بسم الله الرحمن الرحیم شرح نامه ها ۱۴۰۲/۵/۲۶ - ۳۰محرم
💢نامه ۳۸💢
🔴و من کتاب له (علیه السلام) إلى أهل مصرَ لمّا وَلَّى علیهم الأشتر: این نامه را حضرت خطاب به مردم مصر زمانی که فرمانداری و حکومت شهر را به مالک اشتر سپردند ، نگاشتند .
🔺 دو نامه در نهج البلاغه آمده که حضرت خطاب به مردم مصر نوشتند. یک نامه(۵۳) خطاب به مالک اشتر جهت حکومت مصر نگاشته اند، که البته مالک قبل از رسیدن به مصر در راه توسط عمال معاویه به شهادت رسید .
در کتاب الغارات آمده که وقتی مالک اشتر به شهادت رسید در وسایل او و به نقلی بسته به پای ایشان این نامه یافت شد .
💠مِنْ عَبْدِ اللَّهِ عَلِیٍّ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ إِلَى الْقَوْمِ الَّذِینَ غَضِبُوا لِلَّهِ حِینَ این نامه را بنده خدا امیرالمومنین؛ برای اهل مصر می نویسم که برای احیای امر خدا غضب کردند در زمانی که؛
💠 عُصِیَ فِی أَرْضِهِ عده ای در زمین گناه را ترویج می دادند
💠وَ ذُهِبَ بِحَقِّهِ و حق خدا در زمین ازبین رفته بود
💠فَضَرَبَ الْجَوْرُ سُرَادِقَهُ عَلَى الْبَرِّ ( سُرَادِقَ پارچه ای که روی حیاط خانه را می پوشاندند ،خیمه ایجاد می کردند) پس جور و ظلم خیمه خود را بر پا کرده بود
💠الْفَاجِرِ وَ الْمُقِیمِ وَ الظَّاعِنِ آنچنان گناه همه گیر شده بود که انسانهای خوب هم آلوده میشدند. مقیم شهر و کسانی که از شهرها کوچ کده بودند [الظَّاعِنِ] در سیطره ظلم و جور بودند.
💠 فَلَا مَعْرُوفٌ یُسْتَرَاحُ إِلَیْهِ وَ لَا مُنْکَرٌ یُتَنَاهَى عَنْهُ. یک کارخوب پیدا نمی شد که انسان به سبب آن آرام گیرد[یُستَراح] و یک گناه و فساد و ظلم نبود که ترک شده باشد .
🔺کار خوب ،کار خیر به انسان آرامش می دهد .انسان با انجام کار خیر به آرامش می رسد .
🔺سوال : در کدام واقعه مردم مصر برای خدا غضب کردند.؟ و فساد آن چه بود ؟
عمر و عاص در دو مقطع زمانی یکی در زمان عثمان و بار دیگر در زمان معاویه حاکم مصر بود بعد از عمر و عاص ،عثمان عبدالله بن ابی سَرح را حاکم مصر نمود عبدالله بن ابی سَرح که بود؟
او برادر رضاعی عثمان بود ،ابتدا کاتب وحی بود ولی چون کلام وحی را اشتباه می نوشت پیامبر او را از نوشتن کلام الله معزول کرد ،سپس او مرتد کردید.
بعد از فتح مکه پیامبر صلی الله علیه و آله به جز چند نفر که فرمود مهدور الدم هستند( حتی اگر خود را به پرده مکه آویزان هم کنند، مورد بخشش قرار نمی گیرند ) اما بقیه را «انتم الطلقا »خواندند.
عبدالله بن سَرح جزو این افراد مهدور الدم بود که متاسفانه عثمان و عده ای نزد پیامبر آمده و واسطه شدند که او خلافی نمی کند و .. پیامبر او را ببخشد. حال همین شخص را عثمان حاکم مصر نمود او شخص فاسدی بود .
⏪طبق نقل مسعودی و طبری: و من أهل مصر ستمائة رجل ( ۶۰۰ نفر از مردم مصر برای اعتراض به مدینه آمدند فکان فیما کتبوا إلیه از شهرهای دیگر نیز افرادی معترض بودند و نامه ای برای عثمان نوشتند: فاعلم أن اللّه لا یغیر ما بقوم حتّى یغیروا ما بأنفسهم فاللّه اللّه ثمّ اللّه اللّه فإنّک على دنیا فاستتم إلیها معها آخرة جنگجو بودند ولی چون برای اعتراض آمده بودند و قصد جنگ نداشتند پشت دروازه ماندند نمایندگانی با نامه به عثمان فرستادند و در نامه گلایه خود را نوشتند. و لا تنس نصیبک من الاخرة لن نضع سیوفنا عن عواتقنا حتّى تاتینا منک توبة مصرحة او ضلالة مجلحة مبلجة که برای دین آمده ایم .نباید در جامعه بی دینی باشد .ما شمشیر را از کنار کردن از روی دوش خود بر نمی داریم تا اینکه تو توبه صریح کنی. فهذه مقالتنا لک و قضیتنا إلیک و اللّه عذیرنا منک و السلام. _ عثمان با نماینده معترضین صحبت کرد و به آنها قول داد که به زودی به مشکلات رسیدگی میکند، انسان های فاسد را عزل میکند، عدالت گستری میکند و بیت المال را به صورت عادلانه تقسیم میکند.
_ نمایندگان معترضین به بیرون از شهر کنار آن ۶۰ نفر رفتند و قصد مصر کردند که دیدند غلام عثمان به سرعت به سمت مصر حرکت میکند. به او مشکوک شدند و او را گرفتند و دیدند که نامه ای برای عبدالله بن ابی سرح نوشته که : یک عده جسور شده برای شکایت نزد من آمده اند این اسامی ایشان است ، برگشتند ایشان را یا اعدام یا زندانی کن که دیگر کسی جرآت اعتراض نکند.
_ انها مجدد برگشتند نزد عثمان که این نامه چیست!! عثمان انکار کرد که بی خبرم آنها هم گفتند: اگر راست بگویی که یعنی از خانه خود خبر نداری. دروغ بگویی که در هر دوحالت ،تو لیاقت خلافت نداری روش پیامبر را اجرا نمی کنی.
بعدها مردم کوفه و شهرهای دیگر هم معترض شدند ،خانه عثمان را محاصره کرده و واقعه کشتن عثمان اتفاق افتاد ولی تاریخ نقل می کند اولین تیرها از سوی خانه عثمان و توسط غلامان او به سوی مردم پرتاب شد .
فساد شدید زمان عثمان بود که حضرت علی علیه السلام در خطبه شقشقیه در دو کلمه او را وصف می کند که عثمان کسی بود که تمام عمر خود را بین مطبخ و مستراح گذرانید .
🔺دو نکته: اولا فساد شدید زمان عثمان معلوم میگردد که فساد همه جا را گرفته است.
ثانیا غضب مقدس هم داریم، غضبی که برای نهی از منکر باشد. غضب همه جا نکوهیده نیست بلکه در زمانهایی پسندیده است که بر خلاف و منکر و گناه صورت گیرد و شجاعت ثمره این غضب می باشد .
⏪حضرت در خطبه ۱۳۰ خطاب به ابوذر غفاری می فرماید : یَا أَبَا ذَرٍّ إِنَّکَ غَضِبْتَ لِلَّهِ، فَارْجُ مَنْ غَضِبْتَ لَهُ؛ إِنَّ الْقَوْمَ خَافُوکَ عَلَى دُنْیَاهُمْ وَ خِفْتَهُمْ عَلَى دِینِکَ ابوذر، تو براى خدا خشمگین شدى، پس، امید به کسى ببند که براى او خشمگین شده اى. اینان به خاطر دنیاشان از تو ترسیده اند و تو به خاطر دینت از آنان ترسیده اى.
⏪ابن ابی الحدید در اینجا میگوید: هذا الفصل یُشکَلُ علیَّ تأویلُه لأنَّ أهل مصرَ هم الذین قتلوا عثمان ابی الحدید میگوید تعریف از اهل مصر یعنی موافقت با قتل عثمان، و إذا شهد أمیر المؤمنین ع أنَّهم غضِبوا لله حین عُصِیَ فی الأرض فهذه شهادةُ قاطعةُ على عثمان بالعصیان و إتیان المنکر در حالی که حضرت موافق قتل عثمان نبود ولی در گناهکاری عثمان و نهی از منکر اهل مصر هیچ شکی نیست.
🔺این ابی الحدید از آنجا که تعصب روی سه خلیفه دارد، هم آنها و هم حضرت علی را معصوم می داند و نمیتواند با وجود تعصب تحلیل کند که چطور یک خلیفه معصوم(علی) خلیفه معصوم دیگر(سه خلفا) را زیر سوال میبرد .
لذا ابی الحدید می گوید من در تاویل و شرح این جمله مانده ام که مردم مصر با وجود آنکه در قتل عثمان شریک بودند حضرت می فرماید شما برای خدا غضب کردید!! در صورتی که امثال ابی الحدید باید اعتراف کنند که حضرت امیر ع حق و خلفا باطل هستند .
⏪ ادامه نامه :
💠 أَمَّا بَعْدُ، فَقَدْ بَعَثْتُ إِلَیْکُمْ عَبْداً مِنْ عِبَادِ اللَّه اما بعداز حمد و ثنای الهی، مردم مصر من فرمانداری را به سوی شما می فرستم که بنده خاصی از بندگان خدا است
🔺در وصف مالک همان بس که لفظ عبد را برای مالک وصف می کند. بالاترین تعریف و تمجید از مالک.
_ در جایی که ما شهادت به عبودیت پیامبر میدهیم: اشْهَدُ أنَّ مُحَمّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ عبد همان کلمه ای است که در تشهد می گوییم محمد (ص) عبد و رسول خداست.
_ در جایی معراج رفتن پیامبر ثمره عبودیت اوست: «سُبْحانَ الَّذِی أَسْرى بِعَبْدِهِ لَیْلًا مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَی الذِی بارَکنا حَولَهُ؛ اسری - ۱» اشاره دارد که چون پیامبر (ص) عبد بود نادیدنی هایی رادید و عجایبی را به او نشان دادیم .
_. در جایی که امیرالمومنین افتخار میکند به عبد بودنش: إِلهِی کفی بِی عِزّاً أَنْ أَکونَ لَک عَبْداً، خدایا چه مقامی برای من بالاتر از این که من عبد تو هستم .
_ تمام نامه های حضرت اینگونه شروع میشود: مِنْ عَبْدِ اللَّهِ عَلِیٍّ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ
💠لا یَنَامُ أَیَّامَ الْخَوْفِ مالک کسی است که در خوف و خطر و جنگ خواب را بر چشم خویش حرام می کند.
✳️ حکمت ۳۰۷: یَنَامُ الرَّجُلُ عَلَی الثُّکْلِ، وَ لَا یَنَامُ عَلَی الْحَرَب. انسان در حالت مصیبت شاید بخوابد ولی در حالت جنگ نباید خوابید.
_ درنامه ۱۱: در باب فنون جنگی ؛ إِذَا غَشِیَکُمُ اللَّیْلُ فَاجْعَلُوا الرِّمَاحَ کِفَّةً، وَ لَا تَذُوقُوا النَّوْمَ إِلَّا غِرَاراً أَوْ مَضْمَضَةً. هنگامى که شب در رسید، نیزه ها را گرداگرد خود قرار دهید. به خواب نروید یا اندک اندک بخوابید. خواب را مزه مزه کنید .
💠لَا یَنْکُلُ عَنِ الْأَعْدَاءِ سَاعَاتِ الرَّوْعِ مالک در زمان خوف عقبگرد [یَنْکُلُ] و ترسیدن [رَوع] ندارد.
💠أَشَدَّ عَلَى الْفُجَّارِ مِنْ حَرِیقِ النَّارِ، نسبت به فجار و دشمنان سوزاننده تر از آتش است .از آتش برای آنها دردناک تر است .
💠 هُوَ مَالِکُ بْنُ الْحَارِثِ أَخُو مَذْحِجٍ اوکسی نیست جز مالک اشتر برادر مذحجی ما (مذحج قبیله ای در یمن )
⏪ دروقعه الصفین نصربن مزاحم نقل می شود که : مالک طوفان بود، در یکی از روزهای جنگ صفین: فَاشْتَدَّ قِتَالُهُمْ فَخَرَجَ عَلَیْنَا رَجُلٌ لَقَلَّ وَ اللَّهِ مَا رَأَیْتُ رَجُلًا قَطُّ هُوَ أَطْوَلُ وَ لَا أَعْظَمُ مِنْهُ من شخصی بلند قامت تر و عظیم الجثه تر از او ندیده بودم. فَدَعَا إِلَى الْمُبَارَزَةِ فَلَمْ یَخْرُجْ إِلَیْهِ إِنْسَانٌ وَ خَرَجَ إِلَیْهِ الْأَشْتَرُ فَاخْتَلَفَا ضَرْبَتَیْنِ وَ ضَرَبَهُ الْأَشْتَرُ فَقَتَلَهُ وَ ایْمُ اللَّهِ لَقَدْ کُنَّا أَشْفَقْنَا عَلَیْهِ «هل من مبارز » می طلبید مالک جلو رفت و او را از پای درآورد .نفر بعد آمد که خون خواهی برادر کند مالک او را هم از پای درآورد وَ سَأَلْنَاهُ أَلَّا یَخْرُجَ إِلَیْهِ (ما نسبت به مالک دلسوزی میکردیم) و میگفتیم به سمت او نرو، ولی مالک رفت و او را کشت.. وَ جَاءَ رَجُلٌ مِنَ الْأَزْدِ فَقَالَ: أُقْسِمُ بِاللَّهِ لَأَقْتُلَنَّ قَاتِلَکَ فَحَمَلَ عَلَى الْأَشْتَرِ وَ عَطَفَ عَلَیْهِ الْأَشْتَرُ یک نفر گفت این شخص که فرستاده شده بود آتش بود هر جا می رفت همه را می سوزاند فَقَالَ أَبُو رُقَیْقَةَ السَّهْمِیُّ: کَانَ هَذَا نَاراً فَصَادَفَتْ إِعْصَاراً. این شخص طرفدار معاویه آتش بود، اما با گردبادى روبرو گشت و خاموش شد. او آتشی بود هر جا می رفت همه را می سوزاند ولی این طوفان (مالک)آتش ها را خاموش کرد .
هیچ کسی جز معصوم حق مطلق نیست، باید اعمال هر کسی با حق سنجیده شود و چنانچه مطابق حق بود از او تبعیت شود.
⏪ابن ابی الحدید در ذیل این کلام حضرت میگوید: و هذا مِن شِدَّةِ دینِه و صلابتِه ع لم یُسامِح نفسَه فی حقٍ أَحِبُّ الخلقِ إلیه أن یُهمَلَ هذا القید. این شدت دینداری حضرت است و استحکام او در دینداری است که حتی نسبت به محبوب ترین افرادش نیز قید میزند که در صورت مطابقت با حق از او پیروی کنید.
💠 فَإِنَّهُ سَیْفٌ مِنْ سُیُوفِ اللَّهِ، شمشیر او از شمشیرهای خداست.
💠لَا کَلِیلُ الظُّبَةِ نه لبه ی تیز [الظُبُّه] شمشیرش کند میشود[کلیلُ]
💠وَ لَا نَابِی الضَّرِیبَةِ شمشیر او لبه برگشته نیست [لانابِی]که اگر به کسانی ضربه بزند بی اثر باشد.
هدف از شمشیر زدن کشتن و عقب راندن دشمن است، مالک در ماموریت هایی که به او داده شده است نه کندی میکند، نه ضرباتش بر دشمن بی اثر میشود.
✅ شمشیر مثال است مالک هر جا کاری انجام دهد انحراف ندارد
💠فَإِنْ أَمَرَکُمْ أَنْ تَنْفِرُوا فَانْفِرُوا اگر فرمان داد حمله و حرکت کنید ، شما حرکت کنید، حمله کنید.[فانفِروا]
💠 وَ إِنْ أَمَرَکُمْ أَنْ تُقِیمُوا فَأَقِیمُوا، اگر فرمان توقف داد،[اَن تقیمُوا] توقف کنید
💠فَإِنَّهُ لَا یُقْدِمُ وَ لَا یُحْجِمُ زیرا او دستور به هیچ اقدامی وتوقف و ایستادنی [یُحْجِمُ] نمیدهد
💠 وَ لَا یُؤَخِّرُ وَ لَا یُقَدِّمُ إِلَّا عَنْ أَمْرِی، دستور به عقب نشینی و پیشروی [لایُقدَم] نمیدهد مگر به امر من باشد.
⏪ابن ابی الحدید: و هذا إن کان قاله مع أنه قد سنح له آشکارا به او اجازه داده است. أن یعمل برأیه فی أمور الحرب من غیر مراجعته فهو عظیم جدا لأنه یکون قد أقامه مقام نفسه. در عظمت مالک همین بس که حضرت او را قائم مقام خودش قرار داده است.
⏪ابن ابی الحدید در اینجا میگوید، این کلام حضرت که« فرمان مالک فرمان من است» دو وجه دارد ۱_هر حرفی که مالک میزند از حضرت کسب تکلیف می کند با توجه به شرایط آن روزها و بزرگی کشور مصر ،این نمیتواند باشد.
۲_این حرف حضرت حرف عظیمی است که ایشان مالک را جای خود و جانشین خود معرفی می کنند.
✅ در مواجهه با امام باید به خواسته ها و امیال امام هم آگاه باشیم حتی بدانیم اگر امام در این موقعیت و فضا بود چهپ کاری انجام میداد و این خیلی نیاز به شناخت امام دارد.
_ با توجه به دوری مسافت مصر تا کوفه و نبود وسایل ارتباطی، اینکه حضرت یفرماید امر مالک امر من است یعنی من به او ولایت دادم. و ولایت داشتن هم بدون اجتهاد معنا ندارد . (مالک باید دین شناس باشد و با توجه به اصول دین؛ فروع و اتفاقات را تحلیل کند و حکم آن را صادر کند به تعبیر علمی کار مجتهد و فقیه "ردُّ الفروعِ الى الاصول" است.
🔺از این مطلب مبحث ولایت استنباط میشود که ولایت داشتن عده ای از طرف اهل بیت فقط مختص زمان غیبت امام زمان عج نیست چنانچه حضرت امیر علیه السلام به مالک ولایت دادند چون او دین شناس است حضرت را هم به خوبی میشناسد تصمیم حضرت را در موقعیت ها می داد. لذا ولایت داشتن مجتهد جامع الشرایطی که مطابق حق رفتار کند در این زمان هم مصداق دارد .
✅ از این بخش نامه به خوبی معلوم میشود ولایت فقیه و فقاهت مخصوص به دوره غیبت امام معصوم نیست بلکه در زمان حضور امام نیز امثال مالک در کشور پهناور مصر ولایت داشتند و حکم آنها نافذ بوده است.
💠وَ قَدْ آثَرْتُکُمْ بِهِ عَلَى نَفْسِی با اینکه من به مالک احتیاج داشتم ولی شما را بر خودم مقدم داشتم و مالک را به سمت شما فرستادم
💠لِنَصِیحَتِهِ لَکُمْ وَ شِدَّةِ شَکِیمَتِهِ علی عدوِّکم مالک را نسبت به شما دلسوز و در نهایت مهر و نسبت به دشمنان قدرتمند که با آنها با قدرت برخورد می کند. [شکیمَهِ] دیدم .
مالک را به سمت شما فرستادم، به این معنی نبود که بود و نبود او در حکومت علی تاثیری نداشت بلکه شما را بر خود مقدم داشتم بخش عمده ای از کار روی زمین می ماند .ولی مالک را دلسوز بشما و نسبت به دشمن قدرتمند دیدم . بسمت شما فرستادم.
( شکیمته ؛ لجام آهنین داخل دهان اسب که باعث حرکت یا توقف او میشود. کنایه از: قوت و قدرت او)
✅ مالک زمام امور را به دست دارد و نسبت به دشمن خوب میداند کجا تندی کند کجا توقف کند.
غفرالله لی و لکم الحمدلله رب العالمین
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیانثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
علی جان!
یک حاجی در طواف داری به دهان/ یک حیدر در مصاف داری به دهان/ یک تیغ دو دم به دست داری آقا/ یک تیغ دو دم غلاف داری به دهان/
بسم الله الرحمن الرحیم
شرح نامه ها
۱۴۰۲/۵/۲۶ - ۳۰محرم
💢نامه ۳۸💢
🔴و من کتاب له (علیه السلام) إلى أهل مصرَ لمّا وَلَّى علیهم الأشتر:
این نامه را حضرت خطاب به مردم مصر زمانی که فرمانداری و حکومت شهر را به مالک اشتر سپردند ، نگاشتند .
🔺 دو نامه در نهج البلاغه آمده که حضرت خطاب به مردم مصر نوشتند.
یک نامه(۵۳) خطاب به مالک اشتر جهت حکومت مصر نگاشته اند، که البته مالک قبل از رسیدن به مصر در راه توسط عمال معاویه به شهادت رسید .
در کتاب الغارات آمده که وقتی مالک اشتر به شهادت رسید در وسایل او و به نقلی بسته به پای ایشان این نامه یافت شد .
💠مِنْ عَبْدِ اللَّهِ عَلِیٍّ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ إِلَى الْقَوْمِ الَّذِینَ غَضِبُوا لِلَّهِ حِینَ
این نامه را بنده خدا امیرالمومنین؛ برای اهل مصر می نویسم که برای احیای امر خدا غضب کردند در زمانی که؛
💠 عُصِیَ فِی أَرْضِهِ
عده ای در زمین گناه را ترویج می دادند
💠وَ ذُهِبَ بِحَقِّهِ
و حق خدا در زمین ازبین رفته بود
💠فَضَرَبَ الْجَوْرُ سُرَادِقَهُ عَلَى الْبَرِّ
( سُرَادِقَ پارچه ای که روی حیاط خانه را می پوشاندند ،خیمه ایجاد می کردند)
پس جور و ظلم خیمه خود را بر پا کرده بود
💠الْفَاجِرِ وَ الْمُقِیمِ وَ الظَّاعِنِ
آنچنان گناه همه گیر شده بود که انسانهای خوب هم آلوده میشدند.
مقیم شهر و کسانی که از شهرها کوچ کده بودند [الظَّاعِنِ] در سیطره ظلم و جور بودند.
💠 فَلَا مَعْرُوفٌ یُسْتَرَاحُ إِلَیْهِ وَ لَا مُنْکَرٌ یُتَنَاهَى عَنْهُ.
یک کارخوب پیدا نمی شد که انسان به سبب آن آرام گیرد[یُستَراح] و یک گناه و فساد و ظلم نبود که ترک شده باشد .
🔺کار خوب ،کار خیر به انسان آرامش می دهد .انسان با انجام کار خیر به آرامش می رسد .
🔺سوال :
در کدام واقعه مردم مصر برای خدا غضب کردند.؟ و فساد آن چه بود ؟
عمر و عاص در دو مقطع زمانی یکی در زمان عثمان و بار دیگر در زمان معاویه حاکم مصر بود بعد از عمر و عاص ،عثمان عبدالله بن ابی سَرح را حاکم مصر نمود
عبدالله بن ابی سَرح که بود؟
او برادر رضاعی عثمان بود ،ابتدا کاتب وحی بود ولی چون کلام وحی را اشتباه می نوشت پیامبر او را از نوشتن کلام الله معزول کرد ،سپس او مرتد کردید.
بعد از فتح مکه پیامبر صلی الله علیه و آله به جز چند نفر که فرمود مهدور الدم هستند( حتی اگر خود را به پرده مکه آویزان هم کنند، مورد بخشش قرار نمی گیرند ) اما بقیه را «انتم الطلقا »خواندند.
عبدالله بن سَرح جزو این افراد مهدور الدم بود که متاسفانه عثمان و عده ای نزد پیامبر آمده و واسطه شدند که او خلافی نمی کند و .. پیامبر او را ببخشد.
حال همین شخص را عثمان حاکم مصر نمود او شخص فاسدی بود .
⏪طبق نقل مسعودی و طبری:
و من أهل مصر ستمائة رجل (
۶۰۰ نفر از مردم مصر برای اعتراض به مدینه آمدند
فکان فیما کتبوا إلیه
از شهرهای دیگر نیز افرادی معترض بودند و نامه ای برای عثمان نوشتند:
فاعلم أن اللّه لا یغیر ما بقوم حتّى یغیروا ما بأنفسهم
فاللّه اللّه ثمّ اللّه اللّه فإنّک على دنیا فاستتم إلیها معها آخرة
جنگجو بودند ولی چون برای اعتراض آمده بودند و قصد جنگ نداشتند پشت دروازه ماندند نمایندگانی با نامه به عثمان فرستادند و در نامه گلایه خود را نوشتند.
و لا تنس نصیبک من الاخرة لن نضع سیوفنا عن عواتقنا حتّى تاتینا منک توبة مصرحة او ضلالة مجلحة مبلجة
که برای دین آمده ایم .نباید در جامعه بی دینی باشد .ما شمشیر را از کنار کردن از روی دوش خود بر نمی داریم تا اینکه تو توبه صریح کنی.
فهذه مقالتنا لک و قضیتنا إلیک و اللّه عذیرنا منک و السلام.
_ عثمان با نماینده معترضین صحبت کرد و به آنها قول داد که به زودی به مشکلات رسیدگی میکند، انسان های فاسد را عزل میکند، عدالت گستری میکند و بیت المال را به صورت عادلانه تقسیم میکند.
_ نمایندگان معترضین به بیرون از شهر کنار آن ۶۰ نفر رفتند و قصد مصر کردند که دیدند غلام عثمان به سرعت به سمت مصر حرکت میکند. به او مشکوک شدند و او را گرفتند و دیدند که نامه ای برای عبدالله بن ابی سرح نوشته که :
یک عده جسور شده برای شکایت نزد من آمده اند این اسامی ایشان است ، برگشتند ایشان را یا اعدام یا زندانی کن که دیگر کسی جرآت اعتراض نکند.
_ انها مجدد برگشتند نزد عثمان که این نامه چیست!!
عثمان انکار کرد که بی خبرم آنها هم گفتند: اگر راست بگویی که یعنی از خانه خود خبر نداری.
دروغ بگویی که در هر دوحالت ،تو لیاقت خلافت نداری روش پیامبر را اجرا نمی کنی.
بعدها مردم کوفه و شهرهای دیگر هم معترض شدند ،خانه عثمان را محاصره کرده و واقعه کشتن عثمان اتفاق افتاد ولی تاریخ نقل می کند اولین تیرها از سوی خانه عثمان و توسط غلامان او به سوی مردم پرتاب شد .
فساد شدید زمان عثمان بود که حضرت علی علیه السلام در خطبه شقشقیه در دو کلمه او را وصف می کند که عثمان کسی بود که تمام عمر خود را بین مطبخ و مستراح گذرانید .
🔺دو نکته:
اولا فساد شدید زمان عثمان معلوم میگردد که فساد همه جا را گرفته است.
ثانیا غضب مقدس هم داریم، غضبی که برای نهی از منکر باشد.
غضب همه جا نکوهیده نیست بلکه در زمانهایی پسندیده است که بر خلاف و منکر و گناه صورت گیرد و شجاعت ثمره این غضب می باشد .
⏪حضرت در خطبه ۱۳۰ خطاب به ابوذر غفاری می فرماید :
یَا أَبَا ذَرٍّ إِنَّکَ غَضِبْتَ لِلَّهِ، فَارْجُ مَنْ غَضِبْتَ لَهُ؛ إِنَّ الْقَوْمَ خَافُوکَ عَلَى دُنْیَاهُمْ وَ خِفْتَهُمْ عَلَى دِینِکَ
ابوذر، تو براى خدا خشمگین شدى، پس، امید به کسى ببند که براى او خشمگین شده اى. اینان به خاطر دنیاشان از تو ترسیده اند و تو به خاطر دینت از آنان ترسیده اى.
⏪ابن ابی الحدید در اینجا میگوید:
هذا الفصل یُشکَلُ علیَّ تأویلُه لأنَّ أهل مصرَ هم الذین قتلوا عثمان
ابی الحدید میگوید تعریف از اهل مصر یعنی موافقت با قتل عثمان،
و إذا شهد أمیر المؤمنین ع أنَّهم غضِبوا لله حین عُصِیَ فی الأرض فهذه شهادةُ قاطعةُ على عثمان بالعصیان و إتیان المنکر
در حالی که حضرت موافق قتل عثمان نبود ولی در گناهکاری عثمان و نهی از منکر اهل مصر هیچ شکی نیست.
🔺این ابی الحدید از آنجا که تعصب روی سه خلیفه دارد، هم آنها و هم حضرت علی را معصوم می داند و نمیتواند با وجود تعصب تحلیل کند که چطور یک خلیفه معصوم(علی) خلیفه معصوم دیگر(سه خلفا) را زیر سوال میبرد .
لذا ابی الحدید می گوید من در تاویل و شرح این جمله مانده ام که مردم مصر با وجود آنکه در قتل عثمان شریک بودند
حضرت می فرماید شما برای خدا غضب کردید!!
در صورتی که امثال ابی الحدید باید اعتراف کنند که حضرت امیر ع حق و خلفا باطل هستند .
⏪ ادامه نامه :
💠 أَمَّا بَعْدُ، فَقَدْ بَعَثْتُ إِلَیْکُمْ عَبْداً مِنْ عِبَادِ اللَّه
اما بعداز حمد و ثنای الهی،
مردم مصر من فرمانداری را به سوی شما می فرستم که بنده خاصی از بندگان خدا است
🔺در وصف مالک همان بس که لفظ عبد را برای مالک وصف می کند.
بالاترین تعریف و تمجید از مالک.
_ در جایی که ما شهادت به عبودیت پیامبر میدهیم:
اشْهَدُ أنَّ مُحَمّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ
عبد همان کلمه ای است که در تشهد می گوییم محمد (ص) عبد و رسول خداست.
_ در جایی معراج رفتن پیامبر ثمره عبودیت اوست:
«سُبْحانَ الَّذِی أَسْرى بِعَبْدِهِ لَیْلًا مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَی الذِی بارَکنا حَولَهُ؛ اسری - ۱»
اشاره دارد که چون پیامبر (ص) عبد بود نادیدنی هایی رادید و عجایبی را به او نشان دادیم .
_. در جایی که امیرالمومنین افتخار میکند به عبد بودنش:
إِلهِی کفی بِی عِزّاً أَنْ أَکونَ لَک عَبْداً،
خدایا چه مقامی برای من بالاتر از این که من عبد تو هستم .
_ تمام نامه های حضرت اینگونه شروع میشود: مِنْ عَبْدِ اللَّهِ عَلِیٍّ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ
💠لا یَنَامُ أَیَّامَ الْخَوْفِ
مالک کسی است که در خوف و خطر و جنگ خواب را بر چشم خویش حرام می کند.
✳️ حکمت ۳۰۷:
یَنَامُ الرَّجُلُ عَلَی الثُّکْلِ، وَ لَا یَنَامُ عَلَی الْحَرَب.
انسان در حالت مصیبت شاید بخوابد ولی در حالت جنگ نباید خوابید.
_ درنامه ۱۱: در باب فنون جنگی ؛
إِذَا غَشِیَکُمُ اللَّیْلُ فَاجْعَلُوا الرِّمَاحَ کِفَّةً، وَ لَا تَذُوقُوا النَّوْمَ إِلَّا غِرَاراً أَوْ مَضْمَضَةً.
هنگامى که شب در رسید، نیزه ها را گرداگرد خود قرار دهید. به خواب نروید یا اندک اندک بخوابید. خواب را مزه مزه کنید .
💠لَا یَنْکُلُ عَنِ الْأَعْدَاءِ سَاعَاتِ الرَّوْعِ
مالک در زمان خوف عقبگرد [یَنْکُلُ] و ترسیدن [رَوع] ندارد.
💠أَشَدَّ عَلَى الْفُجَّارِ مِنْ حَرِیقِ النَّارِ،
نسبت به فجار و دشمنان سوزاننده تر از آتش است .از آتش برای آنها دردناک تر است .
💠 هُوَ مَالِکُ بْنُ الْحَارِثِ أَخُو مَذْحِجٍ
اوکسی نیست جز مالک اشتر برادر مذحجی ما (مذحج قبیله ای در یمن )
⏪ دروقعه الصفین نصربن مزاحم نقل می شود که : مالک طوفان بود، در یکی از روزهای جنگ صفین:
فَاشْتَدَّ قِتَالُهُمْ فَخَرَجَ عَلَیْنَا رَجُلٌ لَقَلَّ وَ اللَّهِ مَا رَأَیْتُ رَجُلًا قَطُّ هُوَ أَطْوَلُ وَ لَا أَعْظَمُ مِنْهُ من شخصی بلند قامت تر و عظیم الجثه تر از او ندیده بودم.
فَدَعَا إِلَى الْمُبَارَزَةِ فَلَمْ یَخْرُجْ إِلَیْهِ إِنْسَانٌ وَ خَرَجَ إِلَیْهِ الْأَشْتَرُ فَاخْتَلَفَا ضَرْبَتَیْنِ وَ ضَرَبَهُ الْأَشْتَرُ فَقَتَلَهُ وَ ایْمُ اللَّهِ لَقَدْ کُنَّا أَشْفَقْنَا عَلَیْهِ
«هل من مبارز » می طلبید مالک جلو رفت و او را از پای درآورد .نفر بعد آمد که خون خواهی برادر کند مالک او را هم از پای درآورد
وَ سَأَلْنَاهُ أَلَّا یَخْرُجَ إِلَیْهِ
(ما نسبت به مالک دلسوزی میکردیم)
و میگفتیم به سمت او نرو، ولی مالک رفت و او را کشت..
وَ جَاءَ رَجُلٌ مِنَ الْأَزْدِ فَقَالَ: أُقْسِمُ بِاللَّهِ لَأَقْتُلَنَّ قَاتِلَکَ فَحَمَلَ عَلَى الْأَشْتَرِ وَ عَطَفَ عَلَیْهِ الْأَشْتَرُ
یک نفر گفت این شخص که فرستاده شده بود آتش بود هر جا می رفت همه را می سوزاند
فَقَالَ أَبُو رُقَیْقَةَ السَّهْمِیُّ: کَانَ هَذَا نَاراً فَصَادَفَتْ إِعْصَاراً.
این شخص طرفدار معاویه آتش بود،
اما با گردبادى روبرو گشت و خاموش شد.
او آتشی بود هر جا می رفت همه را می سوزاند ولی این طوفان (مالک)آتش ها را خاموش کرد .
💠فَاسْمَعُوا لَهُ وَ أَطِیعُوا أَمْرَهُ فِیمَا طَابَقَ الْحَقَّ،
هیچ کسی جز معصوم حق مطلق نیست، باید اعمال هر کسی با حق سنجیده شود و چنانچه مطابق حق بود از او تبعیت شود.
⏪ابن ابی الحدید در ذیل این کلام حضرت میگوید:
و هذا مِن شِدَّةِ دینِه و صلابتِه ع لم یُسامِح نفسَه فی حقٍ أَحِبُّ الخلقِ إلیه أن یُهمَلَ هذا القید.
این شدت دینداری حضرت است و استحکام او در دینداری است که حتی نسبت به محبوب ترین افرادش نیز قید میزند که در صورت مطابقت با حق از او پیروی کنید.
💠 فَإِنَّهُ سَیْفٌ مِنْ سُیُوفِ اللَّهِ،
شمشیر او از شمشیرهای خداست.
