بسم الله الرحمن الرحیم شرح خطبه ها ۱۴۰۲/۳/۹ - ۱۰ ذیقعده
💢 نامه ۲۳ 💢 موضوع : وصیت
و من کلام له (علیه السلام) قاله قبل مَوته على سبیل الوصیة لما ضربه ابن ملجم لعنه الله: این نامه یکی از وصایای امیرالمومنین است. همانگونه که سید رضی در پایان نامه میفرماید؛ شبیه این جملات در خطبه ۱۴۹ نیز تکرار شده است.
💠وَصِیَّتِی لَکُمْ أَلَّا تُشْرِکُوا بِاللَّهِ شَیْئاً، وصیت من به شما این است که چیزی را با خدا شریک نکنید. در مقابل واژه شرک توحید است. توحید باب تفعیل است یعنی یکی دانستن خدا (نه یکی بودن خدا، خدا یکی هست ولی مهم آن است که ما خدا را یکی بدانیم).
نفی شرک به معنای نفی انواع شرک است: ١.شرک در ذات مثل بت پرستی ٢.شرک در صفات یعنی دیگرانی را جز خدای متعال به طور استقلالی صاحب علم و قدرت و اثرگذاری دانستن. ٣.شرک در افعال یعنی عمل انسان قربه الی الله نباشد بلکه آلوده به ریا و سمعه و ... باشد.
انسان باید خدا پرست باشد: برای هیچ کس و هیچ چیز در عبادت در طاعت، در دعا، در محبت، در استعانت، در توکل... وجود مستقل و دارای تاثیر قائل نباشد، طبق فرمایش قرآن آیه ۱۲ سوره یوسف «وَمَا یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلَّاوَهُمْ مُشْرِکُونَ» اکثر مومنان الوده به شرکند چرا که در ایمان و شرک در وجود افراد قابل جمعند.
✳️ دعای بعد از زیارت امام رضا: رَبِّ إِنِّی أَسْتَغْفِرُکَ اسْتِغْفارَ حَیاءٍ، خدایا من به سبب بی حیایی ام در مقابل تو استغفار میکنم (این که خدا را ناظر اعمال ندانیم تا در مقابلش از انجام کارهای ناشایسته حیا کنیم یکی از نمونه های شرک است.) وَأَسْتَغْفِرُکَ اسْتِغْفارَ رَجاءٍ، از امید بستن به دیگران استغفار میکنم ( در مواقع بسیاری انسان به دیگران امید میبندد و این نیز نمونه ای از شرک است. ) وَأَسْتَغْفِرُکَ اسْتِغْفارَ إِنَابَةٍ ، خدایا توبه میکنم به خاطر همه بازگشت هایم از تو ( دور شدن از خدا و بازگشت از مسیر الهی نیز یکی از انواع شرک است) وَأَسْتَغْفِرُکَ اسْتِغْفارَ رَغْبَةٍ، استغفار میکنم به خاطر همه امید و رغبتی که به دیگران بستم. (این هم نمونه ای از شرک) وَأَسْتَغْفِرُکَ اسْتِغْفارَ رَهْبَةٍ، استغفار میکنم به خاطر ترسهایی که از دیگران داشتم (در حالی که تنها از خدا باید ترسید) وَأَسْتَغْفِرُکَ اسْتِغْفارَ طَاعَةٍ... استغفار به خاطر اطاعت از دیگران به چز خدا وَأَسْتَغْفِرُکَ اسْتِغْفَارَ إِخْلاصٍ... اخلاص فقط باید در مقابل خدا باشد در غیر این صورت مرتکب شرکیم. وَأَسْتَغْفِرُکَ اسْتِغْفَارَ ذِلَّةٍ... انسان فقط باید در برابر خدا ذلیل باشد (شاید این استغفارها به خاطر آن شرک هایی باشد که ما انجام داده ایم و الان باید از آنها توبه کنیم)
دومین وصیت حضرت: 💠وَ مُحَمَّدٌ (صلی الله علیه وآله) فَلَا تُضَیِّعُوا سُنَّتَهُ، در رابطه با وجود مبارک پیامبر وصیت میکند، مبادا سنتها از بین برود.
🔺سنت پیامبر به مجموع دستورات و عملکردهای پیامبر و اهل بیت گفته میشود که باید به همه آن عمل کرد نه اینکه بخشی از سنت را پذیرفت و برخی را رها کرد. سنت مجموع رفتار و گفتار پیامبر است.
🔺سنت در لغت به معنای روش است، برای رسیدن به هر هدفی باید روش های مناسب آن را نیز دانست. هم اینک ما در بسیاری از اهداف دچار نقص در روش هستیم.
حجاب از دستورات دینی است ولی روش مواجهه با کم حجاب، بی حجاب، معاند حجاب چیست؟ روش با نماز کردن شخص بی توجهه به نماز چیست؟ روش تاثیر گذاری معنوی روی بچه های کم سن و سال چیست؟
💠أَقِیمُوا هَذَیْنِ الْعَمُودَیْنِ وَ أَوْقِدُوا هَذَیْنِ الْمِصْبَاحَیْنِ، بپاکنید این دو ستون و این دو چراغ را روشن کنید.[اَوقدوا] تشبیه توحید و نبوت به دو ستون خیمه دین و دو چراغ راهنمای سعادت، تشبیه بلیغی است.
