امیرالمومنین صلوات الله علیه راجع به سخن گفتن مطالبی دارد ،که سخن گفتن کار راحتی نیست پشتوانه ای دارد.عمق لازم دارد.
شزح واقعه از صدور این خطبه :
حضرت خواهر تنی دارد بنام امّ هانی .
پسر او جَعده بن هُبیره مَخزومی فردی شجاع و سخنور و دوره ای از زمان به فرماتداری خراسان منصوب شده بود.
وقتی حضرت برای جنگ از کوفه به عراق امده بود در خانه همین جعده سکونت داشتند.
پدر او (هبیره) بحالت کفر از دنیا رفت ولی جعده از شیعیان خالص حضرت بود.
ذیل خطبه ۱۸۲ راجع به ایشان صحبت کردند.
حضرت قبل از شهادت در مسجد کوفه روی سکویی ایستادند و سخنان مهم ایراد کردند که آن سکو و ستون را همین جعده بن هبیره نصب کرده بود.
مادر او امّ هانی خواهر حضرت از روایان غدیر بوده. شخصیتی است که امام به او علاقه خاصی دارد.
حضرت به او نامه هایی می نوشته و نسبت به امور سیاسی او را تبیین میکرده.
پیامبر به او علاقه زیادی داشت . و روایت دارد که روزی فرمود:
《اَلا اُخبِرُکم عَلی خیرِ الناسِ عَمَّاً و عَمَهً》آیا شما را خبر بدهم به بهترین کسی که عمه و عمو از همه بالاتر است ؟
اصحاب گفتند : بلی
فرمود : 《الحسن و الحسین عماً جعفر و عمهً امّ هانی》
چون حسن وحسین عموی آنها جعفر و عمه آنها ام هانی است .از همه بهترند.
یکی از فضایل برای حسنین خانم بزرگوار، عمه انها را ذکر می کند.
روزی جعده بن هبیره برای جنگ به شام رفته بود در دیداری از طرف دشمن ندایی آمد که :
جعده خوب می جنگی و شجاعت خوبی داری...
جعده پاسخ داد: 《لَو کانَ لَکَ خالُ مِثلُهُ لَنَسیِتَ اَباکَ》اگر شما هم یک دایی مثل علی داشته باشید نسب خود را هم فراموش می کنید.
روزی حضرت در مسجد کوفه خواهر زاده خود جعده را بالای منبر فرستاد سخنرانی کند بالای منبر زبان او بند آمد و نتوانست سخن بگوید. یا از ابهّت حضرت در محضر نتوانست یا ...
حضرت بالای منبر رفت. شآن صدور خطبه جعده بود و موضوع راجع به سخنوری است. فرمود:
💠اَلا اِنَّ اللِسانَ بَضعَهُ منَ الاِنسان
آگاه باشید زبان جزئی از وجود انسان است.گاهی شرایط برای سخنوری آماده است و کلام بر زبان جاری می شود وپشت هم سخن می آید و زبان حرکت می کند.
💠فلا یُسعِدُهُ القولُ اِذُا امتَنَع
گاهی بر عکس می شود هر چه تلاش می کند سخن ،زبان را همراهی نمی کند.
هنگامی که زبان برای سخن گفتن مانعی داشته باشد. زبان را مساعدت و یاری[لایُسعدُه] نمی کند.
مانند اینکه دو پا برای راه رفتن وجود دارد، اما انگیزه برای حرکت نیست و راه رفتنی هم در کار نیست.
💠ولا یُمهِلُهُ النُطقُ اِذَا التَّسَع
اگر شرایط و مقدمات گسترش پیدا کند [اِتّسع] زبان از پس نطق بر نمی آید.
تند تند کلمات پر و با مضمون بیان میشود.
زبان یک عضو از اعضاست.مهم اندوخته ، موانع ، و انگیزه هایی که سر راه بوجود می آید. موانع باشد زبان هست ولی سخن نیست.
موانع نباشد زبان از پس کلمات بر نمی آید پشت سر هم کلمات را ادا می کند.
برای دلجویی از جعده این جملات را فرمود که دلیل بر نا آگاهی او نیست. عوامل مختلفی وجود دارد که شرایط، همراهی و زبان را یاری نمی کند.
✅ اقسام موانع :
- کثرت جمعیت و ابهت جمع مانع میشود.
- گاهی حضور شخصیت خاص در مجلس زبان قفل میشود.
- گاهی عِلمیت ،در جمع فرهیخته عدم بنیه علمی مانع میشود
- گاهی ترس زبان را قفل می کند.
- حرص و طمع داشتن به دنیا
- گاهی تهدید نمیتواند قفل دهان را باز کند. نمینواند هر معروفی را امر و هر منکری را نهی کند سکوت ایجاد میشود.
🔻ابن ابی الحدید در این قسمت از شرح خود موارد متعددی از سخنوران عرب را ذکر می کند که از جهت فصاحت ، بلاغت استاد فن بودند و گاهی سکوت مطلق داشتند. ودر مواجه با موانعی همه را فراموش می کردند.
ابن ابی الحدید مثالی میزند.
گاهی لکنت به زبان گوینده ای می افتد تا یک حقیقت را بازگو کند. نقل می کند.
روزی عثمان بالای منبر همه چیز را فراموش کرد. در حال اضطراب و دستپاچگی جمله ای گفت که بعید بود در بقیه موارد عادی این حقیقت را به صراحت بگوید .گفت:
《اِنَّ ابابکر و عُمر.... کانا لاِحسانِ هذَا المَقامِ مَقالا》خلیفه اول و دوم برای منبر رفتن از قبل فکر کرده و مطالبی آماده می کردند و من چنین استعدادی را ندارم و اکنون فراموش کردم.
و در ادامه حقیقت جمله را گفت :
《واَنتُم اِلیَ اِمامِِ عادلِ اَحوَجُ منکُم اِلیَ امامِِ خطیب》 مردم ، شما به امام عادل محتاج ترید تا یک امام خطیب.
منظور عثمان این بود.
من نه خطیبم نه عادل.
ابوبکر و عمر خطیب بودند و عادل نبودند.
شما برای حکومت نیازمند به امام عادل هستید، نه خطیب.(یعنی علی بن ابیطالب)
او خواست بگونه ای فراموشی خود را تبرئه کند که چنان مشکل خاصی نیست ولی با این جمله حقیقتی را ذکر کرد.
💠واِنّا لَاُمَراءُ الکَلامُ
این چند حالت در سخنوری برای دیگران هست ،اما ما خاندان اهل بیت امیران کلام هستیم.
کلامُ الاَمیر ،امیرُ الکلام که سخن او بالاترین جایگاه را دارد و در طول تاریخ بینظیر است آنچه می گوید وحی است و قران ثانی است.و همه جملات در حد اعلاست.
🔻ابن ابی الحدید در مورد چرایی نوشتن شرح نهج االبلاغه خود میگوید:
چون در عالم کسی را از علی عالمتر ، عابدتر ، زاهد و فصیحتر ندیدم و همه صفات خوب در او دیدم و شروع به شرح نهج البلاغه کردم.
ذکر میکند اگر شخصیت علی عابدتر است دلیل انرا میگوید
اگر سخاوتمندتر است با دلیل بیان میکند.
فصیحترین است چون:《اَمَّا الفَصاحه اِمامُ الفُصَحاء و سیِدُ البُلَغاء》 اقای بلیغان امیر المومنین است.
《کلامُهُ دُونَ کلامُ الخالِق فَوقَ کلام المَخلوق》کلام علی از کلام خدا پایین تر و از کلام مخلوقین بالاتر است.
《و منهُ تَعَلَّمَ الناسُ اَلخطابَه و الکتابَه》
هر کس در عالم سخن گفتن بلد است و خوب حرف میزند از علی آموخته است.
🔻عبد الحمید کاتب یکی از سخنوران مشهور عرب است اذعان می کند که هفتاد خطبه از خطب حضرت را حفظ کرده و سخنوری و خطابت بر وی جاری شده است.
اینطور نیست گاهی سخن او بگیرد و گاه نگیرد.حضرت ، امیر بیان و امیر کلام است. بر عریکهٔ بیان سوار است.
وبلاغت و فصاحت و سخنوری از نهج البلاغه مشهود است.
✅ ابن ابی الحدید نقل می کند :
شخصی بنام مهزَم در نزد معاویه چاپلوسی کرد که دل معاویه را بدست آورد.
وقتی معاویه از او پرسید از کجا آمده ای از علی چه خبر !!!
پاسخ داد :《جِئتُ مِن عند اَعیَمُ الناس》
از نزد کسی می آیم که او در سخن گفتن ناتوان است.
معاویه که دشمنی واضح با امیرالمومنین دارد ناراحت شد و گفت :
《وَیحَکَ کیفُ یَکونُ اَعیَمُ الناس》
وای برتو چگونه علی را در سخن ناتوان یافتی !!!
《فوَالّلهِ ما فَمَّ الفَصاحهُ القریش غیرُهُ》
بخدا قسم اصل و اساس فصاحت در قریش توسط علی پایه گذاری شد.
قریش معروف به فصاحت است و علی جلو دار در آن ، چگونه او را ناتوان می دانی !!!
ابن ابی الحدید اذعان به اینهمه فصاحت و بلاغت مضمون کلام حضرت و اقرار می کند که من خطبه ۲۲۱ را هزار بار خوانده ام وهر بار مطلب جدیدی فهمیدم .
هر بار جلوه جدیدی از کلام بر من آشکار میشد. همانطور که قران سجده واجب دارد، این خطبه بر ما سجده لازم دارد.
💠وفِینا تَنَشَبَت عُرُوقُه
درخت سخن در ما ریشه [عروقُه] دوانده
ما اهل بیت هستیم که ریشه های درخت فصاحت و بلاغت در وجود ما رسوخ کرده،بلاغت از جان ما رشد کرده و از جان ما تغذیه می شود.
💠و عَلینا تَهَدَّلَت غُصُونُه
شاخ و برگ[غُصونُه] درخت بلاغت از ما اهل بیت اویزان شده [تهَدَّلت]
سایهٔ این درخت بر سر ماست هر چه ما بگوییم مملو از مضمون است.
( بلاغت و فصاحت بمنزلهٔ درختی که ریشه آن از وجود اهل بیت وبه درخت زیبا و بارور تشبیه کرده است. که ظاهر کلام و چگونگی سخن گفتن با دوست ، دشمن، والیان. نوع کلام ، مضمون، فصاحت و ظواهر را هم از ما بگیرید.)
اگر جعده نتوانست سخن بگوید طوری نیست حرف زدن خصوصیاتی لازم دارد ، اداب خاص خود دارد،
در ادامه فرمود:
💠واعلَمُوا -رحِمَکمُ الّلهُ -
ای مردم بدانید:
خدا رحمت کند شما را.
(در واقع این جمله "رحمت حدا" مربوط به جملات بعدی است.)
اگر می خواهید مورد رحمت رحیمیه خدا قرار بگیرید این کلمات را عملیاتی کنید.
شما در زمانی قرار دارید که سخن گوی[قائِل] حق قلیل است.
زمان حکومت علی ست ولی حق گو کم ، یعنی بیست و پنج سال جامعه در سقوط قرار داشت که با بدست گرفتن حکومت علوی ، همچنان خطر سفوط جامعه و مملو از دروغ و ناحقی نمایان است.
💠والِّلسانُ عنِ الصِّدقِ کَلیلٌ
در زمانه ای هستید که زبان صادق و گفتن حرف راست درمانده و ناتوان [کلیل] است.
برای زبان راست خطر ، مشکل ،و محرومیت بوجود می آورند.جنگ و شکایت بر علیه زبان راست وجود دارد.
اگر "رحمکم الله" باشید در همین زمانه حق گو باشید. از خلوتی راه هدایت نترسید.
خلوت بودن مسیر این نیست که همرنگ جماعت بشویدشما مسیر حق را ادامه بدهید.
💠 والَّلازمُ لِلحَقِّ ذَلیلٌ
در چنین جامعه ای همراه حق بودن و حق طلب ذلیل می شود.
آنچنان نگاه تند جامعه بسمت اوست که عزلت نشین می شود.
ملازم با باطل در دستگاه حکومت (فلان) خریدار دارد.
حضرت به هنگام بدرقه ابوذر به تبعید ربذه فرمود:
اگر تو هم شریک دنیای عثمان میشدی تو را دوست می داشت. ولی چون دنیا طلب نبودی باید تاوان آنرا پس بدهی.
برای قرار گرفتن در مسیر "رحمکم الله" باید ملازم راه حق بود گرچه محروم کنند.
💠اَهلُهُ مُعتََکِفونَ عَلیَ العِصیِان
شما در زمانی زندگی می کنید که اهل آن برای گناه و عصیان اعتکاف می کنند.
💠مُصطَلحُونَ عَلیَ الاِدهانِ
(بر اثر رفتار خلفا ) کار بجایی رسیده که مردم با سستی و سازشکاری [اِدهان]با هم رفتار میکنند. همه امور را ماسمالی می کنند.
توافق کردند باید همدیگر را گول بزنیم .
جامعه ای که حق را بخود ندید، زبان صادق نبود، حق طلب منزوی شد، مردم پیمان نامه گناه امضا کردند، نتیجه چنین جامعه ای ،مردم اینگونه پرورش می یابند
.
💠فَتاهُم عارِمُُ
جوان چنین جامعه ای بد خلق و شرور [هارِم] میگردد.
درجامعه از ارزش اخلاقی خبر نبود دنبال سازشکاری میروند تا کارشان راه بیفتد. جوانی که در خانه، با این فرهنگ بزرگ شود بد اخلاق بار می آید.
" لا فتی الا علی " جوانمرد نخواهد شد.
💠شائبُهُم اٰثِمُُ
پیران و مو سفیدان جامعه اهل گناهند.
طبق روال باید در سن پیری حرص گناه کم شود. اما جامعه بعد از بیست و پنج سال ، پیر آن همچنان اسیر گناه و جوان ان شرور است .
💠عالِمهُم مُنافقُُ
عالمان آن جامعه منافق اند ،
عالمان اگر بخواهند با علم خود عمل کنند نه دستشان به منصبی میرسد و نه دنیای انان تامین میشود. لذا دورویی را پیش می گیرند عالم منافق میشود و جوان آن علاف.
💠قارِوُهُم مُماذِقُ
قاریان قرآن ریا کارند.[مُماذق]
خلوص را با غیر خلوص آمیخته می کنند مانند مخلوط شیر و آب.
قاریان بنوعی قران می خوانندکه برای معارف نیست بلکه دیگران و حاکمان ظلم (عثمان) خوش بدارند.
قران خواندن ابوذر را تاب نداشتند باعث تبعید او شدند.
💠لا یُعَظِمُ صَغیرُهُم کَبیرَهُم
کوچکتر احترام بزرگ را ندارد .
💠ولا یَعُولُ غَنِیَهُم فَقِیرَهُم
و اغنیا سرپرستی فقرا را بعهده نمی گیرد.و تکفل نمی کنند [لایعُول]
✳️ اگر رحمت الهی شامل حال شما بشود باید:
- زبان صادق.
- ازگفتن حق ناتوان نباشد.
-عدم انزوای حق طلب.
- عدم همگرایی در گناه
- عدم هم افزایی در ماسمالی امور.
- جوان اهل ادب .
- پیران اهل معنویت .
- علما یکرنگ و یکدل.
- قاریان لله یی.
- پاسداری از احترام بزرگان.
- تکفل ثروتمند از فقیر.
اما انچه خواسته شده اجابت نشود رحمت از جامعه رخت می بندد.
اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیانثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
علی جان!
یک حاجی در طواف داری به دهان/ یک حیدر در مصاف داری به دهان/ یک تیغ دو دم به دست داری آقا/ یک تیغ دو دم غلاف داری به دهان/
بسم الله الرحمن الرحیم
شرح خطبه ها
۱۴۰۲/۲/۷ - ۶شوال
💢 خطبه ۲۳۳ 💢
کتاب فیض الاسلام ۲۲۴
موضوع : سخنوری
امیرالمومنین صلوات الله علیه راجع به سخن گفتن مطالبی دارد ،که سخن گفتن کار راحتی نیست پشتوانه ای دارد.عمق لازم دارد.
شزح واقعه از صدور این خطبه :
حضرت خواهر تنی دارد بنام امّ هانی .
پسر او جَعده بن هُبیره مَخزومی فردی شجاع و سخنور و دوره ای از زمان به فرماتداری خراسان منصوب شده بود.
وقتی حضرت برای جنگ از کوفه به عراق امده بود در خانه همین جعده سکونت داشتند.
پدر او (هبیره) بحالت کفر از دنیا رفت ولی جعده از شیعیان خالص حضرت بود.
ذیل خطبه ۱۸۲ راجع به ایشان صحبت کردند.
حضرت قبل از شهادت در مسجد کوفه روی سکویی ایستادند و سخنان مهم ایراد کردند که آن سکو و ستون را همین جعده بن هبیره نصب کرده بود.
مادر او امّ هانی خواهر حضرت از روایان غدیر بوده. شخصیتی است که امام به او علاقه خاصی دارد.
حضرت به او نامه هایی می نوشته و نسبت به امور سیاسی او را تبیین میکرده.
پیامبر به او علاقه زیادی داشت . و روایت دارد که روزی فرمود:
《اَلا اُخبِرُکم عَلی خیرِ الناسِ عَمَّاً و عَمَهً》آیا شما را خبر بدهم به بهترین کسی که عمه و عمو از همه بالاتر است ؟
اصحاب گفتند : بلی
فرمود : 《الحسن و الحسین عماً جعفر و عمهً امّ هانی》
چون حسن وحسین عموی آنها جعفر و عمه آنها ام هانی است .از همه بهترند.
یکی از فضایل برای حسنین خانم بزرگوار، عمه انها را ذکر می کند.
روزی جعده بن هبیره برای جنگ به شام رفته بود در دیداری از طرف دشمن ندایی آمد که :
جعده خوب می جنگی و شجاعت خوبی داری...
جعده پاسخ داد: 《لَو کانَ لَکَ خالُ مِثلُهُ لَنَسیِتَ اَباکَ》اگر شما هم یک دایی مثل علی داشته باشید نسب خود را هم فراموش می کنید.
روزی حضرت در مسجد کوفه خواهر زاده خود جعده را بالای منبر فرستاد سخنرانی کند بالای منبر زبان او بند آمد و نتوانست سخن بگوید. یا از ابهّت حضرت در محضر نتوانست یا ...
حضرت بالای منبر رفت. شآن صدور خطبه جعده بود و موضوع راجع به سخنوری است. فرمود:
💠اَلا اِنَّ اللِسانَ بَضعَهُ منَ الاِنسان
آگاه باشید زبان جزئی از وجود انسان است.گاهی شرایط برای سخنوری آماده است و کلام بر زبان جاری می شود وپشت هم سخن می آید و زبان حرکت می کند.
💠فلا یُسعِدُهُ القولُ اِذُا امتَنَع
گاهی بر عکس می شود هر چه تلاش می کند سخن ،زبان را همراهی نمی کند.
هنگامی که زبان برای سخن گفتن مانعی داشته باشد. زبان را مساعدت و یاری[لایُسعدُه] نمی کند.
مانند اینکه دو پا برای راه رفتن وجود دارد، اما انگیزه برای حرکت نیست و راه رفتنی هم در کار نیست.
💠ولا یُمهِلُهُ النُطقُ اِذَا التَّسَع
اگر شرایط و مقدمات گسترش پیدا کند [اِتّسع] زبان از پس نطق بر نمی آید.
تند تند کلمات پر و با مضمون بیان میشود.
زبان یک عضو از اعضاست.مهم اندوخته ، موانع ، و انگیزه هایی که سر راه بوجود می آید. موانع باشد زبان هست ولی سخن نیست.
موانع نباشد زبان از پس کلمات بر نمی آید پشت سر هم کلمات را ادا می کند.
برای دلجویی از جعده این جملات را فرمود که دلیل بر نا آگاهی او نیست. عوامل مختلفی وجود دارد که شرایط، همراهی و زبان را یاری نمی کند.
✅ اقسام موانع :
- کثرت جمعیت و ابهت جمع مانع میشود.
- گاهی حضور شخصیت خاص در مجلس زبان قفل میشود.
- گاهی عِلمیت ،در جمع فرهیخته عدم بنیه علمی مانع میشود
- گاهی ترس زبان را قفل می کند.
- حرص و طمع داشتن به دنیا
- گاهی تهدید نمیتواند قفل دهان را باز کند. نمینواند هر معروفی را امر و هر منکری را نهی کند سکوت ایجاد میشود.
🔻ابن ابی الحدید در این قسمت از شرح خود موارد متعددی از سخنوران عرب را ذکر می کند که از جهت فصاحت ، بلاغت استاد فن بودند و گاهی سکوت مطلق داشتند. ودر مواجه با موانعی همه را فراموش می کردند.
ابن ابی الحدید مثالی میزند.
گاهی لکنت به زبان گوینده ای می افتد تا یک حقیقت را بازگو کند. نقل می کند.
روزی عثمان بالای منبر همه چیز را فراموش کرد. در حال اضطراب و دستپاچگی جمله ای گفت که بعید بود در بقیه موارد عادی این حقیقت را به صراحت بگوید .گفت:
《اِنَّ ابابکر و عُمر.... کانا لاِحسانِ هذَا المَقامِ مَقالا》خلیفه اول و دوم برای منبر رفتن از قبل فکر کرده و مطالبی آماده می کردند و من چنین استعدادی را ندارم و اکنون فراموش کردم.
و در ادامه حقیقت جمله را گفت :
《واَنتُم اِلیَ اِمامِِ عادلِ اَحوَجُ منکُم اِلیَ امامِِ خطیب》 مردم ، شما به امام عادل محتاج ترید تا یک امام خطیب.
منظور عثمان این بود.
من نه خطیبم نه عادل.
ابوبکر و عمر خطیب بودند و عادل نبودند.
شما برای حکومت نیازمند به امام عادل هستید، نه خطیب.(یعنی علی بن ابیطالب)
او خواست بگونه ای فراموشی خود را تبرئه کند که چنان مشکل خاصی نیست ولی با این جمله حقیقتی را ذکر کرد.
💠واِنّا لَاُمَراءُ الکَلامُ
این چند حالت در سخنوری برای دیگران هست ،اما ما خاندان اهل بیت امیران کلام هستیم.
کلامُ الاَمیر ،امیرُ الکلام که سخن او بالاترین جایگاه را دارد و در طول تاریخ بینظیر است آنچه می گوید وحی است و قران ثانی است.و همه جملات در حد اعلاست.
🔻ابن ابی الحدید در مورد چرایی نوشتن شرح نهج االبلاغه خود میگوید:
چون در عالم کسی را از علی عالمتر ، عابدتر ، زاهد و فصیحتر ندیدم و همه صفات خوب در او دیدم و شروع به شرح نهج البلاغه کردم.
ذکر میکند اگر شخصیت علی عابدتر است دلیل انرا میگوید
اگر سخاوتمندتر است با دلیل بیان میکند.
فصیحترین است چون:《اَمَّا الفَصاحه اِمامُ الفُصَحاء و سیِدُ البُلَغاء》 اقای بلیغان امیر المومنین است.
《کلامُهُ دُونَ کلامُ الخالِق فَوقَ کلام المَخلوق》کلام علی از کلام خدا پایین تر و از کلام مخلوقین بالاتر است.
《و منهُ تَعَلَّمَ الناسُ اَلخطابَه و الکتابَه》
هر کس در عالم سخن گفتن بلد است و خوب حرف میزند از علی آموخته است.
🔻عبد الحمید کاتب یکی از سخنوران مشهور عرب است اذعان می کند که هفتاد خطبه از خطب حضرت را حفظ کرده و سخنوری و خطابت بر وی جاری شده است.
اینطور نیست گاهی سخن او بگیرد و گاه نگیرد.حضرت ، امیر بیان و امیر کلام است. بر عریکهٔ بیان سوار است.
وبلاغت و فصاحت و سخنوری از نهج البلاغه مشهود است.
✅ ابن ابی الحدید نقل می کند :
شخصی بنام مهزَم در نزد معاویه چاپلوسی کرد که دل معاویه را بدست آورد.
وقتی معاویه از او پرسید از کجا آمده ای از علی چه خبر !!!
پاسخ داد :《جِئتُ مِن عند اَعیَمُ الناس》
از نزد کسی می آیم که او در سخن گفتن ناتوان است.
معاویه که دشمنی واضح با امیرالمومنین دارد ناراحت شد و گفت :
《وَیحَکَ کیفُ یَکونُ اَعیَمُ الناس》
وای برتو چگونه علی را در سخن ناتوان یافتی !!!
《فوَالّلهِ ما فَمَّ الفَصاحهُ القریش غیرُهُ》
بخدا قسم اصل و اساس فصاحت در قریش توسط علی پایه گذاری شد.
قریش معروف به فصاحت است و علی جلو دار در آن ، چگونه او را ناتوان می دانی !!!
ابن ابی الحدید اذعان به اینهمه فصاحت و بلاغت مضمون کلام حضرت و اقرار می کند که من خطبه ۲۲۱ را هزار بار خوانده ام وهر بار مطلب جدیدی فهمیدم .
هر بار جلوه جدیدی از کلام بر من آشکار میشد. همانطور که قران سجده واجب دارد، این خطبه بر ما سجده لازم دارد.
💠وفِینا تَنَشَبَت عُرُوقُه
درخت سخن در ما ریشه [عروقُه] دوانده
ما اهل بیت هستیم که ریشه های درخت فصاحت و بلاغت در وجود ما رسوخ کرده،بلاغت از جان ما رشد کرده و از جان ما تغذیه می شود.
💠و عَلینا تَهَدَّلَت غُصُونُه
شاخ و برگ[غُصونُه] درخت بلاغت از ما اهل بیت اویزان شده [تهَدَّلت]
سایهٔ این درخت بر سر ماست هر چه ما بگوییم مملو از مضمون است.
( بلاغت و فصاحت بمنزلهٔ درختی که ریشه آن از وجود اهل بیت وبه درخت زیبا و بارور تشبیه کرده است. که ظاهر کلام و چگونگی سخن گفتن با دوست ، دشمن، والیان. نوع کلام ، مضمون، فصاحت و ظواهر را هم از ما بگیرید.)
اگر جعده نتوانست سخن بگوید طوری نیست حرف زدن خصوصیاتی لازم دارد ، اداب خاص خود دارد،
در ادامه فرمود:
💠واعلَمُوا -رحِمَکمُ الّلهُ -
ای مردم بدانید:
خدا رحمت کند شما را.
(در واقع این جمله "رحمت حدا" مربوط به جملات بعدی است.)
اگر می خواهید مورد رحمت رحیمیه خدا قرار بگیرید این کلمات را عملیاتی کنید.
💠 اَنَّکم فِی زمانِِ القائلُ فِیهِ بِالحقِّ قَلیلُُ
شما در زمانی قرار دارید که سخن گوی[قائِل] حق قلیل است.
زمان حکومت علی ست ولی حق گو کم ، یعنی بیست و پنج سال جامعه در سقوط قرار داشت که با بدست گرفتن حکومت علوی ، همچنان خطر سفوط جامعه و مملو از دروغ و ناحقی نمایان است.
💠والِّلسانُ عنِ الصِّدقِ کَلیلٌ
در زمانه ای هستید که زبان صادق و گفتن حرف راست درمانده و ناتوان [کلیل] است.
برای زبان راست خطر ، مشکل ،و محرومیت بوجود می آورند.جنگ و شکایت بر علیه زبان راست وجود دارد.
اگر "رحمکم الله" باشید در همین زمانه حق گو باشید. از خلوتی راه هدایت نترسید.
خلوت بودن مسیر این نیست که همرنگ جماعت بشویدشما مسیر حق را ادامه بدهید.
💠 والَّلازمُ لِلحَقِّ ذَلیلٌ
در چنین جامعه ای همراه حق بودن و حق طلب ذلیل می شود.
آنچنان نگاه تند جامعه بسمت اوست که عزلت نشین می شود.
ملازم با باطل در دستگاه حکومت (فلان) خریدار دارد.
حضرت به هنگام بدرقه ابوذر به تبعید ربذه فرمود:
اگر تو هم شریک دنیای عثمان میشدی تو را دوست می داشت. ولی چون دنیا طلب نبودی باید تاوان آنرا پس بدهی.
برای قرار گرفتن در مسیر "رحمکم الله" باید ملازم راه حق بود گرچه محروم کنند.
💠اَهلُهُ مُعتََکِفونَ عَلیَ العِصیِان
شما در زمانی زندگی می کنید که اهل آن برای گناه و عصیان اعتکاف می کنند.
💠مُصطَلحُونَ عَلیَ الاِدهانِ
(بر اثر رفتار خلفا ) کار بجایی رسیده که مردم با سستی و سازشکاری [اِدهان]با هم رفتار میکنند. همه امور را ماسمالی می کنند.
توافق کردند باید همدیگر را گول بزنیم .
جامعه ای که حق را بخود ندید، زبان صادق نبود، حق طلب منزوی شد، مردم پیمان نامه گناه امضا کردند، نتیجه چنین جامعه ای ،مردم اینگونه پرورش می یابند
.
💠فَتاهُم عارِمُُ
جوان چنین جامعه ای بد خلق و شرور [هارِم] میگردد.
درجامعه از ارزش اخلاقی خبر نبود دنبال سازشکاری میروند تا کارشان راه بیفتد. جوانی که در خانه، با این فرهنگ بزرگ شود بد اخلاق بار می آید.
" لا فتی الا علی " جوانمرد نخواهد شد.
💠شائبُهُم اٰثِمُُ
پیران و مو سفیدان جامعه اهل گناهند.
طبق روال باید در سن پیری حرص گناه کم شود. اما جامعه بعد از بیست و پنج سال ، پیر آن همچنان اسیر گناه و جوان ان شرور است .
💠عالِمهُم مُنافقُُ
عالمان آن جامعه منافق اند ،
عالمان اگر بخواهند با علم خود عمل کنند نه دستشان به منصبی میرسد و نه دنیای انان تامین میشود. لذا دورویی را پیش می گیرند عالم منافق میشود و جوان آن علاف.
💠قارِوُهُم مُماذِقُ
قاریان قرآن ریا کارند.[مُماذق]
خلوص را با غیر خلوص آمیخته می کنند مانند مخلوط شیر و آب.
قاریان بنوعی قران می خوانندکه برای معارف نیست بلکه دیگران و حاکمان ظلم (عثمان) خوش بدارند.
قران خواندن ابوذر را تاب نداشتند باعث تبعید او شدند.
💠لا یُعَظِمُ صَغیرُهُم کَبیرَهُم
کوچکتر احترام بزرگ را ندارد .
💠ولا یَعُولُ غَنِیَهُم فَقِیرَهُم
و اغنیا سرپرستی فقرا را بعهده نمی گیرد.و تکفل نمی کنند [لایعُول]
✳️ اگر رحمت الهی شامل حال شما بشود باید:
- زبان صادق.
- ازگفتن حق ناتوان نباشد.
-عدم انزوای حق طلب.
- عدم همگرایی در گناه
- عدم هم افزایی در ماسمالی امور.
- جوان اهل ادب .
- پیران اهل معنویت .
- علما یکرنگ و یکدل.
- قاریان لله یی.
- پاسداری از احترام بزرگان.
- تکفل ثروتمند از فقیر.
اما انچه خواسته شده اجابت نشود رحمت از جامعه رخت می بندد.
اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا