بسم الله الرحمن الرحیم
شرح نامه ها
۱۴۰۲/۳/۱۸ - ۱۹ذیقعده
💢بخش دوم نامه۲۸💢
جوابیه نامه معاویه
معاویه با گستاخی وتندی نامه نوشت که موحب خشم امیرالمومنین شود و بر علیه خلفا چیزی بگوید تا معاویه بدین وسیله مردم را تحریک کرده بر علیه امام بشوراند چون مردم درآن عصر طرفدار خلفا بودند و حضرت را بعنوان خلیفه چهارم پذیرفته بودند.
اما امام پاسخ عقلی و مستدل میدهد که معاویه ناکام میماند.
💠 اَلا تَریٰ غیرَ مُخبرٕ لک ولکن بنعمةِ اللهِ اُحدِث
معاویه تو فضلی در اسلام نداری .
چند فضیلت ازبنی هاشم بگویم ،تو لایق آن نیستی که به تو خبر و گزارش بدهم .
ولیکن من از نعمتهای الهی بر خودم باد آوری می کنم.[اُحدثَ]
حضرت جملات کوبنده و در عین رعایت احترام به معاویه پاسخ میدهد
با ببان فضائل خود ستایی نمیکنم لکن نعمت خدا را بیان میکنم .
💠اَنَ قوماً اِستُشهِدوا فی سبیل الله من المهاجرین
در تمام مدت اسلام مهاجرین و انصار بشهادت رسیدند. هر کدام از شهدا جایگاهی دارند اما اگر یک شهید حمزه عموی ما ، از خاندان بنی هاشم بود سیدالشهدا می شود.
اما تو ، پدر و برادرانت همه مخالف اسلام و پیغمبر بودید.چه فضیلتی برما داری.
💠وخَصَهُ رسول الله
ما خاندان خاص و شما هم در شرارت یک خاندان خاص و هرگز ما دو خاندان قابل مقایسه نیستیم.
ماکسانی هستیم که در شهادت عمویم حمزه پیامبر خدا در نماز میت او هفتاد مرتبه تکبیر گفت.
✳️ مرحوم کلینی در کتاب کافی بابی دارد " مَن زادَ عَلیَ خَمسِ تکبیراتِ "
عده ای که اهل ببت در نماز میت انها بیش از پنج تکبیر گفتند یکی از آنها حمزه شهید است.
در این قول اختلاف است که پیامبر در یک نماز میت ۷۰ بار تکبیر گفت .
یا ۱۴ مرتبه نماز را جداگانه خواند هر بار ۵ تکبیر مجموع ان ۷۰ بار میشود.
روایت دارد که ملائک فوج فوج می آمدند و پیامبر (ص) با آنها بر پیکر حمزه نماز میخواند.
در مورد شخصیت حمزه نکاتی وجود دارد:
✳️ سید الشهدا بودن حمزه تا قبل از کربلا بود، بعد ازشهادت درکربلا وجود نازنین حسین بن علی لقب سید الشهدا را گرفت.
ابن ابی الحدید در این مورد جمله زیبایی دارد .
- حمزه سید الشهدا زمان پیامبر است .
- حسین رن علی سید الشهدا زمان بعد از پیامبر است.
- ولی علی بن ابیطالب سید الشهدا طول تاریخ است.
✳️ فضائل حمزه سید الشهدا بسیار فراوان است.
یُرفعُ یومَ القیمهِ اِلی علیِِ لِواءُ الحمد
خدای متعال روز قیامت پرچم حمد را بدست امیرالمومنین میدهد.
و اِلیَ الحمزهِ لِواءُ التکبیر
و پرچم تکبیر را بدست جناب حمزه .
و اِلی جعفرِِ لِواءُ التسبیح
و بدست جعفر بن ابطالب پرچم تسبیح را میدهد.
نمود علی در حمد و حمزه در تکبیر و جعفر در تسبیح است.
✳️ روایت :
یَاتِی بالرَّومِ الذی کانَ یُقاتِلُ حمزه اَعداءُ الله
روز قیامت امیرالمومنین نیزه ای که حمزه با او در جنگها می جنگید و دشمنان را قلع و قمع میکرد.نیزه را بدست حمزه میدهد می فرماید:
یا عَمَّ رسولِ الله ضِدِ الحجیم عَن اَولیاءِک بِرَوحِک
عمو جان اولیا و دوستان پیامبر را با این نیزه از کنار آتش دوزخ نجات بده
(مقام شفاعت است.)
✳️ روایت :
وقتی با ان وضعیت حمزه را مثله و شهید کردند پیامبر کنار جسد او ایستاد و فرمود:
رَحِمَکَ الله اَی عَمِِ لَکنتَ وُصولَ بالرَّحِم صُعُولَ فیِ الخیرات
عمو جان تو کسی بودی که صله رحم را بجا آوردی و غرق در کار خیر بودی .از هیچ کار خیری رویگردان نبود.
✳️ روایت :
پیامبر بعد از جنگ. وارد شهر مدینه شدند دیدند هر خانواده ای برای شهید خود گریه و عزاداری میکند.ولی حمزه کسی را ندارد بر او گریه کند. فرمود:
حمزه لا مَواکِیَ لهُ
ایا حمزه شهید نیست بر او گریه کننده نیست.
ابن اثیر نقل می کند از زمان پیامبر تا اکنون که من هستم در مکه و مدینه رسم است هر کس قبل از گریه بر مصیبت و شهید خود، ابتدا بر مصیبت حمزه گریه میکند بعد گریه بر عزیز خود دارد.
همانند جایگاهی که ما اکنون بر ابا عبدالله قائلیم .حمزه چنین جایگاه والایی دارد.
✳️ روایت:
کسی که اولین تسبیح را اختراع کرد صدیقه کبری سلام الله علیها بود که ابتدا نخی بود گره های متعددی در او زده بود به تعداد تسبیحات.
بعد از شهادت جناب حمزه از تربت و خاک قبر گلی برداشت و تسبیح درست کرد که بعد از آن با تربت او تسبیحات می گفت. و بعد از آن تربت ابا عبد الله اعلای تسبیحات شد.
✳️ روایت امام باقر علیه السلام:
شخصی پرسید بنی هاشم قوی و شجاع بودند زیر بار ظلم نمی رفتند جریان چه شد که کناره گیری کردند و حکومت بدست خلفا رسید و امیرالمومتین خانه نشین شد ؟!
امام باقرعلیه السلام فرمود:
اَما وَالّلهِ لَو اَنَّ حمزهَ و جعفرِِ کانا بِحَضرَتِهِما ما وَصَلا اِلی ما وَصَلا اِلیهِ
اگر امیرالمومنین دو یار جعفر و حمزه را داشت بخدا قسم جریان خلافت کنار میرفت آنقدر که شجاع ، قوی و صاحب هیمنه بودند . کسی نبود جد ما را یاری کند.
💠اَوَلا تَریٰ اَنَ قوماً قُطِعَت ایدیهِم
در تمام مدت اسلام عده ای دست قطع و جانباز شدند.همه درپیشگاه خدا اجر دارند
اگر یکی از خاندان ما در این مسیر قطع دست شد.به او میگویند جعفر طیار ،ذو الجناحین.او دیگر شخص عادی نیست .
جانباز ما دو بال در بهشت میگیرد.و پرواز میکند. تو خود را با ما مقایسه نکن.
قبل از شهادت جعفر پیامبر لقب طیار را به او داد که تو در بهشت صاحب بال هستی و پرواز می کنی..
بعد از شهادت وقتی پیامبر برای عرض تسلیت بخانه او رفت به همسر او اسماء بنت عُمیس بشارت را داد.
اَلا اِنَّ جعفر قَدِ استُشهِدَ ....یَطیرُ بجَناحَیهِ اِلیَ الجنَّه
او حاتباز و شهید شد ولی در عوض خدا دو بال برای او در بهشت مقرر کردکه پرواز می کند.
✅ اسماء بنت عُمیس بانوی با شخصیت که در روضه های غسل حضرت زهرا نام او برده میشود. بعد از شهادت جعفر طیار این بانو با خلیفه اول ازدواج کرد حاصل آن محمد بن ابی بکر بود و بعد از رحلت خلیفه با امیرالمومنین ازدواج کرد.و محمد در خانه حضرت پرورش پیدا کردو بزرگ شد.
اسمادر شام شهادت حضرت زهرا در تغسیل حضرت را همراهی کرد، با اینکه همسر خلیفه بود به این خانه رفت و آمد داشت. نفوذی بود اخبار دربار خلافت را برای حضرت می آورد و حضرت دورادور ناظر بود مبادا ریشه ی دین را بزنند.
✳️ روزی که قلعه خیبر بدست مبارک حضرت فتح شد جعفر بن ابیطالب مبلّغ دین از حبشه برگشت. خبر به پیامبر رسید قلعه فتح شد و جعفر برگشت. فرمود:
ما اَدرِی باَیِّهِما ما اَشَدُّ فَرحهً قُدومِ جعفرِ اَو بفتحِ خیبرِ
نمیدانم بکدامیک از این دو مسرور باشم. بفتح یا آمدن جعفر.
ارزش مبلّغ و رساننده ی دین با فتح قلعه خیبر که چشم یهود را کور کرد، و دست یهود را از جامعه مسلمین قطع کرد، برابری می کند.
جعفر طیار آنقدر رسیدگی به ضعفا و مساکین داشت که به او لقب ابو المساکین داده بودند. پیامبر در مورد او فرمود:
اَشبَهَت خلقاً و خُلقی
جعفر در خلقت و خُلق شبیه به رسول الله است. همانگونه که در مورد علی اکبر علیه السلام امده:
اشبَهُ الناس خلقا و خُلقاً برسولِ الله
✳️ روایت :
أَوْحَى اَللَّهُ تَعَالَى إِلَى رَسُولِ اَللَّهِ (ص) أَنِّی شَکَرْتُ لِجَعْفَرِ بْنِ أَبِی طَالِبٍ أَرْبَعَ خِصَالٍ
خدا وحی کرد بر پیامبر ، جعفربن ابیطالب را دوست میدارم و از او سپاسگزارم .