💠لَا کَلِیلُ الظُّبَةِ
نه لبه ی تیز [الظُبُّه] شمشیرش کند میشود[کلیلُ]
💠وَ لَا نَابِی الضَّرِیبَةِ
شمشیر او لبه برگشته نیست [لانابِی]که اگر به کسانی ضربه بزند بی اثر باشد.
هدف از شمشیر زدن کشتن و عقب راندن دشمن است، مالک در ماموریت هایی که به او داده شده است نه کندی میکند، نه ضرباتش بر دشمن بی اثر میشود.
✅ شمشیر مثال است مالک هر جا کاری انجام دهد انحراف ندارد
💠فَإِنْ أَمَرَکُمْ أَنْ تَنْفِرُوا فَانْفِرُوا
اگر فرمان داد حمله و حرکت کنید ، شما
حرکت کنید، حمله کنید.[فانفِروا]
💠 وَ إِنْ أَمَرَکُمْ أَنْ تُقِیمُوا فَأَقِیمُوا،
اگر فرمان توقف داد،[اَن تقیمُوا] توقف کنید
💠فَإِنَّهُ لَا یُقْدِمُ وَ لَا یُحْجِمُ
زیرا او دستور به هیچ اقدامی وتوقف و ایستادنی [یُحْجِمُ] نمیدهد
💠 وَ لَا یُؤَخِّرُ وَ لَا یُقَدِّمُ إِلَّا عَنْ أَمْرِی،
دستور به عقب نشینی و پیشروی [لایُقدَم] نمیدهد مگر به امر من باشد.
⏪ابن ابی الحدید:
و هذا إن کان قاله مع أنه قد سنح له
آشکارا به او اجازه داده است.
أن یعمل برأیه فی أمور الحرب من غیر مراجعته فهو عظیم جدا لأنه یکون قد أقامه مقام نفسه.
در عظمت مالک همین بس که حضرت او را قائم مقام خودش قرار داده است.
⏪ابن ابی الحدید در اینجا میگوید، این کلام حضرت که« فرمان مالک فرمان من است» دو وجه دارد ۱_هر حرفی که مالک میزند از حضرت کسب تکلیف می کند
با توجه به شرایط آن روزها و بزرگی کشور مصر ،این نمیتواند باشد.
۲_این حرف حضرت حرف عظیمی است که ایشان مالک را جای خود و جانشین خود معرفی می کنند.
✅ در مواجهه با امام باید به خواسته ها و امیال امام هم آگاه باشیم حتی بدانیم اگر امام در این موقعیت و فضا بود چهپ کاری انجام میداد و این خیلی نیاز به شناخت امام دارد.
_ با توجه به دوری مسافت مصر تا کوفه و نبود وسایل ارتباطی، اینکه حضرت یفرماید امر مالک امر من است یعنی من به او ولایت دادم. و ولایت داشتن هم بدون اجتهاد معنا ندارد .
(مالک باید دین شناس باشد و با توجه به اصول دین؛ فروع و اتفاقات را تحلیل کند و حکم آن را صادر کند به تعبیر علمی کار مجتهد و فقیه "ردُّ الفروعِ الى الاصول" است.
🔺از این مطلب مبحث ولایت استنباط میشود که ولایت داشتن عده ای از طرف اهل بیت فقط مختص زمان غیبت امام زمان عج نیست چنانچه حضرت امیر علیه السلام به مالک ولایت دادند چون او دین شناس است حضرت را هم به خوبی میشناسد تصمیم حضرت را در موقعیت ها می داد. لذا ولایت داشتن مجتهد جامع الشرایطی که مطابق حق رفتار کند در این زمان هم مصداق دارد .
✅ از این بخش نامه به خوبی معلوم میشود ولایت فقیه و فقاهت مخصوص به دوره غیبت امام معصوم نیست بلکه در زمان حضور امام نیز امثال مالک در کشور پهناور مصر ولایت داشتند و حکم آنها نافذ بوده است.
💠وَ قَدْ آثَرْتُکُمْ بِهِ عَلَى نَفْسِی
با اینکه من به مالک احتیاج داشتم ولی شما را بر خودم مقدم داشتم و مالک را به سمت شما فرستادم
💠لِنَصِیحَتِهِ لَکُمْ وَ شِدَّةِ شَکِیمَتِهِ علی عدوِّکم
مالک را نسبت به شما دلسوز و در نهایت مهر و نسبت به دشمنان قدرتمند که با آنها با قدرت برخورد می کند. [شکیمَهِ] دیدم .
مالک را به سمت شما فرستادم، به این معنی نبود که بود و نبود او در حکومت علی تاثیری نداشت بلکه شما را بر خود مقدم داشتم بخش عمده ای از کار روی زمین می ماند .ولی مالک را دلسوز بشما و نسبت به دشمن قدرتمند دیدم . بسمت شما فرستادم.
( شکیمته ؛ لجام آهنین داخل دهان اسب که باعث حرکت یا توقف او میشود. کنایه از: قوت و قدرت او)
✅ مالک زمام امور را به دست دارد و نسبت به دشمن خوب میداند کجا تندی کند کجا توقف کند.
غفرالله لی و لکم الحمدلله رب العالمین