این نامه بسیار کوتاه است ولی مقدمات و شان نزولی دارد که دانستن آن برای فهم کلام حضرت لازم است.
بعداز اینکه محمد بن ابی بکر فرماندار بصره بشهادت رسید عمروعاص بر مصر حاکم شد،پیشنهادی به معاویه داد از این فرصت استفاده کنیم و هم پیمانان خود را در شهر بصره جمع آوری کرده نظام منسجم بدهیم و شورشی بر ضد حکومت علی راه بیندازیم . تا بدینوسیله بتوانیم بصره را مانند مصر از حکومت علی جدا کنیم.
اولا یک عده از موافقان معاویه در شهر بصره بودند.
ثانیاً درجنگ جمل با طلحه همراه شده شکست خورده و عده ای کشته شدند.
از این امور یک مخالفت اجمالی با حکومت امیرالمومنین در آنها دیده میشد.
بهانهٔ خوبی بود که معاویه آنها را تحریک کند مثل پیراهن عثمان بر ضد علی سوء استفاده کند.این جریان جمل و کشته هاهم بهانه باشد که بتواند بصره را به شورش بکشد و در نهایت مستقل کند.
✅ معاویه مردم را چند بخش کرده، نزد گروهی برود و نزدگروهی اصلا وارد نشود.
یعنی دشمن از قبل کاملا بررسی و شناسایی کرده ، بر روی افراد تلاش و تبلیغات خود را انجام داده.
اینطور نیست که فتنه یکباره و ناگهانی شکل بگیرد.
عملیات در فلان شهر خاص ، با یک شعار خاص، و افراد خاص ، با برنامه ریزی و مهندسی قبلی ، اکنون ثمره ی خود را از تلاش و هزینه برداشت میکند.
⏪معاویه نامه ای به عمروعاص فرماندار مصر نوشت و از او مشورت خواست:
میخواهم عامرخضرمی را به بصره فرستم.گفته ام که بر قبایل مضر فرود آید و با قبایل ازُد دوستی ورزد و از ربیعه حذر کند.آن گاه به خونخواهی عثمان آواز در دهد و آنچه علی بر سر مردم آن دیار آورده تحریک کند چگونه خون جمعی از صالحان،بر زمین ریخت.
امید من این است که با این کار مردم این ناحیه به خلاف علی برخیزند و از آن پس یاران علی از هر سو که آیند راه به جایی نبرند.این رأی من است تا رأی تو چه باشد؟
فرستادۀ مرا بیش از یک ساعت نزد خود نگاه مدار خداوند ما را و تو را راه بنماید.و السلام علیک و رحمة اللّه و برکاته.
⏪عمروعاص در پاسخ معاویه نوشت: در تمام این مدت که با علی در افتاده ایم هیچ برنامه ی بهتر از این به ذهن تو نرسیده است.حتمااین کار را انجام بده.
عبدلله بن عباس رفته بود کوفه، نزد امیر المومنین برای عرض تسلیت شهادت محمد بن ابی بکر .
جانشین او زیاد بن ابیه که فرد قابل اعتمادی نبود.در شهر بود.
ابن خضرمی وارد شهر و با بزرگان نشستی برقرار کرد و بزرگان را متقاعدکرد برای شورش ،که علی حق شما را خورد، خویشان شما را کشت، با این گفتار فضای ملتهبی را درست کرد.
🔻نکته:
نبودن یک مدیر کار آمددر پستهای حساس راه را برای ایجاد فساد باز میکند.
⏪ نامه زیاد ابن ابیه به عبدالله بن عباس:
وقتی ماجرا چنین شد زیاد بن ابیه جانشین عبدالله بن عباس نامه ای نوشت و طلب کمک کرد.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ لِلْأَمِیرِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبَّاسٍ مِنْ زِیَادِ بْنِ عُبَیْدٍ .. فَارْفَعْ ذَلِکَ إِلَى أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ لِیَرَى فِیهِ رَأْیَهُ وَ یُعَجِّلَ عَلَیَّ بِالَّذِی یَرَى أَنْ یَکُونَ فِیهِ مِنْهُ وَ السَّلَام شرایط بصره و ورود خضرمی را برای عبدالله توضیح میدهد و میگوید این نامه را به امیرالمومنین بده تا در مورد بصره تصمیم گیری کند. و شهر را از آشوب و تفرقه نجات دهد.
⏪ وقتی خبر به حضرت رسید ابتدا یکی از یاران خود بنام اعیَن صاحب نفوذ، به بصره راهی کرد ،با بزرگان به گفتگو و مذاکره نشست و خباثت معاویه را آشکار و فضای کلی را تشریح کرد و محیط را از آن التهاب به آرامش نسبی برگرداند.
در اثنای ماموریت ،خوارج از راه رسیده و اعیَن نماینده امام را بشهادت رساندند.
امام یک فرمانده شجاع دیگری بنام جاریة بن قُدامه را برای ماموریت سخت و خاموش کردن این فتنه عازم می کند.
امام همراه جاریه این نامه را روانه میکند که بر مردم بخواند.
بین او وخضرمی و دشمنان، جنگی بپا می شود که بسیاری از دشمنان کشته می شوند.
