بسم الله الرحمن الرحیم شرح نامه ها ۱۴۰۲/۳/۱ - ۲ذیقعده
💢 نامه ۱۷💢
حضرت علی ع بعد از جنگ صفین شش ماه جنگ را متوقف نمود به دلیل احتمال بازگشت بعضی ،بعد از این مدت که دیدند معاویه و مردم شام بر مواضع خود ایستادگی کردند، خطابه ای را دو سه روز قبل از لیله الهریر در جمع لشکر ایراد نمودند.
🔺مرحوم مجلسی در بحار از سُلیم بن قیس نقل می کند که حضرت فرمود فرمود:أ یها الناس! قد بلغ لکم الأمر و بعدوکم ما قد رأیتم ای مردم! کار شما و دشمن شما به این جا رسیده که می بینید! و لم یبق منهم الا آخر نفس از آنان جز آخرین نفس، چیزی باقی نمانده است. و ان الأمور اذا أقبلت اعتبر آخرها بأولها آغاز کارها با پایان آن سنجیده می شود. و قد صبر لکم القوم علی غیر دین حتی بلغنا منهم ما بلغنا این مردم بدون این که دینی داشته باشند در مقابل شما ایستاده اند و به این وضع فعلی دچار شده اند. و انا غاد علیهم بالغداه أحاکهم الی الله عزوجل؛ و من آنان را به محکمه الهی خواهم کشید و به زندگی شان پایان خواهم داد.
فَبَلَغَ ذَلِکَ مُعَاوِیَةَ فَفَزِعَ فَزَعاً شَدِیداً وَ انْکَسَرَ هُوَ وَ جَمِیعُ أَصْحَابِهِ وَ أَهْلُ الشَّامِ کَذَلِکَ فَدَعَا عَمْرَو بْنَ الْعَاصِ خبر به معاویه رسید، وحشت شدیدی کرد اطرافیان را جمع کرد عمرو عاص را فراخواند فَقَالَ یَا عَمْرُو إِنَّمَا هُوَ اللَّیْلَةُ حَتَّى یَغْدُوَ عَلَیْنَا فَمَا تَرَى و گفت ما همین یکی دو شب فرصت داریم چه کنیم قَالَ أَرَى الرِّجَالَ قَدْ قَلُّوا وَ مَا بَقِیَ فَلَا یَقُومُونَ لِرِجَالِهِ عمرو گفت: نه توان و نه امکانات داریم وَ لَسْتَ مِثْلَهُ وَ إِنَّمَا یُقَاتِلُکَ عَلَى أَمْرٍ وَ أَنْتَ تُقَاتِلُهُ عَلَى غَیْرِهِ أَنْتَ تُرِیدُ الْبَقَاءَ وَ هُوَ یُرِیدُ الْفَنَاءَ علی مانند تو نیست تو برای بقا وماندن می جنگی علی برای شهادت . تو با علی می جنگی ولی هدف و آرمان علی با تو تفاوت دارد . وَ لَیْسَ یَخَافُ أَهْلُ الشَّامِ عَلِیّاً مردم شام از اینکه علی حاکم شود و حکومت کند نمیترسند .چون عدل علی ع را می دانند إِنْ ظَفِرَ بِهِمْ مَا یَخَافُ أَهْلُ الْعِرَاق إِنْ ظَفِرْتَ بِهِمْ ولی مردم عراق از پیروزی تو هراس دارند چون ستمگری تو را می بینند. وَ لَکِنْ أَلْقِ إِلَیْهِمْ أَمْراً فَإِنْ رَدُّوهُ اخْتَلَفُوا وَ إِنْ قَبِلُوهُ اخْتَلَفُوا ولی مسأله ای را به آنان القا کن که اگر آن را ردّ کنند به اختلاف می افتند و اگر هم بپذیرند باز به اختلاف می افتند! ادْعُهُمْ إِلَى کِتَابِ اللَّهِ وَ ارْفَعِ الْمَصَاحِفَ عَلَى رُءُوسِ الرِّمَاحِ فَإِنَّکَ بَالِغٌ حَاجَتَکَ آنان را به کتاب خدا دعوت نما و قرآن ها را بر سر نیزه ها کن، که به مقصود خود خواهی رسید فَإِنِّی لَمْ أَزَلْ أَدَّخِرُهَا لَکَ و من همواره این نقشه را برای تو ذخیره کرده بودم. فَعَرَفَهَا مُعَاوِیَةُ وَ قَالَ صَدَقْتَ معاویه نقشه زیرکانه عمرو عاص را فهمید و گفت: راست گفتی، وَ لَکِنْ قَدْ رَأَیْتُ رَأْیاً أَخْدَعُ بِهِ عَلِیّاً ولی فکری به نظرم رسیده است که با آن بر علی حیله کنم: طَلَبِی إِلَیْهِ الشَّامَ عَلَى الْمُوَادَعَةِ وَ هُوَ الشَّیْءُ الْأَوَّلُ الَّذِی رَدَّنِی عَنْهُ «شام را به عنوان مصالحه از او بخواهم»، و این اولین چیزی بود که مرا از آن محروم کرد. فَضَحِکَ عَمْرٌو وَ قَالَ أَیْنَ أَنْتَ یَا مُعَاوِیَةُ مِنْ خَدِیعَةِ عَلِیٍّ عمرو عاص خندید و گفت: ای معاویه، تو را چه رسد به مکر با علی؟! وَ إِنْ شِئْتَ أَنْ تَکْتُبَ فَاکْتُب ولی اگر می خواهی بنویسی بنویس! >>> رسانه دشمن از چند جهت القاء شبهه می کند تا ذهن ما را مشوش کند.
معاویه فهمید اگر امام وارد معرکه شود ،جنگ سخت تر خواهد شد . نامه نوشت و به زعم خود چند نکته را به امام متذکر شد.
🔺🔺نامه معاویه:
مِنْ عَبْدِاللهِ مُعَاوِیَةَ بْنِ أَبِی سُفْیَانَ إِلَى عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِب أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّکَ لَوْ عَلِمْتَ أَنَّ الْحَرْبَ تَبْلُغُ بِنَا وَ بِکَ مَا بَلَغَتْ وَ عَلِمْنَاهُ نَحْنُ لَمْ یَجْنِهَا بَعْضُنَا عَلَى بَعْضٍ اگر تو می دانستی که جنگ کار ما و تو را به اینجا می کشاند و ما هم می دانستیم، هیچ کدام این جنایت را بر دیگری روا نمی داشتیم. وَ إِنَّا إِنْ کُنَّا قَدْ غُلِبْنَا عَلَى عُقُولِنَا فَقَدْ بَقِیَ مِنْهَا مَا یُزَمُّ بِهِ مَا بَقِیَ و اگر عقل هایمان بر ما غالب باشد، این مقدار از فرصت باقی مانده که گذشته را ترمیم و آینده را اصلاح کنیم. وَ قَدْ کُنْتُ سَأَلْتُکَ الشَّامَ عَلَى أَنْ لَا یَلْزَمَنِی لَکَ طَاعَةٌ وَ لَا بَیْعَةٌ فَأَبَیْتَ ذَلِکَ عَلَیَّ من از تو شام را درخواست کرده بودم به شرط آنکه اطاعت و بیعتی را بر من لازم نکنی، ولی تو قبول نکردی، فَأَعْطَانِیَ اللَّهُ مَا مَنَعْتَ وَ أَنَا أَدْعُوکَ الْیَوْمَ إِلَى مَا دَعْوَتُکَ إِلَیْهِ أَمْسِ و خداوند آنچه منع کردی به من عطا فرمود. و من امروز تو را دعوت می کنم به آنچه دیروز دعوت کردم. فَإِنَّکَ لَا تَرْجُو مِنَ الْبَقَاءِ إِلَّا مَا أَرْجُوهُ وَ لَا تَخَافُ مِنَ الْفَنَاءِ إِلَّا مَا أَخَافُ تو هم از بقاء امید نداری مگر آنچه من امید دارم و از فناء نمی ترسی مگر آنچنان که من می ترسم. وَ قَدْ وَ اللَّهِ رَقَّتِ الْأَکْبَادُ وَ ذَهَبَتِ الرِّجَالُ بخدا قسم جگرها نازک شده و مردان از میان رفته اند. وَ نَحْنُ بَنُو عَبْدِ مَنَافٍ وَ لَیْسَ لِبَعْضِنَا عَلَى بَعْضٍ فَضْلٌ ما همگی فرزندان عبد مناف هستیم، و بعضی از ما بر بعض دیگر فضیلتی ندارد یُسْتَذَلُّ بِهِ عَزِیزٌ وَ لَا یُسْتَرَقُّ بِهِ ذَلِیلٌ وَ السَّلَام. که عزیزی به خاطر آن ذلیل شود یا ذلیلی به غلامی بُرده شود. و السّلام)
🔺🔺فَلَمَّا قَرَأَ عَلِیٌّ ع کِتَابَهُ ضَحِکَ وَ قَالَ الْعَجَبُ مِنْ مُعَاوِیَةَ وَ خَدِیعَتِهِ لِی وقتی علی علیه السّلام نامه معاویه را خواند خندید و فرمود: «تعجب از معاویه و حیله او بر من است»! فَدَعَا کَاتِبَهُ عُبَیْدَ اللَّهِ بْنَ أَبِی رَافِعٍ فَقَالَ لَهُ اکْتُبْ: سپس حضرت، نویسنده اش عبید اللَّه بن ابی رافع را صدا زد و فرمود: بنویس: أَمَّا بَعْدُ فَقَدْ جَاءَنِی کِتَابُکَ تَذْکُرُ فِیهِ أَنَّکَ لَوْ عَلِمْتَ وَ عَلِمْنَا أَنَّ الْحَرْبَ تَبْلُغُ بِنَا وَ بِکَ إِلَى مَا بَلَغَتْ لَمْ یَجْنِهَا بَعْضُنَا عَلَى بَعْضٍ وَ أَنَا وَ إِیَّاکَ امّا بعد، نامه تو به دستم رسید که در آن یادآور شده بودی: «اگر تو و ما می دانستیم که جنگ نسبت به ما و تو به این حد می رسد، هیچ کدام این جنایت را بر دیگری روا نمی داشتیم»، وَ أَنَا وَ إِیَّاکَ یَا مُعَاوِیَةُ عَلَى غَایَةٍ مِنْهَا لَمْ نَبْلُغْهَا بَعْد... ای معاویه ما و تو در مرحله نهایی از جنگ هستیم که اگر آن را رها کنی دیگر به آن نخواهیم رسید...
(حضرت فرمود ای معاویه تو مرا تهدید کردی ولی بدان:) إِنِّی لَوْ قُتِلْتُ فِی ذَاتِ اللَّهِ وَ حَیِیتُ ثُمَّ قُتِلْتُ ثُمَّ حَیِیتُ سَبْعِینَ مَرَّةً اگر من در راه خدا هفتاد بار شهید شوم و دوباره زنده شوم لَمْ أَرْجِعْ عَنِ الشِّدَّةِ فِی ذَاتِ اللَّهِ وَ الْجِهَادِ لِأَعْدَاءِ اللَّهِ از آن شجاعت و شدتی که نسبت به دشمنان خدا داشته ام کم نمیشود؛ (پس مرا تهدید نکن)
🔺🔺نامه امام (۱۷) حال باید امام جواب معاویه را بدهد .نامه در حد گسترده بین مردم پخش شده ، در صورت عدم جواب مردم خواهند گفت که علی هیچ جوابی برای استدلال ما ندارد.
🔹أَمَّا طَلَبُکَ إِلَیَّ الشَّامَ، فَإِنِّی لَمْ أَکُنْ لِأُعْطِیَکَ الْیَوْمَ مَا مَنَعْتُکَ أَمْسِ؛ من هرگز آنچه را دیروز از تو منع کردم ، امروز به تو نمی دهم . من از حرف خدا بر نمی گردم تو هم از حرف خود و از مسیر اشتباه بر نمی گردی
🔹 أَمَّا قَوْلُکَ إِنَّ الْحَرْبَ قَدْ أَکَلَتِ الْعَرَبَ إِلَّا حُشَاشَاتِ أَنْفُسٍ بَقِیَتْ گفته بودی جنگ صفین آنقدر شدید شده که جنگ عرب را می خورد (آتش سوزانی است) افراد را یکی یکی از بین می برد حُشَاشَاتِ(شیء قلیل)
دو معنی انفس: ۱_همه اعراب از بین رفته اند مگر تعدادی محدود از انفس باقی مانده ۲_یک عده ای که فقط نفَس کمی از آنها باقی مانده ،
🔹وَ أَمَّا اسْتِوَاؤُنَا فِی الْحَرْبِ وَ الرِّجَالِ، معاویه گفتی من و تو از جهت نیروی نظامی و امکانات، با هم برابریم. وقتی توازن تجهیزات و توازن قدرت هست ،باید حکومت را هم بطور مساوی بین دو گروه تقسیم کنیم. نه شما برنده اید نه ما، شما قدرت دارید ماهم داریم.شما نیرو دارید ،ماهم داریم.
معاویه؛ به فرض هم که این باشد و تعداد نفرات اینطور باشد ولی مگر ملاک در کمیت است!!
🔹فَلَسْتَ بِأَمْضَى عَلَى الشَّکِّ مِنِّی عَلَى الْیَقِینِ شک تو (معاویه )نافذ تر از یقین ما نیست نه تنها اصل پذیرش اسلام ما شراکت ندارد بلکه شدت انکار تو با شدت ایمان من یکی نیست . ایمان من به توحید بیش از شرک تو به خدا است .بیش از بغض تو به پیامبر ،من حب به پیغمبر ص دارم
🔹 لَیْسَ أَهْلُ الشَّامِ بِأَحْرَصَ عَلَى الدُّنْیَا مِنْ أَهْلِ الْعِرَاقِ عَلَى الْآخِرَةِ میزان مجاهدت نیروهای من نسبت به دنیا طلبی نیروهای تو قابل قیاس نیست. شدت علاقه اهل شام به دنیا از شدت علاقه نیروهای من به آخرت بیشتر نیست. ما و سربازان ما آخرت طلبیم تو و یاران اهل شام هر چه حرص بر دنیا داری ،ما حرص شدید تر بر آخرت داریم. پس هیچ توازن نیرو هم در کار نیست. ما اهدافی داریم که این اهداف مارا به پیروزی می رساند ولو تعداد ما کم باشد.
🔹أَلَا وَ مَنْ أَکَلَهُ الْحَقُّ فَإِلَى الْجَنَّةِ وَ مَنْ أَکَلَهُ الْبَاطِلُ فَإِلَى النَّارِ اینکه ترس ندارد ,کسانی که در مسیر حق بودند و کشته شدند به بهشت می روند کسانی که در مسیر باطل بودند(با تو بودند )به جهنم می روند .
🔹واَما قولُک< اَنَا بَنو عبدِ مناف > فکَذالِک نَحنُ گفتی ما همه فرزندان عبد مناف هستیم . تا اینجا راست گفتی ولی جد اعلای من هاشم و جد اعلای تو امیه بود .
🔹 ولکن لیسَ اُمَیّةُ کَهاشِم همه فرزند عبد مناف هستیم لکن فرقی هم داریم. جد تو امیه است و جد ما هاشم. انحطاط امیه کجا و عظمت هاشم کجا !!!
🔹ولا حَربُُ کعَبدِ المُطَلِّب حرب پدر بزرگ تو و عبد المطلب پدر بزرگ من .این دو را چطور باهم مقایسه میکنی.
جد چهارم ما یکی ست اما هر چه از اجداد پایین بیاییم ،شما به انحراف و ما در مسیر توحید بودیم .
🔹ولا اَبوسفیان کَاَبِی طالِب ابوسفیان پدر تو و ابوطالب پدر من ،که از قبل اسلام موحد بود . اما ابوسفیان پدر تو مشرک بود. چه تناسبی باهم دارند.
حضرت در اجداد با هم مقایسه میکند اما وقتی نوبت بخودمیرسد چیزی نمیگوید . یعنی معاویه تو پست تر از آنی که با من مقایسه شوی.
🔹ولَاالمُهاجِرُ کالطَّلِیقِ من جزو مهاجرین هستم ،اما تو در جریان فتح مکه از طلقاء، آزاد شدگان از لطف و رحمت پیامبر بودی.
🔹ولاالصَّرِیحُ کَاللَصٖیق اجداد و خانوادهٔ ما کاملا مشخص است ، [صَّریح ] اما تو معاویه، پدرتو نا مشخص است [لَصیق] صریح النسب باللصیق، نسب نامشخص با نسب مشخص چگونه میتواند یکی باشد.
