلِینَ رِیَاحَ الصَّیْفِ تَضْرِبُهُمْ/ بِحَــاصِـبٍ بَیْــنَ أَغْـوَارٍ وَ جُلْمُـودِ/ آنها به استقبال تند باد تابستانی میروند (که گرمای شدیدی دارد) در حالی که این تند باد در میان غبار و تخته سنگ ها، سنگ ریزه هایش را به صورت آنها میکوبد.
_ اگر تو به جنگ با ما بیایی در بین غبار و سنگلاخ ها، تندبادی از سنگریزه و گرما به سمت شما میفرستیم.
♦️وَ عِنْدِی السَّیْفُ الَّذِی أَعْضَضْتُهُ بِجَدِّکَ وَ خَالِکَ وَ أَخِیکَ فِی مَقَامٍ وَاحِدٍ. شمشیری که با آن در روز بدر بر سر جد و دایی و برادرت کوبیدم [أَعْضَضْتُهُ] و زخمی کردم امروز هم نزد من است.
❇️ حضرت در این بخش پاسخ تهدید معاویه را با تهدیدی بسیار شدید میدهد.
⏪ بخش چهارم نامه معاویه:
🔶وَ رَقِیتَ سُلَّماً وَعْراً تو از نردبانی [سُلَّماً]بالا رفتی که شایسته آن نبودی.
🔶 وَ ادَّعَیْتَ مَا لَمْ تَجِدْ عَلَیْهِ نَاصِراً برای رسیدن به حکومتی تلاش میکنی که یاوری بر آن نداری.
🔶 وَ لَعَمْرِی لَوْ وُلِّیتَهَا حِینَئِذٍ لَمَا ازْدَدْتَ إِلَّا فَسَاداً وَ اضْطِرَاباً به خدا قسم از وقتی به حکومت رسیدی فقط فساد و ترس ایجاد کردی.
🔶 وَ لَا أَعْقَبَتْ وَلَایَتُکَهَا إِلَّا انْتِشَاراً وَ ارْتِدَاداً و حکومت تو فقط تفرقه و بازگشت به عقب داشت.
🔶لِأَنَّکَ الشَّامِخُ بِأَنْفِهِ الذَّاهِبُ بِنَفْسِهِ چرا که تو خود پسند هستی و همین موجب نابودی توست.
🔶الْمُسْتَطِیلُ عَلَى النَّاسِ بِلِسَانِهِ وَ یَدِهِ و تو با دست و زبان نسبت به مردم سختگیر هستی. (معاویه خود ایجاد آشوب و جنگ و ناامنی میکند و بعد ان را به گردن حکومت امام میاندازد.)
⏪ پاسخ حضرت به بخش چهارم نامه معاویه:
♦️وَ إِنَّکَ وَ اللَّهِ مَا عَلِمْتُ الْأَغْلَفُ الْقَلْبِ آنگونه که من میدانم قلبی داری در غلاف و نفوذ ناپذیر.
♦️ الْمُقَارِبُ الْعَقْلِ عقل ناقصی داری،
♦️ وَ الْأَوْلَى أَنْ یُقَالَ لَکَ إِنَّکَ رَقِیتَ سُلَّماً سزوار است در مورد تو گفته شود که تو از نردبانی بالا رفته ای،
♦️ أَطْلَعَکَ مَطْلَعَ سُوءٍ که تو را به جایگاه بدی کشانده است_به پرتگاه[مَطْلَعَ]
♦️ عَلَیْکَ لَا لَکَ و این به ضرر توست نه به نفع تو.
♦️لِأَنَّکَ نَشَدْتَ غَیْرَ ضَالَّتِکَ چون تو دنبال پیدا کردن چیزی غیر از گمشده خود[ضَالَّتِکَ] هستی.
♦️ وَ رَعَیْتَ غَیْرَ سَائِمَتِکَ به مانند چوپانی هستی که گوسفندان دیگری را به چرا برده ای [سَائِمَتِکَ]
♦️وَ طَلَبْتَ أَمْراً لَسْتَ مِنْ أَهْلِهِ وَ لَا فِی مَعْدِنِهِ تو دنبال حکومتی هستی که نه اهلیت آن را داری نه در معدن علم و نبوت و وحی پرورش یافته ای.
♦️فَما اَبعَدَ قَوْلَکَ مِنْ فِعْلِکَ، چقدر قول و فعل تو با هم فاصله دارند.
❇️ معاویه از طرفی میخواست از خلیفه سابق حمایت کند، از طرفی عملا مخالفت میکرد با خلیفه حاضر، حضرت میفرماید اگر واقعا تو از خلیفه پیامبر دفاع میکنی چرا خلیفه قبل را گرفته ای ولی خلیفه حاضر را رها کرده ای؟
♦️وَ قَرِیبٌ مَا أَشْبَهْتَ مِنْ أَعْمَامٍ وَ أَخْوَالٍ و چقدر به عموها و دایی های مشرکت شبیه هستی .
♦️حَمَلَتْهُمُ الشَّقَاوَةُ وَ تَمَنِّی الْبَاطِلِ عَلَى الْجُحُودِ بِمُحَمَّدٍ (صلی الله علیه وآله) همانها که شقاوت و درخواست [تَمَنِّی] باطل آنان را به دشمنی با پیامبر کشاند.
♦️ فَصُرِعُوا مَصَارِعَهُمْ حَیْثُ عَلِمْتَ پس آنها به زمین افتادند[فَصُرِعُوا] آنجا که خودت میدانی.
♦️ لَمْ یَدْفَعُوا عَظِیماً همانها که نتوانستند بلای بزرگ را از خود دفع کنند .
♦️وَ لَمْ یَمْنَعُوا حَرِیماً بِوَقْعِ سُیُوفٍ مَا خَلَا مِنْهَا الْوَغَى و نتوانستند حریم خودرا در هنگام فرود آمدن شمشیرها حفظ کنند، همان شمشیرهایی که جنگ[الْوَغَى] از آنها خالی نبوده.
♦️وَ لَمْ تُمَاشِهَا الْهُوَیْنَى و در این حرکت [تُمَاشِهَا] سستی [الْهُوَیْنَى]در آن راه ندارد.
⏪ بخش پنجم نامه معاویه:
🔶ادْفَعْ إِلَیَّ قَتَلَةَ عُثْمَانَ قاتلان عثمان را به من تحویل بده.
🔶فَإِنَّهُمْ خَاصَّتُکَ وَ خُلَصَاؤُکَ وَ الْمُحْدِقُونَ بِکَ همانهایی که از یاران نزدیک تو و اطرافیان و از کسانی هستند که گرد تو میگردند. [الْمُحْدِقُونَ]
🔶 فَإِنْ أَبَیْتَ إِلَّا سُلُوکَ سَبِیلِ اللَّجَاجِ و اگر بخواهی مسیر لجاجت را طی کنی
🔶فَاعْلَمْ أَنَّ هَذِهِ الْآیَةَ نَزَلَتْ فِیکَ وَ فِی أَهْلِ الْعِرَاقِ مَعَکَ پس بدان این آیه در مورد تو و مردم عراق که با تو همراهند آمده : 《 ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا قَرْیَةً کانَتْ آمِنَةً مُطْمَئِنَّةً یَأْتِیها رِزْقُها رَغَداً مِنْ کُلِّ مَکانٍ فَکَفَرَتْ بِأَنْعُمِ اللَّهِ فَأَذاقَهَا اللَّهُ لِباسَ الْجُوعِ وَ الْخَوْفِ بِما کانُوا یَصْنَعُونَ. نحل - ۱۱۲》 و خدا بر شما حکایت کرد و مثل آورد مثل شهری را که در آن امنیت کامل حکمفرما بود و اهلش در آسایش و اطمینان زندگی میکردند و از هر جانب روزی فراوان به آنها میرسید تا آنکه اهل آن شهر نعمتهای خدا را کفران کردند، خدا هم به موجب آن کفران و معصیت طعم گرسنگی و بیمناکی را به آنها چشانید و چون لباس، سراپای وجودشان را پوشاند.
⏪ پاسخ حضرت به بخش پنجم نامه معاویه :
♦️وَ قَدْ أَکْثَرْتَ فِی قَتَلَةِ عُثْمَانَ، معاویه ، در مورد قتل عثمان زیاد حرف میزنی.
♦️فَادْخُلْ فِیمَا دَخَلَ فِیهِ النَّاسُ اول بیا مثل مردم با من بیعت کن.
♦️ثُمَّ حَاکِمِ الْقَوْمَ إِلَیَّ بعد شکایت قاتلان را نزد من بیاور.
♦️ أَحْمِلْکَ وَ إِیَّاهُمْ عَلَى کِتَابِ اللَّهِ تَعَالَى تا من در مورد آنها از کتاب خدا حکم را اعلام کنم.
♦️ وَ أَمَّا تِلْکَ الَّتِی تُرِیدُ اما اینکه تو میخواهی بدون بیعت دخالت کنی و آشوب ایجاد کنی.
♦️فَإِنَّهَا خُدْعَةُ الصَّبِیِّ عَنِ اللَّبَنِ فِی أَوَّلِ الْفِصَالِ مانند فریب دادن کودک است[الصَّبِیِّ] وقتی میخواهند تازه او را از شیر بگیرند.
