⭕️ و من کتاب له (علیه السلام) إلى طلحة و الزبیر (مع عمران بن الحِصین/الحُصین الخزاعی)
این نامه را جناب عمران ابن الحصین خزاعی به سمت طلحه و زبیر بردند
ذَکَره أبو جعفر الإسکافی فی کتاب المقامات فی مناقب أمیرالمؤمنین (علیه السلام):
مرحومه سید میفرماید من این نامه را در کتابی به نام الملاقات فی مناقب امیرالمومنین نوشته ی ابوجعفر اسکافی پیدا کردم .
_ سابقا عرض شد که اکثر قریب به اتفاق نهج البلاغه سندآن ذکر نشده و در برخی موارد سند ذکر شده که یکی از آنها نامه ۵۴ میباشد که سید رضی از کتاب المقامات ذکر کرده است که این کتاب هم اینک موجود است.
_ این نامه را سید رضی تقطیع کرده که برخی از این نامه را آورده و برخی را ذکر نکرده است .
_ این نامه را امیرالمومنین برای طلحه، زبیر و عایشه نوشته اند که در بخش پایانی به عایشه نیز نکاتی را متذکر میشوند هر چند بخش مربوط به عایشه در نهج البلاغه نیامده است و نامه تقریبا دو برابر چیزی است که در نهج هست.
_عمران بن الحصین از شخصیت هایی است که در مورد او مطالبی نقل شده و گاه ضد و نقیض هستند ولی ابن ابی الحدید از او روایتی نقل میکند که نشان دهنده جایگاه اوست:
_ عن عمران بن الحصین أنَّهُ قالَ لِرَسولِ اللّه ِ صلى الله علیه و آله ـ: یا رَسولَ اللّه ِ
عمران ابن الحصین روزی خدمت پیامبر رسیدند و به پیامبر گفتند
یک شهیدی که در راه خدا به شهادت رسیده است این بالاترین اجر را ندارد بلکه آن جوانی که میتواند گناه کند ولی[ مِمَّنْ قَدَرَ فَعَفَّ]عفت به خرج میدهد بالاتر از شهید است .
_ نزدیک است که یک انسان و یک جوان عفیف به درجه ی ملائکه برسد و نزدیک است از شهدا بالاتر رود
طلحه و زبیر شما دو نفر به خوبی میدانید اگر چه کتمان میکنید .
_ یکی از حقایقی که در عالم هست این که افرادی که جریانات مخالف را هدایت میکنند خوب میدانند حق با کیست و حق با علی است ولی در عین حال لجاجت به خرج میدهند و یه عده هم از روی نادانی و یا هوس به دنبال اینان هستند ولی اینان در مقابل خدا هیچ عذری ندارند چون خیلی خوب همه چیز را میدانند
ردای خلافت را کسی پوشید که در حد واندازه آن لباس نبود.ابابکر لباس خلافتی پوشیددر حالیکه بخوبی میدانست جایگاه من، جایگاه خلافت است.او هیچ نسبتی با این جایگاه ندارد.
_ به خلاف خلفای قبلی که با کودتا، وصیت خلیفه اول، و شورای نمایشی به حکومت رسیدند، من در یک انتخابات واقعی به عنوان حاکم انتخاب شدم، آن هم به نحوی که خودم هیچ تمایلی به این کار نداشتم و مردم به صورت خود جوش با من بیعت کردند. پس همانگونه که شما خلافت نمایشی خلفای قبلی را پذیرفتید باید خلافت واقعی مرا نیز بپذیرید.
شما خوب میدانید من هیچگاه به سمت مردم برای بیعت گرفتن نرفتم و دست کسی را نگرفتم که با من بیعت کند
و این مردم بودند که آمدند و دست مرا کشیدند .
_ تعبیر خود حضرت این است که :
هرچه دست خود را جمع و جذب میکردم مردم دست مرا میکشیدند .
طلحه و زبیر شما خود آنجا بودید و میدانید که دنبال خلافت و حکومت نبودم و مردم به سمت من می آمدند.
↙️ این استدلال امیر المؤمنین است
طلحه و زبیر شما با چه مجوزی بر علیه من میخواهید جنگ شروع کنید ؟؟
اگر جریان خلفا را قبول دارید
هیچکدام از خلفای قبل با رای مردم منسوب نشدند
خلیفه ی اول با کودتای نظامی بر سر کار آمد
خلیفه ی دوم که به نسخ خلیفه ی اول آمد
خلیفه ی سوم که بادیک شورای شش نفره مهندسی شده بر سر کار آمد
و من تنها فردی هستم که با اقبال عمومی روی کار آمدم و خلافت به من رسید .
_ شما چطور به خودتان جرأت میدهید که در مقابل کسی که نه مثل سه خلیفه ی پیشین بلکه هم از جانب خدا و هم با اقبال عمومی بر سر کار آمده وارد جنگ شوید ؟
✳️ حضرت در خطبه ۳ شقشقیه میفرماید:
اگر این جمعیت با این شدت و حدت نمی آمدند من خلافت را قبول نمیکردم
چون امامت چیزی است و خلافت چیزی است. امامت غصب شدنی نیست
وقتی امیرالمومنین ۲۵ سال خانه نشین بودند امام بودند، فقط خلافت نداشتند خلافت غصب شدنی است ولی امامت غصب شدنی نیست. من برای خلافت هم مثل بقیه خلفا نبودم و برای خلیفه شدنم جمعیت آمد .
و آنقدر جمعیت زیاد بود که نزدیک بود عبای من پاره شود و انگشت پای من زیر دست و پا بماند بعضی گفتند که حسنین که محافظ امیرالمؤمنین بودند به کناری پرتاب شدند و جمعیت اینگونه بود
حال، شما چطور به خود اجازه میدهید در مقابل این جمعیت بایستید و سر ناسازگاری و جنگ داشته باشید.
