بسم الله الرحمن الرحیم شرح خطبه ها ۱۴۰۱/۱۲/۱١ - ٩شعبان
💢 خطبه ۲۰۵ 💢 کتاب فیض الاسلام کتاب فیض الاسلام۱۹۶
🔵و من کلام له (علیه السلام) کلّم به طلحة و الزبیر بعد بیعته بالخلافة و قد عَتَبا علیه من ترک مشورتهما، و الاستعانة فی الأمور بهما: خطبه بعد از خلافت حضرت خطاب به طلحه و زبیر میباشد، این دونفر در مقابل اهداف بلند حکومت علوی ایستادند و نصایح حضرت در آنها اثری نداشت وبا این وجود جنگ جمل رخ داد.
🔻شان صدورخطبه : ابن ابیالحدید در شرحی که بر نهج البلاغه نوشتهاند از استاد خود ابوجعفر نقیب و طبری این چنین نقل میکند که: امیرالمومنین قبل از خلافت برای مردم از جدیتشان در امور حکومت و سختگیری در تقسیم بیت المال سخنرانی کردند پس از آن مردم آمده و با ایشان بیعت کردند روز دوم بیعت نیز حضرت در مسجد به منبر رفتند و سخنرانی کردند:
«إنی حاملکم على منهج نبیکم» من آمدم شما را به مسیری که پیامبر آورد حرکت دهم «ألا و إن الله عالم من فوق سمائه و عرشه أنی کنت کارها للولایة على أمة محمد حتى اجتمع رأیکم علی ذلک» خداوند شاهد است من طمعی به حکومت نداشتم بلکه نسبت به خلافت بر امت محمد صلی الله علیه و آله کراهت داشتم تا اینکه شما بر این نظر اجتماع کردید.
امام در این بخش از سخنان خود آینده نگری میکنند. درست است بر خلافت من اجماع کردید و بعد از بیست و پنج سال همگی آمدید تا خلافت را به من بازگردانید. ولی شما بعد از خلافت من با دیدن اجرای عدالت و نحوه تقسیم بیت المال ناراضی خواهید شد . نکند که این چنین بگویید: «و یقولون حرمنا ابن أبی طالب حقوقنا» علی بن ابی طالب حقوق ما را نادیده گرفت و از بین برد. (همان حقوقی که خلفا به اجحاف به شما دادند)
بعد از خلافت من، اگر مواجب کسی قطع شد نباید اعتراضی نماید چرا که حکومت من بر اساس عدل است. البته عینا همین پیش بینی حضرت نیز به وقوع پیوست.
بعد هم امیر المومنین فرمودند هر کس در راه خدا کار کرده و زحمت کشیده و جهاد نموده باشد، اجرش با خداست، ما در حکومت قرار نیست به کسی بیشتراز حقش بدهیم مگر آنجا که خداوند دستور داده باشند. «فإن الفضل النیر غدا عند الله و ثوابه و أجره على الله» ثواب و اجر هرکاری فردا نزد خداست. و خداوند جزای همه را میدهد. قرار نیست در حکومت من به رزمنده ها بیشتر بیتالمال داده شود، بین همه به مساوات تقسیم میشود. بنا نیست حاکم جامعه حق مستصعف را بگیرد و به امثال طلحه و زبیر ببخشد.
روز اول با آن خطبه غراء حضرت سپری شد که اگر بیت المال مهریه زنانتان باشد من آن را از حلقومتان بیرون میکشم.
روز دوم خلافت این چنین از تقسیم عادلانه بیت المال سخن به میان آورد، اما روز سوم حضرت عبید الله بن ابی رافع کاتب و جمعی دیگر را مامور ساخت تا بیت المال و دارایی مردم را محاسبه نمایند و به عبد و آزاد، مهاجر و عرب به یک اندازه از بیت المال بدهند. که به هر کدام از مسلمین سه دینار رسید.
در اینجا مخالفت ها آغاز شد، چند نفر از خواص به مخالفت پرداختند.
عبدالله بن عمر به سبب اینکه فرزند خلیفه دوم بود، خود را از بقیه بالاتر میدید و معترض بود که چرا به او و یک برده یکسان از بیت المال برسد. همچنین امثال طلحه و زبیر خود را از مجاهدین و سیفالاسلام قلمداد میکردند و شان خود را بالاتر میدیدند. چند نفر از خواص آمدند و با حضرت مخالفت کردند و سه درهم را نگرفتند. و با نیش و کنایه به مسئول تقسیم بیت المال گفتند «إیاک أعنی و اسمعی یا جارة» ما به در میگوییم تا دیوار بشنود. به تو میگوییم تا به علی برسانی که ما از خواص جامعه هستیم و دستمان برای ایجاد شورش بین مردم باز است.
امام بعد از نماز صبح به مسجد وارد شدند، این چهار پنچ نفر از خواص معترض بر خلاف مردم عادی که پشت سر حضرت نشسته بودند در گوشه ای از مسجد نشستند و جلسه ای برای مخالفت با امیرالمومنین ایجاد کردند.
