بسم الله الرحمن الرحیم شرح نامه ها ۱۴۰۲/۶/۱ - ۶صفر
💢نامه ۴۴💢
🔵 و من کتاب له (علیه السلام) إلى زیاد ابن أبیه و قد بلغَه أن معاویة نامه را امیر المومنین به زیاد بن ابیه نوشتند. خبر به امیرالمومنین رسید که معاویه نامه ای برای زیاد ابن ابیه نوشته است واز او درخواست کرده است که علی را رهاکن وبه ما بپیوند.
_ در نهج البلاغه ذیل نامه ۲۰ بطور غیر مستقیم وذیل نامه ۲۱ و ۴۴ و حکمت ۴۷۶ بطور مستقیم در مورد زیاد ابن ابیه مطالبی بیان شده است.
_ زیاد فرزند شخصی به نام عُبید بود که برده و مادرش سمیه نیز کنیز بود، ازآنجایی که خود زیاد شخصیت مهمی از جهت شجاعت و سخنوری و کتابت بود و پدرش شخص مهمی نبود به مرور به او زیادبن ابیه (زیادپسر پدرش)گفته میشد.
_ معاویه از زیاد بن ابیه به خاطر توانمندیهایش ومدیر وسخنور بودنش خوشش می آید.چون در حکومت امیرالمومنین توانسته است خوب مدیریت کند وفرماندار توانمندی بوده است. لذا خواست او را از راه برادری واخوت به سمت خود بکشد.در واقع او را بخرد. معاویه به او گفت تو برادر من هستی. العیاذ بالله، پدر من ابوسفیان با مادر تو کار خلافی انجام داده و تو حاصل آن خلاف هستی.
_ زیاد ابن ابیه از طرف حضرت امیر المومنین فرستاده و والی فارس بود. معاویه نامه ای به او نوشت:
⏪ نامه معاویه به زیاد بن ابیه :
🔶️فَإِنَّهُ غَرَّتْکَ قَلَّاعٌ تَأْوِی إِلَیْهَا لَیْلًا کَمَا یَأْوِی الطَّیْرُ إِلَى وَکْرِهَا چه چیز تو را فریب داده؟ لانه گنجشکی که شبانه در او میخوابی؟ (کنایه از اینکه فرمانداری فارس برای تو کم است)
🔶وَ ایْمُ اللَّهِ لَوْ لَا انْتِظَارِی بِکَ مَا اللَّهُ أَعْلَمُ بِهِ قسم به خدا، اگر من منتظر این نبودم که تو به من ملحق شوی.
🔶️لَکَانَ لَکَ مِنِّی مَا قَالَهُ الْعَبْدُ الصَّالِحُ همانگونه میشد که جناب سلیمان گفت. 《فَلَنَأْتِیَنَّهُمْ بِجُنُودٍ لا قِبَلَ لَهُمْ بِها وَ لَنُخْرِجَنَّهُمْ مِنْها أَذِلَّةً وَ هُمْ صاغِرُونَ؛ نمل - ۳۷ 》 (به فرستادگان بلقیس فرمود )سوی آنان بازگرد که قطعا سپاهیانی بر سر ایشان می آوریم که در برابر آنها تاب ایستادگی نداشته باشند و از آن دیار به خواری و زبونی بیرونشان می کنیم .
⏪ پاسخ زیاد بن ابیه به معاویه :
♦️ قَامَ فَخَطَبَ النَّاسَ وَ قَالَ الْعَجَبُ مِنِ ابْنِ آکِلَةِ الْأَکْبَادِ وَ رَأْسِ النِّفَاقِ یَتَهَدَّدُنِی نامه به او رسید منبر رفت و با مردم سخن گفت : شگفتا از پسر جگرخوار و پیشوای نفاق، که مرا تهدید میکند.
♦️وَ بَیْنِی وَ بَیْنَهُ ابْنُ عَمِّ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ زَوْجُ سَیِّدَةِ نِسَاءِ الْعَالَمِینَ وَ أَبُو السِّبْطَیْنِ درحالیکه بین من و او پسر عموی رسولخدا، همسر سرور زنان جهان، پدر سبطین،
♦️وَ صَاحِبُ الْوَلَاءِ وَ الْمَنْزِلَةِ وَ الْإِخَاءِ صاحب ولاء، منزلت و برادری
♦️فِی مِائَةِ أَلْفٍ مِنَ الْمُهَاجِرِینَ وَ الْأَنْصَارِ وَ التَّابِعِینَ لَهُمْ بِإِحْسَانٍ در بین صدهزار از مهاجرین و انصار و تابعین با احسان به آنان، قرار دارد.
♦️أَمَا وَ اللَّهِ لَوْ تَخَطَّى هَؤُلَاءِ أَجْمَعِینَ إِلَیَّ لَوَجَدَنِی أَحْمَرَ مِخَشّاً ضَرَّاباً بِالسَّیْفِ به خدا قسم اگر دشمن بر من وارد شود مرا با چهره ای سرخ شده از خشم و ضربه زننده با شمشیر خواهند یافت.
♦️ثُمَّ کَتَبَ إِلَى عَلِیٍّ ع وَ بَعَثَ بِکِتَابِ مُعَاوِیَةَ فِی کِتَابِه بعد از آن نامه معاویه را همراه با پاسخ خودش برای امیرالمومنین فرستاد. که معاویه چنین گفته و چنان پاسخش دادم.
⏪ نامه امیرالمومنین خطاب به زیاد بن ابیه :
(ابتدای نامه که در نهج البلاغه نیامده) 💠أَمَّا بَعْدُ فَإِنِّی قَدْ وَلَّیْتُکَ مَا وَلَّیْتُکَ وَ أَنَا أَرَاکَ لِذَلِکَ أَهْلًا زیاد بن ابیه، اگر فرمانداری فارس را به تودادم[وَلَیتُکَ] تو اهلیت چنین مسئولیتی را داری. می بینم که شایستگی انرا داری.
💠وَ قَدْ عَرَفْتُ أَنَّ مُعَاوِیَةَ کَتَبَ إِلَیْکَ یَسْتَزِلُّ لُبَّکَ به من خبر رسیده، میدانم که معاویه به تو نامه ای نوشته تا عقل تو [لُبَّک]را به لغزش بیندازد.[یَستَزِل]
💠وَ یَسْتَفِلُّ غَرْبَکَ ومعاویه میخواهد رخنه کند [یَستَفِلُّ] در زیرکی و شجاعت تو،
💠فَاحْذَرْهُ، فَإِنَّمَا هُوَ الشَّیْطَانُ یَأْتِی الْمَرْءَ از او برحذر باش که او شیطان است و به سمت انسان می آید.[یَاتِی]
💠 مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ وَ عَنْ یَمِینِهِ وَ عَنْ شِمَالِهِ از پیش رو، از پشت ناگهانی ، از راست و چپ می تازد.
💠لِیَقْتَحِمَ غَفْلَتَهُ تا ناگهان حمله کند در زمانیکه غفلت تو را فرا گرفته باشد .
💠وَ یَسْتَلِبَ غِرَّتَهُ و عقل را می رباید.[یَستَلِب] از او بپرهیز. حواست به اوباشد .معاویه خودِ شیطان است، از روبرو، پشت سر، راست و چپ می آید تا ناگهان در حالت غفلت حمله کند و عقل تو را برباید.
✅️ امیر المومنین، رئیس خوارج، معاویه، و اصحاب جمل را شیطان معرفی کرده است. شیطان جن و شیطان اِنسی. شیطان اول غفلت می دهد ،بعد حمله می کند.
✅️ حضرت پیش بینی میکند که معاویه آنقدر بر این حرف باطل خودش اصرار میکند تا بالاخره عقل و زیرکی وشجاعت زیاد را بگیرد وزیاد به خواسته ی او تن دهد، کما اینکه همین گونه هم شد. پیش بینی محقق شد. (نامه دوم معاویه به زیاد فرستاد.)
جمله راست و چپ برگرفته از آیه قران: 《ثُمَّ لاَتِیَنَّهُمْ مِنْ بَیْنِ أَیْدیهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ وَعَنْ أَیْمانِهِمْ وَعَنْ شَمائِلِهِمْ وَلا تَجِدُ أَکْثَرَهُمْ شاکِرینَ ؛ اعراف - ۱۷ 》 شیطان گفت: سپس از پیش رو، پشت سر و ازطرف راست وچپ آنها،به سراغشان مىروم که بیشترآنها را شکرگزار نخواهى یافت.
✅️شکر، لسانی و عملی است.قران فرمود: شما شکر گذاری ندارید که شیطان از چهار سمت به شما حمله می کند وبر شما غفلت عارض می کند وجایی شما را زمین می زند.
⏪در روایات این چهار طرف معنای خاصی دارد. _ ذیل آیه ۱۷ اعراف روایت آمده : علیبنابراهیم قمی روایت میکند که این چهار طرف چیست. / ثُمَّ لَآتِیَنَّهُمْ مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ... أَمَّا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ فَهُوَ مِنْ قِبَلِ الْآخِرَهْ لَأُخْبِرَنَّهُمْ أَنَّهُ لَا جَنَّهْ وَ لَا نَارَ وَ لَا نُشُورَ وقتی شیطان از روبرو می آید، وعده دروغ بودن قیامت میدهد.( یعنی ما از آن طرف آمدیم خبری نیست) بهشت و جهنم ورستاخیزیدر کار نیست.
/ وَ أَمَّا خَلْفَهُمْ یَقُولُ مِنْ قِبَلِ دُنْیَاهُمْ آمُرُهُمْ بِجَمْعِ الْأَمْوَالِ شیطان وقتی از پشت سر می آید، وعده تجمیع پول و ثروت میدهد. میخواهد انسان را از مسیرحق خارج کند.
/ وَ آمُرُهُمْ أَنْ لَا یَصِلُوا فِی أَمْوَالِهِمْ رَحِماً وَ لَا یُعْطُوا مِنْهُ حَقّاً وَ آمُرُهُمْ أَنْ لَا یُنْفِقُوا عَلَی ذَرَارِیِّهِمْ وَ أُخَوِّفُهُمْ عَلَی الضَّیْعَهْ امّا از پشت سر که میآید، یعنی از راه دنیا فرمان میدهد مالى را در راه صلۀ ارحام صرف نکنند، و حق کسی را ندهند و بر فرزندان خود هزینه نکنند و از نابود شدن مال آنها را میترساند.
/ وَ أَمَّا عَنْ أَیْمَانِهِمْ... یَقُولُ مِنْ قِبَلِ دِینِهِمْ فَإِنْ کَانُوا عَلَی ضَلَالَهْ زَیَّنْتُهَا لَهُمْ وَ إِنْ کَانُوا عَلَی الْهُدَی أُخْرِجُهُمْ مِنْهُ امّا از سمت راست، یعنی از راه دین آنها که اگر در گمراهى باشند، آن را برایشان زینت میبخشد و خوشنما میسازد وثنای او میگوید، و اگر بر راه حقند، میکوشد تا آنان را از آن بیرون برد.
/ وَ أَمَّا عَنْ شَمَائِلِهِمْ ...یَقُولُ مِنْ قِبَلِ اللَّذَّاتِ وَ الشَّهَوَاتِ امّا از سمت چپ، یعنی از راه لذّتها و شهوات آنان را میفریبد.
(و امّا بَیْنِ أَیْدِیهِمْ منظور از جانب آخرت است و به آنان خبر خواهم داد که نه بهشت و نه آتش و نه بعث و نشور در کار خواهد بود. امّا خَلْفِهِمْ از جانب دنیای آنان، به آنان دستور میدهم مشغول جمعآوری مال باشند و به آنان امر میکنم که اموالشان را به هیچیک از ارحام و خویشاوندان نرسانند و حقّی از آن را ندهند و به آنان دستور میدهم به ذرّیّه و فرزندانشان زیاد ندهند و آنان را از تباهشدن اموالشان بیم میدهم».
⏪در روایات این چهار طرف معنای خاصی دارد.
علیبنابراهیم قمی روایت میکند که این چهار طرف چیست. ۱./ ثُمَّ لَآتِیَنَّهُمْ مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ... أَمَّا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ فَهُوَ مِنْ قِبَلِ الْآخِرَهْ لَأُخْبِرَنَّهُمْ أَنَّهُ لَا جَنَّهْ وَ لَا نَارَ وَ لَا نُشُورَ وقتی شیطان از روبرو می آید، وعده دروغ بودن قیامت میدهد.( یعنی ما از آن طرف آمدیم خبری نیست) بهشت و جهنم ورستاخیزیدر کار نیست.
۲./ وَ أَمَّا خَلْفَهُمْ یَقُولُ مِنْ قِبَلِ دُنْیَاهُمْ آمُرُهُمْ بِجَمْعِ الْأَمْوَالِ وَ آمُرُهُمْ أَنْ لَا یَصِلُوا فِی أَمْوَالِهِمْ رَحِماً وَ لَا یُعْطُوا مِنْهُ حَقّاً شیطان وقتی از پشت سر می آید، وعده تجمیع پول و ثروت میدهد. میخواهد انسان را از مسیرحق خارج کند. فرمان میدهد مالى را در راه صلۀ ارحام صرف نکنند، و حق کسی را ندهند و ازنابود شدن مال آنها را می ترساند
۳./ وَ أَمَّا عَنْ أَیْمَانِهِمْ... یَقُولُ مِنْ قِبَلِ دِینِهِمْ فَإِنْ کَانُوا عَلَی ضَلَالَهْ زَیَّنْتُهَا لَهُمْ وَ إِنْ کَانُوا عَلَی الْهُدَی أُخْرِجُهُمْ مِنْهُ امّا از سمت راست، یعنی از راه دین آنها که اگر در گمراهى باشند، آن را برایشان زینت میبخشد و خوشنما میسازد وثنای او میگوید، و اگر بر راه حقند، میکوشد تا آنان را از آن بیرون برد.
۴./ وَ أَمَّا عَنْ شَمَائِلِهِمْ ...یَقُولُ مِنْ قِبَلِ اللَّذَّاتِ وَ الشَّهَوَاتِ امّا از سمت چپ، یعنی از راه لذّتها و شهوات آنان را میفریبد.
( (بَیْنِ أَیْدِیهِمْ منظور از جانب آخرت است و عده خواهد داد که نه بهشت و نه آتش و نه بعث و نشور در کار خواهد بود. امّا خَلْفِهِمْ از جانب دنیای آنان، فرمان میدهم مشغول جمعآوری مال، واز تباهشدن اموالشان بیم میدهم.))
((عَنْ أَیْمَانِهِمْ اینست از جانب دین که گمراهی را زیبا جلوه میدهد، و راه درست را تلاش میکند تا خارج سازد؛ عَن شَمَآئِلِهِمْ، شیطان از ناحیهی لذّت و شهوات فریب میدهد.))
⏪ ادامه نامه ۴۴ :
💠وَ قَدْ کَانَ مِنْ أَبِی سُفْیَانَ فِی زَمَنِ عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ فَلْتَةٌ مِنْ حَدِیثِ النَّفْسِ ابو سفیان یک جمله بدون فکر و بی حساب [فَلتهً] از جانب خود گفت،
💠 وَ نَزْغَةٌ مِنْ نَزَغَاتِ الشَّیْطَانِ در حالی که آن جمله وسوسه ای شرورانه[نزَغات] از جانب شیطان بود افراد را به جان هم انداخت[نَزغَهُ]
💠لَا یَثْبُتُ بِهَا نَسَبٌ لَا یُسْتَحَقُّ بِهَا إِرْثٌ که با آن جمله بیفکر نه نسبی ثابت میشود و نه کسی مستحق ارث میشود،
در زمان عمر بن خطاب، ابو سفیان یک حرف بدون تاملی زد نه باعث اثبات نَسَب می شود ونه باعث استحقاق ارث می شود. ابو سفیان هم شیطان است کما اینکه معاویه شیطان است.
⏪ادعای ابوسفیان نسبت به زیاد:
عبد الله بن عباس روایت نقل می کند، عمر زیاد ابن ابیه را یمن فرستاد تا اختلافی که در آنجا پیش آمده بود حل کند. زیاد به یمن رفت وبازگشت.و در جمعی که بزرگان همه نشسته بودند، عبد الله بن عباس، عمر، عمروعاص، امیرالمومنین، ابوسفیان در یک مجلس حاضر بودند . عمر گفت زیاد ابن ابیه گزارش بده. خطبهای ایراد کرد که او نظیر آن را نشنیده بود. فقال عمرو بن العاص: للّه أبو هذا الغلام! لو کان قرشیا لساق العرب بعصاه بعد از گزارش و سخنان او عمرو عاص گفت: اگر این شخص قریشی بود میتوانست عرب را مدیریت کند، فقال أبو سفیان: إنّه لقرشیّ، و إنّی لأعرف الّذی وضعه فی رحم امّه، ابوسفیان گفت: او قریشی است و من کسی را که او را در رحم مادرش نهاد میشناسم. فقال علیّ علیه السّلام: و من هو؟ پس علی علیه السّلام فرمود: او کیست قال أنا ابوسفیان گفت: من،
💠وَ الْمُتَعَلِّقُ بِهَا کَالْوَاغِلِ الْمُدَفَّعِ کسی که به چنین حرف بی اساسی متمسک شود،[مُتعَلِق] مانند کسی است که به آبشخور[مُدَفَع] عده ای وارد میشود ولی از آنها نیست،[واغِل] و آنها او را بیرون میکنند.
💠وَ النَّوْطِ الْمُذَبْذَبِ و مانند ظرفی است که به یک مرکب آویزان شده و مدام در حال تکان خوردن است[مُدَبدَب] و ثابت نمی شود.
_ با این جمله که کسی بگوید فلان بچه متعلق به من است هیچ چیزی ثابت نمیشود.
💠فَلَمَّا قَرَأَ زِیَادٌ الْکِتَابَ قَالَ شَهِدَ بِهَا وَ رَبِّ الْکَعْبَةِ وقتی زیاد ابن ابیه نامه امام را خواند گفت: قسم به خدای کعبه حضرت درست شهادت داد که من فرزند ابوسفیان نیستم،
💠 وَ لَمْ تَزَلْ فِی نَفْسِهِ حَتَّى ادَّعَاهُ مُعَاوِیَةُ و همیشه بر همین نظر بود تا بالاخره معاویه او را فریب داد و به خود ملحق کرد).
⏪ نامه دوم معاویه به زیاد بعد از شهادت امیرالمومنین:
♦️من أمیر المؤمنین معاویة بن أبی سفیان إلى زیاد بن عُبِید أمّا بعد فانّک عبدٌ قد کفرتَ النّعمة و استدعیتَ النّقمة از امیرالمومنین معاویه به زیاد بن عبید: نعمت وجود ما را ناسپاسی کردی و طالب غضب ما شدی،
♦️ و لقد کان الشّکر أولى بک من الکفر، سپاسگزاری نعمت بهتر است از ناسپاسی آن.
♦️ و انّ الشّجرة لتَضرِبُ بعَرَقِها و تتفرّعُ مِن أصلها درخت باید ریشه دار باشد و به تنه ی خودش متصل باشد،
♦️انّک لا أمَّ لک بل لا أبَ لک تو پدر و مادر مشخصی نداری.
♦️ قد هلکتَ و أهلکت، و ظننتَ أنّک تَخرُجُ من قبضتی، و لا ینالک سلطانی؟ هیهات ما کلُّ ذی- لبّ یصیب رأیه هم خودت وهم دیگران را هلاک کردی و گمان کردی از دست من میتوانی بیرون روی ،و قدرت من به تو نمیرسد .هیهات، نه هر عاقلی همیشه حرفهایش درست از آب در می آید،
♦️و لا کلّ ذی رأی ینصح فی مشورته نه هر صاحب اندیشه ای همیشه مشورت درست میدهد ، ♦️ أمس عبدٌ و الیوم أمیر؟ تو دیروز عبدی بودی و امروز میخواهی امیر باشی؟
♦️خطّة ما ارتقاها مثلک یا ابن سمیّة این بلندایی است که امثال تو به آن نمیرسند،
♦️و إذا أتاک کتابی هذا فخذ النّاس بالطّاعة و البیعة از مردم برای من بیعت بگیر.
♦️و أسرع الإجابة فانّک ان تفعل فدمُک حَقَنتَ و نفسُک تدارکتَ اگر چنین کنی خودت را از مرگ حفظ کرده ای،
♦️و إلّا اختطفتک بأضعف ریش وگرنه تو را کمترین پروازی دستگیر میکنم،
♦️ و نلتُکَ بأهون سعی با کمترین تلاش به تو دست پیدا میکنم،
♦️و اقسم قسما مبرورا أن لا أوتی بک إلّا فی زمّارة، تمشی حافیا من أرض فارس إلى الشّام قسم میخورم که تو را پیاده از فارس تا شام می آورم.
♦️حتّى اقیمُک فی السّوق و أبیعک عبدا تو را به بازار برده فروش ها برده و می فروشم .
♦️و أردّک إلى حیث کنت فیه و خرجت منه تو را دوباره برده میکنم همانگونه که ابتدا بنده زاده بودی،
♦️ و السّلام.
⏪ سخنان زیاد بن ابیه بعد از نامه دوم معاویه:
🔶️فلمّا ورد الکتاب على زیاد غضب غضبا شدیدا، و جمع النّاس و صعد المنبر فحمد اللَّه ثمّ قال: بعد از دریافت نامه غضبناک شد ومردم را جمع کردو گفت 🔶ابن آکلة الأکباد، و قاتلة أسد اللَّه، و مُظهِرُ الخلاف، و مُسِرّ النّفاق پسر جگر خوار و قاتل اسد الله که خلاف او آشکار و پنهان کننده نفاق،
🔶 و مَن أنفق مالَه فی إطفاء نور اللَّه. کتب إلیّ یَرعَدُ و یَبرُق رعد و برقی به راه انداخته، غرشی کرده ، ماد خود را در راه خاموش کردن نور خدا هزینه کرده.رحالیکه طبل تو خالی هست ومن هیچ ترسی از معاویه ندارم.
🔶️ و اللَّه لو أُذِنَ لی فیه أو ندبنی إلیه لاُریَنَّه الکواکب نهارا به خدا قسم اگر دستم به او برسد کاری میکنم که در روز روشن ستاره های آسمان را ببیند. اگر آمدم زهرو خردل در بینی تو میریزم.و حساب تو را میرسم .
✅هنوز زیاد بن عبید، انسان است و در مسیر حق است.
⏪نامه زیاد به معاویه:
🔶 یا معاویة و فهمتُ ما فیه فوجدتک کالغریق یُغَطّیه الموج فیتشبّث بالطّحلب معاویه ،نامه تو به من رسید.ای معاویه، فهمیدم که چه میخواهی، میخواهی من غلام تو شوم و در دستگاه تو کار کنم .ولی تو مانند کسی هستی که غرق شده و دست به دامن تکه چوبی میشودتا خودش رانجات دهد
🔶 و یتعلّق بأرجل الضّفادع طمعا فی الحیاة و دست به پای قورباغه ای میشود برای زنده ماندن،
🔶إنّما یَکفُرُ النّعم و یستدعی النّقم من حادّ اللَّه و رسولُه و سعى فی الأرض فسادا، میدانی چه کسی کفران نعمت کرده؟ میدانی چه کسی شکر نکرد؟ تو بودی که با خدا وبا رسول خدا و امام امیر المومنین علی(ع) در افتادی،ودنبال فساد در زمین بودی.
🔶 و أمّا تعییرک لی بسمیّة فان کنتُ ابن سمیّة فأنتَ ابن جماعة، اما اینکه نسبت به مادر من بی ادبی کردی، اگر من بچه سمیه کنیز هستم ، تو پدرت مشخص نیست. تو فرزندجماعتی هستی. (واینکه به من گفتی با اندک پروازی مرا میگیری ، آیا دیده ای پرنده کوچکی باز شکاری بزرگی را شکار کند)؟!
🔶أم هل سمعتَ بذئبٍ أکلَهَ خَروف دیده ای گوسفندی گرگ را بخورد؟!
✅️جواب تهدید را باید با تهدید داد. آدم شجاع، با تهدید تسلیم نمی شود چون دست روی نقطه قوت او گذاشته ای.
⏪مشورت معاویه با مغیره بن شعبه:
مغیره گفت نباید از باب تهدید دنیال جذب زیاد بن ابیه باشی چرا که شجاعت نقطه قوت اوست.باید از نقطه ضعف او استفاده کنی.
انّ زیاداً رجلٌ یُحِبُّ الشّرف و الذّکر و صعودَ المنابِر زیاد کسی است که دنبال شهرت و مسولیت و جاه و مقام است. از این طریق او را فریب بده
⏪ نامه سوم معاویه برای زیاد توسط مغیره بن شعبه:
♦️اما بعد فانّ المرء ربّما طرحه الهوى فی مطارح العطب گاهی هواهای نفسانی انسان را در سختی می اندازد (و مثال این جمله خود تو هستی)
♦️قاطع الرّحم و واصل العدوّ ... تو قوم و خویش را رها کرده ای و به دشمن پیوسته ای)، سوء ظن باعث دشمنی تو با من شده در حالی که ما قوم و خویش هم هستیم.
♦️حتّى کأنّک لست أخی و لیس صخر بن حرب أباک و أبی تو طوری با من رفتار کردی که انگار برادر من نیستی در حالیکه ما برادر هم هستیم...
_ زیاد چند روزی از مغیره فرصت خواست برای فکر و بعد جواب نامه معاویه را نوشت. فالحمد للَّه الّذی عرّفکَ الحقّ و ردّک إلى الصّلة، الحمد لله بینا شدی.و به صله رحم وبه احکام الهی باز گشتی. (ارتباط با اقوام) ... (یعنی خوب فهمیدی درد من درد ریاست و حکومت است)
_ زیاد بن ابیه به شام رفت و معاویه مجلسی ترتیب داد.وافراد کثیری در آن جمع بودند. _ مجلس معاویه برای نسبت دادن زیاد به ابوسفیان:
معاویه منبر رفت و زیاد در کنارش،گفت: مردم، من فکر میکنم زیاد از خود ما هست ، کسی از شما ماجرایی نمی داند که زیاد از ما ، از بنی امیه باشد؟
بعد معاویه اشاره به آقای ابو مریم سلونی میکند و می گوید بلند شوو شهادت بده و او بلند میشود. ابوسفیان پیش من آمد غذا و شراب خورد. گفت زنی را برای من فراهم کن. باسمیه همسر عُبید صحبت کردم در حالیکه شوهر داشت وبعدجریان اینچنین شد. تو راست میگویی معاویه، این ، زیاد ابن ابیه برادر توست.من خودم شاهد این ماجرا هستم.
همه دست زدند و زیاد به پست ومقامی رسید وفرزند او عبید الله بن زیاد کسی است که در جریان قتل حسین بن علی ع نقش اساسی دارد.
🔻 نکته: 1.چقدر انسانی که اسیر پست و مقام باشد حقیر است که حاضر است در جمع کثیری از مردم به مادر او اتهام بی عفتی بدهند و او این مطلب را کاملا بپذیرد تا به یک مسئولیت برسد.
2.چقدر اوضاع بعد از پیامبر توسط افرادی که خود را خلیفه رسول الله معرفی میکردند به سمت انحطاط رفت که خلیفه مسلمین برای اینکه از توانایی های زیاد ابن ابیه استفاده کند مجلسی ترتیب میدهد برای اعلام زناکار بودن پدرش ابوسفیان. و چقدر عجیب است که در آن مجلس کسی نیست که در مقابل این منکر معاویه قد علم کند.
اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیانثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
علی جان!