بنده ی خوبی که چهار خصلت دارد.
فَدَعَاهُ اَلنَّبِیُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ فَأَخْبَرَهُ
پیامبر او را خبر داد و چهار خصلت او را پرسید
فَقَالَ لَوْ لاَ أَنَّ اَللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى أَخْبَرَکَ مَا أَخْبَرْتُکَ
گفت: اگر خدا نفرموده بودهرگز این خصلت را نمی گفتم .
۱. مَا شَرِبْتُ خَمْراً قَطّ
هرگز شراب نخوردم حتی در جاهلیت
لِأَنِّی عَلِمْتُ أَنِّی إِنْ شَرِبْتُهَا زَالَ عَقْلِی
میدانستم اگر بنوشم عقل را زائل می کند.
۲. وَ مَا کَذَبْتُ قَطُّ
هرگز دروغ نگفتم چه پیش از اسلام ، چه بعد از اسلام.
لِأَنَّ اَلْکَذِبَ یَنْقُصُ اَلْمُرُوءَةَ
میدانستم دروغ با جوانمردی نمی سازد. جوانمرد دروغ نمی گوید.
۳. وَ مَا زَنَیْتُ قَطُّ
هیچگاه بی عفتی نکردم
لِأَنِّی خِفْتُ أَنِّی إِذَا عَمِلْتُ عُمِلَ بِی
ترسیدم اگر بی عفتی کنم در مورد من و خانواده ام بی عفتی کنند. هرگز بسمت گناه نرفتم.
۴. وَ مَا عَبَدْتُ صَنَماً قَطُّ
هرگز مشرک نبودم حتی در جاهلیت
لِأَنِّی عَلِمْتُ أَنَّهُ لاَ یَضُرُّ وَ لاَ یَنْفَعُ
میدانستم هیچ نفعی بر من نیست و ضرری را از من دفع نمی کند.
وَ قَالَ حَقٌّ لِلَّهِ تَعَالَى أَنْ یَجْعَلَ لَکَ جَنَاحَیْنِ تَطِیرُ بِهِمَا مَعَ اَلْمَلاَئِکَةِ فِی اَلْجَنَّةِ .
سزاوار است که خدا دو بال به جعفر بدهد که با ملائک پرواز کند.
ادامه نامه ۲۸:
💠ولو لا ما نَهَی اللهُ عنهُ مِن تَزکیَةِ المَرء نفسَه
اگر خدا از خود ستایی نهی نکرده بود، که شخص خود ستایی کند.و از محاسن خود بگوید نهی نشده بود. فضائل کثیری بیان می کردم .فضائل زیادی که مومنین می شناسند.
💠ولا تَمُجُها اذانُ الّسامِعیِن
حتی کسانی که مخالف هستند، فضائل را میشنوند [سامعین] نمیتوانند این فضایل را انکار کنند.و نسبت به آن استبعادی ندارند . از مومنین نیستند وقتی می شنوند قبول می کنند.وتو هیچکدام از این فضائل را نداری.
✅نفرمود ، من هستم یا حمزه عموی من، جعفر برادر من، بلکه فرمود:
حمزه سید الشهدا، جعفر طیار، و یک نفر هم هست [المَرء نفسَه] اگر بگوید فضائل زیاد است ولی ترس دارد مبادا خود ستایی شود.[ولکن بنعمهِ الله اُحدِث]
《فلا تُزَکوا اَنفسَکُم هم اَعلَمُ بِمَنِ التَّقی ؛ نجم - ۳۲ 》
خود ستایی نکنید که خداوند شما را بهتر می شناسد.
فران خود ستودن را نهی کرده ولی در جایی باید فضائل را گفت ،
مانند: پزشک برای درمان خود را معرفی می کند ستودن نیست ، راه درمان را میداند تا بیان نکند کسی اعتماد نمی کند.
✳️ شخصی از امام صادق صلواه الله علیه پرسید: آیا جایز است کسی از خود تعریف کند؟!
فرمود: نعَم اِذَا اضطُرَّ ما علیه
جایی که اضطرار و نیاز است باید گفته شود.
یوسف پیامبر ابتدا جایگاه و تخصص خود را نشان میدهد تا مسئولیتی را عهده دار شود.فرمود:
《قالَ اجعَلنِی علیَ خزائِنِ الارض اِنِّی حفیظُ علیم ؛ یوسف - ۵۵ 》
خود را به حافظ و عالم بودن معرفی میکند . مرا خزانه دار قرار دهید که امانتدار و عالم به خزانه داری هستم . فرمود: اگر فضائلی را بازگو می کند برای خود ستایی نیست مگر مشخص شدن جایگاه امامت.
حضرت امیر در ذم خلفا چیزی نمی گوید ولی مدح را از خاندان اهل بیت و فضائل را از این خاندان میداند.
💠فَدَعْ عنکَ مَن مالَت بهِ الرَّمیَّه
( رمیَّه :گم شدن صیاد در بیابان ،شکار صیاد را بدنبال خود می کشد )
معاویه رها کن امثال عمرو عاص ، مغیره و مروان را، آنها دور تو هستند تا به اهداف خود برسند.منحرفند و انحراف تورا بیشترمیکنند.
💠فاِنا صَنائِعُ ربِنا والناسُ بعدُ صنائِعُ لنا
ما کسانی هستیم که مستقیما از وحی درس گرفته و پرورش یافتیم [صنائعُ ربنا]
ومردم برای رشد و کمال راهی تدارند، باید از ما تبعیت کنند و پرورش بیابند.[صنائع لنا]
✅جمله مهمی است که :
الف) جایگاه والای اهل بیت را مشخص می کند.
علم ، وحی ، حکمت، عقل ، را به مردم فرا می دهیم . هر راهی غیر از این راه بن بست دارد و به بیراهه میرسد. مسیر باید از راه اهل بیت علیهم السلام باشد .
قران در مورد موسی بن عمران فرمود:
(واصطَنَعتُکَ لِنفسِی)
موسی تو را برای خود تربیت کردم .
از کلمه "صنائع ، تربیت کردن " است.
ب) گروهی هم از این جمله راه ناصواب را گرفتند . خواسته اند از این جمله صانع بودن را بیان کنند.
صانع ، صنعتگر ، خلق کننده ، خواستند بگویند اهل بیت خالق ما هستند.
"صنائع ربنا" اهل بیت مخلوق خدایند
" الناس صنائعُ لنا " و مردم مخلوق اهل بیت هستند.
که برداشت بسیار اشتباهی هست و امیرالمومنین با همین غلو کنندگان سخت مبارزه می کند. فرمود:
« هلکَ فیَّ اِثنان مُحبٌ غالٌ و مُبغضٌ قال»
دو گروه در مورد من به خطا رفتند.
- غلو کنندگان ،در حد خدایی بالا میبرند.
- و گروهی که حق علی را نشناخته پایین آوردند.
به خیر و سعادت نمی رسند و هلاک شده هستند.
امام صادق علیه السلام فرمود:
ما را خدا ندانید ، بیش از حد (تا خدایی) ما را بالا نبرید. ما مخلوق خدا هستیم.
غیر از خدایی هر فضایلی و معروفی را خواستید نسبت بدهید.
هر چه به ذهن شما برسد باز کم است.
✅این جمله دو وجه دارد.
اگر متظور این باشد که اهل بیت واسط خیر و فیض هستند حرف درست است. روایات هم تایید می کند.
ولی اگر اهل بیت خالق مردم ، منظور باشد، با صریح آیات و روایات نمی سازد
💠لم یَمنَعنا قدیمُ عِزِنا ولا عادیُ طَولِنا
اگر چه بنی هاشم از نظر عزت و شرافت با بنی امیه متفاوت است ،اما این برتری مانع نشد دو طایفه مخلوط نشویم و وصلت ازدواج صورت نگیرد.
💠 فنَکَحنا و اَنکَحنا فِعلَ الاَکفیٰ
ما با شما هم کفو برخورد کردیم
دختر دادیم و گرفتیم ولی شما هم کفو ما نبودید.
ما به مصالح و شرایط مجبور بودیم با شما وصلت کنیم .پیامبر از طایفه شما دختر گرفت و دختر داد .مصلحت را بر این دیدیم نه اینکه شما هم کفو ما باشید.
💠واَنیٰ یَکونُ ذالِکَ کَذالِک ومِنَا النَّبیُ
چگونه ما و شما همطراز باشیم در حالیکه شخصیت رسولخدا (ص) از خاندان ماست. وشخص دروغگو ابوجهل از طایفهٔ شما.
💠ومِنٰا اَسدُالله و مِنکم اَسدُ الاَحلافِ
شخصیتی مانند حمزه سیدالشهداء، اسدالله شیر شجاعت است
شماهم یک اسدی دارید، اما شیر پنبه، نه در شجاعت بلکه در سوگند یاد کردن.
ابوسفیان از دیگر احزاب نیرو جمع میکرد با آنان هم قسم میشد که بر ضد پیامبر در جنگ حاضر باشند.این شیر شما بدنبال عهد و پیمان بود که برضد ما شورش به راه بیندازد.
💠مِنا سَیِّدا شَبابِ اَهلِ الجَّنَة و مِنکُم َصبیَةُ النّار
در بنی هاشم سید جوانان اهل بهشت از خاندان ما هستند اما در خاندان شما کودکان آتش هستند.
در جنگ بدر عُقبة بن ابی مُقیت از سران مشرکین فرد شجاعی بود اما در مقابل لشکر اسلام با چند ضربه کاری که بر او وارد شد لحظه جان دادن فریاد زد : فرزندان من را چه کسی بعد من سرپرستی کند!! (برای تحریک کردن احساسات مردم چنین فریاد زد بچه های من چه میشوند!)
پیامبر فرمود النار !!
اگر فرزندان تو در مسیر تو قرار بگیرند آنها هم سزاوار آتشند.
این پیشگویی پیامبر محقق شد و یکی از فرزندان اوبنام ولیدبن عقبه ازیاران معاویه است.همین فرزند صبیةُ النار(فرزند آتش) است.
