بسم الله الرحمن الرحیم شرح نامه ها ۴۰۲/۵/۲۲ - ۲۶محرم
💢 نامه ۳۴💢 خطاب به محمد بن ابی بکر
🔴در مورد انتساب محمد به حکومت مصر امیر المومنین صلوات الله علیه مالک را در نظر داشت ،اما عده ای مخالفت کرده و دلیل آوردند. چون محمد بن ابی بکر در جریان برکناری و قتل عثمان یک نیروی موثر بود . و اهل مصر در آن زمان از مخالفان عثمان بودند،ضمن اینکه فرزند خلیفه و منتسب از طرف حضرت هست ،پس این دو باهم رابطه نزدیکی خواهند داشت و میتوانند با هم خوب کار کنند.
بعد از حکومت حضرت، برای معرفی شهر حساس مصر چند نفر از جمله هاشم مرقال که فردی شجاع ، با تجربه ، سن دار بودند، ایشان را در نظر گرفتند و محمد پسر جوان ،کم سن وسال و بی تجربه بود. با پافشاری مردم، حضرت بر انتخاب فرماندار خود هاشم امتناع کرد و انتخاب و اصرار مردم را برگزید . امام هم پذیرفت و محمد را برای ولایت مصر اعزام کرد.
حضرت مخالفت خود را در خطبه ۶۸ بیان فرموده : وَ قَدْ أَرَدْتُ تَوْلِیَةَ مِصْرَ هاشِمَ بنَ عُتْبَةَ، مىخواستم هاشم بن عتبه را فرماندار مصر کنم، وَ لَوْ وَلَّیْتُهُ إِیَّاها لَما خَلّى لَهُمُ الْعَرْصَةَ، اگر او را انتخاب مىکردم میدان را براى دشمنان خالى نمىگذارد، وَ لا أَنْهَزَهُمُ الْفُرْصَةَ، و به عمروعاص و لشگریانش فرصت نمىداد، بِلا ذَمٍّ لِمُحَمَّدِ بْنِ أَبِىبَکْرٍ، نه اینکه بخواهم محمد بن ابىبکر را نکوهش کنم، فَلَقَدْ کانَ إِلَىَّ حَبِیباً، وَ کانَ لِى رَبِیباً. چرا که او(محمد) مورد علاقه و محبت من بوده و در دامنم پرورش یافته بود.
⏪محمد که بود!!! فرزند خلیفه اول و همسر او اسما بنت عمیس .و اسما قبلا همسر جعفر طیار بودکه بعد از شهادت او بنا به مصالحی با خلیفه ازدواج کرد محمد حاصل اوست.
بعد از مرگ خلیفه اسما به همسری امیرالمومنین درآمد و محمد در دامان امیرالمومنین پرورش یافت فرزند خوانده درس آموخته مکتب علی بود و هیچ شباهتی به ابابکر نداشت.
در اثنای کار در جریان صفین،شرایط طور دیگر شد.معاویه و عمرو عاص با حمله هایی قصد تصرف مصر را داشتند. مصر با موقعیت خاص ، مجاورت با شام در خطر بود و امکان تصرف آن از طرف معاویه زیاد بود.
امام تصمیم گرفت و مالک را روانه مصر کرد همراه با یک عهد نامه ( نامه ۵۳ ) . مالک در میانه راه بود که معاویه باخبر شد که محمد برکنار و مالک جایگزین و فرماندار مصر میشود.
این اتفاق میتوانست معادله و نقشه های عمرو عاص را برهم بزند تصمیم گرفتند قبل از رسیدن مالک به مصر کار او را تمام کنند. اما مالک کسی نبود بتوان با شمشیر او را از پا درآورد
لذا یک نفر را با نقشه روانه کرد در راه به مالک رسید، خود را دوستدار اهل بیت معرفی کرد، و اشعار و احادیث در منقبت اهل بیت خواند و با این حرفها مالک او را شیعه و محب اهل بیت فرض کرد.و توانست اعتماد مالک را جلب کند
یک عسل یا شیر آلوده به سم مهلک بعنوان هدیه به مالک داد و همان سبب شهادت مالک شد و در همان سرزمین دفن شد.
وقتی خبر به محمد بن ابی بکر رسید که مالک در عزیمت و جانشینی تو ، در راه به شهادت رسیده.خیلی ناراحت شدکه، چرا قصد عزل مرا داشتند،مگر چه کوتاهی کردم ! چرا باید جابجا می شدیم !
وقتی خبر ناراحتی محمد از این قضیه جابجایی به امام رسید ، این نامه ۳۴ را خطاب به محمد در مصر نوشتند.
♦️فقد بَلَغنی مَوجِدَتِکَ مِن تَسریحِ الاَشتر الیٰ عَمَلِک محمد، بمن خبر رسیده که تو خشمگین شدی، ناراحتی پیدا کردی [موجِدَیک] از اینکه من مالک را بعنوان عامل و حاکم مصر سمت مصر فرستادم [تَسریح]
♦️واِنی لَم اَفعلُ ذالک اسْتِبطاءً لکَ فی الجُهد اگر مالک را اعزام کردم به این معنا نیست ،که تو در تلاش و کوشش کندی کردی[اِستِبطاء] وبرای توبیخ تو او را روانه کردم ، تو ضعف نداشتی.