یک حاجی در طواف داری به دهان/ یک حیدر در مصاف داری به دهان/ یک تیغ دو دم به دست داری آقا/ یک تیغ دو دم غلاف داری به دهان/
بسم الله الرحمن الرحیم
شرح نامه ها
۱۴۰۲/۶/۱ - ۶صفر
💢نامه ۴۴💢
🔵 و من کتاب له (علیه السلام) إلى زیاد ابن أبیه و قد بلغَه أن معاویة
نامه را امیر المومنین به زیاد بن ابیه نوشتند.
خبر به امیرالمومنین رسید که معاویه نامه ای برای زیاد ابن ابیه نوشته است واز او درخواست کرده است که علی را رهاکن وبه ما بپیوند.
_ در نهج البلاغه ذیل نامه ۲۰ بطور غیر مستقیم وذیل نامه ۲۱ و ۴۴ و حکمت ۴۷۶ بطور مستقیم در مورد زیاد ابن ابیه مطالبی بیان شده است.
_ زیاد فرزند شخصی به نام عُبید بود که برده و مادرش سمیه نیز کنیز بود، ازآنجایی که خود زیاد شخصیت مهمی از جهت شجاعت و سخنوری و کتابت بود و پدرش شخص مهمی نبود به مرور به او زیادبن ابیه (زیادپسر پدرش)گفته میشد.
_ معاویه از زیاد بن ابیه به خاطر توانمندیهایش ومدیر وسخنور بودنش خوشش می آید.چون در حکومت امیرالمومنین توانسته است خوب مدیریت کند وفرماندار توانمندی بوده است. لذا خواست او را از راه برادری واخوت به سمت خود بکشد.در واقع او را بخرد.
معاویه به او گفت تو برادر من هستی. العیاذ بالله، پدر من ابوسفیان با مادر تو کار خلافی انجام داده و تو حاصل آن خلاف هستی.
_ زیاد ابن ابیه از طرف حضرت امیر المومنین فرستاده و والی فارس بود.
معاویه نامه ای به او نوشت:
⏪ نامه معاویه به زیاد بن ابیه :
🔶️فَإِنَّهُ غَرَّتْکَ قَلَّاعٌ تَأْوِی إِلَیْهَا لَیْلًا کَمَا یَأْوِی الطَّیْرُ إِلَى وَکْرِهَا
چه چیز تو را فریب داده؟
لانه گنجشکی که شبانه در او میخوابی؟ (کنایه از اینکه فرمانداری فارس برای تو کم است)
🔶وَ ایْمُ اللَّهِ لَوْ لَا انْتِظَارِی بِکَ مَا اللَّهُ أَعْلَمُ بِهِ
قسم به خدا، اگر من منتظر این نبودم که تو به من ملحق شوی.
🔶️لَکَانَ لَکَ مِنِّی مَا قَالَهُ الْعَبْدُ الصَّالِحُ همانگونه میشد که جناب سلیمان گفت. 《فَلَنَأْتِیَنَّهُمْ بِجُنُودٍ لا قِبَلَ لَهُمْ بِها وَ لَنُخْرِجَنَّهُمْ مِنْها أَذِلَّةً وَ هُمْ صاغِرُونَ؛ نمل - ۳۷ 》
(به فرستادگان بلقیس فرمود )سوی آنان بازگرد که قطعا سپاهیانی بر سر ایشان می آوریم که در برابر آنها تاب ایستادگی نداشته باشند و از آن دیار به خواری و زبونی بیرونشان می کنیم .
⏪ پاسخ زیاد بن ابیه به معاویه :
♦️ قَامَ فَخَطَبَ النَّاسَ وَ قَالَ الْعَجَبُ مِنِ ابْنِ آکِلَةِ الْأَکْبَادِ وَ رَأْسِ النِّفَاقِ یَتَهَدَّدُنِی
نامه به او رسید منبر رفت و با مردم سخن گفت : شگفتا از پسر جگرخوار و پیشوای نفاق، که مرا تهدید میکند.
♦️وَ بَیْنِی وَ بَیْنَهُ ابْنُ عَمِّ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ زَوْجُ سَیِّدَةِ نِسَاءِ الْعَالَمِینَ وَ أَبُو السِّبْطَیْنِ
درحالیکه بین من و او پسر عموی رسولخدا، همسر سرور زنان جهان، پدر سبطین،
♦️وَ صَاحِبُ الْوَلَاءِ وَ الْمَنْزِلَةِ وَ الْإِخَاءِ
صاحب ولاء، منزلت و برادری
♦️فِی مِائَةِ أَلْفٍ مِنَ الْمُهَاجِرِینَ وَ الْأَنْصَارِ وَ التَّابِعِینَ لَهُمْ بِإِحْسَانٍ
در بین صدهزار از مهاجرین و انصار و تابعین با احسان به آنان، قرار دارد.
♦️أَمَا وَ اللَّهِ لَوْ تَخَطَّى هَؤُلَاءِ أَجْمَعِینَ إِلَیَّ لَوَجَدَنِی أَحْمَرَ مِخَشّاً ضَرَّاباً بِالسَّیْفِ
به خدا قسم اگر دشمن بر من وارد شود مرا با چهره ای سرخ شده از خشم و ضربه زننده با شمشیر خواهند یافت.
♦️ثُمَّ کَتَبَ إِلَى عَلِیٍّ ع وَ بَعَثَ بِکِتَابِ مُعَاوِیَةَ فِی کِتَابِه
بعد از آن نامه معاویه را همراه با پاسخ خودش برای امیرالمومنین فرستاد.
که معاویه چنین گفته و چنان پاسخش دادم.
⏪ نامه امیرالمومنین خطاب به زیاد بن ابیه :
(ابتدای نامه که در نهج البلاغه نیامده)
💠أَمَّا بَعْدُ فَإِنِّی قَدْ وَلَّیْتُکَ مَا وَلَّیْتُکَ وَ أَنَا أَرَاکَ لِذَلِکَ أَهْلًا
زیاد بن ابیه، اگر فرمانداری فارس را به تودادم[وَلَیتُکَ] تو اهلیت چنین مسئولیتی را داری. می بینم که شایستگی انرا داری.
💠وَ قَدْ عَرَفْتُ أَنَّ مُعَاوِیَةَ کَتَبَ إِلَیْکَ یَسْتَزِلُّ لُبَّکَ
به من خبر رسیده، میدانم که معاویه به تو نامه ای نوشته تا عقل تو [لُبَّک]را به لغزش بیندازد.[یَستَزِل]
💠وَ یَسْتَفِلُّ غَرْبَکَ
ومعاویه میخواهد رخنه کند [یَستَفِلُّ] در زیرکی و شجاعت تو،
💠فَاحْذَرْهُ، فَإِنَّمَا هُوَ الشَّیْطَانُ یَأْتِی الْمَرْءَ
از او برحذر باش که او شیطان است و به سمت انسان می آید.[یَاتِی]
💠 مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ وَ عَنْ یَمِینِهِ وَ عَنْ شِمَالِهِ
از پیش رو، از پشت ناگهانی ، از راست و چپ می تازد.
💠لِیَقْتَحِمَ غَفْلَتَهُ
تا ناگهان حمله کند در زمانیکه غفلت تو را فرا گرفته باشد .
💠وَ یَسْتَلِبَ غِرَّتَهُ
و عقل را می رباید.[یَستَلِب]
از او بپرهیز. حواست به اوباشد .معاویه خودِ شیطان است، از روبرو، پشت سر، راست و چپ می آید تا ناگهان در حالت غفلت حمله کند و عقل تو را برباید.
✅️ امیر المومنین، رئیس خوارج، معاویه، و اصحاب جمل را شیطان معرفی کرده است. شیطان جن و شیطان اِنسی.
شیطان اول غفلت می دهد ،بعد حمله می کند.
✅️ حضرت پیش بینی میکند که معاویه آنقدر بر این حرف باطل خودش اصرار میکند تا بالاخره عقل و زیرکی وشجاعت زیاد را بگیرد وزیاد به خواسته ی او تن دهد، کما اینکه همین گونه هم شد.
پیش بینی محقق شد.
(نامه دوم معاویه به زیاد فرستاد.)
جمله راست و چپ برگرفته از آیه قران:
《ثُمَّ لاَتِیَنَّهُمْ مِنْ بَیْنِ أَیْدیهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ وَعَنْ أَیْمانِهِمْ وَعَنْ شَمائِلِهِمْ وَلا تَجِدُ أَکْثَرَهُمْ شاکِرینَ ؛ اعراف - ۱۷ 》
شیطان گفت: سپس از پیش رو، پشت سر و ازطرف راست وچپ آنها،به سراغشان مىروم که بیشترآنها را شکرگزار نخواهى یافت.
✅️شکر، لسانی و عملی است.قران فرمود: شما شکر گذاری ندارید که شیطان از چهار سمت به شما حمله می کند وبر شما غفلت عارض می کند وجایی شما را زمین می زند.
⏪در روایات این چهار طرف معنای خاصی دارد.
_ ذیل آیه ۱۷ اعراف روایت آمده : علیبنابراهیم قمی روایت میکند که این چهار طرف چیست.
/ ثُمَّ لَآتِیَنَّهُمْ مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ... أَمَّا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ فَهُوَ مِنْ قِبَلِ الْآخِرَهْ لَأُخْبِرَنَّهُمْ أَنَّهُ لَا جَنَّهْ وَ لَا نَارَ وَ لَا نُشُورَ
وقتی شیطان از روبرو می آید، وعده دروغ بودن قیامت میدهد.( یعنی ما از آن طرف آمدیم خبری نیست) بهشت و جهنم ورستاخیزیدر کار نیست.
/ وَ أَمَّا خَلْفَهُمْ یَقُولُ مِنْ قِبَلِ دُنْیَاهُمْ آمُرُهُمْ بِجَمْعِ الْأَمْوَالِ
شیطان وقتی از پشت سر می آید، وعده تجمیع پول و ثروت میدهد. میخواهد انسان را از مسیرحق خارج کند.
/ وَ آمُرُهُمْ أَنْ لَا یَصِلُوا فِی أَمْوَالِهِمْ رَحِماً وَ لَا یُعْطُوا مِنْهُ حَقّاً وَ آمُرُهُمْ أَنْ لَا یُنْفِقُوا عَلَی ذَرَارِیِّهِمْ وَ أُخَوِّفُهُمْ عَلَی الضَّیْعَهْ
امّا از پشت سر که میآید، یعنی از راه دنیا فرمان میدهد مالى را در راه صلۀ ارحام صرف نکنند، و حق کسی را ندهند و بر فرزندان خود هزینه نکنند و از نابود شدن مال آنها را میترساند.
/ وَ أَمَّا عَنْ أَیْمَانِهِمْ... یَقُولُ مِنْ قِبَلِ دِینِهِمْ فَإِنْ کَانُوا عَلَی ضَلَالَهْ زَیَّنْتُهَا لَهُمْ وَ إِنْ کَانُوا عَلَی الْهُدَی أُخْرِجُهُمْ مِنْهُ
امّا از سمت راست، یعنی از راه دین آنها که اگر در گمراهى باشند، آن را برایشان زینت میبخشد و خوشنما میسازد وثنای او میگوید، و اگر بر راه حقند، میکوشد تا آنان را از آن بیرون برد.
/ وَ أَمَّا عَنْ شَمَائِلِهِمْ ...یَقُولُ مِنْ قِبَلِ اللَّذَّاتِ وَ الشَّهَوَاتِ
امّا از سمت چپ، یعنی از راه لذّتها و شهوات آنان را میفریبد.
(و امّا بَیْنِ أَیْدِیهِمْ منظور از جانب آخرت است و به آنان خبر خواهم داد که نه بهشت و نه آتش و نه بعث و نشور در کار خواهد بود. امّا خَلْفِهِمْ از جانب دنیای آنان، به آنان دستور میدهم مشغول جمعآوری مال باشند و به آنان امر میکنم که اموالشان را به هیچیک از ارحام و خویشاوندان نرسانند و حقّی از آن را ندهند و به آنان دستور میدهم به ذرّیّه و فرزندانشان زیاد ندهند و آنان را از تباهشدن اموالشان بیم میدهم».
⏪در روایات این چهار طرف معنای خاصی دارد.
علیبنابراهیم قمی روایت میکند که این چهار طرف چیست.
۱./ ثُمَّ لَآتِیَنَّهُمْ مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ... أَمَّا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ فَهُوَ مِنْ قِبَلِ الْآخِرَهْ لَأُخْبِرَنَّهُمْ أَنَّهُ لَا جَنَّهْ وَ لَا نَارَ وَ لَا نُشُورَ
وقتی شیطان از روبرو می آید، وعده دروغ بودن قیامت میدهد.( یعنی ما از آن طرف آمدیم خبری نیست) بهشت و جهنم ورستاخیزیدر کار نیست.
۲./ وَ أَمَّا خَلْفَهُمْ یَقُولُ مِنْ قِبَلِ دُنْیَاهُمْ آمُرُهُمْ بِجَمْعِ الْأَمْوَالِ وَ آمُرُهُمْ أَنْ لَا یَصِلُوا فِی أَمْوَالِهِمْ رَحِماً وَ لَا یُعْطُوا مِنْهُ حَقّاً
شیطان وقتی از پشت سر می آید، وعده تجمیع پول و ثروت میدهد. میخواهد انسان را از مسیرحق خارج کند.
فرمان میدهد مالى را در راه صلۀ ارحام صرف نکنند، و حق کسی را ندهند و ازنابود شدن مال آنها را می ترساند
۳./ وَ أَمَّا عَنْ أَیْمَانِهِمْ... یَقُولُ مِنْ قِبَلِ دِینِهِمْ فَإِنْ کَانُوا عَلَی ضَلَالَهْ زَیَّنْتُهَا لَهُمْ وَ إِنْ کَانُوا عَلَی الْهُدَی أُخْرِجُهُمْ مِنْهُ
امّا از سمت راست، یعنی از راه دین آنها که اگر در گمراهى باشند، آن را برایشان زینت میبخشد و خوشنما میسازد وثنای او میگوید، و اگر بر راه حقند، میکوشد تا آنان را از آن بیرون برد.
۴./ وَ أَمَّا عَنْ شَمَائِلِهِمْ ...یَقُولُ مِنْ قِبَلِ اللَّذَّاتِ وَ الشَّهَوَاتِ
امّا از سمت چپ، یعنی از راه لذّتها و شهوات آنان را میفریبد.
( (بَیْنِ أَیْدِیهِمْ منظور از جانب آخرت است و عده خواهد داد که نه بهشت و نه آتش و نه بعث و نشور در کار خواهد بود.
امّا خَلْفِهِمْ از جانب دنیای آنان، فرمان میدهم مشغول جمعآوری مال، واز تباهشدن اموالشان بیم میدهم.))
((عَنْ أَیْمَانِهِمْ اینست از جانب دین که گمراهی را زیبا جلوه میدهد، و راه درست را تلاش میکند تا خارج سازد؛
عَن شَمَآئِلِهِمْ، شیطان از ناحیهی لذّت و شهوات فریب میدهد.))
⏪ ادامه نامه ۴۴ :
💠وَ قَدْ کَانَ مِنْ أَبِی سُفْیَانَ فِی زَمَنِ عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ فَلْتَةٌ مِنْ حَدِیثِ النَّفْسِ ابو سفیان یک جمله بدون فکر و بی حساب [فَلتهً] از جانب خود گفت،
💠 وَ نَزْغَةٌ مِنْ نَزَغَاتِ الشَّیْطَانِ
در حالی که آن جمله وسوسه ای شرورانه[نزَغات] از جانب شیطان بود افراد را به جان هم انداخت[نَزغَهُ]
💠لَا یَثْبُتُ بِهَا نَسَبٌ لَا یُسْتَحَقُّ بِهَا إِرْثٌ
که با آن جمله بیفکر نه نسبی ثابت میشود و نه کسی مستحق ارث میشود،
در زمان عمر بن خطاب، ابو سفیان یک حرف بدون تاملی زد نه باعث اثبات نَسَب می شود ونه باعث استحقاق ارث می شود.
ابو سفیان هم شیطان است کما اینکه معاویه شیطان است.
⏪ادعای ابوسفیان نسبت به زیاد:
عبد الله بن عباس روایت نقل می کند، عمر زیاد ابن ابیه را یمن فرستاد تا اختلافی که در آنجا پیش آمده بود حل کند. زیاد به یمن رفت وبازگشت.و در جمعی که بزرگان همه نشسته بودند، عبد الله بن عباس، عمر، عمروعاص، امیرالمومنین، ابوسفیان در یک مجلس حاضر بودند .
عمر گفت زیاد ابن ابیه گزارش بده.
خطبهای ایراد کرد که او نظیر آن را نشنیده بود.
فقال عمرو بن العاص: للّه أبو هذا الغلام! لو کان قرشیا لساق العرب بعصاه
بعد از گزارش و سخنان او عمرو عاص گفت: اگر این شخص قریشی بود میتوانست عرب را مدیریت کند،
فقال أبو سفیان: إنّه لقرشیّ، و إنّی لأعرف الّذی وضعه فی رحم امّه،
ابوسفیان گفت: او قریشی است و من کسی را که او را در رحم مادرش نهاد میشناسم.
فقال علیّ علیه السّلام: و من هو؟
پس علی علیه السّلام فرمود: او کیست
قال أنا
ابوسفیان گفت: من،
💠وَ الْمُتَعَلِّقُ بِهَا کَالْوَاغِلِ الْمُدَفَّعِ
کسی که به چنین حرف بی اساسی متمسک شود،[مُتعَلِق] مانند کسی است که به آبشخور[مُدَفَع] عده ای وارد میشود ولی از آنها نیست،[واغِل] و آنها او را بیرون میکنند.
💠وَ النَّوْطِ الْمُذَبْذَبِ
و مانند ظرفی است که به یک مرکب آویزان شده و مدام در حال تکان خوردن است[مُدَبدَب] و ثابت نمی شود.
_ با این جمله که کسی بگوید فلان بچه متعلق به من است هیچ چیزی ثابت نمیشود.
💠فَلَمَّا قَرَأَ زِیَادٌ الْکِتَابَ قَالَ شَهِدَ بِهَا وَ رَبِّ الْکَعْبَةِ
وقتی زیاد ابن ابیه نامه امام را خواند گفت: قسم به خدای کعبه حضرت درست شهادت داد که من فرزند ابوسفیان نیستم،
💠 وَ لَمْ تَزَلْ فِی نَفْسِهِ حَتَّى ادَّعَاهُ مُعَاوِیَةُ
و همیشه بر همین نظر بود تا بالاخره معاویه او را فریب داد و به خود ملحق کرد).
⏪ نامه دوم معاویه به زیاد بعد از شهادت امیرالمومنین:
♦️من أمیر المؤمنین معاویة بن أبی سفیان إلى زیاد بن عُبِید أمّا بعد فانّک عبدٌ قد کفرتَ النّعمة و استدعیتَ النّقمة از امیرالمومنین معاویه به زیاد بن عبید: نعمت وجود ما را ناسپاسی کردی و طالب غضب ما شدی،
♦️ و لقد کان الشّکر أولى بک من الکفر،
سپاسگزاری نعمت بهتر است از ناسپاسی آن.
♦️ و انّ الشّجرة لتَضرِبُ بعَرَقِها و تتفرّعُ مِن أصلها
درخت باید ریشه دار باشد و به تنه ی خودش متصل باشد،
♦️انّک لا أمَّ لک بل لا أبَ لک
تو پدر و مادر مشخصی نداری.
♦️ قد هلکتَ و أهلکت، و ظننتَ أنّک تَخرُجُ من قبضتی، و لا ینالک سلطانی؟ هیهات ما کلُّ ذی- لبّ یصیب رأیه
هم خودت وهم دیگران را هلاک کردی و گمان کردی از دست من میتوانی بیرون روی ،و قدرت من به تو نمیرسد .هیهات، نه هر عاقلی همیشه حرفهایش درست از آب در می آید،
♦️و لا کلّ ذی رأی ینصح فی مشورته
نه هر صاحب اندیشه ای همیشه مشورت درست میدهد
،
♦️ أمس عبدٌ و الیوم أمیر؟
تو دیروز عبدی بودی و امروز میخواهی امیر باشی؟
♦️خطّة ما ارتقاها مثلک یا ابن سمیّة این بلندایی است که امثال تو به آن نمیرسند،
♦️و إذا أتاک کتابی هذا فخذ النّاس بالطّاعة و البیعة
از مردم برای من بیعت بگیر.
♦️و أسرع الإجابة فانّک ان تفعل فدمُک حَقَنتَ و نفسُک تدارکتَ
اگر چنین کنی خودت را از مرگ حفظ کرده ای،
♦️و إلّا اختطفتک بأضعف ریش
وگرنه تو را کمترین پروازی دستگیر میکنم،
♦️ و نلتُکَ بأهون سعی
با کمترین تلاش به تو دست پیدا میکنم،
♦️و اقسم قسما مبرورا أن لا أوتی بک إلّا فی زمّارة، تمشی حافیا من أرض فارس إلى الشّام
قسم میخورم که تو را پیاده از فارس تا شام می آورم.
♦️حتّى اقیمُک فی السّوق و أبیعک عبدا تو را به بازار برده فروش ها برده و می فروشم .
♦️و أردّک إلى حیث کنت فیه و خرجت منه
تو را دوباره برده میکنم همانگونه که ابتدا بنده زاده بودی،
♦️ و السّلام.
⏪ سخنان زیاد بن ابیه بعد از نامه دوم معاویه:
🔶️فلمّا ورد الکتاب على زیاد غضب غضبا شدیدا، و جمع النّاس و صعد المنبر فحمد اللَّه ثمّ قال:
بعد از دریافت نامه غضبناک شد ومردم را جمع کردو گفت
🔶ابن آکلة الأکباد، و قاتلة أسد اللَّه، و مُظهِرُ الخلاف، و مُسِرّ النّفاق
پسر جگر خوار و قاتل اسد الله که خلاف او آشکار و پنهان کننده نفاق،
🔶 و مَن أنفق مالَه فی إطفاء نور اللَّه. کتب إلیّ یَرعَدُ و یَبرُق
رعد و برقی به راه انداخته، غرشی کرده ، ماد خود را در راه خاموش کردن نور خدا هزینه کرده.رحالیکه طبل تو خالی هست ومن هیچ ترسی از معاویه ندارم.
🔶️ و اللَّه لو أُذِنَ لی فیه أو ندبنی إلیه لاُریَنَّه الکواکب نهارا
به خدا قسم اگر دستم به او برسد کاری میکنم که در روز روشن ستاره های آسمان را ببیند.
اگر آمدم زهرو خردل در بینی تو میریزم.و حساب تو را میرسم .
✅هنوز زیاد بن عبید، انسان است و در مسیر حق است.
⏪نامه زیاد به معاویه:
🔶 یا معاویة و فهمتُ ما فیه فوجدتک کالغریق یُغَطّیه الموج فیتشبّث بالطّحلب معاویه ،نامه تو به من رسید.ای معاویه، فهمیدم که چه میخواهی، میخواهی من غلام تو شوم و در دستگاه تو کار کنم .ولی تو مانند کسی هستی که غرق شده و دست به دامن تکه چوبی میشودتا خودش رانجات دهد
🔶 و یتعلّق بأرجل الضّفادع طمعا فی الحیاة
و دست به پای قورباغه ای میشود برای زنده ماندن،
🔶إنّما یَکفُرُ النّعم و یستدعی النّقم من حادّ اللَّه و رسولُه و سعى فی الأرض فسادا،
میدانی چه کسی کفران نعمت کرده؟ میدانی چه کسی شکر نکرد؟
تو بودی که با خدا وبا رسول خدا و امام امیر المومنین علی(ع) در افتادی،ودنبال فساد در زمین بودی.
🔶 و أمّا تعییرک لی بسمیّة فان کنتُ ابن سمیّة فأنتَ ابن جماعة،
اما اینکه نسبت به مادر من بی ادبی کردی، اگر من بچه سمیه کنیز هستم ، تو پدرت مشخص نیست. تو فرزندجماعتی هستی.
(واینکه به من گفتی با اندک پروازی مرا میگیری ، آیا دیده ای پرنده کوچکی باز شکاری بزرگی را شکار کند)؟!
🔶أم هل سمعتَ بذئبٍ أکلَهَ خَروف دیده ای گوسفندی گرگ را بخورد؟!
✅️جواب تهدید را باید با تهدید داد.
آدم شجاع، با تهدید تسلیم نمی شود چون دست روی نقطه قوت او گذاشته ای.
⏪مشورت معاویه با مغیره بن شعبه:
مغیره گفت نباید از باب تهدید دنیال جذب زیاد بن ابیه باشی چرا که شجاعت نقطه قوت اوست.باید از نقطه ضعف او استفاده کنی.
انّ زیاداً رجلٌ یُحِبُّ الشّرف و الذّکر و صعودَ المنابِر
زیاد کسی است که دنبال شهرت و مسولیت و جاه و مقام است. از این طریق او را فریب بده
⏪ نامه سوم معاویه برای زیاد توسط مغیره بن شعبه:
♦️اما بعد فانّ المرء ربّما طرحه الهوى فی مطارح العطب
گاهی هواهای نفسانی انسان را در سختی می اندازد (و مثال این جمله خود تو هستی)
♦️قاطع الرّحم و واصل العدوّ ...
تو قوم و خویش را رها کرده ای و به دشمن پیوسته ای)،
سوء ظن باعث دشمنی تو با من شده در حالی که ما قوم و خویش هم هستیم.
♦️حتّى کأنّک لست أخی و لیس صخر بن حرب أباک و أبی
تو طوری با من رفتار کردی که انگار برادر من نیستی در حالیکه ما برادر هم هستیم...
_ زیاد چند روزی از مغیره فرصت خواست برای فکر و بعد جواب نامه معاویه را نوشت.
فالحمد للَّه الّذی عرّفکَ الحقّ و ردّک إلى الصّلة،
الحمد لله بینا شدی.و به صله رحم وبه احکام الهی باز گشتی. (ارتباط با اقوام) ... (یعنی خوب فهمیدی درد من درد ریاست و حکومت است)
_ زیاد بن ابیه به شام رفت و معاویه مجلسی ترتیب داد.وافراد کثیری در آن جمع بودند.
_ مجلس معاویه برای نسبت دادن زیاد به ابوسفیان:
معاویه منبر رفت و زیاد در کنارش،گفت: مردم، من فکر میکنم زیاد از خود ما هست ، کسی از شما ماجرایی نمی داند که زیاد از ما ، از بنی امیه باشد؟
بعد معاویه اشاره به آقای ابو مریم سلونی میکند و می گوید بلند شوو شهادت بده و او بلند میشود.
ابوسفیان پیش من آمد غذا و شراب خورد. گفت زنی را برای من فراهم کن. باسمیه همسر عُبید صحبت کردم در حالیکه شوهر داشت وبعدجریان اینچنین شد.
تو راست میگویی معاویه، این ، زیاد ابن ابیه برادر توست.من خودم شاهد این ماجرا هستم.
همه دست زدند و زیاد به پست ومقامی رسید وفرزند او عبید الله بن زیاد کسی است که در جریان قتل حسین بن علی ع نقش اساسی دارد.
🔻 نکته:
1.چقدر انسانی که اسیر پست و مقام باشد حقیر است که حاضر است در جمع کثیری از مردم به مادر او اتهام بی عفتی بدهند و او این مطلب را کاملا بپذیرد تا به یک مسئولیت برسد.
2.چقدر اوضاع بعد از پیامبر توسط افرادی که خود را خلیفه رسول الله معرفی میکردند به سمت انحطاط رفت که خلیفه مسلمین برای اینکه از توانایی های زیاد ابن ابیه استفاده کند مجلسی ترتیب میدهد برای اعلام زناکار بودن پدرش ابوسفیان.
و چقدر عجیب است که در آن مجلس کسی نیست که در مقابل این منکر معاویه قد علم کند.
اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا