حضرت این نامه را بعد از صفین برای مالک نوشت. مالک فرماندار نصیبین منطقه ای بین دجله و فرات بود که حضرت تصمیم گرفت مالک را به مصرف بفرستد و این نامه را برای او نوشت.
اما بعد از حمد و ثنای الهی، مالک تو از کسانی هستی که من از تو برای اقامه دین کمک می گیرم.
✅خوشا به سعادت کسی که امام از او کمک بگیرد، کسی برای امامش مالک می شود، امام از او برای کاری کمک میخواهد واو دست رد به سینه امام نمیزند،و در مقابل کسی میشود عبیدالله بن حر جعفی که امام از او کمک میخواهد و او به راحتی با بهانه های واهی دست رد به سینه مولایش میزند و حاضر است بهترین اسب ها و سلاح هایش را در اختیار امام بگذارد ولی خودش با امام همراهی نکند. وامام نیز او را طرد میکند.
🔺مطابق آیه قرآن:
وَمَا کُنْتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّینَ عَضُدًا
ومن به عنوان نیرو و بازوی خودم انسانهای گمراه را نمیگیرم.
✳️ از جمله " مِمَّنْ أَسْتَظْهِرُ بِهِ" استفاده میشود که حضرت یک نیروهای ورزیده ی اثر گذار داشته که مالک هم یکی از آنها بوده است و حضرت در مواقع خطر از آنها کمک میگرفته است.
❇️یکی از موارد دلاوری مالک اشتر در جریان مواجهه با ابوموسی اشعری در جریان جمل است: امیرالمومنین عمار را برای همراه کردن مردم کوفه برای جنگ جمل اعزام کرد ولی فرماندار کوفه ابوموسی اشعری کارشکنی میکرد.
مالک سخت گیری شدت عمل و نرم خویی را باهم مخلوط کن.
⏪اداره امور جامعه نیازمند نرم خویی، وارد شدن از در دوستی، توضیح و تبیین برای مردم قبل است تا دلهای آنها همراه باشد، ولی در اجرای قوانین و دستورات باید سختگیری کرد تا امکان فرار از قانون برای هیچ کسی محقق نشود.
تو باید در بین آنها انقدر انسان عادلی باشی(بین آنها مساوات و برابری برقرار کنی) حتی در یک گوشه چشم انداختن [اللَّحْظَةِ] به آنها یا در توجه و نگاه کردن [النَّظْرَةِ] در واشاره کردن وسلام و علیک و تعارفات[التَّحِیَّةِ]
⏪در همه حالات باید با آنها با مساوات و برابری برخورد کنی. وقتی در یک سلام و علیک معمولی باید رعایت مساوات شود در امورکلان مثل تقسیم بیت المال و... سختگیری بیشتر است.
💠حَتَّى لَا یَطْمَعَ الْعُظَمَاءُ فِی حَیْفِکَ
(مالک اگر کوچکترین بی عدالتی انجام دادی حتی در تعارفات) اصحاب قدرت و ثروت به بی عدالتی و ظلم تو در مورد مردم عادی طمع میکنند و تورا به گناه میکشانند.
🔺همانگونه که در نامه 45 گذشت و عثمان بن حنیف از همنشینی با اشراف مورد سرزنش حضرت قرار گرفت.
💠وَ لَا یَیْأَسَ الضُّعَفَاءُ مِنْ عَدْلِکَ (اگرکوچکترین بی عدالتی انجام دادی) فقرا از عدالت تو مایوس و ناامید میشوند.
✅اگر مساوات و برابری درامور کوچک تا بزرگ رعایت بشود نتیجه اش میشود مایوس شدن اشراف و امیدواری مستمندان.
ولی اگر مواسات برقرار نشود نتیجه اش طمع اشراف و ناامیدی ضعفا ازحکومت است.
اگر خواستیم امید را به جامعه برگردانیم لازمه اش اجرای عدالت و مساوات و از بین بردن رانت خواری و آقا زادگی و ژن خوب است. مردم اگر عدالت ببینند، امیدوار میشوند و حمایت میکنند ولی اگربی عدالتی ببینند ناامید میشوند.
