🔴و من کتاب له علیه السلام، الی عبدالله بن العباس،بعد مقتل محمد بن ابی بکر
نامه خطاب به عبدالله بن عباس، والی بصره،راجع به شهادت محمدبن ابی بکر.
وخطبه ۱۸۰ نهج البلاغه در مذمت اصحاب نیز در همین برهه از حضرت صادر شده.
🔻 اینکه چرا حضرت باید به ابن عباس در بصره نامه بنویسد و خبر شهادت محمد را بدهد به طور واضح و آشکار بیان نشده ولی تحلیل تاریخ انسان را به این نکته میرساند:
۱.معاویه ادعای خون خواهی عثمان بن عفان را میکرد و حکومتش را نیز بر همین ادعا تاسیس کرد.
۲.مردم بصره تمایلات شدیدی به خلفاء داشتند و تحت تاثیر خونخواهی معاویه بودند و اهل جمل نیز بصره را به عنوان محل تشکیل حکومت انتخاب کردند که از این فضای آماده به نفع خودشان سوء استفاده کنند.
و در دوره غارات نیز یکی از جاهایی که معاویه به آنجا طمع داشت و دوست داشت با اعزام لشکری آنجا را متشنج کند و در کنار کوفه برای خود پایگاه ایجاد کند همین بصره بود.
۳.امیرالمومنین نامه را به عبدالله بن عباس نوشت تا برای مردم بخواند و مردم آگاه شوند تمام ادعاهای معاویه برای خونخواهی عثمان بی پایه و اساس است، زیرا اگر معاویه اینقدر به خلفاء عشق میورزد و حقوق آنها را محترم میشمارد چگونه توانسته پسر خلیفه اول را به قتل برساند.
قتل محمد بن ابی بکر سبب بی آبرویی معاویه در دفاع از خلفاست.
معاویه دنبال آن است از هر دست آویزی برای رسیدن به مطامع دنیایی خود استفاده کند، چه خونخواهی عثمان چه "خال المومنین" !!!
عده ای مصرّ هستند معاویه را خال المومنین (دایی مومنین) بگویند چرا که خواهر او امّ حبیبه بنت ابوسفیان همسر پیامبر است .(همسر پیامبر میشود ام المومنین و برادر او هم میشود خال المومنین).
در حالی که طبق این قاعده محمد بن ابی بکر هم خال المومنین است زیرا خواهر او عایشه همسر پیامبر است و تازه در بین اهل سنت جایگاه خلیفه اول با ابوسفیان قابل مقایسه نیست، جایگاه عایشه با ام حبیبه قابل مقایسه نیست ولی محمد بن ابی بکر را خال المومنین نمی گویند چون دست پرورده و طرفدار امیرالمومنین است.
همین که معاویه خال المومنین محمد بن ابی بکر را به شهادت رساند سند بی آبرویی و فضاحت اوست.
▪️شهادت محمدبن ابی بکر ؛
جریان تلخ تاریخ در زمان حکومت امیرالمومنین هست و حضرت خیلی از شهادت ایشان ناراحت شد و تحت تاثیرقرارگرفت [فرزند خوانده ی حضرت بودند]
ابن ابی حدید معتزلی در ترجمه جلد ۶ نهج البلاغه جریان شهادت را خیلی مفصل توضیح داده.
الف. معاویه از اطرافیان راجع به مصر نظر خواهی کرد؟
گفتند: اکنون که مالک به شهادت رسیده، و روحیه محمدبن ابی بکر هم تحت تاثیرقرارگرفته، پس بهترین زمان برای حمله است.
معاویه گفت : قبل از حمله باید فضای مصر را آلوده کرد،و یک نامه نوشت:
ای مردم مصر عده ای از شما طرفدار ما وخوشابحال شما ، و عده ای دیگر مخالف ماهستید،من دست دوستی را به سمت همه شما دراز میکنم درضمن تهدید هم میکند ،
من قصدلشکرکشی دارم اگربازبان خوش پیوستید دراَمان هستید اگربخواهید مقاومت کنید چنین و چنان میشود.
نامه به صورت گسترده در مصر پخش شدو طرفداران معاویه جان گرفتند و مخالفان ،که طرفدار محمدبن ابی بکربودند ترسیدند.
قبل از لشکر کشی همین فضاسازی رسانه ای کار را تمام کرد. و این باعث شکست های بعدی شد.
ب_معاویه با زیرکی های شیطنی فرماندهان سپاه خود را به جای اینکه از کوفه وشام انتخاب کند از مصری ها انتخاب کرد.
نامه ای فرستاد برای دو نفراز اهالی مصر.
" مسلم بن مخلد انصاری "
و " معاویه بن خدیج"
ازاهالی مصرکه مخالف حضرت ومحمدبن ابی بکر بودند.
نوشته شده بود که: میخواهم شمارابه عنوان فرمانده سپاه انتخاب کنم آیا
حاضربه همکاری هستید؟
آنها هم موافقت خود رابرای همکاری اعلام کردند.عمروعاص از شام حرکت کرد به طرف مصر.
حضرت در نامه ۳۴ به محمد ذکر کرده بود شدکه: به بیرون از شهر برو داخل شهر نمان تابه توحمله کنند. در بیرون شهربادشمن بجنگ و همین اتفاق افتاد.
⏪ابن کثیر در البدایه و النهایه:
لا یلقاه أحد مِنَ الشَّامِیِّینَ إِلَّا قَاتَلَهُمْ
هرکدام از طرفداران معاویه وعمروعاص که ازشام امده بودند بامحمد می جنگید شکست میخورد. عمروعاص هم شکست خورد چراکه قدرت محمد قدرت زیادی بود،
⏪شکست محمد وپاشیدن لشکر:
جایی که عمروعاص نامه را برای ان دو فرمانده داخل شهرفرستاد وگفت:
الان موقع حمله شماست ، ناگهان عده ای ازپشت حمله میکنندبه لشکرمحمدبن ابی بکر.
اکثرا یارفتندیاتسلیم شدند ومحمد تتهای تنهاشد احدی بااونبود :
به یک خرابه ای پناه اورد ازشدت تشنگی جان میداد، "معاویه بن خدیج " محمدبن ابی بکرراپیداکرد.محمد طلب آب کرد وگفت اگرخواستید مرابکشید.معاویه بن خدیج در جواب گفت :
شما عثمان را تشنه کشتید و الان جزای آن همین تشنگی توست.
در پایان هم وساطت برادر محمد بن ابی بکر که از طرفداران معاویه بود موثر واقع نشد:
درحالیکه محمدپسر امیرالمومنین درروزهای محاصره برای عثمان آب فرستاد ولی معاویه بن خدیج به دنبال تلافی ودروغ بود همانندواقعه کربلا وخواست محمدرا به قتل برساند.
بعد شهادت اورا درشکم یک حیوان قراردادند، حیوان و محمدرادرآتش سوزاندند.خبر به عایشه رسیدکه برادرت به شهادت رسیده
بعدازهرنمازعایشه،لعن می فرستاد به عمروعاص ومعاویه که برادرش رو کشتند.
برای رسوایی آنهاهمین بس که عایشه روزی طرفدار آنهابودو بعد چه شد!! وچقدرمسیر انحرافی طی کردند که طرفداران هم به مخالفت باآنان برخاستند.
⏪متن نامه حضرت بعد از شهادت محمد:
🔹فَاِنَ مصرَ قد افتتحت،
بعدازحمدوثنای الهی مصربه دست مخالفان افتاد،توسط عمروعاص ومعاویه فتح شد.
🔹و محمدُبنُ ابی بَکر قد استُشهِدَ، ومحمد خدارحمت کنداورابه شهادت رسید.
🔹فَعندالله نحتسبُُهُ ،
مااجرصبربرشهادت محمد را از خدا می خواهیم ودرغم محمد صبر می کنیم.
🔷ولداً ناصِحاً،
محمد فرزنددلسوزوخوب بود.
[گرچه پدرش ابی بکربود ولی دردامان امیرالمومنین بزرگ شد.]
🔷وعامِلاً کادِحاً، وسَیفاً قاطِعاً،
اویک فرماندار پر تلاش وکوشش بود[کادحاً] و شمشیربرنده ای بوددرمقابل دشمنان.
🔷ورُکناً دافعا
وستونی بود که نمیگذاشت هیچ دشمنی از اورد بشه ودفع میکرد دشمان را.
🔹وَ قَد کُنتُ حَثثتُ الناس علی لَحاقه، من ترغیب کردم ومکرر مردم رافراخواندم برای ملحق شدن به محمدبن ابی بکر.
🔹وَ اَمَرتُهُم بِغیاثِه،قَبلَ الَواقعَه
به مردم امرکردم به داد خواهی او بروید.
قبل ازاینکه محمدبه شهادت برسدومصربه دست دیگران بیوفتد.
🔹وَ دَعوتهم سِراً وَجَهراً وَعوداً وبَدءً،
من مکررا آشکارا وپنهان مردم رادعوت کردم نه یک بارودوبار،پشت سرهم. ولی مردم حرف مرا نخریدند، نیامدند که خواسته مرااجابت کنند.
🔹فَمنهُمُ الآتی کَارها،
گروه اول دربین مردم کوفه کسانی بودندکه خودشان رابه طرفداری ازمحمدب رساندند ولی ازروی کراهت امدند.[کارِهاً]
🔹وَ مِنهُمُ المعتَلُّ کاذِبا،
گروه دوم کسانی که علت تراشی کردند برای به نیامدن درحالیکه دروغ میگفتند.
🔹وَ مِنهُمُ القاعِدُخاذِلاً،
سومین گروه کسانی که علنا وبا صراحت گفتند که به کمک نمی آییم درحالیکه که خوارو ذلیل بودند.
✅سه گروه در مواجهه با فرمان حضرت قرارداشتند،مردم کوفه و مردم زمان امیرالمومنین بودندمردم درهمه زمانها همین گونه اند.
آنها پس از روشن شدن حق باز با تو مجادله مى کردند و چنان ترس و وحشت آنها را فرا گرفته بود، که گویى به سوى مرگ رانده مى شوند و آن را با چشم خود مى نگرند.