♦️وَ السَّلَامُ لِأَهْلِهِ. سلام بر انان که اهلیت دارند.
❇️ خونخواهی عثمان بهانه ای بود تا به خواسته اش برسد: از طرفی او میدانست قاتلان اصلی در جریان حمله به خانه عثمان کشته شده اند، از طرفی اصرار به اعدام همه قاتلان میکرد که تعداد زیادی بودند و همان یک خونریزی جدید و شورش جدید پایه گذاری میشد. از طرفی هم معاویه میشد مدافع حقوق مظلومین و راه برای خلافتش هموار تر میشد.
اللهم اکرمنا بکرامهِ القران
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیانثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
علی جان!
یک حاجی در طواف داری به دهان/ یک حیدر در مصاف داری به دهان/ یک تیغ دو دم به دست داری آقا/ یک تیغ دو دم غلاف داری به دهان/
بسم الله الرحمن الرحیم
شرح نامه ها
۴٠٢/٨/٩ - ١۵ربیعالثانی
💢 نامه ۶۴💢
⭕️و من کتاب له (علیه السلام) إلى معاویة جواباً [عن کتابه]:
از نامه های حضرت در پاسخ به نامه معاویه (معاویه نامه هایی مینوشت و حضرت بنا به مصلحت و برای روشنگری اذهان عمومی مجبور به پاسخ به آن نامه ها میشد.)
در این جلسه بعد از خواندن هر قسمت از نامه معاویه پاسخ حضرت را خواهیم خواند.
⏪ نامه معاویه:
🔶کتَبَ مُعَاوِیَةُ إِلَیْهِ ع مِنْ مُعَاوِیَةَ بْنِ أَبِی سُفْیَانَ إِلَى عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ
ابتدا معاویه برای امیرالمومنین نامه ای نوشت .
🔶أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّا بَنِی عَبْدِ مَنَافٍ لَمْ نَزَلْ نَنْزِعُ مِنْ قَلِیبٍ وَاحِدٍ
ما فرزندان عبد مناف هستیم، همیشه از یک چاه آب میکشیدیم.
🔶وَ نَجْرِی فِی حَلْبَةٍ وَاحِدَةٍ
و در یک مسیر جاری بودیم.
🔶وَ لَیْسَ لِبَعْضِنَا عَلَى بَعْضٍ فَضْلٌ وَ لَا لِقَائِمِنَا عَلَى قَاعِدِنَا فَخْرٌ
بین ما بعضی بر بعض دیگر فضلی نداشت ، بزرگ ما بر دیگری فخری نداشت.
🔶کَلِمَتُنَا مُؤْتَلِفَةٌ وَ أُلْفَتُنَا جَامِعَةٌ وَ دَارُنَا وَاحِدَةٌ ...
کلمه واحد و خانه واحد داشتیم الفت جامعی بین ما بود.
🔶فَلَمْ نَزَلْ کَذَلِکَ حَتَّى کَانَ مِنْکَ مِنَ الْإِدْهَانِ فِی أَمْرِ ابْنِ عَمِّکَ
تا اینکه دل تو در مورد پسر عمویت عثمان دچار نادرستی شد.
🔶وَ الْحَسَدِ لَهُ وَ تَضْرِیبِ النَّاسِ عَلَیْهِ حَتَّى قُتِلَ بِمَشْهَدٍ مِنْکَ
به او حسادت کردی مردم را براو شوراندی.
🔶لَا تَدْفَعُ عَنْهُ بِلِسَانٍ وَ لَا یَدٍ فَلَیْتَکَ أَظْهَرْتَ نَصْرَهُ حَیْثُ أَشْهَرْتَ خَتْرَهُ
تو از او آشکارا با دست و زبان دفاع نکردی ولی آشکارا انتقاد کردی.
🔶 لَکِنَّکَ جَلَسْتَ فِی دَارِکَ تَدُسُّ إِلَیْهِ الدَّوَاهِیَ
تو در خانه نشستی و دسیسه کردی
🔶وَ تُرْسِلُ عَلَیْهِ الْأَفَاعِیَ حَتَّى إِذَا قَضَیْتَ .
و مردم را مانند افعی هایی به جان عثمان انداختی.
🔶وَ دَعَوْتَ إِلَى نَفْسِکَ وَ أَکْرَهْتَ أَعْیَانَ الْمُسْلِمِینَ عَلَى بَیْعَتِکَ
وبعد از آن مردم را به سمت خودت دعوت کردی که البته بزرگان مسلمین از بیعت با تو کراهت داشتند.