♦️ولاَازدیاداً فی الجِدِّ به این معنا نبود که در تهدید تو باشد تا تلاش بیشتر کنی[الجِّد] .بلکه تو کار خود را خوب انجام داده ای.
♦️ولو نَزَعتُ ما تحتَ یدِکَ مِن سلطانِک لولیتُک ما هوَ اَیسَرُ علیکَ مَوُنَهً اگر حکومت مصر از تو می گرفتم[نزَعتُ] تو را رها نمی کردم .کارآمدی تو را در جای دیگری بکار می گرفتم [لَوَلَیتُکَ] تو را به حکومت می گماشتم. در جای دیگر که زحمت تو کمتر باشد [ماهو اَیسَر]
هر کسی را به اندازه ی توان آنها باید کار و مسئولیت سپرد. محمد برای شهر مثل مصر فرماندار جوان بود.
♦️و اَعجَبُ الیکَ ولایةً در جای دیگر می گماردم تا حکومت آن برای تو خوشتر باشد.
⏪ بیان کرامات مالک :
♦️اِنَ الرجلَ الذی کنتُ ولَیتُهُ امرَ مصر کانَ... محمد ! آن مردی که بعنوان حاکم مصر انتخاب کرده بودم (مالک) چند ویژگی داشت.
♦️َرجُلاً لَنا ناصِحاً مردی با تمام وجود دلسوز و خیرخواه ما بود. کاملا بما عشق می ورزید.
♦️وعلیٰ عَدُونا شدیداً ناقِما نسبت به دشمنان ما سرسخت و منتقم بود.[ناقِما]
♦️فَرَحِمَهُ الله خدا رحمت کند مالک را ،
✳️ شخصیت مالک : _ حضرت در خطبه ۳ شقشقیه در مورد خود فرمود: خلافت را از من غصب کردند در حالیکه کوه بلند بالایی بودم که سیل علم از من سرازیر میشد و هیچ پرنده بلند پروازی یارای رسیدن به آن قله را ندارد.
_ در حکمت ۴۴۳ : وقتی خبر شهادت مالک را شنید : وَ قَدْ جَاءَهُ نَعْیُ الْأَشْتَرِ رَحِمَهُ اللَّهُ مَالِکٌ وَ مَا مَالِکٌ (در بزرگوارى و دلاورى او) فرمود : مالک رفت امّا چه بود مالک، وَ اللَّهِ لَوْ کَانَ جَبَلًا لَکَانَ فِنْداً وَ لَوْ کَانَ حَجَراً لَکَانَ صَلْداً سوگند بخدا اگر کوه بود کوهى جدا مانده و بزرگ بود، و اگر سنگ بود سنگى سخت بود لَا یَرْتَقِیهِ الْحَافِرُ وَ لَا یُوفِی عَلَیْهِ الطَّائِرُ. رشته کوه بلندی بود و هیچ پرنده اى بر آن نمى پرد (او یکتا و یگانه بود و هیچکس بر او پیروزى نمى یافت.
_ همان مطلبی که در مورد خود گفته شبیه آنرا در مورد مالک فرموده. و عظمت مالک را چنین وصف می کند.
⏪سیاست بازی معاویه درجریان شهادت مالک:
_ معاویه یک نفر را مامور ترور او کرد و خود بر منبر رفت ای مردم! خبر رسیده که علی مالک را بر شهر مصر گمارده ، دست به دعا بردارید که خدا شر مالک را از سر ما بردارد. مردم بیخبر بعد نمازها دعا میکردند.
چند صباحی بعد، وقتی خبر شهادت مالک رسید معاویه منبر رفت . مردم دعای شما اجابت شد.اگر مالک حق بود چرا خدا او را کشت !! دعا و نفرین شما اجابت شد.
⏪ مالک کسی است که معاویه در مورد او چنین اقرار می کند. انَّه کانَ علیاً یمینانِ قُتلَ یوم الصفین عمارِ یاسر علی دو دست قدرتمند و دو بازوی توانمند داشت یکی از انها عمار که در صفین کشته شد. (پیامبر سالها قبل در مورد عمار فرموده بود: عمار ملاک حق و باطل است و بدست گروه باغیه کشته میشود.) وقُطِعَتِ الاُخری الیوم مالک الاَشتر و بازوی قدرتمتد دوم مالک بود که امروز کشته شد.
⏪ امیرالمومنین جمله عجیبی دارد که ابن ابی الحدید نقل می کند. لقَد کانَ لِی کَما کنتُ لرسولِ الله صلی الله علیه و آله مالک برای من آنچنان بود که من برای پیغمبر بودم.
♦️فرَحِمَهُ الله فلقدِ اسْتَکمَلَ ایامَه ولاقیٰ حِمامَه خدا رنمت کند مالک را .قبل از رسیدن به مصر ایام عمر خود را کامل کرد.[استکمل] مالک ملاقات کرد مرگ مقدر[حِمامَه] را که برای او تقدیر شده بود.
🔻این جملات نکاتی دارد: ۱. کامل کردن عمر به شهادت است، غیر از شهادت در آن نقصی هست. ۲. کامل کردن عمر به انجام وظیفه است ، هر وقت بمیرد عمر خود را کامل کرده واگر در آن انجام وظیفه نباشد ،هرچه عمر کند جوانمرگ رفته.
۳.کامل کردن عمر متفاوت است از کامل شدن عمر. عمر را کامل کرد فرق آن اینست که در خطبه ۱۴۹ در وصیت نامه پایانی فرمود: أَیُّهَا النَّاسُ، کُلُّ امْرِئٍ لَاقٍ مَا یَفِرُّ مِنْهُ فِی فِرَارِهِ، اى مردم. هر کس چیزى را که از آن مى گریزد، به هنگام فرار خواهد دید الْأَجَلُ مَسَاقُ النَّفْسِ وَ الْهَرَبُ مِنْهُ مُوَافَاتُهُ. مدت عمر هر کس چونان میدانى است که در آن میدان به سوى مرگ مى رانند. کَمْ أَطْرَدْتُ الْأَیَّامَ أَبْحَثُهَا عَنْ مَکْنُونِ هَذَا الْأَمْرِ، فَأَبَى اللَّهُ إِلَّا إِخْفَاءَهُ، چه روزگاران که براى دانستن راز اجل کنجکاویها نمودم، ولى مشیت خداى تعالى آن بود که هر بار پوشیده تر دارد.
✅ تفاوت است که ما روزگار را طی کنیم یا روزگار مارا سپری کند. ما عمر را کامل می کنیم یا عمر کامل میشود!! با طی شبانه روز و گذر زمان عمر کامل شده و تمام میشود اما کامل کردن عمر مهم است. ارزش مالک بر اینست که زندگی خود را اینگونه سپری و کامل کرد.
♦️نحنُ عنهُ راضون، اَولاهُ اللهُ رضوانَه وضاعفَ الثَوابَ لهُ ما از مالک راضی هستیم . خدا هم بهشت را در اختیار مالک بگذارد.[اَولاهُ] واجر و پاداش او را مضاعف کند. چون ما از او راضی هستیم بمقام رضوان رسید و خدا هم از او راضی است.
✅ ما باید دنبال رضایت باشیم تا در پایان عمر مهر تایید امام بر آن زده شود.
قبل از جریان حکمیت صلح نامه ای نوشتند که متارکه ای بود بین امیرالمومنین و معاویه که دو نفر حکم بررسی کنند که حق حکومت از آنِ کیست!!
عده ای نزد حضرت آمدند اِنَّ الاَشترَ ما لَم یُرضَ فیها و لا یَری اِلّا قِتالا مالک به حکمیت رضایت نمیدهد تا انها را نکشد از پا نمی نشیند. مالک یک انقلابی تند رو و به قرار داد اعتقادی ندارد . جمله حضرت در مورد مالک فرمود: فقال علیُُ : بلی اِنَّ الاَشتر لِیَرضی رَضیتُ مالک به آنچه من راضی باشم راضی است.
مالک در قلب لشکر معاویه بود فرمان برگشت او را دادند برگشت. رضایت امام برای او مهم است ، آنچه که امام میخواهد باید محقق شود. لیسَ هوُلاءِک مالک از آن دسته افراد نیست ترسی بر مالک ندارم که گمراه بشود.مورد اعتماد است.
ایکاش مانند مالک دو نفر بین شما بود. نه! یک نفر مثل مالک بود ، ولی نمی یابم.
دشمن شناس بود طرح دشمن را می شناخت و بر علیه او اقدام میکرد.
✳️ یونس بن رحمن از شاگردان امام هشتم در محضر امام نشسته بود ، عده ای وارد می شدند که امام یونس را به اتاقی پشت پرده منتقل کرد ، بماند تا امام اجازه ورود بدهد.
گروهی وارد شده و بر علیه یونس سخنها گفتند. امام در برابر آنها سکوت کرد. تا انها از خانه خارج شدند.
امام اذن ورود به یونس داد و او شرمنده از گفتار انها که اجازه ی دفاع از خود را نداشت.
امام رضا علیه السلام فرمود: یا یونُس ، امامُک اِذا یقولونَ راضیاً ... یونس ، امام تو از تو راضی است کاری به سخن دیگران نداشته باش که در مورد تو چه می گویند.
اگر گوهری در دست تو باشد دیگران بگویند فضولات حیوان است ایا انرا محکم نمی گیری !! واگر بدست تو فضولات حیوان باشد مردم بگویند طلاست ایا آنرا محکم می گیری!!
انچه مهم است رضایت امام مهم است ، کسب رضایت مهم است.
🔻 توصیف مالک در نامه امام علیه السلام به محمد بن ابو بکر: همانا مردى را فرماندار مصر قرار دادم، که نسبت به ما خیرخواه، و به دشمنان ما سختگیر و درهم کوبنده بود، خدا او را رحمت کند، که ایّام زندگى خود را کامل، و مرگ خود را ملاقات کرد، در حالى که ما از او خشنود بودیم، خداوند خشنودى خود را نصیب او گرداند، و پاداش او را چند برابر عطا کند.