⏪ سرانجام فتنه خضرمی:
جاریه بن قدامه توانست اتحاد قبائل با ابن خضرمی را بشکند.
خضرمی یا ۷۰ نفر از یاران خود در خانه ای سنگر گرفتند، نه راه نفوذ به درون بود و نه خارج میشدند. و چون به هیچ وجه حاضر به صلح و تسلیم نبودند، کار بجایی می کشد که دستور آتش زدن خانه را میدهد.توسط جاریه در خانه سوزانده شدند.
زیاد ابن ابیه نامه ای به حضرت نوشت و جریان پیروزی و سوزاندن انها را شرح داد:
امیرالمومنین از کار جاریه بسیار مسرور شد.
🔻نکته:
گاهی در مواجهه با این افراد باید سخت ترین مجازات ها را در نظر گرفت.
نامه ۲۹ توسط جاریة بر مردم بصره خوانده میشود.
🔷وقَدکانَ مِن اِنتشارِ حَبلِکم و شِقاقِکم
اهل بصره بدرستیکه شما در جریان جمل پراکنده شدید[انتشار] و با من دشمنی کردید [شقاقکم] پیمان خود شکسته و بر آن اصل پیمان وفادار نماندید.
🔷 ما لم تَغبُوا عنه
این مطلب چیزی نیست که مخفی باشد شما ندانید و من هم ندانم.
کاملا به پیمان شکنی شما آگاهم و شما هم به جرم خود آگاهید.
معاویه شما را تحریک میکند ،در جمل ضرر دیده و کشته دادید ،
این بهانهٔ خوبی نیست. از اجتماع مسلمین دست کشیدن گناه بزرگی بود. در این ضرر دادن خود مقصرید.
🔷 فَعَفَوتُ عَن مُجرمِکُم
اما من در مقابل اشتباه و دشمنی شما، مانند شما برخورد نکردم.
جمل که تمام شدمیتوانستم شرکت کنندگان درجنگ رامجازات کنم ، اما سنت پیامبر مانند [فتح مکه، هر که سلاح زمین گذاشت در امان است ] من هم چنین کردم. و گنهکار شما را عفو کردم.
🔷 و رَفَعتُ السَّیفَ عن مُدبِرِکم
اگر کسی از شما به جنگ پشت کرده[مدبر] و فرار می کرد،دستور میدادم با او کاری نداشته باشند.
🔷وقُبِلتُ مِن مُقبِلُکم
اگر از شما کسی ابراز پشیمانی کرده و بمن اقبال می کرد، [مُقبل]بازگشت او و حرف او را میپذیرفتم.
گرچه مستحق عذاب بودید اما چشم پوشی کرده و از شما گذشتم.
🔷فاِن خَطَت بکمُ الاُمورُ المُردیةُ
اگر این امور مهلک [مُردیه]شما را حرکت بدهد ، در این امور گام بردارید [خطت]
(برقراری جلسات پنهانی با سران ، تقسیم سلاح، سازماندهی شورش اجتماعی ) دست برندارید.
اگر در شورش پافشاری کنید و نخواهید شهر در آرامش بماند.طور دیگری برخورد می کنم.
🔷 و سَفَهُ الاٰراءُ الجائِرةِ الیٰ مُنابَذَتی
و دست از تفکر ضعیف و منحرف بر ندارید و این انحراف فکری شما را به دشمنی با من سوق بدهد.[مُنابذَتی]
🔷 فَها اَنا ذا
آگاه باشید من همان علی هستم که جمل را اداره کردم .
امروز من حتی از دیروز هم قویتر است .چون حکومت قدرت پیدا کرده و در اختیار ماست.
🔷قد قَرَبتُ جیادی و رَحلَتُ رکابی
اسبهای رزم من[جیادی] آمادهٔ حرکت و شتران جهاز گذاشته شده [رحَلتُ] آماده حرکت به میدان جنگ هستند
🔷و لَئِن اَلجَاتُمُونی اِلیَ المَسیرِ اِلَبکُم
اگر مرا به اضطرار و عرصه را بر من تنگ کنید و مراناچار کنید [اَلجاتُمونی]وارد کارزار میشوم .
🔷لَاُوقِعَنَ بکم وَقعَةً لا یکونُ یومُ الجملُ
چنان حمله ای به شما می کنم [لاُوقعَنَّ]حمله ای [وقعَه]که جمل در مقابل آن هیچ است.
🔷کلَقعَةٕ لاعِق
خروش مرا در جمل دیده اید چنان خروشی خواهم کرد کا حمل پیش آن مانند لیسیدن[لَقعَه] لیسنده از ته مانده دیگه[لاعق] باشد.
🔷معَ اَنِّی عارفٌ لِذیِ الّطاعةِ مِنکُم فضلَهُ
اگر حمله کنم حملهٔ من همراه با عدالت است. (در مکتب امیرالمومنین تر و خشک با هم نمی سوزد.)
من عارفم به اینکه بعضی از شما مطیع هستند . (اشاره به دفاع ضحاک از بیعت با امام که در ابتدای بحث بود )
من قدر دان فضل آن دسته از مطیعین هستم.