💠 وَ إِنَّکُمَا مِمَّنْ أَرَادَنِی وَ بَایَعَنِی،
شما دو نفر کسانی بودید که مرا اراده کردید[ارادَنی] به سمت من آمدید.
رفت و آمد زیادی کردند و در نهایت خطاب به امام گفتند: ما کسی را سزاوارتر از تو که دارای سابقه طولانی تر در اسلام و حق قرابت بیشتری با پیامبر صلی الله علیه و آله داشته باشد سراغ نداریم.
ای طلحه و زبیر همه ی مردم [ لَمْ تُبَایِعْنِی ] آمدند و بیعت کردند و نه از روی زور [سلطانً غالب]
(منظور از زور مثل خلیفه اول که در کوچه میگشت و میگفت هر کسی با من بیعت نکند کتک میخورد )
میفرماید من با زور کسی را نیاوردم که با من بیعت کند.(با هرسه کلمه آمده )
_ " وَ لَا لِحِرْصٍ" یا به خاطر حرص به متاع دنیا با من بیعت نکردند؛
یا به خاطر
_ "لِعِرضٍ حَاضِرٍ " یا برای حرفهای نمایشی که نظر دیگران را جلب کند.
و یا به خاطر
_ " لعَرَض " کالای دنیا باشد.
(من با وعده و وعید یا با پول و خریدن رای از کسی بیعت نگرفتم . زاهد بودم و کسی به خاطر رسیدن به دنیا با من بیعت نکرد)
✅ هر انتخاباتی دو نقطه ضعف دارد و می تواند آن را از اعتبار ساقط کند، یکی اجبار، یکی تطمیع و خریدن رای.
در انتخاب من به عنوان حاکم هیچ کدام از این دو حالت نبود پس دلیلی بر انکار خلافت من وجود ندارد.
حضرت در این بخش چند احتمال برای بیعت شکنی طلحه و زبیر ذکر کرده و همه را باطل میکند تا هیچ حجتی برای آنها باقی نماند:
💠فَإِنْ کُنْتُمَا بَایَعْتُمَانِی طَائِعَیْنِ
اگر شما با میل و رغبت با من بیعت کردید.
💠فَارْجِعَا وَ تُوبَا إِلَى اللَّهِ مِنْ قَرِیبٍ
برگردید به زودی توبه کنید،
۱. اگر بیعت شما با رضا و رغبت و اراده بوده است (که بوده ) پس هیچ دلیلی بر نقض بیعت ندارید و باید به بیعت گذشته برگردید البته باید توبه کنید برای پیمان شکنی و ایستادن مقابل امام.
💠وَ إِنْ کُنْتُمَا بَایَعْتُمَانِی کَارِهَیْنِ
۲. اگر شما کراهتا بیعت کرده اید در واقع اثبات نفاق خودتان است و این دلیل بر ضد شماست.
_ اگر بنا باشد هر کسی چیزی بگوید و بعد ادعا کند، نه من در دلم چیز دیگری بود که سنگ روی سنگ بند نمی شود. ملاک فعل افراد است، آنچه آشکار میکنند و با رضا و رغبت خویش انجام می دهند.
💠فَقَدْ جَعَلْتُمَا لِی عَلَیْکُمَا السَّبِیلَ
شما به نفع من بر علیه خودتان راه باز کردید و حجت را به من دادید که بر علیه شما دلیل بیاورم.
بعد از عقد قرارداد، برای به هم زدن آن به جملات ضعیف و چند پهلو اتکا نکن .
یعنی در تمام قرادادهای رسمی ملاک ظاهر الفاظ است.
در خطبه ۸ وقتی طلحه و زبیر دنبال بهانه ای بودند تا از بیعت حضرت خارج و بر علیه حضرت جنگ آغاز کنند گفتند اگر چه ما در ظاهر پیمان بستیم ولی در دلمان حرف دیگری بود؛
قسم به جان خودم در بین مهاجرین شما مستحق تقیه و کتمان حق نبوده اید.
_ اگر بگویید ما از روی ترس بیعت کرده ایم، نه از روی اختیار، این حرف هم رد میشود، افراد ضعیف تر از شما بیعت نکردند و کسی با آنها کاری نداشت، شما که برای خودتان صاحب قدرت بودید، چطور ترسیدید؟
_ هیچ کسی مجبور به بیعت نبود، مخصوصا شما دو نفر که هم جایگاه اجتماعی داشتید هم از قدرت برخوردار بودید و در صورت صلاحدید به راحتی می توانستید بیعت نکنید.
همانگونه که امثال عبدالله بن عمر،
سعد ابی وقاص ، بیعت نکردند و اتفاقی هم برای آنها نیفتاد.
تقیه و ترس دلیل می خواهد در حالی که هیچ دلیلی بر تقیه وجود نداشته است.
✴️ أنّ عمّارا دعا ابن عمر و سعدا و محمّد بن مسلمة إلى بیعته علیه السّلام فأبوا،
عمار بسوی ابن عمر و سعد و محمد رفت و انان را دعوت به بیعت کرد. ابا کردند
فأخبر علیّا علیه السّلام بذلک فقال علیه السّلام:دع هؤلاء الرهط،
خبر به امام رسید ، فرمود عمار این گروه را رها کن
اَمّا ابن عمر فضعیف،
اما پسر عمر فرد ضعیفی ست بیعت نمیکند
و أما سعد فحسود
واما سعد ابی وقاص حسود است چون حکومت به او نرسیده
و ذنبی إلى محمّد بن مسلمة انّی قتلت أخاه یوم خیبر
ومحمدبن مسلمه ، چون در روز خیبر برادر او بدست من کشته شده کینه دارد، بیعت نمی کند.
