بسم الله الرحمن الرحیم
شرح خطبه ها
۱۴۰۲/۲/۱۳ - ۱۲شوال
💢 خطبه ۲۳۸ 💢
موضوع: جریان حکمیت و حکمین ومذمت اهل شام
در جریان صفین وقتیکه لشکر امیرالمومنین در آستانه پیروزی بودمتاسفانه آن اتفاق ناگوار بوقوع پیوست و دشمنان با دسیسه ای قرآنهارا به نیزه کردند.
در بین لشکرامیرالمومنین چند دستگی بوجود آمد وباعث حکمیت شد وحضرت را مجبور کردند که اصل حکمیت را بپذیرد.
نظر امیرالمومنین درمورد حکم، عبدالله ابن عباس و مالک اشتر بود ولی گروه شورشی حضرت را مجبور کردند که ابو موسی اشعری را به عنوان حَکَم بر حکمیت ارسال کند.
✅ این خطبه دو بخش دارد راجع به جامعه شناسی مردم شام و بخش دوم راجع به حکمین یعنی ابو موسی اشعری و عمروعاص است.
جملات امیرالمومنین در مذمت اهل شام، با تمام خصوصیاتی که داشتند، نمیتوان به همه زمانها تسرّی داد.
حضرت در زمانی به مذمت مردم شام حرفی زده، نمی شود گفت شام جایی ، نفرین شده است .یا حضرت در مدح مردم کوفه یا بصره حرفی زده پس انها آدمهای خوبی هستند.
💮در روایات اهل بیت هم مدح مردم کوفه و بصره امده و هم مذمت انها .
با توجه به شرایط، اقدام آنها، کمک آنها به اهل بیت ودین خدا، گاهی مورد مذمت قرار گرفته و گاهی مدح شده اند.
حضرت در جامعه شناسی مردم شام فرمودند:
🔶️جُفاةٌ طَغامٌ، وَ عَبیدٌ اَقْزامٌ.
اهل شام خشن و سنگدل و از بردگان پست و فرومایه هستند.[ اَقزام]
🔶جُمِّعُوا مِنْ کُلِّ اَوْب،وَ تُلُقِّطُوا مِنْ کُلِّ شَوْب
از هر نواحی [اوب]با هر افکار و عقاید ی نا همگون و ازدسته های گوناگون [شَوب] جمع آوری شدند .
گرد هم آمدند در حالیکه اصل و نسب ،و شرافت خانوادگی نداشته که بر آن متکی باشند.
این گروه نا همگون را معاویه در زیر یک پرچم جمع کرده ،این گرد همایی مشکلی دارد که معیوب دیده می شود.
✅️جُفاة انسانهای خشک مغز، و خشنی که فقط حرف خودشان را قبول دارند وآنگونه که میخواهند عمل می کنند. نه حرف وفکر می فهمند ونه زیر بار حرف حق می روند. آنچه را که به اشتباه فهمیدند به شدید ترین حالت عمل میکنند.
اَقزام، به معنی فرومایه است و معنای کنایی ثانویه هم دارد.وقتی که افراد فرومایه را از اطراف واکناف به یک جا جمع کنندو ساکن کنند اَقزام گویند.
🔶️ مِمَّنْ یَنْبَغى اَنْ یُفَقَّهَ وَ یُؤَدَّبَ،
سزاوار است که دین به آنها عرضه شود ،[یُفقَّه]بویی از دین نبردند.
سزاوار است کسی آنان را تادیب کند ،[یوَدّب]بویی از ادب نبردند.
کسانیکه هیچیک از این چهار ویژگی را نداشته باشند ،باید یک مربی معارف اسلام را بخوبی بیاموزاند و تربیت کند.
در حالیکه معاویه بزرگ آنها بویی از معارف و سیره ی نبوی نبرده بود.
🔶 وَ یُعَلَّمَ وَ یُدَرَّبَ،
باید تعلیم و تربیت داده شوند.
و یادشان داده و تربیتشان کنند [یُدَرَّبَ]
🔶️وَ یُوَلّى عَلَیْهِ وَ یُؤْخَذَ عَلى یَدَیْهِ.
و بر آنان قیّم گذاشته و دستشان را بگیرند.
🔶لَیْسُوا مِنَ الْمُهاجِرینَ وَالاَْنْصارِ،
نها نه از مهاجر و نه از انصار هستند. نه از اهل ایمان هستند و نه از مومنانی که خانه خود را با مهاجران تقسیم کردند.
کسانیکه هیچیک از این چهار ویژگی را نداشته باشند ،باید یک مربی ،معارف اسلام را بخوبی به انها بیاموزاند و تربیت کند.
در حالیکه معاویه بزرگ آنها بویی از معارف و سیره ی نبوی نبرده بود.
معاویه صلاحیت تولیت مردم شام را ندارد .جا دارد که کسی اداره امور انها را بدست بگیرد.
مردم شام نه تنها از جهت فرهنگی، آداب ورسوم کاملا تهی هستندبلکه از جهت سابقه هم چیزی برای گفتن ندارند، نه از مهاجرینند ونه از انصار.
( برگرفته از سوره حشر آیه ۹)
حضرت مردم شام را در دو بخش توصیف میفرماید : یکی از جهت شخصی که انسانهای فرومایه ای هستند ودیگری از جهت عقبه، که انها به جایی وصل نیستند.نه سابقه ایمان دارند ونه سابقه جهاد.
در صحرای کربلا، در روز عاشورا، وقتی امام حسین ع میخواهد انها را خطاب قرار داد می فرماید:
«وَیْحَکُمْ یا شیعَةَ آلِ أَبی سُفْیانَ! إِنْ لَمْ یَکُنْ لَکُمْ دینٌ، وَ کُنْتُمْ لا تَخافُونَ الْمَعادَ، فَکُونُوا أَحْراراً فی دُنْیاکُمْ هذِهِ،
(واى بر شما! اى پیروان آل ابى سفیان! اگر دین ندارید و از حسابرسى روز قیامت نمى ترسید لااقل در دنیاى خود آزاده باشید،
وَارْجِعُوا إِلى أَحْسابِکُمْ إِنْ کُنْتُمْ عَرَبَاً کَما تَزْعُمُونَ»
و اگر خود را عرب مى دانید به خلق و خوى عربى خویش پایبند باشید.
✅️در روایت داریم:
قَالَ لَمَّا بَلَغَ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ سلام اللّه علیه أَمْرُ مُعَاوِیَةَ وَ أَنَّهُ فِی مِائَةِ أَلْفٍ- قَالَ مِنْ أَیِّ الْقَوْمِ قَالُوا مِنْ أَهْلِ الشَّامِ، قَالَ: لَا تَقُولُوا مِنْ أَهْلِ الشَّامِ وَ لَکِنْ قُولُوا مِنْ أَهْلِ الشُّومِ
به حضرت خبر دادند معاویه با صد هزار نفر آماده مبارزه است.
حضرت پرسید :از چه قومی؟
گفتند :اهل شام ،
فرمود :نگویید: اهل شام ،
بگویید:اهل شوم !
✅️امیر المومنین نامه ای برای معاویه نوشت و فرمود:
لا تَقتُل النّاس بَینی وَ بَینَک وَ لکِنّی هَلُمَّ الی المبارِزَة
معاویه چرا میخواهی لشکر کشی کنی، مردم از بین رفته و کشته میشوند. من تو را به مبارزه رو در رو دعوت میکنم .
