بسم الله الرحمن الرحیم شرح خطبه ها ۱۴۰۲/۱/۳- 1رمضان المبارک
💢خطبه ۲۱۷💢 کتاب فیض الاسلام ۲۰۸
این خطبه از حضرت امیر علیه السلام که به تصریح شارحان نهج البلاغه بخشی از نامه مفصل حضرت بوده که برای دوستان و شیعیانشان در اواخر عمر شریف خود نوشتند . ،سید رضی بخشی از نامه را در این خطبه و بخشهایی را در خطبه های ۲۶ ،۱۷۲ ،۲۱۷ ، ۲۱۸ آورده است .
♦️و من کلام له (علیه السلام) فی التظَلُّم و التَشَکّی من قریش سخنان حضرت در باب شکایت از قریش و ظلمی که به ایشان روا داشتند .
♦️اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْتَعْدِیکَ عَلَى قُرَیْشٍ وَ مَنْ أَعَانَهُمْ، خدایا از تو کمک می خواهم ( بتو شکایت می کنم، بر علیه قریش مرا کمک کنی )بر خلاف آنهایی که خلافت ،حق مسلم علی ،را از او گرفتند
🔺فضای این خطبه مانند خطبه۳ ، شقشقیه می باشد .ابن ابی الحدید معتزلی این خطبه را در مورد شورای شش نفره عمر که عثمان در نتیجه آن انتخاب گردید ،می داند. علت این موضوع تعصب او نسبت به خلفاست و اینکه دامن آنها را از گناه پاک کند او خواسته بگوید اهل شورا همان صحابه پیامبر بودند که حضرت از ایشان شکایت می کند .و این مطلب رابرای انسان متذکر میشود که یک نفر چون ابن ابی الحدید می تواند خطبه قاصعه که در آن در مورد تعصب و تکبر سخن به میان آمده را خوب شرح کند ولی در کنار ان، خود با تعصبی که دارد در مطلب دیگر متعصبانه خلاف واقع اظهار نظر کند .
در پاسخ او می گوییم حتی اگر این خطبه در مورد شورا باشد عمر در تشکیل شورا نقش داشت. همانطور که در خطبه ۳،حضرت در مورد کل خلافت سخن داشتند نه فقط شورا . مضمون این خطبه هم شکایت حضرت به درگاه خدا از همه خلفا ،از معاویه ،اصحاب جمل گواهی می دهد .
♦️فَإِنَّهُمْ قَدْ قَطَعُوا رَحِمِی اهل سقیفه رحم و خویشاوندی مرا با پیامبر. قطع کردند حرمت پیامبر را شکستند حضرت برای خویشاوندی با پیامبر حرمت قائل هستند و از قریش که ادعای خویشاوندی با پیامبر (ص)داشتند بابت این قطع رحم حضرت با رسول اکرم (ص) توسط قریش ،شکایت می کنند .
♦️ وَ أَکْفَئُوا إِنَائِی این جمله دو معنا دارد ۱_معنای ظاهری؛ إِنَاء(ظرف) ظرفی که من علی باشم پر بود پیامبرحجت را بر شما تمام کرده بود ولی این حجت را نادیده گرفتید و این ظرف پر را واژگون ساختید .ولایت را از من گرفتید
۲- معنای کنایی : ظرف کنایه از ظرفیت است .کسی با ظرفیت تر از علی پیدا نمی کنید از نظر (معنویت ،اخلاص و ...)از علی بالاتر نیست شما به جای آنکه خلافت را به دست انسان با ظرفیت بدهید به دست انسان ضعیف سپردید .
🔺۲۵سال حضرت زحمت کشید باصبر به خلفا مشورت داد که اسلام واقعی از بین نرود در ۵سال حکومت فقط توانست بدعتها . انحرافات را سامان دهد اگر این ۲۵سال به این صورت سپری نمیشد ظرفیت حضرت به این صورت از بین نمی رفت و ایشان آنگونه که می توانستند بعد از پیامبر جامعه را به دور از بدعتها و انحرافات هدایت می کردند
♦️وَ أَجْمَعُوا عَلَى مُنَازَعَتِی آنها برای مخالفت و نزاع با من اجتماع کردند
♦️حَقّاً کُنْتُ أَوْلَى بِهِ مِنْ غَیْرِی در مورد حق خودم که از نظر شرع حق داشتم و نص پیامبر داشتم حضرت رسول صلی الله علیه و آله فرمود: من جانشین ایشان هستم من افضل بر آنها بودم، آنان افضل نبودند.
♦️قَالُوا أَلَا إِنَّ فِی الْحَقِّ أَنْ تَأْخُذَهُ وَ فِی الْحَقِّ أَنْ تُمْنَعَهُ، گفتند حق دو بخش دارد برخی از حقوق را باید گرفت[تاخُذَه] و برخی را باید رها کرد .[تُمنعَه] هیچ کس نگفت حق با علی نیست گفتند حق با علی است ولی باید او را رها کند .
🔺بخشی از حقوق فردی است مربوط به شخص خاص است ولی برخی اجتماعی است در مورد مسأله خلافت هم علی علیه السلام شاید از حق خود می گذشت ولی مسأله حق شخصی نیست حق اجتماعی بود.جامعه را از حکومت امام محروم کردند . فرمود من کسی نبودم که از حق اجتماعی بگذرم.
🔺خلیفه دوم به عبدالله بن عباس گفت من علی را خیلی مظلوم می بینم عبدالله بن عباس گفت پس بیا حکومت را رها کن ،ظلم را جبران کن .عمر ناراحت شد دست از دست او کشید و گفت مگر ما حق را از علی گرفتیم مردم و دموکراسی حق حکومت را از علی گرفتند .
🔺ولی در این سخن عمر خلاف واقع بود ،در سقیفه که مردم نبودند در شورای شش نفره که مردم نبودند مهمتر اینکه مردم صلاحیت تعیین امام را ندارند . خلفا با ضرب شمشیر مردم را مجبور به بیعت نمودند.
🔺خواجه نصیرالدین طوسی اینطور بیان میدارد: امام را فقط خدا میتواند تعیین نماید عصمت یک ملکه درونی است کسی نمیتواند تعیین نماید در جریان سوره برائت جبرئیل به پیامبر (ص)گفت یا خودت باید سوره را اعلام کنی یا کسی که خدا از او راضی است خدا از علی علیه السلام راضی است.
♦️فَاصْبِرْ مَغْمُوماً أَوْ مُتْ مُتَأَسِّفاً گفتند در این گرفتن حق در حالی که غمگین هستی [مغموماً]صبر کن یا از غم و غصه بمیر
♦️فَنَظَرْتُ فَإِذَا لَیْسَ لِی رَافِدٌ وَ لَا ذَابٌّ وَ لَا مُسَاعِدٌ إِلَّا أَهْلَ بَیْتِی، حضرت کسی نبود که از حق اجتماعی بگذرد ولی فرمود من هر چه نگاه کردم کسی را ندیدم جز اهل بیت خود که معین [رَافِدٌ] دفع کننده خطر[ذَابٌّ] و کمک رساننده[مُسَاعِدٌ] من باشد .
♦️فَضَنَنْتُ بِهِمْ عَنِ الْمَنِیَّةِ من بخل ورزیدم [ضَنَنتُ]که مرگ[منیَّه] سراغ اهل بینم آید آنها ابا و ترسی از کشتن اهل بیت من نداشتند
♦️فَأَغْضَیْتُ عَلَى الْقَذَى در حالی که خار در چشمم[قَذی] بود چشم فرو بستم [اَغضَیت]
♦️وَ جَرِعْتُ رِیقِی عَلَى الشَّجَا، در حالیکه استخوان در گلو گیر کرده[شَجا] بود ،آب گلو فرو بردم [جَرَعتُ]
♦️وَ صَبَرْتُ مِنْ کَظْمِ الْغَیْظِ عَلَى أَمَرَّ مِنَ الْعَلْقَمِ کظم غیظ کردم در حالیکه تلخ تر[اَمَرّ] از از هر تلخی (علقم :گیاه به شدت تلخ)بود
♦️وَ آلَمَ لِلْقَلْبِ مِنْ وَخْزِ الشِّفَارِ. این صبر از تیغ تیز [وَخز]در قلب انسان دردناک تر بود[اَلَمّ]
🔺در خطبه ۱۷۲و ۲۶هم حضرت با همین مضمون در مورد مخالفان سخن گفتند : بخشی از خطبه ۱۷۲ اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْتَعْدِیکَ عَلَى قُرَیْشٍ وَ مَنْ أَعَانَهُمْ، دستها را بلند کرد ،خدایا تو شاهدی ، هر آنچه گفتم گوش نکردند. اما من رها نکردم.من از تو طلب یاری و کمک می خواهم،قریش و کسانی که در مسیر انحراف، قریش را یاری کردند.حق ما را از آنها بگیر. به ما ظلم کردند. فَإِنَّهُمْ قَطَعُوا رَحِمِی کاری کردند که قطع رحم شد.خویشاندی من و پیغمبر را ،حرمت شکستند . وَ صَغَّرُوا عَظِیمَ مَنْزِلَتِیَ جایگاه والای مرا کوچک شمردند. منزلت عظیم مرا صغیر کردند.علی را در ردیف دیگران قرار دادند.علی را با دیگران مقایسه کردندواین دون شأن ما بود. وَ أَجْمَعُوا عَلَى مُنَازَعَتِی أَمْراً هُوَ لِی، خلافتی که حق من بود، کسی حق نداشت در این جایگاه عظیم قرار بگیرد. دست بدست هم دادند و اجتماع کردند و این حق را از ما غصب کردند. ثم قالوا: اَلا اِنَ فِی الحقِّ اَن تَاخُدَهُ و فی الحقِ اُن تَترُکَهُ سپس گفتند: حق آنست که بتوانی بگیری و حق آنست که نتوانستی آنرا رها کنی.(گرفتن و رها کردن حق یکسان است)
بخشی از خطبه ۲۶ : فَنَظَرْتُ فَإِذَا لَیْسَ لِی مُعِینٌ إِلَّا أَهْلُ بَیْتِی فَضَنِنْتُ بِهِمْ عَنِ الْمَوْتِ پس از وفات پیامبر (ص) و بی وفایی یاران، به اطراف خود نگاه کرده، یاوری جز اهل بیت خود ندیدم، به مرگ آنان رضایت ندادم. وَ أَغْضَیْتُ عَلَى الْقَذَى وَ شَرِبْتُ عَلَى الشَّجَا چشم پر از خار و خاشاک را ناچار فرو بستم و با گلویی که استخوان شکسته در آن گیر کرده بود، جام تلخ حوادث را نوشیدم. وَ صَبَرْتُ عَلَى أَخْذِ الْکَظَمِ وَ عَلَى أَمَرَّ مِنْ طَعْمِ الْعَلْقَمِ. و خشم خویش را فرو خوردم و بر نوشیدن جام تلخ تر از گیاه حنظل، شکیبایی نمودم.
حضرت در جایی فرمودند: «لَو وَجَدْتُ أَربَعینَ ذَوِى عَزم لَقاتَلْتُ» اگر چهل نفر از افراد با اراده و مصمّم مى یافتم همراهِ آنها پیکار مى کردم و اجازه نمى دادم حکومت اسلامى را از مسیرى که پیامبر (علیه السلام) تعیین کرده بود، منحرف سازند
از امام باقر علیه السلام پرسیدند چرا حضرت علی علیه السلام که اشجع (شجاع ترین )افراد بودند زیر بار این ظلم رفت واقعا کسی نبود معین و غمخوار حضرت باشد ؟ حضرت فرمود از امیرالمومنین نقل شده که فرمودند : «أَمَا وَاللهِ لَوْ أَنَّ حَمْزَةَ وَجَعْفَراً کَانَا بِحَضْرَتِهِمَا مَا وَصَلاَ إِلَی مَا وَصَلاَ إِلَیْهِ،وَ لَو کانَا شَاهِدَیهِما لاتَبَقا نَفسَیهِمَا»
آگاه باشید! سوگند به خدا! اگر حمزه و جعفر(ع) زنده وحاضر بودند، آن دو نفر (اولی و دومی) به آن مقام (خلافت) که رسیدند، نمی رسیدند، و اگر حمزه و جعفر بودند، شاهد و ناظر بودند، که آن دو نفر، جان سالمی از میان بیرون نمی بردند و خود را به هلاکت می انداختند.
غفرالله لی و لکم الحمدلله رب العالمین
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیانثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
علی جان!
یک حاجی در طواف داری به دهان/ یک حیدر در مصاف داری به دهان/ یک تیغ دو دم به دست داری آقا/ یک تیغ دو دم غلاف داری به دهان/
بسم الله الرحمن الرحیم
شرح خطبه ها
۱۴۰۲/۱/۳- 1رمضان المبارک
💢خطبه ۲۱۷💢
کتاب فیض الاسلام ۲۰۸
این خطبه از حضرت امیر علیه السلام که به تصریح شارحان نهج البلاغه بخشی از نامه مفصل حضرت بوده که برای دوستان و شیعیانشان در اواخر عمر شریف خود نوشتند .
،سید رضی بخشی از نامه را در این خطبه و بخشهایی را در خطبه های ۲۶ ،۱۷۲ ،۲۱۷ ، ۲۱۸ آورده است .
♦️و من کلام له (علیه السلام) فی التظَلُّم و التَشَکّی من قریش
سخنان حضرت در باب شکایت از قریش و ظلمی که به ایشان روا داشتند .
♦️اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْتَعْدِیکَ عَلَى قُرَیْشٍ وَ مَنْ أَعَانَهُمْ،
خدایا از تو کمک می خواهم ( بتو شکایت می کنم، بر علیه قریش مرا کمک کنی )بر خلاف آنهایی که خلافت ،حق مسلم علی ،را از او گرفتند
🔺فضای این خطبه مانند خطبه۳ ، شقشقیه می باشد .ابن ابی الحدید معتزلی این خطبه را در مورد شورای شش نفره عمر که عثمان در نتیجه آن انتخاب گردید ،می داند. علت این موضوع تعصب او نسبت به خلفاست و اینکه دامن آنها را از گناه پاک کند او خواسته بگوید اهل شورا همان صحابه پیامبر بودند که حضرت از ایشان شکایت می کند .و این مطلب رابرای انسان متذکر میشود که یک نفر چون ابن ابی الحدید می تواند خطبه قاصعه که در آن در مورد تعصب و تکبر سخن به میان آمده را خوب شرح کند ولی در کنار ان، خود با تعصبی که دارد در مطلب دیگر متعصبانه خلاف واقع اظهار نظر کند .
در پاسخ او می گوییم حتی اگر این خطبه در مورد شورا باشد عمر در تشکیل شورا نقش داشت.
همانطور که در خطبه ۳،حضرت در مورد کل خلافت سخن داشتند نه فقط شورا . مضمون این خطبه هم شکایت حضرت به
درگاه خدا از همه خلفا ،از معاویه ،اصحاب جمل گواهی می دهد .
♦️فَإِنَّهُمْ قَدْ قَطَعُوا رَحِمِی
اهل سقیفه رحم و خویشاوندی مرا با پیامبر. قطع کردند حرمت پیامبر را شکستند
حضرت برای خویشاوندی با پیامبر حرمت قائل هستند و از قریش که ادعای خویشاوندی با پیامبر (ص)داشتند بابت این قطع رحم حضرت با رسول اکرم (ص) توسط قریش ،شکایت می کنند .
♦️ وَ أَکْفَئُوا إِنَائِی
این جمله دو معنا دارد
۱_معنای ظاهری؛ إِنَاء(ظرف)
ظرفی که من علی باشم پر بود پیامبرحجت را بر شما تمام کرده بود ولی این حجت را نادیده گرفتید و این ظرف پر را واژگون ساختید .ولایت را از من گرفتید
۲- معنای کنایی :
ظرف کنایه از ظرفیت است .کسی با ظرفیت تر از علی پیدا نمی کنید از نظر (معنویت ،اخلاص و ...)از علی بالاتر نیست شما به جای آنکه خلافت را به دست انسان با ظرفیت بدهید به دست انسان ضعیف سپردید .
🔺۲۵سال حضرت زحمت کشید باصبر به خلفا مشورت داد که اسلام واقعی از بین نرود در ۵سال حکومت فقط توانست بدعتها . انحرافات را سامان دهد اگر این ۲۵سال به این صورت سپری نمیشد ظرفیت حضرت به این صورت از بین نمی رفت و ایشان آنگونه که می توانستند بعد از پیامبر جامعه را به دور از بدعتها و انحرافات هدایت می کردند
♦️وَ أَجْمَعُوا عَلَى مُنَازَعَتِی
آنها برای مخالفت و نزاع با من اجتماع کردند
♦️حَقّاً کُنْتُ أَوْلَى بِهِ مِنْ غَیْرِی
در مورد حق خودم که از نظر شرع حق داشتم و نص پیامبر داشتم حضرت رسول صلی الله علیه و آله فرمود: من جانشین ایشان هستم من افضل بر آنها بودم،
آنان افضل نبودند.
♦️قَالُوا أَلَا إِنَّ فِی الْحَقِّ أَنْ تَأْخُذَهُ وَ فِی الْحَقِّ أَنْ تُمْنَعَهُ،
گفتند حق دو بخش دارد برخی از حقوق را باید گرفت[تاخُذَه] و برخی را باید رها کرد .[تُمنعَه]
هیچ کس نگفت حق با علی نیست گفتند حق با علی است ولی باید او را رها کند .
🔺بخشی از حقوق فردی است مربوط به شخص خاص است ولی برخی اجتماعی است در مورد مسأله خلافت هم علی علیه السلام شاید از حق خود می گذشت ولی مسأله حق شخصی نیست حق اجتماعی بود.جامعه را از حکومت امام محروم کردند .
فرمود من کسی نبودم که از حق اجتماعی بگذرم.
🔺خلیفه دوم به عبدالله بن عباس گفت من علی را خیلی مظلوم می بینم عبدالله بن عباس گفت پس بیا حکومت را رها کن ،ظلم را جبران کن .عمر ناراحت شد دست از دست او کشید و گفت مگر ما حق را از علی گرفتیم مردم و دموکراسی حق حکومت را از علی گرفتند .
🔺ولی در این سخن عمر خلاف واقع بود ،در سقیفه که مردم نبودند در شورای شش نفره که مردم نبودند مهمتر اینکه مردم صلاحیت تعیین امام را ندارند .
خلفا با ضرب شمشیر مردم را مجبور به بیعت نمودند.
🔺خواجه نصیرالدین طوسی اینطور بیان میدارد: امام را فقط خدا میتواند تعیین نماید عصمت یک ملکه درونی است کسی نمیتواند تعیین نماید
در جریان سوره برائت جبرئیل به پیامبر (ص)گفت یا خودت باید سوره را اعلام کنی یا کسی که خدا از او راضی است
خدا از علی علیه السلام راضی است.
♦️فَاصْبِرْ مَغْمُوماً أَوْ مُتْ مُتَأَسِّفاً
گفتند در این گرفتن حق در حالی که غمگین هستی [مغموماً]صبر کن یا از غم و غصه بمیر
♦️فَنَظَرْتُ فَإِذَا لَیْسَ لِی رَافِدٌ وَ لَا ذَابٌّ وَ لَا مُسَاعِدٌ إِلَّا أَهْلَ بَیْتِی،
حضرت کسی نبود که از حق اجتماعی بگذرد ولی فرمود
من هر چه نگاه کردم کسی را ندیدم جز اهل بیت خود که معین [رَافِدٌ] دفع کننده خطر[ذَابٌّ] و کمک رساننده[مُسَاعِدٌ] من باشد .
♦️فَضَنَنْتُ بِهِمْ عَنِ الْمَنِیَّةِ
من بخل ورزیدم [ضَنَنتُ]که مرگ[منیَّه] سراغ اهل بینم آید آنها ابا و ترسی از کشتن اهل بیت من نداشتند
♦️فَأَغْضَیْتُ عَلَى الْقَذَى
در حالی که خار در چشمم[قَذی] بود چشم فرو بستم [اَغضَیت]
♦️وَ جَرِعْتُ رِیقِی عَلَى الشَّجَا،
در حالیکه استخوان در گلو گیر کرده[شَجا] بود ،آب گلو فرو بردم [جَرَعتُ]
♦️وَ صَبَرْتُ مِنْ کَظْمِ الْغَیْظِ عَلَى أَمَرَّ مِنَ الْعَلْقَمِ
کظم غیظ کردم در حالیکه تلخ تر[اَمَرّ] از از هر تلخی (علقم :گیاه به شدت تلخ)بود
♦️وَ آلَمَ لِلْقَلْبِ مِنْ وَخْزِ الشِّفَارِ.
این صبر از تیغ تیز [وَخز]در قلب انسان دردناک تر بود[اَلَمّ]
🔺در خطبه ۱۷۲و ۲۶هم حضرت با همین مضمون در مورد مخالفان سخن گفتند :
بخشی از خطبه ۱۷۲
اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْتَعْدِیکَ عَلَى قُرَیْشٍ وَ مَنْ أَعَانَهُمْ،
دستها را بلند کرد ،خدایا تو شاهدی ،
هر آنچه گفتم گوش نکردند. اما من رها نکردم.من از تو طلب یاری و کمک می خواهم،قریش و کسانی که در مسیر انحراف، قریش را یاری کردند.حق ما را از آنها بگیر. به ما ظلم کردند.
فَإِنَّهُمْ قَطَعُوا رَحِمِی
کاری کردند که قطع رحم شد.خویشاندی من و پیغمبر را ،حرمت شکستند .
وَ صَغَّرُوا عَظِیمَ مَنْزِلَتِیَ
جایگاه والای مرا کوچک شمردند. منزلت عظیم مرا صغیر کردند.علی را در ردیف دیگران قرار دادند.علی را با دیگران مقایسه کردندواین دون شأن ما بود.
وَ أَجْمَعُوا عَلَى مُنَازَعَتِی أَمْراً هُوَ لِی،
خلافتی که حق من بود، کسی حق نداشت در این جایگاه عظیم قرار بگیرد.
دست بدست هم دادند و اجتماع کردند
و این حق را از ما غصب کردند.
ثم قالوا: اَلا اِنَ فِی الحقِّ اَن تَاخُدَهُ و فی الحقِ اُن تَترُکَهُ
سپس گفتند: حق آنست که بتوانی بگیری و حق آنست که نتوانستی آنرا رها کنی.(گرفتن و رها کردن حق یکسان است)
بخشی از خطبه ۲۶ :
فَنَظَرْتُ فَإِذَا لَیْسَ لِی مُعِینٌ إِلَّا أَهْلُ بَیْتِی فَضَنِنْتُ بِهِمْ عَنِ الْمَوْتِ
پس از وفات پیامبر (ص) و بی وفایی یاران، به اطراف خود نگاه کرده، یاوری جز اهل بیت خود ندیدم، به مرگ آنان رضایت ندادم.
وَ أَغْضَیْتُ عَلَى الْقَذَى وَ شَرِبْتُ عَلَى الشَّجَا
چشم پر از خار و خاشاک را ناچار فرو بستم و با گلویی که استخوان شکسته در آن گیر کرده بود، جام تلخ حوادث را نوشیدم.
وَ صَبَرْتُ عَلَى أَخْذِ الْکَظَمِ وَ عَلَى أَمَرَّ مِنْ طَعْمِ الْعَلْقَمِ.
و خشم خویش را فرو خوردم و بر نوشیدن جام تلخ تر از گیاه حنظل، شکیبایی نمودم.
حضرت در جایی فرمودند:
«لَو وَجَدْتُ أَربَعینَ ذَوِى عَزم لَقاتَلْتُ»
اگر چهل نفر از افراد با اراده و مصمّم مى یافتم همراهِ آنها پیکار مى کردم و اجازه نمى دادم حکومت اسلامى را از مسیرى که پیامبر (علیه السلام) تعیین کرده بود، منحرف سازند
از امام باقر علیه السلام پرسیدند چرا حضرت علی علیه السلام که اشجع (شجاع ترین )افراد بودند زیر بار این ظلم رفت واقعا کسی نبود معین و غمخوار حضرت باشد ؟
حضرت فرمود از امیرالمومنین نقل شده که فرمودند :
«أَمَا وَاللهِ لَوْ أَنَّ حَمْزَةَ وَجَعْفَراً کَانَا بِحَضْرَتِهِمَا مَا وَصَلاَ إِلَی مَا وَصَلاَ إِلَیْهِ،وَ لَو کانَا شَاهِدَیهِما لاتَبَقا نَفسَیهِمَا»
آگاه باشید! سوگند به خدا! اگر حمزه و جعفر(ع) زنده وحاضر بودند، آن دو نفر (اولی و دومی) به آن مقام (خلافت) که رسیدند، نمی رسیدند، و اگر حمزه و جعفر بودند، شاهد و ناظر بودند، که آن دو نفر، جان سالمی از میان بیرون نمی بردند و خود را به هلاکت می انداختند.
غفرالله لی و لکم الحمدلله رب العالمین