🔷ولِذی النصیحةِ حقَهُ
جایگاه دلسوزان ، ناصحین و اهل طاعت را می شناسم و حق شناسی می کنم.
🔷غیرَ متجاوِزٕ مُتَهماً الیٰ بَرٖیٌ
بجای شخص متهم بیگناه [برئ]را مجازات نمی کنم.[غیرَمتجاوز]
در حملهٔ کوبنده به بصره این دسته از مردم را جدا می کنم.
🔷ولا ناکِثاً الیٰ وَفیٌ
وفادار به پیمان را بجای پیمان شکن[ناکثا] مجازات نمی کنم.
تفاوت مکتب امیرالمومنین با بقیه پادشاهان در اینست. اگر فرماندهی اعلام جنگ کند تر و خشک را با هم میسوزاند.کاری به موافق و مخالف ندارد ،همه را از دم تیغ می گذراند.
ملکه سبا گفت صفت پادشاهان چنین است وقتی به شهری وارد میشوند شهر را به تباهی می کشند و عزیزترین اهل شهر را ذلیل می کنند.
این نامه بعد از خواندن بر مردم باعث شد عده ای از مسیر اشتباه دست بردارند. وعده ای هم به مخالفت باقی ماندند و سپاهی به فرماندهی جاریه ، این امر را محقق کرد و دشمنان را قلع و قمع کرد.
✳️ ابن ابی الحدید نقل میکند :
این خطبه را زیاد بن ابیه زمانی که از طرف معاویه حاکم بصره و سیستان و خراسان بوده ایراد کرده:
خطب زیاد بالبصرة الخطبة الغراء المشهورة و قال فیها: و الله لآخذن البریء بالسقیم و البَرُّ باللئیم
او گفت بخدا قسم هر که مخالفت کند مخالف و غیر مخالف را از دم تیغ می گذرانم(مانند علی نیستم)
و الوالد بالولد و الجار بالجار
پدر را هم به سبب تخلف فرزند، و همسایه را بخاطر همسایه محازات می کنم.
فقام أبو بلال مرداس بن أدیة یهمس و هو حینئذ شیخ کبیر
در این هنگام پیرمردی بنام ابو بلال برخاست و گفت:
فقال أیها الأمیر أنبأنا الله بخلاف ما قلتَ و حَکَمَ بغیر ما حکمتَ
ای امیر؛ گفته های تو خلاف حکم خدا ست و انچه را حکم کردی از حکم خدا نبود.
قال سبحانه وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى
خداوند فرمود: هیچ احدی وزر و وبال دیگری را حمل نمی کند. هرکسی مسئول اعمال خود است.
فقال زیاد یا أبا بلال إنی لم أجهل ما علمتَ و لکنا لا نخلص إلى الحق منکم حتى نخوض إلیه الباطل خوضا.
زیاد گفت: ابا بلال انچه را گفتی فراموش نکردم آیه را میدانم ولیکن ؛
ما نمی توانیم در شما حق را اجرا کنیم مگر اینکه از طریق باطل و ظلم حق را محقق کنیم.
✅ این افکار غلط تا امروز هم هست که قائلند با اسلام محمدی و عدل نمیشود حکومتداری کرد. یعنی باید حق و ناحق ، و ظلم کنیم، گوش بپیچانیم.
در حکومت حتما باید پدر سوختگی ، ظلم، پارتی بازی باشد.وگرنه نمیشود حکومتداری کرد. خود عرضه حکومت ندارند مکتب پیامبر را زیر سوال میبرند.
هیچگاه از وسط بی عدالتی عدالت بیرون نمی آید.
در حالیکه حضرت در نامه اشاره کرد شما شورش کردید ولی میدانم عده ای در آن نقشی نداشته و تابع بودند مومن را از گنهکار جدا میکنم همه با هم یک چوب نمی خورند.
و اگر شما از کردار بد چنین افرادى باخبر میشوید آنها را از خود دور کنید و (از چنین کارهائى) باز دارید
کَانَ أَبَرَّ بِکُمْ وَ بِی .
براى شما و من بهتر است.
🔻دو نکته دارد:
1. مرحوم مجلسی در مرآه العقول این حدیث را از جهت سند ضعیف میداند، حدیث جعلی است.گویا به حضرت صادق نسبت داده اند.
✅ اصول کافی گرچه یکی از کتب اربعه است و برای شیعه بسیار ذیقیمت است، ولی باید توجه داشت در کافی تک و توک احادیث ضعیف یا مخدوش هست
اولا از جهت سند این حدیث مردود است.
ثانیا اگر سند آن صحیح باشد قابلیت توجیه دارد. (توجیه یعنی وجه آن اینست)
2. اگر بخواهیم آن را درست بدانیم در مورد کسانی است که شرایط نهی از منکر را داشته اند و با منکر مقابله نکرده اند وبا خطاکار هم سفره ، هم صحبت و مخلوط شده اند.علنا ترویج گناه می کند مومن ابراز ناراحتی و بغض ندارد و در چنین حالتی مومن شریک گناه و شریک جرم اوست.