⏪ پاسخ امام به نامه معاویه:
♦️أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّا کُنَّا نَحْنُ وَ أَنْتُمْ عَلَى مَا ذَکَرْتَ مِنَ الْأُلْفَةِ وَ الْجَمَاعَةِ
بعد از حمد الهی، همانطور که گفتی ما و شما قبلا الفت و اجتماع داشتیم.
♦️فَفَرَّقَ بَیْنَنَا وَ بَیْنَکُمْ أَمْسِ أَنَّا آمَنَّا وَ کَفَرْتُمْ
ولی چیزی که دیروز بین ما جدایی انداخت ایمان آوردن ما و بر کفر ماندن شما بود ،
_اختلاف ما اختلافی مبنایی و اعتقادی است و مربوط به امروز نیست و از زمان پیامبر نشأت میگیرد.
♦️ وَ الْیَوْمَ أَنَّا اسْتَقَمْنَا وَ فُتِنْتُمْ
امروز هم ما بر طریق درست استقامت کرده ایم و شما همچنان دچار فتنه و انحرافید،
♦️وَ مَا أَسْلَمَ مُسْلِمُکُمْ إِلَّا کَرْهاً، وَ بَعْدَ أَنْ کَانَ أَنْفُ الْإِسْلَامِ کُلُّهُ لِرَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله) حَرْباً /حِزْباً
در نسخ با دو عبارت (حَرْباً و حِزْباً) آمده به همین دلیل دو ترجمه را در ادامه خواهیم خواند:
1️⃣ شما( بنی امیه) اسلام نیاوردید مگر بعد از اینکه بزرگان و پیشگامان [اَنف] قبائل همه به حزب پیامبر در آمده بودند [حِزْباً]
2️⃣شما مسلمان نشدید تا اینکه بزرگان قبائل همه با پیامبر دوستی داشتند و شما همچنان مدتی در جنگ بودید.[حَرْباً]
✅ اتحاد و اجتماع باید ایمانی و اعتقادی باشد، اولین کسی که پیامبر را سبب اختلاف بین عرب معرفی کرد ابوجهل بود : إنّ قریشاً کانوا بجمیعِ طوائِفِهم على الاُلفةِ حتّى فرّق بینَهم محمّد؛
ما همه یکی بودیم بعد از پیامبر تفرقه افتاد.
( فکر معاویه همان فکر ابوجهل است.)
✳️کراهت ابوسفیان در پذیرش اسلام:
طبق تواریخ، عباس عموی پیامبر دو مرتبه ابوسفیان را در فتح مکه نزد پیامبر آورد برای اقرار به اسلام. ابوسفیان هر دو بار نپذیرفت.
عباس در گوش او گفت حالا ظاهرا این جمله را بگو که جانت حفظ شود واو هم ظاهرا اسلام آورد،ولی باطنا نه.
جمله " مَا أَسْلَمَ مُسْلِمُکُمْ إِلَّا کَرْهاً " اشاره به این مطلب دارد که او از این کار اکراه داشته.
⏪ بخش دوم نامه معاویه :
🔶ثُمَّ کَانَ مِنْکَ بَعْدَ مَا کَانَ، مِنْ قَتْلِکَ شَیْخَیِ الْمُسْلِمِینَ أَبِی مُحَمَّدٍ طَلْحَةَ وَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ الزُّبَیْرَ
از ان تفرقه افکنی که بگذریم، تو یا علی موجب کشته شدن دو شخص از بزرگان مسلمین، طلحه و زبیر شدید.
🔶وَ هُمَا مِنَ الْمَوْعُودِینَ بِالْجَنَّةِ وَ الْمُبَشَّرُ قَاتِلُ أَحَدِهِمَا بِنَارِ الْآخِرَةِ
و این دو در بیان پیامبر به بهشت مژده داده شده بودند و طبق بیان پیامبر قاتل یکی از انها جهنمی خواهد بود.
🔶هَذَا إِلَى تَشْرِیدِکَ بِأُمِّ الْمُؤْمِنِینَ عَائِشَةَ ...
و تو موجب آواره شدن [تَشْرِیدِکَ] عایشه ام المؤمنین بودی.
🔶أَ تَرَى ابْنَ عَمِّکَ کَانَ بِهَذَا لَوْ رَآهُ رَاضِیاً
آیا پسر عموی تو، پیامبر از آزار دادن همسرش توسط تو راضی بود؟
🔶ثُمَّ تَرْکُکَ دَارَ الْهِجْرَةِ
همچنین (از دیگر ایراد تو) هجرت تو از مدینه است. مکه و مدینه را رها کردی در کوفه ماندی.
🔶الَّتِی قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص عَنْهَا إِنَّ الْمَدِینَةَ لَتَنْفِی خَبَثَهَا
جز اینکه پیامبر در مورد مدینه فرمود: مدینه خبائث را از خودش دور میکند (نسبت دادن صفاتی که شایسته خودش است نه حضرت)
🔶فَأَقَمْتَ بَیْنَ الْمِصْرَیْنِ
اقامت کردی بین دو شهر کوفه و بصره
🔶وَ بَعُدْتَ عَنْ بَرَکَةِ الْحَرَمَیْنِ
و خود را از برکات حرمین دور کردی
🔶وَ رَضِیتَ بِالْکُوفَةِ بَدَلًا مِنَ الْمَدِینَةِ
و خواستی از کوفه جایگزینی برای مدینه بسازی.
🔶وَ بِمُجَاوَرَةِ الْخَوَرْنَقِ وَ الْحَیْرَةِ عِوَضاً عَنْ مُجَاوَرَةِ قَبْرِ خَاتَمِ النُّبُوَّةِ .
و مجاورت با بقیه را به مجاورت با قبر پیامبر ترجیح دادی.
⏪ پاسخ حضرت به بخش دوم نامه معاویه :
♦️وَ ذَکَرْتَ أَنِّی قَتَلْتُ طَلْحَةَ وَ الزُّبَیْرَ
معاویه ، بیان کردی که من طلحه و زبیر را کشتم.
♦️وَ شَرَّدْتُ بِعَائِشَةَ وَ نَزَلْتُ بَیْنَ الْمِصْرَیْنِ
ومن عایشه را آواره کردم [شَرَّدْتُ] و بین بصره و کوفه سکونت کرده ام.
♦️وَ ذَلِکَ أَمْرٌ غِبْتَ عَنْهُ
این امری است که تو از آن غائب بودی. [غِبْتَ عَنْهُ] تو در آن ماجرای جمل حاضر نبودی.
♦️فَلَا عَلَیْک َ
و نه ارتباطی به تو دارد.
♦️وَ لَا الْعُذْرُ فِیهِ إِلَیْکَ
نه من تو را شایسته میدانم که دلیل و عذرم را برای تو بیان کنم.
❇️ هر چند امیر المؤمنین بحث را باز نکرده و معاویه را در جایگاهی ندیدند که بخواهند به او پاسخ دهند ولی در این جا ما پاسخ هایی به شبهات معاویه خواهیم داد:
↩️ در مورد قتل طلحه و زبیر:
اولا طلحه را مروان بن حکم کشت و زبیر را در حالی که از میدان جنگ فرار کرده بود شخصی به نام ابن جرموز کشت و امیرالمومنین نه تنها از ابن جرموز تقدیری نکرد بلکه به او وعده جهنم را داد.
ثانیا حتی اگر حضرت این دو نفر را میکشت باز هم عیبی بر حضرت نبود چون سزای انسانی که بر علیه امام مسلمین خروج کند قتل است.
↩️ در مورد عایشه:
اولا حضرت عایشه را آواره نکرد بلکه به محمد بن ابی بکر برادرش دستور داد به طور دقیق بررسی کند و اگر جراحتی به او رسیده یا نیاز به مداوا دارد او را مداوا کنند و بعد هم حضرت او را در بین چهل زن با ظاهر مردانه به مدینه فرستاد.
ثانیا عایشه خود باعث آوارگی خود شد، اگر به دستور قرآن عمل میکرد و در خانه می ماند وضعیتش اینگونه نمی شد.
↩️در مورد نقد هجرت امیرالمومنین:
معاویه میخواهد حضرت را برای بیرون آمدن از مدینه، گناهکار جلوه دهد، حضرت میفرماید با همه خیراتی که در همجواری با پیامبر هست .
_ اولا اگر دوری از مدینه باعث ننگ است، تو قبل از من به این ننگ گرفتاری چون از مدتها قبل در شام ساکن شده ای،
_ ثانیا من به اختیار خود مدینه را ترک نکردم بلکه به علت مقابله با شورش بود که اتفاقا یک طرف جریان جمل هم خود معاویه بود که به آن دو نفر گفته بود اگر شما کوفه و بصره را بگیرید من هم کمک میکنم که حاکم کل عراق شوید.
⏪ بخش سوم نامه معاویه:
معاویه در این بخش حضرت را به جنگ تهدید میکند؛ در حالی که امام علی علیه السلام کسی است که میفرماید:
وَ مَا أُهَدَّدُ بِالْحَرْبِ
تاکنون کسى را یاراى آن نبوده که مرا از جنگ بترساند.
🔶وَ هَا أَنَا السَّائِرُ إِلَیْکَ فِی جَمْعٍ مِنَ الْمُهَاجِرِینَ وَ الْأَنْصَارِ تَحُفُّهُمْ سُیُوفٌ شَامِیَّةٌ
با وجود همه اینها من (معاویه) با یک جمعی از مهاجرین و انصار در حالی که شمشیرهای شامی دارند به جنگ با تو علی میآییم.
🔶وَ رِمَاحٌ قَحْطَانِیَّةٌ حَتَّى یُحَاکِمُوکَ إِلَى اللَّهِ فَانْظُرْ لِنَفْسِکَ وَ الْمُسْلِمِینَ
با نیزه های قحطانی تا تو را در پیشگاه خدا محاکمه کنیم.پس حواس خود را جمع کن که ما برای جنگ به سمت تو میآییم .
⏪ پاسخ حضرت به بخش سوم نامه معاویه :
♦وَ ذَکَرْتَ أَنَّکَ زَائِرِی فِی جَمْعٍ الْمُهَاجِرِینَ وَ الْأَنْصَارِ
گفته ای که با گروه مهاجرین و انصار به جنگ با من میآیی.
♦️وَ قَدِ انْقَطَعَتِ الْهِجْرَةُ یَوْمَ أُسِرَ أَخُوکَ
قطعا هجرت از روزی که برادرت یزید بن ابی سفیان اسیر شد به پایان رسید؛
در مورد جمله : ذَکَرْتَ أَنَّکَ زَائِرِی فِی جَمْعٍ الْمُهَاجِرِینَ دو شرح قابل بیان است:
1️⃣معاویه میخواست برای خود یک هجرت جدید پایه گذاری کند و بگوید کسانی که با من از شام به جنگ حضرت بروند مهاجر الی الله اند، حضرت در جواب این بدعت میفرماید بعد از فتح مکه چیزی به نام هجرت مصطلح وجود ندارد و کسی نمی تواند خودش را مهاجر بداند.
2️⃣ اگر هم معاویه مقصودش اینست که من با لشکری از مهاجرین و انصار پیامبر به جنگ می آیم، تاریخ گواه است که در لشکر معاویه تنها دو نفر از صحابی، که آنها هم دنیا طلب بودند ولی در لشکر حضرت ۹۰۰ نفر از انصار و ۸۰۰ نفر از مهاجرین بودند.
❇️ حضرت با این جمله که جریان مهاجرت در زمان اسارت برادرتو به پایان رسید و احکام مربوط به مهاجر و انصار که در قرآن امده به پایان رسیده
(وَ قَدِ انْقَطَعَتِ الْهِجْرَةُ یَوْمَ أُسِرَ أَخُوکَ )، مانع از این بدعت شد که معاویه بخواهد گروه جدیدی تشکیل دهد و از نام مهاجرین سوءاستفاده کند.
♦️فَإِنْ کَانَ فِیهِ عَجَلٌ فَاسْتَرْفِهْ
ولی اگر برای جنگ عجله داری مدتی دست نگه دار ، دنبال رفاه و آسایش باش.
[فَاسْتَرْفِهْ]
♦️فَإِنِّی إِنْ أَزُرْکَ فَذَلِکَ جَدِیرٌ
که اگر من به سمت تو بیایم سزاوا تر است.[جَدِیرٌ]
♦️أَنْ یَکُونَ اللَّهُ إِنَّمَا بَعَثَنِی إِلَیْکَ لِلنِّقْمَةِ مِنْکَ
چرا که خداوند مرا به سمت تو فرستاده تا از تو انتقام بکشم.
♦️وَ إِنْ تَزُرْنِی فَکَمَا قَالَ أَخُو بَنِی أَسَدٍ:
و اگر تو به جنگ با من بیایی[تَزُرْنِی] مصداق این شعر بنی اسد است:
مُسْتَقْبِلِینَ رِیَاحَ الصَّیْفِ تَضْرِبُهُمْ/
بِحَــاصِـبٍ بَیْــنَ أَغْـوَارٍ وَ جُلْمُـودِ/
آنها به استقبال تند باد تابستانی میروند (که گرمای شدیدی دارد) در حالی که این تند باد در میان غبار و تخته سنگ ها، سنگ ریزه هایش را به صورت آنها میکوبد.
_ اگر تو به جنگ با ما بیایی در بین غبار و سنگلاخ ها، تندبادی از سنگریزه و گرما به سمت شما میفرستیم.
♦️وَ عِنْدِی السَّیْفُ الَّذِی أَعْضَضْتُهُ بِجَدِّکَ وَ خَالِکَ وَ أَخِیکَ فِی مَقَامٍ وَاحِدٍ.
شمشیری که با آن در روز بدر بر سر جد و دایی و برادرت کوبیدم [أَعْضَضْتُهُ] و زخمی کردم امروز هم نزد من است.
❇️ حضرت در این بخش پاسخ تهدید معاویه را با تهدیدی بسیار شدید میدهد.
⏪ بخش چهارم نامه معاویه:
🔶وَ رَقِیتَ سُلَّماً وَعْراً
تو از نردبانی [سُلَّماً]بالا رفتی که شایسته آن نبودی.
🔶 وَ ادَّعَیْتَ مَا لَمْ تَجِدْ عَلَیْهِ نَاصِراً
برای رسیدن به حکومتی تلاش میکنی که یاوری بر آن نداری.
🔶 وَ لَعَمْرِی لَوْ وُلِّیتَهَا حِینَئِذٍ لَمَا ازْدَدْتَ إِلَّا فَسَاداً وَ اضْطِرَاباً
به خدا قسم از وقتی به حکومت رسیدی فقط فساد و ترس ایجاد کردی.
🔶 وَ لَا أَعْقَبَتْ وَلَایَتُکَهَا إِلَّا انْتِشَاراً وَ ارْتِدَاداً
و حکومت تو فقط تفرقه و بازگشت به عقب داشت.
🔶لِأَنَّکَ الشَّامِخُ بِأَنْفِهِ الذَّاهِبُ بِنَفْسِهِ
چرا که تو خود پسند هستی و همین موجب نابودی توست.
🔶الْمُسْتَطِیلُ عَلَى النَّاسِ بِلِسَانِهِ وَ یَدِهِ
و تو با دست و زبان نسبت به مردم سختگیر هستی.
(معاویه خود ایجاد آشوب و جنگ و ناامنی میکند و بعد ان را به گردن حکومت امام میاندازد.)
⏪ پاسخ حضرت به بخش چهارم نامه معاویه:
♦️وَ إِنَّکَ وَ اللَّهِ مَا عَلِمْتُ الْأَغْلَفُ الْقَلْبِ
آنگونه که من میدانم قلبی داری در غلاف و نفوذ ناپذیر.
♦️ الْمُقَارِبُ الْعَقْلِ
عقل ناقصی داری،
♦️ وَ الْأَوْلَى أَنْ یُقَالَ لَکَ إِنَّکَ رَقِیتَ سُلَّماً
سزوار است در مورد تو گفته شود که تو از نردبانی بالا رفته ای،
♦️ أَطْلَعَکَ مَطْلَعَ سُوءٍ
که تو را به جایگاه بدی کشانده است_به پرتگاه[مَطْلَعَ]
♦️ عَلَیْکَ لَا لَکَ
و این به ضرر توست نه به نفع تو.
♦️لِأَنَّکَ نَشَدْتَ غَیْرَ ضَالَّتِکَ
چون تو دنبال پیدا کردن چیزی غیر از گمشده خود[ضَالَّتِکَ] هستی.
♦️ وَ رَعَیْتَ غَیْرَ سَائِمَتِکَ
به مانند چوپانی هستی که گوسفندان دیگری را به چرا برده ای [سَائِمَتِکَ]
♦️وَ طَلَبْتَ أَمْراً لَسْتَ مِنْ أَهْلِهِ وَ لَا فِی مَعْدِنِهِ
تو دنبال حکومتی هستی که نه اهلیت آن را داری نه در معدن علم و نبوت و وحی پرورش یافته ای.
♦️فَما اَبعَدَ قَوْلَکَ مِنْ فِعْلِکَ،
چقدر قول و فعل تو با هم فاصله دارند.
❇️ معاویه از طرفی میخواست از خلیفه سابق حمایت کند، از طرفی عملا مخالفت میکرد با خلیفه حاضر،
حضرت میفرماید اگر واقعا تو از خلیفه پیامبر دفاع میکنی چرا خلیفه قبل را گرفته ای ولی خلیفه حاضر را رها کرده ای؟
♦️وَ قَرِیبٌ مَا أَشْبَهْتَ مِنْ أَعْمَامٍ وَ أَخْوَالٍ
و چقدر به عموها و دایی های مشرکت شبیه هستی .
♦️حَمَلَتْهُمُ الشَّقَاوَةُ وَ تَمَنِّی الْبَاطِلِ عَلَى الْجُحُودِ بِمُحَمَّدٍ (صلی الله علیه وآله) همانها که شقاوت و درخواست [تَمَنِّی] باطل آنان را به دشمنی با پیامبر کشاند.
♦️ فَصُرِعُوا مَصَارِعَهُمْ حَیْثُ عَلِمْتَ
پس آنها به زمین افتادند[فَصُرِعُوا] آنجا که خودت میدانی.