تخلّف قدامة بن مظعون ، وهبان بن صیفی ، عبد اللّه بن سلام ، المغیرة بن شعبة، عن بیعته علیه السّلام أیضا
وافراد دیگری ، این اسامی بوده اند که با حضرت بیعت نکرد
💮اگر شما واقعا از روی ترس بیعت کردید، چرا از روی ترس ترک جنگ نمی کنید؟
چگونه در روزی که هنوز حکومت من مستقر نشده و بیعت به طور کامل محقق نشده بود از من ترسیده و بیعت کردید ولی اکنون که حکومت به دست من افتاده و عملا صاحب قدرت هستم هیچ ترسی ندارید و عملا مخالفت میکنید؟
پیداست که اینها بهانه های واهی هستند برای بیعت شکنی .
♻️ علامه شوشتری به نقل از الامامه و السیاسه ابن قتیبه دینوری مینویسد در جریان جنگ جمل حضرت فرمود:
قالَ عَلِیٌّ : أوَلَم تُبایِعنی یا أبا مُحَمَّدٍ طائِعا غَیرَ مُکرَهٍ ؟
سپس هر کسی به اندازه ی حکمی که برای او صادر میشود مقصر شناخته شود هر کسی به اندازه جرمی که مرتکب شده، جزا را متحمل شود.
_ اگر شما بگویید ما اول که بیعت کردیم فکر میکردیم شما صالح هستید، ولی الان به این نتیجه رسیدیم که شما قاتل عثمان هستید و باید با شما جنگید! این استدلال هم باطل است چرا که اهل مدینه شهادت میدهند شما عثمان را کشتید نه من.
❇️ ابن قتیبه در الامامه و السیاسه مینویسد:
بعد از اینکه طلحه و زبیر و عایشه وارد کوفه شدند، عایشه خطبه ای برای مردم خواند و از مظلومیت و قتل عثمان توسط امیرالمومنین حرف زد. در همین هنگام:
أتاهم رجل من أشراف البصرة بکتاب کان کتبه طلحة فی التألیب على قتل عثمان ،
مردی از اهل بصره بلند شد و نامه ای را به طلحه نشان داد،
فقال لطلحة : هل تعرف هذا الکتاب ؟
گفت طلحه آیا این نامه را میشناسی
قال : نعم .
گفت : بله
قال : فما ردک على ما کنت علیه ؟ وکنت أمس تکتب إلینا تؤلبنا على قتل عثمان ،
این نامه ای است که برای من نوشتی تا به شما بپیوندیم برای قتل عثمان،
وأنت الیوم تدعونا إلى الطلب بدمه ،
چه شده دیروز قاتل عثمان بودی و امروز خونخواه عثمان؟
↩️ وقعه صفین:
عبید الله بن عمر که فرزند خلیفه دوم است، بعد از قتل پدرش، ابولولو و چند نفر دیگر را به قتل رساند.
وقتی امیرالمومنین به حکومت رسید فرمود باید او محاکمه شود و او نیز شبانه به شام فرار کرد.
معاویه از او استقبال کرد و منبری فراهم کرد تا ضد امیرالمومنین حرف بزند:
بسم الله الرحمن الرحیم
شرح نامه ها
۱۴۰۲/۰۷/۲۹ - ۶ربیع الثانی
💢 نامه ۵۴💢
⭕️ و من کتاب له (علیه السلام) إلى طلحة و الزبیر (مع عمران بن الحِصین/الحُصین الخزاعی)
این نامه را جناب عمران ابن الحصین خزاعی به سمت طلحه و زبیر بردند
ذَکَره أبو جعفر الإسکافی فی کتاب المقامات فی مناقب أمیرالمؤمنین (علیه السلام):
مرحومه سید میفرماید من این نامه را در کتابی به نام الملاقات فی مناقب امیرالمومنین نوشته ی ابوجعفر اسکافی پیدا کردم .
_ سابقا عرض شد که اکثر قریب به اتفاق نهج البلاغه سندآن ذکر نشده و در برخی موارد سند ذکر شده که یکی از آنها نامه ۵۴ میباشد که سید رضی از کتاب المقامات ذکر کرده است که این کتاب هم اینک موجود است.
_ این نامه را سید رضی تقطیع کرده که برخی از این نامه را آورده و برخی را ذکر نکرده است .
_ این نامه را امیرالمومنین برای طلحه، زبیر و عایشه نوشته اند که در بخش پایانی به عایشه نیز نکاتی را متذکر میشوند هر چند بخش مربوط به عایشه در نهج البلاغه نیامده است و نامه تقریبا دو برابر چیزی است که در نهج هست.
_عمران بن الحصین از شخصیت هایی است که در مورد او مطالبی نقل شده و گاه ضد و نقیض هستند ولی ابن ابی الحدید از او روایتی نقل میکند که نشان دهنده جایگاه اوست:
_ عن عمران بن الحصین أنَّهُ قالَ لِرَسولِ اللّه ِ صلى الله علیه و آله ـ: یا رَسولَ اللّه ِ
عمران ابن الحصین روزی خدمت پیامبر رسیدند و به پیامبر گفتند
إنَّ رِجالاً کانوا یَأتونَنی ، لَم أرَ أحسَنَ وُجوهاً ولا أطیَبَ أرواحاً مِنهُم ،
من مردانی را میدیدم که در زیبایی و خوشبویی نمونه ای نداشته اند
ثُمَّ انقَطَعوا عَنّی !
