بسم الله الرحمن الرحیم شرح نامه ها: ۱۴۰۲۳/۳/۲۳ - ۲۴ ذیقعده
💢 نامه ۳۰💢 در پاسخ نامه معاویه
از سلسله نامه هایی که امیرالمومنین صلواه الله علیه به معاویه می نویسد.اما هیچگاه امام ابتدا به ساکن نامه ننوشته بلکه پاسخ به نامه های معاویه بوده . که بنابر مصالحی برای روشن شدن جوانب قضیه و جلوگیری از شبهات معاویه جوابیه را می نویسد.
متن نامه معاویه در تاریخ موجود نیست که چه چیزی گفته ولی از پاسخهای امام میشود استنباط کرد دنبال این بوده که حضرت را به فتنه انگیزی در جامعه اسلامی متهم کند.
اصل نامه معاویه ثبت نیست ولی آنچه تاریخ از جواب نامه نقل می کند بیشتر از این مقداریست که سید رضی ( رضوان الله ) در نهج البلاغه آورده. و متن کامل در کتب دیگر ذکر شده. قسمتهای حذف شده توسط سید رضی اینست.
بسم الله الرحمن الرحیم عن عبداللهِ علی بن ابیطالب الی معاویه بن ابی سفیان از بنده خدا علی ابن ابیطالب به معاویه امّا بعد؛ فلقد بلَغَنی کتابُک بعد از حمد و ثنای الهی ، نامه تو بدست من رسید. تَذْکُرُ مُشَاغَبَتی و تَستَقبِحُ مُوازرَتی در نامه مرا متهم کردی که مردم را تحریک کرده بر علیه تو شورانده ام . دو رنگ بودن مرا زشت پنداشتی. این اتهام را وارد کردی که دو چهره هستم (اصطلاحاً متافق صفت) که متناسب با شان خود گفته. و تَزعَمُنی مُتَدَبّراً خیال کردی من ستمکارم واعَن حقُّ اللهِ مقَصِّرا و از انجام اعمال کوتاهی می کنم. سبحان الله منزه است خداوند کیفَ تَسْتَجیزُ الْغیبَةَ،وَتَسْتَحْسِنُ الْعَضیهَةَ از کی تا بحال غیبت ، تهمت، و حرف ناروا جایز شده ، ایا علی حق الله را بجا نیاورده و کوتاهی میکند! فَإِنّی لَمْ أُشَاغِبْ إِلاّ فی أَمْر بِمَعْرُوف، أَوْ نَهْی عَنْ مُنْکَر. می گویی مردم را تحریک کردم ، من برعلیه تو کاری نکردم وظیفه دینی امر بمعروف و نهی متکر انجام دادم. وَلَمْ أَتَجَبَّرْ إِلاّ عَلى بَاغ مَارِق، أَوْ مُلْحِد کَافِر راست می گویی نسبت به بعضی افراد سرسختی داشتم و قدرت نمایی کردم اما بر باغی ، بر ملحد کافر ، به مارقی که بر امام مسلمین خروج کرده. اما چه انتظاری داری کا علی بر یک مظلوم قدرت نمایی کند!! تو خروج از دین داری در مقابل تو نهی منکر و قدرت نمایی می کنم ، اما تو مظلوم نیستی. وَلَمْ آخُذْ فِی ذَلِکَ إِلاّ بِقَوْلِ اللهِ ـ سُبْحَانَهُ ـ من در این راه به گفته خداوند (در قرآن مجید) تمسک جسته ام آنجا که مى فرماید: (لاَ تَجِدُ قَوْماً یُؤْمِنُونَ بِاللهِ وَالْیَوْمِ الاْخِرِ یُوادُّونَ مَنْ حَادَّ اللهَ وَرَسُولَهُ وَلَوْ کانُوا آباءَهُمْ أَوْ أَبْناءَهُمْ) «هیچ قومى رانمی یابی که ایمان به خدا و روز رستاخیز دارند ، اما با دشمنان خدا و پیامبرش دوستى کنند، هرچند پدر یا پسرانشان باشند»