اما آنچه زیاد بن ابیه و امثالهم گفتند:
مردم باید چنان مطیع حکومت باشند که اگر مخالفی برخاست خود مردم او را خفه کنند که اگر او را ساکت نکردند حکومت همه را تنبیه می کند.
اللهم اجعل عاقبة امرنا خیرا
#تاثیر_افکار_باطل_درانحراف_جامعه
#درمکتب_علی_تر_وخشک_باهم_نمیسوزند
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیانثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
علی جان!
یک حاجی در طواف داری به دهان/ یک حیدر در مصاف داری به دهان/ یک تیغ دو دم به دست داری آقا/ یک تیغ دو دم غلاف داری به دهان/
بسم الله الرحمن الرحیم
شرح نامه ها
۱۴۰۲/۳/۲۱ - ۲۲ ذیقعده
💢 نامه ۲۹ 💢
نامه به مردم بصره
این نامه بسیار کوتاه است ولی مقدمات و شان نزولی دارد که دانستن آن برای فهم کلام حضرت لازم است.
بعداز اینکه محمد بن ابی بکر فرماندار بصره بشهادت رسید عمروعاص بر مصر حاکم شد،پیشنهادی به معاویه داد از این فرصت استفاده کنیم و هم پیمانان خود را در شهر بصره جمع آوری کرده نظام منسجم بدهیم و شورشی بر ضد حکومت علی راه بیندازیم . تا بدینوسیله بتوانیم بصره را مانند مصر از حکومت علی جدا کنیم.
اولا یک عده از موافقان معاویه در شهر بصره بودند.
ثانیاً درجنگ جمل با طلحه همراه شده شکست خورده و عده ای کشته شدند.
از این امور یک مخالفت اجمالی با حکومت امیرالمومنین در آنها دیده میشد.
بهانهٔ خوبی بود که معاویه آنها را تحریک کند مثل پیراهن عثمان بر ضد علی سوء استفاده کند.این جریان جمل و کشته هاهم بهانه باشد که بتواند بصره را به شورش بکشد و در نهایت مستقل کند.
أَنَّ مُعَاوِیَةَ لَمَّا أَصَابَ مُحَمَّدَ بْنَ أَبِی بَکْرٍ بِمِصْرَ وَ ظَهَرَ عَلَیْهَا
وقتی محمد بن ابی بکر در مصر کشته شد و معاویه بر آن دیار غلبه یافت.
دَعَا عَبْدَ اللَّهِ بْنَ عَامِر الْحَضْرَمِیَّ فَقَالَ لَهُ:
روزی عبد اللّه بن عامر حضرمی را فراخواند و او را گفت:
سِرْ إِلَى الْبَصْرَةِ فَإِنَّ جُلَّ أَهْلِهَا یَرَوْنَ رَأْیَنَا فِی عُثْمَانَ وَ یُعَظِّمُونَ قَتْلَهُ
می خواهم که به بصره روی. زیرا بیشتر مردم آن دیار دربارۀ عثمان بر همان عقیدت اند که ما هستیم
وَ قَدْ قُتِلُوا فِی الطَّلَبِ بِدَمِهِ وَ هُمْ مَوْتُورُونَ حَنِقُونَ لِمَا أَصَابَهُمْ
و قتل او را بس بزرگ می دارند و در طلب خون او بسی کشته داده اندو انتقام کشتگان خویش نگرفته اند و از آنچه بر سرشان آمده سخت به دل کینه گرفته اند
وَدُّوا لَوْ یَجِدُونَ مَنْ یَدْعُوهُمْ وَ یَجْمَعُهُمْ وَ یَنْهَضُ بِهِمْ فِی الطَّلَبِ بِدَمِ عُثْمَانَ
و در پی کسی هستند که آنان را فراخواند و گرد آورد و برای گرفتن انتقام خون عثمان بسیج کند
وَ احْذَرْ رَبِیعَةَ انْزِلْ فِی مُضَرَ
چون به بصره روی باید که از قبایل ربیعه حذر کنی و در میان قبایل مضر فرود آیی
وَ تَوَدَّدِ الْأَزْدَ فَإِنَّ الْأَزْدَ کُلَّهُمْ جَمِیعاً مَعَکَ إِلَّا قَلِیلًا مِنْهُمْ
و با قبایل ازُد دوستی کن.که جز اندکی همگی با تو هستند
فَإِنَّهُمْ إِنْ شَاءَ اللَّهُ غَیْرُ مُخَالِفِیکَ
و-اگر خدا خواهد-با تو مخالفت نخواهند کرد.
وَ احْذَرْ مَنْ تَقْدَمُ عَلَیْهِ.
در هر حال از هر که نزد او می روی بیمناک باش.
✅ معاویه مردم را چند بخش کرده، نزد گروهی برود و نزدگروهی اصلا وارد نشود.
یعنی دشمن از قبل کاملا بررسی و شناسایی کرده ، بر روی افراد تلاش و تبلیغات خود را انجام داده.
اینطور نیست که فتنه یکباره و ناگهانی شکل بگیرد.
عملیات در فلان شهر خاص ، با یک شعار خاص، و افراد خاص ، با برنامه ریزی و مهندسی قبلی ، اکنون ثمره ی خود را از تلاش و هزینه برداشت میکند.
⏪معاویه نامه ای به عمروعاص فرماندار مصر نوشت و از او مشورت خواست:
میخواهم عامرخضرمی را به بصره فرستم.گفته ام که بر قبایل مضر فرود آید و با قبایل ازُد دوستی ورزد و از ربیعه حذر کند.آن گاه به خونخواهی عثمان آواز در دهد و آنچه علی بر سر مردم آن دیار آورده تحریک کند چگونه خون جمعی از صالحان،بر زمین ریخت.
امید من این است که با این کار مردم این ناحیه به خلاف علی برخیزند و از آن پس یاران علی از هر سو که آیند راه به جایی نبرند.این رأی من است تا رأی تو چه باشد؟
فرستادۀ مرا بیش از یک ساعت نزد خود نگاه مدار خداوند ما را و تو را راه بنماید.و السلام علیک و رحمة اللّه و برکاته.
⏪عمروعاص در پاسخ معاویه نوشت: در تمام این مدت که با علی در افتاده ایم هیچ برنامه ی بهتر از این به ذهن تو نرسیده است.حتمااین کار را انجام بده.
تصمیم بر ارسال ابن خضرمی به بصره گرفته شد:
یَا ابْنَ الْحَضْرَمِیِّ سِرْ عَلَى بَرَکَةِ اللَّهِ ... وَ انْعَ عُثْمَانَ بْنَ عَفَّانَ وَ ذَکِّرْهُم لْوَقْعَةَ الَّتِی أَهْلَکَتْهُمْ
معاویه به او گفت: وقتی به بصره رسیدی در مصیبت عثمان و کشته شدگان جمل به دست علی سخنرانی کن
وَ مَنِّ لِمَنْسَمِعَ وَ أَطَاعَ دُنْیَا لَا تَفْنَى
و هر کسی تو را یاری داد هر چه میخواهد به او بده و خوب او را تحویل بگیر،
وَ أَثَرَةً لَا یَفْقِدُهَا حَتَّى یَفْقِدَنَا أَوْ نَفْقِدَهُ فَوَدَّعَه
پول و کمک تا وقتی که پیش ما باشد و ما به او نیاز داشته باشیم برقرار است.
⏪خطبه ابن خضرمی در بصره:
قَالَ: أَیُّهَا النَّاسُ فَإِنَّ عُثْمَانَ إِمَامَکُمْ إِمَامُ الْهُدَى قَتَلَهُ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ ظُلْماً
ای مردم؛ عثمان خلیفه و هدایتگر شما بدست علی بن ابیطالب به ظلم کشته شد.
فَطَلَبْتُمْ بِدَمِهِ وَ قَاتَلْتُمْ مَنْ قَتَلَهُ ... تَذَکَّرُوا ثَأْرَکُمْ تَشْفُوا صُدُورَکُمْ مِنْ عَدُوِّکُمْ.
خون عثمان را به یاد داشته باشید تا بتوانید با کشتن علی و یارانش دلتان را آرام کنید.
⏪ فَقَامَ إِلَیْهِ الضَّحَّاکُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْهِلَالِیُّ فَقَالَ:
در این هنگام شخصی بنام ضحاک برخاست. و گفت :
قَبَّحَ اللَّهُ مَا جِئْتَنَا بِه وَ دَعْوَتَنَا إِلَیْهِ جِئْتَنَا وَ اللَّهِ بِمِثْلِ مَا جَاءَ بِهِ صَاحِبَاکَ طَلْحَةُ وَ الزُّبَیْرُ
خدا روی تو را سیاه گرداند. حرفهای تو همان حرفهای طلحه و زبیر است. امدی ما را دعوت کنی به فتنه های گذشته.
أَتَیَانَا وَ قَدْ بَایَعْنَا عَلِیّاً ع وَ اجْتَمَعْنَا لَهُ وَ کَلِمَتُنَا وَاحِدَةٌ وَ نَحْنُ عَلَى سَبِیلٍ مُسْتَقِیمٍ فَدَعَوَانَا إِلَى الْفُرْقَةِ ..
ما با علی بیعت کرده ایم و نباید بیعت بشکنیم ما بر سبیل مستقیم بودیم بسوی ما امدی وما را به تفرقه دعوت میکنی.
نَحْنُ الْآنَ مُجْتَمِعُونَ عَلَى بَیْعَةِ هَذَا الْعَبْدِ الصَّالِح
ما الان بر بیعت عبد صالح خدا علی علیه السلام هستیم.
🔻نکته: معلوم است افراد صالحی در بصره بوده اند همانهایی که حضرت در انتهای نامه ۲۹ از آنها یاد میکند.
⏪ إِنَّ الْأَمِیرَ بِالْبَصْرَةِ یَوْمَئِذٍ زِیَادُ بْنُ عُبَیْدٍ قَدِ اسْتَخْلَفَهُ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عَبَّاسٍ
ابن خضرمی وقتی وارد بصره شد که مصادف بود با فرماندهی عبدالله بن عباس در شهر بصره ،
وَ قَدِمَ عَلَى عَلِیٍّ ع إِلَى الْکُوفَةِ یُعَزِّیهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی بَکْر...
عبدلله بن عباس رفته بود کوفه، نزد امیر المومنین برای عرض تسلیت شهادت محمد بن ابی بکر .
جانشین او زیاد بن ابیه که فرد قابل اعتمادی نبود.در شهر بود.
ابن خضرمی وارد شهر و با بزرگان نشستی برقرار کرد و بزرگان را متقاعدکرد برای شورش ،که علی حق شما را خورد، خویشان شما را کشت، با این گفتار فضای ملتهبی را درست کرد.
🔻نکته:
نبودن یک مدیر کار آمددر پستهای حساس راه را برای ایجاد فساد باز میکند.
⏪ نامه زیاد ابن ابیه به عبدالله بن عباس:
وقتی ماجرا چنین شد زیاد بن ابیه جانشین عبدالله بن عباس نامه ای نوشت و طلب کمک کرد.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ لِلْأَمِیرِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبَّاسٍ مِنْ زِیَادِ بْنِ عُبَیْدٍ .. فَارْفَعْ ذَلِکَ إِلَى أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ لِیَرَى فِیهِ رَأْیَهُ وَ یُعَجِّلَ عَلَیَّ بِالَّذِی یَرَى أَنْ یَکُونَ فِیهِ مِنْهُ وَ السَّلَام شرایط بصره و ورود خضرمی را برای عبدالله توضیح میدهد و میگوید این نامه را به امیرالمومنین بده تا در مورد بصره تصمیم گیری کند. و شهر را از آشوب و تفرقه نجات دهد.
⏪ وقتی خبر به حضرت رسید ابتدا یکی از یاران خود بنام اعیَن صاحب نفوذ، به بصره راهی کرد ،با بزرگان به گفتگو و مذاکره نشست و خباثت معاویه را آشکار و فضای کلی را تشریح کرد و محیط را از آن التهاب به آرامش نسبی برگرداند.
در اثنای ماموریت ،خوارج از راه رسیده و اعیَن نماینده امام را بشهادت رساندند.
امام یک فرمانده شجاع دیگری بنام جاریة بن قُدامه را برای ماموریت سخت و خاموش کردن این فتنه عازم می کند.
امام همراه جاریه این نامه را روانه میکند که بر مردم بخواند.
بین او وخضرمی و دشمنان، جنگی بپا می شود که بسیاری از دشمنان کشته می شوند.
⏪ سرانجام فتنه خضرمی:
جاریه بن قدامه توانست اتحاد قبائل با ابن خضرمی را بشکند.
خضرمی یا ۷۰ نفر از یاران خود در خانه ای سنگر گرفتند، نه راه نفوذ به درون بود و نه خارج میشدند. و چون به هیچ وجه حاضر به صلح و تسلیم نبودند، کار بجایی می کشد که دستور آتش زدن خانه را میدهد.توسط جاریه در خانه سوزانده شدند.
سُمِّیَ جَارِیَةُ مُنْذُ ذَلِکَ الْیَوْمِ مُحْرِقاً
بعد از آن جریان جاریه بن قدامه معروف شد به محَرِّق (جاریه آتش زن )
⏪ اعلام خوشحالی حضرت ازعمل جاریه بن قُدامه :
فَلَمَّا وَصَلَ کِتَابُ زِیَادٍ قَرَأَهُ عَلِیٌّ ع عَلَى النَّاسِ فَسُرَّ بِذَلِکَ وَ سُرَّ أَصْحَابُهُ وَ أَثْنَى عَلَى جَارِیَةَ
زیاد ابن ابیه نامه ای به حضرت نوشت و جریان پیروزی و سوزاندن انها را شرح داد:
امیرالمومنین از کار جاریه بسیار مسرور شد.
🔻نکته:
گاهی در مواجهه با این افراد باید سخت ترین مجازات ها را در نظر گرفت.
نامه ۲۹ توسط جاریة بر مردم بصره خوانده میشود.
🔷وقَدکانَ مِن اِنتشارِ حَبلِکم و شِقاقِکم
اهل بصره بدرستیکه شما در جریان جمل پراکنده شدید[انتشار] و با من دشمنی کردید [شقاقکم] پیمان خود شکسته و بر آن اصل پیمان وفادار نماندید.
🔷 ما لم تَغبُوا عنه
این مطلب چیزی نیست که مخفی باشد شما ندانید و من هم ندانم.
کاملا به پیمان شکنی شما آگاهم و شما هم به جرم خود آگاهید.
معاویه شما را تحریک میکند ،در جمل ضرر دیده و کشته دادید ،
این بهانهٔ خوبی نیست. از اجتماع مسلمین دست کشیدن گناه بزرگی بود. در این ضرر دادن خود مقصرید.
🔷 فَعَفَوتُ عَن مُجرمِکُم
اما من در مقابل اشتباه و دشمنی شما، مانند شما برخورد نکردم.
جمل که تمام شدمیتوانستم شرکت کنندگان درجنگ رامجازات کنم ، اما سنت پیامبر مانند [فتح مکه، هر که سلاح زمین گذاشت در امان است ] من هم چنین کردم. و گنهکار شما را عفو کردم.
