بسم الله الرحمن الرحیم شرح نامه ها ۴۰۲/۸/۶ - ۱۳ربیع الثانی
💢 نامه ۶۱ 💢
⭕من کتاب له علیه السلام إلى کُمَیْلِ بْنِ زِیادِ النَّخَعی وَهُوَ عامِلُهُ عَلى هِیت، این نامه از امیرالمومنین(ع) به کمیل ابن زیاد نخعی است و حضرت او را کارگزار در منطقه هیت قرار دادند. ⭕یُنْکِرُ عَلَیْهِ تَرْکَهُ دَفْعَ مَنْ یَجْتازُ بِهِ مِنْ جِیْشِ الْعَدُوِّ طالِباً الْغارَةَ حضرت این نامه را به عنوان شکایت از کمیل نوشتند و ابراز ناراحتی میکند از او، چرا لشکری که از منطقه ی او می گذشته و دنبال غارت بوده را دفع نکرده است.
🔴 تعبیر خطا و اشتباه به منکر به معنای ناشناخته بودن آن است، یعنی من چنین کاری را از تو انتظار نداشتم و برایم نا آشنا بود.
⏪ شرح ماجرا: دستور معاویه به سفیان بن عوف غامدی برای غارت شهرهای مرزی حکومت امیرالمومنین بود. در کتاب الغارات از قول خود عثمان بن عوف نقل شده: إنّی باعِثُکَ فی جَیشٍ کَثیفٍ ذی أداةٍ وجَلادَةٍ معاویه مرا خواست و گفت: تو را با لشکر انبوه و ساز و برگ جنگى مى فرستم . فَالزَم لی جانِبَ الفُراتِ حَتّى تَمُرَّ بِهیتَ فَتَقطَعَها ، مسیر فرات را پیش بگیر، تا آن که به هِیْت برسى و از آن بگذرى. فَإِن وَجَدتَ بِها جُندا فَأَغِر عَلَیهِم وإلّا فَامضِ حَتّى تُغیرَ عَلَى الأَنبارِ ، اگر آن جا لشکریانى دیدى بر آنان بتاز و غارت کن، وگرنه پیش برو تا شهر انبار را غارت کنى. فَإِن لَم تَجِد بِها جُندا فَامضِ حَتّى تُغیرَ عَلَى المَدائِنِ ثُمَّ أقبِل إلَیَّ ، گر در آن جا لشکریانى نیافتى ، برو تا به مدائن شبیخون بزنى . سپس به نزد من باز گرد. وَاتَّقِ أن تَقرُبَ الکوفَةَ ، مبادا به کوفه نزدیک شوى! وَاعلَم أنَّکَ إن أغَرتَ عَلى أهلِ الأَنبارِ وأهلِ المَدائِنِ فَکَأَنَّکَ أغَرتَ عَلَى الکوفَةِ ، و بدان که اگر بر مردم انبار و مدائن شبیخون بزنى، گویا کوفه را غارت کرده اى. إنَّ هذِهِ الغاراتِ یا سُفیانُ عَلى أهلِ العِراقِ تَرهَبُ قُلوبَهُم اى سفیان! این شبیخون ها بر مردم عراق، دل هایشان را به هراس مى افکنَد. وتُجَرِّئُ کُلَّ مَن کانَ لَهُ فینا هَوىً مِنهُم ویَرى فِراقَهُم ، و هواداران ما را نیز که در فکر جدا شدن از آنان اند، جرئت مى بخشد. وتَدعو إلَینا کُلَّ مَن کانَ یَخافُ الدَّوائِرَ ، و کسانى را که از پیشامدها مى ترسند، به سوى ما مى کشانَد. وخَرَّبَ کُلَّ ما مَرَرتَ بِهِ مِنَ القُرى ، وَاقتُل کُلَّ مَن لَقیتَ مِمَّن لَیسَ هُوَ عَلى رَأیِکَ ، به هر آبادى اى که رسیدى خراب کن و هرکس را که با خودت همفکر ندیدى بکُش وَاحرَبِ الأَموالَ ، و اموال را غارت کن. فَإِنَّهُ شَبیهٌ بِالقَتلِ وهُوَ أوجَعُ لِلقُلوبِ که این کار هم مثل کشتن است و دل ها را بیشتر به درد مى آورد.
🟠 ابن اثیر در الکامل فی التاریخ : وَجَّهَ مُعاوِیَةُ فی هذِهِ السَّنَةِ [39 هجری ] أیضا سُفیانَ بنَ عَوفٍ فی سِتَّةِ آلافِ رَجُلٍ ، معاویـه در همین سال (39 هجرى) نیز سفیان بن عوف را با شش هزار مرد فرستاد وأمَرَهُ أن یَأتِیَ هیتَ فَیَقطَعَها ، ثُمَّ یَأتِیَ الأَنبارَ وَالمَدائِنَ فَیوقِعَ بِأَهلِها . و دستور داد که به هیت برود و از آن جا بگذرد و به انبار و مدائن رفته ، بر مردم آن جا شبیخون بزند. فَأَتى هیتَ فَلَم یَجِد بِها أحَدا ، او به هیت رفت. آن جا کسى را نیافت. ثُمَّ أتَى الأَنبارَ وفیها مَسلَحَةٌ لِعَلِیٍّ تَکونُ خَمسَمِئَةِ رَجُلٍ به انبار رفت که پاسگاهى با پانصد نفر براى على علیه السلام آن جا بود. وقَد تَفَرَّقوا ولَم یَبقِ مِنهُم إلّا مِائَتا رَجُلٍ همه رفته بودند ، جز دویست نفر، وکانَ سَبَبُ تَفَرُّقِهِم أنَّهُ کانَ عَلَیهِم کُمَیلُ بنُ زِیادٍ ، پراکنده شدنشان هم این بود که سردار آنان کُمَیل بن زیاد بود. فَبَلَغَهُ أنَّ قَوما بِقَرقیسِیا یُریدونَ الغارَةَ عَلى هیتَ خبر یافت گروهى از قرقیسیا قصد حمله به هِیت را دارند، فَسارَ إلَیهِم بِغَیرِ أمرِ عَلِیٍّ سبب وقتى بدونِ فرمان على علیه السلام به سوى آنان رفت. فَأَتى أصحابُ سُفیانَ وکُمَیلٌ غائِبٌ عَنها ، فَأَغضَبَ ذلِکَ عَلِیّا عَلى کُمَیلٍ ، همراهان سفیان در حالى به انبار آمدند که کمیل آن جا نبود. فَکَتَبَ إلَیهِ یُنکِرُ ذلِکَ عَلَیهِ این موضوع، سبب خشم على علیه السلام بر کمیل شد (و در این مورد، نامه انتقادآمیزى به او نوشت) .
❌ بعید نیست که خود معاویه شایعه اعزام نیرو از طرف قرقیسیا را پخش کرده تا کمیل را فریب بدهد، و در این مورد موفق هم بوده است.
🔶أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ تَضْیِیعَ الْمَرْءِ مَاوُلّی وَ تَکَلُّفَهُ مَا کُفِیَ بعداز حمد و ثنای الهی؛هر کسی باید مسئولیت خود را انجام دهد و در مسئولیتش کم کاری نکند و در کاری که به او مربوط نیست دخالت نکند. همان چیزی که حضرت در نامه ۵۳ فرمود به هر کسی کار مخصوصی بده و بعد از او بازخواست کن.
🔶لَعَجْزٌ حَاضِرٌ وَ رَأْیٌ مُتَبَّرٌ؛ آن فرد عاجز است و تفکر و اندیشه ای ناقص و هلاک کننده [مُتَبَّرٌ]دارد،
🔴لفظ متبّر که در قرآن هم آمده از لفظ "تبر" گرفته شده که آلت قتاله است. حضرت میفرماید کسی که سرخود و بدون مسئولیت کاری را انجام دهد، اندیشه اش "خطرناک" است مثل آن که تبر به دست انسان زنگی داده شده باشد و هلاکت انگیز باشد.
🟢 یکی از مشکلات جوامع، همین دخالت های بیجا است، کسی که فن بیان خوبی دارد فتوا هم میدهد، کسی که فوتبالست خوبی است نظر سیاسی هم میدهد. کسی که قیافه ی خوبی دارد کارشناس مسائل بین الملل هم میشود و این همان تبری است که افراد و جامعه را به هلاکت می اندازد.
🔶وَ إِنَّ تَعَاطِیَکَ الْغَارَةَ عَلَى أَهْلِ قِرْقِیسِیَا تَعْطِیلَکَ مَسَالِحَکَ الَّتِی وَلَّیْنَاکَ مشغول شدن [تَعَاطِیَکَ]و تاخت و تاز کردن تو به قرقیسیا و رهاکردن جایی که نگهداری از آن و پادگانها[مَسَالِحَکَ] وظیفه تو بود[وَلَّیْنَاکَ]
🔶لَیْسَ [لَهَا] بِهَا مَنْ یَمْنَعُهَا وَ لَا یَرُدُّ الْجَیْشَ عَنْهَا به طوری که کسی از آن حفاظت و نگهبانی نکرد و لشکری را قرار ندادی که سپاه دشمن را پس بزند؛ سپاهی را برای دور کردن دشمن از آنجا تعیین نکرده بودی
🔶لَرَأْیٌ شَعَاعٌ؛ این فکر و اندیشه پراکنده و نارسایی است.[شَعَاعٌ]
🟡 یکی از تاکتیک های نظامی غافلگیر کردن دشمن است ولی با رعایت شرایط و ضوابط. وقتی خبری مثل خبر قرقیسیا هنوز تایید نشده، یا خطر قرقیسیا خیلی کمتر از خطر عثمان بن عوف است دیگر پیش دستی معنایی ندارد و باید در منطقه خود موضع گرفت و دشمن را پس زد. در واقع اصل تاکتیک توسط کمیل درست انتخاب شده بود ولی زمان و مکان و شرایط سنجیده نشده بود.
🔶فَقَدْ صِرْتَ جِسْراً لِمَنْ أَرَادَ الْغَارَةَ مِنْ أَعْدَائِکَ عَلَى أَوْلِیَائِکَ تو در واقع پلی شدی[جِسْراً] برای دشمنانت که از آن طریق بر دوستانت حمله کنند،[الْغَارَةَ]
🔴نیت خیر کافی نیست، علاوه بر نیت عمل هم باید درست باشد. کسی که نیتش عبادت است ولی وضو نگرفته یا رو به قبله نیست، نماز نخوانده و صرف نیت کافی نیست. کمیل نیت خیری داشت ولی عمل اشتباه او باعث زمینه برای دشمن شد تا دشمن بتواند ضربات مهمی بزند.
🔶غَیْرَ شَدِیدِ الْمَنْکِبِ وَ لَا مَهِیبِ الْجَانِبِ تو توان و قدرت بازو [الْمَنْکِبِ] به دشمن نشان ندادی . ابهَت و هیبت [مَهِیبِ] ترسی در دل دشمن ایجاد نکردی، ( هیچ نشان قدرت از تو دیده نشد)
🔶وَ لَا سَادٍّ ثُغْرَةً تو به درستی از گلوگاه و مرزها[ثُغْرَةً] دفاع نکردی .
🔶وَ لَا کَاسِرٍ لِعَدُوٍّ شَوْکَةً، شوکت و هیمنه دشمن را درهم نشکستی[لَاکَاسِرٍ] ( ابهتی از تو بروز نکرد که دشمن حساب ببرد. )
🔶وَ لَا مُغْنٍ عَنْ أَهْلِ مِصْرِهِ نه بی نیاز کردی[مُغْنٍ] اهل شهر را. تو به خوبی از نیاز های مختلف مردم برنیامدی و دفاع نکردی،
🔶وَ لَا مُجْزٍ عَنْ أَمِیرِهِ نه امام خود را راضی کردی[مُجْزٍ]
🔶والسّلام
🔴باید نقطه ضعف را گرفت، _ نه اینکه نقطه ضعف به دست دشمن داد. _ هر مسئولی باید قدرت خود را به رخ حرف بکشد. _ در دل دشمن ترس ایجاد کند. _مرزهایش را حفظ کند _ شوکت پوشالی دشمن را در هم بشکند. _ مردم منطقه خود را بی نیاز کند (چه از جهت اقتصادی چه امنیت) _ رضایت امام را با عمل درست به وظایفش به دست بیاورد.
⏪ جبران اشتباه توسط کمیل: در جریان همین الغارات کمیل از لشکرکشی اصحاب معاویه باخبر شد و در یک حمله ضربتی آنها را در هم شکست و مورد تحسین حضرت قرار گرفت.
⏪ پیام تشکر امیرالمومنین از کمیل: أمَّا بعدُ؛ فالحَمُد للَّه الَّذی یَصنَعُ للمَرءِ کَیفَ یَشاءُ، ویُنزِلُ النَّصرَ عَلى مَن یَشاءُ إذا شاءَ، حمد و ستایش مخصوص خدایی که کاری که بخواهد میکند و نصرت را به هر که بخواهد میدهد. فَنِعْمَ المَولَى رَبُّنا ونِعمَ النَّصِیرُ، خوب مولی و خوب یاوری است. وقَد أَحسَنتَ النَّظَرَ لِلمُسلِمینَ ونَصَحتَ إمامَکَ، خوب اندیشه ای برای مسلمین کردی و خیرخواهی امام خود کردی . ◻حضرت هم از کمیل تشکر کرد هم به او دستور داد دیگر به جنگ با سپاهیان معاویه نرود تا دستور از طرف حضرت برسد.
⏪جایگاه کمیل در نگاه امیرالمومنین:
🟣 اگر چه در این مورد، کمیل اشتباه محاسباتی داشت و امیرالمومنین هم طبق عدل وانصاف با او برخورد کرد ولی این یک اتفاق بوده، کمیل در بقیه عمر شخصیتی ممتاز بوده است.
🔵کمیل از اصحاب سرّ امیرالمومنین بوده است: دعای کمیل که امیرالمومنین به کمیل یاد داد نشان دهنده ی جایگاه معنوی و عرفانی اوست.
🟤 علامه مجلسی دربحار روایت میکند: عَنْ کُمَیْلِ بْنِ زِیَادٍ أَنَّهُ قَالَ: سَأَلْتُ مَوْلَانَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیّاً ع کمیل نقل می کند از مولایم امیرالمومنین سوال کردم فَقُلْتُ أُرِیدُ أَنْ تُعَرِّفَنِی نَفْسِی نی خواهم نفس را بشناسم قَالَ یَا کُمَیْلُ وَ أَیَّ الْأَنْفُسِ تُرِیدُ أَنْ أُعَرِّفَکَ فرمود: کمیل، کدام یک از نفس را می خواهی به تو بشناسانم قُلْتُ یَا مَوْلَایَ هَلْ هِیَ إِلَّا نَفْسٌ وَاحِدَةٌ گفتم : مولای من مگر بیش از یک نفس هست. قَالَ یَا کُمَیْلُ إِنَّمَا هِیَ أَرْبَعَة... حضرت اینجا در مورد مراتب نفس صحبت میکنند و مطالب پیچیده ای میگویند. البته علامه مجلسی میفرماید اینها از خواب و خیالهای صوفیه است که به اسم روایت آمده است.
🟡حکمت ۱۴۷ نهج البلاغه: قَالَ کُمَیْلُ بْنُ زِیَادٍ أَخَذَ بِیَدِی أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ ع فَأَخْرَجَنِی إِلَى الْجَبَّانِ حضرت دست کمیل را میگیرد و از شهر خارج میشوند فَلَمَّا أَصْحَرَ تَنَفَّسَ الصُّعَدَاءَ و وقتی تنها میشوند و در مورد گنجایش افراد سخن میگوید (گنجایش کمیل را زیاد میداند و او را محرم ناگفتنی های خود می داند.) ثُمَّ قَالَ یَا کُمَیْلَ بْنَ زِیَادٍ إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ أَوْعِیَةٌ فَخَیْرُهَا أَوْعَاهَا... میفرماید: کمیل قلوب ظرف معارف است و بهترین ظرف وسیعترین ان است که معارف بیشتری در آن جای بگیرد.
🟢 ابتدای جلد ۳۰ بحارالانوار: کَتَبَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلَامُ کِتَاباً بَعْدَ مُنْصَرَفِهِ مِنَ النَّهْرَوَانِ وَ أَمَرَ أَنْ یُقْرَأَ عَلَى النَّاسِ، وَ ذَلِکَ أَنَّ النَّاسَ سَأَلُوهُ عَنْ أَبِی بَکْرٍ وَ عُمَرَ وَ عُثْمَانَ... بعد از بازگشت امیرالمومنین از نهروان مردم به حضرت گفتند نظرتان را در مورد خلفا بیان کنید.( بخاطر تکرار سوال مردم) فَدَعَا کَاتِبَهُ عُبَیْدَ اللَّهِ بْنَ أَبِی رَافِعٍ حضرت متن نامه ای نوشت که هر هفته در نماز جمعه خوانده شود. و کاتب خود ابی رافع را صدا زد فَقَالَ لَهُ: أَدْخِلْ عَلَیَّ عَشَرَةً مِنْ ثِقَاتِی، امیرالمومنین به کاتبشان فرمودند: ده نفر از اهل ثقه را بیاور که شهادت دهند به صحت این نامه . فَقَالَ: أَدْخِلْ أَصْبَغَ بْنَ نُبَاتَةَ وَ أَبَا الطُّفَیْلِ ... وَ کُمَیْلَ بْنَ زِیَادٍ و آن را هر هفته در نماز جمعه بخوانند که یکی از آن ده نفر اصبغ و کمیل بن زیاد بود.
🟣 خبر دادن به کمیل از آینده افراد: بحار ج ۳۳ ص۳۹۹ : خَرَجَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع ذَاتَ لَیْلَةٍ مِنْ مَسْجِدِ الْکُوفَةِ مُتَوَجِّهاً إِلَى دَارِهِ وَ قَدْ مَضَى رُبْعٌ مِنَ اللَّیْلِ امیرالمومنین در ثلثی از شب از کوفه خارج شد و امنیت شهر و خانه ها را بررسی می کرد. وَ مَعَهُ کُمَیْلُ بْنُ زِیَادٍ وَ کَانَ مِنْ خِیَارِ شِیعَتِهِ وَ مُحِبِّیهِ کمیل از محبین و بهترین شیعیان همراه امام بود. فَوَصَلَ فِی الطَّرِیقِ إِلَى بَابِ رَجُلٍ یَتْلُو الْقُرْآنَ فِی ذَلِکَ الْوَقْتِ بِصَوْتٍ شَجِیٍّ حَزِینٍ در مسیر به خانه ای رسیدند که صدای صوت حزین قران از آن می آمد. فَاسْتَحْسَنَ کُمَیْلٌ ذَلِکَ فِی بَاطِنِهِ وَ أَعْجَبَهُ حَالُ الرَّجُلِ مِنْ غَیْرِ أَنْ یَقُولَ شَیْئاً کمیل بدون اینکه لب به سخن باز کند در دل او را تحسین کرد و از حال او تعجب کرد. فَالْتَفَتَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِ وَ آلِهِ إِلَیْهِ وَ قَالَ یَا کُمَیْلُ لَا تُعْجِبْکَ طَنْطَنَةُ الرَّجُلِ إِنَّهُ مِنْ أَهْلِ النَّارِ حضرت به کمیل رو کرد و فرمود تعجب نکن او از اهل نار است. فَتَحَیَّرَ کُمَیْلٌ لِمُکَاشَفَتِهِ لَهُ عَلَى مَا فِی بَاطِنِهِ وَ لِشَهَادَتِهِ بِدُخُولِ النَّارِ متحیر شد کمیل از ابنکه حضرت درون او را مکاشفه کرد و خبر از دخول قاری در اتش را داد . وَ مَضَى مُدَّةٌ مُتَطَاوِلَةٌ إِلَى أَنْ آلَ حَالُ الْخَوَارِجِ إِلَى مَا آلَ مدتی از این حال گذشت. تا جنگ با خوارج صورت گرفت کَمَا أُنْزِلَ فَالْتَفَتَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع إِلَى کُمَیْلِ بْنِ زِیَادٍ وَ هُوَ وَاقِفٌ بَیْنَ یَدَیْهِ وَ السَّیْفُ فِی یَدِهِ یَقْطُرُ دَماً بعد از اتمام جنگ با خوارج حضرت در میان کشته ها با بدنی روبرو شد و به کمیل اشاره کردند این بدن همان کسی ست که آنروز قران می خواند ، قران را زیبا می خواند اما فهم قران نداشت در مقابل مولای خود ایستاد.
❌یکی از درس های مهم که از طریق کمیل به ما رسیده است.امیرالمومنین: یَا کُمَیْلُ لَا تَأْخُذْ إِلَّا عَنَّا تَکُنْ مِنَّا کمیل ، تمام علم را از ما بگیر ، تا از ما باشی.
⏪ شهادت کمیل به دست حجاج بن یوسف: لَمَّا وُلِّیَ الْحَجَّاجُ طَلَبَ کُمَیْلَ بْنَ زِیَادٍ فَهَرَبَ مِنْهُ هنگامی که حجّاج والی شد، کمیل بن زیاد را خواست و او از دستش فرار کرد، فَحَرَمَ قَوْمَهُ عَطَاهُمْ حجاج قوم و قبیله آن ها را از عطا و خراج محروم ساخت. فَلَمَّا رَأَى کُمَیْلٌ ذَلِکَ قَالَ أَنَا شَیْخٌ کَبِیرٌ وَ قَدْ نَفِدَ عُمُرِی هنگامی که کمیل اوضاع را این گونه دید گفت: من پیرمرد سالخورده ای هستم، عمرم به سر آمده لَا یَنْبَغِی أَنْ أَحْرِمَ قَوْمِی عَطَاهُمْ شایسته نیست که باعث محرومیت قومم شوم. فَخَرَجَ فَدَفَعَ بِیَدِهِ إِلَى الْحَجَّاجِ او رفت و خود را تسلیم حجاج کرد. فَلَمَّا رَآهُ قَالَ لَهُ لَقَدْ کُنْتُ أُحِبُّ أَنْ أَجِدَ عَلَیْکَ سَبِیلًا حجاج گفت من دوست داشتم تو را دستگیر کنم. فَقَالَ لَهُ کُمَیْلٌ لَا تَصْرِفْ عَلَیَّ أَنْیَابَکَ وَ لَا تَهَدَّمْ عَلَیَّ کمیل به او گفت: دندانت را برای من خرج نکن و به خاطر من نابود مکن، فَوَ اللَّهِ مَا بَقِیَ مِنْ عُمُرِی إِلَّا مِثْلُ کَوَاهِلِ الْغُبَارِ به خدا سوگند از عمرم جز مانند شروع و اوایل غبار نمانده است، فَاقْضِ مَا أَنْتَ قَاضٍ پس هر حکمی می خواهی صادر کن فَإِنَّ الْمَوْعِدَ لِلَّهِ وَ بَعْدَ الْقَتْلِ الْحِسَابُ به راستی وعده برای خداست و بعد از قتل، حساب و کتاب است. وَ لَقَدْ خَبَّرَنِی أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع أَنَّکَ قَاتِلِی امیرالمومنین به من خبر داده که تو قاتل من هستی. فَقَالَ لَهُ حَجَّاجٌ الْحُجَّةُ عَلَیْکَ إِذاً حجاج گفت پس من حجت دارم که تو را بکشم. فَقَالَ لَهُ کُمَیْلٌ ذَاکَ إِذَا کَانَ الْقَضَاءُ إِلَیْکَ کمیل گفت نادان اگر تو قاضی بودی و حضرت به تو میگفت کمیل را بکش، تو حجت داشتی بر قتل من. ولی الان که به من گفته قاتلم تو هستی حجت بر علیه توست. قَالَ بَلَى قَدْ کُنْتَ فِیمَنْ قَتَلَ عُثْمَانَ بْنَ عَفَّانَ اضْرِبُوا عُنُقَهُ فَضُرِبَتْ عُنُقُه حجاج گفت تو از قاتلان عثمان بودی و گردن کمیل را زد.
اللهم الرزقنا الشهادهَ فی سبیلک
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیانثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
علی جان!
یک حاجی در طواف داری به دهان/ یک حیدر در مصاف داری به دهان/ یک تیغ دو دم به دست داری آقا/ یک تیغ دو دم غلاف داری به دهان/
بسم الله الرحمن الرحیم
شرح نامه ها
۴۰۲/۸/۶ - ۱۳ربیع الثانی
💢 نامه ۶۱ 💢
⭕من کتاب له علیه السلام إلى کُمَیْلِ بْنِ زِیادِ النَّخَعی وَهُوَ عامِلُهُ عَلى هِیت،
این نامه از امیرالمومنین(ع) به کمیل ابن زیاد نخعی است و حضرت او را کارگزار در منطقه هیت قرار دادند.
⭕یُنْکِرُ عَلَیْهِ تَرْکَهُ دَفْعَ مَنْ یَجْتازُ بِهِ مِنْ جِیْشِ الْعَدُوِّ طالِباً الْغارَةَ
حضرت این نامه را به عنوان شکایت از کمیل نوشتند و ابراز ناراحتی میکند از او، چرا لشکری که از منطقه ی او می گذشته و دنبال غارت بوده را دفع نکرده است.
🔴 تعبیر خطا و اشتباه به منکر به معنای ناشناخته بودن آن است، یعنی من چنین کاری را از تو انتظار نداشتم و برایم نا آشنا بود.
⏪ شرح ماجرا:
دستور معاویه به سفیان بن عوف غامدی برای غارت شهرهای مرزی حکومت امیرالمومنین بود.
در کتاب الغارات از قول خود عثمان بن عوف نقل شده:
إنّی باعِثُکَ فی جَیشٍ کَثیفٍ ذی أداةٍ وجَلادَةٍ
معاویه مرا خواست و گفت: تو را با لشکر انبوه و ساز و برگ جنگى مى فرستم .
فَالزَم لی جانِبَ الفُراتِ حَتّى تَمُرَّ بِهیتَ فَتَقطَعَها ،
مسیر فرات را پیش بگیر، تا آن که به هِیْت برسى و از آن بگذرى.
فَإِن وَجَدتَ بِها جُندا فَأَغِر عَلَیهِم وإلّا فَامضِ حَتّى تُغیرَ عَلَى الأَنبارِ ،
اگر آن جا لشکریانى دیدى بر آنان بتاز و غارت کن، وگرنه پیش برو تا شهر انبار را غارت کنى.
فَإِن لَم تَجِد بِها جُندا فَامضِ حَتّى تُغیرَ عَلَى المَدائِنِ ثُمَّ أقبِل إلَیَّ ،
گر در آن جا لشکریانى نیافتى ، برو تا به مدائن شبیخون بزنى . سپس به نزد من باز گرد.
وَاتَّقِ أن تَقرُبَ الکوفَةَ ،
مبادا به کوفه نزدیک شوى!
وَاعلَم أنَّکَ إن أغَرتَ عَلى أهلِ الأَنبارِ وأهلِ المَدائِنِ فَکَأَنَّکَ أغَرتَ عَلَى الکوفَةِ ،
و بدان که اگر بر مردم انبار و مدائن شبیخون بزنى، گویا کوفه را غارت کرده اى.
إنَّ هذِهِ الغاراتِ یا سُفیانُ عَلى أهلِ العِراقِ تَرهَبُ قُلوبَهُم
اى سفیان! این شبیخون ها بر مردم عراق، دل هایشان را به هراس مى افکنَد.
وتُجَرِّئُ کُلَّ مَن کانَ لَهُ فینا هَوىً مِنهُم ویَرى فِراقَهُم ،
و هواداران ما را نیز که در فکر جدا شدن از آنان اند، جرئت مى بخشد.
وتَدعو إلَینا کُلَّ مَن کانَ یَخافُ الدَّوائِرَ ،
و کسانى را که از پیشامدها مى ترسند، به سوى ما مى کشانَد.
وخَرَّبَ کُلَّ ما مَرَرتَ بِهِ مِنَ القُرى ، وَاقتُل کُلَّ مَن لَقیتَ مِمَّن لَیسَ هُوَ عَلى رَأیِکَ ،
به هر آبادى اى که رسیدى خراب کن و هرکس را که با خودت همفکر ندیدى بکُش
وَاحرَبِ الأَموالَ ،
و اموال را غارت کن.
فَإِنَّهُ شَبیهٌ بِالقَتلِ وهُوَ أوجَعُ لِلقُلوبِ
که این کار هم مثل کشتن است و دل ها را بیشتر به درد مى آورد.
🟠 ابن اثیر در الکامل فی التاریخ :
وَجَّهَ مُعاوِیَةُ فی هذِهِ السَّنَةِ [39 هجری ] أیضا سُفیانَ بنَ عَوفٍ فی سِتَّةِ آلافِ رَجُلٍ ،
معاویـه در همین سال (39 هجرى) نیز سفیان بن عوف را با شش هزار مرد فرستاد
وأمَرَهُ أن یَأتِیَ هیتَ فَیَقطَعَها ، ثُمَّ یَأتِیَ الأَنبارَ وَالمَدائِنَ فَیوقِعَ بِأَهلِها .
و دستور داد که به هیت برود و از آن جا بگذرد و به انبار و مدائن رفته ، بر مردم آن جا شبیخون بزند.
فَأَتى هیتَ فَلَم یَجِد بِها أحَدا ،
او به هیت رفت. آن جا کسى را نیافت.
ثُمَّ أتَى الأَنبارَ وفیها مَسلَحَةٌ لِعَلِیٍّ تَکونُ خَمسَمِئَةِ رَجُلٍ
به انبار رفت که پاسگاهى با پانصد نفر براى على علیه السلام آن جا بود.
وقَد تَفَرَّقوا ولَم یَبقِ مِنهُم إلّا مِائَتا رَجُلٍ
همه رفته بودند ، جز دویست نفر،
وکانَ سَبَبُ تَفَرُّقِهِم أنَّهُ کانَ عَلَیهِم کُمَیلُ بنُ زِیادٍ ،
پراکنده شدنشان هم این بود که سردار آنان کُمَیل بن زیاد بود.
فَبَلَغَهُ أنَّ قَوما بِقَرقیسِیا یُریدونَ الغارَةَ عَلى هیتَ
خبر یافت گروهى از قرقیسیا قصد حمله به هِیت را دارند،
فَسارَ إلَیهِم بِغَیرِ أمرِ عَلِیٍّ سبب
وقتى بدونِ فرمان على علیه السلام به سوى آنان رفت.
فَأَتى أصحابُ سُفیانَ وکُمَیلٌ غائِبٌ عَنها ، فَأَغضَبَ ذلِکَ عَلِیّا عَلى کُمَیلٍ ،
همراهان سفیان در حالى به انبار آمدند که کمیل آن جا نبود.
فَکَتَبَ إلَیهِ یُنکِرُ ذلِکَ عَلَیهِ
این موضوع، سبب خشم على علیه السلام بر کمیل شد (و در این مورد، نامه انتقادآمیزى به او نوشت) .
❌ بعید نیست که خود معاویه شایعه اعزام نیرو از طرف قرقیسیا را پخش کرده تا کمیل را فریب بدهد، و در این مورد موفق هم بوده است.
🔶أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ تَضْیِیعَ الْمَرْءِ مَاوُلّی وَ تَکَلُّفَهُ مَا کُفِیَ
بعداز حمد و ثنای الهی؛هر کسی باید مسئولیت خود را انجام دهد و در مسئولیتش کم کاری نکند و در کاری که به او مربوط نیست دخالت نکند.
همان چیزی که حضرت در نامه ۵۳ فرمود به هر کسی کار مخصوصی بده و بعد از او بازخواست کن.
🔶لَعَجْزٌ حَاضِرٌ وَ رَأْیٌ مُتَبَّرٌ؛
آن فرد عاجز است و تفکر و اندیشه ای ناقص و هلاک کننده [مُتَبَّرٌ]دارد،
🔴لفظ متبّر که در قرآن هم آمده از لفظ "تبر" گرفته شده که آلت قتاله است. حضرت میفرماید کسی که سرخود و بدون مسئولیت کاری را انجام دهد، اندیشه اش "خطرناک" است مثل آن که تبر به دست انسان زنگی داده شده باشد و هلاکت انگیز باشد.
🟢 یکی از مشکلات جوامع، همین دخالت های بیجا است، کسی که فن بیان خوبی دارد فتوا هم میدهد، کسی که فوتبالست خوبی است نظر سیاسی هم میدهد.
کسی که قیافه ی خوبی دارد کارشناس مسائل بین الملل هم میشود و این همان تبری است که افراد و جامعه را به هلاکت می اندازد.
🔶وَ إِنَّ تَعَاطِیَکَ الْغَارَةَ عَلَى أَهْلِ قِرْقِیسِیَا تَعْطِیلَکَ مَسَالِحَکَ الَّتِی وَلَّیْنَاکَ
مشغول شدن [تَعَاطِیَکَ]و تاخت و تاز کردن تو به قرقیسیا و رهاکردن جایی که نگهداری از آن و پادگانها[مَسَالِحَکَ] وظیفه تو بود[وَلَّیْنَاکَ]
🔶لَیْسَ [لَهَا] بِهَا مَنْ یَمْنَعُهَا وَ لَا یَرُدُّ الْجَیْشَ عَنْهَا
به طوری که کسی از آن حفاظت و نگهبانی نکرد و لشکری را قرار ندادی که سپاه دشمن را پس بزند؛ سپاهی را برای دور کردن دشمن از آنجا تعیین نکرده بودی
🔶لَرَأْیٌ شَعَاعٌ؛
این فکر و اندیشه پراکنده و نارسایی است.[شَعَاعٌ]
🟡 یکی از تاکتیک های نظامی غافلگیر کردن دشمن است ولی با رعایت شرایط و ضوابط. وقتی خبری مثل خبر قرقیسیا هنوز تایید نشده، یا خطر قرقیسیا خیلی کمتر از خطر عثمان بن عوف است دیگر پیش دستی معنایی ندارد و باید در منطقه خود موضع گرفت و دشمن را پس زد.
در واقع اصل تاکتیک توسط کمیل درست انتخاب شده بود ولی زمان و مکان و شرایط سنجیده نشده بود.
🔶فَقَدْ صِرْتَ جِسْراً لِمَنْ أَرَادَ الْغَارَةَ مِنْ أَعْدَائِکَ عَلَى أَوْلِیَائِکَ
تو در واقع پلی شدی[جِسْراً] برای دشمنانت که از آن طریق بر دوستانت حمله کنند،[الْغَارَةَ]
🔴نیت خیر کافی نیست، علاوه بر نیت عمل هم باید درست باشد.
کسی که نیتش عبادت است ولی وضو نگرفته یا رو به قبله نیست، نماز نخوانده و صرف نیت کافی نیست.
کمیل نیت خیری داشت ولی عمل اشتباه او باعث زمینه برای دشمن شد تا دشمن بتواند ضربات مهمی بزند.
🔶غَیْرَ شَدِیدِ الْمَنْکِبِ وَ لَا مَهِیبِ الْجَانِبِ
تو توان و قدرت بازو [الْمَنْکِبِ] به دشمن نشان ندادی . ابهَت و هیبت [مَهِیبِ] ترسی در دل دشمن ایجاد نکردی،
( هیچ نشان قدرت از تو دیده نشد)
🔶وَ لَا سَادٍّ ثُغْرَةً
تو به درستی از گلوگاه و مرزها[ثُغْرَةً] دفاع نکردی .
🔶وَ لَا کَاسِرٍ لِعَدُوٍّ شَوْکَةً،
شوکت و هیمنه دشمن را درهم نشکستی[لَاکَاسِرٍ]
( ابهتی از تو بروز نکرد که دشمن حساب ببرد. )
🔶وَ لَا مُغْنٍ عَنْ أَهْلِ مِصْرِهِ
نه بی نیاز کردی[مُغْنٍ] اهل شهر را.
تو به خوبی از نیاز های مختلف مردم برنیامدی و دفاع نکردی،
🔶وَ لَا مُجْزٍ عَنْ أَمِیرِهِ
نه امام خود را راضی کردی[مُجْزٍ]
🔶والسّلام
🔴باید نقطه ضعف را گرفت،
_ نه اینکه نقطه ضعف به دست دشمن داد.
_ هر مسئولی باید قدرت خود را به رخ حرف بکشد.
_ در دل دشمن ترس ایجاد کند.
_مرزهایش را حفظ کند
_ شوکت پوشالی دشمن را در هم بشکند.
_ مردم منطقه خود را بی نیاز کند (چه از جهت اقتصادی چه امنیت)
_ رضایت امام را با عمل درست به وظایفش به دست بیاورد.
⏪ جبران اشتباه توسط کمیل:
در جریان همین الغارات کمیل از لشکرکشی اصحاب معاویه باخبر شد و در یک حمله ضربتی آنها را در هم شکست و مورد تحسین حضرت قرار گرفت.
⏪ پیام تشکر امیرالمومنین از کمیل:
أمَّا بعدُ؛ فالحَمُد للَّه الَّذی یَصنَعُ للمَرءِ کَیفَ یَشاءُ، ویُنزِلُ النَّصرَ عَلى مَن یَشاءُ إذا شاءَ،
حمد و ستایش مخصوص خدایی که کاری که بخواهد میکند و نصرت را به هر که بخواهد میدهد.
فَنِعْمَ المَولَى رَبُّنا ونِعمَ النَّصِیرُ،
خوب مولی و خوب یاوری است.
وقَد أَحسَنتَ النَّظَرَ لِلمُسلِمینَ ونَصَحتَ إمامَکَ،
خوب اندیشه ای برای مسلمین کردی و خیرخواهی امام خود کردی .
◻حضرت هم از کمیل تشکر کرد هم به او دستور داد دیگر به جنگ با سپاهیان معاویه نرود تا دستور از طرف حضرت برسد.
⏪جایگاه کمیل در نگاه امیرالمومنین:
🟣 اگر چه در این مورد، کمیل اشتباه محاسباتی داشت و امیرالمومنین هم طبق عدل وانصاف با او برخورد کرد ولی این یک اتفاق بوده، کمیل در بقیه عمر شخصیتی ممتاز بوده است.
🔵کمیل از اصحاب سرّ امیرالمومنین بوده است: دعای کمیل که امیرالمومنین به کمیل یاد داد نشان دهنده ی جایگاه معنوی و عرفانی اوست.
🟤 علامه مجلسی دربحار روایت میکند:
عَنْ کُمَیْلِ بْنِ زِیَادٍ أَنَّهُ قَالَ: سَأَلْتُ مَوْلَانَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیّاً ع
کمیل نقل می کند از مولایم امیرالمومنین سوال کردم
فَقُلْتُ أُرِیدُ أَنْ تُعَرِّفَنِی نَفْسِی
نی خواهم نفس را بشناسم
قَالَ یَا کُمَیْلُ وَ أَیَّ الْأَنْفُسِ تُرِیدُ أَنْ أُعَرِّفَکَ
فرمود: کمیل، کدام یک از نفس را می خواهی به تو بشناسانم
قُلْتُ یَا مَوْلَایَ هَلْ هِیَ إِلَّا نَفْسٌ وَاحِدَةٌ
گفتم : مولای من مگر بیش از یک نفس هست.
قَالَ یَا کُمَیْلُ إِنَّمَا هِیَ أَرْبَعَة...
حضرت اینجا در مورد مراتب نفس صحبت میکنند و مطالب پیچیده ای میگویند.
البته علامه مجلسی میفرماید اینها از خواب و خیالهای صوفیه است که به اسم روایت آمده است.
🟡حکمت ۱۴۷ نهج البلاغه:
قَالَ کُمَیْلُ بْنُ زِیَادٍ أَخَذَ بِیَدِی أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ ع فَأَخْرَجَنِی إِلَى الْجَبَّانِ
حضرت دست کمیل را میگیرد و از شهر خارج میشوند
فَلَمَّا أَصْحَرَ تَنَفَّسَ الصُّعَدَاءَ
و وقتی تنها میشوند و در مورد گنجایش افراد سخن میگوید
(گنجایش کمیل را زیاد میداند و او را محرم ناگفتنی های خود می داند.)
ثُمَّ قَالَ یَا کُمَیْلَ بْنَ زِیَادٍ إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ أَوْعِیَةٌ فَخَیْرُهَا أَوْعَاهَا...
میفرماید: کمیل قلوب ظرف معارف است و بهترین ظرف وسیعترین ان است که معارف بیشتری در آن جای بگیرد.
🟢 ابتدای جلد ۳۰ بحارالانوار:
کَتَبَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلَامُ کِتَاباً بَعْدَ مُنْصَرَفِهِ مِنَ النَّهْرَوَانِ وَ أَمَرَ أَنْ یُقْرَأَ عَلَى النَّاسِ، وَ ذَلِکَ أَنَّ النَّاسَ سَأَلُوهُ عَنْ أَبِی بَکْرٍ وَ عُمَرَ وَ عُثْمَانَ...
بعد از بازگشت امیرالمومنین از نهروان مردم به حضرت گفتند نظرتان را در مورد خلفا بیان کنید.( بخاطر تکرار سوال مردم)
فَدَعَا کَاتِبَهُ عُبَیْدَ اللَّهِ بْنَ أَبِی رَافِعٍ
حضرت متن نامه ای نوشت که هر هفته در نماز جمعه خوانده شود. و کاتب خود ابی رافع را صدا زد
فَقَالَ لَهُ: أَدْخِلْ عَلَیَّ عَشَرَةً مِنْ ثِقَاتِی،
امیرالمومنین به کاتبشان فرمودند:
ده نفر از اهل ثقه را بیاور که شهادت دهند به صحت این نامه .
فَقَالَ: أَدْخِلْ أَصْبَغَ بْنَ نُبَاتَةَ وَ أَبَا الطُّفَیْلِ ... وَ کُمَیْلَ بْنَ زِیَادٍ
و آن را هر هفته در نماز جمعه بخوانند که یکی از آن ده نفر اصبغ و کمیل بن زیاد بود.
🟣 خبر دادن به کمیل از آینده افراد:
بحار ج ۳۳ ص۳۹۹ :
خَرَجَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع ذَاتَ لَیْلَةٍ مِنْ مَسْجِدِ الْکُوفَةِ مُتَوَجِّهاً إِلَى دَارِهِ وَ قَدْ مَضَى رُبْعٌ مِنَ اللَّیْلِ
امیرالمومنین در ثلثی از شب از کوفه خارج شد و امنیت شهر و خانه ها را بررسی می کرد.
وَ مَعَهُ کُمَیْلُ بْنُ زِیَادٍ وَ کَانَ مِنْ خِیَارِ شِیعَتِهِ وَ مُحِبِّیهِ
کمیل از محبین و بهترین شیعیان همراه امام بود.
فَوَصَلَ فِی الطَّرِیقِ إِلَى بَابِ رَجُلٍ یَتْلُو الْقُرْآنَ فِی ذَلِکَ الْوَقْتِ بِصَوْتٍ شَجِیٍّ حَزِینٍ
در مسیر به خانه ای رسیدند که صدای صوت حزین قران از آن می آمد.
فَاسْتَحْسَنَ کُمَیْلٌ ذَلِکَ فِی بَاطِنِهِ وَ أَعْجَبَهُ حَالُ الرَّجُلِ مِنْ غَیْرِ أَنْ یَقُولَ شَیْئاً
کمیل بدون اینکه لب به سخن باز کند در دل او را تحسین کرد و از حال او تعجب کرد.
فَالْتَفَتَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِ وَ آلِهِ إِلَیْهِ وَ قَالَ یَا کُمَیْلُ لَا تُعْجِبْکَ طَنْطَنَةُ الرَّجُلِ إِنَّهُ مِنْ أَهْلِ النَّارِ
حضرت به کمیل رو کرد و فرمود تعجب نکن او از اهل نار است.
فَتَحَیَّرَ کُمَیْلٌ لِمُکَاشَفَتِهِ لَهُ عَلَى مَا فِی بَاطِنِهِ وَ لِشَهَادَتِهِ بِدُخُولِ النَّارِ
متحیر شد کمیل از ابنکه حضرت درون او را مکاشفه کرد و خبر از دخول قاری در اتش را داد .
وَ مَضَى مُدَّةٌ مُتَطَاوِلَةٌ إِلَى أَنْ آلَ حَالُ الْخَوَارِجِ إِلَى مَا آلَ
مدتی از این حال گذشت. تا جنگ با خوارج صورت گرفت
کَمَا أُنْزِلَ فَالْتَفَتَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع إِلَى کُمَیْلِ بْنِ زِیَادٍ وَ هُوَ وَاقِفٌ بَیْنَ یَدَیْهِ وَ السَّیْفُ فِی یَدِهِ یَقْطُرُ دَماً
بعد از اتمام جنگ با خوارج حضرت در میان کشته ها با بدنی روبرو شد و به کمیل اشاره کردند این بدن همان کسی ست که آنروز قران می خواند ،
قران را زیبا می خواند اما فهم قران نداشت در مقابل مولای خود ایستاد.
❌یکی از درس های مهم که از طریق کمیل به ما رسیده است.امیرالمومنین:
یَا کُمَیْلُ لَا تَأْخُذْ إِلَّا عَنَّا تَکُنْ مِنَّا
کمیل ، تمام علم را از ما بگیر ، تا از ما باشی.
⏪ شهادت کمیل به دست حجاج بن یوسف:
لَمَّا وُلِّیَ الْحَجَّاجُ طَلَبَ کُمَیْلَ بْنَ زِیَادٍ فَهَرَبَ مِنْهُ
هنگامی که حجّاج والی شد، کمیل بن زیاد را خواست و او از دستش فرار کرد،
فَحَرَمَ قَوْمَهُ عَطَاهُمْ
حجاج قوم و قبیله آن ها را از عطا و خراج محروم ساخت.
فَلَمَّا رَأَى کُمَیْلٌ ذَلِکَ قَالَ أَنَا شَیْخٌ کَبِیرٌ وَ قَدْ نَفِدَ عُمُرِی
هنگامی که کمیل اوضاع را این گونه دید گفت: من پیرمرد سالخورده ای هستم، عمرم به سر آمده
لَا یَنْبَغِی أَنْ أَحْرِمَ قَوْمِی عَطَاهُمْ
شایسته نیست که باعث محرومیت قومم شوم.
فَخَرَجَ فَدَفَعَ بِیَدِهِ إِلَى الْحَجَّاجِ
او رفت و خود را تسلیم حجاج کرد.
فَلَمَّا رَآهُ قَالَ لَهُ لَقَدْ کُنْتُ أُحِبُّ أَنْ أَجِدَ عَلَیْکَ سَبِیلًا
حجاج گفت من دوست داشتم تو را دستگیر کنم.
فَقَالَ لَهُ کُمَیْلٌ لَا تَصْرِفْ عَلَیَّ أَنْیَابَکَ وَ لَا تَهَدَّمْ عَلَیَّ
کمیل به او گفت: دندانت را برای من خرج نکن و به خاطر من نابود مکن،
فَوَ اللَّهِ مَا بَقِیَ مِنْ عُمُرِی إِلَّا مِثْلُ کَوَاهِلِ الْغُبَارِ
به خدا سوگند از عمرم جز مانند شروع و اوایل غبار نمانده است،
فَاقْضِ مَا أَنْتَ قَاضٍ
پس هر حکمی می خواهی صادر کن
فَإِنَّ الْمَوْعِدَ لِلَّهِ وَ بَعْدَ الْقَتْلِ الْحِسَابُ
به راستی وعده برای خداست و بعد از قتل، حساب و کتاب است.
وَ لَقَدْ خَبَّرَنِی أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع أَنَّکَ قَاتِلِی
امیرالمومنین به من خبر داده که تو قاتل من هستی.
فَقَالَ لَهُ حَجَّاجٌ الْحُجَّةُ عَلَیْکَ إِذاً
حجاج گفت پس من حجت دارم که تو را بکشم.
فَقَالَ لَهُ کُمَیْلٌ ذَاکَ إِذَا کَانَ الْقَضَاءُ إِلَیْکَ کمیل گفت نادان اگر تو قاضی بودی و حضرت به تو میگفت کمیل را بکش، تو حجت داشتی بر قتل من. ولی الان که به من گفته قاتلم تو هستی حجت بر علیه توست.
قَالَ بَلَى قَدْ کُنْتَ فِیمَنْ قَتَلَ عُثْمَانَ بْنَ عَفَّانَ اضْرِبُوا عُنُقَهُ فَضُرِبَتْ عُنُقُه
حجاج گفت تو از قاتلان عثمان بودی و گردن کمیل را زد.
اللهم الرزقنا الشهادهَ فی سبیلک