وَأَمَّا التَّقْصیرُ فی حَقِّ اللهِ ـ تَعَالى ـ و اما اینکه گفته اى من در حق خداوند متعال کوتاهى کرده ام، فَمَعَاذَ اللهِ پناه بر خدا هرگز چنین نبوده; وَإِنَّمَا الْمُقَصِّرُ فی حَقِّ اللهِ ـ جَلَّ ثَنَاؤُهُ ـ مَنْ عَطَّلَ الْحُقُوقَ الْمُؤَکَّدَةَ، کسى در حق خداوند متعال کوتاهى مى کند که حقوق مسلم الهى را تعطیل کند وَرَکَنَ إِلَى الأَهْوَاءِ الْمُبْتَدَعَةِ، و تکیه بر هوا و هوس ها و بدعت ها نماید وَأَخْلَدَ إِلَى الضَّلاَلَةِ الْمُحَیِّرَةِ و همواره به سراغ ضلالت هاى حیران کننده برود. وَمِنَ الْعَجَبِ أَنْ تَصِفَ، یَا مُعَاوِیَةُ، الِاحْسَانَ، وَتُخَالِفَ الْبُرْهَانَ، شگفتا اى معاویه تو از نیکى سخن مى گویى; ولى با برهان عقل مخالفت مى کنى. وَتَنْکُثَ الْوَثَائِقَ الَّتی هِیَ للهِ عَزَّ وَجَلَّ ـ طَلِبَةٌ، وَعَلى عِبَادِهِ حُجَّةٌ، مَعَ نَبْذِ الإِسْلاَمِ، و پیمان هاى الهى را که خداوند از بندگانش گرفته مى شکنى. وَتَضْییعِ الأَحْکَامِ، وَطَمْسِ الأَعْلاَمِ، احکام را ضایع نموده و نشانه هاى الهى را محو کرده اى تا نام خدا و پیغمبر نباشد. وَالْجَرْیِ فِی الْهَوى، وَالتَّهَوُّسِ فِی الرَّدى و در مسیر هوا و هوس به سوى هلاکت گام بر مى دارى».
مغیره بن شعبه یار غار معاویه میگوید: شبی به میگساری مشغول بودیم صدای اذان از ماذنه بلند شد تا گفت اشهد انّ محمداً رسول الله چهره معاویه تغییر کرد و با خشم گفت لا والّلهِ دفناً دفنا بخدا قسم تا این اسم را دفن نکنم آرام نمیگیرم و از پا نمی نشینم.
نامه نهج البلاغه:
🔷 فاتَقِ اللهَ فیما لَدَیکَ معاویه خدا نعمتهایی بتو داده (نعمت حکومت شام ، اختیار بیت المال ، مسئولیت ، اعضا و جوارح ،سلامتی ) نعمتهایی که داری ببین و تقوا را در مورد آنها رعایت کن.
🔷وَانظُر فی حَقهِ علیکَ در مقابل هر نعمتی یک حق و وظیفه ای هست. خداوند در مقابل هر نعمتی که داده انتظاری هم دارد.ببین وظیفه تو نسبت به آن چیست . تو میخواهی مرا در کوتاهی حق الله محکوم کنی ، ولی حقیقت آنست که تو کوتاهی کردی. با تامل و دقت نگاه کن [وانظُر]حقوق الهی بر تو چیست !!
✅ شارحان نهج البلاغه برای این لفظ مصادیق متفاوتی بیان کردند. ۱. مصداق فیما لدیک مسئولیت: تو خود را حاکم منطقه معرفی کردی آیا تقوای این مسئولیت را رعایت کردی !! (فتقِّ الله فیما لدیک) مسئول تقوای خاصی میخواهد.
۲. مصداق بیت المال : اموال مردم در دست توست فیما لدیک است. احکام بیت المال رعایت کردی ، تقوای مالی و اقتصادی نسبت به آن داری !!
۳. مصداق مطلق نعمتها: حیات ، سلامت ، وجهه، قدرت سیاسی، خدا نعمتهای فردی اجتماعی داده " فیما لدیک " است . تقوای این نعمتها را رعایت کرده ای.
هر کدام از نعمتها حقی است. " وانظر فی حقه علیک " وقتی صحبت از حق شد وظیفه هم هست . حقوق و وظیفه در کنار هم معنا پیدا می کند. به کسی آخر ماه حقوق می دهند که وظیفه را درست انجام داده باشد.
در خطبه ۲۱۶ فرمود : فَالْحَقُّ أَوْسَعُ الاَْشْیَاءِ فِی التَّوَاصُفِ، در سخن گفتن و وصف کردن حق همه سخنور هستند. وَ أَضْیَقُهَا فِی التَّنَاصُفِ اما در رعایت و عمل به حق ، بسیار سخت و کمیاب هستند. لاَیَجْرِی لاَِحَد إِلاَّ جَرَى عَلَیْهِ اگر حقی بنفع کسی صادر شد، بدنبال آن وظیفه هم می آید. وَ لاَ یَجْرِی عَلَیْه إِلاَّ جَرَى لَهُ. و اگر وظیفه ای بر دوش گذاشته شد حتما دنبال آن حقی خواهد آمد. _مسئول حق ندارد بگوید نمیدانستم، با ندانم کاری حق ندارد حکومت کند.