یکی از آنها با نام ولید بن عقبة از مخالفین حضرت به ایشان گفت: تو پدران و برادران ما را زمانی که در برابر تو ایستادیم کشتی و.... حضرت فرمودند آن زمان شمشیر در دستان من بود و به امر خدا و پیامبر این کار را کردم حالا هدفت از بیان این سخنان چیست !
وی گفت: باوجود همه این مجاهدت چند سالهی ما، بعد از توجه سه خلیفه قبلی به ما، تو فقط به ما سه دینار میدهی؟ ما جزء خواص و اشرافیم به ما از بیت المال بیشتر بدهید.
🔺🔻معنای جهاد تبیین در این داستان مشخص میشود وقتی عمار (که حضرت در روز های آخر عمر با جمله أین عمار دلتنگیش را برای او بیان میدارد) با زبان برنده اش به آنها پاسخ میدهد و می ایستد و موضع خود را که حمایت از علی بن ابی طالب است، مشخص میکند.
مردمی که فوج فوج در صف این سه دینار می ایستادند، بسیار راضی و خوشحال بودند وچنین چیزی را در زمان خلافت سه خلیفه قبل ندیده بودند چرا که خلیفه سوم وقتی قصد تقسیم بیت المال بین نزدیکان را داشت در اتاقی که مینشست، آنقدر شمشهای طلا زیاد بود که دیواری ایجاد میشد و از اینطرف اتاق آنطرف را نمیدیدند. برای تقسیم کار به جایی رسیده بودند که به جای تقسیم سکه ها باتبر شمش های طلا را نصف میکردند و بین هم تقسیم مینمودند.
در چنین شرایطی که عده ای قصد آشوب دارند امثال عمار مقابل آنها میایستد و اعلام حضور میکند. قصد پاسخ به شبهات آنها را دارد و اگر قانع نشدند حمایت خود از ولایت را مشخص مینماید.
در همین حین دوباره به امیر المومنین خبر میرسد که این افراد در حال برنامه ریزی برای اغتشاش و شورش هستند. آن هم سه روز بعد از خلافت امیر المومنین. حضرت به مسجد بازگشتند و بر منبر رفته نکاتی بیان فرمودند: «ثم قال أنا أبو الحسن»
طبق سخن ابن ابی الحدید «و کان یقولها إذا غضب» حضرت وقتی به شدت عصبانی میشدند خودرا با لقب ابوالحسن معرفی مینمودند.
حضرت با این جمله اتمام حجت نمود که اگر بخواهید در مقابل دین خدا بایستید چه همسر پیامبر و چه امثال طلحه و زبیر که جنگ جمل را راه انداختند، ما در مقابل شما می ایستیم کوتاه نمیآییم. بعد نکاتی در مورد دنیا و نکوهش دلبستگی به دنیا و زیاده خواهی فرمودند. و بعد از آن از منبر پایین آمده، دو رکعت نماز خواندند و فرمودند: عمار به این گود نشینها بگو که بیایند تا با آنها سخن بگویم . و به آنها فرمودند:«فما دعاکما بعد إلى ما أرى» بعد از دیدن این جمعیت سنگینی که آمد(در خطبه شقشقیه آمد که به خاطر جمعیت زیاد بیعت کننده ها نزدیک بود حسنین زیر دست و پا له بشوند و کثرت جمعیت مثل یال کفتار پرپشت بود حتی دختران خانه نشین که تا به حال بیرون نیامده بودند برای بیعت با حضرت امدند) چه دلیلی برای مخالفت با من وجود داشت؟
انها گفتند :ما با تو بیعت کردیم به شرط اینکه: 1⃣در کارهایت با ما مشورت نمایی. 2⃣فضل و برتری مارا ببینی و بیت المال بیشتری به ما بدهی.
بعد از بیان این دو خواسته ابتدای خطبه 205 که حضرت در پاسخ به طلحه و زبیر این چنین میفرمایند:
🔶لَقَدْ نَقَمْتُمَا یَسِیراً وَ أَرْجَأْتُمَا کَثِیراً این جمله دو معنا دارد: 1.شما در یک امر کوچک (مشورت کردن) بر من انتقاد و ایراد [نَقمتُما] دارید در حالی که امور مهم و بزرگی را (مصلحت عمومی مسلمین را) به تاخیر انداخته اید [اَرجَاتُما] یعنی شما میخواهید من در این امر نظر شما را جویا شوم و بی عدالتی کنم در حالی که مصلحت عمومی جامعه در عدالت است.
2.شما در گذشته خدمات و خشم مقدس [نقمتما] اندکی داشتید در حالی که الان خیلی از قافله ی حق عقب افتاده اید [ارجاتما]. و اینکه کسی در گذشته خدمات و مجاهدت هایی داشته باشد دلیل نمی شود که امروز از عدالت و حق عبور کند.