اما مدتی است که دیگر آنها را ندیده ام آیا شما میدانید که این مردان چه کسانی بودند و چرا دیگر آنها به دیدار من نمی آیند
فَقالَ رَسولُ اللّه ِ صلى الله علیه و آله : أصابَکَ جُرحٌ فَکُنتَ تَکتُمُهُ؟
آیا در جنگ مجروح شده ای و آن را برای کسی نقل نکرده ای؟
فَقالَ : أجَل .
گفت بله
قالَ :ثُمَّ أظهَرتَهُ؟
پیامبر فرمود اما بعد از مدتی شرایطی پیش آمد و تو اظهار کردی ؟؟
عمران ابن الحصین گفت آری در یک مجلس نشسته بودیم و هرکس از جراحتی که در جنگ بر آن پیش آمده بود صحبت میکرد در آنجا من نیز این جراحت را بیان نمودم .
قالَ : کانَ ذاکَ .
پیامبر فرمود همین حرف که به زبان آوردی باعث شده آن افراد دیگر پیش تو نیایند
قالَ : أما لَو أقَمتَ عَلى کِتمانِهِ لَزارَتکَ المَلائِکَةُ إلى أن تَموتَ .
اگر آن را کتمان میکردی تا دم مرگ ملائکه را زیارت میکردی.
⤴️از این روایت دو تا نکته را میتوان برداشت کرد :
۱. مقام جانبازانی که سالها درد کشیده اند، نه پرونده ای دارند، نه حقوقی میگیرند، نه از کسی طلبکار اند در این روایت مشخص است.
۲. دیدار ملائکه و بلکه بالاتر رفتن از ملائکه کاری شدنی است.
☸ حکمت ۴۷۴:
مَا الْمُجَاهِدُ الشَّهِیدُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ بِأَعْظَمَ أَجْراً مِمَّنْ قَدَرَ فَعَفَّ لَکَادَ الْعَفِیفُ أَنْ یَکُونَ مَلَکاً مِنَ الْمَلَائِکَة
یک شهیدی که در راه خدا به شهادت رسیده است این بالاترین اجر را ندارد بلکه آن جوانی که میتواند گناه کند ولی[ مِمَّنْ قَدَرَ فَعَفَّ]عفت به خرج میدهد بالاتر از شهید است .
_ نزدیک است که یک انسان و یک جوان عفیف به درجه ی ملائکه برسد و نزدیک است از شهدا بالاتر رود
💠أَمَّا بَعْدُ، فَقَدْ عَلِمْتُمَا -وَ إِنْ کَتَمْتُمَا
پس از یاد وحمد وثنای خدا ،
طلحه و زبیر شما دو نفر به خوبی میدانید اگر چه کتمان میکنید .
_ یکی از حقایقی که در عالم هست این که افرادی که جریانات مخالف را هدایت میکنند خوب میدانند حق با کیست و حق با علی است ولی در عین حال لجاجت به خرج میدهند و یه عده هم از روی نادانی و یا هوس به دنبال اینان هستند ولی اینان در مقابل خدا هیچ عذری ندارند چون خیلی خوب همه چیز را میدانند
✴️ در خطبه شقشقیه فرمود:
أَمَا وَ اللَّهِ لَقَدْ تَقَمَّصَهَا فُلَانٌ [ابْنُ أَبِی قُحَافَةَ] وَ إِنَّهُ لَیَعْلَمُ أَنَّ مَحَلِّی مِنْهَا مَحَلُّ الْقُطْبِ مِنَ الرَّحَى
ردای خلافت را کسی پوشید که در حد واندازه آن لباس نبود.ابابکر لباس خلافتی پوشیددر حالیکه بخوبی میدانست جایگاه من، جایگاه خلافت است.او هیچ نسبتی با این جایگاه ندارد.
_ به خلاف خلفای قبلی که با کودتا، وصیت خلیفه اول، و شورای نمایشی به حکومت رسیدند، من در یک انتخابات واقعی به عنوان حاکم انتخاب شدم، آن هم به نحوی که خودم هیچ تمایلی به این کار نداشتم و مردم به صورت خود جوش با من بیعت کردند. پس همانگونه که شما خلافت نمایشی خلفای قبلی را پذیرفتید باید خلافت واقعی مرا نیز بپذیرید.
💠أَنِّی لَمْ أُرِدِ النَّاسَ حَتَّى أَرَادُونِی وَ لَمْ أُبَایِعْهُمْ حَتَّى بَایَعُونِی،
شما خوب میدانید من هیچگاه به سمت مردم برای بیعت گرفتن نرفتم و دست کسی را نگرفتم که با من بیعت کند
و این مردم بودند که آمدند و دست مرا کشیدند .
_ تعبیر خود حضرت این است که :
هرچه دست خود را جمع و جذب میکردم مردم دست مرا میکشیدند .
طلحه و زبیر شما خود آنجا بودید و میدانید که دنبال خلافت و حکومت نبودم و مردم به سمت من می آمدند.
↙️ این استدلال امیر المؤمنین است
طلحه و زبیر شما با چه مجوزی بر علیه من میخواهید جنگ شروع کنید ؟؟
اگر جریان خلفا را قبول دارید
هیچکدام از خلفای قبل با رای مردم منسوب نشدند
خلیفه ی اول با کودتای نظامی بر سر کار آمد
خلیفه ی دوم که به نسخ خلیفه ی اول آمد
خلیفه ی سوم که بادیک شورای شش نفره مهندسی شده بر سر کار آمد
و من تنها فردی هستم که با اقبال عمومی روی کار آمدم و خلافت به من رسید .