🔺عبد مناف جد چهارم (علی ، معاویه) بود .هاشم جد اعلای پیامبر ص و علی ع. و عبد شمس جد اعلای معاویه بود . دو مطلب ؛ ۱_امیه فرزند عبد شمش نبود بلکه غلام رومی بود که عبد شمس به پسر خواندگی خود او را خوانده بود ۲_زمشخری از عالمان سنت می گوید برای معاویه ۴ پدر نام برده شده . ابوسفیان گفته بود معاویه فرزند ملخق به من است
🔷ولا المُحِقُ کَالمُبطِل انسانی که در مسیر حق است کجا و انسانی که در مسیر باطل است کجا !! چه مقایسه اشتباهی مرتکب شدی.
🔷ولا المُومنُ کَالمُدغِل انسان مومن کجا و شخص دغل باز[مُدغِل] کجا !!
این دو مورد در بارهٔ عمل خود ماست. اجداد به یک طرف ،که شرافت نسبی داشته باشیم ،عمل خود ما هم یک طرف که آیا حق مداریم یا بر مدار باطل هستیم.
🔺یک سوال ؛ چرا حضرت این موضوع معلوم نبودن پدر را بزرگ بیان می دارند .والدین تقصیر داشتند گناه او چیست؟ لذا حضرت ادامه می دهند ؛
🔹ولبئسَ الخَلَفُ خلَفٌ یَتَّبِعُ سَلَفاً هَویٰ فِی نارِ جهَّنم چه بد فرزندی ست فرزندی که از گذشتگان خود پیروی کند در حالیکه گذشتگان با عمل انحرافی خود به آتش جهنم گرفتار شدند.
مشکل تو، معاویه فقط اجداد و پدر تو ابوسفیان نیست. مشکل تو عمل و خطای توست که پا جا پای دوزخیان گذاشتی وبه همان مسیر انحطاط رفتی.
🔹وفی ایدینافضلُ النبوة فضل نبوت در دستان ما بنی هاشم است. شما از پیامبر جدا شدید در حالیکه ما جایگاه نبوت را محکم گرفتیم و حمایت کردیم.
🔹آلتِّی اَذلَلنا بِهَا العَزیز نبوت و پیامبر آمد انسانهای گردنکش ، مانند ابوسفیان را ذلیل کرد.
🔷و نَعَشنا بِهَا الذَّلِیل ما کسانی بودیم که به سبب نبوت ،انسانهای رانده شده و گوشه گیری ،مانند (اباذر ،سلمان ،عمار) بالا رفته رفعت گرفتند[نَعَشنا] و جایگاه اجتماعی پیدا کردند.
چه کسی گردنکشان را به زیر کشید و مظلومین را بالا برد!! تو پدرت که طرف مقابل ما بودید. چه قیاسی بین ما وجود دارد! آیا ما مساوی هستیم که حکومت را تقسیم کنیم !
🔷فلَمّا اَدخَلَ اللهُ العَرَبَ فِی دینِهِ اَفواجا آن زمان که عرب را خدا دسته دسته در دین وارد می کرد .
🔷و اَسلَماَ لهُ هذِهِ الاُمَّهُ طَوعاً وکَرهاً انها وارد دین شدند از روی رغبت به حکومت یا برای نجات از مرگ .
🔹کناُم ممَّن دَخلَ فِی الدِّینِ اِمّا رَغیَهً و اِمّا رَهبَهً عَلیَ حینَ بوزَ اَهلُ السَّبَقِ بسَبقِهِم در زمانی که پیشگامان اسلام ،سبقت گیران به سعادت رسیدند
🔹و ذَهبَ المُهاجِرونَ الاَوَلُون بفَضلِهِم مهاجرین اولین به جایگاهی که باید میرسیدند به فضل ، سعادت به رشد ، رسیدند.
🔷فلا تَجعَلَنَ لِلشَّیطانِ فِیک نَصیباً نگذار شیطان بر تو مسلط و از تو بهره مند شود.
🔹ولا عَلیٰ نفسِکَ سَبیلاً ونگذار راه ورود شیطان به قلب تو باز شود.
🔺 تا انسان خود راه باز نکند شیطان کاری نمی تواند کند . آیه ۲۲سوره ابراهیم وَ قالَ الشَّیْطانُ لَمَّا قُضِیَ الْأَمْرُ إِنَّ اللهَ وَعَدَکُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَ وَعَدْتُکُمْ فَأَخْلَفْتُکُمْ وَ ما کانَ لِیَ عَلَیْکُمْ مِنْ سُلْطانٍ إِلاَّ أَنْ دَعَوْتُکُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لی فَلا تَلُومُونی وَ لُومُوا أَنْفُسَکُمْ ما أَنَا بِمُصْرِخِکُمْ وَ ما أَنْتُمْ بِمُصْرِخِیَّ إِنِّی کَفَرْتُ بِما أَشْرَکْتُمُونِ مِنْ قَبْلُ إِنَّ الظَّالِمینَ لَهُمْ عَذابٌ أَلیمٌ هنگامىکه کار تمام مىشود، شیطان مىگوید: «خداوند به شما وعدهی حق داد و من به شما وعدهی [باطل] دادم و تخلّف کردم. من بر شما تسلّطى نداشتم، جز اینکه دعوتتان کردم و شما دعوت مرا پذیرفتید؛ بنابراین، مرا سرزنش نکنید و خود را سرزنش کنید. نه من فریادرس شما هستم و نه شما فریادرس من.
من نسبت به شرک شما دربارهی خود، که از قبل داشتید، [و اطاعت مرا همردیف اطاعت خدا قرار دادید] بیزار و کافرم»! به یقین ستمکاران عذاب دردناکى دارند
🔹والسَّلام
اللهم اجعلنا من شیعته و توفنا علی دینه
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیانثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
علی جان!
