بسم الله الرحمن الرحیم شرح نامه ۱۴۰۲/۲/۲۳ - ۲۱ شوال
💢 نامه ۹💢 پاسخ نامه معاویه
ابتدا معاویه نامه فرستاده و حضرت پاسخ او را ذکر میکند. در تاریخ آمده : جَاءَ أَبُو مُسْلِمٍ الْخَوْلَانِیُّ فِی نَاسٍ مِنْ قُرَّاءِ أَهْلِ الشَّامِ إِلَى مُعَاوِیَةَ ابو مسلم خولانی وجمعی از قاریان قرآن در شام نزد معاویه رفتند فَقَالُوا لَهُ یَا مُعَاوِیَةُ عَلَامَ تُقَاتِلُ عَلِیّاً به معاویه گفتند چرا با علی می جنگی ؟ وَ لَیْسَ لَکَ مِثْلُ صُحْبَتِهِ وَ لَا مِثْلُ هِجْرَتِهِ وَ لَا قَرَابَتِهِ وَ لَا سَابِقَتِهِ خود میدانی که نه جرات ، نه سابقه علی و قرابت علی را نداری ! قَالَ إِنِّی لَا أَدَّعِی أَنَّ لِی فِی الْإِسْلَامِ مِثْلَ صُحْبَتِهِ وَ لَا مِثْلَ هِجْرَتِهِ وَ لَا قَرَابَتِهِ معاویه : خود میدانم و بلند اعلام می کنم که قابل مقایسه با علی نیستم وَ لَکِنْ خَبِّرُونِی ولی شما که نزد من گلایه میکنید به من خبر دهید عَنْکُمْ أَ لَسْتُمْ تَعْلَمُونَ أَنَّ عُثْمَانَ قُتِلَ مَظْلُوماً آیا عثمان مظلومانه کشته نشد؟ همه گفتند بله قَالَ فَلْیَدْفَعْ إِلَیْنَا قَتَلَتَهُ لِنَقْتُلَهُمْ بِهِ اگر علی قاتلان عثمان را به من بسپارد تا آنها را به سزای اعمالشان برسانم وَ لَا قِتَالَ بَیْنَنَا وَ بَیْنَه هیچ جنگی بین ما نیست قَالُوا فَاکْتُبْ إِلَیْهِ کِتَاباً ابومسلم می گوید اینها را بنویس آنرا نزد علی میبرم
♦مِنْ مُعَاوِیَةَ بْنِ أَبِی سُفْیَانَ إِلَى عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ توجه کنید خود را هم تراز امیرالمومنین قرار میدهد نویسنده و گیرنده در یک سطح هستند . سَلَامٌ عَلَیْکَ فَإِنِّی أَحْمَدُ إِلَیْکَ اللَّهَ الَّذِی لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ أَمَّا بَعْد فَإِنَّ اللَّهَ اصْطَفَى مُحَمَّداً بِعِلْمِه خدای متعال پیامبر را با علم انتخاب کرد پیامبر برگزیده علم خدا بود وَ جَعَلَهُ الْأَمِینَ عَلَى وَحْیِهِ پیامبر امین وحی شد وَ الرَّسُولَ إِلَى خَلْقِهِ وَ اجْتَبَى لَهُ مِنَ الْمُسْلِمِینَ أَعْوَانا پیامبر رسول خلق و دارای اعوان و انصار بود. أَیَّدَهُ اللَّهُ بِهِم خداوند پیامبر را به سبب اعوان و انصارش کمک کرد فَکَانُوا فِی مَنَازِلِهِمْ عِنْدَهُ عَلَى قَدْرِ فَضَائِلِهِمْ که دارای فضیلت بالایی بودند فِی الْإِسْلَامِ فَکَانَ أَفْضَلُهُمْ فِی الْإِسْلَامِ وَ أَنْصَحُهُمْ لِلَّهِ وَ رَسُولِهِ الْخَلِیفَةَ مِنْ بَعْدِهِ اولین شخصیت خلیفه اول و سپس خلیفه دوم ثُمَّ خَلِیفَةَ خَلِیفَتِهِ سه یار ، وصی و جانشین والا داشت منْ بَعْدِ خَلِیفَتِهِ ثُمَّ الثَّالِثَ الْخَلِیفَةَ الْمَظْلُومَ عُثْمَان و سومین شخصیت برجسته تاریخ اسلام عثمان است. فَکُلَّهُمْ حَسَدْتَ وَ عَلَى کُلِّهِمْ بَغَیْتَ و تو علی به همه اینها حسادت داشتی و به آنها ظلم کردی عَرَفْنَا ذَلِکَ فِی نَظَرِکَ الشَّزْرِ وَ قَوْلِکَ الْهَجْرِ فِی تَنَفُّسِکَ الصُّعَدَاءِ نگاه تو به این خلفا از روی غیظ و حسد و نفس تو مملو از خشم است. وَ فِی إِبْطَائِکَ عَنِ الْخُلَفَاءِ و چون انها را قبول نداشتی با آنها بیعت نکردی. قَادُ إِلَى کُلٍّ مِنْهُمْ کَمَا یُقَادُ الْفَحْل الْمَخْشُوشُ وقتی می خواستند تو را برای بیعت ببرند مثل شتری که آن را می کشند.( برای بیعت رفتی) .
((در جای دیگری معاویه این حرف را زد(مثل شتری که می کشند) و حضرت در نهج البلاغه پاسخ او را می دهد( حَتَّى تُبَایِعَ وَ أَنْتَ کَارِه) تو آمدی که مرا مذمت کنی، ولی در واقع مرا مدح کردی من هیچ سازشی با خلفا نداشتم و به زور از من بیعت گرفتند. چهل نفر ریختند عمامه از سرم برداشتند و دور گردنم بستند و برای بیعت کشیدند من با اختیار خود با انها بیعت نکردم چون هیچگاه آنها را قبول نداشتم.))
در ادامه معاویه می نویسد:
ثمَّ لَمْ تَکُنْ لِأَحَدٍ مِنْهُمْ بِأَعْظَمَ حَسَداً مِنْکَ لِابْنِ عَمِّکَ عُثْمَان تو به اندازه عثمان برای آن دو خلیفه قبل حسد نداشتی. حسادتت برای عثمان بود در حالی که با هم قوم و خویش بودید. وَ کَانَ أَحَقَّهُمْ أَنْ لَا تَفْعَلَ ذَلِکَ بِهِ فِی قَرَابَتِهِ و قرار بود سازگار باشید ، حق قرابت داشتی َ فَقُتِلَ مَعَکَ فِی الْمَحَلَّةِ عثمان در همان محلی که بودی کشته شد أَنْتَ تَسْمَعُ فِی دَارِهِ الْهَائِعَةَ لَا تَرْدَعُ الظَّن صدای کمک خواهی آنها بلند بود و تو هیچ کاری برای آنها انجام ندادی اگر به او کمک می کردی ما امروز به تو تهمت نمیزدیم وَ التُّهَمَةَ عَنْ نَفْسِکَ فِیهِ بِقَوْلٍ وَ لَا عَمَل....((در حالی که حضرت می گوید آنقدر به عثمان کمک کردم که ترسیدم گناهکار شوم حق قرابت را به جای آوردم عثمان حرف حق را نپذیرفت همه حرفهای معاویه خلاف واقع است تا رسید به اینجا))
وَ الَّذِی لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ قسم به خدایی که جز او خدایی نیست نَطْلُبَنَّ قَتَلَةَ عُثْمَانَ فِی الْجِبَالِ وَ الرِّمَالِ وَ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ ما قاتلان عثمان را دستگیر می کنیم حَتَّى یَقْتُلَهُمُ اللَّهُ تا به سزای اعمالشان برسند. وْ لَتَلْحَقَنَأَرْوَاحُنَا بِاللَّهِ وَ السَّلَام ابومسلم خولانی این نامه را خدمت حضرت علی علیه السلام در مدینه می آورد. قَالَ أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّکَ قَدْ قُمْتَ بِأَمْرٍ وُلِّیتَهُ وَ وَ اللَّهِ مَا أُحِبُّ أَنَّهُ لِغَیْرِک... ابو مسلم بر منبر رفت و شروع به خطبه خوانی کرد که خلافت فقط برازنده شماست و شکی در ان نیست ولی شما هم قاتلان عثمان را به معاویه تحویل بده فَقَالَ لَهُ عَلِیٌّ ع اغْدُ عَلَیَّ غَداً فَخُذْ جَوَابَ کِتَابِک حضرت فرمود فردا بیا تا جوابت را بدهم فردا داخل مسجد شد فَانْصَرَفَ ثُمَّ رَجَعَ مِنْ غَدٍ لِیَأْخُذَ کِتَابَهُ فَوَجَدَ النَّاسَ قَدْ بَلَغَهُمُ الَّذِی جَاءَ فِیهِ و دید جمعیت زیادی داخل مسجد است فَلَبِسَتِ الشِّیعَةُ أَسْلِحَتَهَا.. شیعیان علی با شمشیر در دست فَنَادَوْا کُلُّنَا قَتَلَ عُثْمَانَ این جمعیت گفته شده بالای ده هزار نفر بودند فریاد زدند ما قاتلان عثمان هستیم. أَکْثَرُوا مِنَ النِّدَاءِ بِذَلِکَ لحظهبهلحظه صدا بیشتر میشد.
امیر المومنین این نامه ۹ رادر جواب معاویه نوشت و به ابومسلم داد تا نامه را به دست معاویه برساند . فضا اینگونه بود که شخصی به ظاهر برای خیرخواهی آمده معاویه گفت ما اگر قاتلان عثمان را تحویل بگیریم کار تمام است . اولاً: حضرت جمعیت ده هزار نفری را به او نشان داد که میگفتند همه قاتلان عثمان هستیم حضرت کدام را تحویل معاویه بدهد. معاویه ده هزار نفر را در قبال یک نفر بکشد؟ از طرفی عثمان به خاطر خلاف ها و بدعت هایی که گذاشته بود مهمور الدم بود و خونش را خود مباح کرده بود . وَ أَذِنَ لِأَبِی مُسْلِمٍ فَدَخَلَ فَدَفَعَ إِلَیْهِ عَلِیٌّ ع جَوَابَ کِتَابِ مُعَاوِیَةَ. نامه نهج البلاغه پاسخ امیرالمومنین به گزافه گویی های معاویه بود
من کتاب له (علیه السلام) إلى معاویة: پاسخ نامه معاویه :
♦فأَرَادَ قَوْمُنَا قَتْلَ نَبِیِّنَا وَ اجْتِیَاحَ أَصْلِنَا، وَ هَمُّوا بِنَا الْهُمُومَ وَ فَعَلُوا بِنَا الْأَفَاعِیل قوم و قبیله ما ؛ (( قوم و قبیله هم به معنای مطلق عرب و هم به معنای قریش است)) اولین کسانی که قصد قتل پیامبر را داشتند خاندان قریش بودند انها می خواستند ریشه اسلام وپیامبررا بکنند . انواع غصه و مرارت ها را بر قلب ما ریختند.[اجتیاح]
♦وَ مَنَعُونَا الْعَذْب انها از ما یک آب خوش را منع کردند و نگذاشتند آب خوش از گلوی ما پایین برود. َ ♦وَ أَحْلَسُونَا الْخَوْف خوب و ترس و نگرانی را لحظه به لحظه برای ما قرار دادندَ
♦️وَ اضْطَرُّونَا إِلَى جَبَلٍ وَعْرٍ ما را مجبور کردند به اضطرار به کوههای صعبالعبور پناه ببریم اشاره به ماجرای شعب ابی طالب .
♦وَ أَوْقَدُوا لَنَا نَارَ الْحَرْبِ برای ما آتش جنگ را افروختند [اَوقدوا] منظور حضرت این بود که پدران شما این سختی ها را ایجاد کردند حالا شما داعیه دار اسلام شده اید در حالی که می خواستید پیامبر را به قتل برسانید؛
♦فَعَزَمَ اللَّهُ لَنَا عَلَى الذَّبِّ عَنْ حَوْزَتِهِ در مقابل تلاش بیوقفه شما خدا اراده کرد[عَزَمَ] که ما نگهبانان و نگهداران و مدافع[ذَّب] دین و شریعت او باشیم.
♦ وَ الرَّمْیِ مِنْ وَرَاءِ [حَوْمَتِهِ] حُرْمَتِهِ؛ خدا اراده کرده که ما شر دشمنان را از حزیم محترم دین دور کنیم[رَمی]
فرمود اطرافیان ما بنی هاشم دو گروه بودند عدهای مومن جان بر کف که برای رضای خدا کار می کردند و عده ای هم کافر بودند ولی به خاطر عصبیت قومی و قبیلهای و وجاهت پیامبر حاضر نبودند به پیامبر صدمه بزنند ولی شما معاویه و اطرافیان قصد پیامبر کشی داشتید.
♦مُؤْمِنُنَا یَبْغِی بِذَلِکَ الْأَجْرَ، در بین یاران بنی هاشم مومنانی بودند که طلب می کردند[یبغی] برای دفاع از پیامبر اجر الهی را . خدایا ما برای دین تو زحمت میکشیم تا توبه ما اجر بدهی.
♦ وَ کَافِرُنَا یُحَامِی عَنِ الْأَصْلِ؛ عده ای کافر بودند ولی کافرانی که از ریشه و اصل (پیامبر )دفاع می کردند کافر بودند ولی راضی به قتل پیامبر نبودند.
✅دو نظر راجع به این جمله است: ۱)عده ای میگویند منظور حضرت عباس عموی پیامبر است زیرا او بعدازهجرت ایمان آورد (عبدالله بن عباس ، عبیدالله بن عباس فرزندان عباس عموی پیامبر هستند) عباس با اینکه به پیامبر ایمان نیاورده بود ( قبل هجرت ) ولی از پیامبر دفاع میکرد حضرت ابوطالب بخاطر مصالحی تا جریان شعب ابی طالب اظهار اسلام نکرده بود با اینکه گفته شده ابو طالب از ابتدا مسلمان بود ابوطالب وعباس بسیار از پیامبر دفاع کردند .
🔶وکافرُنا یُحامیٖ عنِ الاَصلِ گروه دوم کسانی که به ایمان کامل نرسیده و یا هنوز اسلام نیاورده بودند. اما بر اثر حب خویشاوندی و تعصب فامیلی از پیامبر دفاع می کردند.
🔶مَن اَسلَمَ قریش خِلوٌ نما نحنُ فیهِ بحَلفٕ یَمنَعُهُ عده ای از قریش غیر از ما بنی هاشم ، مسلمان شده بودند اما اسلام آنها منهای فقر، درد ،گرسنگی و رنج بود. از قبل با قبیله و گروهها پیمان ترک مخاصمه بسته بودند.که وارد جنگ نشوند. اسلام که آوردند بواسطه این پیمان، اسلام هیچ ضرر و اذیتی برای آنها نداشت. جانشان در امان بود.
معاویه ؛ زحمت ما برای اسلام کجا ،و آن خباثت نقشه قتل پیغمبر از طرف شما کجا؟ چطور قابل مقایسه است که امروز من ،خود را با تو مقایسه کنم.
🔶 وکان رسول الله ص اذا اَحمَرَ البَاسُ و اَحجَمَ الناس قَدَمَ اهلُ بیتِه پیامبر یک روشی داشت.وقتی جنگ برافروخته و سخت میشد.مردم خودداری میکردند از رفتن به میدان. اهل بیت خود را پیش میانداخت اقوام درجه یک را به جلو میدان می فرستاد.
🔶اهلَ بیتهِ فوَقیٰ بهِم اصحابَهُ حَرَّ السیُوف والاَلسنة پیغمبر به سبب بنی هاشم و خاندان نزدیک یک سپری درست کرده بود در مقابل بقیهٔ اصحاب. هر تیر بلا به این نزدیکان میخورد ،جان بقیه را حفظ میکرد. آتش شمشیر و زخم نیزه را بنی هاشم میخورد تا کمترین آسیب به بقیه مسلمین برسد.
مانند حمزه عمو و جعفر پسر عمو ، شاهد مثال آوردم تا بفهمی که آنها باعث اعتلای دین شدند. حال که اسلام قوی شده و بحث حکومت است شما جلو آمدید. در لفافه نقش پدر معاویه ، و مادر او هند جگر خوار را بیان میکند. واما پاسخ شبهه اول مرا مقایسه کردی با خود و خلفای گذشته،
بعضی گفته اند : منظور از " کافرنا " ابولهب است. در جلد ۸ ص ۲۷۶ آمده : لَمَّا أَرَادَتْ قُرَیْشٌ قَتْلَ النَّبِیِّ ص زمانی که قریش قصد قتل پیامبر کردند قَالَتْ کَیْفَ لَنَا بِأَبِی لَهَبٍ گفتند به ابولهب چه کنیم؟ چون ابولهب راضی به قتل پیامبر نبود. فَقَالَتْ أُمُّ جَمِیلٍ اَنَا أَکْفِیکُمُوهُ ام جمیل همسر ابولهب گفت من می دانم چه کنم أَنَا أَقُولُ لَهُ إِنِّی أُحِبُّ أَنْ تَقْعُدَ الْیَوْمَ فِی الْبَیْتِ نَصْطَبِحُ ... ( ابولهب با پیامبر مخالف بود ولی به کشتن او راضی نبود) ام جمیل همسر ابولهب گفت من او را مشغول شراب میکنم و شما پیامبر را به قتل برسانید. فَدَعَا أَبُو طَالِبٍ عَلِیّاً ع ابوطالب امیرالمومنین را خواست فَقَالَ لَهُ یَا بُنَیَّ اذْهَبْ إِلَى عَمِّکَ أَبِی لَهَب به نزد عمویت ابولهب برو فَاسْتَفْتِحْ عَلَیْهِ فَإِنْ فُتِحَ لَکَ فَادْخُل اگر درب خانه راگشودند داخل شو وَ إِنْ لَمْ یُفْتَحْ لَکَ فَتَحَامَلْ عَلَى الْبَابِ وَ اکْسِرْهُ وَ ادْخُلْ عَلَیْهِ اگر درب را باز نکردند به در حمله کن درب را بشکن و وارد شو . فَإِذَا دَخَلْتَ عَلَیْهِ فَقُلْ لَهُ یَقُولُ لَکَ أَبِی داخل شدی بگو ، پدرم گفت إِنَّ امْرَأً عَمُّهُ عَیْنُهُ فِی الْقَوْمِ فَلَیْسَ بِذَلِیل پیامبر شخصی به نام ابولهب در کنارش ٍهست سزاوار است با وجود تو پیامبر ذلیل شود وبخواهند او را بکشند. فَقَالَ لَهُ صَدَقَ أَبُوکَ فَمَا ذَلِکَ یَا ابْنَ أَخِی فَقَالَ لَهُ یُقْتَلُ ابْنُ أَخِیکَ وَ أَنْتَ تَأْکُلُ وَ تَشْرَبُ ابولهب در حال مستی فهمید خبری است امیرالمومنین گفت تو را مشغول به شراب کردهاند و رفتند پیامبر بکشند ابو لهب شمشیر به دست گرفت و خواست حرکت کند فَوَثَبَ وَ أَخَذَ سَیْفَهُ فَتَعَلَّقَتْ بِهِ أُمُّ جَمِیلٍ فَرَفَعَ یَدَهُ شمشیرش را محکم گرفت و همسرش دستش را گرفت لَطَمَ وَجْهَهَا لَطْمَةً فَفَقَأَ عَیْنَهَا فَمَاتَتْ وَ هِیَ عَوْرَاءُ ابولهب چنان به صورت زنش سیلی زد که تا زنده بود چشم او کج شده بود. وَ خَرَجَ أَبُو لَهَبٍ وَ مَعَهُ السَّیْفُ فَلَمَّا رَأَتْهُ قُرَیْشٌ عَرَفَتِ الْغَضَبَ فِی وَجْهِهِ باخشم و غضب در چهره بر آنان وارد شد. فَقَالَ أُبَایِعُکُمْ عَلَى ابْنِ أَخِی ثُمَّ تُرِیدُونَ قَتْلَهُ وَ اللَّاتِ وَ الْعُزَّى لَقَدْ هَمَمْتُ أَنْ أُسْلِمَ ثُمَّ تَنْظُرُونَ مَا أَصْنَعُ ابولهب رفت و گفت به لات عزا قسم اگر قصد قتل پیامبر را داشته باشید، مسلمان می شوم. و من که مسلمان شو مجریان شرک به انحراف کشیده می شود . فَاعْتَذَرُوا إِلَیْهِ وَ رَجَعَ. از کشتن پیامبر منصرف شدند.
ابولهب با اینکه کافر بود از پیامبر دفاع کرد عباس قبل از مسلمان شدن مدافع پیامبر بود. ولی معاویه سابقه شما چیست؟
🔶وَ سُئِلَ ع عَلَى مِنْبَرِ الْکُوفَة از علی روی منبر کوفه سوال کردند (ِ عَنْ قَوْلِهِ تَعَالَى مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضى نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ یَنْتَظِرُ) قرآن می گوید:عده ای رفتند و عده منتظرند حضرت فرمود. ( فَقَالَ اللَّهُمَّ غَفْراً هَذِهِ الْآیَةُ نَزَلَتْ فِیَّ وَ فِی عَمِّی حَمْزَةَ وَ فِی ابْنِ عَمِّی عُبَیْدَةَ بْنِ الْحَارِثِ بْنِ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ ) این آیه در مورد من نازل شد زمانی که عمویم حمزه و پسرعمویم عبید شهید شدند ( َأَمَّا عُبَیْدَةُ فَقَضَى نَحْبَهُ شَهِیداً یَوْمَ بَدْرٍ وَ أَمَّا عَمِّی حَمْزَةُ فَإِنَّهُ قَضَى نَحْبَهُ شَهِیداً یَوْمَ أُحُدٍ وَ أَمَّا أَنَا فَأَنْتَظِرُ أَشْقَاهَا) پسر عمویم عبید در روز بدر و عمویم حمزه در روز احد شهید شدند. ( َخْضِبُ هَذِهِ مِنْ هَذِهِ وَ أَوْمَأَ بِیَدِهِ إِلَى لِحْیَتِهِ ) من همچنان منتظرم تا محاسنم با خون سرم خضاب شود ِ ( عَهْدٌ عَهِدَهُ إِلَیَّ حَبِیبِی أَبُو الْقَاسِمِ ص) این وعده را پیامبر به من داده من علی منتظرم و آرزوی شهادت دارم.
در_خطبه ۱۵۶ آمده: ( فَقُلْتُ یَا رَسُولُ اللَّهِ أَ وَ لَیْسَ قَدْ قُلْتَ لِی یَوْمَ أُحُدٍ حَیْثُ اسْتُشْهِدَ مَنِ اسْتُشْهِدَ مِنَ الْمُسْلِمِین) گفتم یا رسول الله مگر در جنگ احد به من وعده شهادت ندادید پیامبر فرمود: (َ وَ حِیزَتْ عَنِّی الشَّهَادَةُ فَشَقَّ ذَلِکَ عَلَیَّ فَقُلْتَ لِی أَبْشِرْ فَإِنَّ الشَّهَادَةَ مِنْ وَرَائِک) علی جان بشارت باد به تو شهادت پیش روی توست اما به تاخیر افتاد ولی این اجل مارا به شهادت میرساند.
در روایات بعضی امور بشارت هستند. ۱ ) شهادت ۲) ازدواج
یکی از مواردی که پیامبر به امیرالمومنین بشارت داد، بشارت به ازدواج با حضرت زهرا بود ( لَقَدْ هَمَمْتُ بِالتَّزْویج ِ فَلَمْ أَجْتَرِئْ أَنْ أَذْکُرَ ذَلِکَ لِرَسُولِ اللَّهِ ص وَ إِنَّ ذَلِکَ اخْتَلَجَ فِی صَدْرِی لَیْلِی وَ نَهَارِی حَتَّى دَخَلْتُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ص فَقَالَ لِی یَا عَلِیُّ قُلْتُ لَبَّیْکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ هَلْ لَکَ فِی التَّزْوِیجِ) من قصد ازدواج داشتم این مطلب در قلبم بود ولی شرایط پیش نمیآمد پیامبر فرمود یا علی قصد ازدواج داری!! گفتم بله ُیاُ رَسُولُ اللَّهِ (أَعْلَمُ وَ ظَنَنْتُ أَنَّهُ یُرِیدُ أَنْ یُزَوِّجَنِی بَعْضَ نِسَاءِ قُرَیْش) ترسی هم در دل داشتم که مبادا مرا با دیگران تزویج کند (ٍ وَ إِنِّی لَخَائِفٌ عَلَى فَوْتِ فَاطِمَةَ) میترسیدم مبادا فاطمه از دستم برود. (َمَا شَعَرْتُ بِشَیْءٍ إِذْ دَعَانِی رَسُولُ اللَّهِ ص فَأَتَیْتُهُ فِی بَیْتِ أُمِّ سَلَمَةَ فَلَمَّا نَظَرَ إِلَیَّ تَهَلَّلَ وَجْهُهُ وَ تَبَسَّمَ حَتَّى نَظَرْتُ إِلَى بَیَاضِ أَسْنَانِهِ یَبْرُقُ فَقَالَ لِی یَا عَلِیُّ أَبْشِرْ فَإِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى قَدْ کَفَانِی مَا کَانَ هَمَّنِی مِنْ أَمْرِ تَزْوِیجِک) چند روزی گذشت پیامبر مرا به خانه ام سلمه دعوت کرد شادابی خاصی در صورت پیامبر بود. به علی فرمود بشارت باد خدا به من فرموده عهده دار امر ازدواج تو باشم. خدای متعال از طریق جبرئیل به من فرمود که: ( أَنِّی قَدْ زَوَّجْتُ فَاطِمَةَ بِنْتَ مُحَمَّدٍ ص مِنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِب) عقد فاطمه و علی در آسمان هاست این امر هم بشارت است
♦️فَیَا عَجَباً لِلدَّهْرِ إِذْ صِرْتُ یُقْرَنُ بِی مَنْ لَمْ یَسْعَ بِقَدَمِی چه کار اشتباهی و عجب از مردم روزگار ،اینقدر عجیب شده اند. تعجب و آه از این روزگار، چون قرارداد موازی و هم سطح من، در اسلام هیچ قدمی بر نداشت.
♦ وَ لَمْ تَکُنْ لَهُ کَسَابِقَتِی الَّتِی لَا یُدْلِی أَحَدٌ بِمِثْلِهَا کسانی را هم تراز من قرار دادند که اصلاً به مقام من دست نمییابند. مقامی که دارم برای کسی ظاهر نمی شود [لایُدلِی]
♦ إِلَّا أَنْ یَدَّعِیَ مُدَّعٍ مَا لَا أَعْرِفُهُ وَ لَا أَظُنُّ اللَّهَ یَعْرِفُهُ، وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَى کُلِّ حَالٍ. کسی را که هم تراز در خدمت به اسلام و سابقه مجاهدت من باشد نمی شناسم. ادعای گزاف کند. گمان نکنم خدا هم او را بشناسد. وقتی خدا و علی نشناسندچنین چیزی نیست .
✅چند نکته معاویه در نامه نوشته بود: خلیفه اول، دوم ، سوم بالاترین شخصیت های اسلام هستند حضرت می فرماید: چنین چیزی نیست خلفا با من قابل مقایسه نیستند. تو معاویه که هیچ؛ حتی کسانی که ادعا داشتند با من هم قابل مقایسه نیستند.
در خطبه شقشقیه آمده: مَتَى اعْتَرَضَ الرَّیْبُ فِیَّ مَعَ الْأَوَّلِ مِنْهُمْ حَتَّى صِرْتُ أُقْرَنُ إِلَى هَذِهِ النَّظَائِرِ اولین آنها هم تراز من نیست چه برسد به دومی و سومی . شبهه در اینجا راه ندارد من کی با اولین آنها مساوی بودم که برسد به دومی و سومی.
امام صادق فرمود: (کان رسول الله اذا ورد علیه امر یسره ) وقتی چیزی پیامبر را خوشحال می کرد می گفت (الحمدلله علی هذه ) خداروشکر برای چیزی که به ما داد وقتی پیامبر از چیزی ناراحت میشد میگفت: ( الحمدلله علی کل حال) خدا را در هر حال شکر می کنیم معلوم میشود که حضرت از اینکه با خلیفه دوم و سوم مقایسه شود محزون است .
تازه معاویه مینویسد که علی به خلیفه سوم حسادت می کند کار به جایی رسیده؛ (انزلنی ثم انزلنی ثم انزلنی) که آنقدر شان و جایگاه حضرت را پایین آوردند که گفتند، علی و معاویه. با هم قیاس کردند.
♦أَمَّا مَا سَأَلْتَ مِنْ دَفْعِ قَتَلَةِ عُثْمَانَ إِلَیْکَ، اما اینکه گفتی؛ قاتلان عثمان را به تو تحویل بدهم .
♦فَإِنِّی نَظَرْتُ فِی هَذَا الْأَمْرِ فَلَمْ أَرَهُ یَسَعُنِی دَفْعُهُمْ إِلَیْکَ وَ لَا إِلَى غَیْرِکَ؛ خیلی فکر کردم هیچ صلاح و توانی برای اینکار نمی بینم، نه به تو و نه به دیگران. قرار نیست این کار را انجام دهم.
♦وَ لَعَمْرِی لَئِنْ لَمْ تَنْزِعْ عَنْ غَیِّکَ وَ شِقَاقِکَ قسم به جان خودم اگر دست برنداری از گمراهی[غیّ] و اختلاف افکنی در جامعه[شقاق] اگر از مسیر باطل دست برنداری.
♦ لَتَعْرِفَنَّهُمْ عَنْ قَلِیلٍ یَطْلُبُونَکَ به زودی قاتلان عثمان را خواهی شناخت و قاتلان عثمان به سمت تو می آیند . (چون معاویه گفته بود قاتلان تحویل ندهی خود خواهم یافت)
♦لَا یکَلِّفُونَکَ طَلَبَهُمْ فِی بَرٍّ وَ لَا بَحْرٍ وَ لَا جَبَلٍ وَ لَا سَهْلٍ به تو می رسند هرجا باشی تو را پیدا می کنند .
♦إِلَّا أَنَّهُ طَلَبٌ یَسُوءُکَ وِجْدَانُهُ ولی اگر این شیر مردان به تو برسند تو خوشحال نمی شوی .
♦وَ زَوْرٌ لَا یَسُرُّکَ لُقْیَانُهُ، انها زائرانی هستند که اگر به زیارت تو بیایند تو از ملاقات آنها خوشحال نمی شوی.
♦ وَ السَّلَامُ لِأَهْلِه. سلام بر کسی که شانیت و شخصیت سلام دارد تو کسی نیستی که من به تو سلام بدهم کسانی که اهلیت این سلام را دارند به آنها سلام میکنم.
در ابتدای بحث ابومسلم وقتی دید جمعیت ده هزار نفری می گویند ما قاتلان عثمان هستیم، به حضرت گفت: (لقد رایت قوما ما لک معهم امر) چیزی که من می بینم عده ای شورشی دور شما هستند و شما هم هیچ قدرتی بر اینها نداری ( قال وما ذاک قال بلغ القوم انک ترید ان تدفع الینا قتله عثمان فضجوا واجتمعوا) من به معاویه میگویم که علی می خواست قاتلان عثمان را تحویل بدهد ولی نمی توانست و شرایطش هم نبود. (والله ما اردت ان ادفعهم الیکم طرفه عین قد) به خدا قسم من یک لحظه هم نخواستم که قاتلان عثمان را بشما بدهم . شما چه کاره اید؟ چه کسی شما را ولی دم عثمان کرده؟ شما شأنیت ندارید. اگر بگویید حاکم جامعه اسلامی هستید چه کسی با شما بیعت کرده ؟ من مدتها بحث کردم که با قاتلان عثمان چه کنم به این نتیجه رسیدم که شما هیچ ارتباطی به این ماجرا ندارید.
اللهم عجل لولیک الفرج
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیانثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
علی جان!
یک حاجی در طواف داری به دهان/ یک حیدر در مصاف داری به دهان/ یک تیغ دو دم به دست داری آقا/ یک تیغ دو دم غلاف داری به دهان/
بسم الله الرحمن الرحیم
شرح نامه
۱۴۰۲/۲/۲۳ - ۲۱ شوال
💢 نامه ۹💢
پاسخ نامه معاویه
ابتدا معاویه نامه فرستاده و حضرت پاسخ او را ذکر میکند.
در تاریخ آمده :
جَاءَ أَبُو مُسْلِمٍ الْخَوْلَانِیُّ فِی نَاسٍ مِنْ قُرَّاءِ أَهْلِ الشَّامِ إِلَى مُعَاوِیَةَ
ابو مسلم خولانی وجمعی از قاریان قرآن در شام نزد معاویه رفتند
فَقَالُوا لَهُ یَا مُعَاوِیَةُ عَلَامَ تُقَاتِلُ عَلِیّاً
به معاویه گفتند چرا با علی می جنگی ؟
وَ لَیْسَ لَکَ مِثْلُ صُحْبَتِهِ وَ لَا مِثْلُ هِجْرَتِهِ وَ لَا قَرَابَتِهِ وَ لَا سَابِقَتِهِ
خود میدانی که نه جرات ، نه سابقه علی و قرابت علی را نداری !
قَالَ إِنِّی لَا أَدَّعِی أَنَّ لِی فِی الْإِسْلَامِ مِثْلَ صُحْبَتِهِ وَ لَا مِثْلَ هِجْرَتِهِ وَ لَا قَرَابَتِهِ معاویه : خود میدانم و بلند اعلام می کنم که قابل مقایسه با علی نیستم
وَ لَکِنْ خَبِّرُونِی ولی شما که نزد من گلایه میکنید به من خبر دهید
عَنْکُمْ أَ لَسْتُمْ تَعْلَمُونَ أَنَّ عُثْمَانَ قُتِلَ مَظْلُوماً
آیا عثمان مظلومانه کشته نشد؟ همه گفتند بله
قَالَ فَلْیَدْفَعْ إِلَیْنَا قَتَلَتَهُ لِنَقْتُلَهُمْ بِهِ اگر علی قاتلان عثمان را به من بسپارد تا آنها را به سزای اعمالشان برسانم
وَ لَا قِتَالَ بَیْنَنَا وَ بَیْنَه
هیچ جنگی بین ما نیست
قَالُوا فَاکْتُبْ إِلَیْهِ کِتَاباً
ابومسلم می گوید اینها را بنویس آنرا نزد علی میبرم
♦مِنْ مُعَاوِیَةَ بْنِ أَبِی سُفْیَانَ إِلَى عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ
توجه کنید خود را هم تراز امیرالمومنین قرار میدهد نویسنده و گیرنده در یک سطح هستند .
سَلَامٌ عَلَیْکَ فَإِنِّی أَحْمَدُ إِلَیْکَ اللَّهَ الَّذِی لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ أَمَّا بَعْد
فَإِنَّ اللَّهَ اصْطَفَى مُحَمَّداً بِعِلْمِه
خدای متعال پیامبر را با علم انتخاب کرد پیامبر برگزیده علم خدا بود
وَ جَعَلَهُ الْأَمِینَ عَلَى وَحْیِهِ
پیامبر امین وحی شد
وَ الرَّسُولَ إِلَى خَلْقِهِ وَ اجْتَبَى لَهُ مِنَ الْمُسْلِمِینَ أَعْوَانا
پیامبر رسول خلق و دارای اعوان و انصار بود.
أَیَّدَهُ اللَّهُ بِهِم خداوند پیامبر را به سبب اعوان و انصارش کمک کرد
فَکَانُوا فِی مَنَازِلِهِمْ عِنْدَهُ عَلَى قَدْرِ فَضَائِلِهِمْ که دارای فضیلت بالایی بودند
فِی الْإِسْلَامِ فَکَانَ أَفْضَلُهُمْ فِی الْإِسْلَامِ وَ أَنْصَحُهُمْ لِلَّهِ وَ رَسُولِهِ الْخَلِیفَةَ مِنْ بَعْدِهِ اولین شخصیت خلیفه اول و سپس خلیفه دوم
ثُمَّ خَلِیفَةَ خَلِیفَتِهِ
سه یار ، وصی و جانشین والا داشت
منْ بَعْدِ خَلِیفَتِهِ ثُمَّ الثَّالِثَ الْخَلِیفَةَ الْمَظْلُومَ عُثْمَان
و سومین شخصیت برجسته تاریخ اسلام عثمان است.
فَکُلَّهُمْ حَسَدْتَ وَ عَلَى کُلِّهِمْ بَغَیْتَ
و تو علی به همه اینها حسادت داشتی و به آنها ظلم کردی
عَرَفْنَا ذَلِکَ فِی نَظَرِکَ الشَّزْرِ وَ قَوْلِکَ الْهَجْرِ فِی تَنَفُّسِکَ الصُّعَدَاءِ
نگاه تو به این خلفا از روی غیظ و حسد و نفس تو مملو از خشم است.
وَ فِی إِبْطَائِکَ عَنِ الْخُلَفَاءِ
و چون انها را قبول نداشتی با آنها بیعت نکردی.
قَادُ إِلَى کُلٍّ مِنْهُمْ کَمَا یُقَادُ الْفَحْل الْمَخْشُوشُ
وقتی می خواستند تو را برای بیعت ببرند مثل شتری که آن را می کشند.( برای بیعت رفتی) .
((در جای دیگری معاویه این حرف را زد(مثل شتری که می کشند) و حضرت در نهج البلاغه پاسخ او را می دهد( حَتَّى تُبَایِعَ وَ أَنْتَ کَارِه) تو آمدی که مرا مذمت کنی، ولی در واقع مرا مدح کردی من هیچ سازشی با خلفا نداشتم و به زور از من بیعت گرفتند. چهل نفر ریختند عمامه از سرم برداشتند و دور گردنم بستند و برای بیعت کشیدند من با اختیار خود با انها بیعت نکردم چون هیچگاه آنها را قبول نداشتم.))
در ادامه معاویه می نویسد:
ثمَّ لَمْ تَکُنْ لِأَحَدٍ مِنْهُمْ بِأَعْظَمَ حَسَداً مِنْکَ لِابْنِ عَمِّکَ عُثْمَان
تو به اندازه عثمان برای آن دو خلیفه قبل حسد نداشتی. حسادتت برای عثمان بود در حالی که با هم قوم و خویش بودید.
وَ کَانَ أَحَقَّهُمْ أَنْ لَا تَفْعَلَ ذَلِکَ بِهِ فِی قَرَابَتِهِ
و قرار بود سازگار باشید ، حق قرابت داشتی َ
فَقُتِلَ مَعَکَ فِی الْمَحَلَّةِ عثمان
در همان محلی که بودی کشته شد
أَنْتَ تَسْمَعُ فِی دَارِهِ الْهَائِعَةَ لَا تَرْدَعُ الظَّن صدای کمک خواهی آنها بلند بود و تو هیچ کاری برای آنها انجام ندادی اگر به او کمک می کردی ما امروز به تو تهمت نمیزدیم
وَ التُّهَمَةَ عَنْ نَفْسِکَ فِیهِ بِقَوْلٍ وَ لَا عَمَل....((در حالی که حضرت می گوید آنقدر به عثمان کمک کردم که ترسیدم گناهکار شوم حق قرابت را به جای آوردم عثمان حرف حق را نپذیرفت همه حرفهای معاویه خلاف واقع است تا رسید به اینجا))
وَ الَّذِی لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ
قسم به خدایی که جز او خدایی نیست نَطْلُبَنَّ قَتَلَةَ عُثْمَانَ فِی الْجِبَالِ وَ الرِّمَالِ وَ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ
ما قاتلان عثمان را دستگیر می کنیم
حَتَّى یَقْتُلَهُمُ اللَّهُ
تا به سزای اعمالشان برسند.
وْ لَتَلْحَقَنَأَرْوَاحُنَا بِاللَّهِ وَ السَّلَام
ابومسلم خولانی این نامه را خدمت حضرت علی علیه السلام در مدینه می آورد.
قَالَ أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّکَ قَدْ قُمْتَ بِأَمْرٍ وُلِّیتَهُ وَ وَ اللَّهِ مَا أُحِبُّ أَنَّهُ لِغَیْرِک...
ابو مسلم بر منبر رفت و شروع به خطبه خوانی کرد که خلافت فقط برازنده شماست و شکی در ان نیست ولی شما هم قاتلان عثمان را به معاویه تحویل بده
فَقَالَ لَهُ عَلِیٌّ ع اغْدُ عَلَیَّ غَداً فَخُذْ جَوَابَ کِتَابِک
حضرت فرمود فردا بیا تا جوابت را بدهم فردا داخل مسجد شد
فَانْصَرَفَ ثُمَّ رَجَعَ مِنْ غَدٍ لِیَأْخُذَ کِتَابَهُ فَوَجَدَ النَّاسَ قَدْ بَلَغَهُمُ الَّذِی جَاءَ فِیهِ
و دید جمعیت زیادی داخل مسجد است فَلَبِسَتِ الشِّیعَةُ أَسْلِحَتَهَا..
شیعیان علی با شمشیر در دست
فَنَادَوْا کُلُّنَا قَتَلَ عُثْمَانَ
این جمعیت گفته شده بالای ده هزار نفر بودند فریاد زدند ما قاتلان عثمان هستیم.
أَکْثَرُوا مِنَ النِّدَاءِ بِذَلِکَ
لحظهبهلحظه صدا بیشتر میشد.
امیر المومنین این نامه ۹ رادر جواب معاویه نوشت و به ابومسلم داد تا نامه را به دست معاویه برساند .
فضا اینگونه بود که شخصی به ظاهر برای خیرخواهی آمده معاویه گفت ما اگر قاتلان عثمان را تحویل بگیریم کار تمام است . اولاً:
حضرت جمعیت ده هزار نفری را به او نشان داد که میگفتند همه قاتلان عثمان هستیم حضرت کدام را تحویل معاویه بدهد. معاویه ده هزار نفر را در قبال یک نفر بکشد؟
از طرفی عثمان به خاطر خلاف ها و بدعت هایی که گذاشته بود مهمور الدم بود و خونش را خود مباح کرده بود .
وَ أَذِنَ لِأَبِی مُسْلِمٍ فَدَخَلَ فَدَفَعَ إِلَیْهِ عَلِیٌّ ع جَوَابَ کِتَابِ مُعَاوِیَةَ.
نامه نهج البلاغه پاسخ امیرالمومنین به گزافه گویی های معاویه بود
من کتاب له (علیه السلام) إلى معاویة:
پاسخ نامه معاویه :
♦فأَرَادَ قَوْمُنَا قَتْلَ نَبِیِّنَا وَ اجْتِیَاحَ أَصْلِنَا، وَ هَمُّوا بِنَا الْهُمُومَ وَ فَعَلُوا بِنَا الْأَفَاعِیل
قوم و قبیله ما ؛
(( قوم و قبیله هم به معنای مطلق عرب و هم به معنای قریش است))
اولین کسانی که قصد قتل پیامبر را داشتند خاندان قریش بودند انها می خواستند ریشه اسلام وپیامبررا بکنند . انواع غصه و مرارت ها را بر قلب ما ریختند.[اجتیاح]
♦وَ مَنَعُونَا الْعَذْب
انها از ما یک آب خوش را منع کردند و نگذاشتند آب خوش از گلوی ما پایین برود.
َ
♦وَ أَحْلَسُونَا الْخَوْف
خوب و ترس و نگرانی را لحظه به لحظه برای ما قرار دادندَ
♦️وَ اضْطَرُّونَا إِلَى جَبَلٍ وَعْرٍ
ما را مجبور کردند به اضطرار به کوههای صعبالعبور پناه ببریم اشاره به ماجرای شعب ابی طالب .
♦وَ أَوْقَدُوا لَنَا نَارَ الْحَرْبِ
برای ما آتش جنگ را افروختند [اَوقدوا] منظور حضرت این بود که پدران شما این سختی ها را ایجاد کردند حالا شما داعیه دار اسلام شده اید در حالی که می خواستید پیامبر را به قتل برسانید؛
♦فَعَزَمَ اللَّهُ لَنَا عَلَى الذَّبِّ عَنْ حَوْزَتِهِ
در مقابل تلاش بیوقفه شما خدا اراده کرد[عَزَمَ] که ما نگهبانان و نگهداران و مدافع[ذَّب] دین و شریعت او باشیم.
♦ وَ الرَّمْیِ مِنْ وَرَاءِ [حَوْمَتِهِ] حُرْمَتِهِ؛
خدا اراده کرده که ما شر دشمنان را از حزیم محترم دین دور کنیم[رَمی]
فرمود اطرافیان ما بنی هاشم دو گروه بودند عدهای مومن جان بر کف که برای رضای خدا کار می کردند و عده ای هم کافر بودند ولی به خاطر عصبیت قومی و قبیلهای و وجاهت پیامبر حاضر نبودند به پیامبر صدمه بزنند ولی شما معاویه و اطرافیان قصد پیامبر کشی داشتید.
♦مُؤْمِنُنَا یَبْغِی بِذَلِکَ الْأَجْرَ،
در بین یاران بنی هاشم مومنانی بودند که طلب می کردند[یبغی] برای دفاع از پیامبر اجر الهی را . خدایا ما برای دین تو زحمت میکشیم تا توبه ما اجر بدهی.
♦ وَ کَافِرُنَا یُحَامِی عَنِ الْأَصْلِ؛
عده ای کافر بودند ولی کافرانی که از ریشه و اصل (پیامبر )دفاع می کردند کافر بودند ولی راضی به قتل پیامبر نبودند.
✅دو نظر راجع به این جمله است:
۱)عده ای میگویند منظور حضرت عباس عموی پیامبر است زیرا او بعدازهجرت ایمان آورد (عبدالله بن عباس ، عبیدالله بن عباس فرزندان عباس عموی پیامبر هستند) عباس با اینکه به پیامبر ایمان نیاورده بود ( قبل هجرت ) ولی از پیامبر دفاع میکرد حضرت ابوطالب بخاطر مصالحی تا جریان شعب ابی طالب اظهار اسلام نکرده بود با اینکه گفته شده ابو طالب از ابتدا مسلمان بود ابوطالب وعباس بسیار از پیامبر دفاع کردند .
🔶وکافرُنا یُحامیٖ عنِ الاَصلِ
گروه دوم کسانی که به ایمان کامل نرسیده و یا هنوز اسلام نیاورده بودند.
اما بر اثر حب خویشاوندی و تعصب فامیلی از پیامبر دفاع می کردند.
🔶مَن اَسلَمَ قریش خِلوٌ نما نحنُ فیهِ بحَلفٕ یَمنَعُهُ
عده ای از قریش غیر از ما بنی هاشم ، مسلمان شده بودند اما اسلام آنها منهای فقر، درد ،گرسنگی و رنج بود.
از قبل با قبیله و گروهها پیمان ترک مخاصمه بسته بودند.که وارد جنگ نشوند.
اسلام که آوردند بواسطه این پیمان، اسلام هیچ ضرر و اذیتی برای آنها نداشت.
جانشان در امان بود.
معاویه ؛ زحمت ما برای اسلام کجا ،و آن خباثت نقشه قتل پیغمبر از طرف شما کجا؟ چطور قابل مقایسه است که امروز من ،خود را با تو مقایسه کنم.
🔶 وکان رسول الله ص اذا اَحمَرَ البَاسُ و اَحجَمَ الناس قَدَمَ اهلُ بیتِه
پیامبر یک روشی داشت.وقتی جنگ برافروخته و سخت میشد.مردم خودداری میکردند از رفتن به میدان.
اهل بیت خود را پیش میانداخت اقوام درجه یک را به جلو میدان می فرستاد.
🔶اهلَ بیتهِ فوَقیٰ بهِم اصحابَهُ حَرَّ السیُوف والاَلسنة
پیغمبر به سبب بنی هاشم و خاندان نزدیک یک سپری درست کرده بود در مقابل بقیهٔ اصحاب.
هر تیر بلا به این نزدیکان میخورد ،جان بقیه را حفظ میکرد.
آتش شمشیر و زخم نیزه را بنی هاشم میخورد تا کمترین آسیب به بقیه مسلمین برسد.
مانند حمزه عمو و جعفر پسر عمو ، شاهد مثال آوردم تا بفهمی که آنها باعث اعتلای دین شدند.
حال که اسلام قوی شده و بحث حکومت است شما جلو آمدید.
در لفافه نقش پدر معاویه ، و مادر او هند جگر خوار را بیان میکند.
واما پاسخ شبهه اول
مرا مقایسه کردی با خود و خلفای گذشته،
بعضی گفته اند :
منظور از " کافرنا " ابولهب است.
در جلد ۸ ص ۲۷۶ آمده :
لَمَّا أَرَادَتْ قُرَیْشٌ قَتْلَ النَّبِیِّ ص
زمانی که قریش قصد قتل پیامبر کردند قَالَتْ کَیْفَ لَنَا بِأَبِی لَهَبٍ
گفتند به ابولهب چه کنیم؟ چون ابولهب راضی به قتل پیامبر نبود.
فَقَالَتْ أُمُّ جَمِیلٍ اَنَا أَکْفِیکُمُوهُ
ام جمیل همسر ابولهب گفت من می دانم چه کنم
أَنَا أَقُولُ لَهُ إِنِّی أُحِبُّ أَنْ تَقْعُدَ الْیَوْمَ فِی الْبَیْتِ نَصْطَبِحُ ...
( ابولهب با پیامبر مخالف بود ولی به کشتن او راضی نبود)
ام جمیل همسر ابولهب گفت من او را مشغول شراب میکنم و شما پیامبر را به قتل برسانید.
فَدَعَا أَبُو طَالِبٍ عَلِیّاً ع
ابوطالب امیرالمومنین را خواست
فَقَالَ لَهُ یَا بُنَیَّ اذْهَبْ إِلَى عَمِّکَ أَبِی لَهَب
به نزد عمویت ابولهب برو
فَاسْتَفْتِحْ عَلَیْهِ فَإِنْ فُتِحَ لَکَ فَادْخُل
اگر درب خانه راگشودند داخل شو
وَ إِنْ لَمْ یُفْتَحْ لَکَ فَتَحَامَلْ عَلَى الْبَابِ وَ اکْسِرْهُ وَ ادْخُلْ عَلَیْهِ
اگر درب را باز نکردند به در حمله کن درب را بشکن و وارد شو .
فَإِذَا دَخَلْتَ عَلَیْهِ فَقُلْ لَهُ یَقُولُ لَکَ أَبِی داخل شدی بگو ، پدرم گفت
إِنَّ امْرَأً عَمُّهُ عَیْنُهُ فِی الْقَوْمِ فَلَیْسَ بِذَلِیل
پیامبر شخصی به نام ابولهب در کنارش ٍهست سزاوار است با وجود تو پیامبر ذلیل شود وبخواهند او را بکشند.
فَقَالَ لَهُ صَدَقَ أَبُوکَ فَمَا ذَلِکَ یَا ابْنَ أَخِی فَقَالَ لَهُ یُقْتَلُ ابْنُ أَخِیکَ وَ أَنْتَ تَأْکُلُ وَ تَشْرَبُ
ابولهب در حال مستی فهمید خبری است امیرالمومنین گفت تو را مشغول به شراب کردهاند و رفتند پیامبر بکشند ابو لهب شمشیر به دست گرفت و خواست حرکت کند
فَوَثَبَ وَ أَخَذَ سَیْفَهُ فَتَعَلَّقَتْ بِهِ أُمُّ جَمِیلٍ فَرَفَعَ یَدَهُ
شمشیرش را محکم گرفت و همسرش دستش را گرفت
لَطَمَ وَجْهَهَا لَطْمَةً فَفَقَأَ عَیْنَهَا فَمَاتَتْ وَ هِیَ عَوْرَاءُ
ابولهب چنان به صورت زنش سیلی زد که تا زنده بود چشم او کج شده بود.
وَ خَرَجَ أَبُو لَهَبٍ وَ مَعَهُ السَّیْفُ فَلَمَّا رَأَتْهُ قُرَیْشٌ عَرَفَتِ الْغَضَبَ فِی وَجْهِهِ
باخشم و غضب در چهره بر آنان وارد شد.
فَقَالَ أُبَایِعُکُمْ عَلَى ابْنِ أَخِی ثُمَّ تُرِیدُونَ قَتْلَهُ وَ اللَّاتِ وَ الْعُزَّى لَقَدْ هَمَمْتُ أَنْ أُسْلِمَ ثُمَّ تَنْظُرُونَ مَا أَصْنَعُ
ابولهب رفت و گفت به لات عزا قسم اگر قصد قتل پیامبر را داشته باشید، مسلمان می شوم. و من که مسلمان شو مجریان شرک به انحراف کشیده می شود .
فَاعْتَذَرُوا إِلَیْهِ وَ رَجَعَ.
از کشتن پیامبر منصرف شدند.
ابولهب با اینکه کافر بود از پیامبر دفاع کرد عباس قبل از مسلمان شدن مدافع پیامبر بود.
ولی معاویه سابقه شما چیست؟
🔶وَ سُئِلَ ع عَلَى مِنْبَرِ الْکُوفَة
از علی روی منبر کوفه سوال کردند
(ِ عَنْ قَوْلِهِ تَعَالَى مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضى نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ یَنْتَظِرُ)
قرآن می گوید:عده ای رفتند و عده منتظرند حضرت فرمود.
( فَقَالَ اللَّهُمَّ غَفْراً هَذِهِ الْآیَةُ نَزَلَتْ فِیَّ وَ فِی عَمِّی حَمْزَةَ وَ فِی ابْنِ عَمِّی عُبَیْدَةَ بْنِ الْحَارِثِ بْنِ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ )
این آیه در مورد من نازل شد زمانی که عمویم حمزه و پسرعمویم عبید شهید شدند
( َأَمَّا عُبَیْدَةُ فَقَضَى نَحْبَهُ شَهِیداً یَوْمَ بَدْرٍ وَ أَمَّا عَمِّی حَمْزَةُ فَإِنَّهُ قَضَى نَحْبَهُ شَهِیداً یَوْمَ أُحُدٍ وَ أَمَّا أَنَا فَأَنْتَظِرُ أَشْقَاهَا)
پسر عمویم عبید در روز بدر و عمویم حمزه در روز احد شهید شدند.
( َخْضِبُ هَذِهِ مِنْ هَذِهِ وَ أَوْمَأَ بِیَدِهِ إِلَى لِحْیَتِهِ ) من همچنان منتظرم تا محاسنم با خون سرم خضاب شود ِ
( عَهْدٌ عَهِدَهُ إِلَیَّ حَبِیبِی أَبُو الْقَاسِمِ ص) این وعده را پیامبر به من داده
من علی منتظرم و آرزوی شهادت دارم.
در_خطبه ۱۵۶ آمده:
( فَقُلْتُ یَا رَسُولُ اللَّهِ أَ وَ لَیْسَ قَدْ قُلْتَ لِی یَوْمَ أُحُدٍ حَیْثُ اسْتُشْهِدَ مَنِ اسْتُشْهِدَ مِنَ الْمُسْلِمِین)
گفتم یا رسول الله مگر در جنگ احد به من وعده شهادت ندادید پیامبر فرمود:
(َ وَ حِیزَتْ عَنِّی الشَّهَادَةُ فَشَقَّ ذَلِکَ عَلَیَّ فَقُلْتَ لِی أَبْشِرْ فَإِنَّ الشَّهَادَةَ مِنْ وَرَائِک) علی جان بشارت باد به تو شهادت پیش روی توست اما به تاخیر افتاد ولی این اجل مارا به شهادت میرساند.
در روایات بعضی امور بشارت هستند.
۱ ) شهادت
۲) ازدواج
یکی از مواردی که پیامبر به امیرالمومنین بشارت داد، بشارت به ازدواج با حضرت زهرا بود
( لَقَدْ هَمَمْتُ بِالتَّزْویج ِ فَلَمْ أَجْتَرِئْ أَنْ أَذْکُرَ ذَلِکَ لِرَسُولِ اللَّهِ ص وَ إِنَّ ذَلِکَ اخْتَلَجَ فِی صَدْرِی لَیْلِی وَ نَهَارِی حَتَّى دَخَلْتُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ص فَقَالَ لِی یَا عَلِیُّ قُلْتُ لَبَّیْکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ هَلْ لَکَ فِی التَّزْوِیجِ)
من قصد ازدواج داشتم این مطلب در قلبم بود ولی شرایط پیش نمیآمد پیامبر فرمود یا علی قصد ازدواج داری!!
گفتم بله ُیاُ رَسُولُ اللَّهِ (أَعْلَمُ وَ ظَنَنْتُ أَنَّهُ یُرِیدُ أَنْ یُزَوِّجَنِی بَعْضَ نِسَاءِ قُرَیْش) ترسی هم در دل داشتم که مبادا مرا با دیگران تزویج کند
(ٍ وَ إِنِّی لَخَائِفٌ عَلَى فَوْتِ فَاطِمَةَ) میترسیدم مبادا فاطمه از دستم برود.
(َمَا شَعَرْتُ بِشَیْءٍ إِذْ دَعَانِی رَسُولُ اللَّهِ ص فَأَتَیْتُهُ فِی بَیْتِ أُمِّ سَلَمَةَ فَلَمَّا نَظَرَ إِلَیَّ تَهَلَّلَ وَجْهُهُ وَ تَبَسَّمَ حَتَّى نَظَرْتُ إِلَى بَیَاضِ أَسْنَانِهِ یَبْرُقُ فَقَالَ لِی یَا عَلِیُّ أَبْشِرْ فَإِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى قَدْ کَفَانِی مَا کَانَ هَمَّنِی مِنْ أَمْرِ تَزْوِیجِک)
چند روزی گذشت پیامبر مرا به خانه ام سلمه دعوت کرد شادابی خاصی در صورت پیامبر بود. به علی فرمود بشارت باد خدا به من فرموده عهده دار امر ازدواج تو باشم.
خدای متعال از طریق جبرئیل به من فرمود که:
( أَنِّی قَدْ زَوَّجْتُ فَاطِمَةَ بِنْتَ مُحَمَّدٍ ص مِنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِب) عقد فاطمه و علی در آسمان هاست این امر هم بشارت است
♦️فَیَا عَجَباً لِلدَّهْرِ إِذْ صِرْتُ یُقْرَنُ بِی مَنْ لَمْ یَسْعَ بِقَدَمِی
چه کار اشتباهی و عجب از مردم روزگار ،اینقدر عجیب شده اند.
تعجب و آه از این روزگار، چون قرارداد موازی و هم سطح من، در اسلام هیچ قدمی بر نداشت.
♦ وَ لَمْ تَکُنْ لَهُ کَسَابِقَتِی الَّتِی لَا یُدْلِی أَحَدٌ بِمِثْلِهَا
کسانی را هم تراز من قرار دادند که اصلاً به مقام من دست نمییابند. مقامی که دارم برای کسی ظاهر نمی شود [لایُدلِی]
♦ إِلَّا أَنْ یَدَّعِیَ مُدَّعٍ مَا لَا أَعْرِفُهُ وَ لَا أَظُنُّ اللَّهَ یَعْرِفُهُ، وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَى کُلِّ حَالٍ.
کسی را که هم تراز در خدمت به اسلام و سابقه مجاهدت من باشد نمی شناسم. ادعای گزاف کند. گمان نکنم خدا هم او را بشناسد. وقتی خدا و علی نشناسندچنین چیزی نیست .
✅چند نکته معاویه در نامه نوشته بود: خلیفه اول، دوم ، سوم بالاترین شخصیت های اسلام هستند حضرت می فرماید: چنین چیزی نیست خلفا با من قابل مقایسه نیستند. تو معاویه که هیچ؛ حتی کسانی که ادعا داشتند با من هم قابل مقایسه نیستند.
در خطبه شقشقیه آمده:
مَتَى اعْتَرَضَ الرَّیْبُ فِیَّ مَعَ الْأَوَّلِ مِنْهُمْ حَتَّى صِرْتُ أُقْرَنُ إِلَى هَذِهِ النَّظَائِرِ
اولین آنها هم تراز من نیست چه برسد به دومی و سومی .
شبهه در اینجا راه ندارد من کی با اولین آنها مساوی بودم که برسد به دومی و سومی.
امام صادق فرمود:
(کان رسول الله اذا ورد علیه امر یسره ) وقتی چیزی پیامبر را خوشحال می کرد می گفت
(الحمدلله علی هذه ) خداروشکر برای چیزی که به ما داد وقتی پیامبر از چیزی ناراحت میشد میگفت:
( الحمدلله علی کل حال) خدا را در هر حال شکر می کنیم معلوم میشود که حضرت از اینکه با خلیفه دوم و سوم مقایسه شود محزون است .
تازه معاویه مینویسد که علی به خلیفه سوم حسادت می کند کار به جایی رسیده؛ (انزلنی ثم انزلنی ثم انزلنی) که آنقدر شان و جایگاه حضرت را پایین آوردند که گفتند، علی و معاویه.
با هم قیاس کردند.
♦أَمَّا مَا سَأَلْتَ مِنْ دَفْعِ قَتَلَةِ عُثْمَانَ إِلَیْکَ،
اما اینکه گفتی؛ قاتلان عثمان را به تو تحویل بدهم .
♦فَإِنِّی نَظَرْتُ فِی هَذَا الْأَمْرِ فَلَمْ أَرَهُ یَسَعُنِی دَفْعُهُمْ إِلَیْکَ وَ لَا إِلَى غَیْرِکَ؛ خیلی فکر کردم هیچ صلاح و توانی برای اینکار نمی بینم، نه به تو و نه به دیگران. قرار نیست این کار را انجام دهم.
♦وَ لَعَمْرِی لَئِنْ لَمْ تَنْزِعْ عَنْ غَیِّکَ وَ شِقَاقِکَ
قسم به جان خودم اگر دست برنداری از گمراهی[غیّ] و اختلاف افکنی در جامعه[شقاق] اگر از مسیر باطل دست برنداری.
♦ لَتَعْرِفَنَّهُمْ عَنْ قَلِیلٍ یَطْلُبُونَکَ
به زودی قاتلان عثمان را خواهی شناخت و قاتلان عثمان به سمت تو می آیند .
(چون معاویه گفته بود قاتلان تحویل ندهی خود خواهم یافت)
♦لَا یکَلِّفُونَکَ طَلَبَهُمْ فِی بَرٍّ وَ لَا بَحْرٍ وَ لَا جَبَلٍ وَ لَا سَهْلٍ
به تو می رسند هرجا باشی تو را پیدا می کنند .
♦إِلَّا أَنَّهُ طَلَبٌ یَسُوءُکَ وِجْدَانُهُ
ولی اگر این شیر مردان به تو برسند تو خوشحال نمی شوی .
♦وَ زَوْرٌ لَا یَسُرُّکَ لُقْیَانُهُ،
انها زائرانی هستند که اگر به زیارت تو بیایند تو از ملاقات آنها خوشحال نمی شوی.
♦ وَ السَّلَامُ لِأَهْلِه.
سلام بر کسی که شانیت و شخصیت سلام دارد تو کسی نیستی که من به تو سلام بدهم کسانی که اهلیت این سلام را دارند به آنها سلام میکنم.
در ابتدای بحث ابومسلم وقتی دید جمعیت ده هزار نفری می گویند ما قاتلان عثمان هستیم،
به حضرت گفت:
(لقد رایت قوما ما لک معهم امر)
چیزی که من می بینم عده ای شورشی دور شما هستند و شما هم هیچ قدرتی بر اینها نداری
( قال وما ذاک قال بلغ القوم انک ترید ان تدفع الینا قتله عثمان فضجوا واجتمعوا) من به معاویه میگویم که علی می خواست قاتلان عثمان را تحویل بدهد ولی نمی توانست و شرایطش هم نبود.
(والله ما اردت ان ادفعهم الیکم طرفه عین قد)
به خدا قسم من یک لحظه هم نخواستم که قاتلان عثمان را بشما بدهم .
شما چه کاره اید؟
چه کسی شما را ولی دم عثمان کرده؟ شما شأنیت ندارید.
اگر بگویید حاکم جامعه اسلامی هستید چه کسی با شما بیعت کرده ؟
من مدتها بحث کردم که با قاتلان عثمان چه کنم به این نتیجه رسیدم که شما هیچ ارتباطی به این ماجرا ندارید.
اللهم عجل لولیک الفرج