فان انا قتلتک فالی النار انت و تستریح الناس منک و من ضلالتک
بیا من وتو با هم بجنگیم . اگر من تو را کشتم تو به جهنم می روی ومردم از لوث وجود تو به آسایش وآرامش میرسند .
وَ اِن (انت) قَتَلتَنی فَانَا اِلیَ الجَنَّة
واگر من در این راه کشته شدم من به بهشت می روم
وَ یُغمَد عَنکَ السَیف الذَّی لا یَسِعُنی غمده
شمشیر من به غلاف میرود.شمشیری که تا زنده ام بر علیه تو خواهد بود.
فَلَمّا قَرَا مُعاویة کِتابَه و عنده جلسائه.
معاویه در جمع دوستانش بود که این نامه رسید .بلند میخواند.و می گوید نظر شما چیست؟
قالوا: لَقَد وَالله انصفک.
گفتند : راست می گوید .علی انصاف را رعایت کرد .بجای اینکه مسلمانها کشته شوند میگوید بیا من وتو با هم بجنگیم.
قال معاویة: والله ما انصفنی والله لأرمینه بمائة الف سیف من اهل الشام من قبل ان یصل الی
معاویه گفت: من هرگز با علی رو در رو ویک نفر به یکنفر مقابله نخواهم کرد
والله ما انا من رجاله و لقد سمعت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم یقول:
چرا که از پیغمبر شنیدم:
والله یا علی لَو بارَزَکَ اَهلُ المَشرِقِ وَ المَغرِب لَقَتَلتَهُم اَجمَعین،
اگر شرق و غرب عالم ، همه با هم به جنگ علی بیایند، علی پیروز میدان هست.
فَقال لَهُ رَجُل مِنَ القَوم یَحملک یا معاویه علی قِتال من تَعلم و تخبر فیه عَن رسول الله صلی الله علیه و آله وَ سَلّم بما تخبر و ما انت و نحن فی قتاله الا علی ضلالة؟.
یک نفر از آنها در مجلس از معاویه می پرسد تو که میدانی پیامبر در فضل علی چه گفته، برای چه می جنگی؟
فقال معاویة: انما هذا بَلاغ مِنَ الله معاویه می گوید : این امر خداست.
✅یکی از کارهایی که بنی امیه انجام داد ترویج جبر گرایی بود. آنان با اسم جبر خواستند هر کاری بتوانند انجام دهند.
🔺مرحوممجلسی در جلد ۳۳بحار صفحه ۲۳۳جریانی نقل کرده است. زمانی حاکم روم ازجریان جنگ بین امیر المومنین و معاویه مطلع شد و خواست بداند کدامیک از انها برحق است. درخواست کرد هر کدام نماینده ای بفرستد .امیرالمومنین، حسن بن علی را فرستاد و معاویه یزید را. و حاکم روم ادله فراوانی اقامه میکند که علی، امیر المومنین حق است.
🔺مسعودی در مروج الذهب جریانی از صعصعه بن صوحان، یکی از یاران سرِّ امیر المومنین، نقل میکند:
زمانی او در شام بود ومعاویه گفت تو قبیله شناس هستی برای من در مورد مردم کوفه، بصره بگو .جناب صعصعه جامعه شناسی مردم را به معاویه گفت .وقتی معاویه ساکت شد
صعصعه گفت: میخواهی در مورد شام برایت بگویم؟ گفت بگو.
صعصعه گفت:
أطْوَعُ النّاس لِمَخلوق وَأعصاهُم لِلخالِق، عُصَاة الجَبّار، وَخَلَفة الأشرار،
در برابر مخلوق طوع دارند در مقابل توسجده می کنندولی در مقابل خالق هیچ کرنشی ندارند.انها افراد گناهکار خشنی هستند و جانشین اشرار روی زمینند.
🔺مسعودی در تاریخ مروج الذهب می نویسد: مردی از اهل کوفه سوار بر جمل (شتر نر) خویش به شام آمد.
مردی از اهل شام که در آن شتر طمع کرده بود به دادگاه شکایت برد که این ناقه (شتر ماده) من بوده و این مرد کوفی در جنگ صفین از من گرفته است.
قاضی از او شاهد خواست و او هم پنجاه نفر از مردان شام را آورد و در پیشگاه قاضی شهادت دادند که این ناقه (شتر ماده) از آنِ مرد شامی بوده است!
مرد کوفی شکایت نزد معاویه برد و گفت: این شتر من اصلاً ناقه (شتر ماده) نیست، بلکه جمل (شتر نر) است.
معاویه که با این حادثه شگفت روبه رو شده بود، گفت:
"لب فروبند! حال که حکمش صادر شده قیمتش را به تو می پردازم.
اما وقتی به کوفه نزد علی بن ابی طالب(ع)برگشتی به ایشان بگو
اَبلِغ عَلیاً اِنّی اُقابِلُهُ بِمِأة أَلف ما فِیهِم مَن یَفرُق بَین الناقَة وَ الجَمَل
من با ارتشی صدهزار نفری آماده جنگ با او هستم که بین شتر نر و ماده فرق نمی گذارند،
وَ لَقَد بَلَغ مِن أمرِهِم لَه انه صَلّی بِهِم عِند مَسیرِهم إلی صَفِّین الجُمعة یَومَ الاربَعاء
در مسیر جنگ صفین نماز جمعه را در روز چهارشنبه برای آن ها خوانده ام و آن ها سکوت کردند.
به تعبیر امیر المومنین :
ألا و إنّ مُعاویَه قَادَ لُمَّه مِنَ الغُوَاهِ ،
آگاه باشید که معاویه مشتى گمراهان منحرف را بدنبال خود انداخته.
وَ عَمّسَ عَلَیهِمُ الخَبَرَ،
و خبر واقعیات را بر آنان تاریک و مبهم ساخته است ،
حَتّى جَعَلوُا نُحُورَهُم أغراضَ المَنِیَّه
تا اینکه آنان گلوهاى خود را آماج تیر مرگ نموده اند .
🔶️وَ لا مِـنَ الَّــذیـنَ تَـبَــوَّؤُوا الــدّارَ وَ الاْیمــانَ
نه از آنان خانه و زندگی برای اهل هجرت آماده کردند .ونه به اختیار خود ایمان پذیرفتند.
🔶️اَلا وَ اِنَّ الْقَوْمَ اخْتارُوا لاَِنْفُسِهِمْ اَقْرَبَ الْقَوْمِ مِمّا یُحِبُّونَ،
بدانید: اهل شام برای خود در حکمیت،
کسی را انتخاب کردند که منطبق با اهداف معاویه بود و اهداف اهل شام رامحقق میکرد.
🔶️وَ اِنَّکُمُ اخْتَرْتُمْ لاَِنْفُسِکُمْ اَقْرَبَ الْقَوْمِ مِمّا تَکْرَهُونَ. وَ اِنَّما عَهْدُکُمْ
و شما هم کسی را انتخاب کردیدکه تفکر جاهلی دارد هیچ بویی و هدفی با غایات شما ندارد.اهداف مجاهدین نمیداند چیست.
دشمن نفری را انتخاب کرد که با خود همراه است .شما نفری را انتخاب کردید که او هم متمایل به دشمن است.در زمین آنهاست.
🔶️بِعَبْدِاللّهِ بْنِ قَیْس بِالاَْمْسِ، یَقُولُ: «اِنَّها فِتْنَةٌ، فَقَطِّعُوا اَوْتارَکُمْ،
به شما یاد آوری کنم در جریان جمل.عبداللّه بن قیس (ابوموسی اشعری) فریاد میزد و چنین می گفت.
فتنه ای بوجود آمده مشکلی نیست از بین میرود ،اهل جمل از خود ما هستند.
ابوموسی میگوید جنگ نیایید خود خاموش می شود در حالیکه او در جمل آمده بود.
🔶️وَ شیمُوا سُیُوفَکُمْ.»
زه و ریسمان کمان [اَوتارکم]خود را قطع کنید.
شمشیر هارا غلاف کنید[شیموا] مبادا تیری پرتاب کنید .فتنه بزودی از بین میرود.
🔶فَاِنْ کانَ صادِقاً فَقَدْ اَخْطَاَ بِمَسیرِهِغَیْرَ مُسْتَکْرَه
اگر او صحنه را خوب تشخیص داده و زیرک بود .چرا آمد و شمشیر بدست گرفت .
حضور او در میدان جمل حضور بخطا بود کسی هم اورا بجبر نیاورد.
🔶 وَ اِنْ کانَ کاذِباً فَقَدْ لَزِمَتْهُ التُّهَمَةُ. فَادْفَعُوا فى صَدْرِ
اگر ابوموسی در جریان جمل دروغ گفت (صحنه را نشناخت و بینش سیاسی نداشت ،فریب خورد.)او متهم است.[التُهمه]
باید تکلیف خود را مشخص کند که متهم است.ومتهم را دوباره برای داوری و حکمیت نمی فرستند.
قلب نیروی خودی را در جمل تضعیف کرد. تهلیل نیرو کرد تا نیروها کنار بیفتند.
اگر ابوموسی خائن و دروغگو نیست کمترین آن ساده لوح است ،نمی تواند صحنه را شناسایی کند.
او که جمل نشناخت امروز چگونه در برابر مکر عمرو عاص و چطور از حکمیت سربلند بیرون می آید.
🔶️عَمْرِو بْنِ الْعاصِ بِعَبْدِاللّهِ بْنِ الْعَبّاسِ، وَ خُذُوا مَهَلَ الاَْیّامِ،
ای مردم دفع کنید ،بکوبید بر سینه عمرو عاص با مشت محکم عبدالله بن عباس .
او مرد میدان و کار آزموده است.
می داند وعده ی طرف مقابل را اعتمادی نیست.
ابوموسی نمیداند دشمن خیال خیانت دارد ،ولی عبدالله بن عباس به دشمن نگاه مثبت ندارد.
🔶️وَ حُوطُوا قَواصِىَ الاِْسْلامِ. اَلاتَرَوْنَ اِلى بِلادِکُمْ تُغْزى،
فرصت را از دست ندهید و شهر های دور دست اسلام را از تسلط فتنه جویان محافظت کنید. آیا نمی بینید که جنگ [تغزی]را به شهرهای شما کشیده اند،
🔶️وَ اِلـى صَفاتِکُمْ تُرْمى؟!
و حیات شما هدف تیر دشمن شده است؟!
✅️سرانجام حکمیت ، سرانجام تلخی داشت. ابو موسی اشعری بعد از چند ماه مذاکره همراه با معاویه که بشدت زیرک وشیطان صفت بود در ملاء عام حاضر شد. معاویه حدود شش ماه دائما ابو موسی راجلو می فرستاد ومی گفت او مقدم است .ابو موسی سخنرانی کرد وگفت:
اَیُّهَاالنّاس اِنَّ خَیْرُ اَلنَّاسِ لِلنَّاسِ خَیْرُهُمْ لِنَفْسِهِ. وَإنّی لا أَهلِکُ دینی بِصَلاح غِیری،
بهترین فردبرای مردم آنست که به خود حواس جمع باشد.یعنی من خودساخته به شما ظلم نمی کنم.من دینم را برای این وآن نفروشم. نه برای علی میفروشم نه برای معاویه.
وَ اِنَّ هذَا الفِتنَه اَکَلَتِ العَرَب
این فتنه ها عرب را از بین می برد.( فکر او اسلام و سنت نیست ، عرب عجمی است. )
وَ اِنّی رَاَیتُ و عَمرو،
من وعمروعاص صلاح را براین دیدیم که: اَن نَخلَعَ عَلِیُّ وَمُعاوِیه،
علی ومعاویه را از خلافت خلع کنیم.
وَ نَجعَلَهُما لِعَبد الله بن عُمَر
وحکومت را به عبدالله بن عمر تقدیم کنیم.علت هم این بود:
فَاِنَّهُ لَم یَبسُط فِی هَذا الحَرب یَدا وَلا لِسانا
نه شخصا در جنگ وارد شد ونه بیانیه داد.
✅️ از امام مجتبی این خبر رسیده که فرمود : به ابو موسی اشعری بگویید اگر واقعا عبدالله بن عمر شانیت و لیاقت خلافت را داشت چرا پدرش نام او را در شورای شش نفره ننوشت؟
ابو موسی فریب عاص را خورد.عمرو عاص گفت بهترین گزینه عبدالله بن عمر است .در مجمع اعلام کرد که من علی را از حکومت خلع کردم .و او از طرف علی به عنوان حَکَم انتخاب شده است.
ابو موسی انسان پاک باخته ای که حاضر نیست دین خود را به دنیا بفروشد.
قَد خَلَع عَلِی وَاَثبَتَ مُعاویه
او علی رااز حکومت خلع کرد ومن معاویه را به حکومت قرار دادم
گرچه امیر المومنین هرگز این حکم را نپذیرفت و فرمود : شرط ما این بود بر اساس قران حکم کنید.اگرآیه ای اوردید که حکومت معاویه را اثبات کند ، من حرف شما را میپذیرم.
واگر آیه ای از قران حکومت مرا ثابت کند، معاویه باید بپذیرد.ولی شما از خود حرف زدید،
اینکه عبدالله بن عمر در جنگ حاضر نشده پس خلیفه است ،این که دلیل نمی شود. حضرت حکمیت رانپذیرفت ولی آفات این تصمیم بر جامعه اسلامی ماند.
✅️ ضرر قبول حکمیت این شد که معاویه ای که در حال شکست بود تجدید قوا کرد واز جنگ رهایی پیدا کرد.
همان جمله ای که حضرت فرمود:
وَ خُذُوا مَهَلَ الاَْیّامِ،️وَ حُوطُوا ( محافظت کنید نواحی اسْلام را.)
دریابید زمانها را، یعنی الان وقت آن است که درست تصمیم بگیرید.معنی دیگر ان اینست که فرصت را از دست دشمن بگیرید، به دشمن مهلت ندهید.اگر مهلت گرفت تجدید قوا می کند و جنگ شکست خورده را تبدیل به پیروزی می کند.
✅️ در تاریخ امده امیر المومنین فرمود:
عَلَیکُم بعبدالله ابن عباس فَاِنَّ اَمرَا لا یَعقِد عُقدَة اِلّا حَلّها.
بر شما باد به عبدالله بن عباس ، هر گرهی عمرو عاص بزند عبد الله
بن عباس میتواند باز کند.
و امیر المومنین در تمام مدت تاکید انتخاب برمالک اشتر، یا عبدالله بن عباس بود.