یک حاجی در طواف داری به دهان/ یک حیدر در مصاف داری به دهان/ یک تیغ دو دم به دست داری آقا/ یک تیغ دو دم غلاف داری به دهان/
بسم الله الرحمن الرحیم
شرح نامه ها
۱۴۰۲/۳/۱ - ۲ذیقعده
💢 نامه ۱۷💢
حضرت علی ع بعد از جنگ صفین شش ماه جنگ را متوقف نمود به دلیل احتمال بازگشت بعضی ،بعد از این مدت که دیدند معاویه و مردم شام بر مواضع خود ایستادگی کردند، خطابه ای را دو سه روز قبل از لیله الهریر در جمع لشکر ایراد نمودند.
🔺مرحوم مجلسی در بحار از سُلیم بن قیس نقل می کند که حضرت فرمود فرمود:أ
یها الناس! قد بلغ لکم الأمر و بعدوکم ما قد رأیتم
ای مردم! کار شما و دشمن شما به این جا رسیده که می بینید!
و لم یبق منهم الا آخر نفس
از آنان جز آخرین نفس، چیزی باقی نمانده است.
و ان الأمور اذا أقبلت اعتبر آخرها بأولها
آغاز کارها با پایان آن سنجیده می شود.
و قد صبر لکم القوم علی غیر دین حتی بلغنا منهم ما بلغنا
این مردم بدون این که دینی داشته باشند در مقابل شما ایستاده اند و به این وضع فعلی دچار شده اند.
و انا غاد علیهم بالغداه أحاکهم الی الله عزوجل؛
و من آنان را به محکمه الهی خواهم کشید و به زندگی شان پایان خواهم داد.
فَبَلَغَ ذَلِکَ مُعَاوِیَةَ فَفَزِعَ فَزَعاً شَدِیداً وَ انْکَسَرَ هُوَ وَ جَمِیعُ أَصْحَابِهِ وَ أَهْلُ الشَّامِ کَذَلِکَ فَدَعَا عَمْرَو بْنَ الْعَاصِ
خبر به معاویه رسید، وحشت شدیدی کرد اطرافیان را جمع کرد عمرو عاص را فراخواند
فَقَالَ یَا عَمْرُو إِنَّمَا هُوَ اللَّیْلَةُ حَتَّى یَغْدُوَ عَلَیْنَا فَمَا تَرَى
و گفت ما همین یکی دو شب فرصت داریم چه کنیم
قَالَ أَرَى الرِّجَالَ قَدْ قَلُّوا وَ مَا بَقِیَ فَلَا یَقُومُونَ لِرِجَالِهِ
عمرو گفت:
نه توان و نه امکانات داریم
وَ لَسْتَ مِثْلَهُ وَ إِنَّمَا یُقَاتِلُکَ عَلَى أَمْرٍ وَ أَنْتَ تُقَاتِلُهُ عَلَى غَیْرِهِ أَنْتَ تُرِیدُ الْبَقَاءَ وَ هُوَ یُرِیدُ الْفَنَاءَ
علی مانند تو نیست تو برای بقا وماندن می جنگی علی برای شهادت . تو با علی می جنگی ولی هدف و آرمان علی با تو تفاوت دارد .
وَ لَیْسَ یَخَافُ أَهْلُ الشَّامِ عَلِیّاً
مردم شام از اینکه علی حاکم شود و حکومت کند نمیترسند .چون عدل علی ع را می دانند
إِنْ ظَفِرَ بِهِمْ مَا یَخَافُ أَهْلُ الْعِرَاق إِنْ ظَفِرْتَ بِهِمْ
ولی مردم عراق از پیروزی تو هراس دارند چون ستمگری تو را می بینند.
وَ لَکِنْ أَلْقِ إِلَیْهِمْ أَمْراً فَإِنْ رَدُّوهُ اخْتَلَفُوا وَ إِنْ قَبِلُوهُ اخْتَلَفُوا
ولی مسأله ای را به آنان القا کن که اگر آن را ردّ کنند به اختلاف می افتند و اگر هم بپذیرند باز به اختلاف می افتند!
ادْعُهُمْ إِلَى کِتَابِ اللَّهِ وَ ارْفَعِ الْمَصَاحِفَ عَلَى رُءُوسِ الرِّمَاحِ فَإِنَّکَ بَالِغٌ حَاجَتَکَ
آنان را به کتاب خدا دعوت نما و قرآن ها را بر سر نیزه ها کن، که به مقصود خود خواهی رسید
فَإِنِّی لَمْ أَزَلْ أَدَّخِرُهَا لَکَ
و من همواره این نقشه را برای تو ذخیره کرده بودم.
فَعَرَفَهَا مُعَاوِیَةُ وَ قَالَ صَدَقْتَ
معاویه نقشه زیرکانه عمرو عاص را فهمید و گفت: راست گفتی،
وَ لَکِنْ قَدْ رَأَیْتُ رَأْیاً أَخْدَعُ بِهِ عَلِیّاً
ولی فکری به نظرم رسیده است که با آن بر علی حیله کنم:
طَلَبِی إِلَیْهِ الشَّامَ عَلَى الْمُوَادَعَةِ وَ هُوَ الشَّیْءُ الْأَوَّلُ الَّذِی رَدَّنِی عَنْهُ
«شام را به عنوان مصالحه از او بخواهم»، و این اولین چیزی بود که مرا از آن محروم کرد.
فَضَحِکَ عَمْرٌو وَ قَالَ أَیْنَ أَنْتَ یَا مُعَاوِیَةُ مِنْ خَدِیعَةِ عَلِیٍّ
عمرو عاص خندید و گفت: ای معاویه، تو را چه رسد به مکر با علی؟!
وَ إِنْ شِئْتَ أَنْ تَکْتُبَ فَاکْتُب
ولی اگر می خواهی بنویسی بنویس! >>> رسانه دشمن از چند جهت القاء شبهه می کند تا ذهن ما را مشوش کند.
معاویه فهمید اگر امام وارد معرکه شود ،جنگ سخت تر خواهد شد .
نامه نوشت و به زعم خود چند نکته را به امام متذکر شد.
🔺🔺نامه معاویه:
مِنْ عَبْدِاللهِ مُعَاوِیَةَ بْنِ أَبِی سُفْیَانَ إِلَى عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِب
أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّکَ لَوْ عَلِمْتَ أَنَّ الْحَرْبَ تَبْلُغُ بِنَا وَ بِکَ مَا بَلَغَتْ وَ عَلِمْنَاهُ نَحْنُ لَمْ یَجْنِهَا بَعْضُنَا عَلَى بَعْضٍ
اگر تو می دانستی که جنگ کار ما و تو را به اینجا می کشاند و ما هم می
دانستیم، هیچ کدام این جنایت را بر دیگری روا نمی داشتیم.
وَ إِنَّا إِنْ کُنَّا قَدْ غُلِبْنَا عَلَى عُقُولِنَا فَقَدْ بَقِیَ مِنْهَا مَا یُزَمُّ بِهِ مَا بَقِیَ
و اگر عقل هایمان بر ما غالب باشد، این مقدار از فرصت باقی مانده که گذشته را ترمیم و آینده را اصلاح کنیم.
وَ قَدْ کُنْتُ سَأَلْتُکَ الشَّامَ عَلَى أَنْ لَا یَلْزَمَنِی لَکَ طَاعَةٌ وَ لَا بَیْعَةٌ فَأَبَیْتَ ذَلِکَ عَلَیَّ
من از تو شام را درخواست کرده بودم به شرط آنکه اطاعت و بیعتی را بر من لازم نکنی، ولی تو قبول نکردی،
فَأَعْطَانِیَ اللَّهُ مَا مَنَعْتَ وَ أَنَا أَدْعُوکَ الْیَوْمَ إِلَى مَا دَعْوَتُکَ إِلَیْهِ أَمْسِ
و خداوند آنچه منع کردی به من عطا فرمود. و من امروز تو را دعوت می کنم به آنچه دیروز دعوت کردم.
فَإِنَّکَ لَا تَرْجُو مِنَ الْبَقَاءِ إِلَّا مَا أَرْجُوهُ وَ لَا تَخَافُ مِنَ الْفَنَاءِ إِلَّا مَا أَخَافُ
تو هم از بقاء امید نداری مگر آنچه من امید دارم و از فناء نمی ترسی مگر آنچنان که من می ترسم.
وَ قَدْ وَ اللَّهِ رَقَّتِ الْأَکْبَادُ وَ ذَهَبَتِ الرِّجَالُ
بخدا قسم جگرها نازک شده و مردان از میان رفته اند.
وَ نَحْنُ بَنُو عَبْدِ مَنَافٍ وَ لَیْسَ لِبَعْضِنَا عَلَى بَعْضٍ فَضْلٌ
ما همگی فرزندان عبد مناف هستیم، و بعضی از ما بر بعض دیگر فضیلتی ندارد
یُسْتَذَلُّ بِهِ عَزِیزٌ وَ لَا یُسْتَرَقُّ بِهِ ذَلِیلٌ وَ السَّلَام.
که عزیزی به خاطر آن ذلیل شود یا ذلیلی به غلامی بُرده شود. و السّلام)
🔺🔺فَلَمَّا قَرَأَ عَلِیٌّ ع کِتَابَهُ ضَحِکَ وَ قَالَ الْعَجَبُ مِنْ مُعَاوِیَةَ وَ خَدِیعَتِهِ لِی
وقتی علی علیه السّلام نامه معاویه را خواند خندید و فرمود: «تعجب از معاویه و حیله او بر من است»!
فَدَعَا کَاتِبَهُ عُبَیْدَ اللَّهِ بْنَ أَبِی رَافِعٍ فَقَالَ لَهُ اکْتُبْ:
سپس حضرت، نویسنده اش عبید اللَّه بن ابی رافع را صدا زد و فرمود: بنویس:
أَمَّا بَعْدُ فَقَدْ جَاءَنِی کِتَابُکَ تَذْکُرُ فِیهِ أَنَّکَ لَوْ عَلِمْتَ وَ عَلِمْنَا أَنَّ الْحَرْبَ تَبْلُغُ بِنَا وَ بِکَ إِلَى مَا بَلَغَتْ لَمْ یَجْنِهَا بَعْضُنَا عَلَى بَعْضٍ وَ أَنَا وَ إِیَّاکَ
امّا بعد، نامه تو به دستم رسید که در آن یادآور شده بودی: «اگر تو و ما می دانستیم که جنگ نسبت به ما و تو به این حد می رسد، هیچ کدام این جنایت را بر دیگری روا نمی داشتیم»،
وَ أَنَا وَ إِیَّاکَ یَا مُعَاوِیَةُ عَلَى غَایَةٍ مِنْهَا لَمْ نَبْلُغْهَا بَعْد...
ای معاویه ما و تو در مرحله نهایی از جنگ هستیم که اگر آن را رها کنی دیگر به آن نخواهیم رسید...
(حضرت فرمود ای معاویه تو مرا تهدید کردی ولی بدان:)
إِنِّی لَوْ قُتِلْتُ فِی ذَاتِ اللَّهِ وَ حَیِیتُ ثُمَّ قُتِلْتُ ثُمَّ حَیِیتُ سَبْعِینَ مَرَّةً
اگر من در راه خدا هفتاد بار شهید شوم و دوباره زنده شوم
لَمْ أَرْجِعْ عَنِ الشِّدَّةِ فِی ذَاتِ اللَّهِ وَ الْجِهَادِ لِأَعْدَاءِ اللَّهِ
از آن شجاعت و شدتی که نسبت به دشمنان خدا داشته ام کم نمیشود؛
(پس مرا تهدید نکن)
🔺🔺نامه امام (۱۷)
حال باید امام جواب معاویه را بدهد .نامه در حد گسترده بین مردم پخش شده ، در صورت عدم جواب مردم خواهند گفت که علی هیچ جوابی برای استدلال ما ندارد.
🔹أَمَّا طَلَبُکَ إِلَیَّ الشَّامَ، فَإِنِّی لَمْ أَکُنْ لِأُعْطِیَکَ الْیَوْمَ مَا مَنَعْتُکَ أَمْسِ؛
من هرگز آنچه را دیروز از تو منع کردم ، امروز به تو نمی دهم .
من از حرف خدا بر نمی گردم تو هم از حرف خود و از مسیر اشتباه بر نمی گردی
🔹 أَمَّا قَوْلُکَ إِنَّ الْحَرْبَ قَدْ أَکَلَتِ الْعَرَبَ إِلَّا حُشَاشَاتِ أَنْفُسٍ بَقِیَتْ
گفته بودی جنگ صفین آنقدر شدید شده که جنگ عرب را می خورد (آتش سوزانی است) افراد را یکی یکی از بین می برد حُشَاشَاتِ(شیء قلیل)
دو معنی انفس:
۱_همه اعراب از بین رفته اند مگر تعدادی محدود از انفس باقی مانده
۲_یک عده ای که فقط نفَس کمی از آنها باقی مانده ،
🔹وَ أَمَّا اسْتِوَاؤُنَا فِی الْحَرْبِ وَ الرِّجَالِ،
معاویه گفتی من و تو از جهت نیروی نظامی و امکانات، با هم برابریم.
وقتی توازن تجهیزات و توازن قدرت هست ،باید حکومت را هم بطور مساوی بین دو گروه تقسیم کنیم.
نه شما برنده اید نه ما، شما قدرت دارید ماهم داریم.شما نیرو دارید ،ماهم داریم.
معاویه؛ به فرض هم که این باشد و تعداد نفرات اینطور باشد ولی مگر ملاک در کمیت است!!
🔹فَلَسْتَ بِأَمْضَى عَلَى الشَّکِّ مِنِّی عَلَى الْیَقِینِ
شک تو (معاویه )نافذ تر از یقین ما نیست
نه تنها اصل پذیرش اسلام ما شراکت ندارد بلکه شدت انکار تو با شدت ایمان من یکی نیست .
ایمان من به توحید بیش از شرک تو به خدا است .بیش از بغض تو به پیامبر ،من حب به پیغمبر ص دارم
🔹 لَیْسَ أَهْلُ الشَّامِ بِأَحْرَصَ عَلَى الدُّنْیَا مِنْ أَهْلِ الْعِرَاقِ عَلَى الْآخِرَةِ
میزان مجاهدت نیروهای من نسبت به دنیا طلبی نیروهای تو قابل قیاس نیست.
شدت علاقه اهل شام به دنیا از شدت علاقه نیروهای من به آخرت بیشتر نیست.
ما و سربازان ما آخرت طلبیم
تو و یاران اهل شام هر چه حرص بر دنیا داری ،ما حرص شدید تر بر آخرت داریم.
پس هیچ توازن نیرو هم در کار نیست.
ما اهدافی داریم که این اهداف مارا به پیروزی می رساند ولو تعداد ما کم باشد.
🔹أَلَا وَ مَنْ أَکَلَهُ الْحَقُّ فَإِلَى الْجَنَّةِ وَ مَنْ أَکَلَهُ الْبَاطِلُ فَإِلَى النَّارِ
اینکه ترس ندارد ,کسانی که در مسیر حق بودند و کشته شدند به بهشت می روند کسانی که در مسیر باطل بودند(با تو بودند )به جهنم می روند .
🔹واَما قولُک< اَنَا بَنو عبدِ مناف > فکَذالِک نَحنُ
گفتی ما همه فرزندان عبد مناف هستیم .
تا اینجا راست گفتی ولی جد اعلای من هاشم و جد اعلای تو امیه بود .
🔹 ولکن لیسَ اُمَیّةُ کَهاشِم
همه فرزند عبد مناف هستیم لکن فرقی هم داریم.
جد تو امیه است و جد ما هاشم. انحطاط امیه کجا و عظمت هاشم کجا !!!
🔹ولا حَربُُ کعَبدِ المُطَلِّب
حرب پدر بزرگ تو و عبد المطلب پدر بزرگ من .این دو را چطور باهم مقایسه میکنی.
جد چهارم ما یکی ست اما هر چه از اجداد پایین بیاییم ،شما به انحراف و ما در مسیر توحید بودیم .
🔹ولا اَبوسفیان کَاَبِی طالِب
ابوسفیان پدر تو و ابوطالب پدر من ،که از قبل اسلام موحد بود .
اما ابوسفیان پدر تو مشرک بود.
چه تناسبی باهم دارند.
حضرت در اجداد با هم مقایسه میکند اما وقتی نوبت بخودمیرسد چیزی نمیگوید .
یعنی معاویه تو پست تر از آنی که با من مقایسه شوی.
🔹ولَاالمُهاجِرُ کالطَّلِیقِ
من جزو مهاجرین هستم ،اما تو در جریان فتح مکه از طلقاء، آزاد شدگان از لطف و رحمت پیامبر بودی.
🔹ولاالصَّرِیحُ کَاللَصٖیق
اجداد و خانوادهٔ ما کاملا مشخص است ، [صَّریح ] اما تو معاویه، پدرتو نا مشخص است [لَصیق]
صریح النسب باللصیق، نسب نامشخص با نسب مشخص چگونه میتواند یکی باشد.
🔺عبد مناف جد چهارم (علی ، معاویه) بود .هاشم جد اعلای پیامبر ص و علی ع. و عبد شمس جد اعلای معاویه بود .
دو مطلب ؛
۱_امیه فرزند عبد شمش نبود بلکه غلام رومی بود که عبد شمس به پسر خواندگی خود او را خوانده بود
۲_زمشخری از عالمان سنت می گوید برای معاویه ۴ پدر نام برده شده .
ابوسفیان گفته بود معاویه فرزند ملخق به من است
🔷ولا المُحِقُ کَالمُبطِل
انسانی که در مسیر حق است کجا و انسانی که در مسیر باطل است کجا !!
چه مقایسه اشتباهی مرتکب شدی.
🔷ولا المُومنُ کَالمُدغِل
انسان مومن کجا و شخص دغل باز[مُدغِل] کجا !!
این دو مورد در بارهٔ عمل خود ماست.
اجداد به یک طرف ،که شرافت نسبی داشته باشیم ،عمل خود ما هم یک طرف که آیا حق مداریم یا بر مدار باطل هستیم.
🔺یک سوال ؛ چرا حضرت این موضوع معلوم نبودن پدر را بزرگ بیان می دارند .والدین تقصیر داشتند گناه او چیست؟
لذا حضرت ادامه می دهند ؛
🔹ولبئسَ الخَلَفُ خلَفٌ یَتَّبِعُ سَلَفاً هَویٰ فِی نارِ جهَّنم
چه بد فرزندی ست فرزندی که از گذشتگان خود پیروی کند در حالیکه گذشتگان با عمل انحرافی خود به آتش جهنم گرفتار شدند.
مشکل تو، معاویه فقط اجداد و پدر تو ابوسفیان نیست.
مشکل تو عمل و خطای توست که پا جا پای دوزخیان گذاشتی وبه همان مسیر انحطاط رفتی.
🔹وفی ایدینافضلُ النبوة
فضل نبوت در دستان ما بنی هاشم است.
شما از پیامبر جدا شدید در حالیکه ما جایگاه نبوت را محکم گرفتیم و حمایت کردیم.
🔹آلتِّی اَذلَلنا بِهَا العَزیز
نبوت و پیامبر آمد انسانهای گردنکش ، مانند ابوسفیان را ذلیل کرد.
🔷و نَعَشنا بِهَا الذَّلِیل
ما کسانی بودیم که به سبب نبوت ،انسانهای رانده شده و گوشه گیری ،مانند (اباذر ،سلمان ،عمار) بالا رفته رفعت گرفتند[نَعَشنا] و جایگاه اجتماعی پیدا کردند.
چه کسی گردنکشان را به زیر کشید و مظلومین را بالا برد!!
تو پدرت که طرف مقابل ما بودید.
چه قیاسی بین ما وجود دارد!
آیا ما مساوی هستیم که حکومت را تقسیم کنیم !
🔷فلَمّا اَدخَلَ اللهُ العَرَبَ فِی دینِهِ اَفواجا
آن زمان که عرب را خدا دسته دسته در دین وارد می کرد .
🔷و اَسلَماَ لهُ هذِهِ الاُمَّهُ طَوعاً وکَرهاً
انها وارد دین شدند از روی رغبت به حکومت یا برای نجات از مرگ .
🔹کناُم ممَّن دَخلَ فِی الدِّینِ اِمّا رَغیَهً و اِمّا رَهبَهً عَلیَ حینَ بوزَ اَهلُ السَّبَقِ بسَبقِهِم
در زمانی که پیشگامان اسلام ،سبقت گیران به سعادت رسیدند
🔹و ذَهبَ المُهاجِرونَ الاَوَلُون بفَضلِهِم
مهاجرین اولین به جایگاهی که باید میرسیدند به فضل ، سعادت به رشد ، رسیدند.
🔷فلا تَجعَلَنَ لِلشَّیطانِ فِیک نَصیباً
نگذار شیطان بر تو مسلط و از تو بهره مند شود.
🔹ولا عَلیٰ نفسِکَ سَبیلاً
ونگذار راه ورود شیطان به قلب تو باز شود.
🔺 تا انسان خود راه باز نکند شیطان کاری نمی تواند کند .
آیه ۲۲سوره ابراهیم
وَ قالَ الشَّیْطانُ لَمَّا قُضِیَ الْأَمْرُ إِنَّ اللهَ وَعَدَکُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَ وَعَدْتُکُمْ فَأَخْلَفْتُکُمْ وَ ما کانَ لِیَ عَلَیْکُمْ مِنْ سُلْطانٍ إِلاَّ أَنْ دَعَوْتُکُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لی فَلا تَلُومُونی وَ لُومُوا أَنْفُسَکُمْ ما أَنَا بِمُصْرِخِکُمْ وَ ما أَنْتُمْ بِمُصْرِخِیَّ إِنِّی کَفَرْتُ بِما أَشْرَکْتُمُونِ مِنْ قَبْلُ إِنَّ الظَّالِمینَ لَهُمْ عَذابٌ أَلیمٌ
هنگامىکه کار تمام مىشود، شیطان مىگوید: «خداوند به شما وعدهی حق داد و من به شما وعدهی [باطل] دادم و تخلّف کردم. من بر شما تسلّطى نداشتم، جز اینکه دعوتتان کردم و شما دعوت مرا پذیرفتید؛ بنابراین، مرا سرزنش نکنید و خود را سرزنش کنید. نه من فریادرس شما هستم و نه شما فریادرس من.
من نسبت به شرک شما دربارهی خود، که از قبل داشتید، [و اطاعت مرا همردیف اطاعت خدا قرار دادید] بیزار و کافرم»! به یقین ستمکاران عذاب دردناکى دارند
🔹والسَّلام
اللهم اجعلنا من شیعته و توفنا علی دینه