🔺جالب آنکه حضرت در نامه ۲۷ عینا همین مطالب را به محمد بن ابی بکر نیز تذکرمیدهد که معلوم میشود عدالت یک دستور اساسی برای اداره حکومت است:
بسم الله الرحمن الرحیم
شرح نامه ها
۴۰۲/۶/۱۳ - ۱۷ صفر
💢 نامه ۴۶ 💢
🔵و من کتاب له (علیه السلام) إلى بعض عُمّاله:
نامه به یکی از فرمانداران (مالک اشتر) در سال ۳۸هجری
در امالی شیخ مفید (که قبل از سید رضی بوده) آمده: لَمَّا وَرَدَ الْخَبَرُ عَلَى أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع بِمَقْتَلِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی بَکْرٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْه.
وقتی خبربه حضرت رسید که جناب محمدبن ابی بکر به شهادت رسید
کَتَبَ إِلَى مَالِکِ بْنِ الْحَارِثِ الْأَشْتَرِ رَحِمَهُ اللَّهُ وَ کَانَ مُقِیماً بِنَصِیبِین
حضرت این نامه را بعد از صفین برای مالک نوشت. مالک فرماندار نصیبین منطقه ای بین دجله و فرات بود که حضرت تصمیم گرفت مالک را به مصرف بفرستد و این نامه را برای او نوشت.
💠أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّکَ مِمَّنْ أَسْتَظْهِرُ بِهِ عَلَى إِقَامَةِ الدِّینِ
اما بعد از حمد و ثنای الهی، مالک تو از کسانی هستی که من از تو برای اقامه دین کمک می گیرم.
✅خوشا به سعادت کسی که امام از او کمک بگیرد، کسی برای امامش مالک می شود، امام از او برای کاری کمک میخواهد واو دست رد به سینه امام نمیزند،و در مقابل کسی میشود عبیدالله بن حر جعفی که امام از او کمک میخواهد و او به راحتی با بهانه های واهی دست رد به سینه مولایش میزند و حاضر است بهترین اسب ها و سلاح هایش را در اختیار امام بگذارد ولی خودش با امام همراهی نکند. وامام نیز او را طرد میکند.
🔺مطابق آیه قرآن:
وَمَا کُنْتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّینَ عَضُدًا
ومن به عنوان نیرو و بازوی خودم انسانهای گمراه را نمیگیرم.
✳️ از جمله " مِمَّنْ أَسْتَظْهِرُ بِهِ" استفاده میشود که حضرت یک نیروهای ورزیده ی اثر گذار داشته که مالک هم یکی از آنها بوده است و حضرت در مواقع خطر از آنها کمک میگرفته است.
❇️یکی از موارد دلاوری مالک اشتر در جریان مواجهه با ابوموسی اشعری در جریان جمل است: امیرالمومنین عمار را برای همراه کردن مردم کوفه برای جنگ جمل اعزام کرد ولی فرماندار کوفه ابوموسی اشعری کارشکنی میکرد.
مالک به حضرت عرض کرد: فَإِنْ رَأَیْتَ جُعِلْتُ فِدَاکَ أَنْ تَبْعَثَنِی فِی أَثَرِهِمْ فَإِنَّ أَهْلَ الْکُوفَةِ أَحْسَنُ لِی طَاعَةً فَإِنْ قَدِمْتُ عَلَیْهِمْ رَجَوْتُ أَنْ لَا یُخَالِفَنِی مِنْهُمْ أَحَدٌ فَقَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ «و الْحَقْ بِهِمْ عَلَى اسْمِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ»
مالک وارد کوفه شد در حالی که عمار مردم را به نصرت مولا فرامیخواند ولی ابوموسی به منبر رفته بود و میگفت:
«أَیُّهَا النَّاس هَذِهِ فِتْنَةٌ عَمْیَاءُ صَمَّاءُ
این فتنه ای که شروع شده فتنه ای خطرناک است
تَطَأُ فِی خِطَامِهَا
لگد مال میشوید در زیر گامهایش
النَّائِمُ فِیهَا خَیْرٌ مِنَ الْقَاعِدِ
هرکس در این فتنه خواب باشد بهتر از نشستن است.
وَ الْقَاعِدُ فِیهَا خَیْرٌ مِنَ الْقَائِمِ
دراین فتنه اگرنشسته باشید بهترازآن است که ایستاده باشید.