♦️ لَمْ یَدْفَعُوا عَظِیماً
همانها که نتوانستند بلای بزرگ را از خود دفع کنند .
♦️وَ لَمْ یَمْنَعُوا حَرِیماً بِوَقْعِ سُیُوفٍ مَا خَلَا مِنْهَا الْوَغَى
و نتوانستند حریم خودرا در هنگام فرود آمدن شمشیرها حفظ کنند، همان شمشیرهایی که جنگ[الْوَغَى] از آنها خالی نبوده.
♦️وَ لَمْ تُمَاشِهَا الْهُوَیْنَى
و در این حرکت [تُمَاشِهَا] سستی [الْهُوَیْنَى]در آن راه ندارد.
⏪ بخش پنجم نامه معاویه:
🔶ادْفَعْ إِلَیَّ قَتَلَةَ عُثْمَانَ
قاتلان عثمان را به من تحویل بده.
🔶فَإِنَّهُمْ خَاصَّتُکَ وَ خُلَصَاؤُکَ وَ الْمُحْدِقُونَ بِکَ
همانهایی که از یاران نزدیک تو و اطرافیان و از کسانی هستند که گرد تو میگردند. [الْمُحْدِقُونَ]
🔶 فَإِنْ أَبَیْتَ إِلَّا سُلُوکَ سَبِیلِ اللَّجَاجِ
و اگر بخواهی مسیر لجاجت را طی کنی
🔶وَ الْإِصْرَارَ عَلَى الْغَیِّ وَ الضَّلَالِ
وبر انحراف و گمراهی اصرار بورزی.
🔶فَاعْلَمْ أَنَّ هَذِهِ الْآیَةَ نَزَلَتْ فِیکَ وَ فِی أَهْلِ الْعِرَاقِ مَعَکَ
پس بدان این آیه در مورد تو و مردم عراق که با تو همراهند آمده :
《 ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا قَرْیَةً کانَتْ آمِنَةً مُطْمَئِنَّةً یَأْتِیها رِزْقُها رَغَداً مِنْ کُلِّ مَکانٍ فَکَفَرَتْ بِأَنْعُمِ اللَّهِ فَأَذاقَهَا اللَّهُ لِباسَ الْجُوعِ وَ الْخَوْفِ بِما کانُوا یَصْنَعُونَ. نحل - ۱۱۲》
و خدا بر شما حکایت کرد و مثل آورد مثل شهری را که در آن امنیت کامل حکمفرما بود و اهلش در آسایش و اطمینان زندگی میکردند
و از هر جانب روزی فراوان به آنها میرسید تا آنکه اهل آن شهر نعمتهای خدا را کفران کردند، خدا هم به موجب آن کفران و معصیت طعم گرسنگی و بیمناکی را به آنها چشانید و چون لباس، سراپای وجودشان را پوشاند.
⏪ پاسخ حضرت به بخش پنجم نامه معاویه :
♦️وَ قَدْ أَکْثَرْتَ فِی قَتَلَةِ عُثْمَانَ،
معاویه ، در مورد قتل عثمان زیاد حرف میزنی.
♦️فَادْخُلْ فِیمَا دَخَلَ فِیهِ النَّاسُ
اول بیا مثل مردم با من بیعت کن.
♦️ثُمَّ حَاکِمِ الْقَوْمَ إِلَیَّ
بعد شکایت قاتلان را نزد من بیاور.
♦️ أَحْمِلْکَ وَ إِیَّاهُمْ عَلَى کِتَابِ اللَّهِ تَعَالَى
تا من در مورد آنها از کتاب خدا حکم را اعلام کنم.
♦️ وَ أَمَّا تِلْکَ الَّتِی تُرِیدُ
اما اینکه تو میخواهی بدون بیعت دخالت کنی و آشوب ایجاد کنی.
♦️فَإِنَّهَا خُدْعَةُ الصَّبِیِّ عَنِ اللَّبَنِ فِی أَوَّلِ الْفِصَالِ
مانند فریب دادن کودک است[الصَّبِیِّ] وقتی میخواهند تازه او را از شیر بگیرند.
♦️وَ السَّلَامُ لِأَهْلِهِ.
سلام بر انان که اهلیت دارند.
❇️ خونخواهی عثمان بهانه ای بود تا به خواسته اش برسد:
از طرفی او میدانست قاتلان اصلی در جریان حمله به خانه عثمان کشته شده اند، از طرفی اصرار به اعدام همه قاتلان میکرد که تعداد زیادی بودند و همان یک خونریزی جدید و شورش جدید پایه گذاری میشد.
از طرفی هم معاویه میشد مدافع حقوق مظلومین و راه برای خلافتش هموار تر میشد.
اللهم اکرمنا بکرامهِ القران