🔷وارْجِعْ الیٰ معرفةِ ما لا تُعذَرُ بِجِهالَتِهِ رجوع کن به چیزی که اگر معرفت به آن نداشته باشی هیچ عذری از تو پذیرفته نیست.[مالاتُعذَر] بعَضی از امور هیچ عذری از ان پذیرفته نیست. آن چه معرفتی است که اگر نشناسیم یا نداشته باشیم عذراز ما برداشته نمیشود؟ ۱- معرفةِ الله ۲- معرفت امام شناسی « مَن مات ولَم یَعرِف امامَ زمانهِ فقد ماتَ مَیتةً اَو میٖتةُ الجاهلیّه »
معرفت امام حد اعلای آنست معرفت وظائف هم باید شناخته شود. عقل ، شعور، فطرت ، پیغمبر، علم و علما را داد که انسان بفهمد چه میکند. سهل انگاری در این وظائف پذیرفتنی نیست.
🔷فاِنَ للطاعةِ بعد از معرفت است که مطیع میشود. برای اطاعت کردن از خداوند و امام چند راه وجود دارد.
🔷 اَعلاماً واضِحه ۱. برای اطاعت کردن نشانه هادر مسیر کاملا آشکاراست . برای اطاعت خدای متعال راه ان شناخت امام معصوم است. مثال: رد شدن از کنار شخصی در خیابان با نشناختن او سریع و بی توجه عبور می کند.اما همین شخص ،اگر شخصیت محبوب او باشد بمحض دیدن واکنش نشان میدهد.بی توجه عبور نمی کند.
🔷 سُبُلاً نَیِرَه ۲. روشنایی مسیر کاملا تامین شده که سقوط نکنی.
🔷 و مَهَجَةً نَهجَه ۳. مسیر طاعت نورانی و وسیع[مهَجَه] است.مسیر بندگی تاریک و ظلمانی نیست.
🔷 و غایَةً مَطلوبَه ۴.نهایت و سرانجام مسیر طاعت دلچسب و مطلوب است. باید ابتدا معرفت به امام باشد، که در زیر سایه امام اطاعت برقرار شود. و اطاعت مسیری که نهایت آن محبوب و دوست داشتنی است.
🔷یَرِدُها الاَکیاسُ و یُخالِفُها الاَنکاس انسان عاقل و تیز هوش[اکیاس] اراده می کند مسیر طاعت را . و انسان نادان و کم خرد[انکاس] مخالفت با مسیر طاعت را اراده می کند.
✅ متاسفانه لفظ کیّس و تیزهوش امروزه تغییر معنا داده . کسی که حق و ناحق میکند. گوش دیگران میبرد. بچابد زیرک و باهوش میدانند. در حالیکه امام باقر فرمود: " اِنَّمَا الکیِّس کَیِسُ الاخرَه " زیرک واقعی کسی است که بهشت را بدست اورد.
غایت؛ بهشت و رضایت خداست. در خطبه ۲۱ فرمود: فاِنَ الناسَ اَمامَکم به گذشتگان خود دقت کنید، آیا نرفتند؟! مردگان مقابل دیدگان شما هستند.. و اِنَ الساعَهَ تَحدوکم مِن خَلفِکم مرگ از پشت سر، با نغمهْ خوش با سرعت شما را سوق می دهدبه نقطهْ پایانی که مرگ است. (سپیدی مو ، ضعف قوای جسمانی ، خرابی دندان، کم سویی چشم ، هریک از ضعفها خواندن بسمت مرگ می باشد.) تَخَفَّفُوا تَلْحَقُوا بار خود را سبک و خفیف کنید، تا ملحق شوید.روی هم انباشته نکنید.این وزر و وبال، گناه، سنگین است شما را خسته ، و زمینگیر میکند. مسیر طولانی مرکب تند رو می خواهد تا زودتر و بهتر برساند.
✅ ابتدای بحث؛ امامت و شناخت امام را مطرح کرد بعد وارد اطاعت شد. یعنی اطاعت محقق نمیشود مگر با شناخت امام.