💠و مِنّا خَیرُ النِّساءِ العالَمِین و مِنکم
فاطمه (س) خیر النساء از خاندان ماست و ام جمیل همسر ابولهب ، خواهر ابو سفیان، عمه معاویه حمالة الحطب از شماست .
💠 فِی کثیرٕ مِمّا لَنا وعَلَیکُم
بسیاری از فضایل در وصف ماهست که اندکی از آن بیان شده .
وبسیاری از فضاحت و سرافکندگی هم برای تو و طایفه توست. تو از خلفا و بزرگی طایفه خود سخن بمیان آوردی که مرا کوچک کنی .
💠 فاِسلامُنا ما قد سُمِع
کیفیت اسلام ما به گوش همه رسیده، در غربت اسلام با تمام توان ما آنرا یاری کردیم.حتی در دوران جاهلیت وضعیت بنی هاشم غیر قابل انکار است.
حمزه ،جعفر،ابوطالب ،حتی در جاهلیت موحد بودند.
💠کتاب الله یَجمَع لَنا ما شَذَ عَنا
فضائلی از ما هست که دشمنان میخواستند در تاریخ از بین ببرند اما قرآن وصف ما را بیان کرد و ماندگار شد.
💠وهو قولهُ سبحانه :
۱. ایه « و اوُلُوالاَرحامِ بعضُهُم اَولیٰ بِبعضٕ فی کتابِ الله »
« انفال - ۷۵ »
خاندان نزدیک بعضی بر بعض دیگر اولویت دارند.پسر اولی تر هست بر پسر عمو.
۲. آیه « اِنَ اَولَی الناسِ بابراهیمَ لَلَذینَ اتَّبَعُوهُ و هٰذَ النبیُ »
« ال عمران - ۶۸ »
نزدیکترین افراد به ابراهیم کسانی هستند که از ابراهیم و این پیامبر پیروی کنند.
این دو آیه شاهد بر فضل و برتری ماست
💠 فنَحنُ مَرَةً اَولیٰ بالقَرابة وتارةٕ اَولیٰ والطاعة
از جهت قرابت من به پیامبر نزدیکترم از جهت قرآنی" اولو الارحام " شما قریشی هستید و ما بنی هاشمی
و از طرف دیگر [تارهً] عامل ، عارف به دین و مطیع محض احکام پیغمبرم.
معاویه تو استدلال به شجره میکنی ما هم شجره هستیم در عین اینکه من ثمره ی این درخت هم هستم.
💠 ولَمَّا احْتَجَ المهاجرون علی الانصار یوم السقیفه
در جریان سقیفه برای جانشینی پیامبر ،مهاجرین(خلفا) برای انصار دلیل آوردند،که ما مهاجرین از اقوام و خویشان پیامبریم و «قرآن هم تایید میکند که اقوام اولی ترند»
خلفا این استدلال را آوردند که خلافت را بدست بگیرند.
💠فَلَجُو علیهِم
با این دلیل هم پیروز شدند.
💠 فَاِن یَکُن الفَلَجُ به الحقُ لَنا دونَکم
اگر بنا به خویشاوندی باشد نوبت به خلفا نمی رسید.حق با من بود که قرابت نزدیک داشتم .شما چکاره بودید. بنا به استدلال سقیفه نزدیکترین به پیامبر هم من بودم.
💠واِِن یَکن بِغَیرِهِ فلاَنصارُ علیٰ دَعواهُم
اگر دلیل اهل سقیفه این نبود که از یاران پیامبر انتخاب شود .اقوام درجه یک و دو ندارد ،باید دید چه کسی سزاوارتر است به این مقام .
شما از پیغمبر بیشتر اطاعت دارید یا ما!! ولی از طرف شما همیشه مخالفت بوده .
در هر دو صورت که حساب کنی و جریان سقیفه را بر ضد من بشورانی باز به ضرر خود شماست.
اگر بگویی سقیفه یک همه پرسی بزرگ جمیع مومنین بوده ،در حالیکه اینگونه نبوده و این استدلال هم بر ضد آنهاست.
استدلال امام بر خویشاوندی بنابر قطعیات طرف مقابل است وگرنه همه میدانند قرابت دلیل نیست.
« اولو الارحام بعضهم ببعض » ابداً اینطور نیست که نزدیک بودن دلیل خلیفه بودن باشد.آیه « اَولَی الناسِ باِبراهیمُ اتَّبَعُوهُ» ملاک است.
اما امام به این دلیل، استشهاد به خویشاوندی می کند!!
چون شما اینگونه تصور میکنید « هر کس به پیامبر نزدیکتر ,باید خلیفه شود »
طبق نقل خودتان باز باید من خلیفه می شدم از جهت تبعیت هم باید من می بودم نه شما!
این حجتی ست که امام بر ضد مخالفین بکار برده است.
اللهم اقبلنا مفلحین
بسم الله الرحمن الرحیم
شرح نامه ها
۱۴۰۲/۳/۲۰ - ۲۱ذیقعده
💢بخش سوم نامه۲۸💢
جوابیه نامه معاویه
معاویه نامه ای به حضرت نوشت و خواست حضرت را تحریک کند و به نحوی خلفا در مقابل امیرالمومنین قرار بگیرند حضرت پاسخ او را با کمال متانت داد عمروعاص به معاویه مشاوره داد که نامه دوم را بنویسد با الفاظ تندتر و مدح خلفا و مذمت امیرالمومنین با کلماتی که شایسته معاویه بود. بازحضرت در پاسخ به نامه دوم در کمال متانت کوبنده ترین پاسخ ها را به معاویه داد.
بخشی از نامه معاویه:
ثُمَّ لَم تَکُن أشَدَّ مِنکَ حَسَدا لِابنِ عَمِّکَ عُثمانَ
تو با همه خلفا دشمن بودی و به همه آنها خصوص پسر عمویت عثمان حسادت ورزیدی (
شَرتَ مَقابِحَهُ وطَوَیتَ مَحاسِنَهُ ...،
اگر یک بدی از عثمان سراغ داشتی آنرا در بوق و کرنا میکردی و خوبی های فراوان عثمان را پنهان می کردی
ما مِن هؤُلاءِ إلّا مَن بَغَیتَ عَلَیهِ
هیچکدام از خلفا نبودند مگر اینکه تو به آنها ظلم کردی و بر علیه آنها شوریدی تَلَکَّأتَ فی بَیعَتِهِ حَتّى حُمِلتَ إلَیهِ قَهراً تُساقُ بِخَزائِمِ الاِقتِسارِ کَما یُساقُ الفَحلُ المَخشوشُ
تا اینکه خلفا تورا مثل یک شتر کشیدند و برای بیعت بردند...
ولَیسَ لَکَ ولِأَصحابِکَ عِندی إلَا السَّیفُ حرفی باقی نماند بین من و تو جز تیزی شمشیر
الَّذی لا إلهَ إلّا هُوَ لَأَطلُبَنَّ قَتَلَةَ عُثمانَ أینَ کانوا وحَیثُ کانوا حَتّى أقتُلَهُم أو تَلتَحِقَ روحی بِاللّهِ
من دنبال قاتلان عثمان می آیم در خشکی و دریا و آنها را پیدا می کنم.
جواب نامه حضرت :
🔷وَ زَعَمْتَ أَنِّی لِکُلِّ الْخُلَفَاءِ حَسَدْتُ وَ عَلَى کُلِّهِمْ بَغَیْتُ
معاویه بمن نسبت دادی گمان کردی [زعَمتَ]به خلفا حسادت داشتم.
گمان کردی به آنان ظلم کردم.[بغیتُ]
🔷فَإِنْ یَکُنْ ذَلِکَ کَذَلِکَ،فَلَیْسَتِ الْجِنَایَةُ عَلَیْکَ
اگر درست باشد که من ظلم کردم جنایتی بر علیه تو انجام ندادم ،تو چکاره هستی که عذر خواهی کنم.
حتی اگر خلافی مرتکب شده باشم ،او فرزند ،وکیل ، وصی دارد از آنها باید عذر بخواهم.
🔷فَیَکُونَ الْعُذْرُ إِلَیْکَ
چرا باید از تو عذر خواهی کنم!
معاویه به تو که ظلم نکردم که بخواهم عذرخواهی کنم. اگر به دیگران ظلم شده تو چرا مظلوم نمایی می کنی به فرض محال اگر حسادتی بوده، تو چه کاره هستی؟
🔷 وَعَیَّرَها الْواشُونَ أنّى أُحِبُّها
(عده ای معشوق مرا سرزنش میکنند که من او را دوست دارم)
🔷وَ تِلْکَ شَکَاةٌ ظَاهِرٌ عَنْکَ عَارُهَا
اگر عیبی هم در این قضیه باشد از تو دور است بتو کاری ندارد.
[ کنایه از ارتباط نداشتن به معاویه ]
مصرع دوم یک بیت شعر بوده،
کسی عاشق شده در کوچه و بازار عدهای معشوق اورا سرزنش کردند.
مصرع اول آن :
وَعَیَّرَها الْواشُونَ أنّى أُحِبُّها
شاعر می گوید خطا از من بوده که عاشق شدم چرا به معشوق من طعنه میزنید؟
حضرت این مصرع را استفاده کرده اگر زشتی و عیبی باشد به تو ارتباطی ندارد.
معاویه می خواهد از حضرت جمله ای در مذمت خلفا بگیرد و آن را بعنوان حربه استفاده کند حضرت هیچگاه خلفا را تایید نکرد ولی هیچگاه بهانهای هم به دست معاویه نداد.
🔷وَ قُلْتَ إِنِّی کُنْتُ أُقَادُ کَمَا یُقَادُ الْجَمَلُ الْمَخْشُوشُ حَتَّى أُبَایِع!
((این بخش از جانسوز ترین کلمات حضرت و از مهمترین استدلالات حضرت بر علیه خلفا است دلیل امامت حضرت فراوان است ولی یکی از ادله مهم این جمله است))
معاویه تو گفتی در روز بیعتِ با خلیفه، مرا کشاکشان می بردند مانند شتری که افسار او میکشند به اختیار صاحب هر طرف میرود .
من علاقه و قبول به این بیعت نداشتم دست مرا بزور در دست او گذاشتند، گفتند بیعت حاصل شد.
تو این را استدلال کردی مرا مذمت کنی ،که چرا نرفتم با خلیفه بیعت کنم!!
(مخشوش حلقه ای است که برای رام کردن گاو و شتر به بینی حیوان می زنند کهبا درد بینی شتر بایستد.)
🔷وَ لَعَمْرُ اللَّهِ لَقَدْ أَرَدْتَ أَنْ تَذُمَّ فَمَدَحْتَ، وَ أَنْ تَفْضَحَ فَافْتَضَحْتَ
قسم به جان خودم تو خواستی مرا مذمت کنی [اَن تذُم]ولی مرا مدح کردی میخواستی مرا مفتضح کنی در حالی که خود را مفتضح کردی [افتَضَحتَ] جریان خلافت را با این جمله به افتضاح کشاندی
نکته اول : تو خواستی ظلم و بغی مرا نسبت به خلفا اثبات کنی ولی مظلوم بودن مرا اثبات کردی.
نکته دوم: تو خواستی اجماع مردم در بیعت با خلفا را ثابت کنی در حالی که معلوم شد همه موافق نبوده اند بلکه با زور از مردم بیعت میگرفتند.
نکته سوم : خواستی بگویی خلیفه اول بالاترین صحابی پیامبر است، این چه صحابی است که علنا ظلم میکند به صحابی دیگر؟!!
✳️جریان بیعت گرفتن از امیرالمومنین:
إِنَّ أَبَا بَکْرٍ أُخْبِرَ بِقَوْمٍ تَخَلَّفُوا عَنْ بَیْعَتِهِ عِنْدَ عَلِیٍّ ع
به خلیفه اول خبر رسید که عدهای از بیعت با تو سر باز میزنند
فَبَعَثَ إِلَیْهِمْ عُمَرَ بْنَ الْخَطَّابِ فَجَاءَ فَنَادَاهُمْ وَ هُمْ فِی دَارِ عَلِیٍّ
خلیفه دوم را فرستادبه خانه علی .
امد وصدا بلند کرد که بیعت کنید.
طلحه و مقدادگفتند ما با کسی جز علی بیعت نمی کنیم
فَأَبَوْا أَنْ یَخْرُجُوا فَدَعَا عُمَرُ بِالْحَطَبِ
عمر گفت هیزم جمع کنید
فَقَالَ وَ الَّذِی نَفْسُ عُمَرَ بِیَدِهِ لَتَخْرُجُنَّ أَوْ لَأُحْرِقَنَّهَا عَلَیْکُمْ عَلَى مَنْ فِیهَا فَقِیلَ لَهُ یَا أَبَا حَفْصٍ إِنَّ فِیهَا فَاطِمَةَ فَقَالَ وَ إِنْ.
قسم به کسی که جان عمر در دست اوست، یا بیرون می آیید، و یا خانه را با هر آنکه درون آن است به آتش میکشم. به او گفتند: ای اباحفص! فاطمه علیها السلام درون خانه است. گفت: حتی اگر او هم درون خانه باشد ،آن را به آتش میکشم.
فَخَرَجُوا فَبَایَعُوا إِلَّا عَلِیٌّ
همگی جز علی - علیه السلام - بیرون آمدند و بیعت کردند.
فَإِنَّهُ زُعِمَ أَنَّهُ قَالَ حَلَفْتُ أَنْ لَا أَخْرُجَ وَ لَا أَضَعَ ثَوْبِی عَلَى عَاتِقِی حَتَّى أَجْمَعَ الْقُرْآنَ
فرمود: قسم خورده ام تا زمانی که قرآن را جمع آوری نکرده ام بیرون نیایم و لباس بر دوش نیاندازم.
فَوَقَفَتْ فَاطِمَةُ ع عَلَى بَابِهَا فَقَالَتْ لَا عَهْدَ لِی بِقَوْمٍ حَضَرُوا أَسْوَأَ مَحْضَرٍ مِنْکُمْ
فاطمه - سلام الله علیها - بر در خانه ایستاد و فرمود: قومی سراغ ندارم که حضوری بدتر از شما داشته باشند؛
تَرَکْتُمْ جِنَازَةَ رَسُولِ اللَّهِ ص بَیْنَ أَیْدِینَا وَ قَطَعْتُمْ أَمْرَکُمْ بَیْنَکُمْ
شما پیکر رسول خدا را در میان ما رها کردید و امرتان را بین خودتان تمام کردید.
لَمْ تُشَاوِرُونَا وَ لَمْ تَرَوْا لَنَا حَقّاً
و با ما مشورت نکردید و حقی برای ما قائل نشدید.
فَأَتَى عُمَرُ أَبَا بَکْرٍ فَقَالَ لَهُ أَ لَا تَأْخُذُ هَذَا الْمُتَخَلِّفَ عَنْکَ بِالْبَیْعَةِ
عمر نزد ابوبکر آمد و به او گفت: آیا نمیخواهی از این متخلف بیعت بگیری؟
فَقَالَ أَبُو بَکْرٍ یَا قُنْفُذُ وَ هُوَ مَوْلًى لَهُ اذْهَبْ فَادْعُ عَلِیّاً
ابوبکر به قنفذ خدمتکارش گفت: قنفذ! نزد علی برو و به او بگو برای بیعت بیاید.
قَالَ فَذَهَبَ قُنْفُذٌ إِلَى عَلِیٍّ ع فَقَالَ مَا حَاجَتُکَ
قنفذ نزد علی - علیه السلام - رفت، ایشان فرمودند: چه می خواهی؟
قَالَ یَدْعُوکَ خَلِیفَةُ رَسُولِ اللَّهِ ص
خلیفه رسول خدا- صلی الله علیه و آله - تو را میخواند.
قَالَ عَلِیٌّ ع لَسَرِیعٌ مَا کَذَبْتُمْ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ
فرمودند: چه زود بر رسول خدا دروغ بستید.
فَرَجَعَ قُنْفُذٌ فَأَبْلَغَ الرِّسَالَةَ قَالَ فَبَکَى أَبُو بَکْرٍ طَوِیلًا
قنفذ برگشت و پیغام را به ابوبکر رساند. ابوبکر مدت زیادی گریه کرد.
فَقَالَ عُمَرُ الثَّانِیَةَ أَ لَا تَضُمُّ هَذَا الْمُتَخَلِّفَ عَنْکَ بِالْبَیْعَةِ
عمر برای بار دوم گفت: آیا نمیخواهی این متخلف را برای بیعت بیاوری؟
فَقَالَ أَبُو بَکْرٍ لِقُنْفُذٍ عُدْ إِلَیْهِ فَقُلْ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ یَدْعُوکَ لِتُبَایِعَ
ابوبکر به قنفذ گفت: نزد علی بازگرد و به او بگو که امیرالمؤمنین تو را برای بیعت فرا میخواند.
فَجَاءَهُ قُنْفُذٌ فَأَدَّى مَا أُمِرَ بِهِ
قنفذ آمد و پیغام را رساند.
فَرَفَعَ عَلِیٌّ صَوْتَهُ فَقَالَ سُبْحَانَ اللَّهِ لَقَدِ ادَّعَى مَا لَیْسَ لَهُ
علی - علیه السلام - صدای خود را بلند نموده و فرمود: سبحان الله! چیزی را ادعا کرده که برای او نیست
فَرَجَعَ قُنْفُذٌ فَأَبْلَغَ الرِّسَالَةَ
قنفذ بازگشت و پیغام را رساند
قَالَ فَبَکَى أَبُو بَکْرٍ طَوِیلًا.
ابوبکر مدت زیادی گریست.
فَقَالَ عُمَرُ أَمَّا عَبْدُ اللَّهُ فَنَعَمْ وَ أَمَّا أَخَا رَسُولِهِ فَلَا وَ أَبُو بَکْرٍ سَاکِتٌ لَا یَتَکَلَّمُ.
سپس عمر برخاست و به همراه عده ای راه افتادبه در خانه فاطمه در زدند.
وقتی فاطمه صدای آنها را شنید، گریه کنان و با صدای بلندی فریاد برآورد: ای رسول خدا! بعد از تو چه ها از پسر خطاب و پسر ابیقحافه چه ها دیدیم،
وقتی مردم صدا و گریه ایشان را شنیدند، گریه کنان از آنجا برگشتند، و نزدیک بود دلهایشان پاره پاره شود و جگرهایشان تکه تکه گردد.
عمر به همراه عده ای در آنجا ماندند و علی علیه السلام را بیرون آوردند و ایشان را نزد ابوبکر بردند و گفتند بیعت کن، ایشان فرمودند: اگر این کار را نکنم، چه میشود؟ گفتند: به خداوند که معبودی جز او نیست سوگند اگر بیعت نکنی گردنت را می زنیم.
فرمود: در این صورت بنده خدا و برادر رسول خدا را کشته اید.
عمر گفت: بنده خدا را آری، ولی برادر رسول خدا را نه. ابوبکر دم فرو بسته بود و چیزی نمیگفت.
🔷وَ مَا عَلَى الْمُسْلِمِ مِنْ غَضَاضَةٍ فِی أَنْ یَکُونَ مَظْلُوماً؛ مَا لَمْ یَکُنْ شَاکّاً فِی دِینِهِ وَ لَا مُرْتَاباً بِیَقِینِهِ
بر هیچ مسلمانی عیب، خواری و ننگ[غضاضه] نیست که مظلوم واقع بشود.،ظلم کردن عیب است.
در مظلوم بودن مذمتی نیست ،بشرطی که در دین شک[شاکاً] نکند و در یقین او تردید ایجاد نشود.[لامرتاباً] آنها به من ظلم کردند و مرا کشان کشان بردند.
در خطبه ۱۵۱ هم فرموده : َ
اقْدَمُوا عَلَى اللَّهِ مَظْلُومِینَ وَ لَا تَقْدَمُوا عَلَیْهِ ظَالِمِین.
مظلوم واقع شدن گاهی با شک در دین حاصل میشود، در این موقع مظلوم واقع نشوید و حق خودتان را کاملا بگیرید (ولی ظلم هم نکنید)
من برای اینکه عدهای بیگناه را نکشم حاضرم خود کشته شوم این فخر و مردانگیست .ظلم کردن ذلت است .
من مظلوم واقع شدم سربلند شدم وای به حال کسانی که دست بسته بردند و به زور از مسلمان ها بیعت گرفتند.
انسان اگر سر دوراهی ظالم بودن یا مظلوم بودن باشد مظلوم بودن بهتر است.
نکته : حضرت فرمود به شرط اینکه در دین و یقین شما شک بوجود نیاید بعضی ظرفیتشان تا زمانی است که به آنها ظلم نشود کوچکترین ظلم به آنها باعث درگیری با خدا می شود اگر ظرفیت مظلوم شدن را ندارید باید حق خود را بگیرید ظلم نکنید ولی حق خود را بگیرید حتی مظلوم شدن هم ظرفیت میخواهد
داد .
بنا نیست تو سری خور باشیم باید ظرفیت داشت " رُدُ الحَجَر مِن حیثُ جاءَ " سنگ را از هر طرف زدند از همان طرف برگردانید ولی انسان جایی مجبور شد به مظلوم ماندن یا ظلم کردن . استیفای حق ممکن نبود در اینحالت مظلوم شدن شرافت دارد.
🔷وَ هَذِهِ حُجَّتِی إِلَى غَیْرِکَ قَصْدُهَا
این دلیل من در اثبات خلافت خویش است در مقابل خلفای که تو از آنها دفاع کردی_البته منظورم تو نیستی چون تو اصلا قابل مقایسه با من نیستی که بخواهم برای اثبات حقانیت خویش در مقابل تو استدلال کنم.
معاویه تو مسیر لجاجت با من را انتخاب کردی این حرفها را نمی پذیری.
این سخن نه برای تو، بلکه برای آیندگان میزنم آنان که می شنوند و دنبال حقیقت هستند. در تو هیچ ارشادی اثر ندارد.
🔷وَ لَکِنِّی أَطْلَقْتُ لَکَ مِنْها بقدر ما سنح مِنْ ذِکْرِهَا
این حجتی که اقامه کردم به اندازه دو جمله ای بود که از ذهنم خطور کرد برای تو نوشتم و مقصودم آیندگان بودند.
قصد این نبود که صد در صد کیفیت انتخاب خلیفه و مخالفت خود را بیان کنم . دو جمله از خطور ذهنم بود[سنَحَ]
🔷ثُمَّ ذَکَرْتَ مَا کَانَ مِنْ أَمْرِی وَ أَمْرِ عُثْمَانَ
تو مرا متهم کردی به قتل عثمان پسر عموی من خطاب کردی که چرا از او دفاع نکردم .
🔷 فَلَکَ أَنْ تُجَاب عَنْ هَذِه لِرَحِمِکَ مِنْهُ
سزاوار است تو جواب دهی که چگونه از خویشاوند خود یعنی عثمان دفاع نکردی
و جلوی شورش را نگرفتی.
🔻 نکته ۱)
من هیچ قرابتی با عثمان ندارم، عثمان را به من وصل نکن . با عثمان نسبت تدارم انها فرزندان یک غلام رومی هستند هیچ نسبتی با آل پیامبر ندارند(رجوع شود ذیل خطبه ۱۷ )
نکته ۲)
متهم کردی نسبت به عثمان کم گذاشته و کوتاهی کردم تو برای عثمان چه کردی؟
🔷 فَأَیُّنَا کَانَ أَعْدَى لَهُ وَ أَهْدَى إِلَى مَقَاتِلِهِ؟
کدام یک از ما دونفر بیشتر او را هدایت به سمت مرگ کردیم؟
کدامیک از ما بر عثمان دشمن تربودیم .
وکدامیک از ما مردم را هدایت کرد به کشتن عثمان!!
🔷 أَمَ مَنْ بَذَلَ لَهُ نُصْرَتَه فَاسْتَقْعَدَهُ وَ اسْتَکَفَّهُ ، أَمْ مَنِ اسْتَنْصَرَهُ
یک گروه آمد به عثمان کمک کند ولی عثمان نپذیرفت .گفت از شهر بیرون برو ،به کمک تو نیازی نیست، ازمن دست بکش. (آن من بودم )
من تمام تلاشم را برای دفاع عثمان کردم عثمان درخواستم را رد کرد فرق است بین من و کسی که عثمان از او طلب کمک کرد
🔷 فَتَرَاخَى عَنْهُ وَ بَثَّ الْمَنُونَ إِلَیْهِ حَتَّى أَتَى قَدَرُهُ عَلَیْهِ؟
[تراخی]
گروه دیگر ،وضعیت توست ،عثمان در نامه ای از تو کمک خواست طلب یاری کرد به کمک او نشتافتی تا مرگ او فرا رسید. بعد از مرگ خونخواه او شدی .
تو شریک قتل او هستی از طرف او حاکم شام بودی تو چرا دفاع نکردی!!
✅ کار رسانه اینست معاویه که در جریان قتل عثمان متهم و در خلاف هم شریک بود و به او کمک هم نکرد اکنون حضرت را متهم به قتل عثمان می کند.
🔷 کَلَّا وَ اللَّهِ " لَقَدْ یَعْلَمُ اللَّهُ الْمُعَوِّقِینَ مِنْکُمْ وَ الْقائِلِینَ لِإِخْوانِهِمْ هَلُمَّ إِلَیْنا وَ لا یَأْتُونَ الْبَأْسَ إِلَّا قَلِیلًا "
استشهاد حضرت به آیه قرآن"احزاب - ۱۸"
قطعا خدا میداند منافقین که از جنگ احزاب عقب نشستند و در گوش برادران خود زمزمه می کردند عقب برگردید ،بنزد ما بیاییدوخود در جنگ حاضر نمی شدند مگر عدد محدود آنهم برای ریا .
منافق این گونه است برای اینکه به دام نیفتد دیگران را به دام می اندازد و متهم میکند. شما از منافقین هستید که جایی که باید باشید نیستید و کسانی که میخواهند کاری انجام دهد جلوی آنها را می گیرید
✳️خطبه ۲۴۰ :
یَا ابْنَ عَبَّاسٍ مَا یُرِیدُ عُثْمَانُ إِلَّا أَنْ یَجْعَلَنِی جَمَلًا نَاضِحاً بِالْغَرْبِ أَقْبِلْ وَ أَدْبِرْ بَعَثَ إِلَیَّ أَنْ أَخْرُجَ ثُمَّ بَعَثَ إِلَیَّ أَنْ أَقْدُمَ ثُمَّ هُوَ الْآنَ یَبْعَثُ إِلَیَّ أَنْ أَخْرُجَ وَ اللَّهِ لَقَدْ دَفَعْتُ عَنْهُ حَتَّى خَشِیتُ أَنْ أَکُونَ آثِما.
حضرت به ابن عباس گلایه می کند
بخدا قسم عثمان مرا مثل شتری که آبکشی می کند طناب به گردن انداخته و به سمت چاه می فرستد همین که از آب چاه کشید دوباره او را برمی گرداند. به من گفت بیا مدینه و دوباره گفت از شهر خارج شو. من آنقدر دفاع کردم که ترسیدم گناهکار شوم .
🔷وَ مَا کُنْتُ لِأَعْتَذِرَ
اگر بناست بخاطر کار خوب محکوم شوم هیچ باکی نیست.
🔷مِنْ أَنِّی کُنْتُ أَنْقِمُ عَلَیْهِ أَحْدَاثا
سزاوار نیست عذرخواهی کنم از کسی که از بدعت های او [اَحداث] عیب می گرفتم چون عثمان اهل بدعت گذاری بود.
🔷 فَإِنْ کَانَ الذَّنْبُ إِلَیْهِ إِرْشَادِی وَ هِدَایَتِی لَهُ
اگر رفتن بنزد عثمان و نصیحت و خیر خواهی به او ، برای امر به معروف و هدایت کردنم ،عذر خواهی کنم هیچ باکی نیست. گناه من بخاطرارشاد و هدایت عثمان باشد.
🔷 فَرُبَّ مَلُومٍ لَا ذَنْبَ له
چه بسیار کسانی که ملامت می شوند در حالی که بی گناه هستند
🔷وَ قَدْ یَسْتَفِیدُ الظِّنَّةَ الْمُتَنَصِّحُ
چه بسیار که شخص نصیحت کننده خیرخواه مورد تهمت واقع میشود.
من خیر خواهی کردم برای عثمان ،تو زبان گشودی به مذمت من.
ابایی ندارم واین باعث مدح من میشود و مقام مرا بالا می برد.
🔷 وَ مَا أَرَدْتُ "إِلَّا الْإِصْلاحَ مَا اسْتَطَعْتُ وَ ما تَوْفِیقِی إِلَّا بِاللَّهِ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ إِلَیْهِ أُنِیبُ".
" هود - ۶۸ "
من هیچ قصدی ندارم جز اصلاح امت،هر قدر که توانایی دارم.
و توفیقی نیست مگر از طرف خداوند .
براو توکل می کنم وباژگشتم بسوی اوست.
🔷وَ ذَکَرْتَ أَنَّهُ لَیْسَ لِی وَ لِأَصْحَابِی عِنْدَکَ إِلَّا السَّیْفُ
معاویه مرا تهدید کرد که بین من و تو جز شمشیر حاکم نیست،
🔷فَلَقَدْ اضحکت بعد استعبار!
معاویه؛ بعد از گریه مرا بخنده انداختی حرفت بسیار دور از واقعیت است.
🔷مَتَى أَلْفَیْتَ بَنِی عَبْدِ الْمُطَّلِبِ عَنِ الْأَعْدَاءِ نَاکِلِینَ وَ بِالسَّیْفِ مُخَوَّفِینَ ؟
کی در تاریخ سراغ داری و چنین یافتی [اَلفیتَ] که فرزندان عبدالمطلب از جنگ بر دشمن پشت کنند[ناکلین] و بخواهند ما را با شمشیر بترسانند [مخوفّین]ما با وعده جنگ و تحریم بترسیم تاریخ چنین چیزی ندیده
زره حضرت فقط جلو داشت سوال شد چرا زره شما پشت ندارد!! فرمود:
دشمن که نمی تواند هیچ گاه مرا دور بزند و من هیچگاه پشت به دشمن نمی کنم که بخواهد از پشت بمن ضربه بزند.
✅ زمانی که حضرت معاویه را به جنگ تن به تن دعوت کرد عمروعاص میگوید: من بودم و دیدم چه افتضاحی به بار آمد مردی به میدان بیا! در خطبه ۲۲ آمده : لَقَدْ کُنْتُ وَ مَا أُهَدَّدُ بِالْحَرْبِ وَ لَا أُرْهَبُ بِالضَّرْبِ وَ إِنِّی لَعَلَى یَقِینٍ مِنْ رَبِّی وَ غَیْرِ شُبْهَةٍ مِنْ دِینِی
تا بوده چنین بوده هیچ احدی نمی تواند مرا به زد و خورد تهدید کند امروز که حاکم هستم و لشکر دارم و مرد جنگ آزموده هستم معاویه میخواهد مرا تهدید کند؟ این بسیار خنده دار است
یک مصرع را حضرت فرمود.
🔷فَ" لَبِّثْ قَلِیلًا یَلْحَقِ الْهَیْجَا حَمَلْ"
کمی صبر کن [لبِّث ]حَمَل وقتی وارد معرکه شود زیباست.
(ضرب المثل: شخصی به نام حمَل که شترهایش دزدیده شده بودند،او تنهای تنها به دزدان شبیخون زد و اموالش را پس گرفت و چنین بیتی را سرود)
فرمود : من هم مثل حمَل وقتی به معرکه وارد شوم همه را تار ومار میکنم.
🔷ما أحْسَنَ الْمَوْتُ إذَ الْمَوْتُ نَزَل
در چنین حالتی اگر مرگ پیش آید چه مرگ زیبایی است.
🔷فَسَیَطْلُبُکَ مَنْ تَطْلُبُ وَ یَقْرُبُ مِنْکَ مَا تَسْتَبْعِدُ
معاویه هشدار داده بودی بزودی بسمت ما خواهی آمد برای گرفتن قاتلان عثمان! به زودی قاتلان به سراغ تو می آیند[سیَطلبُک] و آنچه را که تو دور می پنداشتی [تَستَبعِد]به تو نزدیک می شود.
🔷وَ أَنَا مُرْقِلٌ نَحْوَکَ فِی جَحْفَلٍ مِنَ الْمُهَاجِرِینَ وَ الْأَنْصَارِ وَ التَّابِعِینَ لَهُمْ بِإِحْسَانٍ،
من در یک لشکر عظیمی[جَحفل] از مهاجرین و انصار و تابعین بسرعت[مُرقِل] نزد تو می آییم .
(صحابی پیامبر برخی از مهاجرین و انصار پیامبر را ندیدند ولی مهاجرین و انصار را دیدند انها تابعین هستند البته مهاجرین و انصار همه صحابی پیامبر نیستند کسانی که مهاجرین و انصار را دیدند هم تابعین نیستند تابعین باحسان یعنی دنباله رو پیامبر هستند)
من در لشکر بزرگی از مهاجرین و انصار و تابعین به سمت تو می آیم
🔷شَدِیدٍ زِحَامُهُمْ
همانهایی که جمعیت شان فشرده[زِحام] است.
🔷 سَاطِعٍ قَتَامُهُمْ
کسانی که وقتی راه می روند از شدت جمعیت غبار آسمان را فرا میگیرد.[ساطع]
🔷 مُتَسَرْبِلِینَ سَرَابِیلَ الْمَوْتِ
کسانی که کفن یا لباس [سرابیل] شهادت به تن کرده اند
🔷 أَحَبُّ اللِّقَاءِ إِلَیْهِمْ لِقَاءُ رَبِّهِمْ؛
و بهترین دیدار برای آنها دیدار با خداست.
🔷 وَ قَدْ صَحِبَتْهُمْ ذُرِّیَّةٌ بَدْرِیَّةٌ
بدان در این لشکر عظیم مهاجرین و انصار و تابعین بچه های جنگ [ذریهً بدریهً] همانها که فرزندان جنگ بدرند همراهی میکنند. در میان مهاجرین کسانی هستند که بدر را درک کردند.
🔷وَ سُیُوفٌ هَاشِمِیَّةٌ
شمشیرهای آنها هاشمی ست
🔷قَدْ عَرَفْتَ مَوَاقِعَ نِصَالِهَا فِی أَخِیکَ وَ خَالِکَ وَ جَدِّکَ وَ أَهْلِکَ
همان هایی که تیزی شمشیر[نِصالها] آنها را چشیدی در مورد برادرت (حنظله ابن ابی سفیان ) و دایی تو ( ولید بن عتبه)
و پدربزرگ مادری تو (عتبه بن ربیعه ، پدر هند جگرخوار) شمشیر هاشمی را خورده اند امروز من با این دوستان به سمت شما میآیم.
🔷وَ ما هِیَ مِنَ الظَّالِمِینَ بِبَعِیدٍ".
حضرت فرمود عذابی که خدا بر قوم لوط نازل کرد بر بقیه ظالمین هم نازل می شود و عذاب از ظالمین دور نیست.
این نامه از بهترین نامه ها هم از لحاظ ادبی و بلاغی و هم جملاتی که در منکوب کردن شبهات معاویه بکار برده، بهترین می باشد.
اللهم عجل لولیک الفرج
بسم الله الرحمن الرحیم
شرح نامه ها
۱۴۰۲/۳/۱۷ - ۱۸ذیقعده
💢بخش اول نامه۲۸💢
جوابیه نامه معاویه
🔵و من کتاب له علیه السلام إلى معاویة جواباً. [قال الشریف: و هو من محاسن الکتب]:
این نامه در جواب نامه معاویه نوشته شده و طبق قول مرحوم سید رضی رضوانالله علیه از بهترین و کاملترین نامه هاست. چه از جهت لحن و چه از لحاظ محتوا (هم شامل فضائل ائمه است، هم روضه دارد و هم پاسخی کوبنده به معاویه است و...)
برای روشن تر شدن نامهی حضرت، ابتدا نامه معاویه را میخوانیم:
ابن ابی الحدید معتزلی در شرح نهج البلاغه خود میگوید که من از استادم ابو جعفر نقیب (شیعه) در مورد این نامه پرسیدم:
بعد از مرگ عثمان، معاویه در صدد بر میآید تا با دستاویز قرار دادن پیراهن عثمان قتل او را به گردن امیرالمؤمنین بیاندازد و با ایجاد چنین فضایی بگوید علی از ابتدا با عمر و ابوبکر و سایر صحابی مشکل داشته و در فکر دشمنی و قتل آن دو نیز بوده،
مسلمانان آن عصر از طرفداران خلفای قبل بودند و حضرت را به عنوان خلیفه چهارم مسلمین پذیرفته بودند نه امام جامعه، معاویه قصد داشت با التهاب بین آنان دشمنی ایجاد نماید.
معاویه در این نامه با کلماتی مثل حسادت و قاتل خواندن حضرت در صدد ایجاد این التهاب است.
این نامه معاویه در ادامه پاسخی است که حضرت در نامه ٩ به معاویه میدهند و اتهامات وارده از سوی معاویه را به صورت مستدل و کوبنده پاسخ میدهند.
معاویه بعد از دریافت نامه ٩ به مشورت با عمر و عاص میپردازد و چون تیرشان به سنگ خورده مایوسانه به او گلایه میکند که عمر وعاص پاسخی از سر ندانستن جایگاه حضرت میدهد و حضرت را چنین توصیف میکند:
🔺وقالَ لَهُ عَمرٌو : إنَّ عَلِیّاً علیه السلام رَجُلٌ نَزِقٌ تَیّاهٌ ،
علی مردی عجول و سردرگم است،
ومَا استَطعَمتَ مِنهُ الکَلامَ بِمِثلِ تَقریظِ أبی بَکرٍ وعُمَرَ فَاکتُب
هر چه میتوانی در مدح خلفا برای او بنویس تا او به خشم آید و جواب تندی به تو بدهد.
(چرا که اگر حضرت پاسخ تندی به معاویه میدادند و از خلفا بدگویی میکردند موجب ناراحتی طرفداران خلفا میشد و همین یک دستاویز نو برای دشمنی با امیرالمؤمنین بود.
🔺نامه مجدد معاویه به امیرالمومنین:
مِن عَبدِ اللّهِ مُعاوِیَةَ بنِ أبی سُفیانَ إلى عَلِیِّ بنِ أبی طالِبٍ :
از بنده خدا معاویه بن ابوسفیان به علی بن ابوطالب.
(با بیادبی برای خود لقب عبدالله را برمیگزیند و امیر المؤمنین را بدون لقب و تنها با نام خطاب میکند)
أمّا بَعدُ ؛ فَإِنَّ اللّهَ تَعالى جَدُّهُ ، اصطَفى مُحَمَّدا علیه السلام لِرِسالَتِهِ وَاختَصَّهُ بِوَحیِهِ وتَأدِیَةِ شَریعَتِهِ ،
اما بعد، خداوند تعالی محمد را برای رسالتش برگزید و او را به وحی و ادای شریعت خود مخصوص گردانید،
فَأَنقَذَ بِهِ مِنَ العَمایَةِ و هَدى بِهِ مِنَ الغَوایَةِ ،
و به وسیله او از جهالت نجات داد و از گمراهی هدایت کرد
ثُمَّ قَبَضَهُ الَیهِ رَشیداً حَمیدا قَد بَلَّغَ الشَّرعَ ومَحَقَ الشِّرکَ وأخمَدَ نارَ الإِفکِ ،
سپس او را رشید، قابل ستایش ،که شرع را تبلیغ، شرک را نابود و آتش دروغ را خاموش کرده است به سوی خود گرفت .
(با بیان اوصاف پیامبر مقام امام علی علیه السلام را مورد هدف قرار میدهد)
فَأَحسَنَ اللّهُ جَزاءَهُ وضاعَفَ عَلَیهِ نِعَمَهُ وآلاءَهُ ،
پس خداوند جزای او را نیک گرداند و نعمت و برکات خویش را بر او دو چندان کند.
ثُمَّ إنَّ اللّهَ سُبحانَهُ اختَصَّ مُحَمَّدا علیه السلام بِأَصحابٍ أیَّدوهُ و آزَروهُ ونَصَروهُ ،
سپس خداوند سبحان محمد را به یارانی مخصوص گردانید که او را تأیید، یاری و نصرت کردند.
وکانوا کَما قالَ اللّهُ سُبحانَهُ لَهُم : «أَشِدَّآءُ عَلَى الْکُفَّارِ رُحَمَآءُ بَیْنَهُمْ»
چنان بودند که خداوند متعال به آنان فرمود: « أَشِدَّاء عَلَی الْکُفَّارِ رُحَمَاء بَیْنَهُمْ» بر کافران سختگیر و بایکدیگر مهربانند.
فَکانَ أفضَلَهُم مَرتَبَةً وأعلاهُم عِندَ اللّهِ وَالمُسلِمینَ مَنزِلَةً الخَلیفَةُ الأَوَّلُ ، الَّذی جَمَعَ الکَلِمَةَ و لَمَّ الدَّعوَةَ وقاتَلَ أهلَ الرِّدَّةِ ،
و بلند مرتبه ترین آنان نزد خدا و مسلمانان خلیفه اول بود که اتحاد ایجاد کرد و دعوت را دوباره به دست گرفت و با اهل رده پیکار کرد،
ثُمَّ الخَلیفَةُ الثّانی الَّذی فَتَحَ الفُتوحَ ومَصَّرَ الأَمصارَ وأذَلَّ رِقابَ المُشرِکینَ ،
سپس خلیفه دوم است که فتوحات را آغاز کرد و شهرها را آباد و مشرکان را خوار کرد.
ثُمَّ الخَلیفَةُ الثّالِثُ المَظلومُ الَّذی نَشَرَ المِلَّةِ وطَبَّقَ الآفاقَ بِالکَلِمَةِ الحَنیفِیَّةِ .
سپس خلیفه سوم مظلوم که دین را ترویج کرد و آفاق را با کلمه یکتا پرستی پر کرد.
(به نحوی خلفا را مدح میکند که اگر کسی خلفا را نشناسد ذره ای شک نمیکند)
در ادامه به تخریب جایگاه حضرت میپردازد:
فَلَمَّا استَوثَقَ الإِسلامُ وضَرَبَ بِجِرانِهِ عَدَوتَ عَلَیهِ فَبَغَیتَهُ الغَوائِلَ ونَصَبتَ لَهُ المَکایِدَ ،
و زمانی که اسلام استقرار یافت و ثبات پیدا کرد بر او دشمنی کردی و برای او مصیبتها خواستی و نیرنگ ها بر او بر پا کردی
وضَرَبتَ لَهُ بَطنَ الأَمرِ وظَهرَهُ ودَسَستَ عَلَیهِ وأغرَیتَ بِهِ ،
و از هر چیزی علیه او سود جستی و برای او دسیسه چیدی و او را تحریک کردی
وقَعَدتَ حَیثُ استَنصَرَکَ عَن نَصرِهِ وسَأَلَکَ أن تُدرِکَهُ قَبلَ أن یُمَزَّقَ فَما أدرَکتَهُ ،
و زمانی که از تو طلب یاری کرد او را یاری نکردی و از تو در خواست کرد که قبل از اینکه کشته شود کمکش کنی اما چنین نکردی .
وما یَومُ المُسلِمینَ مِنکَ بِواحِدٍ .
مصیبت مسلمانان از دست تو، یکی دوتا نیست،
لَقَد حَسَدتَ أبا بَکرٍ و َالتَوَیتَ عَلَیهِ و رُمتَ إفسادَ أمرِهِ ، وقَعَدتَ فی بَیتِکَ ،
بر ابوبکر حسادت کردی و بر او پیچیدی و تباه کردن امر او را هدف کردی و در خانه ات از او بازنشستی
وَاستَغوَیتَ عِصابَةً مِنَ النّاسِ حَتّى تَأَخَّروا عَن بَیعَتِهِ ،
گروهی از مردم را فریفتی تا اینکه از بیعت با او تأخیر کردند.
ثُمَّ کَرِهتَ خِلافَةَ عُمَرَ وحَسَدتَهُ وَاستَطَلتَ مُدَّتَهُ ،
سپس از خلافت عمر بیزاری جستی و بر او حسادت کردی و مدت را به درازا کشاندی.
وسُرِرتَ بِقَتلِهِ وأظهَرتَ الشَّماتَةَ بِمُصابِهِ حَتّى إنَّکَ حاوَلتَ قَتلَ وَلَدِهِ ؛ لِأَنَّهُ قَتَلَ قاتِلَ أبیهِ ،
به کشته شدن او شاد شدی و شادی از مصیبت او را نمایان ساختی حتی در کشتن پسرش (عبدالله بن عمر) به این دلیل که قاتل پدرش را کشته است تلاش کردی.
ثُمَّ لَم تَکُن أشَدَّ مِنکَ حَسَدا لِابنِ عَمِّکَ عُثمانَ
سپس شدیدترین حسادت را برای پسر عمویت عثمان به خرج دادی،
نَشَرتَ مَقابِحَهُ وطَوَیتَ مَحاسِنَهُ ،
بدی های او را ترویج و نیکی های او را پنهان کردی
وطَعَنتَ فی فِقهِهِ ثُمَّ فی دینِهِ ثُمَّ فی سیرَتِهِ ثُمَّ فی عَقلِهِ ، وأغرَیتَ بِهِ السُّفَهاءَ مِن أصحابِکَ وشیعَتِکَ حَتّى قَتَلوهُ
در فقه، دین، سیره سپس در عقل طعنه زدی و کم خردان اصحاب و پیروانت را علیه او تحریک کردی تا اینکه او را در حضور تو کشتند
بِمَحضَرٍ مِنکَ لا تَدفَعُ عَنهُ بِلِسانٍ ولا یَدٍ ،
درحالی که نه با دست و نه با زبان از او دفاع نکردی.
وما مِن هؤُلاءِ (خلفا) إلّا مَن بَغَیتَ عَلَیهِ وتَلَکَّأتَ فی بَیعَتِهِ
و کسی از اینان نیست مگر کسی که بر او ستم کردی و در بیعتش درنگ کردی
حَتّى حُمِلتَ إلَیهِ قَهراً تُساقُ بِخَزائِمِ الاِقتِسارِ کَما یُساقُ الفَحلُ المَخشوشُ ،
تا اینکه به اجبار بر آن واداشته شدی و چونان اسب دهن بسته با زمام های اکراه سوق داده شدی.
ثُمَّ نَهَضت الآنَ تَطلُبُ الخِلافَةَ ،
سپس اینک در طلب خلافت به پاخواسته ای
وقَتَلَةُ عُثمانَ خُلَصاؤُکَ وسُجَراؤُکَ والمُحدِقونَ بِکَ ،
در حالی که مخلصان و یاران و اطرافیانت قاتلان عثمان هستند
وتِلکَ مِن أمانِیِّ النُّفوسِ وضَلالاتِ الأَهواءِ .
و آن از آرزوهای نفس و گمراهی هواهاست.
فَدَعِ اللَّجاجَ وَالعَبَثَ جانِباً وَادفَع إلَینا قَتَلَةَ عُثمانَ ،
پس لجاجت وسختی را کنار بگذار و قاتلان عثمان را به ما تحویل بده
وأَعِدِ الأَمرَ شورى بَینَ المُسلِمینَ لِیَتَّفِقوا عَلى مَن هُوَ للّهِ رِضاً .
و امر را از روی مشورت بین مسلمانان از سر بگیر تا بر این که چه کسی مورد رضایت خداست توافق کنند
فَلا بَیعَةَ لَکَ فی أعناقِنا ولا طاعَةَ لَکَ عَلَینا ولا عُتبى لَکَ عِندَنا ،
نه برای تو بیعتی بر گردن ماست و نه طاعت از تو بر ماست و نه عتابی نزد ما برای توست.
ولَیسَ لَکَ ولِأَصحابِکَ عِندی إلَا السَّیفُ ،
و برای تو و اصحاب تو جز شمشیر چیزی نزد من نیست،
وَالَّذی لا إلهَ إلّا هُوَ لَأَطلُبَنَّ قَتَلَةَ عُثمانَ أینَ کانوا وحَیثُ کانوا حَتّى أقتُلَهُم أو تَلتَحِقَ روحی بِاللّهِ .
و به خدایی که غیر از او خدایی نیست سوگند قاتلان عثمان را هر جا و هرگونه که باشند میجویم تا آنان را بکشم یا روحم به خدا ملحق شود.
فَأَمّا ما لا تَزالُ تَمُنُّ بِهِ مِن سابِقَتِکَ وجِهادِکَ
و اما در خصوص آنچه که پیوسته در خصوص پیشینه و جهادت به خود منسوب می کنی،
فَإِنّی وَجَدتُ اللّهَ سُبحانَهُ یَقولُ : «یَمُنُّونَ عَلَیْکَ أَنْ أَسْلَمُواْ قُل لَا تَمُنُّواْ عَلَىَّ إِسْلَـمَکُم بَلِ اللَّهُ یَمُنُّ عَلَیْکُمْ أَنْ هَدَاکُمْ لِلْاءِیمَـنِ إِن کُنتُمْ صَـدِقِینَ»
خداوند سبحان در قران میفرماید:
{از اینکه اسلام آورده اند بر تو منت می نهند بگو بر من از اسلام آوردنتان منت مگذارید، بلکه خداست که با هدایت کردن شما به ایمان بر شما منت می گذارد اگر راستگو باشید}
ولَو نَظَرتَ فی حالِ نَفسِکَ لَوَجَدتَها أشَدَّ الأَنفُسِ امتِناناً عَلَى اللّهِ بِعَمَلِها ،
و اگر در حال خود بنگری آن را منت گذارترین نفس بر خدا به خاطر عمل خود میابی
وإذا کانَ الاِمتِنانُ عَلَى السّائِلِ یُبطِلُ أجرَ الصَّدَقَةِ فَالاِمتِنانُ عَلَى اللّهِ یُبطِلُ أجرَ الجِهادِ
و زمانیکه منت بر سائل اجر صدقه را از بین میبرد منت بر خدا نیز اجر جهاد را زائل می کند
ویَجعَلُهُ کـَ«صَفْوَانٍ عَلَیْهِ تُرَابٌ فَأَصَابَهُ وَابِلٌ فَتَرَکَهُ صَلْدًا لَا یَقْدِرُونَ عَلَى شَىْ ءٍ مِّمَّا کَسَبُواْ وَاللَّهُ لَا یَهْدِى الْقَوْمَ الْکَـفِرِینَ»
و آن را اینگونه قرار می دهد:
«صَفْوَانٍ عَلَیْهِ تُرَابٌ» مَثَل صدقات[ کسانی که اموال خویش را برای طلب خشنودی خدا و استواری روحشان انفاق می کنند، همچون مَثَلِ باغی است که بر فرازبلندی قرار دارد که اگر رگباری بر آن برسد، دوچندان محصول برآورد، و اگر رگباری هم بر آن نرسد، باران ریزی برای آن بس است، و خداوند به آنچه انجام می دهید بیناست .
(از بهترین صفات حضرت برای ضربه زدن به او استفاده میکند.)
متن نامه 28 در پاسخ به نامه معاویه:
💠أَمَّا بَعْدُ فَقَدْ أَتَانِی کِتَابُکَ
بعد از حمد و ثنای الهی.... نامه تو به دستم رسید
💠 تَذْکُرُ فِیهِ اصْطِفَاءَ اللَّهِ مُحَمَّداً (صلی الله علیه وآله) لِدِینِهِ
تو در نامه خود ذکر کردی که خداوند حضرت محمد را برای دینش برگزید.
💠وَ تَأْیِیدَهُ إِیَّاهُ لِمَنْ أَیَّدَهُ مِنْ أَصْحَابِهِ؛
و خداوند به سبب اصحاب پیامبر، پیامبر را یاری کرد.
💠فَلَقَدْ خَبَّأَ لَنَا الدَّهْرُ مِنْکَ عَجَباً
معاویه! روزگار یک صفاتی از تو را بر ما پنهان کرده بود.[خَبَّأَ]
(جمله کنایه ای است به معاویه با این مضمون که تو با این حد از فهم و سخنوری تا به حال کجا بودی؟!
معنای معکوس دارد و طعنه ای است به او )
💠إِذْ طَفِقْتَ تُخْبِرُنَا بِبَلَاءِ اللهِ تَعَالَى عِنْدَنَا وَ نِعْمَتِهِ عَلَیْنَا فِی نَبِیِّنَا،
تو آمده ای و به من از وجود پر نعمت[ببلاءِ] پیامبرمان سخن میگویی
(بلاء تنها به معنای امتحان و سختی نیست بلکه از نعمت های الهی هم به بلاء تعبیر میشه.)
💠فَکُنْتَ فِی ذَلِکَ کَنَاقِلِ التَّمْرِ إِلَى هَجَرَ
مثال تو در بیان این نعمت برای من مانند کسی است که خرما [تَمر]به شهر هجر میبرد.
(هجر به عقیده برخی شهری است در یمن وبرخی آن را در بحرین میدانند.)
💠أَوْ دَاعِی مُسَدِّدِهِ إِلَى النِّضَالِ؛
یا مانند کسی است که استاد تیر اندازی را به مسابقه تیر اندازی دعوت میکند.
در مثال اول شهر هجَر شهری است مملو از خرما که خرما در آن ارزان است، تاجری اهل شهر هجر موقع بازگشت از سفر تجاری خود در بصره از خرمای بصره که بسیار ارزان بوده میخرد و به شهر هجر میبرد که آنجا هم خرما فراوان بوده و خرماهایش به فروش نمیرسد تا وقتی نزدیک به فساد بودند رایگان به مردم میدهد و از آن پس ضرب المثل میشود.
چیزی مثل“ زیره به کرمان بردن“ در زبان فارسی
از نبی به علی گفتن مثل زیره به کرمان بردن است.
در مثال دوم تو مثل نو آموزی هستی که استادش را به تیر اندازی دعوت کرده تا اگر تیر تو به من خورد بگویی از سر نا واردی بوده.
💠وَ زَعَمْتَ أَنَّ أَفْضَلَ النَّاسِ فِی الْإِسْلَامِ فُلَانٌ وَ فُلَانٌ،
تو خیال کردی بالاترین مردم در اسلام فلان و فلان است
(حضرت حتی از دو خلیفه اسم هم نمیبرند.)
💠فَذَکَرْتَ أَمْراً إِنْ تَمَّ اعْتَزَلَکَ کُلُّهُ
تو حرفی را ذکر کردی که به فرض که درست باشد به تو ارتباطی ندارد و سودی به تو نمیرساند.
💠وَ إِنْ نَقَصَ لَمْ یَلْحَقْکَ ثَلْمُهُ؛
اگر هم درست نباشد باز هم ضرری تو را تهدید نمیکند.
امور صحابه :
💠 وَ مَا أَنْتَ وَ الْفَاضِلَ وَ الْمَفْضُولَ وَ السَّائِسَ وَ الْمَسُوسَ،
تو را چه به این که بالا چه کسی و پایین می چه کسی است؟ [الْفَاضِلَ وَ الْمَفْضُولَ] رئیس چه کسی است و مرئوس چه کسی است؟[السَّائِسَ وَ الْمَسُوسَ،]
💠 وَ مَا لِلطُّلَقَاءِ وَ أَبْنَاءِ الطُّلَقَاءِ وَ التَّمْیِیزَ بَیْنَ الْمُهَاجِرِینَ الْأَوَّلِینَ وَ تَرْتِیبَ دَرَجَاتِهِمْ وَ تَعْرِیفَ طَبَقَاتِهِمْ؟!
تو جزء آزادشدگان و فرزندان آنهایی[طُّلَقَاءِ] (مشرکانی که پیامبر بعد از فتح مکه آنها را از روی رأفت اسلامی آزاد کرد و به زور اسلام آوردند) تو را چه به مشخص کردن درجات و طبقهی مهاجرین و صحابه؟
✅بنا به گفته حضرت در نامه ١۶ انها فقط کفرشان را پنهان کردند و مسلمان نیستند:
فَوَ الَّذِی فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ مَا أَسْلَمُوا وَ لَکِنِ اسْتَسْلَمُوا وَ أَسَرُّوا الْکُفْرَ، فَلَمَّا وَجَدُوا أَعْوَاناً عَلَیْهِ أَظْهَرُوه
به خدایى که دانه را شکافت و انسان را به وجود آورد، اینان از روى حقیقت اسلام نیاوردند، اسلامشان از روى ترس بود و کفر را در درون خود پنهان داشتند، و چون یار و یاور یافتند آن را ظاهر نمودند.
💠 هَیْهَاتَ، لَقَدْ حَنَّ قِدْحٌ لَیْسَ مِنْهَا وَ طَفِقَ یَحْکُمُ فِیهَا مَنْ عَلَیْهِ الْحُکْمُ لَهَا.
(( نالهٔ [حنَّ، حنین]چوب [قدحُ] خود را مفتضح کرد ، یک ضرب المثل است.
در جاهلیت برای قرعه کشی چوبه تیر که هر کدام معنای خاص دارد همه چوبها یک وزن و یک حجم ، یک شکل و یک اهنگ خاص در کیسه تکان میدادند قرعه ای برمی داشتند ، اگر یک شی نامربوط در داخل کیسه کنار چوبها صدای ناموزون ان واضح و عیان است .)) [لقد حنَّ قدحُ]
هیهات ! شروع کرد[طفِقَ] به حکم صادر کردن ، کسی که خود محکوم است [لیس منها] در تعیین برتری صحابه پیامبر، کسی که خود محکوم است نمیتواند در این جریان قاضی باشد و حکم کند.
معاویه تو که جزء سابقین و صحابی نبودی فقط رسوایی و افتضاح شدن خود را فریاد میزنی .خود را بیشتر خراب میکنی.
معاویه از نظر ادبی در میان عرب ممتاز بود و اشعار او گرچه مضمون باطل دارد اما غنی و ساخته پرداخته فنی دارد.
لذا امام او را با ضرب المثل عمیق
که در عرب مرسوم است پاسخ می دهد.
💠أَ لَا تَرْبَعُ أَیُّهَا الْإِنْسَانُ عَلَى ظَلْعِکَ وَ تَعْرِفُ قُصُورَ ذَرْعِکَ
ای انسان چرا به لنگان بودن پایت [ظلعِک]متوقف نمیشوی[اَلا تَربع]
ای انسان کوتاهی دست خود و عدم توانایی و قدرت [قصورَ ذرعِک]را بشناس!
دست تو به نخل نمیرسد و در قد و قواره خلافت پیامبر نیستی ، تو برای حکومت و خلافت خیلی کوچکتر و ناتوان تری.
💠وَ تَتَأَخَّرُ حَیْثُ أَخَّرَکَ الْقَدَرُ؟
عقب بنشین در آنجایی که قضا و قدر تو را به عقب انداخت.
(حضرت حتی در دلسوزی، هدایت و نصیحت دشمنانش هم کوتاهی نمیکند.)
💠فَمَا عَلَیْکَ غَلَبَةُ الْمَغْلُوبِ وَ لَا ظَفَرُ الظَّافِرِ؟
چه ربطی به تو دارد پیروزی و شکست دیگران؟
💠وَ إِنَّکَ لَذَهَّابٌ فِی التِّیهِ،
معاویه تو کسی هستی که به شدت در بیابان سرگردانی [تیه]رها شدی.
💠رَوَّاغٌ عَنِ الْقَصْدِ.
تو در مسیر حق نیستی و مدام به چپ و راست در حرکتی.[روّاغ]
(روغ به حرکت زیکزاکی روباه میگویند برای تله نیفتادن.)
با زیرکی و به خاطر نفع و سودت یکبار از صحابی دفاع میکنی و وقتی به من که از اصحاب پیامبرم میرسی به نفع خودت مخالفت میکنی.
اللهم اهدنا الی سواء السبیل