💢 خطبه ۲۱۳💢 کتاب فیض الاسلام۲۰۴ موضوع:تعظیم وخدای متعال و نبوت
💠الْحَمْدُ لِلَّهِ الْعَلِیِّ عَنْ شَبَهِ الْمَخْلُوقِینَ، حمد مختص خدایی که بلند مرتبه ،و برتر از آنست که مشابهت[شِبَه] با مخلوق داشته باشد. بین خالق و مخلوق هیچ تناسب ، تشابه در اصل حیات و وجود نیست. اگر شبیه مخلوق باشد که دیگر خالق نیست.خدا را تصویر سازی نکنید ،بین خالق و مخلوق تباین کلی وجود دارد. او واجب الوجود و مخلوق ممکن الوجود است.
💠 الْغَالِبِ لِمَقَالِ الْوَاصِفِینَ، حمد مختص خدایی که غالب و ما فوق است از هر چه که گویندگان وصف می کنند.و برهر سخنوری سلطه دارد. و هیچ سخنوری با جملات مدحی خود نمی تواند حق خدا را ادا کند. خدایی که اول و آخر ندارد، همه جا را پوشانده، قابل توصیف نیست هر چقدر وصف شود بخشی از ذات او توصیف میشود.
اصل وجود و کنه او قابل وصف نیست، چون وجود او محدود نیست که یک محدود بتواند او را راحت توصیف کند. اولا نامحدود است. ثانیاً جسم نیست . ثالثاً هر انچه وصف شود ناقص گفته شده است.
💠الظَّاهِرِ بِعَجَائِبِ تَدْبِیرِهِ لِلنَّاظِرِینَ، خداوند آشکار است، دیدنی ست برای ناظرین و بینندگان و رؤیت او به عجائب خلقت و تدبیر او در خلق عالم است. به افعال او می شودنظاره کرد. ظهور او به آفرینش و جهان هستی ست که گواه بر اوست. ایا زیبایی تدبیر ، نشان دهنده برهان نظم خدا نبست ؟! ایا ناظم آن مشخص نیست!! ناظم، نظام آفرینش را با دقت و ظرافت عجیبی نظم داده که برای بینندگان ظهور و بروز پیدا کرده است.
💠 وَ الْبَاطِنِ بِجَلَالِ عِزَّتِهِ عَنْ فِکْرِ الْمُتَوَهِّمِینَ، خدا باطن است، کنه ذات دیده شدنی نیست به جلالت، عزت و نفوذ ناپذیری که دارد.که هر متوهمی دراو فکر کند و بیندیشد، فهم کنه دات نخواهد توانست. از فکر ها پنهان است و قابل رویت نیست. متوهم بمعنای تفکر یا مرتبه ای غیر از تفکر. گاهی چیزی از جهت فکر و عقل قابل اثبات نیست تخیل می کند.مانند انسان بالدار که با خبال و وهم میشود تصور کرد. اما خدا با وهم و خیال که بلند پرواز تر از عقل است و هیچ محدودیتی ندارد ، باز هم به باطن خدا دسترسی ندارد چون خدا نفوذ ناپدیر است. و خیال مخلوقِ خداست.
کنه ذات خدا منطقه ورود ممنوع است حتی پیامبران هم به آنجا راه ندارند.و معرفت یافتن ممکن نیست. انچه که می فهمیم صفات و افعال خداست، و از آثار او پی به موثر می بریم.
در خطبه یک راجب ملائک فرمود: 《لا یَتَوَهَمونَ ربَهُم بالتَّصویر》ملائک وهم نمی کنند. بخیال در نمی آورند و خدا را تصویر سازی نمی کنند. انسان است دو تصویر را کنار هم می چیند نتیجه ان ، تصویر جدیدی خلق می کند. اما خدا اینطور نیست، که علم یک تصویر و قدرت را تصویر دوم فرض کنیم، با قرار گرفتن کنار هم تصویر جدیدی بنام خدای عالم قادر بشود ، هرگز به تصویر در تخواهد آمد، چون محدود نیست.
انچه با ذهن و خیال تصور شود و تصویر گری باشد مخلوق ذهن بشر است، در حالیکه خداوند خالق همان ذهن است.
💠 الْعَالِمِ بِلَا اکْتِسَابٍ علم خداوند اکتسابی نیست.[بلاَکْتِساب] حقیقت علم الهی بُعد دارد. علم او ذات اوست. ذات اوعلم است از جایی کسب نکرده.
💠وَ لَا ازْدِیَادٍ خدا عالم است نه با ازدیاد تجربه. با خلق اول نواقص و ایراد را بر طرف نکرده که با خلق دوم کامل کند.هرگز چنین نبوده. علم او با تجربه ازدیاد پذیر نیست. با گذر زمان هم ازدیاد در او راه ندارد.
💠 وَ لَا عِلْمٍ مُسْتَفَادٍ، خدا عالم است اما علم خود را از جایی استفاده نکرده علم با تجربه و فهم، فواید آن استفاده میشود. علم خدا نه اکتسابی ، نه ازدیادی ، و نه مستفادی ست. بامرور زمان علم او از یاد نمی رود و با تجربه و مطالعه بر علم خدا افزوده نمی شود. علم او ذاتی ست از جایی نیامده، (مانند شوری نمک و چربی روغن از جایی نیامده، نمک خود شوری و روغن خود چربی ست. چون ذات روغن چرب است) (تشبیه ناقصی ست ولی برای آمادگی ذهنی ) خدا علم از کجا اورده ، سوال ناقص و معنا ندارد. علم او و تمام صفات او ذاتی و از جایی نیامده است.
💠 الْمُقَدِّرِ لِجَمِیعِ الْأُمُورِ بِلَا رَوِیَّةٍ وَ لَا ضَمِیرٍ خداوند در خلق عالم تفکر[لاروّیه] طراحی، شکست طرح نداشته، تا به موجود ایده آل برسد. برای تقدیر و اندازه ی این عالم کبیر، تدبیری خاص و بدون تفکر قرار داد. ضمیر، یعنی خدا برای خلق ، رجوع به درون، وجدان ، باطن نداشت. برای تقدیر عالم به فکر ،خیال خود تصور کند، به درون و وجدانیات خود، رجوع کند. که حال چگونه درست کنیم !!! هرگز اینطور نبوده و او علم محض است
💠الَّذِی لَا تَغْشَاهُ الظُّلَمُ حمد مخصوص خدایی که پرده تاریکی اورا نمی پوشاند.[لاتَغشیٰهُ] ظلمت باعث عدم دید او نمی شود.
💠وَ لَا یَسْتَضِیءُ بِالْأَنْوَارِ، خدا برای دیدن، نور و روشنایی و به روز نیاز ندارد. باید نور باشد به اشیا برخورد کند، بازتاب نور از شی بر چشم باشد، که سبب دیدن با چشم سر بشود و این خصوصیت انسان است.خدا برای دیدن نیاز به چشم ، نور و ابزار ندارد.
شب و روز بر جسم و محدود وارد میشودو واحدی از عمر او حساب و و از عمر او می گذرد، اما گذر شب و روز خدا را نه پیر می کند، نه قدرت و قوا را به ضعف میبرد. برای وجود جسمانی شب و روز گذر و ضعف دارد.
💠 وَ لَا یَرْهَقُهُ لَیْلٌ، وَ لَا یَجْرِی عَلَیْهِ نَهَارٌ خدا را شب تاریک نمی پوشاند،[لایَرهَقُه] روز هم بر او تاثیر نمیگذارد. روز نماد کهنه، پیر شدن ، سپری کردن روزگار، گذرعمر هیچکدام بر خدا تاثیر ندارد.خدا ذیل زمان قرار نمی گیرد ، زمان مخلوق خداست.
💠 لَیْسَ إِدْرَاکُهُ بِالْإِبْصَارِ، وَ لَا عِلْمُهُ بِالْإِخْبَارِ. خدا اینگونه نیست به سبب چشم ببیند . اخباری دریافت کند، انسان صبر میکند وقایع اتفاق بیفتد .رخداد را با خبر میشود و تاریخ را می نویسد. انسان و تاریخ بعد از وقوع وقایع هستند. ولی علم خدا قبل از اتفاق و از قبل رویداد خبر دارد. از قبل خلقت علم به همه اشیا دارد. علم خدا به سبب خبر گرفتن نیست. و اِخبار اگر بمعنای اختبار و ازمایش کردن هم باشد ، انسان باید آزمایش کند تا نتیجه بر او معلوم گردد. امتحان خدا برای این نیست که مجهول معلوم شود او قبل امتحان نتیجه را میداند بلکه برای به رخ کشیدن انسان و اینکه حجت را تمام کند.و به انسان فرصت اصلاح بدهد. امتحان میکند. قبل از تولد هر شخصی خوب و بد بودن او را میداند. اختبار برای فهم انسان است.
🔻نکته : چرا خدا ما را با چنین ضعف(جهل ، فراموشی) آفرید ؟ در توحید مفضّل امام صادق فرمود: اَعظمُ مِنَ النِعمَهِ علیَ الاِنسان فِی الحِفظ نعمتی که خدا بر ما داده محفوظات ما و انچه را که حفظ می کنیم. بالاتر از آن نسیان است ، اینکه فراموش می کنید نعمت بزرگی است. فَاِنَهُ اَولَ النِسیان ما سَلا اَحدُُ مصیبه اگر نعمت فراموشی نبود مصیبت وارده فراموش نمیشد هر روز تازگی خود را داشت، زندگی در تنگنا بود.ادامه زندگی بر مصیبت زده غیر ممکن بود و بهت او را میگرفت. ولَا انقَضَت حَسرَهً اگر حسرتهای گذشته هیچگاه از ببن نمیرفت و همیشه همراه بود. ولا ماتَ لَهُ حِقد در درگیری حقد و کینه بعد از مدتی خاموش میشود اگر همیشه در ذهن تازه میماند و فراموش نمیشد هیچگاه آتش جنگ خاموش نمیشد. ولَا استَمتَعَ بِشیً مِن مَتاعِ الدّنیا لتَذَکَرُ الآفات اگر همیشه تلخی ، بیماری ، سختی ، درد بیاد انسان بماند زندگی دردناک میشود. با فراموشی همه آلام و مصیبات بعد از چند صباحی به خاطره تبدیل میگردد. که بعنوان مژاح تعریف میشود. ابن فراموشی عین نعمت است.
✳️ در خطبه ۱۶۰ فرمود: 《اللهّم لَکَ الحَمدُ عَلیَ ما تَاخُذُ و تُعطِی》خدایا تو را شکر می کنیم بر آنچه که از ما گرفتی و شکر بر آنچه که عطا کردی ، نعمتی که شکر نیاز دارد
✳️امام سجاد ع در دعای ۱۵ صحیفه می فرماید: خدایا در کدام حالت تو را بیشتر شکر کنم (بیماری یا سلامت) صلاح من در کدامیک از این دو است. فَما اَدرِی یا الهی اَیُّ الحالَینِ اُحَقُّ بِشکرِِ لَک حالت بیماری بر من، سزاوار شکر است یا حالت سلامتی ، چون هر دو نعمتی از نعمتهای بزرگ خداست.
✳️ مُفضّل خدمت امام صادق رسید: جُعِلتُ فِداک جانم فدای شما ، عَلِمنِی دُعاءً جامِعاً دعای جامعی بمن بیاموز که همه حوائج مرا بر آورده کند. فرمود: اَحمِدِ الله خدا را شکر کن. پرسید دعای جامع خواستم فرمودید شکر. فرمود: همه نماز گزاران می گویند : سمِعَ اللهُ لِمَن حَمِدَه خدا یا بشنو (ترتیب اثر بده) حمد شکر گذار را . اگر اهل حمد و شکر باشی همه نماز گزاران نزد خدا دعا می کنند، و برای تو اجابت میشود.
✅ با نگاه امام سجاد و از منظر امام صادق علیهما السلام به عالم نگاه کنیم نمی دانیم کدامیک بهتر است. ندانستن بهتر از دانستن است ، دانستن برخی علوم بهم ریختگی دارد.
بخش دوم : نبوت
💠اَرسلَهُ بالضِیاءِ و قَدُّمَه فِی الاِصطِفاءِ خداوند پیامبر را با نور وحی با نور علم ارسال کرد و پیامبر را در بین برگزیدگان[اصطفی] پیش تر قرار داد. همه انبیا بر امت افضلیت دارند . پیامبر افضل از انبیاء است.
💠فَرَتَقَ بهِ المَفاتِق خدا گسست های[مفاتِق] اجتماعی را به سبب پیامبر پیوند زد.[رَتَق] بین شکافها اتصال بوجود آورد.
💠 و ساوَرَ بهِ المُغالِب خداوند به سبب پیامبر بر همه کسانی که ادعای نابودی حق را داشتند[مغالِب] غالب بر دشمنان کرد.
💠و ذَلَلَ بهِ الصُعُوبَه به برکت پیامبر ناهمواری را [صعوبه ]رام و هموار کرد. گرفتاری مردم (غیر از جاهلیت) به سبب فداکاری پیامبر هموار شد.
💠و سَهَلَّ بهِ الحُزونه خشونت ها را به مهربانی تبدیل کرد.
💠حَتی سَرَّحَ الضَلالَ عن یمینِِ و شِمال تا اینکه بواسطه پیامبر گمراهی را دور کرد [سرَّح] نور او امد تاریکی را از بین برد واز چپ و راست شامل نور هدایت پیامبر شدند. سراسر گیتی را نور فرا گرفت.
اللهم اکرمنا بنور الفهم
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیانثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
علی جان!
یک حاجی در طواف داری به دهان/ یک حیدر در مصاف داری به دهان/ یک تیغ دو دم به دست داری آقا/ یک تیغ دو دم غلاف داری به دهان/
بسم الله الرحمن الرحیم
۱۴۰۱/۱۲/۲۰ - ۱۸شعبان
💢 خطبه ۲۱۳💢
کتاب فیض الاسلام۲۰۴
موضوع:تعظیم وخدای متعال و نبوت
💠الْحَمْدُ لِلَّهِ الْعَلِیِّ عَنْ شَبَهِ الْمَخْلُوقِینَ،
حمد مختص خدایی که بلند مرتبه ،و برتر از آنست که مشابهت[شِبَه] با مخلوق داشته باشد.
بین خالق و مخلوق هیچ تناسب ، تشابه در اصل حیات و وجود نیست. اگر شبیه مخلوق باشد که دیگر خالق نیست.خدا را تصویر سازی نکنید ،بین خالق و مخلوق تباین کلی وجود دارد. او واجب الوجود و مخلوق ممکن الوجود است.
💠 الْغَالِبِ لِمَقَالِ الْوَاصِفِینَ،
حمد مختص خدایی که غالب و ما فوق است از هر چه که گویندگان وصف می کنند.و برهر سخنوری سلطه دارد.
و هیچ سخنوری با جملات مدحی خود نمی تواند حق خدا را ادا کند.
خدایی که اول و آخر ندارد، همه جا را پوشانده، قابل توصیف نیست هر چقدر وصف شود بخشی از ذات او توصیف میشود.
اصل وجود و کنه او قابل وصف نیست، چون وجود او محدود نیست که یک محدود بتواند او را راحت توصیف کند.
اولا نامحدود است.
ثانیاً جسم نیست .
ثالثاً هر انچه وصف شود ناقص گفته شده است.
💠الظَّاهِرِ بِعَجَائِبِ تَدْبِیرِهِ لِلنَّاظِرِینَ،
خداوند آشکار است، دیدنی ست برای ناظرین و بینندگان و رؤیت او به عجائب خلقت و تدبیر او در خلق عالم است. به افعال او می شودنظاره کرد.
ظهور او به آفرینش و جهان هستی ست که گواه بر اوست.
ایا زیبایی تدبیر ، نشان دهنده برهان نظم خدا نبست ؟! ایا ناظم آن مشخص نیست!!
ناظم، نظام آفرینش را با دقت و ظرافت عجیبی نظم داده که برای بینندگان ظهور و بروز پیدا کرده است.
💠 وَ الْبَاطِنِ بِجَلَالِ عِزَّتِهِ عَنْ فِکْرِ الْمُتَوَهِّمِینَ،
خدا باطن است، کنه ذات دیده شدنی نیست به جلالت، عزت و نفوذ ناپذیری که دارد.که هر متوهمی دراو فکر کند و بیندیشد، فهم کنه دات نخواهد توانست.
از فکر ها پنهان است و قابل رویت نیست.
متوهم بمعنای تفکر
یا مرتبه ای غیر از تفکر.
گاهی چیزی از جهت فکر و عقل قابل اثبات نیست تخیل می کند.مانند انسان بالدار که با خبال و وهم میشود تصور کرد.
اما خدا با وهم و خیال که بلند پرواز تر از عقل است و هیچ محدودیتی ندارد ، باز هم به باطن خدا دسترسی ندارد چون خدا نفوذ ناپدیر است. و خیال مخلوقِ خداست.
کنه ذات خدا منطقه ورود ممنوع است حتی پیامبران هم به آنجا راه ندارند.و معرفت یافتن ممکن نیست. انچه که می فهمیم صفات و افعال خداست، و از آثار او پی به موثر می بریم.
در خطبه یک راجب ملائک فرمود:
《لا یَتَوَهَمونَ ربَهُم بالتَّصویر》ملائک وهم نمی کنند. بخیال در نمی آورند و خدا را تصویر سازی نمی کنند.
انسان است دو تصویر را کنار هم می چیند نتیجه ان ، تصویر جدیدی خلق می کند.
اما خدا اینطور نیست، که علم یک تصویر و قدرت را تصویر دوم فرض کنیم، با قرار گرفتن کنار هم تصویر جدیدی بنام خدای عالم قادر بشود ، هرگز به تصویر در تخواهد آمد، چون محدود نیست.
انچه با ذهن و خیال تصور شود و تصویر گری باشد مخلوق ذهن بشر است، در حالیکه خداوند خالق همان ذهن است.
💠 الْعَالِمِ بِلَا اکْتِسَابٍ
علم خداوند اکتسابی نیست.[بلاَکْتِساب]
حقیقت علم الهی بُعد دارد. علم او ذات اوست. ذات اوعلم است از جایی کسب نکرده.
💠وَ لَا ازْدِیَادٍ
خدا عالم است نه با ازدیاد تجربه.
با خلق اول نواقص و ایراد را بر طرف نکرده که با خلق دوم کامل کند.هرگز چنین نبوده.
علم او با تجربه ازدیاد پذیر نیست.
با گذر زمان هم ازدیاد در او راه ندارد.
💠 وَ لَا عِلْمٍ مُسْتَفَادٍ،
خدا عالم است اما علم خود را از جایی استفاده نکرده
علم با تجربه و فهم، فواید آن استفاده میشود. علم خدا نه اکتسابی ، نه ازدیادی ، و نه مستفادی ست.
بامرور زمان علم او از یاد نمی رود و با تجربه و مطالعه بر علم خدا افزوده نمی شود.
علم او ذاتی ست از جایی نیامده، (مانند شوری نمک و چربی روغن از جایی نیامده، نمک خود شوری و روغن خود چربی ست. چون ذات روغن چرب است)
(تشبیه ناقصی ست ولی برای آمادگی ذهنی )
خدا علم از کجا اورده ، سوال ناقص و معنا ندارد. علم او و تمام صفات او ذاتی و از جایی نیامده است.
💠 الْمُقَدِّرِ لِجَمِیعِ الْأُمُورِ بِلَا رَوِیَّةٍ وَ لَا ضَمِیرٍ
خداوند در خلق عالم تفکر[لاروّیه] طراحی، شکست طرح نداشته، تا به موجود ایده آل برسد. برای تقدیر و اندازه ی این عالم کبیر، تدبیری خاص و بدون تفکر قرار داد.
ضمیر، یعنی خدا برای خلق ، رجوع به درون، وجدان ، باطن نداشت. برای تقدیر عالم به فکر ،خیال خود تصور کند، به درون و وجدانیات خود، رجوع کند. که حال چگونه درست کنیم !!!
هرگز اینطور نبوده و او علم محض است
💠الَّذِی لَا تَغْشَاهُ الظُّلَمُ
حمد مخصوص خدایی که پرده تاریکی اورا نمی پوشاند.[لاتَغشیٰهُ] ظلمت باعث عدم دید او نمی شود.
💠وَ لَا یَسْتَضِیءُ بِالْأَنْوَارِ،
خدا برای دیدن، نور و روشنایی و به روز نیاز ندارد.
باید نور باشد به اشیا برخورد کند، بازتاب نور از شی بر چشم باشد، که سبب دیدن با چشم سر بشود و این خصوصیت انسان است.خدا برای دیدن نیاز به چشم ، نور و ابزار ندارد.
شب و روز بر جسم و محدود وارد میشودو واحدی از عمر او حساب و و از عمر او می گذرد، اما گذر شب و روز خدا را نه پیر می کند، نه قدرت و قوا را به ضعف میبرد. برای وجود جسمانی شب و روز گذر و ضعف دارد.
💠 وَ لَا یَرْهَقُهُ لَیْلٌ، وَ لَا یَجْرِی عَلَیْهِ نَهَارٌ
خدا را شب تاریک نمی پوشاند،[لایَرهَقُه] روز هم بر او تاثیر نمیگذارد.
روز نماد کهنه، پیر شدن ، سپری کردن روزگار، گذرعمر هیچکدام بر خدا تاثیر ندارد.خدا ذیل زمان قرار نمی گیرد ، زمان مخلوق خداست.
💠 لَیْسَ إِدْرَاکُهُ بِالْإِبْصَارِ، وَ لَا عِلْمُهُ بِالْإِخْبَارِ.
خدا اینگونه نیست به سبب چشم ببیند . اخباری دریافت کند،
انسان صبر میکند وقایع اتفاق بیفتد .رخداد را با خبر میشود و تاریخ را می نویسد.
انسان و تاریخ بعد از وقوع وقایع هستند.
ولی علم خدا قبل از اتفاق و از قبل رویداد خبر دارد. از قبل خلقت علم به همه اشیا دارد.
علم خدا به سبب خبر گرفتن نیست.
و اِخبار اگر بمعنای اختبار و ازمایش کردن هم باشد ، انسان باید آزمایش کند تا نتیجه بر او معلوم گردد.
امتحان خدا برای این نیست که مجهول معلوم شود او قبل امتحان نتیجه را میداند بلکه برای به رخ کشیدن انسان و اینکه حجت را تمام کند.و به انسان فرصت اصلاح بدهد. امتحان میکند.
قبل از تولد هر شخصی خوب و بد بودن او را میداند. اختبار برای فهم انسان است.
🔻نکته : چرا خدا ما را با چنین ضعف(جهل ، فراموشی) آفرید ؟
در توحید مفضّل امام صادق فرمود:
اَعظمُ مِنَ النِعمَهِ علیَ الاِنسان فِی الحِفظ
نعمتی که خدا بر ما داده محفوظات ما و انچه را که حفظ می کنیم.
بالاتر از آن نسیان است ، اینکه فراموش می کنید نعمت بزرگی است.
فَاِنَهُ اَولَ النِسیان ما سَلا اَحدُُ مصیبه اگر نعمت فراموشی نبود مصیبت وارده فراموش نمیشد هر روز تازگی خود را داشت، زندگی در تنگنا بود.ادامه زندگی بر مصیبت زده غیر ممکن بود و بهت او را میگرفت. ولَا انقَضَت حَسرَهً اگر حسرتهای گذشته هیچگاه از ببن نمیرفت و همیشه همراه بود.
ولا ماتَ لَهُ حِقد در درگیری حقد و کینه بعد از مدتی خاموش میشود اگر همیشه در ذهن تازه میماند و فراموش نمیشد هیچگاه آتش جنگ خاموش نمیشد.
ولَا استَمتَعَ بِشیً مِن مَتاعِ الدّنیا لتَذَکَرُ الآفات اگر همیشه تلخی ، بیماری ، سختی ، درد بیاد انسان بماند زندگی دردناک میشود. با فراموشی همه آلام و مصیبات بعد از چند صباحی به خاطره تبدیل میگردد. که بعنوان مژاح تعریف میشود. ابن فراموشی عین نعمت است.
✳️ در خطبه ۱۶۰ فرمود:
《اللهّم لَکَ الحَمدُ عَلیَ ما تَاخُذُ و تُعطِی》خدایا تو را شکر می کنیم بر آنچه که از ما گرفتی و شکر بر آنچه که عطا کردی ، نعمتی که شکر نیاز دارد
✳️امام سجاد ع در دعای ۱۵ صحیفه می فرماید: خدایا در کدام حالت تو را بیشتر شکر کنم (بیماری یا سلامت)
صلاح من در کدامیک از این دو است.
فَما اَدرِی یا الهی اَیُّ الحالَینِ اُحَقُّ بِشکرِِ لَک حالت بیماری بر من، سزاوار شکر است یا حالت سلامتی ، چون هر دو نعمتی از نعمتهای بزرگ خداست.
✳️ مُفضّل خدمت امام صادق رسید:
جُعِلتُ فِداک جانم فدای شما ، عَلِمنِی دُعاءً جامِعاً دعای جامعی بمن بیاموز که همه حوائج مرا بر آورده کند.
فرمود: اَحمِدِ الله خدا را شکر کن.
پرسید دعای جامع خواستم فرمودید شکر.
فرمود: همه نماز گزاران می گویند :
سمِعَ اللهُ لِمَن حَمِدَه خدا یا بشنو (ترتیب اثر بده) حمد شکر گذار را .
اگر اهل حمد و شکر باشی همه نماز گزاران نزد خدا دعا می کنند، و برای تو اجابت میشود.
✅ با نگاه امام سجاد و از منظر امام صادق علیهما السلام به عالم نگاه کنیم نمی دانیم کدامیک بهتر است. ندانستن بهتر از دانستن است ، دانستن برخی علوم بهم ریختگی دارد.
بخش دوم : نبوت
💠اَرسلَهُ بالضِیاءِ و قَدُّمَه فِی الاِصطِفاءِ
خداوند پیامبر را با نور وحی با نور علم ارسال کرد و پیامبر را در بین برگزیدگان[اصطفی] پیش تر قرار داد.
همه انبیا بر امت افضلیت دارند . پیامبر افضل از انبیاء است.
💠فَرَتَقَ بهِ المَفاتِق
خدا گسست های[مفاتِق] اجتماعی را به سبب پیامبر پیوند زد.[رَتَق] بین شکافها اتصال بوجود آورد.
💠 و ساوَرَ بهِ المُغالِب
خداوند به سبب پیامبر بر همه کسانی که ادعای نابودی حق را داشتند[مغالِب]
غالب بر دشمنان کرد.
💠و ذَلَلَ بهِ الصُعُوبَه
به برکت پیامبر ناهمواری را [صعوبه ]رام و هموار کرد.
گرفتاری مردم (غیر از جاهلیت) به سبب فداکاری پیامبر هموار شد.
💠و سَهَلَّ بهِ الحُزونه
خشونت ها را به مهربانی تبدیل کرد.
💠حَتی سَرَّحَ الضَلالَ عن یمینِِ و شِمال
تا اینکه بواسطه پیامبر گمراهی را دور کرد [سرَّح]
نور او امد تاریکی را از بین برد واز چپ و راست شامل نور هدایت پیامبر شدند.
سراسر گیتی را نور فرا گرفت.
اللهم اکرمنا بنور الفهم