🔶 أَلَا تُخْبِرَانِی أَیُّ شَیْءٍ کَانَ لَکُمَا فِیهِ حَقٌّ دَفَعْتُکُمَا عَنْهُ ، أَمْ أَیُّ قَسْمٍ اسْتَأْثَرْتُ عَلَیْکُمَا بِهِ، به من بگویید که شما دو نفر در چه چیزی حق داشتید که من آن حق را از شما دفع کردم، یا در چه چیزی سهمی داشتید که من خودم را بر شما اولویت [استاثرت] دادم و شما به حقتان نرسیدید؟
🔻نکته: یکی از روش های مهم امیرالمومنین برای مناظره با مخالفین ورود مصداقی (ای شیء) به امور است. مخالفین نوعا به طورکلی انتقاد میکنند "همه جا را فساد گرفته" "همه مدیران فاسد هستند" و... ولی وقتی بگوییم چند مدیر فاسد را نام ببرید، چند مورد از فسادها را بشمارید، او از موضع خود عقب نشینی میکند چون مصادیق فساد خیلی نیست.
🔶 أَمْ أَیُّ حَقٍّ رَفَعَهُ إِلَیَّ أَحَدٌ مِنَ الْمُسْلِمِینَ ضَعُفْتُ عَنْهُ، أَمْ جَهِلْتُهُ أَمْ أَخْطَأْتُ بَابَهُ؟ به من بگویید کدام پرونده قضایی و شکایتی [أَیُّ حَقٍّ] بودکه یکی از مسلمانان به من شکایت کرده باشد و من از پاسخ ، ناتوان مانده باشم که با شما دو نفر مشورت کنم؟ کدام سوال و شبهه بوده که من نسبت به آن جهل داشته باشم یا موضوع آن پرونده را نشناخته باشم و نیاز به مشورت با شما داشته باشم؟
مشورت جایی است که کسی چیزی را نداند و بعد از دیگران بخواهد در حالی که پیامبر فرمود: اَقضَکم علی، اَفقَهَکم علی،اَعلَمَکم علی. خلفا بودند که مکرر درمانده میشدند و می گفتند: لَولا علیُُ لَهَلَک عُمر.
علاوه بر این امیراامومنین هیچ گاه مشورت را اختصاص به طلحه و زبیر ندادند و فرمودند اگر نیاز به مشورت بود من با همه مسلمانان مشورت میکنم.
در شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید دارد که امیرالممونین در پاسخ به ادعای طلحه و زبیر که گفتند شرط ما برای بیعت مشورت کردن با ما بود؛ فرمود استغفار کنید که به من دروغ میبندید. من هیچ گاه برای شما دو نفر حق اختصاصی قائل نبوده ام چرا که با عدالت مخالف است.
🔶 وَ اللَّهِ مَا کَانَتْ لِی فِی الْخِلَافَةِ رَغْبَةٌ به خدا قسم من هیچ گاه به خلافت رغبت نداشتم. اگر این شبهه پیش اید که خلافت وظیفه و حق امیرالمومنین بود چگونه حضرت میفرماید من در آن رغبت نداشتم؟ پاسخ: رغبت حضرت مربوط به قبل از فراهم شدن مقدمات است. تا وقتی که مقدمات انجام وظیفه فراهم نباشد حضرت حرص و طمعی به حکومت ندارد. مقدمه و شرط خلافت اقبال عمومی است. همانطور که در خطبه شقشقیه فرمود: 《لَوْ لَا حُضُورُ الْحَاضِرِ وَ قِیَامُ الْحُجَّةِ بِوُجُودِ النَّاصِرِ وَ مَا أَخَذَ اللَّهُ عَلَى الْعُلَمَاء...》 اگر جمعیت حاضران نبود، اگر عده ای اعلام وفاداری و حمایت نمی کردند، اگر خدا از علما پیمان نگرفته بود که در مقابل پر خوری ظالم و گرسنگی مظلوم ساکت نمانیم؛ هیچ گاه حکومت را نمی پذیرفتم.
در ضمن حضرت پرده از حرص طلحه و زبیر به حکومت بر میدارد. طبق نقل منابع تاریخی این دو نفر از زمان خلیفه دوم دنبال حکومت بودند ولی حکومت به عثمان رسید. انها با این تحلیل که دیگر 25 سال از خانه نشینی علی گذشته و مردم بعید است به سراغ او بروند مقدمات قتل عثمان را فراهم کردند و جزء سردستگان مخالفان عثمان شدند تا بعد خودشان را به عنوان خلیفه معرفی کنند . ولی اقبال عمومی به سمت امیرالمومنین شد و انها از این امر ناراحت شدند.
🔶وَ لَا فِی الْوِلَایَةِ إِرْبَةٌ، من به حکومت هیچ احتیاجی [اِربَه] نداشتم. ما محتاج به حکومت عدل علوی هستیم ولی حضرت به حکومت احتیاج ندارد. اگرحکومت علی نبود دنیا هیچ گاه معنای عدالت ، انصاف و اقتدار را نمی چشید.