_ شما چطور به خودتان جرأت میدهید که در مقابل کسی که نه مثل سه خلیفه ی پیشین بلکه هم از جانب خدا و هم با اقبال عمومی بر سر کار آمده وارد جنگ شوید ؟
✳️ حضرت در خطبه ۳ شقشقیه میفرماید:
اگر این جمعیت با این شدت و حدت نمی آمدند من خلافت را قبول نمیکردم
چون امامت چیزی است و خلافت چیزی است. امامت غصب شدنی نیست
وقتی امیرالمومنین ۲۵ سال خانه نشین بودند امام بودند، فقط خلافت نداشتند خلافت غصب شدنی است ولی امامت غصب شدنی نیست. من برای خلافت هم مثل بقیه خلفا نبودم و برای خلیفه شدنم جمعیت آمد .
💮 در خطبه ۳ حضرت جریان بیعت را توصیف میکنند
فَمَا رَاعَنِی إِلَّا وَ النَّاسُ کَعُرْفِ الضَّبُعِ إِلَیَّ یَنْثَالُونَ عَلَیَّ مِنْ کُلِّ جَانِبٍ
مردم پشت به پشت هم یک جمعیت انبوه مثل یال کفتار به سمت من آمدند
حَتَّى لَقَدْ وُطِئَ الْحَسَنَانِ وَ شُقَّ عِطْفَای
و آنقدر جمعیت زیاد بود که نزدیک بود عبای من پاره شود و انگشت پای من زیر دست و پا بماند بعضی گفتند که حسنین که محافظ امیرالمؤمنین بودند به کناری پرتاب شدند و جمعیت اینگونه بود
حال، شما چطور به خود اجازه میدهید در مقابل این جمعیت بایستید و سر ناسازگاری و جنگ داشته باشید.
💠 وَ إِنَّکُمَا مِمَّنْ أَرَادَنِی وَ بَایَعَنِی،
شما دو نفر کسانی بودید که مرا اراده کردید[ارادَنی] به سمت من آمدید.
با من بیعت کردید[بَایَعَنِی]
اکنون عهد بسته را پیمان شکنی میکنید !؟
❇️ابْنُ الْأَثِیرِ در کاملش مینویسد،
لَمَّا قُتِلَ عُثْمَانُ اجْتَمَعَ أَصْحَابُ رَسُولِ اللَّهِ مِنَ الْمُهَاجِرِینَ وَ الْأَنْصَارِ وَ فِیهِمْ طَلْحَةُ وَ الزُّبَیْرُ
پس از کشته شدن عثمان، صحابه پیامبر صلی الله علیه و آله از مهاجرین و انصار از جمله طلحه و زبیر، نزد امام علیه السلام آمدند و گفتند.
فَأَتَوْا عَلِیّاً فَقَالُوا لَهُ
مردم باید امامی داشته باشند.شما قبول کنید.
لَا بُدَّ لِلنَّاسِ مِنْ إِمَامٍ قَالَ لَا حَاجَةَ لِی فِی أَمْرِکُمْ فَمَنِ اخْتَرْتُمْ رَضِیتُ بِهِ
امام فرمود: در این امر نیازی به من نیست شما هر کسی را که انتخاب کنید مورد رضایت من نیز میباشد.
فَقَالُوا مَا نَخْتَارُ غَیْرَکَ
آنان گفتند: ما غیر از تو کسی را انتخاب نمیکنیم.
وَ تَرَدَّدُوا إِلَیْهِ مِرَاراً وَ قَالُوا لَهُ فِی آخِرِ ذَلِکَ إِنَّا لَا نَعْلَمُ أَحَداً أَحَقَّ بِهِ مِنْکَ لَا أَقْدَمَ سَابِقَةً وَ لَا أَقْرَبَ قَرَابَةً مِنْ رَسُولِ اللَّهِ
رفت و آمد زیادی کردند و در نهایت خطاب به امام گفتند: ما کسی را سزاوارتر از تو که دارای سابقه طولانی تر در اسلام و حق قرابت بیشتری با پیامبر صلی الله علیه و آله داشته باشد سراغ نداریم.
فَقَالَ لَا تَفْعَلُوا فَإِنِّی أَکُونُ وَزِیراً خَیْرٌ مِنْ أَنْ أَکُونَ أَمِیراً
امام فرمود: اصرار نکنید من اگر وزیر باشم بهتر از آن است که امیر باشم.
فَقَالُوا وَ اللَّهِ مَا نَحْنُ بِفَاعِلِینَ حَتَّى نُبَایِعَکَ
گفتند: به خدا سوگند تا با تو بیعت نکنیم کار دیگری انجدام نخواهیم داد.
َّاَفِی الْمَسْجِدِ وَ کَانَ فِی بَیْتِهِ وَ قِیلَ فِی حَائِطٍ
امام فرمود: پس (بیعت) باید در مسجد صورت گیرد. نباید مخفیانه بلکه باید در مسجد انجام گیرد.
↕️ وَ کَانَ أَوَّلُ مَنْ بَایَعَهُ مِنَ النَّاسِ طَلْحَةَ بْنَ عُبَیْدِ اللَّهِ
از میان مردم اولین کسی که بیعت کرد طلحه بن عبید الله بود.
فَنَظَرَ إِلَیْهِ حَبِیبُ بْنُ ذُؤَیْبٍ فَقَالَ إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ
حبیب بن ذؤیب نگاهی کرد و گفت: آیه استرجاء خواند.
ما از خدایم و بسوی او بازمی گردیم
أَوَّلُ مَنْ بَدَأَ بِالْبَیْعَةِ مِنَ النَّاسِ یَدٌ شَلَّاءُ لَا یَتِمُّ هَذَا الْأَمْرُ
اولین دستی که برای بیعت دراز شد، دست شَل است این امر به سرانجام نخواهد رسید.