🔷 و رَفَعتُ السَّیفَ عن مُدبِرِکم
اگر کسی از شما به جنگ پشت کرده[مدبر] و فرار می کرد،دستور میدادم با او کاری نداشته باشند.
🔷وقُبِلتُ مِن مُقبِلُکم
اگر از شما کسی ابراز پشیمانی کرده و بمن اقبال می کرد، [مُقبل]بازگشت او و حرف او را میپذیرفتم.
گرچه مستحق عذاب بودید اما چشم پوشی کرده و از شما گذشتم.
🔷فاِن خَطَت بکمُ الاُمورُ المُردیةُ
اگر این امور مهلک [مُردیه]شما را حرکت بدهد ، در این امور گام بردارید [خطت]
(برقراری جلسات پنهانی با سران ، تقسیم سلاح، سازماندهی شورش اجتماعی ) دست برندارید.
اگر در شورش پافشاری کنید و نخواهید شهر در آرامش بماند.طور دیگری برخورد می کنم.
🔷 و سَفَهُ الاٰراءُ الجائِرةِ الیٰ مُنابَذَتی
و دست از تفکر ضعیف و منحرف بر ندارید و این انحراف فکری شما را به دشمنی با من سوق بدهد.[مُنابذَتی]
🔷 فَها اَنا ذا
آگاه باشید من همان علی هستم که جمل را اداره کردم .
امروز من حتی از دیروز هم قویتر است .چون حکومت قدرت پیدا کرده و در اختیار ماست.
🔷قد قَرَبتُ جیادی و رَحلَتُ رکابی
اسبهای رزم من[جیادی] آمادهٔ حرکت و شتران جهاز گذاشته شده [رحَلتُ] آماده حرکت به میدان جنگ هستند
🔷و لَئِن اَلجَاتُمُونی اِلیَ المَسیرِ اِلَبکُم
اگر مرا به اضطرار و عرصه را بر من تنگ کنید و مراناچار کنید [اَلجاتُمونی]وارد کارزار میشوم .
🔷لَاُوقِعَنَ بکم وَقعَةً لا یکونُ یومُ الجملُ
چنان حمله ای به شما می کنم [لاُوقعَنَّ]حمله ای [وقعَه]که جمل در مقابل آن هیچ است.
🔷کلَقعَةٕ لاعِق
خروش مرا در جمل دیده اید چنان خروشی خواهم کرد کا حمل پیش آن مانند لیسیدن[لَقعَه] لیسنده از ته مانده دیگه[لاعق] باشد.
🔷معَ اَنِّی عارفٌ لِذیِ الّطاعةِ مِنکُم فضلَهُ
اگر حمله کنم حملهٔ من همراه با عدالت است. (در مکتب امیرالمومنین تر و خشک با هم نمی سوزد.)
من عارفم به اینکه بعضی از شما مطیع هستند . (اشاره به دفاع ضحاک از بیعت با امام که در ابتدای بحث بود )
من قدر دان فضل آن دسته از مطیعین هستم.
🔷ولِذی النصیحةِ حقَهُ
جایگاه دلسوزان ، ناصحین و اهل طاعت را می شناسم و حق شناسی می کنم.
🔷غیرَ متجاوِزٕ مُتَهماً الیٰ بَرٖیٌ
بجای شخص متهم بیگناه [برئ]را مجازات نمی کنم.[غیرَمتجاوز]
در حملهٔ کوبنده به بصره این دسته از مردم را جدا می کنم.
🔷ولا ناکِثاً الیٰ وَفیٌ
وفادار به پیمان را بجای پیمان شکن[ناکثا] مجازات نمی کنم.
تفاوت مکتب امیرالمومنین با بقیه پادشاهان در اینست. اگر فرماندهی اعلام جنگ کند تر و خشک را با هم میسوزاند.کاری به موافق و مخالف ندارد ،همه را از دم تیغ می گذراند.
« قالَت اِنَ المُلوکَ اذا دَخَلوا قریَةً اَفسَدوها و جَعَلوا اَعِزَةَاَهلِها اَذِلَةً وکذالک یَفعَلون؛ نمل - ۳۴»
ملکه سبا گفت صفت پادشاهان چنین است وقتی به شهری وارد میشوند شهر را به تباهی می کشند و عزیزترین اهل شهر را ذلیل می کنند.
این نامه بعد از خواندن بر مردم باعث شد عده ای از مسیر اشتباه دست بردارند. وعده ای هم به مخالفت باقی ماندند و سپاهی به فرماندهی جاریه ، این امر را محقق کرد و دشمنان را قلع و قمع کرد.
✳️ ابن ابی الحدید نقل میکند :
این خطبه را زیاد بن ابیه زمانی که از طرف معاویه حاکم بصره و سیستان و خراسان بوده ایراد کرده:
خطب زیاد بالبصرة الخطبة الغراء المشهورة و قال فیها: و الله لآخذن البریء بالسقیم و البَرُّ باللئیم
او گفت بخدا قسم هر که مخالفت کند مخالف و غیر مخالف را از دم تیغ می گذرانم(مانند علی نیستم)
و الوالد بالولد و الجار بالجار
پدر را هم به سبب تخلف فرزند، و همسایه را بخاطر همسایه محازات می کنم.