🔷مَن نَکَبَ عنها جارَ عنِ الحق و خَبَطَ فی التیٖهِ هر کسی از مسیر اطاعت رویگردان شود[نکِب] به بیراهه می افتد. اطاعت اصل است، که در جاده نگه میدارد.ترک طاعت و دور شدن از جاده اطاعت ؛دچار نکبت شده ،سپس سرگردان و حیران میگردد.
🔷و غَیَرَاللهُ نعمتهُ و اَحلَ بهِ نقمَتَه در چنین حالتی نعمتها از او دورشده وخدا نعمتها را تغییر داده و بجای آن نقمت و رنج را مقرر میکند.
🔷فنفسَکَ نفسَک فقد بیَنَ الله لکَ سبیلَک خودت را دریاب ،مراقب نفس باش. خدا راه خود را بتو نشان داده.
🔷وحیثُ تَناهَت بکَ اُمورَک نه تنها راه را نشان داده سرانجام کار را هم برای تو مشخص کرده . راه طاعت به کجا ختم می شود. راه شورش به کجا منتهی می شود. هم راه و هم نتیجه امور را بتو آگاهی داده.
🔷فقد اَجرَیتَ الیٰ غایةِ خُسرٕ و مَحَلَةِ کفرٕ تو در حال حرکت بسمت سرنوشت زیانبار هستی و از مرحلهٔ اسلام به مرحله کفر نزول می کنی.
از تو قطع امید کردم که حرف در تو تاثیر ندارد ، واز این کجروی و مخالفت بر نمی گردی.
🔷و اِنَ نفسَکَ قد اولَجَتکَ بدان نفس ، هوا و هوس تورا در چند امور وارد میکند.[اَولجَتکَ]
🔷اَولَجَتکَ شراً ۱. تو را در شرور وارد می کند. شری که اطراف تو را گرفته برمحور نفس ، و نفس مدار بودن توست.
🔷 و اَقمَحَتکَ غَیَاً ۲. شر زیاد تو را در گمراهی فرو میبرد.[اَقمحَت]
🔷 و اَورَدَتکَ المَهالِک ۳. گمراهی زیاد تو را به لبهٔ پرتگاه هلاکت می برد.
🔷و اَوعَرَت علیکَ المَسالِک ۴. لبه پرتگاه راه نجات سخت میشود. سقوط در پرتگاه راه نجات ندارد.
✳️ ابی الحدید نقل می کند: روزی معاویه با عمرو عاص در حال گفتگو بودند عاص از معاویه پرسید: ما بَقِیَ مِن لذَتِک ایا در دنیا لذتی مانده که نچشیده باشی. معاویه گفت: هر لذتی بوده و هر لذتی که مردم چشیدند به آن رسیدم دیگر خسته کننده شده لذتی ندارد. مگر؛ در روز گرم تابستان یک لیوان شربت خنک لذت ببریم. و نظَرَ بَناتیِ یَدرُجُونَ حَولی بچه ها و نوه ها اطراف بچرخند اندکی شاد شویم . سپس از عمرو عاص سوال کرد ، ایا لذتی باقی مانده که تو نچشیده باشی! عاص گفت : من هم مثل تو ، همه لذائد دنیا را چشیده ام و خسته کننده شده.
✅ آنچه که دنیای امروز به چشم ما نشان میدهد لذت و ولع است. بعد از چند بار به سمت آن رفتن دلزده و خسته می کند نسبت به همان لذت حالت تهوع دارد.
غلام عمروعاص وَردان در مجلس حاضر بود معاویه از او سوال می کند؛ ایا لذتی هست که به آن نرسیده باشی!! گفت : سُرورُُ اَدخَلَهُ قلُوبُ الاِخوان دوست دارم کاری کنم دیگران شاد شوند و کرامت داشته باشند. معاویه رو به عاص کرد و گفت : تَبّاً لمجلِسی و مجلسِِ لقَد غَلَبَنی و غلَبَک هذَا العبد وای بحال حرفهای من و تو ، یک غلام خواسته و آرزویی داشت که آبروی ما را برد.
✅ تا پایان جاده شهوترانی رفتند ولی نهایت آن جز پشیمانی و خسارت ، باطن آن شهوات همنشینی با کفار شد.
اللهم لا تجعل الدنیا اکبرَ همّنا
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیانثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
علی جان!
یک حاجی در طواف داری به دهان/ یک حیدر در مصاف داری به دهان/ یک تیغ دو دم به دست داری آقا/ یک تیغ دو دم غلاف داری به دهان/
بسم الله الرحمن الرحیم
شرح نامه ها:
۱۴۰۲۳/۳/۲۳ - ۲۴ ذیقعده
💢 نامه ۳۰💢
در پاسخ نامه معاویه
از سلسله نامه هایی که امیرالمومنین صلواه الله علیه به معاویه می نویسد.اما هیچگاه امام ابتدا به ساکن نامه ننوشته بلکه پاسخ به نامه های معاویه بوده .
که بنابر مصالحی برای روشن شدن جوانب قضیه و جلوگیری از شبهات معاویه جوابیه را می نویسد.
متن نامه معاویه در تاریخ موجود نیست که چه چیزی گفته ولی از پاسخهای امام میشود استنباط کرد دنبال این بوده که حضرت را به فتنه انگیزی در جامعه اسلامی متهم کند.
اصل نامه معاویه ثبت نیست ولی آنچه تاریخ از جواب نامه نقل می کند بیشتر از این مقداریست که سید رضی ( رضوان الله ) در نهج البلاغه آورده. و متن کامل در کتب دیگر ذکر شده.
قسمتهای حذف شده توسط سید رضی اینست.
بسم الله الرحمن الرحیم
عن عبداللهِ علی بن ابیطالب الی معاویه بن ابی سفیان
از بنده خدا علی ابن ابیطالب به معاویه
امّا بعد؛ فلقد بلَغَنی کتابُک
بعد از حمد و ثنای الهی ، نامه تو بدست من رسید.
تَذْکُرُ مُشَاغَبَتی و تَستَقبِحُ مُوازرَتی
در نامه مرا متهم کردی که مردم را تحریک کرده بر علیه تو شورانده ام .
دو رنگ بودن مرا زشت پنداشتی.
این اتهام را وارد کردی که دو چهره هستم
(اصطلاحاً متافق صفت) که متناسب با شان خود گفته.
و تَزعَمُنی مُتَدَبّراً
خیال کردی من ستمکارم
واعَن حقُّ اللهِ مقَصِّرا
و از انجام اعمال کوتاهی می کنم.
سبحان الله
منزه است خداوند
کیفَ تَسْتَجیزُ الْغیبَةَ،وَتَسْتَحْسِنُ الْعَضیهَةَ
از کی تا بحال غیبت ، تهمت، و حرف ناروا جایز شده ،
ایا علی حق الله را بجا نیاورده و کوتاهی میکند!
فَإِنّی لَمْ أُشَاغِبْ إِلاّ فی أَمْر بِمَعْرُوف، أَوْ نَهْی عَنْ مُنْکَر.
می گویی مردم را تحریک کردم ، من برعلیه تو کاری نکردم وظیفه دینی امر بمعروف و نهی متکر انجام دادم.
وَلَمْ أَتَجَبَّرْ إِلاّ عَلى بَاغ مَارِق، أَوْ مُلْحِد کَافِر
راست می گویی نسبت به بعضی افراد سرسختی داشتم و قدرت نمایی کردم اما بر باغی ، بر ملحد کافر ، به مارقی که بر امام مسلمین خروج کرده.
اما چه انتظاری داری کا علی بر یک مظلوم قدرت نمایی کند!!
تو خروج از دین داری در مقابل تو نهی منکر و قدرت نمایی می کنم ، اما تو مظلوم نیستی.
وَلَمْ آخُذْ فِی ذَلِکَ إِلاّ بِقَوْلِ اللهِ ـ سُبْحَانَهُ ـ
من در این راه به گفته خداوند (در قرآن مجید) تمسک جسته ام آنجا که مى فرماید:
(لاَ تَجِدُ قَوْماً یُؤْمِنُونَ بِاللهِ وَالْیَوْمِ الاْخِرِ یُوادُّونَ مَنْ حَادَّ اللهَ وَرَسُولَهُ وَلَوْ کانُوا آباءَهُمْ أَوْ أَبْناءَهُمْ)
«هیچ قومى رانمی یابی که ایمان به خدا و روز رستاخیز دارند ، اما با دشمنان خدا و پیامبرش دوستى کنند، هرچند پدر یا پسرانشان باشند»
وَأَمَّا التَّقْصیرُ فی حَقِّ اللهِ ـ تَعَالى ـ
و اما اینکه گفته اى من در حق خداوند متعال کوتاهى کرده ام،
فَمَعَاذَ اللهِ
پناه بر خدا هرگز چنین نبوده;
وَإِنَّمَا الْمُقَصِّرُ فی حَقِّ اللهِ ـ جَلَّ ثَنَاؤُهُ ـ
مَنْ عَطَّلَ الْحُقُوقَ الْمُؤَکَّدَةَ،
کسى در حق خداوند متعال کوتاهى مى کند که حقوق مسلم الهى را تعطیل کند
وَرَکَنَ إِلَى الأَهْوَاءِ الْمُبْتَدَعَةِ،
و تکیه بر هوا و هوس ها و بدعت ها نماید
وَأَخْلَدَ إِلَى الضَّلاَلَةِ الْمُحَیِّرَةِ
و همواره به سراغ ضلالت هاى حیران کننده برود.