🔶 وَ لَکِنَّکُمْ دَعَوْتُمُونِی إِلَیْهَا وَ حَمَلْتُمُونِی عَلَیْهَا شما مرا به حکومت دعوت کرده و مرا بر این امر حمل کردید. شما مرا به این سمت کشیدید. اکنون مقابل من ایستاده اید چرا که زیاده خواهی در قلب شما شعله میکشد.
یکی از مهمترین عوامل انحراف امثال زبیر همین زیاده خواهی و حرص به حکومت است. حب جاه میتواند زبیر را که "سیف الاسلام" بود ، در مقابل امیرالمومنین که "سیف الله" قرار دهد.
🔶فَلَمَّا أَفْضَتْ إِلَیَّ نَظَرْتُ إِلَى کِتَابِ اللَّهِ وَ مَا وَضَعَ لَنَا وَ أَمَرَنَا بِالْحُکْمِ بِهِ فَاتَّبَعْتُهُ زمانی که حکومت به من رسید [افضَت] به قرآن نگاه کردم. در آنچه که بر ما واجب شده و احکامی که ما را به آن امر کرده. همه آن احکام و امور را تبعیت کردم.
🔶 وَ مَا اسْتَنَّ النَّبِیُّ (صلی الله علیه وآله) فَاقْتَدَیْتُهُ، و آنچه سنت نبوی بود، به آن قتدا کردم.
🔶فَلَمْ أَحْتَجْ فِی ذَلِکَ إِلَى رَأْیِکُمَا وَ لَا رَأْیِ غَیْرِکُمَا، در این سه روزی که از حکومت گذشته امر پیچیده ای پیش نیامده که نیاز به نظر شما و غیر شما داشته باشم.
🔶وَ لَا وَقَعَ حُکْمٌ جَهِلْتُهُ فَأَسْتَشِیرَکُمَا وَ إِخْوَانِی مِنَ الْمُسْلِمِینَ، و در واقعه ی سختی قرار نگرفته ام که نیاز به مشورت با شما و دیگر برادران مسلمانم داشته باشم.
نکته مهم بحث مشورت آن است که امری بر انسان مشتبه شود که حکم یا موضوع آن را نشناسد و با مشورت به حکم برسد در حالی که احکام الهی را نمی شود به رای و نظرخواهی و مشورت گذاشت. نماز ،حجاب، عدالت واجب است. انها را نمیشود به رای گذاشت. فرمود :شما میخواهید من در مورد عدالت با شما مشورت کنم ! در حالی که در قرآن و سنت نبوی کاملا حکم آن ثابت است و اصلا جای مشورت نیست.
🔶وَ لَوْ کَانَ ذَلِکَ لَمْ أَرْغَبْ عَنْکُمَا وَ لَا عَنْ غَیْرِکُمَا و اگر چنین موضوع پیچیده ای پیش بیاید من از مشورت با شما و غیر شما رو بر نمیگردانم[اَرغبُ عن] و حتما مشورت میکنم.
حضرت میفرماید من مستبد و خود رای نیستم و همانند پیامبر که به مشورت اهمیت میداد من هم مشورت میکنم ولی نه در احکام الله.
حضرت به عبدالله بن عباس هم فرمود وظیفه شما مشورت دادن است و وظیفه من تصمیم گیری، اگر شما مشورت دادید و به هر دلیلی من مشورت شما را نپذیرفتم جای ناراحتی و گلایه نیست.
🔺 دغدغه اصلی طلحه و زبیر مال و رسیدن به منصب بود ولی از صراحت گویی میترسیدند یا خجالت میکشدند. و شبهه مشورت را پوششی برای در خواست خود طلب جاه و مقام قرار دادند.
🔶وَ أَمَّا مَا ذَکَرْتُمَا مِنْ أَمْرِ الْأُسْوَةِ، واما آنچه که درمورد تقسیم بیت المال اشاره کردید.
" اسوه " در لغت به معنی مساوات است. واینکه ما در فارسی اسوه را به معنای پیشگام و الگو میدانیم . طبق بیان آیت الله مکارم در مورد اسوه بودن پیامبر به این معنا است که: تلاش ما باید رسیدن و همطراز شدن با پیامبر باشد و کسی که بخواهد با پیامبر مساوی شود باید پشت سر او قدم بردارد.
🔶فَإِنَّ ذَلِکَ أَمْرٌ لَمْ أَحْکُمْ أَنَا فِیهِ بِرَأْیِی وَ لَا وَلِیتُهُ هَوًى مِنِّی، این امر (تقسیم بیت المال) دست من نیست که طبق نظر خودم در آن عمل کنم. و من اجازه ی آن را ندارم که با هوای نفس آن را تقسیم کنم (چرا که آن امر خداست)
در آمد های بیت المال چند قسم است: - خمس، - زکات، در این دوقسم امکان پرداخت کم و زیاد آن به نیازمندان هست و حتی به غیر مسلمان هم به جهت ، "مُؤلَفةُ قلوبِهِم " پرداخت میشود اما این بخش از بیت المال که طلحه و زبیر دست روی آن گذاشته اند مربوط به اراضی خراجیه است. اراضیه خراجیه به در آمد حاصل از زمین هایی گفته میشود که بعد از فتوحات اسلام مطابق قرار دادی بین صاحب آن زمین و حکومت اسلامی به بیت المال میرسد ودر آمد آن بسار زیاد بود و حکم آن بر خلاف خمس و زکات تقسیم به مساوات است. که امام مطابق احکام الهی بر خلاف خلفای پیشین از پرداخت ناعادلانه آن بین خواص خودداری کردند.
🔶 بَلْ وَجَدْتُ أَنَا وَ أَنْتُمَا مَا جَاءَ بِهِ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله) قَدْ فُرِغَ مِنْهُ، فَلَمْ أَحْتَجْ إِلَیْکُمَا فِیمَا قَدْ فَرَغَ اللَّهُ مِنْ قَسْمِهِ وَ أَمْضَى فِیهِ حُکْمَهُ، هم من هم شما دیدیم که پیامبر از احکام پرداخت بیت المال فارق شد. هیچ نیازی به شما ندارم در آن چیزی که خداوند از تقسیمش فارغ شده و حکمش را مهر و امضا کرده.
ابن ابی الحدید در اینجا جمله ای دارد که تعرضی است به اهل سنت:خلیفه اول روش پیامبر را پیش رفت ولی خلیفه دوم و سوم روش را عوض کردند. چرا آن زمان کسی به ابی بکر اعتراض نکرد که چرا به مساوات تقسیم میکنی؟ چون مردم با دین اصلی آشنا بودند ولی کم کم و به آرامی در زمان دو خلیفه دیگر این تغییر و بدعت ها ایجاد شد. این انحراف به نحوی ایجاد شد که وقتی امام خواست به روش پیامبر و خلیفه اول عمل کند با اعتراض عده ای روبرو شد همانگونه که امیرالمومنین میفرمایند:
🔶فَإِنَّ هَذَا الدِّینَ قَدْ کَانَ أَسِیراً فِی أَیْدِی الْأَشْرَارِ یُعْمَلُ فِیهِ بِالْهَوَى مدتهای طولانی این دین اسیر دست اشرار شده بود در آن با هوای نفس عمل میشده.
🔶فَلَیْسَ لَکُمَا وَ اللَّهِ عِنْدِی وَ لَا لِغَیْرِکُمَا فِی هَذَا عُتْبَى. نه برای شما و نه برای دیگران جای عذر خواهی از طرف من نیست( من کار اشتباهی نکردم که بخواهم به خاطر آن عذر خواهی و طلب بخشش کنم) من از کسانی هستم که سرزنش سرزنش کنندگان در من اثر نمیکند
به حضرت گفتند به سران قبایل سهم بیشتری از بیت المال بدهید حضرت فرمودند هرگز چنین نمیکنم گفتند در این صورت باشما میجنگند فرمود: بجنگند مسئله ای نیست.
✅ باید توجه داشت، برای کار خود مبنا داشته باشیم و با وجود مخالفت دیگران بر کار خیرمان محکم بایستیم
🔶أَخَذَ اللَّهُ بِقُلُوبِنَا وَ قُلُوبِکُمْ إِلَى الْحَقِّ وَ أَلْهَمَنَا وَ إِیَّاکُمُ الصَّبْرَ. خدا قلوب ما و شما را به سوی حق هدایت کند(این دعا در حقیقت کنایه ایست به طلحه و زبیر که از مسیر حق منحرف شده اند.)خداوند به من و شما صبر الهام کند. «علی مع الحق و الحق مع علی» صبر گاهی الهام شدنی است پذیرش حق گاهی سخت است و باید از خدا برای پایداری در آن طلب صبر نمود.
همانطور که در مورد حق در حکمت 376َ آمده: 《إِنَّ الْحَقَّ ثَقِیلٌ مَرِیءٌ وَ إِنَّ الْبَاطِلَ خَفِیفٌ وَبِیء》همانا حق سنگین و تلخ است ولی شیرین و گوارا است. ولی باطل ظاهری سبک و زیبا و باطن مسموم و وبا آلود دارد. راه حق سختی دارد و باید در این مسیر استقامت نمودتا به پایان برسد.
🔶ثم قال (علیه السلام) رَحِمَ اللَّهُ رَجُلًا رَأَى حَقّاً فَأَعَانَ عَلَیْهِ، أَوْ رَأَى جَوْراً فَرَدَّهُ وَ کَانَ عَوْناً بِالْحَقِّ عَلَى صَاحِبِهِ. رحمت به معنای توفیق در دنیا و پاداش در آخرت است. خداوند رحمت کند کسی را که: 1⃣حق را ببیند و از او طرفداری نماید. [رَأَى حَقّاً فَأَعَانَ عَلَیْهِ] 2⃣ظلم را ببیند و رد نماید. [رَأَى جَوْراً فَرَدَّهُ] 3⃣اهل حق را یاری نماید. [وَ کَانَ عَوْناً بِالْحَقِّ]
طلحه و زبیر حق را ببینید و طرفداری کنید وظلم را ببینید و ردکنید و یاریگر حق که همان علی است باشید.
اللهم انصُر علی من عادانا
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیانثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
علی جان!
یک حاجی در طواف داری به دهان/ یک حیدر در مصاف داری به دهان/ یک تیغ دو دم به دست داری آقا/ یک تیغ دو دم غلاف داری به دهان/
بسم الله الرحمن الرحیم
شرح خطبه ها
۱۴۰۱/۱۲/۱١ - ٩شعبان
💢 خطبه ۲۰۵ 💢
کتاب فیض الاسلام
کتاب فیض الاسلام۱۹۶
🔵و من کلام له (علیه السلام) کلّم به طلحة و الزبیر بعد بیعته بالخلافة و قد عَتَبا علیه من ترک مشورتهما، و الاستعانة فی الأمور بهما:
خطبه بعد از خلافت حضرت خطاب به طلحه و زبیر میباشد، این دونفر در مقابل اهداف بلند حکومت علوی ایستادند و نصایح حضرت در آنها اثری نداشت وبا این وجود جنگ جمل رخ داد.
🔻شان صدورخطبه :
ابن ابیالحدید در شرحی که بر نهج البلاغه نوشتهاند از استاد خود ابوجعفر نقیب و طبری این چنین نقل میکند که:
امیرالمومنین قبل از خلافت برای مردم از جدیتشان در امور حکومت و سختگیری در تقسیم بیت المال سخنرانی کردند پس از آن مردم آمده و با ایشان بیعت کردند روز دوم بیعت نیز حضرت در مسجد به منبر رفتند و سخنرانی کردند:
«إنی حاملکم على منهج نبیکم»
من آمدم شما را به مسیری که پیامبر آورد حرکت دهم
«ألا و إن الله عالم من فوق سمائه و عرشه أنی کنت کارها للولایة على أمة محمد حتى اجتمع رأیکم علی ذلک»
خداوند شاهد است من طمعی به حکومت نداشتم بلکه نسبت به خلافت بر امت محمد صلی الله علیه و آله کراهت داشتم تا اینکه شما بر این نظر اجتماع کردید.
امام در این بخش از سخنان خود آینده نگری میکنند. درست است بر خلافت من اجماع کردید و بعد از بیست و پنج سال همگی آمدید تا خلافت را به من بازگردانید.
ولی شما بعد از خلافت من با دیدن اجرای عدالت و نحوه تقسیم بیت المال ناراضی خواهید شد .
نکند که این چنین بگویید:
«و یقولون حرمنا ابن أبی طالب حقوقنا»
علی بن ابی طالب حقوق ما را نادیده گرفت و از بین برد. (همان حقوقی که خلفا به اجحاف به شما دادند)
بعد از خلافت من، اگر مواجب کسی قطع شد نباید اعتراضی نماید چرا که حکومت من بر اساس عدل است.
البته عینا همین پیش بینی حضرت نیز به وقوع پیوست.
بعد هم امیر المومنین فرمودند هر کس در راه خدا کار کرده و زحمت کشیده و جهاد نموده باشد، اجرش با خداست،
ما در حکومت قرار نیست به کسی بیشتراز حقش بدهیم مگر آنجا که خداوند دستور داده باشند.
«فإن الفضل النیر غدا عند الله و ثوابه و أجره على الله» ثواب و اجر هرکاری فردا نزد خداست. و خداوند جزای همه را میدهد.
قرار نیست در حکومت من به رزمنده ها بیشتر بیتالمال داده شود، بین همه به مساوات تقسیم میشود.
بنا نیست حاکم جامعه حق مستصعف را بگیرد و به امثال طلحه و زبیر ببخشد.
روز اول با آن خطبه غراء حضرت سپری شد که اگر بیت المال مهریه زنانتان باشد من آن را از حلقومتان بیرون میکشم.
روز دوم خلافت این چنین از تقسیم عادلانه بیت المال سخن به میان آورد،
اما روز سوم حضرت عبید الله بن ابی رافع کاتب و جمعی دیگر را مامور ساخت تا بیت المال و دارایی مردم را محاسبه نمایند و به عبد و آزاد، مهاجر و عرب به یک اندازه از بیت المال بدهند. که به هر کدام از مسلمین سه دینار رسید.
در اینجا مخالفت ها آغاز شد، چند نفر از خواص به مخالفت پرداختند.
عبدالله بن عمر به سبب اینکه فرزند خلیفه دوم بود، خود را از بقیه بالاتر میدید و معترض بود که چرا به او و یک برده یکسان از بیت المال برسد.
همچنین امثال طلحه و زبیر خود را از مجاهدین و سیفالاسلام قلمداد میکردند و شان خود را بالاتر میدیدند.
چند نفر از خواص آمدند و با حضرت مخالفت کردند و سه درهم را نگرفتند. و با نیش و کنایه به مسئول تقسیم بیت المال گفتند «إیاک أعنی و اسمعی یا جارة»
ما به در میگوییم تا دیوار بشنود. به تو میگوییم تا به علی برسانی که ما از خواص جامعه هستیم و دستمان برای ایجاد شورش بین مردم باز است.
امام بعد از نماز صبح به مسجد وارد شدند،
این چهار پنچ نفر از خواص معترض بر خلاف مردم عادی که پشت سر حضرت نشسته بودند در گوشه ای از مسجد نشستند و جلسه ای برای مخالفت با امیرالمومنین ایجاد کردند.
یکی از آنها با نام ولید بن عقبة از مخالفین حضرت به ایشان گفت: تو پدران و برادران ما را زمانی که در برابر تو ایستادیم کشتی و....
حضرت فرمودند آن زمان شمشیر در دستان من بود و به امر خدا و پیامبر این کار را کردم حالا هدفت از بیان این سخنان چیست !
وی گفت: باوجود همه این مجاهدت چند سالهی ما، بعد از توجه سه خلیفه قبلی به ما، تو فقط به ما سه دینار میدهی؟
ما جزء خواص و اشرافیم به ما از بیت المال بیشتر بدهید.
🔺🔻معنای جهاد تبیین در این داستان مشخص میشود وقتی عمار (که حضرت در روز های آخر عمر با جمله أین عمار دلتنگیش را برای او بیان میدارد) با زبان برنده اش به آنها پاسخ میدهد و می ایستد و موضع خود را که حمایت از علی بن ابی طالب است، مشخص میکند.
مردمی که فوج فوج در صف این سه دینار می ایستادند، بسیار راضی و خوشحال بودند وچنین چیزی را در زمان خلافت سه خلیفه قبل ندیده بودند چرا که خلیفه سوم وقتی قصد تقسیم بیت المال بین نزدیکان را داشت در اتاقی که مینشست، آنقدر شمشهای طلا زیاد بود که دیواری ایجاد میشد و از اینطرف اتاق آنطرف را نمیدیدند.
برای تقسیم کار به جایی رسیده بودند که به جای تقسیم سکه ها باتبر شمش های طلا را نصف میکردند و بین هم تقسیم مینمودند.
در چنین شرایطی که عده ای قصد آشوب دارند امثال عمار مقابل آنها میایستد و اعلام حضور میکند. قصد پاسخ به شبهات آنها را دارد و اگر قانع نشدند حمایت خود از ولایت را مشخص مینماید.
در همین حین دوباره به امیر المومنین خبر میرسد که این افراد در حال برنامه ریزی برای اغتشاش و شورش هستند.
آن هم سه روز بعد از خلافت امیر المومنین.
حضرت به مسجد بازگشتند و بر منبر رفته نکاتی بیان فرمودند: «ثم قال أنا أبو الحسن»
طبق سخن ابن ابی الحدید «و کان یقولها إذا غضب» حضرت وقتی به شدت عصبانی میشدند خودرا با لقب ابوالحسن معرفی مینمودند.
حضرت با این جمله اتمام حجت نمود که اگر بخواهید در مقابل دین خدا بایستید چه همسر پیامبر و چه امثال طلحه و زبیر که جنگ جمل را راه انداختند، ما در مقابل شما می ایستیم کوتاه نمیآییم.
بعد نکاتی در مورد دنیا و نکوهش دلبستگی به دنیا و زیاده خواهی فرمودند.
و بعد از آن از منبر پایین آمده، دو رکعت نماز خواندند و فرمودند:
عمار به این گود نشینها بگو که بیایند تا با آنها سخن بگویم .
و به آنها فرمودند:«فما دعاکما بعد إلى ما أرى» بعد از دیدن این جمعیت سنگینی که آمد(در خطبه شقشقیه آمد که به خاطر جمعیت زیاد بیعت کننده ها نزدیک بود حسنین زیر دست و پا له بشوند و کثرت جمعیت مثل یال کفتار پرپشت بود حتی دختران خانه نشین که تا به حال بیرون نیامده بودند برای بیعت با حضرت امدند) چه دلیلی برای مخالفت با من وجود داشت؟
انها گفتند :ما با تو بیعت کردیم به شرط اینکه:
1⃣در کارهایت با ما مشورت نمایی.
2⃣فضل و برتری مارا ببینی و بیت المال بیشتری به ما بدهی.
بعد از بیان این دو خواسته ابتدای خطبه 205 که حضرت در پاسخ به طلحه و زبیر این چنین میفرمایند:
🔶لَقَدْ نَقَمْتُمَا یَسِیراً وَ أَرْجَأْتُمَا کَثِیراً
این جمله دو معنا دارد:
1.شما در یک امر کوچک (مشورت کردن) بر من انتقاد و ایراد [نَقمتُما] دارید در حالی که امور مهم و بزرگی را (مصلحت عمومی مسلمین را) به تاخیر انداخته اید [اَرجَاتُما]
یعنی شما میخواهید من در این امر نظر شما را جویا شوم و بی عدالتی کنم در حالی که مصلحت عمومی جامعه در عدالت است.