🔺 ابن ابی الحدید نقل می کند : من یقین دارم مالک با همین دعای امیرالمومنین [فرَحِمهُ الله] تمام درجات عالی را کسب کرد . و از نگاه من هیچ فرقی نیست بین دعای رسول الله و دعای علی (ع)
⏪ خطاب دوباره به محمد بن ابی بکر:
♦️فَاَصْحِر لِعَدوِک وامْضِ علیٰ بصیرَتِک محمد برای مقابله با دشمن به صحرا برو[اَصحِر] و بیرون از شهر مقابله کن. چشم باز کن [وامضِ] و با بصیرت و هوشیاری کامل به مقابله دشمن در بیا.
با شهادت مالک، محمد در مسئولیت خود ابقا شد اما چند دستور در رویارویی با دشمن برای او صادر کردند.
۱. (مرام حضرت چنین بوده که با هزینه کم وبهره وری بیشتر باشد .) لدا می فرماید بیرون از شهر جنگ کن مبادا صبر کنی دشمن وارد شهر و خانه ها شود.با تخریب زیر ساختها حتی اگر پیروز میدان شوی نهایت شکست است.چون خانه مورد هجمه قرار گرفته، امنیت اجتماعی از بین رفته، زیر ساخت تخریب شده است.
۲.حرکت از روی بصیرت و دشمن شناسی. هر فرماندهی باید تمام جوانب را رعایت کند." قیامِ الهازِمِ الصلیب" قیام دور اندیش و مستحکم که در نامه قبل فرمود.
♦️و شَمِر لِحَربِ مَن حارَبَک ۳. آستین بالا بزن ، کمر همت ببند [شمِّر] کنایه از عزم و اراده است. با دشمنان به تمام توان مقابله کن. دشمن مقابل تو شخص معاویه و عمرو عاص حیله گر است.
♦️وادْعُ الیٰ سبیلِ ربِک ۴. مردم را به راه مستقیم پروردگار دعوت کن. هدف از جنگ خونریزی و غارت نیست بلکه دعوت به راه خداست.
✳️ خطبه ۵۵ فرمود: فَوَاللَّهِ مَا دَفَعْتُ الْحَرْبَ یَوْماً إِلَّا وَ أَنَا أَطْمَعُ أَنْ تَلْحَقَ بِی طَائِفَةٌ فَتَهْتَدِیَ بِی وَ تَعْشُوَ إِلَى ضَوْئِی، این که مى گویید که در پیکار با مردم شام دچار تردید شده ام، به خدا سوگند، هیچگاه جنگ را حتى یک روز به تأخیر نینداختم مگر به آن امید که گروهى از مخالفان به من پیوندند و به وسیله من هدایت شوند. وَ ذَلِکَ أَحَبُّ إِلَیَّ مِنْ أَنْ أَقْتُلَهَا عَلَى ضَلَالِهَا وَ إِنْ کَانَتْ تَبُوءُ بِآثَامِهَا. و با چشمان کم سوى خود پرتویى از راه مرا بنگرند و به راه راست درآیند. چنین حالى را بیشتر دوست دارم تا کشتن ایشان درحال ضلالت،
♦️و اَکثِرِ الاِستِعانةَ بالله یَکفِکَ ما اَهَمَک زیاد بخدا توجه و توسل کن. از خدا استعانت بجو، چرا که امور سخت تو را کفایت می کند. همه مقدمات را که فراهم کردی از خدا کمک بخواه که کمک حال تو خواهد بود (به قدرت و قوت خود اکتفا نکن)
♦️و یُعنِکَ علی ما نَزَلَ (یَنزَلُ) بکَ ان شاءالله یاری میدهد در آن چیزهایی که بر تو نازل میشود. ان شاءلله.
چه بسا همه امکانات باشد اما خدا نباشد شکست میخورید.[کم مِن فئَهِِ قلیله] و چه بسا امکانات کم پشتوانه آن خدا باشد، پیروزی در آن نهفته است.[غلَبَت فئَهً کثیره]
اللهم اجعلنا من العاملین بطاعتک
⏪پاسخ محمد بن ابی بکر به نامه امام :
َأَمَّا بَعْدُ فَقَدِ انْتَهَى إِلَیَّ کِتَابُ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِین نامه امیرالمومنین به من رسید.
کاملا متن نامه را فهمیدم که غرض شما چه بوده و از باب کم کاری من نبوده ، مصلحت سنجی کردید. من اعلام بیعت می کنم نسبت به دوستان بیشترین مودت و به دشمنان بیشترین کینه و بغض را داشته باشم .
طبق دستور عمل کردم بیرون شهر اردوگاهی زدم ، به مردم اطمینان و امنیت دادم ، دعوت به حق کردم .مگر با مخالفین که با شمشیر برخورد می کنیم.
سراپا گوش هستم در پناه فرمان شما و برای اجرای فرمان شماقیام می کنم. والله المستعان والسلامُ علی امیرالمومنین
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیانثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
علی جان!
یک حاجی در طواف داری به دهان/ یک حیدر در مصاف داری به دهان/ یک تیغ دو دم به دست داری آقا/ یک تیغ دو دم غلاف داری به دهان/
بسم الله الرحمن الرحیم
شرح نامه ها
۴۰۲/۵/۲۲ - ۲۶محرم
💢 نامه ۳۴💢
خطاب به محمد بن ابی بکر
🔴در مورد انتساب محمد به حکومت مصر امیر المومنین صلوات الله علیه مالک را در نظر داشت ،اما عده ای مخالفت کرده و دلیل آوردند.
چون محمد بن ابی بکر در جریان برکناری و قتل عثمان یک نیروی موثر بود .
و اهل مصر در آن زمان از مخالفان عثمان بودند،ضمن اینکه فرزند خلیفه و منتسب از طرف حضرت هست ،پس این دو باهم رابطه نزدیکی خواهند داشت و میتوانند با هم خوب کار کنند.
بعد از حکومت حضرت، برای معرفی شهر حساس مصر چند نفر از جمله هاشم مرقال که فردی شجاع ، با تجربه ، سن دار بودند، ایشان را در نظر گرفتند و محمد پسر جوان ،کم سن وسال و بی تجربه بود. با پافشاری مردم، حضرت بر انتخاب فرماندار خود هاشم امتناع کرد و انتخاب و اصرار مردم را برگزید .
امام هم پذیرفت و محمد را برای ولایت مصر اعزام کرد.
حضرت مخالفت خود را در خطبه ۶۸ بیان فرموده :
وَ قَدْ أَرَدْتُ تَوْلِیَةَ مِصْرَ هاشِمَ بنَ عُتْبَةَ،
مىخواستم هاشم بن عتبه را فرماندار مصر کنم،
وَ لَوْ وَلَّیْتُهُ إِیَّاها لَما خَلّى لَهُمُ الْعَرْصَةَ،
اگر او را انتخاب مىکردم میدان را براى دشمنان خالى نمىگذارد،
وَ لا أَنْهَزَهُمُ الْفُرْصَةَ،
و به عمروعاص و لشگریانش فرصت نمىداد،
بِلا ذَمٍّ لِمُحَمَّدِ بْنِ أَبِىبَکْرٍ،
نه اینکه بخواهم محمد بن ابىبکر را نکوهش کنم،
فَلَقَدْ کانَ إِلَىَّ حَبِیباً، وَ کانَ لِى رَبِیباً.
چرا که او(محمد) مورد علاقه و محبت من بوده و در دامنم پرورش یافته بود.
⏪محمد که بود!!!
فرزند خلیفه اول و همسر او اسما بنت عمیس .و اسما قبلا همسر جعفر طیار بودکه بعد از شهادت او بنا به مصالحی با خلیفه ازدواج کرد محمد حاصل اوست.
بعد از مرگ خلیفه اسما به همسری امیرالمومنین درآمد و محمد در دامان امیرالمومنین پرورش یافت فرزند خوانده درس آموخته مکتب علی بود و هیچ شباهتی به ابابکر نداشت.
در اثنای کار در جریان صفین،شرایط طور دیگر شد.معاویه و عمرو عاص با حمله هایی قصد تصرف مصر را داشتند.
مصر با موقعیت خاص ، مجاورت با شام در خطر بود و امکان تصرف آن از طرف معاویه زیاد بود.
امام تصمیم گرفت و مالک را روانه مصر کرد همراه با یک عهد نامه ( نامه ۵۳ ) .
مالک در میانه راه بود که معاویه باخبر شد که محمد برکنار و مالک جایگزین و فرماندار مصر میشود.
این اتفاق میتوانست معادله و نقشه های عمرو عاص را برهم بزند تصمیم گرفتند قبل از رسیدن مالک به مصر کار او را تمام کنند. اما مالک کسی نبود بتوان با شمشیر او را از پا درآورد
لذا یک نفر را با نقشه روانه کرد در راه به مالک رسید، خود را دوستدار اهل بیت معرفی کرد، و اشعار و احادیث در منقبت اهل بیت خواند و با این حرفها مالک او را شیعه و محب اهل بیت فرض کرد.و توانست اعتماد مالک را جلب کند
یک عسل یا شیر آلوده به سم مهلک بعنوان هدیه به مالک داد و همان سبب شهادت مالک شد و در همان سرزمین دفن شد.
وقتی خبر به محمد بن ابی بکر رسید که مالک در عزیمت و جانشینی تو ، در راه به شهادت رسیده.خیلی ناراحت شدکه، چرا قصد عزل مرا داشتند،مگر چه کوتاهی کردم !
چرا باید جابجا می شدیم !
وقتی خبر ناراحتی محمد از این قضیه جابجایی به امام رسید ،
این نامه ۳۴ را خطاب به محمد در مصر نوشتند.
♦️فقد بَلَغنی مَوجِدَتِکَ مِن تَسریحِ الاَشتر الیٰ عَمَلِک
محمد، بمن خبر رسیده که تو خشمگین شدی، ناراحتی پیدا کردی [موجِدَیک] از اینکه من مالک را بعنوان عامل و حاکم مصر سمت مصر فرستادم [تَسریح]
♦️واِنی لَم اَفعلُ ذالک اسْتِبطاءً لکَ فی الجُهد
اگر مالک را اعزام کردم به این معنا نیست ،که تو در تلاش و کوشش کندی کردی[اِستِبطاء] وبرای توبیخ تو او را روانه کردم ، تو ضعف نداشتی.
♦️ولاَازدیاداً فی الجِدِّ
به این معنا نبود که در تهدید تو باشد تا تلاش بیشتر کنی[الجِّد] .بلکه تو کار خود را خوب انجام داده ای.
♦️ولو نَزَعتُ ما تحتَ یدِکَ مِن سلطانِک لولیتُک ما هوَ اَیسَرُ علیکَ مَوُنَهً
اگر حکومت مصر از تو می گرفتم[نزَعتُ] تو را رها نمی کردم .کارآمدی تو را در جای دیگری بکار می گرفتم [لَوَلَیتُکَ] تو را به حکومت می گماشتم.
در جای دیگر که زحمت تو کمتر باشد [ماهو اَیسَر]
هر کسی را به اندازه ی توان آنها باید کار و مسئولیت سپرد. محمد برای شهر مثل مصر فرماندار جوان بود.
♦️و اَعجَبُ الیکَ ولایةً
در جای دیگر می گماردم تا حکومت آن برای تو خوشتر باشد.
⏪ بیان کرامات مالک :
♦️اِنَ الرجلَ الذی کنتُ ولَیتُهُ امرَ مصر کانَ...
محمد ! آن مردی که بعنوان حاکم مصر انتخاب کرده بودم (مالک) چند ویژگی داشت.
♦️َرجُلاً لَنا ناصِحاً
مردی با تمام وجود دلسوز و خیرخواه ما بود. کاملا بما عشق می ورزید.
♦️وعلیٰ عَدُونا شدیداً ناقِما
نسبت به دشمنان ما سرسخت و منتقم بود.[ناقِما]
♦️فَرَحِمَهُ الله
خدا رحمت کند مالک را ،
✳️ شخصیت مالک :
_ حضرت در خطبه ۳ شقشقیه در مورد خود فرمود:
خلافت را از من غصب کردند در حالیکه کوه بلند بالایی بودم که سیل علم از من سرازیر میشد و هیچ پرنده بلند پروازی یارای رسیدن به آن قله را ندارد.
_ در حکمت ۴۴۳ : وقتی خبر شهادت مالک را شنید :
وَ قَدْ جَاءَهُ نَعْیُ الْأَشْتَرِ رَحِمَهُ اللَّهُ مَالِکٌ وَ مَا مَالِکٌ
(در بزرگوارى و دلاورى او) فرمود : مالک رفت امّا چه بود مالک،
وَ اللَّهِ لَوْ کَانَ جَبَلًا لَکَانَ فِنْداً وَ لَوْ کَانَ حَجَراً لَکَانَ صَلْداً
سوگند بخدا اگر کوه بود کوهى جدا مانده و بزرگ بود، و اگر سنگ بود سنگى سخت بود
لَا یَرْتَقِیهِ الْحَافِرُ وَ لَا یُوفِی عَلَیْهِ الطَّائِرُ.
رشته کوه بلندی بود و هیچ پرنده اى بر آن نمى پرد (او یکتا و یگانه بود و هیچکس بر او پیروزى نمى یافت.
_ همان مطلبی که در مورد خود گفته شبیه آنرا در مورد مالک فرموده. و عظمت مالک را چنین وصف می کند.
⏪سیاست بازی معاویه درجریان شهادت مالک:
_ معاویه یک نفر را مامور ترور او کرد و خود بر منبر رفت ای مردم!
خبر رسیده که علی مالک را بر شهر مصر گمارده ، دست به دعا بردارید که خدا شر مالک را از سر ما بردارد. مردم بیخبر بعد نمازها دعا میکردند.
چند صباحی بعد، وقتی خبر شهادت مالک رسید معاویه منبر رفت .
مردم دعای شما اجابت شد.اگر مالک حق بود چرا خدا او را کشت !!
دعا و نفرین شما اجابت شد.
⏪ مالک کسی است که معاویه در مورد او چنین اقرار می کند.
انَّه کانَ علیاً یمینانِ قُتلَ یوم الصفین عمارِ یاسر
علی دو دست قدرتمند و دو بازوی توانمند داشت یکی از انها عمار که در صفین کشته شد.
(پیامبر سالها قبل در مورد عمار فرموده بود:
عمار ملاک حق و باطل است و بدست گروه باغیه کشته میشود.)
وقُطِعَتِ الاُخری الیوم مالک الاَشتر
و بازوی قدرتمتد دوم مالک بود که امروز کشته شد.
⏪ امیرالمومنین جمله عجیبی دارد که ابن ابی الحدید نقل می کند.
لقَد کانَ لِی کَما کنتُ لرسولِ الله صلی الله علیه و آله
مالک برای من آنچنان بود که من برای پیغمبر بودم.
♦️فرَحِمَهُ الله فلقدِ اسْتَکمَلَ ایامَه ولاقیٰ حِمامَه
خدا رنمت کند مالک را .قبل از رسیدن به مصر ایام عمر خود را کامل کرد.[استکمل]
مالک ملاقات کرد مرگ مقدر[حِمامَه] را که برای او تقدیر شده بود.
🔻این جملات نکاتی دارد:
۱. کامل کردن عمر به شهادت است، غیر از شهادت در آن نقصی هست.
۲. کامل کردن عمر به انجام وظیفه است ، هر وقت بمیرد عمر خود را کامل کرده واگر در آن انجام وظیفه نباشد ،هرچه عمر کند جوانمرگ رفته.
۳.کامل کردن عمر متفاوت است از کامل شدن عمر. عمر را کامل کرد
فرق آن اینست که در خطبه ۱۴۹ در وصیت نامه پایانی فرمود:
أَیُّهَا النَّاسُ، کُلُّ امْرِئٍ لَاقٍ مَا یَفِرُّ مِنْهُ فِی فِرَارِهِ،
اى مردم. هر کس چیزى را که از آن مى گریزد، به هنگام فرار خواهد دید
الْأَجَلُ مَسَاقُ النَّفْسِ وَ الْهَرَبُ مِنْهُ مُوَافَاتُهُ.
مدت عمر هر کس چونان میدانى است که در آن میدان به سوى مرگ مى رانند.
کَمْ أَطْرَدْتُ الْأَیَّامَ أَبْحَثُهَا عَنْ مَکْنُونِ هَذَا الْأَمْرِ، فَأَبَى اللَّهُ إِلَّا إِخْفَاءَهُ،
چه روزگاران که براى دانستن راز اجل کنجکاویها نمودم، ولى مشیت خداى تعالى آن بود که هر بار پوشیده تر دارد.
✅ تفاوت است که ما روزگار را طی کنیم یا روزگار مارا سپری کند.
ما عمر را کامل می کنیم یا عمر کامل میشود!!
با طی شبانه روز و گذر زمان عمر کامل شده و تمام میشود اما کامل کردن عمر مهم است.
ارزش مالک بر اینست که زندگی خود را اینگونه سپری و کامل کرد.
♦️نحنُ عنهُ راضون، اَولاهُ اللهُ رضوانَه وضاعفَ الثَوابَ لهُ
ما از مالک راضی هستیم .
خدا هم بهشت را در اختیار مالک بگذارد.[اَولاهُ] واجر و پاداش او را مضاعف کند.
چون ما از او راضی هستیم بمقام رضوان رسید و خدا هم از او راضی است.
✅ ما باید دنبال رضایت باشیم تا در پایان عمر مهر تایید امام بر آن زده شود.
قبل از جریان حکمیت صلح نامه ای نوشتند که متارکه ای بود بین امیرالمومنین و معاویه که دو نفر حکم بررسی کنند که حق حکومت از آنِ کیست!!
عده ای نزد حضرت آمدند
اِنَّ الاَشترَ ما لَم یُرضَ فیها و لا یَری اِلّا قِتالا
مالک به حکمیت رضایت نمیدهد تا انها را نکشد از پا نمی نشیند.
مالک یک انقلابی تند رو و به قرار داد اعتقادی ندارد .
جمله حضرت در مورد مالک فرمود:
فقال علیُُ : بلی اِنَّ الاَشتر لِیَرضی رَضیتُ
مالک به آنچه من راضی باشم راضی است.
مالک در قلب لشکر معاویه بود فرمان برگشت او را دادند برگشت. رضایت امام برای او مهم است ، آنچه که امام میخواهد باید محقق شود.
لیسَ هوُلاءِک
مالک از آن دسته افراد نیست ترسی بر مالک ندارم که گمراه بشود.مورد اعتماد است.
ایکاش مانند مالک دو نفر بین شما بود. نه!
یک نفر مثل مالک بود ، ولی نمی یابم.
دشمن شناس بود طرح دشمن را می شناخت و بر علیه او اقدام میکرد.
✳️ یونس بن رحمن از شاگردان امام هشتم در محضر امام نشسته بود ، عده ای وارد می شدند که امام یونس را به اتاقی پشت پرده منتقل کرد ، بماند تا امام اجازه ورود بدهد.
گروهی وارد شده و بر علیه یونس سخنها گفتند. امام در برابر آنها سکوت کرد.
تا انها از خانه خارج شدند.
امام اذن ورود به یونس داد و او شرمنده از گفتار انها که اجازه ی دفاع از خود را نداشت.
امام رضا علیه السلام فرمود:
یا یونُس ، امامُک اِذا یقولونَ راضیاً ...
یونس ، امام تو از تو راضی است کاری به سخن دیگران نداشته باش که در مورد تو چه می گویند.
اگر گوهری در دست تو باشد دیگران بگویند فضولات حیوان است ایا انرا محکم نمی گیری !!
واگر بدست تو فضولات حیوان باشد مردم بگویند طلاست ایا آنرا محکم می گیری!!
انچه مهم است رضایت امام مهم است ، کسب رضایت مهم است.
🔻 توصیف مالک در نامه امام علیه السلام به محمد بن ابو بکر:
همانا مردى را فرماندار مصر قرار دادم، که نسبت به ما خیرخواه، و به دشمنان ما سختگیر و درهم کوبنده بود، خدا او را رحمت کند، که ایّام زندگى خود را کامل، و مرگ خود را ملاقات کرد، در حالى که ما از او خشنود بودیم، خداوند خشنودى خود را نصیب او گرداند، و پاداش او را چند برابر عطا کند.
🔺 ابن ابی الحدید نقل می کند :
من یقین دارم مالک با همین دعای امیرالمومنین [فرَحِمهُ الله] تمام درجات عالی را کسب کرد .
و از نگاه من هیچ فرقی نیست بین دعای رسول الله و دعای علی (ع)
⏪ خطاب دوباره به محمد بن ابی بکر:
♦️فَاَصْحِر لِعَدوِک وامْضِ علیٰ بصیرَتِک
محمد برای مقابله با دشمن به صحرا برو[اَصحِر] و بیرون از شهر مقابله کن.
چشم باز کن [وامضِ] و با بصیرت و هوشیاری کامل به مقابله دشمن در بیا.
با شهادت مالک، محمد در مسئولیت خود ابقا شد اما چند دستور در رویارویی با دشمن برای او صادر کردند.
۱. (مرام حضرت چنین بوده که با هزینه کم وبهره وری بیشتر باشد .)
لدا می فرماید بیرون از شهر جنگ کن مبادا صبر کنی دشمن وارد شهر و خانه ها شود.با تخریب زیر ساختها حتی اگر پیروز میدان شوی نهایت شکست است.چون خانه مورد هجمه قرار گرفته، امنیت اجتماعی از بین رفته، زیر ساخت تخریب شده است.
۲.حرکت از روی بصیرت و دشمن شناسی. هر فرماندهی باید تمام جوانب را رعایت کند." قیامِ الهازِمِ الصلیب" قیام دور اندیش و مستحکم که در نامه قبل فرمود.
♦️و شَمِر لِحَربِ مَن حارَبَک
۳. آستین بالا بزن ، کمر همت ببند [شمِّر] کنایه از عزم و اراده است.
با دشمنان به تمام توان مقابله کن.
دشمن مقابل تو شخص معاویه و عمرو عاص حیله گر است.
♦️وادْعُ الیٰ سبیلِ ربِک
۴. مردم را به راه مستقیم پروردگار دعوت کن.
هدف از جنگ خونریزی و غارت نیست بلکه دعوت به راه خداست.
✳️ خطبه ۵۵ فرمود:
فَوَاللَّهِ مَا دَفَعْتُ الْحَرْبَ یَوْماً إِلَّا وَ أَنَا أَطْمَعُ أَنْ تَلْحَقَ بِی طَائِفَةٌ فَتَهْتَدِیَ بِی وَ تَعْشُوَ إِلَى ضَوْئِی،
این که مى گویید که در پیکار با مردم شام دچار تردید شده ام، به خدا سوگند، هیچگاه جنگ را حتى یک روز به تأخیر نینداختم مگر به آن امید که گروهى از مخالفان به من پیوندند و به وسیله من هدایت شوند.
وَ ذَلِکَ أَحَبُّ إِلَیَّ مِنْ أَنْ أَقْتُلَهَا عَلَى ضَلَالِهَا وَ إِنْ کَانَتْ تَبُوءُ بِآثَامِهَا.
و با چشمان کم سوى خود پرتویى از راه مرا بنگرند و به راه راست درآیند. چنین حالى را بیشتر دوست دارم تا کشتن ایشان درحال ضلالت،
♦️و اَکثِرِ الاِستِعانةَ بالله یَکفِکَ ما اَهَمَک
زیاد بخدا توجه و توسل کن.
از خدا استعانت بجو، چرا که امور سخت تو را کفایت می کند.
همه مقدمات را که فراهم کردی از خدا کمک بخواه که کمک حال تو خواهد بود (به قدرت و قوت خود اکتفا نکن)
♦️و یُعنِکَ علی ما نَزَلَ (یَنزَلُ) بکَ ان شاءالله
یاری میدهد در آن چیزهایی که بر تو نازل میشود. ان شاءلله.
چه بسا همه امکانات باشد اما خدا نباشد شکست میخورید.[کم مِن فئَهِِ قلیله]
و چه بسا امکانات کم پشتوانه آن خدا باشد، پیروزی در آن نهفته است.[غلَبَت فئَهً کثیره]
اللهم اجعلنا من العاملین بطاعتک
⏪پاسخ محمد بن ابی بکر به نامه امام :
َأَمَّا بَعْدُ فَقَدِ انْتَهَى إِلَیَّ کِتَابُ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِین
نامه امیرالمومنین به من رسید.
کاملا متن نامه را فهمیدم که غرض شما چه بوده و از باب کم کاری من نبوده ، مصلحت سنجی کردید.
من اعلام بیعت می کنم نسبت به دوستان بیشترین مودت و به دشمنان بیشترین کینه و بغض را داشته باشم .
طبق دستور عمل کردم بیرون شهر اردوگاهی زدم ، به مردم اطمینان و امنیت دادم ، دعوت به حق کردم .مگر با مخالفین که با شمشیر برخورد می کنیم.
سراپا گوش هستم در پناه فرمان شما و برای اجرای فرمان شماقیام می کنم.
والله المستعان والسلامُ علی امیرالمومنین