وَمِنَ الْعَجَبِ أَنْ تَصِفَ، یَا مُعَاوِیَةُ، الِاحْسَانَ، وَتُخَالِفَ الْبُرْهَانَ،
شگفتا اى معاویه تو از نیکى سخن مى گویى; ولى با برهان عقل مخالفت مى کنى.
وَتَنْکُثَ الْوَثَائِقَ الَّتی هِیَ للهِ عَزَّ وَجَلَّ ـ
طَلِبَةٌ، وَعَلى عِبَادِهِ حُجَّةٌ، مَعَ نَبْذِ الإِسْلاَمِ،
و پیمان هاى الهى را که خداوند از بندگانش گرفته مى شکنى.
وَتَضْییعِ الأَحْکَامِ، وَطَمْسِ الأَعْلاَمِ،
احکام را ضایع نموده و نشانه هاى الهى را محو کرده اى تا نام خدا و پیغمبر نباشد.
وَالْجَرْیِ فِی الْهَوى، وَالتَّهَوُّسِ فِی الرَّدى
و در مسیر هوا و هوس به سوى هلاکت گام بر مى دارى».
مغیره بن شعبه یار غار معاویه میگوید:
شبی به میگساری مشغول بودیم صدای اذان از ماذنه بلند شد تا گفت
اشهد انّ محمداً رسول الله
چهره معاویه تغییر کرد و با خشم گفت
لا والّلهِ دفناً دفنا
بخدا قسم تا این اسم را دفن نکنم آرام نمیگیرم و از پا نمی نشینم.
نامه نهج البلاغه:
🔷 فاتَقِ اللهَ فیما لَدَیکَ
معاویه خدا نعمتهایی بتو داده (نعمت حکومت شام ، اختیار بیت المال ، مسئولیت ، اعضا و جوارح ،سلامتی ) نعمتهایی که داری ببین و تقوا را در مورد آنها رعایت کن.
🔷وَانظُر فی حَقهِ علیکَ
در مقابل هر نعمتی یک حق و وظیفه ای هست.
خداوند در مقابل هر نعمتی که داده انتظاری هم دارد.ببین وظیفه تو نسبت به آن چیست . تو میخواهی مرا در کوتاهی حق الله محکوم کنی ، ولی حقیقت آنست که تو کوتاهی کردی.
با تامل و دقت نگاه کن [وانظُر]حقوق الهی بر تو چیست !!
✅ شارحان نهج البلاغه برای این لفظ مصادیق متفاوتی بیان کردند.
۱. مصداق فیما لدیک مسئولیت:
تو خود را حاکم منطقه معرفی کردی آیا تقوای این مسئولیت را رعایت کردی !!
(فتقِّ الله فیما لدیک)
مسئول تقوای خاصی میخواهد.
۲. مصداق بیت المال :
اموال مردم در دست توست فیما لدیک است. احکام بیت المال رعایت کردی ، تقوای مالی و اقتصادی نسبت به آن داری !!
۳. مصداق مطلق نعمتها:
حیات ، سلامت ، وجهه، قدرت سیاسی، خدا نعمتهای فردی اجتماعی داده " فیما لدیک " است . تقوای این نعمتها را رعایت کرده ای.
هر کدام از نعمتها حقی است.
" وانظر فی حقه علیک " وقتی صحبت از حق شد وظیفه هم هست . حقوق و وظیفه در کنار هم معنا پیدا می کند. به کسی آخر ماه حقوق می دهند که وظیفه را درست انجام داده باشد.
در خطبه ۲۱۶ فرمود :
فَالْحَقُّ أَوْسَعُ الاَْشْیَاءِ فِی التَّوَاصُفِ،
در سخن گفتن و وصف کردن حق همه سخنور هستند.
وَ أَضْیَقُهَا فِی التَّنَاصُفِ
اما در رعایت و عمل به حق ، بسیار سخت و کمیاب هستند.
