این نامه را بنده خدا علی مینویسد به عمر بن عاص وائل ابتر بن ابتر دم بریده
(شَانِئ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّد فِی الْجَاهِلِیَّةِ و الإِسْلاَمِ)
این خانوادهای که پیامبر را آزار دادند چه قبل از اسلام و جاهلیت و چه بعد از اسلام آوردن ظاهری.
(سَلاَمٌ عَلى مَنِ اتَّبَعَ الْهُدى.)
سلام بر کسانی که هدایت را بپذیرند اگر تو عمروعاص این نامه را بپذیری سلام بر تو باد و اگر نخواهی مضمون این نامه را بپذیری لعن و نفرین الهی کمافی السابق بر تو باد این یک خط را مرحوم سید در نهج البلاغه نیاوردهاست.
🔺نکته:
پدر عمروعاص یعنی عاص بن وائل پیامبر را مسخره میکرد و در مذمت این شخص آیاتی نازل شد از جمله:
《 إِنَّا کَفَیْنَاکَ الْمُسْتَهْزِئِینَ؛ حجر- ۹۵》 ما شر مسخره کنندگان را از تو کوتاه میکنیم.
در مورد پنج تن از سران مشرکین که پیامبر مسخره میکردند نازل شد، یکی از آنها عاص بن وائل پدر عمرو عاص است.
خواست از عثمان تعریف کند ولی خودش را بیآبرو کرده معاویه میگوید :
گناههای عثمان از بهترین عمل من بهتر و بالاتر است ،با تعریف او آبروی خود برده.
میخواهد بگوید مردم شام میدانید من چه آدم خوبی هستم ولی با همه خوبیها به گرد پای عثمان هم نمیرسم.
✳️ امیرالمومنین در خطبه شقشقیه عثمان را چگونه معرفی میکند .
معاویه میگوید به خدا قسم خوبیهای من به اندازه یکی از بدی های عثمان هم نبود
⏪ ابن ابی الحدید:
فإنه کان کثیر الهزل و الخلاعة صاحب جلساء و سمار
معاویه ، اهل شوخی و هرزگی دارای همنشینان و شب نشینان بود
و معاویة لم یتوقر و لم یلزَم قانون الرئاسة
معاویه حتی برای ظاهر،حکومت و ریاست خود را کنترل نمیکرد. حالت انحرافی و معاشرت با اراذل را داشت.
لا منذ خرج على أمیر المؤمنین و احتاج إلى الناموس و السکینة
معاویه وقار پیشه نکرد و به قانون ریاست ملزم نشد مگر بعد از خروجش علیه امیرمؤمنان . و احتیاجش به آبرو و آرامش
و إلا فقد کان فی أیام عثمان شدید التهتک مَوسُوما بکل قبیح و کان فی أیام عمر یَستُر نفسَه قلیلا خوفا منه
و گرنه در دوره عثمان، بسیار رسوا و موسوم به هر قبیحی بود و در ایام عمر اندکی خود را از او مخفی میکرد.
و کان حینئذ شابا و عنده نزق الصبا و أثر الشبیبة و سُکرُ السلطان و الإمرة
در آن زمان جوانی بود که شور و نشاط جوانی، مستی سلطان و امارت با او بود.
(و مردم در کتب سیره درباره او نقل کرده اند که در دوره عثمان در شام شراب مینوشید، اما بعد از وفات امیرمؤمنان علیه السّلام و استقرار امر برای او در مورد وی اختلاف است و گفته شده او در خفا شراب مینوشید و گفته شده: نمینوشید) و لا خلاف فی أنه سمع الغناء و طرب علیه و أعطى و وصل علیه أیضا.
اما اختلافی در این نیست که به آواز گوش میداد و بر آن به وجد می آمد و بر آن عطا و صله نیز میبخشید.
آیا او ظاهر الصلاح است!!
اوج کارش در بت فروشی بود. یکی از راههای کسب او ساختن بت و ارسال به هندوستان بود.
این کار خلیفه مسلمین بود..
_ از بت فروشی معاویه چنین نقل شده:
معاویه چند مجسّمه مسى را براى فروش به هندوستان فرستاد. مسروق با دیدن این محموله گفت: به خدا سوگند، اگر مطمئن بودم که معاویه مرا نمى کشد، این محموله را غرق مى کردم، امّا از این مى ترسم که مرا شکنجه دهد و گمراهم نماید.
♦مَهْتُوکٍ سِتْرُهُ:
۲. معاویه شخصی بد دهن بود که از بی آبرو کردن دیگران و بی آبرو شدن خود و مادرش هند هیچ ابایی نداشت:
بحث ما این است که: معاویه کیست! ! ومثل معاویه و معاویه صفت نباشیم.
⏪داستان خانم بزرگواری به نام دارمیه حجونیه در تاریخ معروف است:
زمانی معاویه به حج رفته بود.
معاویه این خانمرا که طرفدار حضرت علی علیه السلام بود را احضار کرد و از او پرسید چرا بغض علی را نداری و بغض مرا داری او گفت :
علی را دوست دارم چون علی در بین مردم عادلانه رفتار میکرد از تو تنفر دارم چون با علی جنگیدی علی که سزاوار این حکومت بود و از تو بززارم چون سزاوار این حکومت نبودی.
معاویه عصبانی شد و تهمتهایی به این خانم زد در تاریخ یعقوبی ذکر شده هنگامی که حرفهای معاویه تمام شد خانم گفت این حرفهایی که به من نسبت میدهی به مادرت نسبت میدادند.
معاویه نه از بیآبرو کردن مردم ابایی دارد نه اینکه به مادرش چیزی بگویند،ابا میکرد.
نه مواظب زبان خود بود و نه برایش اهمیت داشت که مردم نسبت به او و خانوادهاش چه میگویند.
عَلَى أَهْلِکَ إِذْ سَمَّوْکَ جَارِیَةَ
چقدر در خانواده خود حقیر بودی که نام تو را جاریه _کنیز_ نامیدند.
وقتی معاویه در مقابل مطالب حق این زن حرفی برای گفتن نداشت شروع کرد به فحاشی های زشت و ناروا:
فلذلک انتفح بطنک، و عظم ثدیاک، و ربت عجیزتک
برای همین است که اینقدر چاقی و سینه ها و باسنت بزرگ است
قالت: یا هذا، بهند و اللّه کان یضرب المثل فی ذلک لا بی
جواب داد: این حرفها در مورد مادر تو ضرب المثل بود.
✅((درس برای ما : استهزا و اهانت و بددهنی روش معاویه است.))
♦یَشِینُ الْکَرِیمَ بِمَجْلِسِهِ:
۳. اگر کریمی به مجلس میآمد بدگویی و اهانت میکرد . دو مصداق داریم .
یک) مصداق خاص .
دو) مصداق عام .
یک لعن داریم و یک سب یعنی بی احترامی و ناسزا گفتن .
معاویه هم لعن را جایز و واجب کرد و هم سبب به امیرالمومنین را در منابر رواج داد .
تا اسم علی میآمد ناسزا و فحاشی میکرد تاریخ پر است از فحاشیهای معاویه.
اجبار کردن لعن امیرالمومنین توسط احنف بن قیس (گاهی طرفدار حضرت بود و گاهی مخالف):
احنف میگوید در مجلسی بودیم کسی در مدح معاویه چیزی گفت و سپس شروع به فحاشی امیرالمومنین کرد.
احنف میگوید: چرا به علی فحاشی میکنی ؟
معاویه مواظب باش این کسی که مدح تو را کرده و لعن علی را، برای رضایت تو بود بترس که اگر او بداند از لعن و سب همه انبیا لذت میبری آنها را هم سب میکند .
فقال له معاویة: یا أحنف، لقد أغضیت العین على القذى، و قلت ما ترى!
معاویه از ذکر فضائل امیرالمومنین توسط احنف ناراحت شد و احنف را مجبور به لعن امیر المومنین کرد.
قال: قم فاصعد المنبر. قال الأحنف: أما و اللّه
احنف بالای منبر رفت و گفت اهل مجلس دعایی میکنم شما آمین بگویید. خدایا ! تو ملائکه و انبیا و همه مومنین علی و معاویه را که بین آنها درگیری است
لعن کنید،
که یکی حق است و یکی باطل هر کدام باطل است لعن کنید در واقع حضرت را لعن نکرد دعایی کرد که مخاطب دعا معاویه بود .
✳️ بلاذری در انساب الاشراف ج ۵ص ۶۱ بعد نکات خواندنی از حرفهای معاویه، عمروعاص، امام حسن و ... دارد
(مباحث اخلاقی):
فَقَالَ مُعَاوِیَةُ لِجَارِیَةَ
جاریه بن قدامه که بعد از امیرالمومنین نیز از یاران با وفای امام مجتبی بود.
۴. کسی که با معاویه همنشین شود او را به سفاهت میکشاند .
خلطته دو معنا دارد،
۱- همنشین با معاویه به سفاهت کشیده میشود.
۲- ( مخلوط کردن -دیوانگی) معاویه دیوانهای است که عالم را هم به دیوانگی میکشاند حضرت در خطبه متقین آورده [لقد خالطوا] بعضی فکر میکنند مومنین قاطی کردهاند در حالی که آنها قاطی نکرده و دلشان جای دیگر است پس خلطته هم به معنی همنشینی و هم دیوانگی است.
✳️ در نامه ۳۱ امیرالمومنین به امام حسن(ع) فرمود:
قارن اهل الخیر تکن منهم وباین اهل الشر تبن عنهم
با خوبان همنشینی کن و از بدان دوری کن اصل همنشینی و تاثیرگذاری آن بسیار است .
سگ منتظر است شیر غذا را بخورد و ته مانده به او برسد[فریسه]
عمروعاص تو خود شأن و جایگاه نداری حکومت تشکیل بدهی.
زیرک هستی ولی آخر آن توسری خور معاویه هستی به خاطر پست و مقام، دین و جایگاه خودت را از دست نده.
⏪ در نهج البلاغه آمده عمروعاص وقتی خواست به معاویه بپیوندد شرط گذاشت که مصر را باید به من بدهی تا با تو بیعت کنم .
_ در خطبه ۸۴ نیز آمده:
إِنَّهُ لَمْ یُبَایِعْ مُعَاوِیَةَ حَتَّى شَرَطَ أَنْ یُؤْتِیَهُ أَتِیَّةً، وَ یَرْضَخَ لَهُ عَلَى تَرْکِ الدِّینِ رَضِیخَةً. عاص گفت به شرطی با تو بیعت میکنم که چیزی بیارزش[رَضیحه] حکومت شام را به من بدهی
♦فاَذْهَبْتَ دُنْیَاکَ وَ آخِرَتَکَ
تو با تبعیت از معاویه دنیا و آخرت خود را از دست دادی،
این سرنوشت همه کسانی است که از مسیر دینداری جدا شوند و از راه باطل به خواستههایشان برسند.
⏪ یعقوبی در تاریخ خود درمورد لحظات پایانی عمروعاص مینویسد:
و لما حضرت عمرا الوفاة قال لابنه: إنی قد دخلتُ فی أمورٍ لا ادری ما حجتی عند الله فیها:ثم نظر إلى مالِه فرأى کثرتَه، فقال: یا لیته کان بِعرى، یا لیتنی مُتُّ قبل هذا الیوم بثلاثین سنة
پسرعاص میگوید: عمروعاص در حال احتضار میگفت کاش سی سال پیش مرده بودم و هیچگاه پایم به حکومت معاویه باز نمیشد و تحت فرمان او نبودم. دور تا دورش صندوقچههایی از طلا و جواهر بود و میگفت کاش اینها مملو از فضولات حیوانات بود ولی بارم سبک بود ،
أصلحتُ لمعاویةَ دنیاه، و أفسدتُ دینی، آثرتُ دنیای و ترکتُ آخرتی، عمى على رشدی
دنیای معاویه را آباد کردم و دین خود را فروختم مسیر رشد را طی نکردم و کور شدم.
حتى حضرنی أجلی.
الان که اجل آمده چشمم باز شده.
کأنّى بمعاویة قد حوى مالى
میدانم معاویه همین اموال را هم از من میگیرد _همینگونه هم شد.
🔻نکته:
اززندگی عمروعاص هایی که غرق در مال بودند باید درس گرفت
عمروعاص به همه لذت های مادی و دنیایی رسید ولی لحظه آخر میفهمد چقدر دستش خالی است معاویههایی که تا ته خط فساد رفتند به پوچی رسیدند آخر دنیا طلبی این است و کسانی که ته خط معنویت رفتند ،مشتاقتر و عاشقانهتر و عبادت مستحکمتری دارند. تفاوت است بین دنیا طلبی و آخرت طلبی.
در حالی که اگر به حق پیوسته بودی به آنچه میخواستی میرسیدی ولی دست به ریسمان باطل زدی و به هیچ چیز نرسیدی. به پول رسیدی ثروت بود ولی رفاه و حریت و آزادگی نبود اگر با حق باشی به آرزوهایت و به آرامش میرسی.
_ در راه باطل انسان شاید خیلی شهرت و قدرت و ثروت به دست بیاورد ولی به آنچه میخواسته نمیرسد، برای هر کسی مال و قدرت وسیله رسیدن به محبوبیت و پایداری است ولی کسی بخواهد از طریق باطل به این نعمت برسد شدنی نیست.
_ چون از او گشتی همه چیز از تو گشت/
_ امثال عمروعاص ظرفیت و زیرکی زیادی داشتند ولی چون مسیرشان باطل بود همه این استعداد به بطلان خرج شد و به ضررشات تمام شد. ولی اگر همین ها در مسیر حق قرار میگرفتند نه تنها از استعدادشان استفاده درست میکردند بلکه به خواسته هایی که داشتند (مثل رسیدن به حکومت و...) هم میرسیدند.
_ پول را میخواهند که عزت داشته باشند،اما وقتی پول باشد و خدا نباشد همه از تو متنفر خواهند بود. پولدار متکبر را هیچکس دوست ندارد حتی زن و بچه.آدم فقیر با خدا را همه دوست دارند.
_ از زندگی معاویه و عمروعاص باید درس گرفت امام حسین همه چیز را فدای خدا کرد خدا نیز همه چیز را به پای او ریخت معامله خدا این گونه است
♦فإِنْ یُمَکِّنِّی اللَّهُ مِنْکَ وَ مِنِ ابن ابی سفیان اجزکما بما قدمتما
عمر و عاص اگر دست من به تو و معاویه برسد به خاطر همه اعمال گذشته شما را مجازات میکنم. اگر خدا مرا مسلط کند به شما تمام گناهان گذشته شما را مجازات میکنم.
♦وَ إِنْ تُعْجِزَا
اگر از تسلط بر شما دو نفر عاجز شدم و اگر به شما دست پیدا نکنم.
♦ وَ تَبْقَیَا
و شما بعد از من باقی باشید.
♦ فَمَا أَمَامَکُمَا شَرٌّ لَکُمَا
قیامت و عذابی که پیش روی شماست برای شما بدتر است
این سرنوشت همه بدکاران است هر
کسی خطا کرد تمام نمیشود باید جزایش را ببیند.
در جاهای مختلف حضرت فرمود یک آجر غصبی در یک قصر ضمانت خراب شدن دارد .شاید مدتی بگذرد ولی نظام عالم این است آنچه که پیش روی شماست برای شما سختتر است.
از امروز عاقبت اختلاس و حق خوری این است کسی نفهمید ظلم در علم الهی گم نمیشود نظام عالم نظام ریاضی است اگر هر کاری را کردی مثل سلسله اعداد است . مثلاً عدد ۱۰ را از بین اعداد برداری در هیچ کجا جا نداردالا اینکه عدد به جای خود برگردد .در نگاه عدل عالم، ناحق معنا ندارد گناه و ظلم تقاص دارد.
فرمود: اگر دستم به شما رسید آنچه که پیش روی شماست برایتان سختتر است وَ السَّلَام.
⏪ طبق نقل تمام نهج البلاغه، نامه اینگونه تمام میشود:
بسم الله الرحمن الرحیم
شرح نامه ها
۴۰۲/۵/۲۸ - ۲صفر
💢 نامه ۳۹ 💢
🔴من کتاب له (علیه السلام) إلى عمرو بن العاص:
این نامه اگرچه خطاب به عمر و عاص است ولی مضمون آن مربوط به خباثت باطن معاویه است.
عمروعاص دست پرورده معاویه است و امیرالمومنین میفرماید ، عمروعاص به آنچه که رسید به خاطر تبعیت و پیروی کردن از معاویه بود .
رذالت معاویه به حدی بود که یکی از دست پرورده او عمر و عاص آن همه خباثت داشت.
_ مرحوم سید رضی یک خط از ابتدا و یک جمله از انتهای این نامه را حذف کرده جمله حذف شده این است:
(بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
مِنْ عَبْدِاللهِ عَلِیّ أَمیرِالْمُؤْمِنینَ إِلَى الأَبْتَرِ ابْنِ الأَبْتَرِ عَمْرِو بْنِ الْعَاصِ بِنِ وَائِل )
این نامه را بنده خدا علی مینویسد به عمر بن عاص وائل ابتر بن ابتر دم بریده
(شَانِئ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّد فِی الْجَاهِلِیَّةِ و الإِسْلاَمِ)
این خانوادهای که پیامبر را آزار دادند چه قبل از اسلام و جاهلیت و چه بعد از اسلام آوردن ظاهری.
(سَلاَمٌ عَلى مَنِ اتَّبَعَ الْهُدى.)
سلام بر کسانی که هدایت را بپذیرند اگر تو عمروعاص این نامه را بپذیری سلام بر تو باد و اگر نخواهی مضمون این نامه را بپذیری لعن و نفرین الهی کمافی السابق بر تو باد این یک خط را مرحوم سید در نهج البلاغه نیاوردهاست.
🔺نکته:
پدر عمروعاص یعنی عاص بن وائل پیامبر را مسخره میکرد و در مذمت این شخص آیاتی نازل شد از جمله:
《 إِنَّا کَفَیْنَاکَ الْمُسْتَهْزِئِینَ؛ حجر- ۹۵》 ما شر مسخره کنندگان را از تو کوتاه میکنیم.
در مورد پنج تن از سران مشرکین که پیامبر مسخره میکردند نازل شد، یکی از آنها عاص بن وائل پدر عمرو عاص است.
♦فَإِنَّکَ قَدْ جَعَلْتَ دِینَکَ تَبَعاً لِدُنْیَا امْرِئٍ ظَاهِرٍ غَیُّهُ
عمروعاص تو دین خود را بر مبنای کسی قرار دادی که گمراهی او آشکار است تو دین خود را بر مبنای دنیای معاویه قرار داده ای. معاویه کسی است که:
♦️ظاهرِِ غیُهُ :
۱. منحرف بودنش[غیه] آشکار است.
♦️مَهْتُوکٍ سِتْرُهُ
۲. کسی است که پرده حیایش دریده شده و بی آبرو است.
♦️یَشِینُ الْکَرِیمَ بِمَجْلِسِهِ
۳. به افراد با شخصیت در مجلس اهانت میکند.[یَشین]
♦️وَ یُسَفِّهُ الْحَلِیمَ بِخِلْطَتِهِ
۴. عاقل را با همنشینی به سفاهت می کشاند.
حلیم دو معنا دارد :
۱- صبور :اگر به انسانها صبور حلیم میگویند چون عقل صبر میآورد .
۲- عاقل در اینجا معنی عقل میگیریم معاویه کسی است که انسان عاقل هم با او معاشرت کند سفیه میشود .
معاویه عاقلانی که با او همنشین میشوند را سفیه می کند.
⏪ هر کدام از این چهار وصف برای مذمت معاویه کافی بود. معاویه در اوج همه این رذایل است چند نمونه تاریخی برای ذکر این موارد بیان میشود .
در حقیقت معاویه شناسه است و باید گوش به زنگ بود که از این رذایل به دور باشیم.
1. ظَاهِرٍ غَیُّهُ:
_ به خلاف آنچه مشهور است و میگویند که معاویه ظاهر الصلاح بوده، حضرت فرمود معاویه گمراهی اش آشکار است.
⏪ بلاذری به نقل از مدائنی از قول معاویه مینویسد:
إِنَّ اللَّهَ بَعَثَ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فَکَانَ فَضْلُهُ لا یُوصَف
پیامبر را خدا در حالی مبعوث کرد که فضلش قابل شمارش نبود .
وَلا یُبْلَغُ حَتَّى تَوَفَّاهُ اللَّهُ إِلَیْهِ ثُمَّ وَلِیَ أَبُو بَکْرٍ فَلَمْ یُرِدِ الدُّنْیَا وَلَمْ تُرِدْهُ
پیامبر از دنیا رفت و خلافت به ابوبکر رسید ابوبکر کسی بود که ظاهراً مومن بود نه دنیا به سمت او آمد نه او به سمت دنیا رفت.
ثُمَّ وَلِیَ عُمَرُ فَأَرَادَتْهُ الدُّنْیَا وَلَمْ یُرِدْهَا سپس خلافت به عمر رسید دنیا به عمر رو کرد و عمر به دنیا رو نکرد.
ثُمَّ وَلِیَ عُثْمَانُ فَأَرَادَتْهُ الدُّنْیَا وَأَرَادَهَا حَتَّى قُتِلَ،
سپس عثمان ،و دنیا به عثمان رو کرد عثمان هم به دنیا رو کرد.
🔻وقتی امیرالمومنین میگوید خلافهای معاویه ظاهر است یعنی چه !!!
میگوید عثمان به سمت دنیا رفت و دنیا خواه شد سپس میگوید:
ثم صار الأمر إلیّ فو الله
عثمان از دنیا رفت و خلافت به امیرالمومنین و سپس خلافت به من معاویه رسید.
مَا بَلَغَ مِنْ حُسْنِ عَمَلِی مَا یَکُونُ مثل سیّئ عُثْمَانَ الَّذِی قُتِلَ عَلَیْهِ. ثُمَّ بَکَى.
خواست از عثمان تعریف کند ولی خودش را بیآبرو کرده معاویه میگوید :
گناههای عثمان از بهترین عمل من بهتر و بالاتر است ،با تعریف او آبروی خود برده.
میخواهد بگوید مردم شام میدانید من چه آدم خوبی هستم ولی با همه خوبیها به گرد پای عثمان هم نمیرسم.
✳️ امیرالمومنین در خطبه شقشقیه عثمان را چگونه معرفی میکند .
معاویه میگوید به خدا قسم خوبیهای من به اندازه یکی از بدی های عثمان هم نبود
⏪ ابن ابی الحدید:
فإنه کان کثیر الهزل و الخلاعة صاحب جلساء و سمار
معاویه ، اهل شوخی و هرزگی دارای همنشینان و شب نشینان بود
و معاویة لم یتوقر و لم یلزَم قانون الرئاسة
معاویه حتی برای ظاهر،حکومت و ریاست خود را کنترل نمیکرد. حالت انحرافی و معاشرت با اراذل را داشت.
لا منذ خرج على أمیر المؤمنین و احتاج إلى الناموس و السکینة
معاویه وقار پیشه نکرد و به قانون ریاست ملزم نشد مگر بعد از خروجش علیه امیرمؤمنان . و احتیاجش به آبرو و آرامش
و إلا فقد کان فی أیام عثمان شدید التهتک مَوسُوما بکل قبیح و کان فی أیام عمر یَستُر نفسَه قلیلا خوفا منه
و گرنه در دوره عثمان، بسیار رسوا و موسوم به هر قبیحی بود و در ایام عمر اندکی خود را از او مخفی میکرد.
و کان حینئذ شابا و عنده نزق الصبا و أثر الشبیبة و سُکرُ السلطان و الإمرة
در آن زمان جوانی بود که شور و نشاط جوانی، مستی سلطان و امارت با او بود.
(و مردم در کتب سیره درباره او نقل کرده اند که در دوره عثمان در شام شراب مینوشید، اما بعد از وفات امیرمؤمنان علیه السّلام و استقرار امر برای او در مورد وی اختلاف است و گفته شده او در خفا شراب مینوشید و گفته شده: نمینوشید) و لا خلاف فی أنه سمع الغناء و طرب علیه و أعطى و وصل علیه أیضا.
اما اختلافی در این نیست که به آواز گوش میداد و بر آن به وجد می آمد و بر آن عطا و صله نیز میبخشید.
آیا او ظاهر الصلاح است!!
اوج کارش در بت فروشی بود. یکی از راههای کسب او ساختن بت و ارسال به هندوستان بود.
این کار خلیفه مسلمین بود..
_ از بت فروشی معاویه چنین نقل شده:
معاویه چند مجسّمه مسى را براى فروش به هندوستان فرستاد. مسروق با دیدن این محموله گفت: به خدا سوگند، اگر مطمئن بودم که معاویه مرا نمى کشد، این محموله را غرق مى کردم، امّا از این مى ترسم که مرا شکنجه دهد و گمراهم نماید.
♦مَهْتُوکٍ سِتْرُهُ:
۲. معاویه شخصی بد دهن بود که از بی آبرو کردن دیگران و بی آبرو شدن خود و مادرش هند هیچ ابایی نداشت:
بحث ما این است که: معاویه کیست! ! ومثل معاویه و معاویه صفت نباشیم.
⏪داستان خانم بزرگواری به نام دارمیه حجونیه در تاریخ معروف است:
زمانی معاویه به حج رفته بود.
معاویه این خانمرا که طرفدار حضرت علی علیه السلام بود را احضار کرد و از او پرسید چرا بغض علی را نداری و بغض مرا داری او گفت :
أَحْبَبْتِ عَلِیّاً وَ أَبْغَضْتِینِی وَ وَالَیْتِهِ وَ عَادَیْتِینِی قَالَتْ لَهُ أَ تُعْفِینِی
علی را دوست دارم چون علی در بین مردم عادلانه رفتار میکرد از تو تنفر دارم چون با علی جنگیدی علی که سزاوار این حکومت بود و از تو بززارم چون سزاوار این حکومت نبودی.
معاویه عصبانی شد و تهمتهایی به این خانم زد در تاریخ یعقوبی ذکر شده هنگامی که حرفهای معاویه تمام شد خانم گفت این حرفهایی که به من نسبت میدهی به مادرت نسبت میدادند.
معاویه نه از بیآبرو کردن مردم ابایی دارد نه اینکه به مادرش چیزی بگویند،ابا میکرد.
نه مواظب زبان خود بود و نه برایش اهمیت داشت که مردم نسبت به او و خانوادهاش چه میگویند.
عَلَى أَهْلِکَ إِذْ سَمَّوْکَ جَارِیَةَ
چقدر در خانواده خود حقیر بودی که نام تو را جاریه _کنیز_ نامیدند.
فَقَالَ: أَنْتَ کُنْتَ أَهْوَنَ عَلَى أَهْلِکَ إِذْ سَمَّوْکَ مُعَاوِیَةَ
ولی تو حقیر تر بودی چرا که معاویه (سگ ماده عوعو کننده) نامیده شدی، فَقَالَ مُعَاوِیَةُ: اسْکُتْ لا أُمَّ لَکَ، ....
جاریه گفت هر چه میخواهی بگو ولی:
إِنَّ قَوَائِمَ السُّیُوفِ الَّتِی لَقِینَاکَ بِهَا بِصِفِّینَ لَفِی أَیْدِینَا
ولی بدان شمشیرهای صفین هنوز در دست ماست.
وقتی معاویه در مقابل مطالب حق این زن حرفی برای گفتن نداشت شروع کرد به فحاشی های زشت و ناروا:
فلذلک انتفح بطنک، و عظم ثدیاک، و ربت عجیزتک
برای همین است که اینقدر چاقی و سینه ها و باسنت بزرگ است
قالت: یا هذا، بهند و اللّه کان یضرب المثل فی ذلک لا بی
جواب داد: این حرفها در مورد مادر تو ضرب المثل بود.
✅((درس برای ما : استهزا و اهانت و بددهنی روش معاویه است.))
♦یَشِینُ الْکَرِیمَ بِمَجْلِسِهِ:
۳. اگر کریمی به مجلس میآمد بدگویی و اهانت میکرد . دو مصداق داریم .
یک) مصداق خاص .
دو) مصداق عام .
یک لعن داریم و یک سب یعنی بی احترامی و ناسزا گفتن .
معاویه هم لعن را جایز و واجب کرد و هم سبب به امیرالمومنین را در منابر رواج داد .
تا اسم علی میآمد ناسزا و فحاشی میکرد تاریخ پر است از فحاشیهای معاویه.
اجبار کردن لعن امیرالمومنین توسط احنف بن قیس (گاهی طرفدار حضرت بود و گاهی مخالف):
احنف میگوید در مجلسی بودیم کسی در مدح معاویه چیزی گفت و سپس شروع به فحاشی امیرالمومنین کرد.
احنف میگوید: چرا به علی فحاشی میکنی ؟
معاویه مواظب باش این کسی که مدح تو را کرده و لعن علی را، برای رضایت تو بود بترس که اگر او بداند از لعن و سب همه انبیا لذت میبری آنها را هم سب میکند .
فقال له معاویة: یا أحنف، لقد أغضیت العین على القذى، و قلت ما ترى!
معاویه از ذکر فضائل امیرالمومنین توسط احنف ناراحت شد و احنف را مجبور به لعن امیر المومنین کرد.
قال: قم فاصعد المنبر. قال الأحنف: أما و اللّه
احنف بالای منبر رفت و گفت اهل مجلس دعایی میکنم شما آمین بگویید. خدایا ! تو ملائکه و انبیا و همه مومنین علی و معاویه را که بین آنها درگیری است
لعن کنید،
که یکی حق است و یکی باطل هر کدام باطل است لعن کنید در واقع حضرت را لعن نکرد دعایی کرد که مخاطب دعا معاویه بود .
✳️ بلاذری در انساب الاشراف ج ۵ص ۶۱ بعد نکات خواندنی از حرفهای معاویه، عمروعاص، امام حسن و ... دارد
(مباحث اخلاقی):
فَقَالَ مُعَاوِیَةُ لِجَارِیَةَ
جاریه بن قدامه که بعد از امیرالمومنین نیز از یاران با وفای امام مجتبی بود.
أَأَنْتَ السَّاعِی مَعَ عَلِیٍّ وَالْمُوقِدُ النَّارَ فِی نُصْرَتِهِ؟
آیا تو بودی که در جنگ ها به علی کمک میکردی و آتش جنگ را بر علیه من روشن میکردی.
فَقَالَ جَارِیَةُ: یا معاویة دع عنک علیا وذکرَه، فو الله مَا أَبْغَضْنَاهُ مُذْ أَحْبَبْنَاهُ، وَلا غَشَشْنَاهُ مُذْ نَصَحْنَاهُ
تو نمی توانی از ما حرفی بر ضد علی بشنوی، ما نه به او خیانت میکنیم نه بغض او را به دل میگیریم
قَالَ: وَیْحَکَ یَا جَارِیَةُ مَا کَانَ أَهْوَنَکَ
♦وَ یُسَفِّهُ الْحَلِیمَ بِخِلْطَتِهِ
۴. کسی که با معاویه همنشین شود او را به سفاهت میکشاند .
خلطته دو معنا دارد،
۱- همنشین با معاویه به سفاهت کشیده میشود.
۲- ( مخلوط کردن -دیوانگی) معاویه دیوانهای است که عالم را هم به دیوانگی میکشاند حضرت در خطبه متقین آورده [لقد خالطوا] بعضی فکر میکنند مومنین قاطی کردهاند در حالی که آنها قاطی نکرده و دلشان جای دیگر است پس خلطته هم به معنی همنشینی و هم دیوانگی است.
✳️ در نامه ۳۱ امیرالمومنین به امام حسن(ع) فرمود:
قارن اهل الخیر تکن منهم وباین اهل الشر تبن عنهم
با خوبان همنشینی کن و از بدان دوری کن اصل همنشینی و تاثیرگذاری آن بسیار است .
_ در حکمت ۲۹۳ آمده
لاَ تَصْحَبِ آلْمَائِقَ فَإِنَّهُ یُزَیِّنُ لَکَ فِعْلَهُ وَیَوَدٌّ أَنْ تَکُونَ مِثْلَهُ
با احمق نشست و برخاست نکنید چون او بدی خود را برای تو زینت میکند و دوست دارد تو هم مثل او شوی.
معاویه دیوانه سفیهی است که دوست دارد همه مثل او شوند.
تا اینجا حضرت فرمود عمروعاص: دین خود را برای خاطر معاویه که این چهار صفت را دارد هدر نده.
♦ اتَّبَعْتَ أَثَرَهُ
عمروعاص تو کسی هستی که از مسیر معاویه پیروی کردی.
♦ وَ طَلَبْتَ فَضْلَهُ
و بخشش او را طلب کردی .
♦اتِّبَاعَ الْکَلْبِ لِلضِّرْغَامِ
عمروعاص مثل سگی است که دنبال شیر حرکت میکند (شیر که حیوانی را شکار میکند ته مانده غذای آن به سگها و لاشخورها میرسد.)
عمر و عاص جایگاه تو این است تو پس خورده معاویه هستی به خاطر این جایگاه پست دین خود را خرج نکن تو مانند سگی هستی که تبعیت از شیر میکند.
♦یَلُوذُ بِمَخَالِبِهِ وَک یَنْتَظِرُ مَا یُلْقَى إِلَیْهِ مِنْ فَضْلِ فَرِیسَتِهِ
سگ منتظر است شیر غذا را بخورد و ته مانده به او برسد[فریسه]
عمروعاص تو خود شأن و جایگاه نداری حکومت تشکیل بدهی.
زیرک هستی ولی آخر آن توسری خور معاویه هستی به خاطر پست و مقام، دین و جایگاه خودت را از دست نده.
⏪ در نهج البلاغه آمده عمروعاص وقتی خواست به معاویه بپیوندد شرط گذاشت که مصر را باید به من بدهی تا با تو بیعت کنم .
_ در خطبه ۸۴ نیز آمده:
إِنَّهُ لَمْ یُبَایِعْ مُعَاوِیَةَ حَتَّى شَرَطَ أَنْ یُؤْتِیَهُ أَتِیَّةً، وَ یَرْضَخَ لَهُ عَلَى تَرْکِ الدِّینِ رَضِیخَةً. عاص گفت به شرطی با تو بیعت میکنم که چیزی بیارزش[رَضیحه] حکومت شام را به من بدهی
♦فاَذْهَبْتَ دُنْیَاکَ وَ آخِرَتَکَ
تو با تبعیت از معاویه دنیا و آخرت خود را از دست دادی،
این سرنوشت همه کسانی است که از مسیر دینداری جدا شوند و از راه باطل به خواستههایشان برسند.
⏪ یعقوبی در تاریخ خود درمورد لحظات پایانی عمروعاص مینویسد:
و لما حضرت عمرا الوفاة قال لابنه: إنی قد دخلتُ فی أمورٍ لا ادری ما حجتی عند الله فیها:ثم نظر إلى مالِه فرأى کثرتَه، فقال: یا لیته کان بِعرى، یا لیتنی مُتُّ قبل هذا الیوم بثلاثین سنة
پسرعاص میگوید: عمروعاص در حال احتضار میگفت کاش سی سال پیش مرده بودم و هیچگاه پایم به حکومت معاویه باز نمیشد و تحت فرمان او نبودم. دور تا دورش صندوقچههایی از طلا و جواهر بود و میگفت کاش اینها مملو از فضولات حیوانات بود ولی بارم سبک بود ،
أصلحتُ لمعاویةَ دنیاه، و أفسدتُ دینی، آثرتُ دنیای و ترکتُ آخرتی، عمى على رشدی
دنیای معاویه را آباد کردم و دین خود را فروختم مسیر رشد را طی نکردم و کور شدم.
حتى حضرنی أجلی.
الان که اجل آمده چشمم باز شده.
کأنّى بمعاویة قد حوى مالى
میدانم معاویه همین اموال را هم از من میگیرد _همینگونه هم شد.
🔻نکته:
اززندگی عمروعاص هایی که غرق در مال بودند باید درس گرفت
عمروعاص به همه لذت های مادی و دنیایی رسید ولی لحظه آخر میفهمد چقدر دستش خالی است معاویههایی که تا ته خط فساد رفتند به پوچی رسیدند آخر دنیا طلبی این است و کسانی که ته خط معنویت رفتند ،مشتاقتر و عاشقانهتر و عبادت مستحکمتری دارند. تفاوت است بین دنیا طلبی و آخرت طلبی.
♦وَ لَوْ بِالْحَقِّ أَخَذْتَ أَدْرَکْتَ مَا طَلَبْتَ
در حالی که اگر به حق پیوسته بودی به آنچه میخواستی میرسیدی ولی دست به ریسمان باطل زدی و به هیچ چیز نرسیدی. به پول رسیدی ثروت بود ولی رفاه و حریت و آزادگی نبود اگر با حق باشی به آرزوهایت و به آرامش میرسی.
_ در راه باطل انسان شاید خیلی شهرت و قدرت و ثروت به دست بیاورد ولی به آنچه میخواسته نمیرسد، برای هر کسی مال و قدرت وسیله رسیدن به محبوبیت و پایداری است ولی کسی بخواهد از طریق باطل به این نعمت برسد شدنی نیست.
_ چون از او گشتی همه چیز از تو گشت/
_ امثال عمروعاص ظرفیت و زیرکی زیادی داشتند ولی چون مسیرشان باطل بود همه این استعداد به بطلان خرج شد و به ضررشات تمام شد. ولی اگر همین ها در مسیر حق قرار میگرفتند نه تنها از استعدادشان استفاده درست میکردند بلکه به خواسته هایی که داشتند (مثل رسیدن به حکومت و...) هم میرسیدند.
_ پول را میخواهند که عزت داشته باشند،اما وقتی پول باشد و خدا نباشد همه از تو متنفر خواهند بود. پولدار متکبر را هیچکس دوست ندارد حتی زن و بچه.آدم فقیر با خدا را همه دوست دارند.
_ از زندگی معاویه و عمروعاص باید درس گرفت امام حسین همه چیز را فدای خدا کرد خدا نیز همه چیز را به پای او ریخت معامله خدا این گونه است
♦فإِنْ یُمَکِّنِّی اللَّهُ مِنْکَ وَ مِنِ ابن ابی سفیان اجزکما بما قدمتما
عمر و عاص اگر دست من به تو و معاویه برسد به خاطر همه اعمال گذشته شما را مجازات میکنم. اگر خدا مرا مسلط کند به شما تمام گناهان گذشته شما را مجازات میکنم.
♦وَ إِنْ تُعْجِزَا
اگر از تسلط بر شما دو نفر عاجز شدم و اگر به شما دست پیدا نکنم.
♦ وَ تَبْقَیَا
و شما بعد از من باقی باشید.
♦ فَمَا أَمَامَکُمَا شَرٌّ لَکُمَا
قیامت و عذابی که پیش روی شماست برای شما بدتر است
این سرنوشت همه بدکاران است هر
کسی خطا کرد تمام نمیشود باید جزایش را ببیند.
در جاهای مختلف حضرت فرمود یک آجر غصبی در یک قصر ضمانت خراب شدن دارد .شاید مدتی بگذرد ولی نظام عالم این است آنچه که پیش روی شماست برای شما سختتر است.
از امروز عاقبت اختلاس و حق خوری این است کسی نفهمید ظلم در علم الهی گم نمیشود نظام عالم نظام ریاضی است اگر هر کاری را کردی مثل سلسله اعداد است . مثلاً عدد ۱۰ را از بین اعداد برداری در هیچ کجا جا نداردالا اینکه عدد به جای خود برگردد .در نگاه عدل عالم، ناحق معنا ندارد گناه و ظلم تقاص دارد.
فرمود: اگر دستم به شما رسید آنچه که پیش روی شماست برایتان سختتر است وَ السَّلَام.
⏪ طبق نقل تمام نهج البلاغه، نامه اینگونه تمام میشود:
♦️وَاللهُ حَسْبُکُمَا وَکَفى بِانْتِقَامِهِ انْتِقَاماً، وَبِعِقَ
شما دو نفر را کفایت کند خدا
برای انتقام گرفتن از شما کافیست و خدا برای انتقام گیری از شما شدید و اشد المعاقبین است همانگونه که ارحم الراحمین است .
فرمود (السلام لاهله) سلام بر کسانی که اهلیت این سلام را دارد شما دو نفر اهلیت این سلام را ندارید.
اللهم عجل لولیک الفرج