🔺عمود خواندنی و دانستنی نیست بلکه اقامه میخواهد، باید همه دست به دست هم بدهند و این عمود را بلند کنند. مانند روایت امام باقر: الصَّلَاةُ عَمُودُ الدِّینِ نماز ستون دین است مَثَلُهَا کَمَثَل عَمُودِ الْفُسْطَاطِ مثال ان مانند ستون وسط خیمه است. إِذَا ثَبَتَ الْعَمُودُ یَثْبُتُ الْأَوْتَادُ وَ الْأَطْنَابُ وَ إِذَا مَالَ الْعَمُودُ وَ انْکَسَرَ لَمْ یَثْبُتْ وَتِدٌ وَ لَا طُنُبٌ. اگرعمود ثابت شود خیمه و طنابهایش ثابت میمانند و اگر تخریب شود و بشکند خیمه از هم میپاشد.
💠وَ خَلَاکُمْ ذَمٌّ (در چنین صورتی مذمتی بر شما نخواهد بود) . ابن میثم بحرانی در مورد این ضرب المثل میگوید: پادشاهی به دست شخصی کشته شد، وقتی پادشاه جدید انتخاب شد از او خواستند قاتل پادشاه را بگیردو مجازات کند، پادشاه گفت من دسترسی به او ندارم، او مانند عقاب دور از دسترس است. در پاسخ پادشاه این ضرب المثل ساخته شد: اُطلبُ الأمر و خَلاکَ ذَمّ (تو دنبال قاتل باش، اگر به او دست نیافتی مذمتی بر تو نخواهد بود)
💠أَنَا بِالْأَمْسِ صَاحِبُکُمْ وَ الْیَوْمَ عِبْرَةٌ لَکُمْ وَ غَداً مُفَارِقُکُمْ؛ من تا دیروز همنشین شما بودم و امروز عبرتی هستم برای شما و فردا هم از نزد شما خواهم رفت.
🔺زندگی هر انسانی به سه بخش تقسیم میشود: 1.همنشینی و مصاحبت با اطرافیان و مردم. 2.بیماری و درد و پیری که مایه عبرتی است برای اطرافیان. 3.مرگ و جدایی بین دوستان.
💠إِنْ أَبْقَ فَأَنَا وَلِیُّ دَمِی اگر زنده ماندم اختیار قصاص یا عفو به عهده خودم است .
💠وَ إِنْ أَفْنَ فَالْفَنَاءُ مِیعَادِی و اگر مُردم، مرگ وعده گاه من است.
💠وَ إِنْ أَعْفُ فَالْعَفْوُ لِی قُرْبَةٌ وَ هُوَ لَکُمْ حَسَنَةٌ اگر عفو کنم این بخشش برای من تقرب به خدا و اگر شما بخشیدید برای شما هم حسنه ای است.
💠«فَاعْفُوا، أَلا تُحِبُّونَ أَنْ یَغْفِرَ اللَّهُ لَکُمْ.» عفو برای رضای خدا کار خیر و عباتت است
🔺همانگونه که قرآن کریم قصاص را حیات میداند : وَلَکُمْ فِی الْقِصاصِ حَیاةٌ یا أُولِى الاَْلْبابِ، دستورات فراوانی نیز در مورد عفو و گذشت داریم. البته توجه به این دو نکته مهم است:
قصاص یا عفو حق است و تنها اولیاء دم باید با رضا و رغبت هر کدام را انتخاب کنند، گاهی ایجاد فضای رسانه ای یا تهدید ها و ... باعث میشود اولیاء دم در کمال اختیار تصمیم نگیرند.
_تشخیص عفو یا قصاص بسته به تغییر حال قاتل است،چه بسا قاتلی بعد از ارتکاب قتل سر به راه شود و برگردد و چه بسا جری تر به مسیر جرم ادامه دهد که در این صورت: ترحم بر پلنگ تیز دندان/ جفاکاری بود بر گوسفندان
💠وَ اللَّهِ مَا فَجَأَنِی مِنَ الْمَوْتِ وَارِدٌ کَرِهْتُهُ به خدا قسم هیچ نشانه و اثری از مرگ به طور ناگهانی [فجاَنی]به من روی نیاورد که از آن کراهت داشته باشم
💠وَ لَا طَالِعٌ أَنْکَرْتُهُ و هیچ گاه مرگ طلوع و جلوه ای برای من نداشت که من آن را زشت بشمارم.
💠وَ مَا کُنْتُ إِلَّا کَقَارِبٍ وَرَدَ من مانند کسی هستم که در تاریکی شب دنبال آب باشد [قارب] و ناگهان به آب برسد 💠 وَ طَالِبٍ وَجَدَ و دنبال گمشده ای باشد که ناگهان آن را پیدا کند.
💠 وَ ما عِنْدَ اللَّهِ خَیْرٌ لِلْأَبْرارِ. زیرا آنچه نزد خداست برای نیکوکاران بهتر است.
🔺آیه "وَ ما عِنْدَ اللَّهِ خَیْرٌ لِلْأَبْرارِ" دلیل است برای نترسیدن از مرگ چون ترس از مرگ به خاطر اعتقاد نداشتن به معاد یا عمل نکردن موافق با اعتقاد است. کسی که معاد باور باشد و عمل موافق انجام دهد نه تنها ترسی از مرگ ندارد بلکه از آن استقبال میکند.
🔺شهادت طلب بودن امیرالمومنین در خطبه متقین: وَ لَوْ لَا الْأَجَلُ الَّذِی کَتَبَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ لَمْ تَسْتَقِرَّ أَرْوَاحُهُمْ فِی أَجْسَادِهِمْ طَرْفَةَ عَیْنٍ شَوْقاً إِلَى الثَّوَابِ وَ خَوْفاً مِنَ الْعِقَاب... اگر مدت عمرى نبود که خداوند برایشان مقرر داشته، به سبب شوقى که به پاداش نیک و بیمى که از عذاب روز بازپسین دارند، چشم بر هم زدنى جانهایشان در بدنهایشان قرار نمى گرفت.
🔺خطبه ۵ : فَإِنْ أَقُلْ یَقُولُوا حَرَصَ عَلَى الْمُلْکِ اگر از قدر و منزلتم بگویم تهمتم مى زنند که بر حکومت حریص است، وَ إِنْ أَسْکُتْ یَقُولُوا جَزِعَ مِنَ الْمَوْتِ و اگر ساکت بمانم مى گویند از مرگ ترسیده. هَیْهَاتَ بَعْدَ اللَّتَیَّا وَ الَّتِی هرگز، آن هم با آن همه مبارزات و جنگها، وَ اللَّهِ لَابْنُ أَبِی طَالِبٍ آنَسُ بِالْمَوْتِ مِنَ الطِّفْلِ بِثَدْیِ أُمِّهِ به خدا قسم عشق پسر ابو طالب به مرگ از علاقه کودک شیرخوار به پستان مادر بیشتر است. بَلِ انْدَمَجْتُ عَلَى مَکْنُونِ عِلْمٍ سکوتم محض اسرارى است که در سینه دارم . لَوْ بُحْتُ بِهِ لَاضْطَرَبْتُمْ اضْطِرَابَ الْأَرْشِیَةِ فِی الطَّوِیِّ الْبَعِیدَة. اگر بگویم همه شما مردم همچون ریسمانهاى بسته در دلو در اعماق چاه به لرزه خواهید آمد.
🔺خطبه ۱۷۱ در مواجهه صفین: إِنْ أَظْهَرْتَنَا عَلَى عَدُوِّنَا فَجَنِّبْنَا الْبَغْیَ وَ سَدِّدْنَا لِلْحَقِّ اگر ما را بر دشمن پیروزى دادى از ستم بر کنار دار، و به راه حق مستقیم ساز، وَ إِنْ أَظْهَرْتَهُمْ عَلَیْنَا فَارْزُقْنَا الشَّهَادَةَ وَ اعْصِمْنَا مِنَ الْفِتْنَة و اگر دشمن را بر ما غلبه دادى شهادت را نصیب ما گردان، و ما را از فتنه نگاه دار.
(قال السید الشریف رضی الله عنه: أقول و قد مَضى بعض هذا الکلام فیما تقدم من الخطب إلا أن فیه هاهنا زیادة أوجبَت تکریرُه) سید رضی در این بخش میفرمایند: قسمتى از این سخن پیش از این (در سخن ۱۴۹) گذشت، ولى چون در این سخن اضافه اى بود لازم به تکرار دیدم.
🔺شبهه !! در حالی که خود حضرت میفرماید: «وَ إِنْ أَعْفُ فَالْعَفْوُ لِی قُرْبَةٌ وَ هُوَ لَکُمْ حَسَنَةٌ؛ فَاعْفُوا، أَلا تُحِبُّونَ أَنْ یَغْفِرَ اللَّهُ لَکُمْ» ؛ چرا امام حسن ابن ملجم را قصاص کردند؟؟؟
🔺پاسخ : 1.این وصیت عمومی حضرت بود و اختصاص به امام حسن نداشت: مرحوم کلینی در کافی وصیت حضرت را اینگونه نقل میکند: لَمَّا ضُرِبَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع حَفَّ بِهِ الْعُوَّادُ چون امیر المؤمنین را ضربت زدند، اصحاب بر دور او درآمدند وَ قِیلَ لَهُ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ أَوْصِ. گفتند: یا على وصیّت کن، فَقَالَ اثْنُوا لِی وِسَادَةً فرمود: بالش براى من مهیا کنید و مرا تکیه دهید. ثُمَّ قَالَ الْحَمْدُ لِلَّهِ حَقَّ قَدْرِهِ مُتَّبِعِینَ أَمْرَهُ وَ أَحْمَدُهُ کَمَا أَحَبَّ حمد میکنم خدا را به حمدى که در خور بزرگوارى اوست و او میپسندد، درحالتى که متابعت کننده هستم امر او را. وَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ الْوَاحِدُ الْأَحَدُ الصَّمَدُ کَمَا انْتَسَبَ و شهادت میدهم به یگانگى خداوند واحد احد صمد چنانچه خود را به آن وصف نموده است، أَیُّهَا النَّاسُ کُلُّ امْرِئٍ لَاقٍ فِی فِرَارِهِ مَا مِنْهُ یَفِرُّ وَ الْأَجَلُ مَسَاقُ النَّفْسِ إِلَیْهِ وَ الْهَرَبَ مِنْهُ مُوَافَاتُهُ کَمْ أَطْرَدْتُ الْأَیَّامَ ایّها النّاس هر کس در گریختنش میرسد به آنچه از آن میگریزد، و هر جانى را میکشند بسوى أجل مقدّرش، و از مرگ گریختن عین رسیدن به مرگ است، أَبْحَثُهَا عَنْ مَکْنُونِ هَذَا الْأَمْرِ و چه بسیار تفکّر کردم در ایّام روزگار و تفکّر نمودم در مکنون علم قضا و قدر پروردگار، فَأَبَى اللَّهُ عَزَّ ذِکْرُهُ إِلَّا إِخْفَاءَهُ هَیْهَاتَ عِلْمٌ مَکْنُونٌ آن علمى است که حق تعالى نخواسته است که ظاهر گردد و در پرده هاى غیب مکنون و مخزون است. أَمَّا وَصِیَّتِی فَأَنْ لَا تُشْرِکُوا بِاللَّهِ جَلَّ ثَنَاؤُهُ شَیْئاً وَ مُحَمَّداً ص فَلَا تُضَیِّعُوا سُنَّتَهُ امّا وصیّت من بشما آن است که: شرک به خداوند بزرگوار نیاورید و هیچ چیز را در عبادت با او شریک مگردانید، سنّت و طریقه محمّد صلیاللهعلیهوآلهوسلم را ضایع مکنید...
2 .توصیه حضرت به قصاص در نامه ۴۷: یَا بَنِی عَبْدِ الْمُطَّلِبِ لَا أُلْفِیَنَّکُمْ تَخُوضُونَ دِمَاءَ ع صراحتا به قصاص ابن ملجم دستور میدهد)
3.مواجهه حضرت با ابن ملجم در مسجد کوفه و تصریح به قصاص: الارشاد شیخ مفید: فَلَمَّا أُدْخِلَ ابْنُ مُلْجَمٍ عَلَى أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ هنگامی که ابن ملجم بر امیرالمؤمنین علیه السلام وارد شد امام به او نگاه کرد و فرمود نَظَرَ إِلَیْهِ ثُمَّ قَالَ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ إِنْ أَنَا مِتُّ فَاقْتُلُوهُ کَمَا قَتَلَنِی وَ إِنْ سَلِمْتُ رَأَیْتُ فِیهِ رَأْیِی. جان در مقابل جان، اگراز دنیا رفتم او را طوری بکشید که مرا کشت ولی اگر زنده ماندم خودم می دانم با او چه بکنم. فَقَالَ ابْنُ مُلْجَمٍ وَ اللَّهِ لَقَدِ ابْتَعْتُهُ بِأَلْفٍ وَ سَمَمْتُهُ بِأَلْفٍ فَإِنْ خَانَنِی فَأَبْعَدَهُ اللَّهُ. ابن ملجم گفت: به خدا سوگند آن شمشیر را با هزار دینار خریده و هزار درهم دیگر داده ام که آن را به زهر آب داده اند، اگر بر من خیانت کند خداوند آن را دور گرداند. قَالَ وَ نَادَتْهُ أُمُّ کُلْثُومٍ یَا عَدُوَّ اللَّهِ تَلْتَ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ ع قَالَ إِنَّمَا قَتَلْتُ أَبَاکِ. پس ام کلثوم صدا زد: ای دشمن خدا امیرالمؤمنین را کشتی؟ او گفت: فقط پدرت را کشتم. قَالَتْ یَا عَدُوَّ اللَّهِ إِنِّی لَأَرْجُو أَنْ لَا یَکُونَ عَلَیْهِ بَأْسٌ قَالَ لَهَا... ام کلثوم گفت: ای دشمن خدا من امیدوارم که مشکلی برای او پیش نیاید. ابن ملجم به او گفت: إِذاً لَقَدْ وَ اللَّهِ ضَرَبْتُهُ ضَرْبَةً لَوْ قُسِمَتْ بَیْنَ أَهْلِ الْأَرْضِ لَأَهْلَکَتْهُمْ. به خدا سوگند ضربه ای به سر او زدم که اگر بین اهل زمین تقسیم شود هلاک می شوند
4.فضای عمومی جامعه التهابی که در جامعه بود فقط با قصاص ارام میشد. :
🔺در ادامه متن الارشاد دارد: فَأُخْرِجَ مِنْ بَیْنِ یَدَیْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع وَ إِنَّ النَّاسَ لَیَنْهَشُونَ لَحْمَهُ بِأَسْنَانِهِمْ کَأَنَّهُمْ سِبَاعٌ از نزد امام علیه السلام بیرون رفت در حالی که مردم با دندان هایشان گوشت بدن او را می دریدند گویی که آن ها درندگانی بودند وَ هُمْ یَقُولُونَ یَا عَدُوَّ اللَّهِ مَا ذَا فَعَلْتَ و می گفتند: ای دشمن خدا چه کار کردی؟ أَهْلَکْتَ أُمَّةَ مُحَمَّدٍ وَ قَتَلْتَ خَیْرَ النَّاس امت محمد صلی الله علیه و آله را نابود ساخته و بهترین مردم را کشتی. (حتی در روایات است بعد از دفنش هم او را نبش قبر کردند)
🔺در نامه ۴۷ حضرت چون از فضای عمومی مطلع است میفرماید: لَا تُمَثِّلُوا بِالرَّجُلِ فَإِنِّی سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص یَقُولُ إِیَّاکُمْ وَ الْمُثْلَةَ وَ لَوْ بِالْکَلْبِ الْعَقُور نهی از مثله به خاطر احتمال این کار توسط افراد بوده است حتی تا آنجا که در برخی منابع تاریخی آمده که مردم بعد از قصاص ابن ملجم هم میخواستند او را نبش قبر کنند
یا در برخی منابع دارد که مردم جنازه او را آتش زدند و... اگر چه این امور از جهت تاریخی و اعتقادی قابل پذیرش نیست ولی بیانگر خشم عمومی است و به خوبی نشان میدهد قصاص بهترین راه برای ابن ملجم بوده است
خطبه 149 از خطباه های بسیار مهم نهجالبلاغه است که لازم است به آن مراجعه شود.
اللهم اجعل عاقبة امرنا خیرا
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیانثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
علی جان!