🔶اَلاتَرَوْنَ اِلى بِلادِکُمْ تُغْزى،وَ اِلـى صَفاتِکُمْ
آیا نمی بینید به شهرهای شما حمله میشود ؟ آیا نمی بینید دژهای مستحکم[صَعاتکم] نگهبانی شما در حال فروریختن است؟
در واقع این قسمت خطبه نتیجه گیری است.حال که حکمیت را پذیرفتید وبه شخص بدی سپردید، دشمن نفوذ و تجری میکند و غارت و حمله انجام میدهد.
✅️ در خطبه ای فرمود:
اگر یک مرد مسلمان از این داغ بمیرد جای تعجب نیست. ( در جریان غارتهای معاویه)
در لحظه ای که باید از حضرت فرمانبرداری میکردند ، نکردند .در حالیکه ماموم باید تبعیت صد در صد از امام خود داشته باشد.
✅️ خطبه ۲۵ و ۳۴ نهج البلاغه هم راجع به همین مطلب است.
خطبه ۲۵:
وَ قَد تَواتَرَت عَلَیهِ الأخبارُ بِاستیلاء أصحابِ مُعاویَةَ عَلَى البِلاد
پیاپى به امیر المؤمنین خبر مى رسید، که اصحاب معاویه بر بلاد مستولى شده اند.
وَ قَدِمَ عَلَیهِ عَامِلاَهُ عَلَى الیَمَنِ وَ هُما عُبَیدُ الله بنُ عَبَّاسِ وَ سَعیدُ بنُ نَمرانَ لَمّا غَلَبَ عَلیهِما بُسرُ بن أبی أرطاة.
عبید الله بن عباس و سعید بن نمران که کارگزاران او در یمن بودند، نیز بیامدند. بسر بن ابى ارطاة بر آنان چیره شده بود.
فَقامَ (علیه السلام) اِلَی المِنبَرِ ضَجِرا بِتَثاقُلِ أصحابِهِ عَنِ الجِهادِ وَ مُخالَفَتِهِم لَهُ فی الرأی فَقالَ:
على (ع) در حالى که از کوتاهی اصحاب خود در امر جهاد، و مخالفت با نظر امام ملول شده بود، بر منبر شد و چنین فرمود:
مَا هِیَ إِلَّا الْکُوفَةُ أَقْبِضُهَا وَ أَبْسُطُهَا، إِنْ لَمْ [یَکُنْ] تَکُونِی إِلَّا أَنْتِ تَهُبُّ أَعَاصِیرُکِ
براى من جز کوفه قلمرویى باقى نمانده است. تنها کارهاى کوفه است که با من است.
فَقَبَّحَکِ اللَّهُ. وَ تَمَثَّلَ بِقَوْلِ الشَّاعِرِ:
و تو نیز دستخوش گردبادهاى توفنده اى، خدا چهره ات را زشت گرداند.
لَعَمْرُ أَبِیکَ الْخَیْرِ یَا عَمْرُو إِنَّنِی/
عَلَى وَضَرٍ مِنْ ذَا الْإِنَاءِ قَلِیلِ /
«اى عمرو سوگند به جان پدر نیکویت که براى من در این کاسه جز ته مانده اى از چربى نمانده است.»
اکنون جز شهر کوفه در دست من باقى نمانده است، که آن را بگشایم یا ببندم اى کوفه اگر فقط تو براى من باشى، آنهم برابر این همه مصیبت ها و طوفان ها چهره ات زشت باد.
ثُمَّ قَالَ (علیه السلام): أُنْبِئْتُ بُسْراً قَدِ اطَّلَعَ الْیَمَنَ وَ إِنِّی وَ اللَّهِ لَأَظُنُّ أَنَّ هَؤُلَاءِ الْقَوْمَ سَیُدَالُونَ مِنْکُمْ
سپس ادامه داد: به من خبر رسیده که بُسر بن ارطاة بر یمن تسلّط یافته، سوگند به خدا مى دانستم که مردم شام به زودى بر شما غلبه خواهند کرد.
بِاجْتِمَاعِهِمْ عَلَى بَاطِلِهِمْ وَ تَفَرُّقِکُمْ عَنْ حَقِّکُمْ
زیرا آنها در یارى کردن باطل خود، وحدت دارند، و شما در دفاع از حق متفرّقید.
وَ بِمَعْصِیَتِکُمْ إِمَامَکُمْ فِی الْحَقِّ وَ طَاعَتِهِمْ إِمَامَهُمْ فِی الْبَاطِلِ
شما امام خود را در حق نافرمانى کرده و آنها امام خود را در باطل فرمانبردارند.
وَ بِأَدَائِهِمُ الْأَمَانَةَ إِلَى صَاحِبِهِمْ وَ خِیَانَتِکُمْ
آنها نسبت به رهبر خود امانت دار و شما خیانتکارید،
وَ بِصَلَاحِهِمْ فِی بِلَادِهِمْ وَ فَسَادِکُمْ
آنها در شهرهاى خود به اصلاح و آبادانى مشغولند و شما به فساد و خرابى، (آنقدر فرومایه اید)
فَلَوِ ائْتَمَنْتُ أَحَدَکُمْ عَلَى قَعْبٍ لَخَشِیتُ أَنْ یَذْهَبَ بِعِلَاقَتِهِ.
اگر من کاسه چوبى آب را به یکى از شماها امانت دهم مى ترسم که بند آن را بدزدید.
خطبه ۳۴ :
مَا أَنْتُمْ إِلَّا کَإِبِلٍ ضَلَّ رُعَاتُهَا فَکُلَّمَا جُمِعَتْ مِنْ جَانِبٍ انْتَشَرَتْ مِنْ آخَرَ.
شمابه شتران بى ساربان مى مانید که هر گاه از یک طرف جمع آورى گردید، از سوى دیگر پراکنده مى شوید.
لَبِئْسَ لَعَمْرُ اللَّهِ سُعْرُ نَارِ الْحَرْبِ أَنْتُمْ، تُکَادُونَ وَ لَا تَکِیدُونَ
به خدا سوگند، شما وسیله بدی براى افروختن آتش جنگ هستید، شما را فریب مى دهند امّا فریب دادن نمى دانید،
وَ تُنْتَقَصُ أَطْرَافُکُمْ فَلَا تَمْتَعِضُونَ.
سرزمین شما را پیاپى مى گیرند و شما پروا ندارید،
لَا یُنَامُ عَنْکُمْ وَ أَنْتُمْ فِی غَفْلَةٍ سَاهُونَ.
چشم دشمن براى حمله به شما خواب ندارد ولى شما در غفلت به سر مى برید.
غُلِبَ وَ اللَّهِ الْمُتَخَاذِلُونَ
بخدا سوگند، شکست براى کسانى است که دست از یارى یکدیگر مى کشند.
وَ ایْمُ اللَّهِ إِنِّی لَأَظُنُّ بِکُمْ أَنْ لَوْ حَمِسَ الْوَغَى وَ اسْتَحَرَّ الْمَوْتُ
سوگند بخدا، اگر جنگ سخت شود و حرارت و سوزش مرگ شما را در برگیرد،
قَدِ انْفَرَجْتُمْ عَنِ ابْنِ أَبِی طَالِبٍ انْفِرَاجَ الرَّأْسِ.
از اطراف فرزند ابو طالب، همانند جدا شدن سر از تن، جدا و پراکنده مى شوید.
اللهم اجعلنا فی جُنةشرارةبریتک
بسم الله الرحمن الرحیم
شرح خطبه ها
۱۴۰۲/۲/۱۳ - ۱۲شوال
💢 خطبه ۲۳۸ 💢
موضوع: جریان حکمیت و حکمین ومذمت اهل شام
در جریان صفین وقتیکه لشکر امیرالمومنین در آستانه پیروزی بودمتاسفانه آن اتفاق ناگوار بوقوع پیوست و دشمنان با دسیسه ای قرآنهارا به نیزه کردند.
در بین لشکرامیرالمومنین چند دستگی بوجود آمد وباعث حکمیت شد وحضرت را مجبور کردند که اصل حکمیت را بپذیرد.
نظر امیرالمومنین درمورد حکم، عبدالله ابن عباس و مالک اشتر بود ولی گروه شورشی حضرت را مجبور کردند که ابو موسی اشعری را به عنوان حَکَم بر حکمیت ارسال کند.
✅ این خطبه دو بخش دارد راجع به جامعه شناسی مردم شام و بخش دوم راجع به حکمین یعنی ابو موسی اشعری و عمروعاص است.
جملات امیرالمومنین در مذمت اهل شام، با تمام خصوصیاتی که داشتند، نمیتوان به همه زمانها تسرّی داد.
حضرت در زمانی به مذمت مردم شام حرفی زده، نمی شود گفت شام جایی ، نفرین شده است .یا حضرت در مدح مردم کوفه یا بصره حرفی زده پس انها آدمهای خوبی هستند.
💮در روایات اهل بیت هم مدح مردم کوفه و بصره امده و هم مذمت انها .
با توجه به شرایط، اقدام آنها، کمک آنها به اهل بیت ودین خدا، گاهی مورد مذمت قرار گرفته و گاهی مدح شده اند.
حضرت در جامعه شناسی مردم شام فرمودند:
🔶️جُفاةٌ طَغامٌ، وَ عَبیدٌ اَقْزامٌ.
اهل شام خشن و سنگدل و از بردگان پست و فرومایه هستند.[ اَقزام]
🔶جُمِّعُوا مِنْ کُلِّ اَوْب،وَ تُلُقِّطُوا مِنْ کُلِّ شَوْب
از هر نواحی [اوب]با هر افکار و عقاید ی نا همگون و ازدسته های گوناگون [شَوب] جمع آوری شدند .
گرد هم آمدند در حالیکه اصل و نسب ،و شرافت خانوادگی نداشته که بر آن متکی باشند.
این گروه نا همگون را معاویه در زیر یک پرچم جمع کرده ،این گرد همایی مشکلی دارد که معیوب دیده می شود.
✅️جُفاة انسانهای خشک مغز، و خشنی که فقط حرف خودشان را قبول دارند وآنگونه که میخواهند عمل می کنند. نه حرف وفکر می فهمند ونه زیر بار حرف حق می روند. آنچه را که به اشتباه فهمیدند به شدید ترین حالت عمل میکنند.
اَقزام، به معنی فرومایه است و معنای کنایی ثانویه هم دارد.وقتی که افراد فرومایه را از اطراف واکناف به یک جا جمع کنندو ساکن کنند اَقزام گویند.
🔶️ مِمَّنْ یَنْبَغى اَنْ یُفَقَّهَ وَ یُؤَدَّبَ،
سزاوار است که دین به آنها عرضه شود ،[یُفقَّه]بویی از دین نبردند.
سزاوار است کسی آنان را تادیب کند ،[یوَدّب]بویی از ادب نبردند.
کسانیکه هیچیک از این چهار ویژگی را نداشته باشند ،باید یک مربی معارف اسلام را بخوبی بیاموزاند و تربیت کند.
در حالیکه معاویه بزرگ آنها بویی از معارف و سیره ی نبوی نبرده بود.
🔶 وَ یُعَلَّمَ وَ یُدَرَّبَ،
باید تعلیم و تربیت داده شوند.
و یادشان داده و تربیتشان کنند [یُدَرَّبَ]
🔶️وَ یُوَلّى عَلَیْهِ وَ یُؤْخَذَ عَلى یَدَیْهِ.
و بر آنان قیّم گذاشته و دستشان را بگیرند.
🔶لَیْسُوا مِنَ الْمُهاجِرینَ وَالاَْنْصارِ،
نها نه از مهاجر و نه از انصار هستند. نه از اهل ایمان هستند و نه از مومنانی که خانه خود را با مهاجران تقسیم کردند.
کسانیکه هیچیک از این چهار ویژگی را نداشته باشند ،باید یک مربی ،معارف اسلام را بخوبی به انها بیاموزاند و تربیت کند.
در حالیکه معاویه بزرگ آنها بویی از معارف و سیره ی نبوی نبرده بود.
معاویه صلاحیت تولیت مردم شام را ندارد .جا دارد که کسی اداره امور انها را بدست بگیرد.
مردم شام نه تنها از جهت فرهنگی، آداب ورسوم کاملا تهی هستندبلکه از جهت سابقه هم چیزی برای گفتن ندارند، نه از مهاجرینند ونه از انصار.
( برگرفته از سوره حشر آیه ۹)
حضرت مردم شام را در دو بخش توصیف میفرماید : یکی از جهت شخصی که انسانهای فرومایه ای هستند ودیگری از جهت عقبه، که انها به جایی وصل نیستند.نه سابقه ایمان دارند ونه سابقه جهاد.
در صحرای کربلا، در روز عاشورا، وقتی امام حسین ع میخواهد انها را خطاب قرار داد می فرماید:
«وَیْحَکُمْ یا شیعَةَ آلِ أَبی سُفْیانَ! إِنْ لَمْ یَکُنْ لَکُمْ دینٌ، وَ کُنْتُمْ لا تَخافُونَ الْمَعادَ، فَکُونُوا أَحْراراً فی دُنْیاکُمْ هذِهِ،
(واى بر شما! اى پیروان آل ابى سفیان! اگر دین ندارید و از حسابرسى روز قیامت نمى ترسید لااقل در دنیاى خود آزاده باشید،
وَارْجِعُوا إِلى أَحْسابِکُمْ إِنْ کُنْتُمْ عَرَبَاً کَما تَزْعُمُونَ»
و اگر خود را عرب مى دانید به خلق و خوى عربى خویش پایبند باشید.
✅️در روایت داریم:
قَالَ لَمَّا بَلَغَ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ سلام اللّه علیه أَمْرُ مُعَاوِیَةَ وَ أَنَّهُ فِی مِائَةِ أَلْفٍ- قَالَ مِنْ أَیِّ الْقَوْمِ قَالُوا مِنْ أَهْلِ الشَّامِ، قَالَ: لَا تَقُولُوا مِنْ أَهْلِ الشَّامِ وَ لَکِنْ قُولُوا مِنْ أَهْلِ الشُّومِ
به حضرت خبر دادند معاویه با صد هزار نفر آماده مبارزه است.
حضرت پرسید :از چه قومی؟
گفتند :اهل شام ،
فرمود :نگویید: اهل شام ،
بگویید:اهل شوم !
✅️امیر المومنین نامه ای برای معاویه نوشت و فرمود:
لا تَقتُل النّاس بَینی وَ بَینَک وَ لکِنّی هَلُمَّ الی المبارِزَة
معاویه چرا میخواهی لشکر کشی کنی، مردم از بین رفته و کشته میشوند. من تو را به مبارزه رو در رو دعوت میکنم .
فان انا قتلتک فالی النار انت و تستریح الناس منک و من ضلالتک
بیا من وتو با هم بجنگیم . اگر من تو را کشتم تو به جهنم می روی ومردم از لوث وجود تو به آسایش وآرامش میرسند .
وَ اِن (انت) قَتَلتَنی فَانَا اِلیَ الجَنَّة
واگر من در این راه کشته شدم من به بهشت می روم
وَ یُغمَد عَنکَ السَیف الذَّی لا یَسِعُنی غمده
شمشیر من به غلاف میرود.شمشیری که تا زنده ام بر علیه تو خواهد بود.
فَلَمّا قَرَا مُعاویة کِتابَه و عنده جلسائه.
معاویه در جمع دوستانش بود که این نامه رسید .بلند میخواند.و می گوید نظر شما چیست؟
قالوا: لَقَد وَالله انصفک.
گفتند : راست می گوید .علی انصاف را رعایت کرد .بجای اینکه مسلمانها کشته شوند میگوید بیا من وتو با هم بجنگیم.
قال معاویة: والله ما انصفنی والله لأرمینه بمائة الف سیف من اهل الشام من قبل ان یصل الی
معاویه گفت: من هرگز با علی رو در رو ویک نفر به یکنفر مقابله نخواهم کرد
والله ما انا من رجاله و لقد سمعت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم یقول:
چرا که از پیغمبر شنیدم:
والله یا علی لَو بارَزَکَ اَهلُ المَشرِقِ وَ المَغرِب لَقَتَلتَهُم اَجمَعین،
اگر شرق و غرب عالم ، همه با هم به جنگ علی بیایند، علی پیروز میدان هست.
فَقال لَهُ رَجُل مِنَ القَوم یَحملک یا معاویه علی قِتال من تَعلم و تخبر فیه عَن رسول الله صلی الله علیه و آله وَ سَلّم بما تخبر و ما انت و نحن فی قتاله الا علی ضلالة؟.
یک نفر از آنها در مجلس از معاویه می پرسد تو که میدانی پیامبر در فضل علی چه گفته، برای چه می جنگی؟
فقال معاویة: انما هذا بَلاغ مِنَ الله معاویه می گوید : این امر خداست.
✅یکی از کارهایی که بنی امیه انجام داد ترویج جبر گرایی بود. آنان با اسم جبر خواستند هر کاری بتوانند انجام دهند.
🔺مرحوممجلسی در جلد ۳۳بحار صفحه ۲۳۳جریانی نقل کرده است. زمانی حاکم روم ازجریان جنگ بین امیر المومنین و معاویه مطلع شد و خواست بداند کدامیک از انها برحق است. درخواست کرد هر کدام نماینده ای بفرستد .امیرالمومنین، حسن بن علی را فرستاد و معاویه یزید را. و حاکم روم ادله فراوانی اقامه میکند که علی، امیر المومنین حق است.
🔺مسعودی در مروج الذهب جریانی از صعصعه بن صوحان، یکی از یاران سرِّ امیر المومنین، نقل میکند:
زمانی او در شام بود ومعاویه گفت تو قبیله شناس هستی برای من در مورد مردم کوفه، بصره بگو .جناب صعصعه جامعه شناسی مردم را به معاویه گفت .وقتی معاویه ساکت شد
صعصعه گفت: میخواهی در مورد شام برایت بگویم؟ گفت بگو.
صعصعه گفت:
أطْوَعُ النّاس لِمَخلوق وَأعصاهُم لِلخالِق، عُصَاة الجَبّار، وَخَلَفة الأشرار،
در برابر مخلوق طوع دارند در مقابل توسجده می کنندولی در مقابل خالق هیچ کرنشی ندارند.انها افراد گناهکار خشنی هستند و جانشین اشرار روی زمینند.
🔺مسعودی در تاریخ مروج الذهب می نویسد: مردی از اهل کوفه سوار بر جمل (شتر نر) خویش به شام آمد.
مردی از اهل شام که در آن شتر طمع کرده بود به دادگاه شکایت برد که این ناقه (شتر ماده) من بوده و این مرد کوفی در جنگ صفین از من گرفته است.
قاضی از او شاهد خواست و او هم پنجاه نفر از مردان شام را آورد و در پیشگاه قاضی شهادت دادند که این ناقه (شتر ماده) از آنِ مرد شامی بوده است!
مرد کوفی شکایت نزد معاویه برد و گفت: این شتر من اصلاً ناقه (شتر ماده) نیست، بلکه جمل (شتر نر) است.
معاویه که با این حادثه شگفت روبه رو شده بود، گفت:
"لب فروبند! حال که حکمش صادر شده قیمتش را به تو می پردازم.
اما وقتی به کوفه نزد علی بن ابی طالب(ع)برگشتی به ایشان بگو
اَبلِغ عَلیاً اِنّی اُقابِلُهُ بِمِأة أَلف ما فِیهِم مَن یَفرُق بَین الناقَة وَ الجَمَل
من با ارتشی صدهزار نفری آماده جنگ با او هستم که بین شتر نر و ماده فرق نمی گذارند،
وَ لَقَد بَلَغ مِن أمرِهِم لَه انه صَلّی بِهِم عِند مَسیرِهم إلی صَفِّین الجُمعة یَومَ الاربَعاء
در مسیر جنگ صفین نماز جمعه را در روز چهارشنبه برای آن ها خوانده ام و آن ها سکوت کردند.
به تعبیر امیر المومنین :
ألا و إنّ مُعاویَه قَادَ لُمَّه مِنَ الغُوَاهِ ،
آگاه باشید که معاویه مشتى گمراهان منحرف را بدنبال خود انداخته.
وَ عَمّسَ عَلَیهِمُ الخَبَرَ،
و خبر واقعیات را بر آنان تاریک و مبهم ساخته است ،
حَتّى جَعَلوُا نُحُورَهُم أغراضَ المَنِیَّه
تا اینکه آنان گلوهاى خود را آماج تیر مرگ نموده اند .
🔶️وَ لا مِـنَ الَّــذیـنَ تَـبَــوَّؤُوا الــدّارَ وَ الاْیمــانَ
نه از آنان خانه و زندگی برای اهل هجرت آماده کردند .ونه به اختیار خود ایمان پذیرفتند.
🔶️اَلا وَ اِنَّ الْقَوْمَ اخْتارُوا لاَِنْفُسِهِمْ اَقْرَبَ الْقَوْمِ مِمّا یُحِبُّونَ،
بدانید: اهل شام برای خود در حکمیت،
کسی را انتخاب کردند که منطبق با اهداف معاویه بود و اهداف اهل شام رامحقق میکرد.
🔶️وَ اِنَّکُمُ اخْتَرْتُمْ لاَِنْفُسِکُمْ اَقْرَبَ الْقَوْمِ مِمّا تَکْرَهُونَ. وَ اِنَّما عَهْدُکُمْ
و شما هم کسی را انتخاب کردیدکه تفکر جاهلی دارد هیچ بویی و هدفی با غایات شما ندارد.اهداف مجاهدین نمیداند چیست.
دشمن نفری را انتخاب کرد که با خود همراه است .شما نفری را انتخاب کردید که او هم متمایل به دشمن است.در زمین آنهاست.
🔶️بِعَبْدِاللّهِ بْنِ قَیْس بِالاَْمْسِ، یَقُولُ: «اِنَّها فِتْنَةٌ، فَقَطِّعُوا اَوْتارَکُمْ،
به شما یاد آوری کنم در جریان جمل.عبداللّه بن قیس (ابوموسی اشعری) فریاد میزد و چنین می گفت.
فتنه ای بوجود آمده مشکلی نیست از بین میرود ،اهل جمل از خود ما هستند.
ابوموسی میگوید جنگ نیایید خود خاموش می شود در حالیکه او در جمل آمده بود.
🔶️وَ شیمُوا سُیُوفَکُمْ.»
زه و ریسمان کمان [اَوتارکم]خود را قطع کنید.
شمشیر هارا غلاف کنید[شیموا] مبادا تیری پرتاب کنید .فتنه بزودی از بین میرود.
🔶فَاِنْ کانَ صادِقاً فَقَدْ اَخْطَاَ بِمَسیرِهِغَیْرَ مُسْتَکْرَه
اگر او صحنه را خوب تشخیص داده و زیرک بود .چرا آمد و شمشیر بدست گرفت .
حضور او در میدان جمل حضور بخطا بود کسی هم اورا بجبر نیاورد.
🔶 وَ اِنْ کانَ کاذِباً فَقَدْ لَزِمَتْهُ التُّهَمَةُ. فَادْفَعُوا فى صَدْرِ
اگر ابوموسی در جریان جمل دروغ گفت (صحنه را نشناخت و بینش سیاسی نداشت ،فریب خورد.)او متهم است.[التُهمه]
باید تکلیف خود را مشخص کند که متهم است.ومتهم را دوباره برای داوری و حکمیت نمی فرستند.
قلب نیروی خودی را در جمل تضعیف کرد. تهلیل نیرو کرد تا نیروها کنار بیفتند.
اگر ابوموسی خائن و دروغگو نیست کمترین آن ساده لوح است ،نمی تواند صحنه را شناسایی کند.
او که جمل نشناخت امروز چگونه در برابر مکر عمرو عاص و چطور از حکمیت سربلند بیرون می آید.
🔶️عَمْرِو بْنِ الْعاصِ بِعَبْدِاللّهِ بْنِ الْعَبّاسِ، وَ خُذُوا مَهَلَ الاَْیّامِ،
ای مردم دفع کنید ،بکوبید بر سینه عمرو عاص با مشت محکم عبدالله بن عباس .
او مرد میدان و کار آزموده است.
می داند وعده ی طرف مقابل را اعتمادی نیست.
ابوموسی نمیداند دشمن خیال خیانت دارد ،ولی عبدالله بن عباس به دشمن نگاه مثبت ندارد.
🔶️وَ حُوطُوا قَواصِىَ الاِْسْلامِ. اَلاتَرَوْنَ اِلى بِلادِکُمْ تُغْزى،
فرصت را از دست ندهید و شهر های دور دست اسلام را از تسلط فتنه جویان محافظت کنید. آیا نمی بینید که جنگ [تغزی]را به شهرهای شما کشیده اند،
🔶️وَ اِلـى صَفاتِکُمْ تُرْمى؟!
و حیات شما هدف تیر دشمن شده است؟!
✅️سرانجام حکمیت ، سرانجام تلخی داشت. ابو موسی اشعری بعد از چند ماه مذاکره همراه با معاویه که بشدت زیرک وشیطان صفت بود در ملاء عام حاضر شد. معاویه حدود شش ماه دائما ابو موسی راجلو می فرستاد ومی گفت او مقدم است .ابو موسی سخنرانی کرد وگفت:
اَیُّهَاالنّاس اِنَّ خَیْرُ اَلنَّاسِ لِلنَّاسِ خَیْرُهُمْ لِنَفْسِهِ. وَإنّی لا أَهلِکُ دینی بِصَلاح غِیری،
بهترین فردبرای مردم آنست که به خود حواس جمع باشد.یعنی من خودساخته به شما ظلم نمی کنم.من دینم را برای این وآن نفروشم. نه برای علی میفروشم نه برای معاویه.
وَ اِنَّ هذَا الفِتنَه اَکَلَتِ العَرَب
این فتنه ها عرب را از بین می برد.( فکر او اسلام و سنت نیست ، عرب عجمی است. )
وَ اِنّی رَاَیتُ و عَمرو،
من وعمروعاص صلاح را براین دیدیم که: اَن نَخلَعَ عَلِیُّ وَمُعاوِیه،
علی ومعاویه را از خلافت خلع کنیم.
وَ نَجعَلَهُما لِعَبد الله بن عُمَر
وحکومت را به عبدالله بن عمر تقدیم کنیم.علت هم این بود:
فَاِنَّهُ لَم یَبسُط فِی هَذا الحَرب یَدا وَلا لِسانا
نه شخصا در جنگ وارد شد ونه بیانیه داد.
✅️ از امام مجتبی این خبر رسیده که فرمود : به ابو موسی اشعری بگویید اگر واقعا عبدالله بن عمر شانیت و لیاقت خلافت را داشت چرا پدرش نام او را در شورای شش نفره ننوشت؟
ابو موسی فریب عاص را خورد.عمرو عاص گفت بهترین گزینه عبدالله بن عمر است .در مجمع اعلام کرد که من علی را از حکومت خلع کردم .و او از طرف علی به عنوان حَکَم انتخاب شده است.
ابو موسی انسان پاک باخته ای که حاضر نیست دین خود را به دنیا بفروشد.
قَد خَلَع عَلِی وَاَثبَتَ مُعاویه
او علی رااز حکومت خلع کرد ومن معاویه را به حکومت قرار دادم
گرچه امیر المومنین هرگز این حکم را نپذیرفت و فرمود : شرط ما این بود بر اساس قران حکم کنید.اگرآیه ای اوردید که حکومت معاویه را اثبات کند ، من حرف شما را میپذیرم.
واگر آیه ای از قران حکومت مرا ثابت کند، معاویه باید بپذیرد.ولی شما از خود حرف زدید،
اینکه عبدالله بن عمر در جنگ حاضر نشده پس خلیفه است ،این که دلیل نمی شود. حضرت حکمیت رانپذیرفت ولی آفات این تصمیم بر جامعه اسلامی ماند.
✅️ ضرر قبول حکمیت این شد که معاویه ای که در حال شکست بود تجدید قوا کرد واز جنگ رهایی پیدا کرد.
همان جمله ای که حضرت فرمود:
وَ خُذُوا مَهَلَ الاَْیّامِ،️وَ حُوطُوا ( محافظت کنید نواحی اسْلام را.)
دریابید زمانها را، یعنی الان وقت آن است که درست تصمیم بگیرید.معنی دیگر ان اینست که فرصت را از دست دشمن بگیرید، به دشمن مهلت ندهید.اگر مهلت گرفت تجدید قوا می کند و جنگ شکست خورده را تبدیل به پیروزی می کند.
✅️ در تاریخ امده امیر المومنین فرمود:
عَلَیکُم بعبدالله ابن عباس فَاِنَّ اَمرَا لا یَعقِد عُقدَة اِلّا حَلّها.
بر شما باد به عبدالله بن عباس ، هر گرهی عمرو عاص بزند عبد الله
بن عباس میتواند باز کند.
و امیر المومنین در تمام مدت تاکید انتخاب برمالک اشتر، یا عبدالله بن عباس بود.
🔶اَلاتَرَوْنَ اِلى بِلادِکُمْ تُغْزى،وَ اِلـى صَفاتِکُمْ
آیا نمی بینید به شهرهای شما حمله میشود ؟ آیا نمی بینید دژهای مستحکم[صَعاتکم] نگهبانی شما در حال فروریختن است؟
در واقع این قسمت خطبه نتیجه گیری است.حال که حکمیت را پذیرفتید وبه شخص بدی سپردید، دشمن نفوذ و تجری میکند و غارت و حمله انجام میدهد.
✅️ در خطبه ای فرمود:
اگر یک مرد مسلمان از این داغ بمیرد جای تعجب نیست. ( در جریان غارتهای معاویه)
در لحظه ای که باید از حضرت فرمانبرداری میکردند ، نکردند .در حالیکه ماموم باید تبعیت صد در صد از امام خود داشته باشد.
✅️ خطبه ۲۵ و ۳۴ نهج البلاغه هم راجع به همین مطلب است.
خطبه ۲۵:
وَ قَد تَواتَرَت عَلَیهِ الأخبارُ بِاستیلاء أصحابِ مُعاویَةَ عَلَى البِلاد
پیاپى به امیر المؤمنین خبر مى رسید، که اصحاب معاویه بر بلاد مستولى شده اند.
وَ قَدِمَ عَلَیهِ عَامِلاَهُ عَلَى الیَمَنِ وَ هُما عُبَیدُ الله بنُ عَبَّاسِ وَ سَعیدُ بنُ نَمرانَ لَمّا غَلَبَ عَلیهِما بُسرُ بن أبی أرطاة.
عبید الله بن عباس و سعید بن نمران که کارگزاران او در یمن بودند، نیز بیامدند. بسر بن ابى ارطاة بر آنان چیره شده بود.
فَقامَ (علیه السلام) اِلَی المِنبَرِ ضَجِرا بِتَثاقُلِ أصحابِهِ عَنِ الجِهادِ وَ مُخالَفَتِهِم لَهُ فی الرأی فَقالَ:
على (ع) در حالى که از کوتاهی اصحاب خود در امر جهاد، و مخالفت با نظر امام ملول شده بود، بر منبر شد و چنین فرمود:
مَا هِیَ إِلَّا الْکُوفَةُ أَقْبِضُهَا وَ أَبْسُطُهَا، إِنْ لَمْ [یَکُنْ] تَکُونِی إِلَّا أَنْتِ تَهُبُّ أَعَاصِیرُکِ
براى من جز کوفه قلمرویى باقى نمانده است. تنها کارهاى کوفه است که با من است.
فَقَبَّحَکِ اللَّهُ. وَ تَمَثَّلَ بِقَوْلِ الشَّاعِرِ:
و تو نیز دستخوش گردبادهاى توفنده اى، خدا چهره ات را زشت گرداند.
لَعَمْرُ أَبِیکَ الْخَیْرِ یَا عَمْرُو إِنَّنِی/
عَلَى وَضَرٍ مِنْ ذَا الْإِنَاءِ قَلِیلِ /
«اى عمرو سوگند به جان پدر نیکویت که براى من در این کاسه جز ته مانده اى از چربى نمانده است.»
اکنون جز شهر کوفه در دست من باقى نمانده است، که آن را بگشایم یا ببندم اى کوفه اگر فقط تو براى من باشى، آنهم برابر این همه مصیبت ها و طوفان ها چهره ات زشت باد.
ثُمَّ قَالَ (علیه السلام): أُنْبِئْتُ بُسْراً قَدِ اطَّلَعَ الْیَمَنَ وَ إِنِّی وَ اللَّهِ لَأَظُنُّ أَنَّ هَؤُلَاءِ الْقَوْمَ سَیُدَالُونَ مِنْکُمْ
سپس ادامه داد: به من خبر رسیده که بُسر بن ارطاة بر یمن تسلّط یافته، سوگند به خدا مى دانستم که مردم شام به زودى بر شما غلبه خواهند کرد.
بِاجْتِمَاعِهِمْ عَلَى بَاطِلِهِمْ وَ تَفَرُّقِکُمْ عَنْ حَقِّکُمْ
زیرا آنها در یارى کردن باطل خود، وحدت دارند، و شما در دفاع از حق متفرّقید.
وَ بِمَعْصِیَتِکُمْ إِمَامَکُمْ فِی الْحَقِّ وَ طَاعَتِهِمْ إِمَامَهُمْ فِی الْبَاطِلِ
شما امام خود را در حق نافرمانى کرده و آنها امام خود را در باطل فرمانبردارند.
وَ بِأَدَائِهِمُ الْأَمَانَةَ إِلَى صَاحِبِهِمْ وَ خِیَانَتِکُمْ
آنها نسبت به رهبر خود امانت دار و شما خیانتکارید،
وَ بِصَلَاحِهِمْ فِی بِلَادِهِمْ وَ فَسَادِکُمْ
آنها در شهرهاى خود به اصلاح و آبادانى مشغولند و شما به فساد و خرابى، (آنقدر فرومایه اید)
فَلَوِ ائْتَمَنْتُ أَحَدَکُمْ عَلَى قَعْبٍ لَخَشِیتُ أَنْ یَذْهَبَ بِعِلَاقَتِهِ.
اگر من کاسه چوبى آب را به یکى از شماها امانت دهم مى ترسم که بند آن را بدزدید.
خطبه ۳۴ :
مَا أَنْتُمْ إِلَّا کَإِبِلٍ ضَلَّ رُعَاتُهَا فَکُلَّمَا جُمِعَتْ مِنْ جَانِبٍ انْتَشَرَتْ مِنْ آخَرَ.
شمابه شتران بى ساربان مى مانید که هر گاه از یک طرف جمع آورى گردید، از سوى دیگر پراکنده مى شوید.
لَبِئْسَ لَعَمْرُ اللَّهِ سُعْرُ نَارِ الْحَرْبِ أَنْتُمْ، تُکَادُونَ وَ لَا تَکِیدُونَ
به خدا سوگند، شما وسیله بدی براى افروختن آتش جنگ هستید، شما را فریب مى دهند امّا فریب دادن نمى دانید،
وَ تُنْتَقَصُ أَطْرَافُکُمْ فَلَا تَمْتَعِضُونَ.
سرزمین شما را پیاپى مى گیرند و شما پروا ندارید،
لَا یُنَامُ عَنْکُمْ وَ أَنْتُمْ فِی غَفْلَةٍ سَاهُونَ.
چشم دشمن براى حمله به شما خواب ندارد ولى شما در غفلت به سر مى برید.
غُلِبَ وَ اللَّهِ الْمُتَخَاذِلُونَ
بخدا سوگند، شکست براى کسانى است که دست از یارى یکدیگر مى کشند.
وَ ایْمُ اللَّهِ إِنِّی لَأَظُنُّ بِکُمْ أَنْ لَوْ حَمِسَ الْوَغَى وَ اسْتَحَرَّ الْمَوْتُ
سوگند بخدا، اگر جنگ سخت شود و حرارت و سوزش مرگ شما را در برگیرد،
قَدِ انْفَرَجْتُمْ عَنِ ابْنِ أَبِی طَالِبٍ انْفِرَاجَ الرَّأْسِ.
از اطراف فرزند ابو طالب، همانند جدا شدن سر از تن، جدا و پراکنده مى شوید.
اللهم اجعلنا فی جُنةشرارةبریتک