آنها هم چیزی بیشتر از همین اعتقادات ازما نمی خواستند.
♦️وَ الْأَمْرُ وَاحِدٌ
ظاهر امر ما و آنها (اصحاب معاویه و اهل شام) یکی بود.
توجه به این نکته مهم است که وقتی حضرت ایمان ظاهری معاویه و اهل شام را برای مذاکره و توافق کافی میداند، ما هم به جز جریان سلفی و وهابی و امثالهم با اهل سنت که حتی بسیاری از انها دوستدار ائمه هم هستند میتوانیم گفتگو کنیم و متحد باشیم و از تفرقه جلوگیری کنیم.
🟢 حضرت میفرماید در مواقع اختلاف باید روی نقاط مشترک تکیه کنیم و مشکلات را حل و فصل کنیم نه اینکه به تعداد زیادی اشتراکات پشت پا زده و به یک اختلاف دامن بزنیم.
❇️ حضرت مانند بقیه نوارد نهج البلاغه به صراحت بحث قتل عثمان را رد میکند و خود را از این اتهام ناروا تبرئه میکند.
حضرت عثمان را قبول نداشت ولی راضی به قتل او هم نبود چرا که قتل او موجبات چند جنگ را فراهم کرد و محاکمه نشد تا پولهای از دست رفته برگردد واز او قدیسه هم ساختند.
🟠 معاویه ابومسلم خولانی را با نامه ای پیش حضرت فرستاد و گفت:
اگر کسی به مخالفت با تو پرداخت ما نیز با دستانمان به یاری تو میآییم و با زبان هایمان بر حقانیت تو شهادت میدهیم و در اینجه عذر و حجت برای تو هست تا با عده ای بجنگی.
(حتی ما حاضریم با مخالفین این تصمیم بجنگیم.)
🟡 در واقع معاویه میخواست حضرت عده ی زیادی را بکشد و بعد در مواجهه با شورشها عده ی بیشتری هم کشته شوند و همه ی این اشتباهات به گردن حضرت بیفتد.
حضرت پاسخ دادند : به خدا قسم من حتی یک لحظه هم قصد تحوبل دادن آنها را نداشتم، این امر را با دقت بررسی کردم ولی شما و غیر شما را دارای صلاحیت نیافتم تا آنها را به شما تحویل دهم.
🔵 همچنین در خطبه ۱۶۸ در پاسخ جمعى از صحابه که از او خواستند تکلیف قاتلان عثمان را روشن سازد فرمود:
به همان صلحی که ما به آنها پیشنهاد داده بودیم راضی شدند.
♦️فَأَجَبْنَاهُمْ إِلَى مَا دَعَوْا
ما هم دعوت آنان را اجابت کردیم
♦️ وَ سَارَعْنَاهُمْ إِلَى مَا طَلَبُوا
و به سرعت پیش رفتیم به سمت چیزی که از ما طلب کرده بودند.
🟢 در نهایت با شعله ور شدن آتش جنگ و احساس شکست از سوی یاران معاویه آنها به صلحی که حضرت در ابتدا پیشنهاد دادند رسیدند و از مواضعشان کوتاه آمدند.
🟣 تاریخ و منابع تاریخی از این جهت که توسط دشمنان حضرت از اموی ها و عباسی ها و... نوشته میشد به حضرت خیانت کردند و بر خلاف شخصیت صلح طلب ایشان با القابی مثل قتال العرب (قاتل اعراب) سعی بر دروغ پردازی علیه حضرت کردند ودر اذهان از ایشان شخصیتی جنگ طلب ساختند.
در حالی که ایشان قاتل الکفره و قاتل الفجره (قاتل کفار و گناهکاران) هستند. باید در استفاده از القاب در هیئات مذهبی دقت کرد تا مبادا دنباله رو این جریان ها باشیم.
با آنان نجنگید تا آنان جنگ را آغاز کنند، زیرا به حمد خدا حجت با شماست، و اگر واگذارید تا آنان جنگ را آغاز کنند این هم حجتى دیگرست به سود شما و ضرر ایشان.
به خدا سوگند، هیچگاه جنگ را حتى یک روز به تأخیر نینداختم مگر به آن امید که گروهى از مخالفان به من پیوندند و به وسیله من هدایت شوند. و با چشمان کم سوى خود پرتوى از راه مرا بنگرند و به راه آیند.
3️⃣کارهای غیر انسانی لشکر معاویه:
مانند بستن آب ،کشف عورت عمروعاص و...
4️⃣روشنگری های عمار،
وقعه صفین ص۳۲۱ آمده که :
شخصی پیش عمار آمد و گفت من در مبارزه با معاویه و پیروانش از ساعتى که از خانه بیرون آمدم تردیدى نداشتم و مى دانستم آنها گمراهند و این وضع تا دیشب ادامه داشت؛ ولى خوابى دیدم که مرا مردّد ساخته .
دیدم منادى ما اذان گفت و به یگانگى خدا و رسالت پیامبر اسلام شهادت داد. منادى آنها همین طور.
نماز بر پا شد. همه مانند هم نماز خواندیم.
همه یکنواخت قرآن تلاوت مى کردیم.
[از خواب بیدار شدم] شک و تردید مرا فرا گرفت با خود گفتم: اگر آنها بر باطلند، پس چرا همه چیز آنها مثل ماست؟
خدا مى داند آن شب بر من چه گذشت!
صبح خدمت امیرمؤمنان علی رفتم و مطلب را با او در میان گذاشتم.
امام فرمود: عمّار را ملاقات کرده اى؟ عرض کردم: نه. فرمود: او را ملاقات کن؛ ببین چه مى گوید و اکنون به همین جهت نزد تو آمده ام.
عمّار گفت: صاحب آن پرچم سیاه را که در برابر ماست مى شناسى؟ او عمرو عاص است. من همراه با پیامبر در برابر همین پرچم، سه بار جهاد کرده ام و این دفعه چهارم است و او از آن سه نوبت بهتر نشده، بلکه بدتر و فاجرتر هم شده است. آیا تو در غزوه بدر و اُحُد و حُنین شرکت داشتى؟
یا پدرت شاهد آنها بوده است که براى تو خبر آورد؟،
او گفت: نه. عمّار گفت:
موقعیت امروز ما درخدمت امیرالمومنین همان موقعیت پیامبر در روز بدر و اُحُد و حُنین است و مرکز پرچم آنها همان مرکز پرچم هاى مشرکان و احزاب است.
آیا آن لشکر و کسانى را که در آن هستند مى بینى؟ به خدا سوگند! من دوست داشتم که تمام آنهایى که همراه با معاویه براى مبارزه با ما آمده اند و از اهداف ما جدایند همگى یک گنجشک بودند و من آن گنجشک را از بین مى بردم ...
آیا حقیقت را براى تو روشن ساختم؟،
آن مرد گفت: آرى، بر من روشن شد.
عمّار گفت: حالا هر یک از دو گروه را که مى خواهى انتخاب کن.
5️⃣هاشم بن عُتبه در بین مخالفان :
جریان مواجهه هاشم بن عتبه با جوانی که به سختی میجنگد:
هاشم از او میپرسد چرا با این سرسختی میجنگی، جوان پاسخ میدهد: چون علی نماز نمیخواند واهل دیانت نیست و کافر است (جوان تحت تاثیر فضای رسانه ای معاویه بوده است.)
هاشم برای او تبیین میکند که اولین نماز گذار با پیامبر بوده و در دین خدا فقیه است و از هر کسی به پیامبر نزدیک تر است و...
شخص واژگونی[الرَّاکِسُ] است که به عقب برگشته ،و او کسی است که خدا روی قلب او زنگار کشیده[رَانَ]
♦️ وَ صَارَتْ دَائِرَةُ السَّوْءِ عَلَى رَأْسِهِ
و اتفاقات ناگواری (بدی و فساد) دور سر او می چرخد. [دَائِرَةُ]
🔵 برخی گفته اند مقصود این افرادی که اهل لجاجت اند همان خوارج هستند ولی با توجه به اینکه حضرت در ابتدای نامه از اهل شام حرف میزند، مقصود کسانی هستند که هدایت نشده و همچنان با حضرت مخالفت کردند.
✅ما باید برای اصلاح جامعه وافراد تلاش کنیم و از عدم اصلاح عده ای نا امید نشویم چرا که ظرف برخی وارونه است و تا آن ظرف با روشنگری رو نشود حرفی در آنان اثر ندارد.
🟠 خدای متعال به پیامبر می فرماید:
《انَّکَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتى وَ لا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعاءَ إِذا وَلَّوْا مُدْبِرِینَ؛ نمل - ۸۰ 》
مسلّماً تو نمىتوانى صداى خود را به گوش مردگان برسانى و نه سخنت را به گوش کران هنگامىکه روى برگردانند و دور شوند.
غفرالله لی و لکم الحمدلله رب العالمین
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیانثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
علی جان!
یک حاجی در طواف داری به دهان/ یک حیدر در مصاف داری به دهان/ یک تیغ دو دم به دست داری آقا/ یک تیغ دو دم غلاف داری به دهان/
بسم الله الرحمن الرحیم
شرح نامه ها
۴۰۲/۸/۲ - ٧ربیع االثانی
💢نامه ۵٨💢
موضوع:بیان جنگ صفین
⭕کَتَبَهُ إلى أَهْلِ الاْمْصارِ یَقُصُّ فیهِ ما جَرى بَیْنَهُ وَبَیْنَ أَهْلِ صِفینَ.
این نامه را حضرت برای اهالی شهرهای [الاْمْصارِ]مختلف نوشته اند و ماجرای پیش آمده بین خودشان و اهل صفین( معاویه و سپاهیانش و مردم شام) را بیان میدارد.
♦️وَ کَانَ بَدْءُ أَمْرِنَا
آغاز کار ما این بود که
♦️ أَنَّا الْتَقَیْنَا بِالْقَوْمِ مِنْ أَهْلِ الشَّامِ
ما با مردم شام ملاقات کردیم
♦️وَ الظَّاهِرُ أَنَّ رَبَّنَا وَاحِدٌ وَ نَبِیَّنَا وَاحِدٌ وَ دَعْوَتَنَا فِی الْإِسْلَامِ وَاحِدَةٌ
درحالی که در ظاهر یک پروردگار را میپرستیم و از یک پیامبر پیروی میکنیم و ما و آنها دعوت به اسلام شده ایم و پذیرفته ایم.
🟤 اجتماع ما بر سر این سه رکن(خدا پیامبر و دین) ظاهری است.چرا که ابوسفیان در حال نابیناییاش گفت:
«دَوِّرُوهَا یَا مَعْشَرَ بَنِیاُمَیَّة، فَوَاللهِ مَا مِنْ جَنَّة وَ لا نَارٍ»
ای گروه بنیامیه، خلافت را بین خودتان بچرخانید؛ به خدا قسم، نه بهشتی هست و نه جهنمی.
و یزید میگفت:
«لَعِبَتْ هاشِمُ بِالْمُلْکِ فَلاَ *خَبَرٌ جاءَ وَ لاَ وَحْىٌ نَزَلْ
فرزندان هاشم (رسول خدا) با سلطنت بازى کردند، و در واقع نه خبرى (از سوى خدا) آمده و نه وحیى نازل شده است.
🟣 تعبیر به " ظاهر" نشان میدهد که دینداری اصحاب شام یک دین داری ظاهری و قشری بود به خلاف دینداری یاران امیرالمومنین که عمیق بود.
🔺بنا بر حکمت ۱۸۳ :
مَا اخْتَلَفَتْ دَعْوَتَانِ إِلَّا کَانَتْ إِحْدَاهُمَا ضَلَالَة
هر گاه نزاع و درگیری پیش می آید یا هر دو طرف یا یک طرف باطل اند چون دو حق هیچگاه با هم اختلاف پیدا نمی کنند.
🔺هر چند حضرت در اینجا به ایمان ظاهری آنها شهادت میدهد ولی در موارد بسیاری از جمله در نامه ۱۶ در مورد باطن معاویه و اهل شام هم صحبت میکند:
فَوَ الَّذِی فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ مَا أَسْلَمُوا
سوگند به آن کسى که دانه را در زیر خاک شکافته و انسان را آفریده دشمنان ما اسلام را نپذیرفته بودند،
وَلَکِنِ اسْتَسْلَمُوا وَأَسَرُّوا الْکُفْرَ
بلکه ظاهراً اظهار اسلام مى کردند و کفر را در سینه پنهان مى داشتند،
فَلَمَّا وَجَدُوا أَعْوَاناً عَلَیْهِ أَظْهَرُوهُ
لذا هنگامى که یاورانى بر ضد اسلام یافتند نشانه هاى کفر خود را آشکار ساختند.
🔵 البته درنگاه حضرت همین ایمان ظاهری هم برای به توافق رسیدن و جلوگیری از اختلاف و تفرقه در اسلام کافی است:
♦️وَ لَا نَسْتَزِیدُهُمْ فِی الْإِیمَانِ بِاللَّهِ
ما چیزی بیش از این ظاهر ایمان به خدا از آنها نمی خواستیم و طلب افزایش ایمان نداشتیم.
♦️وَ التَّصْدِیقِ بِرَسُولِهِ وَ لَا یَسْتَزِیدُونَنَا
آنها هم چیزی بیشتر از همین اعتقادات ازما نمی خواستند.
♦️وَ الْأَمْرُ وَاحِدٌ
ظاهر امر ما و آنها (اصحاب معاویه و اهل شام) یکی بود.
توجه به این نکته مهم است که وقتی حضرت ایمان ظاهری معاویه و اهل شام را برای مذاکره و توافق کافی میداند، ما هم به جز جریان سلفی و وهابی و امثالهم با اهل سنت که حتی بسیاری از انها دوستدار ائمه هم هستند میتوانیم گفتگو کنیم و متحد باشیم و از تفرقه جلوگیری کنیم.
✅ ما دنبال همین توحید هستیم:
شیخ صدوق در توحید:
إِنَّ أَعْرَابِیّاً قَامَ یَوْمَ الْجَمَلِ إِلَى أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع فَقَالَ
یک عرب بادیه نشبن در بحبوحه جنگ جمل از حضرت چنین پرسید :
یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ أَ تَقُولُ إِنَّ اللَّهَ وَاحِدٌ
ای امیر المؤمنین آیا شما میگویید خدا یکی است.
قَالَ فَحَمَلَ النَّاسُ عَلَیْهِ قَالُوا
مردم با شنیدن سوال در آن موقعیت به طرفش هجوم آورده و گفتند
یَا أَعْرَابِیُّ أَ مَا تَرَى مَا فِیهِ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ مِنْ تَقَسُّمِ الْقَلْبِ
ای بادیه نشین آیا نمی بینی حضرت در چه شرایطی است و چقدر فکر درگیر و پراکنده است؟
فَقَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع دَعُوهُ
امیرالمؤمنین فرمود رهایش کتید
فَإِنَّ الَّذِی یُرِیدُهُ الْأَعْرَابِیُّ هُوَ الَّذِی نُرِیدُهُ مِنَ الْقَوْم
آن چیزی که این بادیه نشین از ما میخواهد همان است که ما از این قوم (اهل جنگ جمل) میخواهیم.
حضرت در پاسخ فرد در بحبوحه جنگ با چنین بحث کلامی عمیقی پاسخ اورا داد:
واحد بودن خدا چهار وجه دارد، دو وجه درست و دو وجه نادرست.
۱. واحد عددی باطل است: خدا یک است. یکی که دو و سه هم شاید داشته باشد. (مشابه دارد)
۲. واحد نوعی باطل است: خدا یک نفر از نوع خاصی است (یک نفر از نوع انسان)
۳. واحد به معنای "لیس کمثله شیء" این درست است.
۴.واحد به معنای موجودی که نه جزء مادی دارد نه عقلی، این درست است.
♦️ إِلَّا مَا اخْتَلَفْنَا فِیهِ مِنْ دَمِ عُثْمَانَ
نقطه اختلافی ما، خون عثمان بود.
♦️ وَ نَحْنُ مِنْهُ بَرَاءٌ
درحالی که ما از خون عثمان بریء بودیم.
🟢 حضرت میفرماید در مواقع اختلاف باید روی نقاط مشترک تکیه کنیم و مشکلات را حل و فصل کنیم نه اینکه به تعداد زیادی اشتراکات پشت پا زده و به یک اختلاف دامن بزنیم.
❇️ حضرت مانند بقیه نوارد نهج البلاغه به صراحت بحث قتل عثمان را رد میکند و خود را از این اتهام ناروا تبرئه میکند.
حضرت عثمان را قبول نداشت ولی راضی به قتل او هم نبود چرا که قتل او موجبات چند جنگ را فراهم کرد و محاکمه نشد تا پولهای از دست رفته برگردد واز او قدیسه هم ساختند.
🟠 معاویه ابومسلم خولانی را با نامه ای پیش حضرت فرستاد و گفت:
فَإِنَّکَ قَدْ قُمْتَ بِأَمْرٍ وَ تَوَلَّیْتَهُ وَ اللَّهِ مَا أُحِبُّ أَنَّهُ لِغَیْرِکَ إِنْ أَعْطَیْتَ الْحَقَّ مِنْ نَفْسِکَ
ما حکومت را فقط برای تو میدانیم به شرط اینکه حق را در مورد خود اجرا کنی.
أَنَّ عُثْمَانَ قُتِلَ مُسْلِماً مُحْرِماً مَظْلُوماً
عثمان مظلوم کشته شد و خونش محترم بود
فَادْفَعْ إِلَیْنَا قَتَلَتَهُ وَ أَنْتَ أَمِیرُنَا.