فَبَایَعَهُ الزُّبَیْرُ
سپس زبیر بیعت کرد.
سپس زبیر بیعت کرد. امام به آندو فرمود: اگر دوست دارید با من بیعت کنید و اگر دوست دارید من با شما بیعت کنم. آنان پاسخ دادند: ما با تو بیعت میکنیم.
وَ قَالا بَعْدَ ذَلِکَ إِنَّمَا صَنَعْنَا ذَلِکَ خَشْیَةً عَلَى أَنْفُسِنَا وَ عَرَفْنَا أَنَّهُ لَا یُبَایِعُنَا وَ هَرَبَا إِلَى مَکَّةَ
بعداً گفتند: ما از ترس جان خود بیعت کردیم چون میدانستیم او با ما بیعت نمیکند. آندو چهار ماه پس از بیعت به مکه گریختند.
💠وَ إِنَّ الْعَامَّةَ لَمْ تُبَایِعْنِی لِسُلْطَانٍ غَالِبٍ وَ لَا [لِحِرْصٍ] لِعَرَضٍ حَاضِرٍ؛
ای طلحه و زبیر همه ی مردم [ لَمْ تُبَایِعْنِی ] آمدند و بیعت کردند و نه از روی زور [سلطانً غالب]
(منظور از زور مثل خلیفه اول که در کوچه میگشت و میگفت هر کسی با من بیعت نکند کتک میخورد )
میفرماید من با زور کسی را نیاوردم که با من بیعت کند.(با هرسه کلمه آمده )
_ " وَ لَا لِحِرْصٍ" یا به خاطر حرص به متاع دنیا با من بیعت نکردند؛
یا به خاطر
_ "لِعِرضٍ حَاضِرٍ " یا برای حرفهای نمایشی که نظر دیگران را جلب کند.
و یا به خاطر
_ " لعَرَض " کالای دنیا باشد.
(من با وعده و وعید یا با پول و خریدن رای از کسی بیعت نگرفتم . زاهد بودم و کسی به خاطر رسیدن به دنیا با من بیعت نکرد)
✅ هر انتخاباتی دو نقطه ضعف دارد و می تواند آن را از اعتبار ساقط کند، یکی اجبار، یکی تطمیع و خریدن رای.
در انتخاب من به عنوان حاکم هیچ کدام از این دو حالت نبود پس دلیلی بر انکار خلافت من وجود ندارد.
حضرت در این بخش چند احتمال برای بیعت شکنی طلحه و زبیر ذکر کرده و همه را باطل میکند تا هیچ حجتی برای آنها باقی نماند:
💠فَإِنْ کُنْتُمَا بَایَعْتُمَانِی طَائِعَیْنِ
اگر شما با میل و رغبت با من بیعت کردید.
💠فَارْجِعَا وَ تُوبَا إِلَى اللَّهِ مِنْ قَرِیبٍ
برگردید به زودی توبه کنید،
۱. اگر بیعت شما با رضا و رغبت و اراده بوده است (که بوده ) پس هیچ دلیلی بر نقض بیعت ندارید و باید به بیعت گذشته برگردید البته باید توبه کنید برای پیمان شکنی و ایستادن مقابل امام.
💠وَ إِنْ کُنْتُمَا بَایَعْتُمَانِی کَارِهَیْنِ
۲. اگر شما کراهتا بیعت کرده اید در واقع اثبات نفاق خودتان است و این دلیل بر ضد شماست.
_ اگر بنا باشد هر کسی چیزی بگوید و بعد ادعا کند، نه من در دلم چیز دیگری بود که سنگ روی سنگ بند نمی شود. ملاک فعل افراد است، آنچه آشکار میکنند و با رضا و رغبت خویش انجام می دهند.
💠فَقَدْ جَعَلْتُمَا لِی عَلَیْکُمَا السَّبِیلَ
شما به نفع من بر علیه خودتان راه باز کردید و حجت را به من دادید که بر علیه شما دلیل بیاورم.
حال دلیل حضرت چیست ؟
💠بِإِظْهَارِکُمَا الطَّاعَةَ وَ إِسْرَارِکُمَا الْمَعْصِیَةَ؛
شما خود اظهار میکنید که اطاعت وبا علی دست بیعت دادیم حالا هر چند می گویید، البته در قلبمان چیز دیگری بود [اسراکما معصیه]
بدانید که این نفاق و دروغ است. چطور میخواهید با نفاق پیش روید
اگر با میل بیعت کردیدکه بایدادامه دهید
ولی اگر بگویید که بیعت کردیم اما در قلبمان چیز دیگری بود
این دلیل نمیشود بر علیه من اقامه کنید.
بلکه برعکس حجت من بر شماست، وقتی بیعت انجام شد کار تمام و رأی شما ثبت شده است.
⚛در نامه ۵۳ فرمود:
وَلاَ تُعَوِّلَنَّ عَلَى لَحْنِ قَوْل بَعْدَ التَّأْکِیدِ وَالتَّوْثِقَةِ
بعد از عقد قرارداد، برای به هم زدن آن به جملات ضعیف و چند پهلو اتکا نکن .
یعنی در تمام قرادادهای رسمی ملاک ظاهر الفاظ است.