وَ الْقَائِمُ فِیهَا خَیْرٌ مِنَ الْمَاشِی
ایستاده بهتر از کسی است که حرکت میکند.
وَ الْمَاشِی خَیْرٌ مِنَ السَّاعِی
وکسی که آرام حرکت کند بهتر از کسی هست که سریع حرکت میکند.
وَ السَّاعِی خَیْرٌ مِنَ الرَّاکِبِ...
وکسی که پیاده است بهتر از سواره است.
⬅️همه این جملات گفته شد در حالی که اصلا فتنه ای در کار نبود.
خبر رسیدن مالک اشتر به ابوموسی رسید: فَبَیْنَا هُمْ کَذَلِکَ إِذْ دَخَلَ الْمَسْجِدَ غِلْمَانُ أَبِی مُوسَى یُنَادُونَ یَا أَبَا مُوسَى هَذَا الْأَشْتَرُ.
در همین لحظه وقتی مالک اشتر وارد مسجد شد،غلامان ابو موسی او را خبر کردند که مالک وارد مسجد شد.
اخْرُجْ مِنَ الْمَسْجِدِ وَ دَخَلَ عَلَیْهِ أَصْحَابُ الْأَشْتَرِ
از مسجد خارج شد و به اصحاب مالک ملحق شد.
فَقَالُوا لَهُ اخْرُجْ وَیْلَکَ أَخْرَجَ اللَّهُ نَفْسَکَ فَوَ اللَّهِ إِنَّکَ لَمِنَ الْمُنَافِقِینَ
مالک به او گفت :برو. وای بر تو. خدا تو را بکشد که به خدا قسم تو از ابتدا از منافقان بودی
فَخَرَجَ أَبُو مُوسَى وَ أَنْفَذَ إِلَى الْأَشْتَرِ أَنْ أَجِّلْنِی هَذِهِ الْعَشِیَّةَ
امشب بگذار من در دارالاماره تا فردا صبح بمانم
قَالَ قَدْ أَجَّلْتُکَ وَ لَا تَبِیتَنَّ فِی الْقَصْرِ هَذِهِ اللَّیْلَةَ
تا تاریک شدن هوا وقت داری بمانی ولی شب باید بیرون باشی.
عمار هم از پس این قائله برنیامد ولی مالک آن را به پایان رساند
💠وَ أَقْمَعُ بِهِ نَخْوَةَ الْأَثِیمِ
مالک تو از کسانی هستی که من از تو کمک میگیرم برای ریشه کن کردن و درهم شکستن کبر وغرور[نَخْوَةَ] گنهکار.
💠وَ أَسُدُّ بِهِ لَهَاةَ الثَّغْرِالْمَخُوفِ
مالک تو ازکسانی هستی که از تو کمک میگیرم برای سد کردن وبستن[أَسُدُّ] گلوگاه های ( زبان کوچک ته حلق) [لَهَاةَ ]
مرزهای [الثَّغْرِ] مخوف.
(مالک تو کسی هستی که من تورا برای نگهبانی از گلوگاه های مخوف مرزی که خطر ورود دشمن از آنها وجود دارد گماردم.)
✅بخشی از نامه که در نهج البلاغه نیامده:
الغارات: وَ قَدْ کُنْتُ وَلَّیْتُ مُحَمَّدَ بْنَ أَبِی بَکْرٍ مِصْرَ
مالک من محمدبن ابی بکرا به فرماندهی مصرمنصوب کردم.
فَخَرَحتُ علیهِ خوارجُ
عده ای شورشی برعلیه او خروج کردند
وَ هُوَ غُلَامٌ حَدَثُ السِّنِّ
درحالیکه محمدبن ابی بکر جوان بی تجربه ای در جنگ ومبارزه بود
فَاقْدَمْ عَلَیَّ لِنَنْظُرَ فِیمَا یَنْبَغِی وَ اسْتَخْلِفْ عَلَى عَمَلِکَ
مالک کسی رابه جای خودت بگذار درمنطقه نصیبین و خودت رابه من برسان
فَلَمَّا دَخَلَ مَالِکٌ
زمانی که مالک به محضر حضرت آمد
حَدَّثَهُ حَدِیثَ مِصْرَ
حضرت برای او شرح ماجرای مصر رابیان کرد.