2. در داستان جنگ احزاب مى فرماید: وَیَسْتَأْذِنُ فَریقٌ مِّنْهُمُ النَّبِیَّ یَقُولُونَ إِنَّ بُیُوتَنا عَوْرَةٌ وَما هِىَ بِعَوْرَة إِنْ یُریدُونَ إِلاّ فِرارا
گروهى از پیامبر اجازه بازگشت مى خواستند و مى گفتند: خانه هاى ما بى حفاظ است در حالى که بى حفاظ نبود آنها فقط مى خواستند از جنگ فرار کنند.
و سپس بدون صحبت به منزل رفتند ازشدت ناراحتی برای شهادت محمد و کم کاری مردم.
🔹اَساَلُ الله تَعالی اَن یَجعَلَ لی مِنهُم فَرَجاً عاجِلاً،
حضرت دست به دعابلندکرد.
ازخداطلب میکنم خدابه زودی زود مرا از دست چنین مردمانی نجات بدهد. {مردمی که یا کراهت دارند، یاعلت تراشی میکنند، یا درچشم من نگاه میکنند ومی گویند دلمان نمیخواهد به جنگ بیاییم.
به خدا سوگند اگر امیدم به شهادت هنگام برخورد با دشمن نبود ـ اگر چنین توفیقى نصیبم شود ـ مرکب خویش را آماده مى کردم و از شما دور مى شدم و تا نسیم از شمال و جنوب مى وزد هرگز به سراغ شما نمى آمدم.
✅شهادت به معنای فرار از وظایف نیست، شهادت به معنای مرگ برای نجات از سختی ها نیست. شهادت را به کسی میدهند که دنیارا با همه بدی هایش، دوستان نااهلش، همنشینی با افراد قدرنشناس بخواهد. کسی تحمل بر این رنج ها و سختی ها نداشه باشد به فوز شهادت نیز نمی رسد.
خدا امور مهم شما را کفایت کند و سلام و درود خدا بر شما.
مردم سربه راه نشدند و دعای حضرت خیلی زود به اجابت رسید.
🟡 ابن ابی حدید درشرح نامه ۳۵،
انظر إلى الفصاحة کیف تعطی هذا الرجل قیادها و تُملِکَهُ زمامَها...
نگاه کن فصاحت وبلاغت چطور افسارخود رابه دست علی.ع. داده است.
بعضی ازشاعران ونویسندگان بایدزحمت وسختی بکشند تا یک جمله رابکارببرند ،
این فصاحت است که افسار را به دست علی داده،امیرالمومنین است که فصاحت را حرکت میدهد نه فصاحت بخواهد در کلام حضرت باشد.
من در مقابل کلمات امیرالمومنین سجده میکنم. بعضی سخنان امیرالمومنین مانتدآیه سجده دار است.
حمدوسپاس مخصوص خدایی است که به علی بن ابی طالب این صفات بارز و خصایص شریفه را ارزانی داشته.
علی بن ابی طالب کسی بود که در مکه پرورش یافت،مکه جایی نبودکه حکیم و فیلسوف داشته باشد، ولی علی به چنین درجه ای از معارف رسید ک افلاطون وارسطو درمقابل او میلنگند.
علی در مواجهه با دانشمندان علوم اجتماعی نبود و علمای علم اخلاق و جامعه شناسی وروانشناسی، درقریش کسی نبود که دانشمند این مسائل باشند،
⏪قیل لخلفِ الأحمر أیما أشجع عنبسة و بسطام أم علی بن أبی طالب؟
به یکی از دانشمندان گفته شد علی بالاتر است یا ان دو شجاع و پهلوان عرب .
فقال إنما یُذکر عنبسة و بسطام مع البشر و الناس لا مع من یرتفع عن هذه الطبقة باید بشر را با بشر مقایسه کنید در حالیکه علی را نمیشود با بشر معمولی مقایسه کرد علی بالاتر هست،
فقیل له فعلى کل حال
در هر صورت بگو آن دو شجاع قوی تر بودند یا علی؟
قال و الله لو صاح فی وجوههما لماتا قبل أن یحمل علیهما
اگر حضرت فریاد میکشید آنها جان میدادند و کار به جنگ نمی رسید.
ابن ابی الحدید در پایان میگوید:
و لا غرو فیمن کان محمد ص مربیه و مخرجه و العنایة الإلهیة تمده و ترفده أن یکون منه ما کان.
جای تعجب از این همه مقام حضرت نیست چرا که مربی او پیامبر بوده و مدد کار او خدای سبحان.
کسی که رحمت و عنایت الهی دور و بر او میچرخد. باید بر همه این فضائل برسد.
اللهم اجعلنا من خیر اعوانه و انصاره
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیانثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
علی جان!
یک حاجی در طواف داری به دهان/ یک حیدر در مصاف داری به دهان/ یک تیغ دو دم به دست داری آقا/ یک تیغ دو دم غلاف داری به دهان/
بسم الله الرحمن الرحیم
شرح نامه ها
۲۳/۵/۱۴۰۲ _۲۷محرم
💢 نامه ۳۵ 💢
نامه به عبدلله بن عباس
🔴و من کتاب له علیه السلام، الی عبدالله بن العباس،بعد مقتل محمد بن ابی بکر
نامه خطاب به عبدالله بن عباس، والی بصره،راجع به شهادت محمدبن ابی بکر.
وخطبه ۱۸۰ نهج البلاغه در مذمت اصحاب نیز در همین برهه از حضرت صادر شده.
🔻 اینکه چرا حضرت باید به ابن عباس در بصره نامه بنویسد و خبر شهادت محمد را بدهد به طور واضح و آشکار بیان نشده ولی تحلیل تاریخ انسان را به این نکته میرساند:
۱.معاویه ادعای خون خواهی عثمان بن عفان را میکرد و حکومتش را نیز بر همین ادعا تاسیس کرد.
۲.مردم بصره تمایلات شدیدی به خلفاء داشتند و تحت تاثیر خونخواهی معاویه بودند و اهل جمل نیز بصره را به عنوان محل تشکیل حکومت انتخاب کردند که از این فضای آماده به نفع خودشان سوء استفاده کنند.
و در دوره غارات نیز یکی از جاهایی که معاویه به آنجا طمع داشت و دوست داشت با اعزام لشکری آنجا را متشنج کند و در کنار کوفه برای خود پایگاه ایجاد کند همین بصره بود.
۳.امیرالمومنین نامه را به عبدالله بن عباس نوشت تا برای مردم بخواند و مردم آگاه شوند تمام ادعاهای معاویه برای خونخواهی عثمان بی پایه و اساس است، زیرا اگر معاویه اینقدر به خلفاء عشق میورزد و حقوق آنها را محترم میشمارد چگونه توانسته پسر خلیفه اول را به قتل برساند.
قتل محمد بن ابی بکر سبب بی آبرویی معاویه در دفاع از خلفاست.
معاویه دنبال آن است از هر دست آویزی برای رسیدن به مطامع دنیایی خود استفاده کند، چه خونخواهی عثمان چه "خال المومنین" !!!
عده ای مصرّ هستند معاویه را خال المومنین (دایی مومنین) بگویند چرا که خواهر او امّ حبیبه بنت ابوسفیان همسر پیامبر است .(همسر پیامبر میشود ام المومنین و برادر او هم میشود خال المومنین).
در حالی که طبق این قاعده محمد بن ابی بکر هم خال المومنین است زیرا خواهر او عایشه همسر پیامبر است و تازه در بین اهل سنت جایگاه خلیفه اول با ابوسفیان قابل مقایسه نیست، جایگاه عایشه با ام حبیبه قابل مقایسه نیست ولی محمد بن ابی بکر را خال المومنین نمی گویند چون دست پرورده و طرفدار امیرالمومنین است.
همین که معاویه خال المومنین محمد بن ابی بکر را به شهادت رساند سند بی آبرویی و فضاحت اوست.
▪️شهادت محمدبن ابی بکر ؛
جریان تلخ تاریخ در زمان حکومت امیرالمومنین هست و حضرت خیلی از شهادت ایشان ناراحت شد و تحت تاثیرقرارگرفت [فرزند خوانده ی حضرت بودند]
ابن ابی حدید معتزلی در ترجمه جلد ۶ نهج البلاغه جریان شهادت را خیلی مفصل توضیح داده.
الف. معاویه از اطرافیان راجع به مصر نظر خواهی کرد؟
گفتند: اکنون که مالک به شهادت رسیده، و روحیه محمدبن ابی بکر هم تحت تاثیرقرارگرفته، پس بهترین زمان برای حمله است.
معاویه گفت : قبل از حمله باید فضای مصر را آلوده کرد،و یک نامه نوشت:
ای مردم مصر عده ای از شما طرفدار ما وخوشابحال شما ، و عده ای دیگر مخالف ماهستید،من دست دوستی را به سمت همه شما دراز میکنم درضمن تهدید هم میکند ،
من قصدلشکرکشی دارم اگربازبان خوش پیوستید دراَمان هستید اگربخواهید مقاومت کنید چنین و چنان میشود.
نامه به صورت گسترده در مصر پخش شدو طرفداران معاویه جان گرفتند و مخالفان ،که طرفدار محمدبن ابی بکربودند ترسیدند.
قبل از لشکر کشی همین فضاسازی رسانه ای کار را تمام کرد. و این باعث شکست های بعدی شد.
ب_معاویه با زیرکی های شیطنی فرماندهان سپاه خود را به جای اینکه از کوفه وشام انتخاب کند از مصری ها انتخاب کرد.
نامه ای فرستاد برای دو نفراز اهالی مصر.
" مسلم بن مخلد انصاری "
و " معاویه بن خدیج"
ازاهالی مصرکه مخالف حضرت ومحمدبن ابی بکر بودند.
نوشته شده بود که: میخواهم شمارابه عنوان فرمانده سپاه انتخاب کنم آیا
حاضربه همکاری هستید؟
آنها هم موافقت خود رابرای همکاری اعلام کردند.عمروعاص از شام حرکت کرد به طرف مصر.
حضرت در نامه ۳۴ به محمد ذکر کرده بود شدکه: به بیرون از شهر برو داخل شهر نمان تابه توحمله کنند. در بیرون شهربادشمن بجنگ و همین اتفاق افتاد.
⏪ابن کثیر در البدایه و النهایه:
لا یلقاه أحد مِنَ الشَّامِیِّینَ إِلَّا قَاتَلَهُمْ
هرکدام از طرفداران معاویه وعمروعاص که ازشام امده بودند بامحمد می جنگید شکست میخورد. عمروعاص هم شکست خورد چراکه قدرت محمد قدرت زیادی بود،
⏪شکست محمد وپاشیدن لشکر:
جایی که عمروعاص نامه را برای ان دو فرمانده داخل شهرفرستاد وگفت:
الان موقع حمله شماست ، ناگهان عده ای ازپشت حمله میکنندبه لشکرمحمدبن ابی بکر.
اکثرا یارفتندیاتسلیم شدند ومحمد تتهای تنهاشد احدی بااونبود :
به یک خرابه ای پناه اورد ازشدت تشنگی جان میداد، "معاویه بن خدیج " محمدبن ابی بکرراپیداکرد.محمد طلب آب کرد وگفت اگرخواستید مرابکشید.معاویه بن خدیج در جواب گفت :
لَا سَقَانِی اللَّهُ إِنْ سَقَیْتُکَ قَطْرَةً مِنَ الْمَاءِ أَبَدًا،
هرگزقطره ی آبی به تونمیدهم خدا مرا سیراب نکند اگر بخواهم به تو آب برسانم.
إِنَّکُمْ مَنَعْتُمْ عُثْمَانَ أَنْ یَشْرَبَ الْمَاءَ حَتَّى قَتَلْتُمُوهُ
شما عثمان را تشنه کشتید و الان جزای آن همین تشنگی توست.
در پایان هم وساطت برادر محمد بن ابی بکر که از طرفداران معاویه بود موثر واقع نشد:
درحالیکه محمدپسر امیرالمومنین درروزهای محاصره برای عثمان آب فرستاد ولی معاویه بن خدیج به دنبال تلافی ودروغ بود همانندواقعه کربلا وخواست محمدرا به قتل برساند.
بعد شهادت اورا درشکم یک حیوان قراردادند، حیوان و محمدرادرآتش سوزاندند.خبر به عایشه رسیدکه برادرت به شهادت رسیده
بعدازهرنمازعایشه،لعن می فرستاد به عمروعاص ومعاویه که برادرش رو کشتند.
برای رسوایی آنهاهمین بس که عایشه روزی طرفدار آنهابودو بعد چه شد!! وچقدرمسیر انحرافی طی کردند که طرفداران هم به مخالفت باآنان برخاستند.
⏪متن نامه حضرت بعد از شهادت محمد:
🔹فَاِنَ مصرَ قد افتتحت،
بعدازحمدوثنای الهی مصربه دست مخالفان افتاد،توسط عمروعاص ومعاویه فتح شد.
🔹و محمدُبنُ ابی بَکر قد استُشهِدَ، ومحمد خدارحمت کنداورابه شهادت رسید.
🔹فَعندالله نحتسبُُهُ ،
مااجرصبربرشهادت محمد را از خدا می خواهیم ودرغم محمد صبر می کنیم.
🔷ولداً ناصِحاً،
محمد فرزنددلسوزوخوب بود.
[گرچه پدرش ابی بکربود ولی دردامان امیرالمومنین بزرگ شد.]
🔷وعامِلاً کادِحاً، وسَیفاً قاطِعاً،
اویک فرماندار پر تلاش وکوشش بود[کادحاً] و شمشیربرنده ای بوددرمقابل دشمنان.
🔷ورُکناً دافعا
وستونی بود که نمیگذاشت هیچ دشمنی از اورد بشه ودفع میکرد دشمان را.
🔹وَ قَد کُنتُ حَثثتُ الناس علی لَحاقه، من ترغیب کردم ومکرر مردم رافراخواندم برای ملحق شدن به محمدبن ابی بکر.
🔹وَ اَمَرتُهُم بِغیاثِه،قَبلَ الَواقعَه
به مردم امرکردم به داد خواهی او بروید.
قبل ازاینکه محمدبه شهادت برسدومصربه دست دیگران بیوفتد.
🔹وَ دَعوتهم سِراً وَجَهراً وَعوداً وبَدءً،
من مکررا آشکارا وپنهان مردم رادعوت کردم نه یک بارودوبار،پشت سرهم. ولی مردم حرف مرا نخریدند، نیامدند که خواسته مرااجابت کنند.
🔹فَمنهُمُ الآتی کَارها،
گروه اول دربین مردم کوفه کسانی بودندکه خودشان رابه طرفداری ازمحمدب رساندند ولی ازروی کراهت امدند.[کارِهاً]
🔹وَ مِنهُمُ المعتَلُّ کاذِبا،
گروه دوم کسانی که علت تراشی کردند برای به نیامدن درحالیکه دروغ میگفتند.
🔹وَ مِنهُمُ القاعِدُخاذِلاً،
سومین گروه کسانی که علنا وبا صراحت گفتند که به کمک نمی آییم درحالیکه که خوارو ذلیل بودند.
✅سه گروه در مواجهه با فرمان حضرت قرارداشتند،مردم کوفه و مردم زمان امیرالمومنین بودندمردم درهمه زمانها همین گونه اند.
_کراهت از جنگ (گروه اول) نامه 4: فَانْهَدْ بِمَنْ أَطَاعَکَ إِلَى مَنْ عَصَاکَ وَ اسْتَغْنِ بِمَنِ انْقَادَ مَعَکَ عَمَّنْ تَقَاعَسَ عَنْکَ فَإِنَّ الْمُتَکَارِهَ مَغِیبُهُ خَیْرٌ مِنْ مَشْهَدِهِ وَ قُعُودُهُ أَغْنَى مِنْ نُهُوضِه
باطرفداران خود به جنگ کسانی برو که باتو سرجنگ دارند.
_ نرفتن به جهاد(گروه دوم و سوم) خطبه 27:
فَمَنْ تَرَکَهُ رَغْبَةً عَنْهُ أَلْبَسَهُ اللَّهُ ثَوْبَ الذُّلِّ وَ شَمِلَهُ الْبَلَا
جهاد، لباس تقوا، و زره محکم، خداوند است، کسی که جهاد رادانسته و ترک کند، خدا لباس ذّلت و خواری بر او میپوشاند، و دچار بلا و مصیبت میشود،
_ این سه گروه همه جای تاریخ خودشان را نشان داده اند:
✳️دقت در آیات قرآن نشان مى دهد که در عصر پیغمبر اکرم نیز این سه گروه بودند:
1. یُجادِلُونَکَ فِی الْحَقِّ بَعْدَ ما تَبَیَّنَ کَأَنَّما یُساقُونَ إِلَى الْمَوْتِ وَهُمْ یَنْظُرُونَ
آنها پس از روشن شدن حق باز با تو مجادله مى کردند و چنان ترس و وحشت آنها را فرا گرفته بود، که گویى به سوى مرگ رانده مى شوند و آن را با چشم خود مى نگرند.
2. در داستان جنگ احزاب مى فرماید: وَیَسْتَأْذِنُ فَریقٌ مِّنْهُمُ النَّبِیَّ یَقُولُونَ إِنَّ بُیُوتَنا عَوْرَةٌ وَما هِىَ بِعَوْرَة إِنْ یُریدُونَ إِلاّ فِرارا
گروهى از پیامبر اجازه بازگشت مى خواستند و مى گفتند: خانه هاى ما بى حفاظ است در حالى که بى حفاظ نبود آنها فقط مى خواستند از جنگ فرار کنند.
3. فَرِحَ الْمُخَلَّفُونَ بِمَقْعَدِهِمْ خِلافَ رَسُولِ اللهِ وَکَرِهُوا أَنْ یُجاهِدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ فِى سَبیلِ الله
تخلف کنندگان از جنگ تبوک از مخالفت با پیامبر خدا و کناره گیرى از جهاد خوشحال شدند; و خوش نداشتند که با مال و جان خود در راه خدا جهاد کنند.
⏪کمک خواهی امیرالمومنین از مردم برای کمک به محمد بن ابی بکر:
امیرالمومنین درکوفه خطبه خواند:
اخْرُجُوا إِلَى الْجَرَعَةِ وَ الْجَرَعَةُ بَیْنَ الْحِیرَةِ إِلَى الْکُوفَةِ لِنَتَوَافَى هُنَاکَ کُلُّنَا غَداً إِنْ شَاءَ اللَّهُ.
ازشهرخارج شوید جوانمردان. به سوی جرعه خارج شوید –و جرعه در مسیر حیره تا کوفه است- ان شاء الله فردا همگی در آنجا جمع می شویم.
قَالَ فَلَمَّا کَانَ الْغَدُ خَرَجَ یَمْشِی فَنَزَلَهَا بُکْرَةً فَأَقَامَ بِهَا حَتَّى انْتَصَفَ النَّهَارُ فَلَمْ یُوَافِهِ مِائَة
و چون فردا شد، سحرگاه به آنجا رفت و تا نیمه روز انتظار کشید اما صد مرد نیز به او ملحق نشدند.
امیرالمومنین به کوفه برگشت وبه دنبال روسای قبایل وبزرگان فرستاد، درجنگ شرکت کنید، به محمد کمک برسانید مصر ازدست میرود ،
جزمالک بن کعب،که گفت حاضراست فرماندهی لشکررا بدست گیرد، کسی چیزی نگفت.
یک ماه مالک بن کعب در اردوگاه نظامی ماند دو هزار نفرجمع شد،ولی اگرمعاویه یک ندامیداد مردم دسته دسته جمع میشدند،
باهمین دو هزار نفرحرکت کردند،ولی این حرکت نتیجه ای نداد .
فرمود دیگر کار از کار گذشته..ولی وظیفه داریم برویم،
_کمی که پیش رفتند شخصی آمد و گفت: قَالَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ مَا رَأَیْتُ یَوْماً قَطُّ سُرُوراً مِثْلَ سُرُورٍ رَأَیْتُهُ بِالشَّامِ حِینَ أَتَاهُمْ قَتْلُ مُحَمَّدٍ.
یا امیرمؤمنان، هرگز هیچ شادمانی را مانند شادمانی مردم شام به هنگام رسیدن خبر مرگ محمد را ندیده ام.
فَقَالَ عَلِیٌّ ع أَمَا إِنَّ حُزْنَنَا عَلَى قَتْلِهِ عَلَى قَدْرِ سُرُورِهِمْ بِهِ لَا بَلْ یَزِیدُ أَضْعَافاً
آگاه باشید که غم ما بر مرگ او به اندازه شادی آنها از آن، بلکه به مراتب بیشتر است.
امیرالمومنین درمیانه مسیر خبر شهادت محمد را شنید به کوفه برگشت.
خطبه ۱۸۰ را خواند:
(رهبر اگر علی علیه السلام باشد ولی مردم همراهی نکنند شکست قطعی است):
إِنِّی وَ اللَّهِ مَا أَلُومُ نَفْسِی عَلَى تَقْصِیرٍ وَ لَا عَجْزٍ وَ إِنِّی لِمُقَاسَاةِ الْحَرْبِ مُجِدٌّ بَصِیرٌ إِنِّی لَأُقْدِمُ عَلَى الْحَرْبِ وَ أَعْرِفُ وَجْهَهُ وَجْهَ الْحَزْمِ وَ أَقُومُ بِالرَّأْیِ الْمُصِیبِ
من خودم راسرزنش نمیکنم چرا که یک ماه فراخوان دادم هرسرانجام شومی ک ب وجود امد تقصیرشماست و اف برشما مردمان.
فَأَسْتَصْرِخُکُمْ مُعْلِناً وَ أُنَادِیکُمْ مُسْتَغِیثاً فَلَا تَسْمَعُونَ لِی قَوْلًا وَ لَا تُطِیعُونَ لِی أَمْراً حَتَّى تَصِیرَ الْأُمُورُ إِلَى عَوَاقِبِ الْمَسَاءَةِ وَ أَنْتُمُ الْقَوْمُ لَا یُدْرَکُ بِکُمُ الثَّأْرُ وَ لَا یُنْقَصُ بِکُمُ
و سپس بدون صحبت به منزل رفتند ازشدت ناراحتی برای شهادت محمد و کم کاری مردم.
🔹اَساَلُ الله تَعالی اَن یَجعَلَ لی مِنهُم فَرَجاً عاجِلاً،
حضرت دست به دعابلندکرد.
ازخداطلب میکنم خدابه زودی زود مرا از دست چنین مردمانی نجات بدهد. {مردمی که یا کراهت دارند، یاعلت تراشی میکنند، یا درچشم من نگاه میکنند ومی گویند دلمان نمیخواهد به جنگ بیاییم.
🔹فَواللهَ لَولاطَمَعی عِندَلِقائی عَدُوی فی الشَهاده،
بخداقسم اگرمن طمع و علاقه نداشتم که درمواجهه بادشمن درجهاد فی سبیل الله به شهادت برسم.
✅اینجاست که حضرت سینه اش به تنگ می آید و در مسجد کوفه
خطبه ۱۸۲ میفرماید:
أَیْنَ إِخْوَانِیَ الَّذِینَ رَکِبُوا الطَّرِیقَ وَ مَضَوْا عَلَى الْحَقِّ أَیْنَ عَمَّارٌ وَ أَیْنَ ابْنُ التَّیِّهَانِ وَ أَیْنَ ذُو الشَّهَادَتَیْنِ
کجایند برادرانی که بر مسیر حق بودند
کجایند عمار و ابن تیهان و ...
🔹وتَوطینی نَفسی عَلی اَلمَنِیَّهِ،
اگرمن خودم رابرای مرگ آماده ومهیا[طَوطینی] نکرده بودم.
🔹لَاَحبَبتُ الَّا اَلقَی مَعَ هوُلآءِ یَوماً وَاحِداًو وَلا اَلتَقی بِهِم اَبَداً،
بخدا قسم دوست نداشتم یک روز با این جماعت باشم، دوست نداشتم هرگز این جماعت را ببینم،
چه کنم به دنبال شهادتم.
اگر آرزوی شهادت ،وظیفه ومقابله با دشمن نبود، دوست نداشتم لحظه ای بااین مردم باشم وآنهاراببینم.
✳️خطبه ۱۱۹:
وَاللهِ لَوْ لاَ رَجَائِی الشَّهَادَةَ عِنْدَ لِقَائِی الْعَدُوَّ وَلَوْ قَدْ حُمَّ لِی لِقَاؤُهُ لَقَرَّبْتُ رِکَابِی ثُمَّ شَخَصْتُ عَنْکُمْ فَلاَ أَطْلُبُکُمْ مَا اخْتَلَفَ جَنُوبٌ وَشَمَالٌ
به خدا سوگند اگر امیدم به شهادت هنگام برخورد با دشمن نبود ـ اگر چنین توفیقى نصیبم شود ـ مرکب خویش را آماده مى کردم و از شما دور مى شدم و تا نسیم از شمال و جنوب مى وزد هرگز به سراغ شما نمى آمدم.
✅شهادت به معنای فرار از وظایف نیست، شهادت به معنای مرگ برای نجات از سختی ها نیست. شهادت را به کسی میدهند که دنیارا با همه بدی هایش، دوستان نااهلش، همنشینی با افراد قدرنشناس بخواهد. کسی تحمل بر این رنج ها و سختی ها نداشه باشد به فوز شهادت نیز نمی رسد.
⏪ پاسخ عبدالله بن عباس به امیرالمومنین:
سَلَامٌ عَلَی أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَ رَحْمَهُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ أَمَّا بَعْدُ فَقَدْ بَلَغَنِی کِتَابُکَ تَذْکُرُ فِیهِ افْتِتَاحَ مِصْرَ وَ هَلَاکَ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی بَکْرٍ
از عبدالله بن عباس. سلام بر امیرمؤمنان و رحمت و برکات خدا بر تو باد. اما بعد، نامه ات به من رسید که در آن سقوط مصر و شهادت محمد قید شده بود.
وَ أَنَّکَ سَأَلْتَ رَبَّکَ أَنْ یَجْعَلَ لَکَ مِنْ رَعِیَّتِکَ الَّتِی ابْتُلِیتَ بِهَا فَرَجاً وَ مَخْرَجاً
شماازخدا خواستی که ازدست این مردم قدرناشناس نجات پیداکنی.
وَ أَنَا أَسْأَلُ اللَّهَ أَنْ یُعْلِیَ کَلِمَتَکَ وَ أَنْ یَأْتِیَ بِمَا تُحِبُّهُ عَاجِلًا
من از خدامیخواهم که خداسایه ی شما رو بر سر ما مستدام نگه دارد و خداکند این مردم فهمیده و سربه راه بشوند.
وَ اعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ صَانِعٌ لَکَ وَ مُقِرٌّ دَعْوَتَکَ وَ کَابِتٌ عَدُوَّکَ وَ أُخْبِرُکَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ...
وانچه که شمامیخواهید سریع به وقوع بپونده،مردم دررکاب قراربگیرندوهمراه بشوند.
کَفَاکَ اللَّهُ الْمُهِمَّ وَ السَّلَامُ عَلَیْکَ وَ رَحْمَهُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ.
خدا امور مهم شما را کفایت کند و سلام و درود خدا بر شما.
مردم سربه راه نشدند و دعای حضرت خیلی زود به اجابت رسید.
🟡 ابن ابی حدید درشرح نامه ۳۵،
انظر إلى الفصاحة کیف تعطی هذا الرجل قیادها و تُملِکَهُ زمامَها...
نگاه کن فصاحت وبلاغت چطور افسارخود رابه دست علی.ع. داده است.
بعضی ازشاعران ونویسندگان بایدزحمت وسختی بکشند تا یک جمله رابکارببرند ،
این فصاحت است که افسار را به دست علی داده،امیرالمومنین است که فصاحت را حرکت میدهد نه فصاحت بخواهد در کلام حضرت باشد.
من در مقابل کلمات امیرالمومنین سجده میکنم. بعضی سخنان امیرالمومنین مانتدآیه سجده دار است.
حمدوسپاس مخصوص خدایی است که به علی بن ابی طالب این صفات بارز و خصایص شریفه را ارزانی داشته.
علی بن ابی طالب کسی بود که در مکه پرورش یافت،مکه جایی نبودکه حکیم و فیلسوف داشته باشد، ولی علی به چنین درجه ای از معارف رسید ک افلاطون وارسطو درمقابل او میلنگند.
علی در مواجهه با دانشمندان علوم اجتماعی نبود و علمای علم اخلاق و جامعه شناسی وروانشناسی، درقریش کسی نبود که دانشمند این مسائل باشند،
⏪قیل لخلفِ الأحمر أیما أشجع عنبسة و بسطام أم علی بن أبی طالب؟
به یکی از دانشمندان گفته شد علی بالاتر است یا ان دو شجاع و پهلوان عرب .
فقال إنما یُذکر عنبسة و بسطام مع البشر و الناس لا مع من یرتفع عن هذه الطبقة باید بشر را با بشر مقایسه کنید در حالیکه علی را نمیشود با بشر معمولی مقایسه کرد علی بالاتر هست،
فقیل له فعلى کل حال
در هر صورت بگو آن دو شجاع قوی تر بودند یا علی؟
قال و الله لو صاح فی وجوههما لماتا قبل أن یحمل علیهما
اگر حضرت فریاد میکشید آنها جان میدادند و کار به جنگ نمی رسید.
ابن ابی الحدید در پایان میگوید:
و لا غرو فیمن کان محمد ص مربیه و مخرجه و العنایة الإلهیة تمده و ترفده أن یکون منه ما کان.
جای تعجب از این همه مقام حضرت نیست چرا که مربی او پیامبر بوده و مدد کار او خدای سبحان.
کسی که رحمت و عنایت الهی دور و بر او میچرخد. باید بر همه این فضائل برسد.
اللهم اجعلنا من خیر اعوانه و انصاره