🔵من کتاب له (علیه السلام) إلى عبد الله بن العباس رحمه الله تعالى
نامه حضرت به عبدالله بن عباس نوشته اند
عبدالله بن عباس می گفت هیچ کلامی بعد از کلام رسول خدا صلی الله علیه و آله مفید تر از این کلام برای من نبود
عبدالله بن عباس از نظر علمی و دینی جایگاه والایی داشت از اصحاب رسول خدا و از خاندان ایشان بود
🔵 شأن صدور نامه ؛
اگر چه برخی نقلها اشاره دارند که عبدالله بن عباس دچار لغزش در امور مالی شد و این خبر به حضرت رسید و او را توبیخ کرد، ولی از برخی نقلهای تاریخی به دست می آید این افتراها به خاطر قرابت عبدالله بن عباس به امیرالمومنین و جایگاه خاص او در جریان جنگ جمل است که یکی از جناحین لشکر تحت فرماندهی عبدالله بن عباس بود.
ابن اعثم کوفی در الفتوح ج4 ص 240 و مکاتیب الائمه ماجرا را اینگونه نقل میکنند (تلفیقی از هر دو کتاب):
🔷بعث علی إلى عبد الله بن العباس وهو عامله على البصره
حضرت خطاب به عبدالله بن عباس که حاکم در بصره بود فرمود
🔷یأمره أن یخرج إلى الموسم فیقیم الحج للناس.
یک سالی نماینده حصرت جهت حج که( در اصطلاح امیر الحاجگویند ) امورات حج را سر و سامان دهد .
🔹قال: فدعا عبد الله بن عباس بأبی الأسود الدؤلی فاستخلفه على صلاة البصرة
ابی الاسود دوئلی (از شیعیان حضرت) برای نماز و مسائل عبادی مردم جایگزین کرد
🔹ودعا بزیاد بن أبیه فجعله على الخراج،
و زیاد بن ابیه را برای امور مالیاتی و خراج گذاشت
🔹 وتجهز عبد الله بن عباس وخرج إلى الموسم.
و عبداله بن عباس جهت حج خارج شد .
🔹و جرت بین أبی الأسود و زیاد بن أبیه منافرة،
بین آن دو نماینده اختلاف افتاد
🔹فهجاه أبو الأسود وقال فیه هذه الأبیات...
ثم بلغ أبا الأسود بعد ذلک [أن] زیادا یشتمه ویقول فیه القبیح...
با الفاظ بد با هم بحث کردند .
🔹و قدم عبد الله بن العباس من الحج، فأقبل إلیه زیاد بن أبیه فشکا إلیه أبا الأسود الدؤلی وذکر أنه قد هجاه،
عبدالله بن عباس از سفر برگشت و زیاد بن ابیه زودتر نزد او رفت واز دوئلی شکایت کرد.
🔷 فأرسل إلیه ابن عباس فدعاه
ابن عباس دنبال دوئلی فرستاد.
🔹فقال: أما والله لو کنت من البهائم لکنت جملا، و لو کنت للجمل راعیا لما بلغت به المرعى ولا أحسنت القیام علیه فی الماء، ما لک و للأحرار!
به او گفت اگر تو بهائم شده بودی شتر بودی اگر چوپان شده بودی نمی توانستی حیوانات را چرا ببری یعنی تو مسئولیت خود را خوب انجام ندادی هجو کردی
🔹فخرج أبو الأسود من عند ابن عباس مغضبا، ثم کتب إلى علی بن أبی طالب
دوئلی خارج شد و نامه به امیر علیه السلام نوشت.
نامه ابوالاسود دوئلی به امیرالمومنین:
أما بعد، فإن الله تبارک وتعالى قد جعلک یا أمیر المؤمنین والیا مؤتمنا وراعیا مسؤولا ،
بعداز حمد و ثنای الهی یا امیرالمومنین ما شما را حاکم مورد اعتماد و حاکم مسئول می دانیم
ولا تأکل أموالهم ولا ترتشی فی أموالهم ، وان ابن عمک هذا قد أکل مال الله بغیر حق،
نوشت عبدالله بن عباس مال مردم را بالا می کشد دست در بیت المال برده.
فلم یسعنی کتمانک ذلک، فانظر رحمک الله فیما ههنا
من نمیتوانم حقایق را گزارش نکنم آقا به داد حکومت و اسلام برسید.
و اکتب إلیّ برأیک فیما أحببت من ذلک- إن شاء الله-.
بیت المال را مانند زمان عثمان اداره می کنداو را خلع و آنکه می پسندی جانشین او بگمار.
⏪میرزا مهدی صادقی میگوید:
از آنجایی که ظاهر این حرف دروغ بود و هیچ دلیل بر این خیانت مالی موجود نیست بعید است ابوالاسود دوئلی این نامه را نوشته باشد و چه بسا دشمنان و زخم خوردگان از ابن عباس برای برکناری او این نامه را نوشته باشند و به نام او جعل کرده باشند.
تا دینار آخر باید حساب و کتاب کنی و صورتحساب را برسانی .
عبدالله بن عباس دوباره نوشت:
🔷وایم اللَّهِ، لأنْ ألقى اللَّه بما فی بَطن هذه الأرض من عِقْیانها ومُخبئها
بخدا قسم ، اگر تمام ذخایر زمین برایم رو شود و در اختیار من قرار گیرد من حاضر نیستم مال الله در دست من بیاید ،
🔷 وبما على ظَهرها من طِلاعها ذَهَباً، أحبُّ إلیَّ من أن ألقى اللَّه وقد سَفکتُ دِماءَ هَذهِ الأُمَّةِ لأنالَ بِذلِکَ المُلْکَ والإمْرَةَ. ابعث إلى عَملِکَ مَن أحبَبْتَ، فإنِّی ظاعِنٌ. والسَّلام.
...انچه می دانید آن را عمل کنید
🔷 فکتب إلیه علی بن أبی طالب رضی الله عنه بکتاب یعذله فیه على غضبه ویکذب من سعى به إلیه وأعاده إلى عمله.
حضرت او را از غضب بر حذر داشت و فرمود به کار خود برگرد و ادامه بده او را به سمت خود برگرداند .
🔺نکته:
اینکه ابن عباس میگوید بهترین سخن بعد از سخنان پیامبر این کلام بود چون حضرت به او فهماند ناراحتی و قهر باید الهی باشد نه نفسانی.
ولی وقتی اجلی برسد این نگهبانان وی را با اجل تنها میگذارند.
🔹فَلْیَکُنْ سُرُورُکَ بِمَا نِلْتَ مِنْ آخِرَتِکَ
باید اینگونه باشد شادی تو در بدست آوردن [نِلتَ]آخرت باشد
🔹وَ لْیَکُنْ أَسَفُکَ عَلَى مَا فَاتَکَ مِنْهَ
غم و ناراحتی تو باید برای از دست دادن آخرت باشد .
اگر مالی از دست دادی ناراحت نشو اگر نماز صبح قضا شد ناراحت شو.
⏪در نسخه مرحوم کلینی در این قسمت نامه چند جمله اضافه در کافی دارد: فَلْیَکُنْ سُرُورُکَ بِمَا قَدَّمْتَ مِنْ عَمَلٍ صَالِحٍ أَوْ حُکْمٍ أَوْ قَوْلٍ وَ لْیَکُنْ أَسَفُکَ فِیمَا فَرَّطْتَ فِیهِ مِنْ ذَلِکَ وَ دَعْ مَا فَاتَکَ مِنَ الدُّنْیَا
باید تو شاد باشى برای آنچه پیش میفرستی از عمل صالح یا حکم و قضاوت عادلانه و گفتار شایسته. و باید افسوس تو از کوتاهی تو باشد که در این امور روا داشتی.
🔺نکته 🔺
الف) مواهب دنیا بر دو گونه است:
1. بخشى از آن با سعى و کوشش به دست مى آید و با سستى و تنبلى از دست مى رود. (این بخش در محدوده اختیارات انسان است) و آیه شریفه ؛
لَّیْسَ لِلاْنْسانِ إِلاّ ما سَعى
2. بخشى دیگر چنان است که بدون سعى و کوشش در اختیار او قرار مى گیرد و قسمتى چنان است که به هر حال از دست مى رود، هرچند نهایت سعى و تلاش را بنماید. (این بخش در محدوده قضا و قدر حتمى است که از اختیار انسان بیرون است.)
قضا و قدر در تکوین است نه تشریع کسی نمی تواند بگوید خدا خواست من گناه کنم یا امام حسین را بکشم، ولی در اموری که مربوط به وظایف انسان نیست قضا و قدر راه دارد.
ب) ولی مواهب آخرت همه از نوع به دست آوردن است، کسب است.
(حتی خود شفاعت و عفو الهی هم نیازمند مقدمات و اکتساباتی است که بدون آن اصل شفاعت محقق نمیشود)
✳️در غرر الحکم فرمود :
الْجَنَّةُ غَایَةُ السَّابِقِینَ.
سبقت و مسابقه با حرکت و عرق ریختن و به دست آوردن همراه است.
دنیا لحظه اى بیش نیست. آن چه از آن گذشته، جاى شادى و غم ندارد و از آن چه نیامده نیز خبر ندارى. پس لحظه اى را که در آن به سر مى برى، صبور باش چنان که گویى خوشبخت و نکو حالى.
مانند کسی عمل صالح انجام بده که آرزویی در گذشته ها ندارد چرا که غم و شادی اش گذشته و امیدی به آینده ندارد چون نیامده است و همه همتش را خرج امروز میکند.
این شعر را سعدی از مضمون روایات گفته) نهج السعاده ج3 ص237
ثانیا. از آنجایی که ما دارای هدف خاصی از خلقت هستیم بنا نیست همه سرمایه ها را از جمله عمر، انرژی، همت و ... را صرف به دست آوردن شادی و دفع غم کنیم چرا که از هدف اصلی خلقت باز می مانیم.
کسی که همه همتش آن است شادی خلق کند، و طبعا شادی های کوچک آرام آرام تبدیل به بزرگ و بزرگتر میشوند هیچ گاه فرصت حرکت به سمت هدف را ندارد چون انسان کمال طلب است اول با دوچرخه خوشحال میشود بعد با خانه، بعد با ساعت میلیاردی و..
/// اول تلاش میکند غمی به نام "مرگ عزیزان" را با چاره جویی دفع کند، بعد از کوچکترین مشکلاتی عاصی میشود و تلاش میکند در رفاه مطلق باشد.
(بهتر بخورد، بهتر بپوشد، کمتر به درد مردم توجه کند تا هیچ مشکلی در زندگی اش پیش نیاید)،
بعد میخواهد از غم مردن نجات پیدا کند، کسی که تمام همتش دفع غم هاست کی به خدا و هدف خلقت توجه میکند.
🔺نکته: 🔺
البته برای کسانی که اهل خدا باشند :
1. خلق شادی مساوی با ثروت و خرید کردن و... نیست بلکه انفاق کردن عامل شادی اوست، عبادت برایش نشاط دارد، با گریه بر مصائب امام حسین تشفی خاطر پیدا میکند. (در این صورت خلق شادی عین هدف خلقت است.)
2. دفع غم مساوی با فرار از قوانین عالم و تن دادن به هر ذلت و معصیتی برای نجات از مشکلات نیست بلکه دفع غم مومن یعنی: زدودن مشکلات از دل مردم، تسلی دادن به انسان های مصیبت زده و شریک غم او شدن .( در این صورت دفع غم عین هدف خلقت است)
✅ امام زمان عج غم عالم را دارند و این با آیه ی
《ان اولیاء الله لا خوف علیهم و لا هم یحزنون ؛ یونس - ۶۲》
منافاتی ندارد،حضرت غم خود ندارند غم دیگران دارند .
🔺نکته: 🔺
تاسف نخوردن به معنای ترک عاطفه نیست، عاطفه و احساس در نهاد انسان است ولی نباید این احساسات بر عقل غالب شوند و انسان را به شرک و کفر و بازماندن از هدف خلفت بکشانند:
بسم الله الرحمن الرحیم
شرح نامه ها
۱۴۰۲/۳/۸ . ۸ذیقعده
💢 نامه ۲۲ 💢
🔵من کتاب له (علیه السلام) إلى عبد الله بن العباس رحمه الله تعالى
نامه حضرت به عبدالله بن عباس نوشته اند
عبدالله بن عباس می گفت هیچ کلامی بعد از کلام رسول خدا صلی الله علیه و آله مفید تر از این کلام برای من نبود
عبدالله بن عباس از نظر علمی و دینی جایگاه والایی داشت از اصحاب رسول خدا و از خاندان ایشان بود
🔵 شأن صدور نامه ؛
اگر چه برخی نقلها اشاره دارند که عبدالله بن عباس دچار لغزش در امور مالی شد و این خبر به حضرت رسید و او را توبیخ کرد، ولی از برخی نقلهای تاریخی به دست می آید این افتراها به خاطر قرابت عبدالله بن عباس به امیرالمومنین و جایگاه خاص او در جریان جنگ جمل است که یکی از جناحین لشکر تحت فرماندهی عبدالله بن عباس بود.
ابن اعثم کوفی در الفتوح ج4 ص 240 و مکاتیب الائمه ماجرا را اینگونه نقل میکنند (تلفیقی از هر دو کتاب):
🔷بعث علی إلى عبد الله بن العباس وهو عامله على البصره
حضرت خطاب به عبدالله بن عباس که حاکم در بصره بود فرمود
🔷یأمره أن یخرج إلى الموسم فیقیم الحج للناس.
یک سالی نماینده حصرت جهت حج که( در اصطلاح امیر الحاجگویند ) امورات حج را سر و سامان دهد .
🔹قال: فدعا عبد الله بن عباس بأبی الأسود الدؤلی فاستخلفه على صلاة البصرة
ابی الاسود دوئلی (از شیعیان حضرت) برای نماز و مسائل عبادی مردم جایگزین کرد
🔹ودعا بزیاد بن أبیه فجعله على الخراج،
و زیاد بن ابیه را برای امور مالیاتی و خراج گذاشت
🔹 وتجهز عبد الله بن عباس وخرج إلى الموسم.
و عبداله بن عباس جهت حج خارج شد .
🔹و جرت بین أبی الأسود و زیاد بن أبیه منافرة،
بین آن دو نماینده اختلاف افتاد
🔹فهجاه أبو الأسود وقال فیه هذه الأبیات...
ثم بلغ أبا الأسود بعد ذلک [أن] زیادا یشتمه ویقول فیه القبیح...
با الفاظ بد با هم بحث کردند .
🔹و قدم عبد الله بن العباس من الحج، فأقبل إلیه زیاد بن أبیه فشکا إلیه أبا الأسود الدؤلی وذکر أنه قد هجاه،
عبدالله بن عباس از سفر برگشت و زیاد بن ابیه زودتر نزد او رفت واز دوئلی شکایت کرد.
🔷 فأرسل إلیه ابن عباس فدعاه
ابن عباس دنبال دوئلی فرستاد.
🔹فقال: أما والله لو کنت من البهائم لکنت جملا، و لو کنت للجمل راعیا لما بلغت به المرعى ولا أحسنت القیام علیه فی الماء، ما لک و للأحرار!
به او گفت اگر تو بهائم شده بودی شتر بودی اگر چوپان شده بودی نمی توانستی حیوانات را چرا ببری یعنی تو مسئولیت خود را خوب انجام ندادی هجو کردی
🔹فخرج أبو الأسود من عند ابن عباس مغضبا، ثم کتب إلى علی بن أبی طالب
دوئلی خارج شد و نامه به امیر علیه السلام نوشت.
نامه ابوالاسود دوئلی به امیرالمومنین:
أما بعد، فإن الله تبارک وتعالى قد جعلک یا أمیر المؤمنین والیا مؤتمنا وراعیا مسؤولا ،
بعداز حمد و ثنای الهی یا امیرالمومنین ما شما را حاکم مورد اعتماد و حاکم مسئول می دانیم
ولا تأکل أموالهم ولا ترتشی فی أموالهم ، وان ابن عمک هذا قد أکل مال الله بغیر حق،
نوشت عبدالله بن عباس مال مردم را بالا می کشد دست در بیت المال برده.
فلم یسعنی کتمانک ذلک، فانظر رحمک الله فیما ههنا
من نمیتوانم حقایق را گزارش نکنم آقا به داد حکومت و اسلام برسید.
و اکتب إلیّ برأیک فیما أحببت من ذلک- إن شاء الله-.
بیت المال را مانند زمان عثمان اداره می کنداو را خلع و آنکه می پسندی جانشین او بگمار.
⏪میرزا مهدی صادقی میگوید:
از آنجایی که ظاهر این حرف دروغ بود و هیچ دلیل بر این خیانت مالی موجود نیست بعید است ابوالاسود دوئلی این نامه را نوشته باشد و چه بسا دشمنان و زخم خوردگان از ابن عباس برای برکناری او این نامه را نوشته باشند و به نام او جعل کرده باشند.
جواب نامه حضرت به ابوالاسود :
🔷أمَّا بَعدُ؛ فَمِثلُکَ نصَحَ الإمامَ والأُمَّةَ، ودلَّ علَى الحَقِّ، وقَد کَتبْتُ إلى صاحِبِکَ فیما ذکَرتَ مِن أمرِهِ وَلم أُعلِمْهُ بکِتابِکَ إلیَّ...
حضرت به دوئلی نامه نوشت که کار خوبی کردی به ما نامه نوشتی اگر جایی مسئولی خبط کرد همه مطالبه کنید .
حضرت به عبدالله بن عباس نامه نوشت:
🔷أمَّا بَعدُ؛ یابنَ العَبَّاسِ فَقد بَلغَنِی عَنْکَ أُمُورٌ، اللَّهُ أعلَمُ بِها،
خبرهایی به من رسیده که خدا به آن آگاه تر است.
🔷فَإنْ تَکُنْ حَقَّاً فَلَسْتُ أرْضاها لَکَ
اگر این حرفها راست باشد که من اصلا فکر نمی کردم تو اینطور باشی .
🔷وإنْ تَکُن باطِلًا فَإثمُها على مَن اقتَرفَها،
اگر هم دروغ باشد دروغگو عذاب می بیند.
🔷فَإذا ورَدَ علَیکَ کِتابی هذا فأَعْلِمْنِی فی جوابِهِ ما أخذْتَ مِن مَالِ البَصرَةِ، من أینَ أخَذتَهُ، و فِیمَ وضَعْتَه.
اما برای اینکه من جواب و ادله داشته باشم تمام مالیات ومخارج ، هزینه نیروها ، مخارج نظامی مکتوب کن به من بفرست .
جواب نامه ابن عباس به امیرالمومنین:
🔷 قال: فکتب إلیه ابن عباس:
أمَّا بَعدُ؛ فَإنَّ کُلَّ الَّذی بَلَغَکَ باطِلٌ، و أنا لِمَا تحت یدیّ ضابط،
عبدالله بن عباس نامه را دید ناراحت شد
نامه نوشت به من دروغ بستند. من ضابطه مند هستم
🔷و علیه حافِظٌ، فلا تُصَدِّقْ علَیَّ الظَّنین.
از چشم خود بیشتر مراقب بیت المال هستم. و این دروغگوها را برضد من تصدیق نکنید .
🔷قال: ثم اعتزل ابن عباس عمل البصرة و قعد فی منزله،
ابن عباس قهر کردوگفت نمی خواهم از والیان باشم درخانه نشست.
امیرالمومنین نامه نوشت:
🔷أمَّا بَعدُ؛ فإنَّهُ لا یَسَعُنِی تَرْکُکَ حَتَّى تُعلِمَنی ما أخَذْتَ مِنَ الجِزْیَةِ مِن أیْنَ أخَذْتَهُ،
حضرت دوباره نامه نوشت که اینطور نمیشود، حال که تو مسئولیت به عهده گرفتی قهر کنی!
🔷و ما وضَعتَ مِنها أینَ وضَعْتَهُ. فاتَّقِ اللَّهَ، فِیما ائتمَنْتُکَ عَلیهِ، واستَرْعَیْتُکَ إیَّاه.
تا دینار آخر باید حساب و کتاب کنی و صورتحساب را برسانی .
عبدالله بن عباس دوباره نوشت:
🔷وایم اللَّهِ، لأنْ ألقى اللَّه بما فی بَطن هذه الأرض من عِقْیانها ومُخبئها
بخدا قسم ، اگر تمام ذخایر زمین برایم رو شود و در اختیار من قرار گیرد من حاضر نیستم مال الله در دست من بیاید ،
🔷 وبما على ظَهرها من طِلاعها ذَهَباً، أحبُّ إلیَّ من أن ألقى اللَّه وقد سَفکتُ دِماءَ هَذهِ الأُمَّةِ لأنالَ بِذلِکَ المُلْکَ والإمْرَةَ. ابعث إلى عَملِکَ مَن أحبَبْتَ، فإنِّی ظاعِنٌ. والسَّلام.
...انچه می دانید آن را عمل کنید
🔷 فکتب إلیه علی بن أبی طالب رضی الله عنه بکتاب یعذله فیه على غضبه ویکذب من سعى به إلیه وأعاده إلى عمله.
حضرت او را از غضب بر حذر داشت و فرمود به کار خود برگرد و ادامه بده او را به سمت خود برگرداند .
🔺نکته:
اینکه ابن عباس میگوید بهترین سخن بعد از سخنان پیامبر این کلام بود چون حضرت به او فهماند ناراحتی و قهر باید الهی باشد نه نفسانی.
متن نامه نهج البلاغه به ابن عباس :
🔹امَّا بَعْدُ، فَإِنَّ الْمَرْءَ قَدْ یَسُرُّهُ دَرْکُ مَا لَمْ یَکُنْ لِیَفُوتَهُ
انسان ]مَرء]گاهی به چیزی که آن را درک کرد، وبه آن رسید[درکُ] شاد می شود در حالیکه اصلا بنا نبود که به او نرسد و از او گرفته شود.[لیَفوتُهُ]
🔹وَ یَسُوؤُهُ فَوْتُ مَا لَمْ یَکُنْ لِیُدْرِکَهُ
اگر چیزی از او گرفته شد ناراحت میشود[یَسووُهُ] در حالیکه از ازل بنا نبود به آن برسد [لِیُدرکه]
✅ یک اصل اعتقادی : (آنچه را انسان باید به آن برسد میرسد، و آنچه را که نباید، نمیرسد)
این در تشریع نیست (در نماز و ...)
ولی در تکوین هست (خدا می نویسد )
✳️ بَابُ فَضْلِ الْیَقِین مرحوم کلینی درکافی :(این حرفها برای مرحله یقین است)
1. شانس و تصادف در عالم نداریم:
کَانَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع یَقُولُ لَا یَجِدُ عَبْدٌ طَعْمَ الْإِیمَانِ حَتَّى یَعْلَمَ
حدیث: هیچ یک از شما مزه ایمان را نچشد، تا آنکه بداند،
أَنَّ مَا أَصَابَهُ لَمْ یَکُنْ لِیُخْطِئَهُ
آنچه باو رسیده، ممکن نبود که از او بگذرد و به او نرسد.
وَ أَنَّ مَا أَخْطَأَهُ لَمْ یَکُنْ لِیُصِیبَهُ
و آنچه از او گذشته(یا دفع شد ) ممکن نبود که باو برسد
وَ أَنَّ الضَّارَّ النَّافِعَ هُوَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ.
شانس وجود ندارد، ضرر زننده ،نفع رساننده فقط خدا است .
زیرا قوه ایى قادر ، حکیم ، مهربان ، مشرف بر این جهانست و مواهب و عطایاى خویش را طبق مصلحت و استعداد افراد تقسیم میکند.
✳️ سَعِیدِ بْنِ قَیْسٍ الْهَمْدَانِیِّ قَالَ: نَظَرْتُ یَوْماً فِی الْحَرْبِ إِلَى رَجُلٍ عَلَیْهِ ثَوْبَانِ
2. حدیث: سعید بن قیس همدانی : روزى در میدان جنگ مردى را دیدم که تنها دو جامه بر تن داشت (بدون زره و کلاهخود)
فَحَرَّکْتُ فَرَسِی فَإِذَا هُوَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع فَقُلْتُ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ فِی مِثْلِ هَذَا الْمَوْضِعِ
اسبم را بجانبش حرکت دادم، دیدم امیر المؤمنین علیه السّلام است. عرض کردم: یا أمیر المؤمنین! در چنین جایى (با این لباس)؟
فَقَالَ نَعَمْ یَا سَعِیدَ بْنَ قَیْسٍ إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ عَبْدٍ إِلَّا وَ لَهُ مِنَ اللَّهِ حَافِظٌ وَ وَاقِیَةٌ مَعَهُ مَلَکَانِ یَحْفَظَانِهِ
فرمود: آرى، اى سعید بن قیس! هیچ بندهئى نیست جز آنکه براى او از جانب خدا بعنوان نگهبان و نگهدار، دو فرشته است که او را نگه میدارند.
مِنْ أَنْ یَسْقُطَ مِنْ رَأْسِ جَبَلٍ أَوْ یَقَعَ فِی بِئْرٍ
از اینکه از سر کوهى سرنگون نشود یا در چاهى بیفتد،
فَإِذَا نَزَلَ الْقَضَاءُ خَلَّیَا بَیْنَهُ وَ بَیْنَ کُلِّ شَیْءٍ
و چون قضاء خدا فرود آید (اجلش برسد) او را نسبت بهمه چیز واگذارندو رها کنند.
خَرَجَ عَلِیٌّ یَوْمَ صِفِّینَ وَ فِی یَدِهِ عَنَزَةٌ
علی علیه السلام
3. حدیث : در یکی از روزهای جنگ صفین امیر مومنان در حالیکه در دست خود فقط نیزه کوچکی(عنزه) داشت بیرون آمد.
فَمَرَّ عَلَى سَعِیدِ بْنِ قَیْسٍ الْهَمْدَانِیِّ فَقَالَ لَهُ سَعِیدٌ أَ مَا تَخْشَى یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ أَنْ یَغْتَالَکَ أَحَدٌ وَ أَنْتَ قُرْبَ عَدُوِّکَ
سعید بن قیس همدانی به او گفت: ای امیر مؤمنان آیا بیم آن نداری که در این حال که نزدیک دشمن هستی کسی به تو سوء قصد کند؟
فَقَالَ لَهُ عَلِیٌّ إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَحَدٍ إِلَّا عَلَیْهِ مِنَ اللَّهِ حَفَظَةٌ یَحْفَظُونَهُ مِنْ أَنْ یَتَرَدَّى فِی قَلِیبٍ
انسانها از جانب خدا حافظانی دارند که او را از این که به چاهی بیفتد
أَوْ یَخِرَّ عَلَیْهِ حَائِطٌ
یا دیواری بر او فرو ریزد
أَوْ تُصِیبَهُ آفَةٌ
یا گزندی به وی رسد نگهبانی میکنند،
فَإِذَا جَاءَ الْقَدَرُ خَلَّوْا بَیْنَهُ وَ بَیْنَهُ.
ولی وقتی اجلی برسد این نگهبانان وی را با اجل تنها میگذارند.
🔹فَلْیَکُنْ سُرُورُکَ بِمَا نِلْتَ مِنْ آخِرَتِکَ
باید اینگونه باشد شادی تو در بدست آوردن [نِلتَ]آخرت باشد
🔹وَ لْیَکُنْ أَسَفُکَ عَلَى مَا فَاتَکَ مِنْهَ
غم و ناراحتی تو باید برای از دست دادن آخرت باشد .
اگر مالی از دست دادی ناراحت نشو اگر نماز صبح قضا شد ناراحت شو.
⏪در نسخه مرحوم کلینی در این قسمت نامه چند جمله اضافه در کافی دارد: فَلْیَکُنْ سُرُورُکَ بِمَا قَدَّمْتَ مِنْ عَمَلٍ صَالِحٍ أَوْ حُکْمٍ أَوْ قَوْلٍ وَ لْیَکُنْ أَسَفُکَ فِیمَا فَرَّطْتَ فِیهِ مِنْ ذَلِکَ وَ دَعْ مَا فَاتَکَ مِنَ الدُّنْیَا
باید تو شاد باشى برای آنچه پیش میفرستی از عمل صالح یا حکم و قضاوت عادلانه و گفتار شایسته. و باید افسوس تو از کوتاهی تو باشد که در این امور روا داشتی.
🔺نکته 🔺
الف) مواهب دنیا بر دو گونه است:
1. بخشى از آن با سعى و کوشش به دست مى آید و با سستى و تنبلى از دست مى رود. (این بخش در محدوده اختیارات انسان است) و آیه شریفه ؛
لَّیْسَ لِلاْنْسانِ إِلاّ ما سَعى
2. بخشى دیگر چنان است که بدون سعى و کوشش در اختیار او قرار مى گیرد و قسمتى چنان است که به هر حال از دست مى رود، هرچند نهایت سعى و تلاش را بنماید. (این بخش در محدوده قضا و قدر حتمى است که از اختیار انسان بیرون است.)
قضا و قدر در تکوین است نه تشریع کسی نمی تواند بگوید خدا خواست من گناه کنم یا امام حسین را بکشم، ولی در اموری که مربوط به وظایف انسان نیست قضا و قدر راه دارد.
ب) ولی مواهب آخرت همه از نوع به دست آوردن است، کسب است.
(حتی خود شفاعت و عفو الهی هم نیازمند مقدمات و اکتساباتی است که بدون آن اصل شفاعت محقق نمیشود)
✳️در غرر الحکم فرمود :
الْجَنَّةُ غَایَةُ السَّابِقِینَ.
سبقت و مسابقه با حرکت و عرق ریختن و به دست آوردن همراه است.
_ نامه 21 :
《وَ إِنَّمَا الْمَرْءُ مَجْزِیٌّ بِمَا أَسْلَفَ وَ قَادِمٌ عَلَى مَا قَدَّمَ》
انسان سر سفره اعمال خود مهمان است هر چه اینجا انجام دادیم در قیامت آن را می بینیم
_حکمت 150:
《لاَ تَکُنْ مِمَّنْ یَرْجُو الاْخِرَةَ بِغَیْرِ عَمَل》
از کسانى نباش که امید نجات درآخرت دارد و عمل صالحى انجام نمى دهد.
لزوم مدیریت غم و شادی:
قرآن کریم میفرماید:
《 لِکَیْلاَ تَأْسَوْا عَلَى مَا فَاتَکُمْ وَلاَ تَفْرَحُوا بِمَا آتَاکُمْ؛ حدید- ۲۲》
برآنچه از دست رفت اندوه نخورید، و بر انچه بشما رسید فرحناک نشوید.
🔺غم و شادی دو اتفاق در زندگی انسان هستند و ناگزیر از تجربه هر دو هستیم اما توجه به دو نکته مهم است:
اولا.گذر عمر آنقدر سریع است که توقف کردن فقط خسران به بار می آورد.
کسی که از گرفتن یک لباس یا طلا چنان خوشحال میشود که روزی چند ساعت جلوی آینه می ایستد، این شادی نیست عین خسران است برای او.
کسی که از غم و مصیبتی چنان افسرده میشود که به خمودگی و فشلی میرسد، این شخص گذر سریع عمر را نفهمیده است.
🔺مدیریت غم و شادی یعنی خوشحال و ناراحت شو، اما نه در خوشحالی توقف کن نه در ناراحتی.
✳️ باب محاسَبَهِ العمل/کافی:
امام کاظم علیه السلام فرمود:
《فَإِنَّمَا الدُّنْیَا سَاعَةٌ فَمَا مَضَى فَلَیْسَ تَجِدُ لَهُ سُرُوراً وَ لَا حُزْناً وَ مَا لَمْ یَأْتِ فَلَیْسَ تَعْرِفُهُ فَاصْبِرْ عَلَى تِلْکَ السَّاعَةِ الَّتِی أَنْتَ فِیهَا فَکَأَنَّکَ قَدِ اغْتَبَطْتَ.. 》
دنیا لحظه اى بیش نیست. آن چه از آن گذشته، جاى شادى و غم ندارد و از آن چه نیامده نیز خبر ندارى. پس لحظه اى را که در آن به سر مى برى، صبور باش چنان که گویى خوشبخت و نکو حالى.
_امیرالمومنین:
《 فَاعْمَلْ عَمَلَ رَجُلٍ لَیْسَ یَأْمُلُ مِنَ الْأَیَّامِ إِلَّا یَوْمَهُ الَّذِی أَصْبَحَ فِیهِ وَ لَیْلَتَه 》
مانند کسی عمل صالح انجام بده که آرزویی در گذشته ها ندارد چرا که غم و شادی اش گذشته و امیدی به آینده ندارد چون نیامده است و همه همتش را خرج امروز میکند.
غرر الحکم، دیوان منسوب بامیرالمومنین:
مَا فَاتَ مَضَى وَ مَا سَیَأْتِیکَ فَأَیْنَ
قُمْ فَاغْتَنِمِ اَلْفُرْصَةَ بَیْنَ اَلْعَدَمَیْنِ ..
البته محقق مرحوم محمودی در نهج السعاده میفرماید:
این شعر را سعدی از مضمون روایات گفته) نهج السعاده ج3 ص237
ثانیا. از آنجایی که ما دارای هدف خاصی از خلقت هستیم بنا نیست همه سرمایه ها را از جمله عمر، انرژی، همت و ... را صرف به دست آوردن شادی و دفع غم کنیم چرا که از هدف اصلی خلقت باز می مانیم.
کسی که همه همتش آن است شادی خلق کند، و طبعا شادی های کوچک آرام آرام تبدیل به بزرگ و بزرگتر میشوند هیچ گاه فرصت حرکت به سمت هدف را ندارد چون انسان کمال طلب است اول با دوچرخه خوشحال میشود بعد با خانه، بعد با ساعت میلیاردی و..
/// اول تلاش میکند غمی به نام "مرگ عزیزان" را با چاره جویی دفع کند، بعد از کوچکترین مشکلاتی عاصی میشود و تلاش میکند در رفاه مطلق باشد.
(بهتر بخورد، بهتر بپوشد، کمتر به درد مردم توجه کند تا هیچ مشکلی در زندگی اش پیش نیاید)،
بعد میخواهد از غم مردن نجات پیدا کند، کسی که تمام همتش دفع غم هاست کی به خدا و هدف خلقت توجه میکند.
🔺نکته: 🔺
البته برای کسانی که اهل خدا باشند :
1. خلق شادی مساوی با ثروت و خرید کردن و... نیست بلکه انفاق کردن عامل شادی اوست، عبادت برایش نشاط دارد، با گریه بر مصائب امام حسین تشفی خاطر پیدا میکند. (در این صورت خلق شادی عین هدف خلقت است.)
2. دفع غم مساوی با فرار از قوانین عالم و تن دادن به هر ذلت و معصیتی برای نجات از مشکلات نیست بلکه دفع غم مومن یعنی: زدودن مشکلات از دل مردم، تسلی دادن به انسان های مصیبت زده و شریک غم او شدن .( در این صورت دفع غم عین هدف خلقت است)
✅ امام زمان عج غم عالم را دارند و این با آیه ی
《ان اولیاء الله لا خوف علیهم و لا هم یحزنون ؛ یونس - ۶۲》
منافاتی ندارد،حضرت غم خود ندارند غم دیگران دارند .
🔺نکته: 🔺
تاسف نخوردن به معنای ترک عاطفه نیست، عاطفه و احساس در نهاد انسان است ولی نباید این احساسات بر عقل غالب شوند و انسان را به شرک و کفر و بازماندن از هدف خلفت بکشانند:
فَلَمَّا مَاتَ إِبْرَاهِیمُ اِبْنُ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ هَمَلَتْ عَیْنُ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ بِالدُّمُوعِ
هنگامى که ابراهیم، فرزند رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله، وفات یافت، از چشمان آن حضرت اشک جارى شد،
ثُمَّ قَالَ اَلنَّبِیُّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ تَدْمَعُ اَلْعَیْنُ وَ یَحْزَنُ اَلْقَلْبُ وَ لاَ نَقُولُ مَا یُسْخِطُ اَلرَّبَّ
سپس فرمود: از چشمم اشک جارى مىگردد و دلم محزون مىشود، ولى آن چیزى که پروردگار را خشمگین مىکند نمىگویم،
وَ إِنَّا بِکَ یَا إِبْرَاهِیمُ لَمَحْزُونُونَ
و اى ابراهیم! ما، در فقدان تو اندوهگینیم.
غفرالله لی و لکم الحمدلله رب العالمین