فقام أبو بلال مرداس بن أدیة یهمس و هو حینئذ شیخ کبیر
در این هنگام پیرمردی بنام ابو بلال برخاست و گفت:
فقال أیها الأمیر أنبأنا الله بخلاف ما قلتَ و حَکَمَ بغیر ما حکمتَ
ای امیر؛ گفته های تو خلاف حکم خدا ست و انچه را حکم کردی از حکم خدا نبود.
قال سبحانه وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى
خداوند فرمود: هیچ احدی وزر و وبال دیگری را حمل نمی کند. هرکسی مسئول اعمال خود است.
فقال زیاد یا أبا بلال إنی لم أجهل ما علمتَ و لکنا لا نخلص إلى الحق منکم حتى نخوض إلیه الباطل خوضا.
زیاد گفت: ابا بلال انچه را گفتی فراموش نکردم آیه را میدانم ولیکن ؛
ما نمی توانیم در شما حق را اجرا کنیم مگر اینکه از طریق باطل و ظلم حق را محقق کنیم.
✅ این افکار غلط تا امروز هم هست که قائلند با اسلام محمدی و عدل نمیشود حکومتداری کرد. یعنی باید حق و ناحق ، و ظلم کنیم، گوش بپیچانیم.
در حکومت حتما باید پدر سوختگی ، ظلم، پارتی بازی باشد.وگرنه نمیشود حکومتداری کرد. خود عرضه حکومت ندارند مکتب پیامبر را زیر سوال میبرند.
هیچگاه از وسط بی عدالتی عدالت بیرون نمی آید.
در حالیکه حضرت در نامه اشاره کرد شما شورش کردید ولی میدانم عده ای در آن نقشی نداشته و تابع بودند مومن را از گنهکار جدا میکنم همه با هم یک چوب نمی خورند.
🔻نکته:
در جلد ۸ روضه کافی از امام صادق روایتی نقل شده:
قَالَ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ : لآَخُذَنَّ اَلْبَرِیءَ مِنْکُمْ بِذَنْبِ اَلسَّقِیمِ
من بیگناهان شما را بجرم تقصیرکارانتان مؤاخذه کنم،
وَ لِمَ لاَ أَفْعَلُ
و چرا چنین نکنم
وَ یَبْلُغُکُمْ عَنِ اَلرَّجُلِ مَا یَشِینُکُمْ وَ یَشِینُنِی
با اینکه عمل منکر مردى که موجب تنفر و ناراحتى شما و من است بگوش شما میرسد
فَتُجَالِسُونَهُمْ وَ تُحَدِّثُونَهُمْ
(با این حال) شما با آن شخص (و امثال او) نشست و برخاست و گفتگو میکنید،
فَیَمُرُّ بِکُمُ اَلْمَارُّ فَیَقُولُ
پس شخص رهگذرى بشما گذر میکند و میگوید:
هَؤُلاَءِ شَرٌّ مِنْ هَذَا فَلَوْ
اینان که با چنین شخص بدکارى نشست و برخاست کنند از او بدترند (که او را نهى از منکر نمی کنند)
فَلَوْ أَنَّکُمْ إِذَا بَلَغَکُمْ عَنْهُ مَا تَکْرَهُونَ زَبَرْتُمُوهُمْ وَ نَهَیْتُمُوهُمْ
و اگر شما از کردار بد چنین افرادى باخبر میشوید آنها را از خود دور کنید و (از چنین کارهائى) باز دارید
کَانَ أَبَرَّ بِکُمْ وَ بِی .
براى شما و من بهتر است.
🔻دو نکته دارد:
1. مرحوم مجلسی در مرآه العقول این حدیث را از جهت سند ضعیف میداند، حدیث جعلی است.گویا به حضرت صادق نسبت داده اند.
✅ اصول کافی گرچه یکی از کتب اربعه است و برای شیعه بسیار ذیقیمت است، ولی باید توجه داشت در کافی تک و توک احادیث ضعیف یا مخدوش هست
اولا از جهت سند این حدیث مردود است.
ثانیا اگر سند آن صحیح باشد قابلیت توجیه دارد. (توجیه یعنی وجه آن اینست)
2. اگر بخواهیم آن را درست بدانیم در مورد کسانی است که شرایط نهی از منکر را داشته اند و با منکر مقابله نکرده اند وبا خطاکار هم سفره ، هم صحبت و مخلوط شده اند.علنا ترویج گناه می کند مومن ابراز ناراحتی و بغض ندارد و در چنین حالتی مومن شریک گناه و شریک جرم اوست.
اما آنچه زیاد بن ابیه و امثالهم گفتند:
مردم باید چنان مطیع حکومت باشند که اگر مخالفی برخاست خود مردم او را خفه کنند که اگر او را ساکت نکردند حکومت همه را تنبیه می کند.
اللهم اجعل عاقبة امرنا خیرا
#تاثیر_افکار_باطل_درانحراف_جامعه
#درمکتب_علی_تر_وخشک_باهم_نمیسوزند