در خطبه ۸ وقتی طلحه و زبیر دنبال بهانه ای بودند تا از بیعت حضرت خارج و بر علیه حضرت جنگ آغاز کنند گفتند اگر چه ما در ظاهر پیمان بستیم ولی در دلمان حرف دیگری بود؛
حضرت فرمود:
یَزْعُمُ أَنَّهُ قَدْ بَایَعَ بِیَدِهِ وَلَمْ یُبَایِعْ بِقَلْبِهِ فَقَدْ أَقَرَّ بِالْبَیْعَةِ وَادَّعَى الْوَلِیجَةَ فَلْیَأْتِ عَلَیْهَا بِأَمْر یُعْرَفُ
او گمان مى کند که بیعتش تنها با دست بوده نه با دل، پس اقرار به بیعت مى کند; ولى مدعى امرى پنهانى است .
بنابراین بر او واجب است دلیل روشنى بر این ادعاى خود بیاورد و گرنه باید از آن چیزى که خارج شده بازگردد و به بیعت خود وفادار باشد.
💠وَ لَعَمْرِی مَا کُنْتُمَا بِأَحَقِّ الْمُهَاجِرِینَ بِالتَّقِیَّةِ وَ الْکِتْمَانِ
قسم به جان خودم در بین مهاجرین شما مستحق تقیه و کتمان حق نبوده اید.
_ اگر بگویید ما از روی ترس بیعت کرده ایم، نه از روی اختیار، این حرف هم رد میشود، افراد ضعیف تر از شما بیعت نکردند و کسی با آنها کاری نداشت، شما که برای خودتان صاحب قدرت بودید، چطور ترسیدید؟
_ هیچ کسی مجبور به بیعت نبود، مخصوصا شما دو نفر که هم جایگاه اجتماعی داشتید هم از قدرت برخوردار بودید و در صورت صلاحدید به راحتی می توانستید بیعت نکنید.
همانگونه که امثال عبدالله بن عمر،
سعد ابی وقاص ، بیعت نکردند و اتفاقی هم برای آنها نیفتاد.
تقیه و ترس دلیل می خواهد در حالی که هیچ دلیلی بر تقیه وجود نداشته است.
✴️ أنّ عمّارا دعا ابن عمر و سعدا و محمّد بن مسلمة إلى بیعته علیه السّلام فأبوا،
عمار بسوی ابن عمر و سعد و محمد رفت و انان را دعوت به بیعت کرد. ابا کردند
فأخبر علیّا علیه السّلام بذلک فقال علیه السّلام:دع هؤلاء الرهط،
خبر به امام رسید ، فرمود عمار این گروه را رها کن
اَمّا ابن عمر فضعیف،
اما پسر عمر فرد ضعیفی ست بیعت نمیکند
و أما سعد فحسود
واما سعد ابی وقاص حسود است چون حکومت به او نرسیده
و ذنبی إلى محمّد بن مسلمة انّی قتلت أخاه یوم خیبر
ومحمدبن مسلمه ، چون در روز خیبر برادر او بدست من کشته شده کینه دارد، بیعت نمی کند.
تخلّف قدامة بن مظعون ، وهبان بن صیفی ، عبد اللّه بن سلام ، المغیرة بن شعبة، عن بیعته علیه السّلام أیضا
وافراد دیگری ، این اسامی بوده اند که با حضرت بیعت نکرد
💮اگر شما واقعا از روی ترس بیعت کردید، چرا از روی ترس ترک جنگ نمی کنید؟
چگونه در روزی که هنوز حکومت من مستقر نشده و بیعت به طور کامل محقق نشده بود از من ترسیده و بیعت کردید ولی اکنون که حکومت به دست من افتاده و عملا صاحب قدرت هستم هیچ ترسی ندارید و عملا مخالفت میکنید؟
پیداست که اینها بهانه های واهی هستند برای بیعت شکنی .
♻️ علامه شوشتری به نقل از الامامه و السیاسه ابن قتیبه دینوری مینویسد در جریان جنگ جمل حضرت فرمود:
قالَ عَلِیٌّ : أوَلَم تُبایِعنی یا أبا مُحَمَّدٍ طائِعا غَیرَ مُکرَهٍ ؟
فرمود : چرا بیعت و اطاعت نمیکنید چرا اکراه دارید؟
وَ قَدْ زَعَمْتُمَا أَنِّی قَتَلْتُ عُثْمَانَ
اگر شما گمان می کنید عثمان را من کشتم
فَبَیْنِی وَ بَیْنَکُمَا مَنْ تَخَلَّفَ عَنِّی وَ عَنْکُمَا مِنْ أَهْلِ الْمَدِینَةِ
بیایید کسانی را قاضی قرار دهیم که هم اینک در مدینه مانده اند، نه از من طرفداری کرده اند نه از شما _بی طرف هستند،
💠ثُمَّ یُلْزَمُ کُلُّ امْرِئٍ بِقَدْرِ مَا احْتَمَلَ
سپس هر کسی به اندازه ی حکمی که برای او صادر میشود مقصر شناخته شود هر کسی به اندازه جرمی که مرتکب شده، جزا را متحمل شود.
_ اگر شما بگویید ما اول که بیعت کردیم فکر میکردیم شما صالح هستید، ولی الان به این نتیجه رسیدیم که شما قاتل عثمان هستید و باید با شما جنگید! این استدلال هم باطل است چرا که اهل مدینه شهادت میدهند شما عثمان را کشتید نه من.
❇️ ابن قتیبه در الامامه و السیاسه مینویسد:
بعد از اینکه طلحه و زبیر و عایشه وارد کوفه شدند، عایشه خطبه ای برای مردم خواند و از مظلومیت و قتل عثمان توسط امیرالمومنین حرف زد. در همین هنگام:
أتاهم رجل من أشراف البصرة بکتاب کان کتبه طلحة فی التألیب على قتل عثمان ،
مردی از اهل بصره بلند شد و نامه ای را به طلحه نشان داد،
فقال لطلحة : هل تعرف هذا الکتاب ؟
گفت طلحه آیا این نامه را میشناسی
قال : نعم .
گفت : بله
قال : فما ردک على ما کنت علیه ؟ وکنت أمس تکتب إلینا تؤلبنا على قتل عثمان ،
این نامه ای است که برای من نوشتی تا به شما بپیوندیم برای قتل عثمان،
وأنت الیوم تدعونا إلى الطلب بدمه ،
چه شده دیروز قاتل عثمان بودی و امروز خونخواه عثمان؟
↩️ وقعه صفین:
عبید الله بن عمر که فرزند خلیفه دوم است، بعد از قتل پدرش، ابولولو و چند نفر دیگر را به قتل رساند.
وقتی امیرالمومنین به حکومت رسید فرمود باید او محاکمه شود و او نیز شبانه به شام فرار کرد.
معاویه از او استقبال کرد و منبری فراهم کرد تا ضد امیرالمومنین حرف بزند:
فَاصْعَدِ الْمِنْبَرَ وَ اشْتُمْ عَلِیّاً وَ اشْهَدْ عَلَیْهِ أَنَّهُ قَتَلَ عُثْمَانَ
به منبر برو بر علی دشنام بده و گواهی بده که او عثمان را کشته است.
فَقَالَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ أَمَّا شَتْمُهُ فَإِنَّهُ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ
ای امیر ، چگونه میتوان بر علی پسر ابوطالب دشنام گفت
وَ أُمُّهُ فَاطِمَةُ بِنْتُ أَسَدِ بْن هَاشِمٍ
در حالی که مادر او فاطمه بنت اسد بن هاشم است؟
فَمَا عَسَى أَنْ أَقُولَ فِی حَسَبِهِ
در باره نیاکان او توان سخن ندارم
وَ أَمَّا بَأْسُهُ فَهُوَ الشُّجَاعَ الْمُطْرِقُ
و در مورد دلیری او هم باید گفت که، بدون تردید او دلاوری دشمن شکن است.
وَ لَکِنِّی مُلْزِمُهُ دَمَ عُثْمَانَ
ولی من ریختن خون عثمان را به گردن او خواهم انداخت.
فَقَالَ عَمْرُو بْنُ الْعَاصِ إِذاً وَ اللَّهِ قَدْ نَکَأْتَ الْقُرْحَةَ
عمرو عاص گفت: (اصل هم همین است) به خدا سوگند که دمل را شکافتی ( اصل خواسته ما را دریافتی).
فَلَمَّا قَامَ خَطِیباً تَکَلَّمَ بِحَاجَتِهِ حَتَّى إِذَا أَتَى إِلَى أَمْرِ عَلِیٍّ أَمْسَکَ وَ لَمْ یَقُلْ شَیْئاً
وقتی عبیدالله برای ادای خطبه برخاست سخنان خود را گفت تا به آنچه که قرار بود درباره علی بگوید رسید، یک دفعه[ أَمْسَکَ] ساکت شد
فَقَالَ لَهُ مُعَاوِیَةُ ابْنَ أَخِی إِنَّکَ بَیْنَ عِیٍّ أَوْ خِیَانَةٍ!
معاویه وی را سرزنش کرد.
فَبَعَثَ إِلَیْهِ کَرِهْتُ أَنْ أَقْطَعَ الشَّهَادَةَ عَلَى رَجُلٍ لَمْ یَقْتُلْ عُثْمَان
وی گفت: «چون دیدم مردم سخن مرا (بی چون و چرا) باور می کنند خوش نداشتم (و روا ندانستم) علیه مردی که عثمان را نکشته است گواهی قطعی دهم.
💠فَارْجِعَا أَیُّهَا الشَّیْخَانِ عَنْ رَأْیِکُمَا، فَإِنَّ الْآنَ أَعْظَمَ أَمْرِکُمَا الْعَارُ
طلحه و زبیر[الشَّیْخَانِ] از این مسیر اشتباهی که انتخاب کردید برگردید
بزرگترین گرفتاری که الان برای شما بوجود می آید که لکه ننگی[الْعَارُ] بر پیشانی تان هست، که
همه میگویند طلحه و زبیر بیعت شکنی کردند اما دوباره توبه کردند
و اگر الان برگردید و توبه کنید خیلی به نفعتان هست .
💠مِنْ قَبْلِ أَنْ [یَجْتَمِعَ] یَتَجَمَّعَ الْعَارُ وَ النَّارُ، وَ السَّلَام.
اما اگر برنگشتید و دست از مخالفت با من بر نداشتید فردا دو آسیب میبینید
یکی، ننگ همیشگی بر پیشانی شما میماند
و دوم، دچار آتش جهنم خواهید شد .
⚛تاریخ میگوید طلحه در لحظه مرگ با خود میگفت:
مَا رَأَیْتُ مَصْرَعَ شَیْخٍ أَضْیَعَ مِنْ مَصْرَعِی هیچ کسی با جایگاه من در چنین جایی به زمین نیفتاده است.
_ تاریخ نشان میدهد که طلحه و زبیر به توصیه مولا گوش ندادند و ذلت دنیا و آخرت را برای خود خریدند:
✴️ شیخ مفید در کتاب الجمل از مورخی نقل میکند که بعد از مرگ طلحه و زبیر قبر آنها به خرابه ای تبدیل شد که مزبله بود و افرادی روی آن قضاء حاجت میکردند.
فعز علی هذه الشقوة التی کتبت علیهما سخت است بر من که بخواهم شقاوت این دو را به قلم بیاورم.
اللهم اجعل عواقب امورنا خیراً