یک حاجی در طواف داری به دهان/ یک حیدر در مصاف داری به دهان/ یک تیغ دو دم به دست داری آقا/ یک تیغ دو دم غلاف داری به دهان/
بسم الله الرحمن الرحیم
شرح خطبه ها
۱۴۰۲/۳/۹ - ۱۰ ذیقعده
💢 نامه ۲۳ 💢
موضوع : وصیت
و من کلام له (علیه السلام) قاله قبل مَوته على سبیل الوصیة لما ضربه ابن ملجم لعنه الله:
این نامه یکی از وصایای امیرالمومنین است. همانگونه که سید رضی در پایان نامه میفرماید؛ شبیه این جملات در خطبه ۱۴۹ نیز تکرار شده است.
💠وَصِیَّتِی لَکُمْ أَلَّا تُشْرِکُوا بِاللَّهِ شَیْئاً،
وصیت من به شما این است که چیزی را با خدا شریک نکنید.
در مقابل واژه شرک توحید است.
توحید باب تفعیل است یعنی یکی دانستن خدا (نه یکی بودن خدا، خدا یکی هست ولی مهم آن است که ما خدا را یکی بدانیم).
نفی شرک به معنای نفی انواع شرک است:
١.شرک در ذات مثل بت پرستی
٢.شرک در صفات یعنی دیگرانی را جز خدای متعال به طور استقلالی صاحب علم و قدرت و اثرگذاری دانستن.
٣.شرک در افعال یعنی عمل انسان قربه الی الله نباشد بلکه آلوده به ریا و سمعه و ... باشد.
انسان باید خدا پرست باشد:
برای هیچ کس و هیچ چیز در عبادت در طاعت، در دعا، در محبت، در استعانت، در توکل... وجود مستقل و دارای تاثیر قائل نباشد،
طبق فرمایش قرآن آیه ۱۲ سوره یوسف «وَمَا یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلَّاوَهُمْ مُشْرِکُونَ»
اکثر مومنان الوده به شرکند چرا که در ایمان و شرک در وجود افراد قابل جمعند.
✳️ دعای بعد از زیارت امام رضا:
رَبِّ إِنِّی أَسْتَغْفِرُکَ اسْتِغْفارَ حَیاءٍ،
خدایا من به سبب بی حیایی ام در مقابل تو استغفار میکنم
(این که خدا را ناظر اعمال ندانیم تا در مقابلش از انجام کارهای ناشایسته حیا کنیم یکی از نمونه های شرک است.)
وَأَسْتَغْفِرُکَ اسْتِغْفارَ رَجاءٍ،
از امید بستن به دیگران استغفار میکنم
( در مواقع بسیاری انسان به دیگران امید میبندد و این نیز نمونه ای از شرک است. )
وَأَسْتَغْفِرُکَ اسْتِغْفارَ إِنَابَةٍ ،
خدایا توبه میکنم به خاطر همه بازگشت هایم از تو
( دور شدن از خدا و بازگشت از مسیر الهی نیز یکی از انواع شرک است)
وَأَسْتَغْفِرُکَ اسْتِغْفارَ رَغْبَةٍ،
استغفار میکنم به خاطر همه امید و رغبتی که به دیگران بستم.
(این هم نمونه ای از شرک)
وَأَسْتَغْفِرُکَ اسْتِغْفارَ رَهْبَةٍ،
استغفار میکنم به خاطر ترسهایی که از دیگران داشتم (در حالی که تنها از خدا باید ترسید)
وَأَسْتَغْفِرُکَ اسْتِغْفارَ طَاعَةٍ...
استغفار به خاطر اطاعت از دیگران به چز خدا وَأَسْتَغْفِرُکَ اسْتِغْفَارَ إِخْلاصٍ...
اخلاص فقط باید در مقابل خدا باشد در غیر این صورت مرتکب شرکیم.
وَأَسْتَغْفِرُکَ اسْتِغْفَارَ ذِلَّةٍ...
انسان فقط باید در برابر خدا ذلیل باشد (شاید این استغفارها به خاطر آن شرک هایی باشد که ما انجام داده ایم و الان باید از آنها توبه کنیم)
دومین وصیت حضرت:
💠وَ مُحَمَّدٌ (صلی الله علیه وآله) فَلَا تُضَیِّعُوا سُنَّتَهُ،
در رابطه با وجود مبارک پیامبر وصیت میکند، مبادا سنتها از بین برود.
🔺سنت پیامبر به مجموع دستورات و عملکردهای پیامبر و اهل بیت گفته میشود که باید به همه آن عمل کرد نه اینکه بخشی از سنت را پذیرفت و برخی را رها کرد. سنت مجموع رفتار و گفتار پیامبر است.
🔺سنت در لغت به معنای روش است، برای رسیدن به هر هدفی باید روش های مناسب آن را نیز دانست. هم اینک ما در بسیاری از اهداف دچار نقص در روش هستیم.
حجاب از دستورات دینی است ولی روش مواجهه با کم حجاب، بی حجاب، معاند حجاب چیست؟
روش با نماز کردن شخص بی توجهه به نماز چیست؟
روش تاثیر گذاری معنوی روی بچه های کم سن و سال چیست؟
💠أَقِیمُوا هَذَیْنِ الْعَمُودَیْنِ وَ أَوْقِدُوا هَذَیْنِ الْمِصْبَاحَیْنِ،
بپاکنید این دو ستون و این دو چراغ را روشن کنید.[اَوقدوا]
تشبیه توحید و نبوت به دو ستون خیمه دین و دو چراغ راهنمای سعادت، تشبیه بلیغی است.
🔺عمود خواندنی و دانستنی نیست بلکه اقامه میخواهد، باید همه دست به دست هم بدهند و این عمود را بلند کنند.
مانند روایت امام باقر:
الصَّلَاةُ عَمُودُ الدِّینِ
نماز ستون دین است
مَثَلُهَا کَمَثَل عَمُودِ الْفُسْطَاطِ
مثال ان مانند ستون وسط خیمه است.
إِذَا ثَبَتَ الْعَمُودُ یَثْبُتُ الْأَوْتَادُ وَ الْأَطْنَابُ وَ إِذَا مَالَ الْعَمُودُ وَ انْکَسَرَ لَمْ یَثْبُتْ وَتِدٌ وَ لَا طُنُبٌ.
اگرعمود ثابت شود خیمه و طنابهایش ثابت میمانند و اگر تخریب شود و بشکند خیمه از هم میپاشد.
💠وَ خَلَاکُمْ ذَمٌّ
(در چنین صورتی مذمتی بر شما نخواهد بود) .
ابن میثم بحرانی در مورد این ضرب المثل میگوید: پادشاهی به دست شخصی کشته شد، وقتی پادشاه جدید انتخاب شد از او خواستند قاتل پادشاه را بگیردو مجازات کند، پادشاه گفت من دسترسی به او ندارم، او مانند عقاب دور از دسترس است. در پاسخ پادشاه این ضرب المثل ساخته شد:
اُطلبُ الأمر و خَلاکَ ذَمّ
(تو دنبال قاتل باش، اگر به او دست نیافتی مذمتی بر تو نخواهد بود)
💠أَنَا بِالْأَمْسِ صَاحِبُکُمْ وَ الْیَوْمَ عِبْرَةٌ لَکُمْ وَ غَداً مُفَارِقُکُمْ؛
من تا دیروز همنشین شما بودم و امروز عبرتی هستم برای شما و فردا هم از نزد شما خواهم رفت.
🔺زندگی هر انسانی به سه بخش تقسیم میشود:
1.همنشینی و مصاحبت با اطرافیان و مردم.
2.بیماری و درد و پیری که مایه عبرتی است برای اطرافیان.
3.مرگ و جدایی بین دوستان.
💠إِنْ أَبْقَ فَأَنَا وَلِیُّ دَمِی
اگر زنده ماندم اختیار قصاص یا عفو به عهده خودم است .
💠وَ إِنْ أَفْنَ فَالْفَنَاءُ مِیعَادِی
و اگر مُردم، مرگ وعده گاه من است.
💠وَ إِنْ أَعْفُ فَالْعَفْوُ لِی قُرْبَةٌ وَ هُوَ لَکُمْ حَسَنَةٌ
اگر عفو کنم این بخشش برای من تقرب به خدا و اگر شما بخشیدید برای شما هم حسنه ای است.
💠«فَاعْفُوا، أَلا تُحِبُّونَ أَنْ یَغْفِرَ اللَّهُ لَکُمْ.»
عفو برای رضای خدا کار خیر و عباتت است
🔺همانگونه که قرآن کریم قصاص را حیات میداند :
وَلَکُمْ فِی الْقِصاصِ حَیاةٌ یا أُولِى الاَْلْبابِ، دستورات فراوانی نیز در مورد عفو و گذشت داریم. البته توجه به این دو نکته مهم است:
قصاص یا عفو حق است و تنها اولیاء دم باید با رضا و رغبت هر کدام را انتخاب کنند، گاهی ایجاد فضای رسانه ای یا تهدید ها و ... باعث میشود اولیاء دم در کمال اختیار تصمیم نگیرند.
_تشخیص عفو یا قصاص بسته به تغییر حال قاتل است،چه بسا قاتلی بعد از ارتکاب قتل سر به راه شود و برگردد و چه بسا جری تر به مسیر جرم ادامه دهد که در این صورت:
ترحم بر پلنگ تیز دندان/ جفاکاری بود بر گوسفندان
💠وَ اللَّهِ مَا فَجَأَنِی مِنَ الْمَوْتِ وَارِدٌ کَرِهْتُهُ
به خدا قسم هیچ نشانه و اثری از مرگ به طور ناگهانی [فجاَنی]به من روی نیاورد که از آن کراهت داشته باشم
💠وَ لَا طَالِعٌ أَنْکَرْتُهُ
و هیچ گاه مرگ طلوع و جلوه ای برای من نداشت که من آن را زشت بشمارم.
💠وَ مَا کُنْتُ إِلَّا کَقَارِبٍ وَرَدَ
من مانند کسی هستم که در تاریکی شب دنبال آب باشد [قارب] و ناگهان به آب برسد
💠 وَ طَالِبٍ وَجَدَ
و دنبال گمشده ای باشد که ناگهان آن را پیدا کند.
💠 وَ ما عِنْدَ اللَّهِ خَیْرٌ لِلْأَبْرارِ.
زیرا آنچه نزد خداست برای نیکوکاران بهتر است.
🔺آیه "وَ ما عِنْدَ اللَّهِ خَیْرٌ لِلْأَبْرارِ"
دلیل است برای نترسیدن از مرگ چون ترس از مرگ به خاطر اعتقاد نداشتن به معاد یا عمل نکردن موافق با اعتقاد است. کسی که معاد باور باشد و عمل موافق انجام دهد نه تنها ترسی از مرگ ندارد بلکه از آن استقبال میکند.
🔺شهادت طلب بودن امیرالمومنین در
خطبه متقین:
وَ لَوْ لَا الْأَجَلُ الَّذِی کَتَبَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ لَمْ تَسْتَقِرَّ أَرْوَاحُهُمْ فِی أَجْسَادِهِمْ طَرْفَةَ عَیْنٍ شَوْقاً إِلَى الثَّوَابِ وَ خَوْفاً مِنَ الْعِقَاب...
اگر مدت عمرى نبود که خداوند برایشان مقرر داشته، به سبب شوقى که به پاداش نیک و بیمى که از عذاب روز بازپسین دارند، چشم بر هم زدنى جانهایشان در بدنهایشان قرار نمى گرفت.
🔺خطبه ۵ :
فَإِنْ أَقُلْ یَقُولُوا حَرَصَ عَلَى الْمُلْکِ
اگر از قدر و منزلتم بگویم تهمتم مى زنند که بر حکومت حریص است،
وَ إِنْ أَسْکُتْ یَقُولُوا جَزِعَ مِنَ الْمَوْتِ
و اگر ساکت بمانم مى گویند از مرگ ترسیده.
هَیْهَاتَ بَعْدَ اللَّتَیَّا وَ الَّتِی
هرگز، آن هم با آن همه مبارزات و جنگها،
وَ اللَّهِ لَابْنُ أَبِی طَالِبٍ آنَسُ بِالْمَوْتِ مِنَ الطِّفْلِ بِثَدْیِ أُمِّهِ
به خدا قسم عشق پسر ابو طالب به مرگ از علاقه کودک شیرخوار به پستان مادر بیشتر است.
بَلِ انْدَمَجْتُ عَلَى مَکْنُونِ عِلْمٍ
سکوتم محض اسرارى است که در سینه دارم .
لَوْ بُحْتُ بِهِ لَاضْطَرَبْتُمْ اضْطِرَابَ الْأَرْشِیَةِ فِی الطَّوِیِّ الْبَعِیدَة.
اگر بگویم همه شما مردم همچون ریسمانهاى بسته در دلو در اعماق چاه به لرزه خواهید آمد.
🔺خطبه ۱۷۱ در مواجهه صفین:
إِنْ أَظْهَرْتَنَا عَلَى عَدُوِّنَا فَجَنِّبْنَا الْبَغْیَ وَ سَدِّدْنَا لِلْحَقِّ
اگر ما را بر دشمن پیروزى دادى از ستم بر کنار دار، و به راه حق مستقیم ساز،
وَ إِنْ أَظْهَرْتَهُمْ عَلَیْنَا فَارْزُقْنَا الشَّهَادَةَ وَ اعْصِمْنَا مِنَ الْفِتْنَة
و اگر دشمن را بر ما غلبه دادى شهادت را نصیب ما گردان، و ما را از فتنه نگاه دار.
(قال السید الشریف رضی الله عنه: أقول و قد مَضى بعض هذا الکلام فیما تقدم من الخطب إلا أن فیه هاهنا زیادة أوجبَت تکریرُه)
سید رضی در این بخش میفرمایند: قسمتى از این سخن پیش از این (در سخن ۱۴۹) گذشت، ولى چون در این سخن اضافه اى بود لازم به تکرار دیدم.
🔺شبهه !!
در حالی که خود حضرت میفرماید:
«وَ إِنْ أَعْفُ فَالْعَفْوُ لِی قُرْبَةٌ وَ هُوَ لَکُمْ حَسَنَةٌ؛ فَاعْفُوا، أَلا تُحِبُّونَ أَنْ یَغْفِرَ اللَّهُ لَکُمْ» ؛ چرا امام حسن ابن ملجم را قصاص کردند؟؟؟
🔺پاسخ :
1.این وصیت عمومی حضرت بود و اختصاص به امام حسن نداشت:
مرحوم کلینی در کافی وصیت حضرت را اینگونه نقل میکند:
لَمَّا ضُرِبَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع حَفَّ بِهِ الْعُوَّادُ
چون امیر المؤمنین را ضربت زدند، اصحاب بر دور او درآمدند
وَ قِیلَ لَهُ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ أَوْصِ.
گفتند: یا على وصیّت کن،
فَقَالَ اثْنُوا لِی وِسَادَةً
فرمود: بالش براى من مهیا کنید و مرا تکیه دهید.
ثُمَّ قَالَ الْحَمْدُ لِلَّهِ حَقَّ قَدْرِهِ مُتَّبِعِینَ أَمْرَهُ وَ أَحْمَدُهُ کَمَا أَحَبَّ
حمد میکنم خدا را به حمدى که در خور بزرگوارى اوست و او میپسندد، درحالتى که متابعت کننده هستم امر او را.
وَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ الْوَاحِدُ الْأَحَدُ الصَّمَدُ کَمَا انْتَسَبَ
و شهادت میدهم به یگانگى خداوند واحد احد صمد چنانچه خود را به آن وصف نموده است،
أَیُّهَا النَّاسُ کُلُّ امْرِئٍ لَاقٍ فِی فِرَارِهِ مَا مِنْهُ یَفِرُّ وَ الْأَجَلُ مَسَاقُ النَّفْسِ إِلَیْهِ وَ الْهَرَبَ مِنْهُ مُوَافَاتُهُ کَمْ أَطْرَدْتُ الْأَیَّامَ
ایّها النّاس هر کس در گریختنش میرسد به آنچه از آن میگریزد، و هر جانى را میکشند بسوى أجل مقدّرش، و از مرگ گریختن عین رسیدن به مرگ است،
أَبْحَثُهَا عَنْ مَکْنُونِ هَذَا الْأَمْرِ
و چه بسیار تفکّر کردم در ایّام روزگار و تفکّر نمودم در مکنون علم قضا و قدر پروردگار،
فَأَبَى اللَّهُ عَزَّ ذِکْرُهُ إِلَّا إِخْفَاءَهُ هَیْهَاتَ عِلْمٌ مَکْنُونٌ
آن علمى است که حق تعالى نخواسته است که ظاهر گردد و در پرده هاى غیب مکنون و مخزون است.
أَمَّا وَصِیَّتِی فَأَنْ لَا تُشْرِکُوا بِاللَّهِ جَلَّ ثَنَاؤُهُ شَیْئاً وَ مُحَمَّداً ص فَلَا تُضَیِّعُوا سُنَّتَهُ
امّا وصیّت من بشما آن است که: شرک به خداوند بزرگوار نیاورید و هیچ چیز را در عبادت با او شریک مگردانید، سنّت و طریقه محمّد صلیاللهعلیهوآلهوسلم را ضایع مکنید...
2 .توصیه حضرت به قصاص در نامه ۴۷:
یَا بَنِی عَبْدِ الْمُطَّلِبِ لَا أُلْفِیَنَّکُمْ تَخُوضُونَ دِمَاءَ ع صراحتا به قصاص ابن ملجم دستور میدهد)
3.مواجهه حضرت با ابن ملجم در مسجد کوفه و تصریح به قصاص:
الارشاد شیخ مفید: فَلَمَّا أُدْخِلَ ابْنُ مُلْجَمٍ عَلَى أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ
هنگامی که ابن ملجم بر امیرالمؤمنین علیه السلام وارد شد امام به او نگاه کرد و فرمود
نَظَرَ إِلَیْهِ ثُمَّ قَالَ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ إِنْ أَنَا مِتُّ فَاقْتُلُوهُ کَمَا قَتَلَنِی وَ إِنْ سَلِمْتُ رَأَیْتُ فِیهِ رَأْیِی.
جان در مقابل جان، اگراز دنیا رفتم او را طوری بکشید که مرا کشت ولی اگر زنده ماندم خودم می دانم با او چه بکنم.
فَقَالَ ابْنُ مُلْجَمٍ وَ اللَّهِ لَقَدِ ابْتَعْتُهُ بِأَلْفٍ وَ سَمَمْتُهُ بِأَلْفٍ فَإِنْ خَانَنِی فَأَبْعَدَهُ اللَّهُ.
ابن ملجم گفت: به خدا سوگند آن شمشیر را با هزار دینار خریده و هزار درهم دیگر داده ام که آن را به زهر آب داده اند، اگر بر من خیانت کند خداوند آن را دور گرداند.
قَالَ وَ نَادَتْهُ أُمُّ کُلْثُومٍ یَا عَدُوَّ اللَّهِ تَلْتَ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ ع قَالَ إِنَّمَا قَتَلْتُ أَبَاکِ.
پس ام کلثوم صدا زد: ای دشمن خدا امیرالمؤمنین را کشتی؟ او گفت: فقط پدرت را کشتم.
قَالَتْ یَا عَدُوَّ اللَّهِ إِنِّی لَأَرْجُو أَنْ لَا یَکُونَ عَلَیْهِ بَأْسٌ قَالَ لَهَا...
ام کلثوم گفت: ای دشمن خدا من امیدوارم که مشکلی برای او پیش نیاید. ابن ملجم به او گفت:
إِذاً لَقَدْ وَ اللَّهِ ضَرَبْتُهُ ضَرْبَةً لَوْ قُسِمَتْ بَیْنَ أَهْلِ الْأَرْضِ لَأَهْلَکَتْهُمْ.
به خدا سوگند ضربه ای به سر او زدم که اگر بین اهل زمین تقسیم شود هلاک می شوند
4.فضای عمومی جامعه التهابی که در جامعه بود فقط با قصاص ارام میشد. :
🔺در ادامه متن الارشاد دارد:
فَأُخْرِجَ مِنْ بَیْنِ یَدَیْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع وَ إِنَّ النَّاسَ لَیَنْهَشُونَ لَحْمَهُ بِأَسْنَانِهِمْ کَأَنَّهُمْ سِبَاعٌ
از نزد امام علیه السلام بیرون رفت در حالی که مردم با دندان هایشان گوشت بدن او را می دریدند گویی که آن ها درندگانی بودند
وَ هُمْ یَقُولُونَ یَا عَدُوَّ اللَّهِ مَا ذَا فَعَلْتَ
و می گفتند: ای دشمن خدا چه کار کردی؟
أَهْلَکْتَ أُمَّةَ مُحَمَّدٍ وَ قَتَلْتَ خَیْرَ النَّاس
امت محمد صلی الله علیه و آله را نابود ساخته و بهترین مردم را کشتی.
(حتی در روایات است بعد از دفنش هم او را نبش قبر کردند)
🔺در نامه ۴۷ حضرت چون از فضای عمومی مطلع است میفرماید:
لَا تُمَثِّلُوا بِالرَّجُلِ فَإِنِّی سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص یَقُولُ إِیَّاکُمْ وَ الْمُثْلَةَ وَ لَوْ بِالْکَلْبِ الْعَقُور
نهی از مثله به خاطر احتمال این کار توسط افراد بوده است حتی تا آنجا که در برخی منابع تاریخی آمده که مردم بعد از قصاص ابن ملجم هم میخواستند او را نبش قبر کنند
یا در برخی منابع دارد که مردم جنازه او را آتش زدند و... اگر چه این امور از جهت تاریخی و اعتقادی قابل پذیرش نیست ولی بیانگر خشم عمومی است و به خوبی نشان میدهد قصاص بهترین راه برای ابن ملجم بوده است
خطبه 149 از خطباه های بسیار مهم نهجالبلاغه است که لازم است به آن مراجعه شود.
اللهم اجعل عاقبة امرنا خیرا