لاَیَجْرِی لاَِحَد إِلاَّ جَرَى عَلَیْهِ
اگر حقی بنفع کسی صادر شد، بدنبال آن وظیفه هم می آید.
وَ لاَ یَجْرِی عَلَیْه إِلاَّ جَرَى لَهُ.
و اگر وظیفه ای بر دوش گذاشته شد حتما دنبال آن حقی خواهد آمد.
_مسئول حق ندارد بگوید نمیدانستم، با ندانم کاری حق ندارد حکومت کند.
🔷وارْجِعْ الیٰ معرفةِ ما لا تُعذَرُ بِجِهالَتِهِ
رجوع کن به چیزی که اگر معرفت به آن نداشته باشی هیچ عذری از تو پذیرفته نیست.[مالاتُعذَر]
بعَضی از امور هیچ عذری از ان پذیرفته نیست.
آن چه معرفتی است که اگر نشناسیم یا نداشته باشیم عذراز ما برداشته نمیشود؟
۱- معرفةِ الله
۲- معرفت امام شناسی
« مَن مات ولَم یَعرِف امامَ زمانهِ فقد ماتَ مَیتةً اَو میٖتةُ الجاهلیّه »
معرفت امام حد اعلای آنست معرفت وظائف هم باید شناخته شود.
عقل ، شعور، فطرت ، پیغمبر، علم و علما را داد که انسان بفهمد چه میکند. سهل انگاری در این وظائف پذیرفتنی نیست.
🔷فاِنَ للطاعةِ
بعد از معرفت است که مطیع میشود. برای اطاعت کردن از خداوند و امام چند راه وجود دارد.
🔷 اَعلاماً واضِحه
۱. برای اطاعت کردن نشانه هادر مسیر کاملا آشکاراست .
برای اطاعت خدای متعال راه ان شناخت امام معصوم است.
مثال: رد شدن از کنار شخصی در خیابان با نشناختن او سریع و بی توجه عبور می کند.اما همین شخص ،اگر شخصیت محبوب او باشد بمحض دیدن واکنش نشان میدهد.بی توجه عبور نمی کند.
🔷 سُبُلاً نَیِرَه
۲. روشنایی مسیر کاملا تامین شده که سقوط نکنی.
🔷 و مَهَجَةً نَهجَه
۳. مسیر طاعت نورانی و وسیع[مهَجَه] است.مسیر بندگی تاریک و ظلمانی نیست.
🔷 و غایَةً مَطلوبَه
۴.نهایت و سرانجام مسیر طاعت دلچسب و مطلوب است.
باید ابتدا معرفت به امام باشد، که در زیر سایه امام اطاعت برقرار شود. و اطاعت مسیری که نهایت آن محبوب و دوست داشتنی است.
🔷یَرِدُها الاَکیاسُ و یُخالِفُها الاَنکاس
انسان عاقل و تیز هوش[اکیاس] اراده می کند مسیر طاعت را .
و انسان نادان و کم خرد[انکاس] مخالفت با مسیر طاعت را اراده می کند.
✅ متاسفانه لفظ کیّس و تیزهوش امروزه تغییر معنا داده . کسی که حق و ناحق میکند. گوش دیگران میبرد. بچابد زیرک و باهوش میدانند. در حالیکه امام باقر فرمود:
" اِنَّمَا الکیِّس کَیِسُ الاخرَه " زیرک واقعی کسی است که بهشت را بدست اورد.
غایت؛ بهشت و رضایت خداست.
در خطبه ۲۱ فرمود:
فاِنَ الناسَ اَمامَکم
به گذشتگان خود دقت کنید، آیا نرفتند؟!
مردگان مقابل دیدگان شما هستند..
و اِنَ الساعَهَ تَحدوکم مِن خَلفِکم
مرگ از پشت سر، با نغمهْ خوش با سرعت شما را سوق می دهدبه نقطهْ پایانی که مرگ است.
(سپیدی مو ، ضعف قوای جسمانی ، خرابی دندان، کم سویی چشم ، هریک از ضعفها خواندن بسمت مرگ می باشد.)
تَخَفَّفُوا تَلْحَقُوا
بار خود را سبک و خفیف کنید، تا ملحق شوید.روی هم انباشته نکنید.این وزر و وبال، گناه، سنگین است شما را خسته ، و زمینگیر میکند. مسیر طولانی مرکب تند رو می خواهد تا زودتر و بهتر برساند.
✅ ابتدای بحث؛ امامت و شناخت امام را مطرح کرد بعد وارد اطاعت شد. یعنی اطاعت محقق نمیشود مگر با شناخت امام.
🔷مَن نَکَبَ عنها جارَ عنِ الحق و خَبَطَ فی التیٖهِ
هر کسی از مسیر اطاعت رویگردان شود[نکِب] به بیراهه می افتد.
اطاعت اصل است، که در جاده نگه میدارد.ترک طاعت و دور شدن از جاده اطاعت ؛دچار نکبت شده ،سپس سرگردان و حیران میگردد.
🔷و غَیَرَاللهُ نعمتهُ و اَحلَ بهِ نقمَتَه
در چنین حالتی نعمتها از او دورشده وخدا نعمتها را تغییر داده و بجای آن نقمت و رنج را مقرر میکند.
🔷فنفسَکَ نفسَک فقد بیَنَ الله لکَ سبیلَک
خودت را دریاب ،مراقب نفس باش.
خدا راه خود را بتو نشان داده.
🔷وحیثُ تَناهَت بکَ اُمورَک
نه تنها راه را نشان داده سرانجام کار را هم برای تو مشخص کرده .
راه طاعت به کجا ختم می شود.
راه شورش به کجا منتهی می شود.
هم راه و هم نتیجه امور را بتو آگاهی داده.
🔷فقد اَجرَیتَ الیٰ غایةِ خُسرٕ و مَحَلَةِ کفرٕ
تو در حال حرکت بسمت سرنوشت زیانبار هستی و از مرحلهٔ اسلام به مرحله کفر نزول می کنی.
از تو قطع امید کردم که حرف در تو تاثیر ندارد ، واز این کجروی و مخالفت بر نمی گردی.
🔷و اِنَ نفسَکَ قد اولَجَتکَ
بدان نفس ، هوا و هوس تورا در چند امور وارد میکند.[اَولجَتکَ]
🔷اَولَجَتکَ شراً
۱. تو را در شرور وارد می کند.
شری که اطراف تو را گرفته برمحور نفس ، و نفس مدار بودن توست.
🔷 و اَقمَحَتکَ غَیَاً
۲. شر زیاد تو را در گمراهی فرو میبرد.[اَقمحَت]
🔷 و اَورَدَتکَ المَهالِک
۳. گمراهی زیاد تو را به لبهٔ پرتگاه هلاکت می برد.
🔷و اَوعَرَت علیکَ المَسالِک
۴. لبه پرتگاه راه نجات سخت میشود.
سقوط در پرتگاه راه نجات ندارد.
✳️ ابی الحدید نقل می کند:
روزی معاویه با عمرو عاص در حال گفتگو بودند عاص از معاویه پرسید:
ما بَقِیَ مِن لذَتِک
ایا در دنیا لذتی مانده که نچشیده باشی.
معاویه گفت:
هر لذتی بوده و هر لذتی که مردم چشیدند به آن رسیدم دیگر خسته کننده شده لذتی ندارد. مگر؛
در روز گرم تابستان یک لیوان شربت خنک لذت ببریم.
و نظَرَ بَناتیِ یَدرُجُونَ حَولی
بچه ها و نوه ها اطراف بچرخند اندکی شاد شویم .
سپس از عمرو عاص سوال کرد ، ایا لذتی باقی مانده که تو نچشیده باشی!
عاص گفت : من هم مثل تو ، همه لذائد دنیا را چشیده ام و خسته کننده شده.
✅ آنچه که دنیای امروز به چشم ما نشان میدهد لذت و ولع است. بعد از چند بار به سمت آن رفتن دلزده و خسته می کند نسبت به همان لذت حالت تهوع دارد.
غلام عمروعاص وَردان در مجلس حاضر بود معاویه از او سوال می کند؛ ایا لذتی هست که به آن نرسیده باشی!! گفت :
سُرورُُ اَدخَلَهُ قلُوبُ الاِخوان
دوست دارم کاری کنم دیگران شاد شوند و کرامت داشته باشند.
معاویه رو به عاص کرد و گفت :
تَبّاً لمجلِسی و مجلسِِ لقَد غَلَبَنی و غلَبَک هذَا العبد
وای بحال حرفهای من و تو ،
یک غلام خواسته و آرزویی داشت که آبروی ما را برد.
✅ تا پایان جاده شهوترانی رفتند ولی نهایت آن جز پشیمانی و خسارت ، باطن آن شهوات همنشینی با کفار شد.
اللهم لا تجعل الدنیا اکبرَ همّنا