لَیْسَ لَهَا غَیْرُکَ
مالک کسی جز تو این قدرت را ندارد
فَاخْرُجْ إِلَیْهَا رَحِمَکَ اللَّهُ
از الان عازم شو برای مصر
فَاِنّی إِنْ لَمْ أُوصِکَ اکْتَفَیْتُ بِرَأْیِک
مالک به جز دستورات قبل، اگر در جایی من دستور صریح ندادم، طبق نظر خودت عمل کن.
⏪جریان ولایت فقیه منحصر به عصر غیبت نیست بلکه در زمان ائمه هم کسی مثل مالک به عنوان فقیه دینی مسئولیت ولایت را به عهده میگیرد
البته مالک هیچگاه به مصر نرسید و توسط معاویه با آب مصمومی شهید شد.
💠فَاسْتَعِنْ بِاللَّهِ عَلَى مَا أَهَمَّکَ
در اموری که برای تو مهم است از خدا کمک بگیر.
✅ یکی از امور مهم همین اداره جامعه و حاکمیت است. در راه اداره جامعه از خدا کمک بگیر.
در نامه ۵۳ که آئین حکومت داری است به همین مالک فرمود:
وَ لَیْسَ الْوَالِی مِنْ حَقِیقَةِ مَا أَلْزَمَهُ اللَّهُ [تَعَالَى] مِنْ ذَلِکَ
والی نمی تواند به درستی حقوقی که خدا بر او لازم کرده است را انجام بدهد
إِلَّا بِالاهْتِمَامِ وَ الِاسْتِعَانَةِ بِاللَّهِ
مگر در یک صورت آدم جدی باشد و از خدا کمک بخواهد.
💠وَ اخْلِطِ الشِّدَّةَ بِضِغْثٍ مِنَ اللِّینِ
مالک سخت گیری شدت عمل و نرم خویی را باهم مخلوط کن.
⏪اداره امور جامعه نیازمند نرم خویی، وارد شدن از در دوستی، توضیح و تبیین برای مردم قبل است تا دلهای آنها همراه باشد، ولی در اجرای قوانین و دستورات باید سختگیری کرد تا امکان فرار از قانون برای هیچ کسی محقق نشود.
البته
💠 وَ ارْفُقْ مَا کَانَ الرِّفْقُ أَرْفَقَ
آنجا که باچرب زبانی ومدارا بهتر است، مدارا کن.
💠وَ اعْتَزِمْ بِالشِّدَّةِ حِینَ لَا تُغْنِی عَنْکَ إِلَّا الشِّدَّةُ
تصمیم به جدیت و سختگیری بگیرآنجا که هیچ روشی تو را به نتیجه نمیرساند مگر سختگیری
✅اصل اولیه در روابط حاکمیت و ملت، و معاشرت های معمولی رفق و مدارا است مگر جایی که مدارا آفت زا باشد.
🔺 به تعبیر خطبه ۱۶۸ فرمود:
فَآخِرُ الدَّوَاءِ الْکَی
آخرین مرحله درمان سوزاندن است.
⏪تندی و خشونت باید حداقلی باشد.
🔺نامه 31: إِذَا کَانَ اَلرِّفْقُ خُرْقاً کَانَ اَلْخُرْقُ رِفْقاً
وقتی جایی دیدی که نرم خویی ما موجب تندی طرف مقابل شود وبدتر بشود،دیگرجای نرم خویی نیست وتندی کردن باعث نرم خویی اوست.
⏪در مقابل متجاهر و مفسد جای مهربانی نیست و باید سخت برخورد کرد، چرا که این خود رحمت و نعمت به همراه دارد.
💠 وَ اخْفِضْ لِلرَّعِیَّةِ جَنَاحَکَ وَ ابْسُطْ لَهُمْ وَجْهَکَ
مالک وقتی بامردم وارد مذاکره شدی با چهره ی خندان و خوش رو با آنها مواجه شو.
💠وَ أَلِنْ لَهُمْ جَانِبَکَ
اگر از تو انتقاد کردند با آنها نرم خو باش
✅معنای درست انتقاد:انتقاد غیر از زیر سؤال بردن است، انتقاد در لغت به معنای تشخیص طلای خالص از ناخالص است.
✳️ جانب هم به معنای اطراف است هم اطرافیان:
۱. پهلو نرم کن برای مردم یعنی هر کسی از هرطرفی برای انجام کاری آمد از تو نرم خویی ببیند.
۲. اطرافیانت را نرم کن مبادا آنها با مردم بد رفتاری کنند:
🔺در خطبه ۲۳ فرمود :
أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّهُ لَا یَسْتَغْنِی الرَّجُلُ وَ إِنْ کَانَ ذَا مَالٍ عَنْ [عَشِیرَتِهِ]
مردم هرچقدرازپول بی نیازباشید از اقوام و خویشاوندانتان بی نیاز نیستید.
💠وَ مَنْ تَلِنْ حَاشِیَتُهُ یَسْتَدِمْ مِنْ قَوْمِهِ الْمَوَدَّة
کسی که اطرافش را واطرافیانش را مهربان کند، مودت اطرافیانش برای او همیشگی خواهد بود.
💠وَ آسِ بَیْنَهُمْ فِی اللَّحْظَةِ وَ النَّظْرَةِ وَالْإِشَارَةِ وَ التَّحِیَّةِ
تو باید در بین آنها انقدر انسان عادلی باشی(بین آنها مساوات و برابری برقرار کنی) حتی در یک گوشه چشم انداختن [اللَّحْظَةِ] به آنها یا در توجه و نگاه کردن [النَّظْرَةِ] در واشاره کردن وسلام و علیک و تعارفات[التَّحِیَّةِ]
⏪در همه حالات باید با آنها با مساوات و برابری برخورد کنی. وقتی در یک سلام و علیک معمولی باید رعایت مساوات شود در امورکلان مثل تقسیم بیت المال و... سختگیری بیشتر است.
💠حَتَّى لَا یَطْمَعَ الْعُظَمَاءُ فِی حَیْفِکَ
(مالک اگر کوچکترین بی عدالتی انجام دادی حتی در تعارفات) اصحاب قدرت و ثروت به بی عدالتی و ظلم تو در مورد مردم عادی طمع میکنند و تورا به گناه میکشانند.
🔺همانگونه که در نامه 45 گذشت و عثمان بن حنیف از همنشینی با اشراف مورد سرزنش حضرت قرار گرفت.
💠وَ لَا یَیْأَسَ الضُّعَفَاءُ مِنْ عَدْلِکَ (اگرکوچکترین بی عدالتی انجام دادی) فقرا از عدالت تو مایوس و ناامید میشوند.
✅اگر مساوات و برابری درامور کوچک تا بزرگ رعایت بشود نتیجه اش میشود مایوس شدن اشراف و امیدواری مستمندان.
ولی اگر مواسات برقرار نشود نتیجه اش طمع اشراف و ناامیدی ضعفا ازحکومت است.
اگر خواستیم امید را به جامعه برگردانیم لازمه اش اجرای عدالت و مساوات و از بین بردن رانت خواری و آقا زادگی و ژن خوب است. مردم اگر عدالت ببینند، امیدوار میشوند و حمایت میکنند ولی اگربی عدالتی ببینند ناامید میشوند.
🔺جالب آنکه حضرت در نامه ۲۷ عینا همین مطالب را به محمد بن ابی بکر نیز تذکرمیدهد که معلوم میشود عدالت یک دستور اساسی برای اداره حکومت است:
نامه به محمد بن ابی بکر نیز به هنگام فرماندهی مصر
فَاخْفِض لَهُمْ جَنَاحَکَ، وَ أَلِنْ لَهُمْ جَانِبَکَ، وَ ابْسُطْ لَهُمْ وَجْهَکَ،
با مردم فروتن باش، نرمخو و مهربان باش، گشاده رو و خندان باش.
وَ آسِ بَیْنَهُمْ فِی اللَّحْظَةِ وَ النَّظْرَةِ،
در نگاه هایت، و در نیم نگاه و خیره شدن به مردم، به تساوى رفتار کن،
حَتَّى لَا یَطْمَعَ الْعُظَمَاءُ فِی حَیْفِکَ لَهُمْ، وَ لَا یَیْأَسَ الضُّعَفَاءُ مِنْ عَدْلِکَ عَلَیْهِمْ.
تا بزرگان در ستمکارى تو طمع نکنند، و ناتوان ها در عدالت تو مأیوس نگردند.