قاتلان عثمان را تحویل بده تا تو را به عنوان امیرمان بپذیریم
فَإِنْ خَالَفَکَ أَحَدٌ مِنَ النَّاسِ کَانَتْ أَیْدِینَا لَکَ نَاصِرَةً وَ أَلْسِنَتُنَا لَکَ شَاهِدَةً وَ کُنْتَ ذَا عُذْرٍ وَ حُجَّةٍ.
اگر کسی به مخالفت با تو پرداخت ما نیز با دستانمان به یاری تو میآییم و با زبان هایمان بر حقانیت تو شهادت میدهیم و در اینجه عذر و حجت برای تو هست تا با عده ای بجنگی.
(حتی ما حاضریم با مخالفین این تصمیم بجنگیم.)
🟡 در واقع معاویه میخواست حضرت عده ی زیادی را بکشد و بعد در مواجهه با شورشها عده ی بیشتری هم کشته شوند و همه ی این اشتباهات به گردن حضرت بیفتد.
فَقَالَ لَهُ عَلِیٌّ «اغْدُ عَلَیَّ غَداً فَخُذْ جَوَابَ کِتَابِکَ»
در پاسخ فرمود: فردا برای جواب بیا.
فَانْصَرَفَ ثُمَّ رَجَعَ مِنَ الْغَدِ لِیَأْخُذَ جَوَابَ کِتَابِهِ
سپس برگشت و فردای آن روز برای دریافت پاسخ نامه به مسجدواردشد.
فَوَجَدَ النَّاسَ قَدْ بَلَغَهُمُ الَّذِی جَاءَ فِیهِ فَلَبِسَتِ الشِّیعَةُ أَسْلِحَتَهَا ثُمَّ غَدَوْا فَمَلَئُوا الْمَسْجِدَ
پس مسجد را پر از مردمی یافت که مسلح و آماده نبرد ایستاده بودند
وَ أَخَذُوا یُنَادُونَ کُلُّنَا قَتَلَ ابْنَ عَفَّانَ وَ أَکْثَرُوا مِنَ النِّدَاءَ بِذَلِکَ
وبیشترشان فریاد میزدند همه ما قاتلان عثمان هستیم.
وَ أُذِنَ لِأَبِی مُسْلِمٍ فَدَخَلَ عَلَى عَلِیٍّ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ فَدَفَعَ إِلَیْهِ جَوَابَ کِتَابِ مُعَاوِیَةَ
ابی مسلم نزد امیرالمؤمنین رفت تا پاسخش را بگیرد ولی حضرت جواب رد به خواسته او داد.
فَقَالَ لَهُ أَبُو مُسْلِمٍ ... بَلَغَ الْقَوْمَ أَنَّکَ تُرِیدُ أَنْتَدْفَعَ إِلَیْنَا قَتَلَةَ عُثْمَانَ فَضَجُّوا وَ اجْتَمَعُوا وَ لَبِسُوا السِّلَاحَ وَ زَعَمُوا أَنَّهُمْ کُلَّهُمْ قَتَلَةُ عُثْمَانَ
من به معاویه میگویم تو قصد داشتی قاتلان را تحویل بدهی ولی با وجود این مردم مسلح که خود را قاتل عثمان میدانستند شدنی نبود.
فَقَالَ عَلِیٌّ-: «وَ اللَّهِ مَا أَرَدْتُ أَنْ أَدْفَعَهُمْ إِلَیْکَ طَرْفَةَ عَیْنٍ لَقَدْ ضَرَبْتُ هَذَا الْأَمْرَ أَنْفَهُ وَ عَیْنَیْهِ مَا رَأَیْتُهُ یَنْبَغِی لِی أَنْ أَدْفَعَهُمْ إِلَیْکَ وَ لَا إِلَى غَیْرِکَ.»
حضرت پاسخ دادند : به خدا قسم من حتی یک لحظه هم قصد تحوبل دادن آنها را نداشتم، این امر را با دقت بررسی کردم ولی شما و غیر شما را دارای صلاحیت نیافتم تا آنها را به شما تحویل دهم.
🔵 همچنین در خطبه ۱۶۸ در پاسخ جمعى از صحابه که از او خواستند تکلیف قاتلان عثمان را روشن سازد فرمود:
یَا إِخْوَتَاهُ! إِنِّی لَسْتُ أَجْهَلُ مَا تَعْلَمُونَ،
برادران من! از آنچه شما مى دانید من بى اطلاع نیستم;
وَلکِنْ کَیْفَ لِی بِقُوَّة
ولى چگونه مى توانم در شرایط فعلى قدرت بر این کار را مجازات قاتلان عثمان به دست آورم؟
وَالْقَوْمُ الْمُجْلِبُونَ عَلَى حَدِّ شَوْکَتِهِمْ، یَمْلِکُونَنَا وَلاَ نَمْلِکُهُمْ
کسانى که بر عثمان شوریدند همچنان بر قدرت و شوکت خویش باقى اند و در حال حاضر بر ما مسلّط اند و ما بر آن ها سلطه اى نداریم.
☑️ علاوه بر نقاط اشتراک (دین یکسان) یکی از نقاط اختلاف حضرت با معاویه همین اتهام قتل عثمان است که حضرت به آن اشاره کردند.
♦️فَقُلْنَا تَعَالَوْا نُدَاوِی مَا لَا یُدْرَکُ الْیَوْمَ
گفتیم بیایید مداوا کنیم[نُدَاوِی] تا دردی از دیروز به امروز کشیده نشود.
♦️بِإِطْفَاءِ النَّائِرَةِ وَ تَسْکِینِ الْعَامَّةِ
بیایید برای خاموش کردن[بِإِطْفَاءِ] آتش جنگ.و آرام کردن خشم عمومی
بیایید با مذاکره و صلح مانع از جنگ و خونریزی و خشم عمومی شویم.
♦️ حَتَّى یَشْتَدَّ الْأَمْرُ وَ یَسْتَجْمِعَ
تا امر خلافت محکم و اجتماع حاصل شود.
♦️فَنَقْوَى عَلَى وَضْعِ الْحَقِّ فِی مَوَاضِعِهِ مَوَاضِعَهُ
پس ما قدرتی پیدا کنیم که حق را در جایگاه خود بگذاریم.
♦️فَقَالُوا بَلْ نُدَاوِیهِ بِالْمُکَابَرَةِ
آنها گفتند ما این مشکل را با جنگ و دشمنی[الْمُکَابَرَةِ] اصلاح میکنیم.
_پاسخ معاویه به پیشنهاد صلح از سوی حضرت:
♦️فَأَبَوْا حَتَّى جَنَحَتِ الْحَرْبُ
از سازش ابا کردند تا اینکه بالاخره پرنده جنگ بالهایش را [جَنَحَتِ] گشود.
♦️وَ رَکَدَتْ وَ وَقَدَتْ نِیرَانُهَا وَ حَمِشَتْ
و جنگ استقرار یافت[رَکَدَتْ] و شعله هایش روشن شد[وَقَدَتْ]
و شعله هایش گُر گرفت[حَمِشَتْ]
حضرت در ابتدای امر دعوت به صلح کردند ولی وقتی آنها این صلح را نپذیرفتند و شعله های جنگ را برافروختند، همراه با یارانشان مردانه ایستادند.
♦️فَلَمَّا ضَرَّسَتْنَا وَ إِیَّاهُمْ
وقتی مرگ دندانهایش را بر ما و آنها فشار داد. [ضَرَّسَتْنَا]
♦️وَ وَضَعَتْ مَخَالِبَهَا فِینَا وَ فِیهِمْ
و چنگالهایش را در گوشت ما و آنها فرو برد. [مَخَالِبَهَا]
♦️أَجَابُوا عِنْدَ ذَلِکَ إِلَى الَّذِی دَعَوْنَاهُمْ إِلَیْهِ
به همان صلحی که ما به آنها پیشنهاد داده بودیم راضی شدند.
♦️فَأَجَبْنَاهُمْ إِلَى مَا دَعَوْا
ما هم دعوت آنان را اجابت کردیم
♦️ وَ سَارَعْنَاهُمْ إِلَى مَا طَلَبُوا
و به سرعت پیش رفتیم به سمت چیزی که از ما طلب کرده بودند.
🟢 در نهایت با شعله ور شدن آتش جنگ و احساس شکست از سوی یاران معاویه آنها به صلحی که حضرت در ابتدا پیشنهاد دادند رسیدند و از مواضعشان کوتاه آمدند.
🟣 تاریخ و منابع تاریخی از این جهت که توسط دشمنان حضرت از اموی ها و عباسی ها و... نوشته میشد به حضرت خیانت کردند و بر خلاف شخصیت صلح طلب ایشان با القابی مثل قتال العرب (قاتل اعراب) سعی بر دروغ پردازی علیه حضرت کردند ودر اذهان از ایشان شخصیتی جنگ طلب ساختند.
در حالی که ایشان قاتل الکفره و قاتل الفجره (قاتل کفار و گناهکاران) هستند. باید در استفاده از القاب در هیئات مذهبی دقت کرد تا مبادا دنباله رو این جریان ها باشیم.
🔺حضرت در نامه ۵۳ به مالک فرمود: وَلاَ تَدْفَعَنَّ صُلْحاً دَعَاکَ إِلَیْهِ عَدُوُّکَ وَلِلَّهِ فِیهِ رِضًى، فَإِنَّ فِی الصُّلْحِ دَعَةً لِجُنُودِکَ وَرَاحَةً مِنْ هُمُومِکَ وَأَمْناً لِبِلاَدِکَ،
اگر از دشمنان به تو پیشنهاد صلحی داد که مورد رضایت خداست وموجب راحتی و آسایش وامنیت بلاد میشود حتما بپذیر.
_خود حضرت در عمل و سیره به محتوای آن نامه عمل کردند و در چنین موقعیتی صلح را پذیرفتند.
♦️حَتَّى اسْتَبَانَتْ عَلَیْهِمُ الْحُجَّةُ
تا اینکه حجت بر آنها روشن شود[اسْتَبَانَتْ]
♦️ وَ انْقَطَعَتْ مِنْهُمُ الْمَعْذِرَةُ
و آن بهانه قتل عثمان قطع شود و از بین برود.
✅در طول ۱۸ ماهی که حضرت و نیروها در آستانه جنگ صفین بودند اتفاقات زیادی افتاد که حقانیت امیرالمومنین را ثابت کرد:
1️⃣شروع جنگ از طرف معاویه،
در نامه ۱۴ امده :
لَا تُقَاتِلُوهُمْ حَتَّى یَبْدَءُوکُمْ فَإِنَّکُمْ بِحَمْدِ اللَّهِ عَلَى حُجَّةٍ وَ تَرْکُکُمْ إِیَّاهُمْ حَتَّى یَبْدَءُوکُمْ حُجَّةٌ أُخْرَى لَکُمْ عَلَیْهِم
با آنان نجنگید تا آنان جنگ را آغاز کنند، زیرا به حمد خدا حجت با شماست، و اگر واگذارید تا آنان جنگ را آغاز کنند این هم حجتى دیگرست به سود شما و ضرر ایشان.
2️⃣صبر امام برای هدایت،
در خطبه ۵۵ امده :
فَوَاللَّهِ مَا دَفَعْتُ الْحَرْبَ یَوْماً إِلَّا وَ أَنَا أَطْمَعُ أَنْ تَلْحَقَ بِی طَائِفَةٌ فَتَهْتَدِیَ بِی وَ تَعْشُوَ إِلَى ضَوْئِی
به خدا سوگند، هیچگاه جنگ را حتى یک روز به تأخیر نینداختم مگر به آن امید که گروهى از مخالفان به من پیوندند و به وسیله من هدایت شوند. و با چشمان کم سوى خود پرتوى از راه مرا بنگرند و به راه آیند.
3️⃣کارهای غیر انسانی لشکر معاویه:
مانند بستن آب ،کشف عورت عمروعاص و...
4️⃣روشنگری های عمار،
وقعه صفین ص۳۲۱ آمده که :
شخصی پیش عمار آمد و گفت من در مبارزه با معاویه و پیروانش از ساعتى که از خانه بیرون آمدم تردیدى نداشتم و مى دانستم آنها گمراهند و این وضع تا دیشب ادامه داشت؛ ولى خوابى دیدم که مرا مردّد ساخته .
دیدم منادى ما اذان گفت و به یگانگى خدا و رسالت پیامبر اسلام شهادت داد. منادى آنها همین طور.
نماز بر پا شد. همه مانند هم نماز خواندیم.
همه یکنواخت قرآن تلاوت مى کردیم.
[از خواب بیدار شدم] شک و تردید مرا فرا گرفت با خود گفتم: اگر آنها بر باطلند، پس چرا همه چیز آنها مثل ماست؟
خدا مى داند آن شب بر من چه گذشت!
صبح خدمت امیرمؤمنان علی رفتم و مطلب را با او در میان گذاشتم.
امام فرمود: عمّار را ملاقات کرده اى؟ عرض کردم: نه. فرمود: او را ملاقات کن؛ ببین چه مى گوید و اکنون به همین جهت نزد تو آمده ام.
عمّار گفت: صاحب آن پرچم سیاه را که در برابر ماست مى شناسى؟ او عمرو عاص است. من همراه با پیامبر در برابر همین پرچم، سه بار جهاد کرده ام و این دفعه چهارم است و او از آن سه نوبت بهتر نشده، بلکه بدتر و فاجرتر هم شده است. آیا تو در غزوه بدر و اُحُد و حُنین شرکت داشتى؟
یا پدرت شاهد آنها بوده است که براى تو خبر آورد؟،
او گفت: نه. عمّار گفت:
موقعیت امروز ما درخدمت امیرالمومنین همان موقعیت پیامبر در روز بدر و اُحُد و حُنین است و مرکز پرچم آنها همان مرکز پرچم هاى مشرکان و احزاب است.
آیا آن لشکر و کسانى را که در آن هستند مى بینى؟ به خدا سوگند! من دوست داشتم که تمام آنهایى که همراه با معاویه براى مبارزه با ما آمده اند و از اهداف ما جدایند همگى یک گنجشک بودند و من آن گنجشک را از بین مى بردم ...
آیا حقیقت را براى تو روشن ساختم؟،
آن مرد گفت: آرى، بر من روشن شد.
عمّار گفت: حالا هر یک از دو گروه را که مى خواهى انتخاب کن.
5️⃣هاشم بن عُتبه در بین مخالفان :
جریان مواجهه هاشم بن عتبه با جوانی که به سختی میجنگد:
هاشم از او میپرسد چرا با این سرسختی میجنگی، جوان پاسخ میدهد: چون علی نماز نمیخواند واهل دیانت نیست و کافر است (جوان تحت تاثیر فضای رسانه ای معاویه بوده است.)
هاشم برای او تبیین میکند که اولین نماز گذار با پیامبر بوده و در دین خدا فقیه است و از هر کسی به پیامبر نزدیک تر است و...
(فَهُوَ أَوَّلُ مَنْ صَلَّى مَعَ رَسُولِ اللَّهِ وَ أَفْقَهُهُ فِی دِینِ اللَّهِ وَ أَوْلَاهُ بِرَسُولِ اللَّهِ و.....)
این چنین با بیان صفات حضرت و روشنگری مانع از جنگیدن آن جوان در جبهه باطل شد و آن جوان توبه کرد.
6️⃣ شهادت عمار:
پیامبر خدا (ص ) فرمود :
یا عمار سَتَقْتُلُکَ الْفِئَةُ الْبَاغِیَة
هر گروهی که تو را کشت ان گروه باطل است. (خون عمار میزان و معیار شد)
♦️فَمَنْ تَمَّ عَلَى ذَلِکَ مِنْهُمْ
هر کدام از آنها که بر این مطلب پایدار بودند، حکمیت قرآن را پذیرفتند.
♦️فَهُوَ الَّذِی أَنْقَذَهُ اللَّهُ مِنَ الْهَلَکَةِ، وَ مَنْ لَجَّ وَ تَمَادَى
کسی که لجاجت به خرج داد و دشمنی کرد
♦️فَهُوَ الرَّاکِسُ الَّذِی رَانَ اللَّهُ عَلَى قَلْبِهِ
شخص واژگونی[الرَّاکِسُ] است که به عقب برگشته ،و او کسی است که خدا روی قلب او زنگار کشیده[رَانَ]
♦️ وَ صَارَتْ دَائِرَةُ السَّوْءِ عَلَى رَأْسِهِ
و اتفاقات ناگواری (بدی و فساد) دور سر او می چرخد. [دَائِرَةُ]
🔵 برخی گفته اند مقصود این افرادی که اهل لجاجت اند همان خوارج هستند ولی با توجه به اینکه حضرت در ابتدای نامه از اهل شام حرف میزند، مقصود کسانی هستند که هدایت نشده و همچنان با حضرت مخالفت کردند.
✅ما باید برای اصلاح جامعه وافراد تلاش کنیم و از عدم اصلاح عده ای نا امید نشویم چرا که ظرف برخی وارونه است و تا آن ظرف با روشنگری رو نشود حرفی در آنان اثر ندارد.
🟠 خدای متعال به پیامبر می فرماید:
《انَّکَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتى وَ لا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعاءَ إِذا وَلَّوْا مُدْبِرِینَ؛ نمل - ۸۰ 》
مسلّماً تو نمىتوانى صداى خود را به گوش مردگان برسانى و نه سخنت را به گوش کران هنگامىکه روى برگردانند و دور شوند.
غفرالله لی و لکم الحمدلله رب العالمین