2.شما در گذشته خدمات و خشم مقدس [نقمتما] اندکی داشتید در حالی که الان خیلی از قافله ی حق عقب افتاده اید [ارجاتما].
و اینکه کسی در گذشته خدمات و مجاهدت هایی داشته باشد دلیل نمی شود که امروز از عدالت و حق عبور کند.
🔶 أَلَا تُخْبِرَانِی أَیُّ شَیْءٍ کَانَ لَکُمَا فِیهِ حَقٌّ دَفَعْتُکُمَا عَنْهُ ، أَمْ أَیُّ قَسْمٍ اسْتَأْثَرْتُ عَلَیْکُمَا بِهِ،
به من بگویید که شما دو نفر در چه چیزی حق داشتید که من آن حق را از شما دفع کردم، یا در چه چیزی سهمی داشتید که من خودم را بر شما اولویت [استاثرت] دادم و شما به حقتان نرسیدید؟
🔻نکته:
یکی از روش های مهم امیرالمومنین برای مناظره با مخالفین ورود مصداقی (ای شیء) به امور است. مخالفین نوعا به طورکلی انتقاد میکنند "همه جا را فساد گرفته"
"همه مدیران فاسد هستند"
و... ولی وقتی بگوییم چند مدیر فاسد را نام ببرید، چند مورد از فسادها را بشمارید، او از موضع خود عقب نشینی میکند چون مصادیق فساد خیلی نیست.
🔶 أَمْ أَیُّ حَقٍّ رَفَعَهُ إِلَیَّ أَحَدٌ مِنَ الْمُسْلِمِینَ ضَعُفْتُ عَنْهُ، أَمْ جَهِلْتُهُ أَمْ أَخْطَأْتُ بَابَهُ؟
به من بگویید کدام پرونده قضایی و شکایتی [أَیُّ حَقٍّ] بودکه یکی از مسلمانان به من شکایت کرده باشد و من از پاسخ ، ناتوان مانده باشم که با شما دو نفر مشورت کنم؟ کدام سوال و شبهه بوده که من نسبت به آن جهل داشته باشم یا موضوع آن پرونده را نشناخته باشم و نیاز به مشورت با شما داشته باشم؟
مشورت جایی است که کسی چیزی را نداند و بعد از دیگران بخواهد در حالی که پیامبر فرمود: اَقضَکم علی، اَفقَهَکم علی،اَعلَمَکم علی.
خلفا بودند که مکرر درمانده میشدند و می گفتند: لَولا علیُُ لَهَلَک عُمر.
علاوه بر این امیراامومنین هیچ گاه مشورت را اختصاص به طلحه و زبیر ندادند و فرمودند اگر نیاز به مشورت بود من با همه مسلمانان مشورت میکنم.
در شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید دارد که امیرالممونین در پاسخ به ادعای طلحه و زبیر که گفتند شرط ما برای بیعت مشورت کردن با ما بود؛ فرمود استغفار کنید که به من دروغ میبندید. من هیچ گاه برای شما دو نفر حق اختصاصی قائل نبوده ام چرا که با عدالت مخالف است.
🔶 وَ اللَّهِ مَا کَانَتْ لِی فِی الْخِلَافَةِ رَغْبَةٌ
به خدا قسم من هیچ گاه به خلافت رغبت نداشتم.
اگر این شبهه پیش اید که خلافت وظیفه و حق امیرالمومنین بود چگونه حضرت میفرماید من در آن رغبت نداشتم؟
پاسخ: رغبت حضرت مربوط به قبل از فراهم شدن مقدمات است. تا وقتی که مقدمات انجام وظیفه فراهم نباشد حضرت حرص و طمعی به حکومت ندارد.
مقدمه و شرط خلافت اقبال عمومی است. همانطور که در خطبه شقشقیه فرمود:
《لَوْ لَا حُضُورُ الْحَاضِرِ وَ قِیَامُ الْحُجَّةِ بِوُجُودِ النَّاصِرِ وَ مَا أَخَذَ اللَّهُ عَلَى الْعُلَمَاء...》 اگر جمعیت حاضران نبود، اگر عده ای اعلام وفاداری و حمایت نمی کردند، اگر خدا از علما پیمان نگرفته بود که در مقابل پر خوری ظالم و گرسنگی مظلوم ساکت نمانیم؛ هیچ گاه حکومت را نمی پذیرفتم.
در ضمن حضرت پرده از حرص طلحه و زبیر به حکومت بر میدارد.
طبق نقل منابع تاریخی این دو نفر از زمان خلیفه دوم دنبال حکومت بودند ولی حکومت به عثمان رسید. انها با این تحلیل که دیگر 25 سال از خانه نشینی علی گذشته و مردم بعید است به سراغ او بروند مقدمات قتل عثمان را فراهم کردند و جزء سردستگان مخالفان عثمان شدند تا بعد خودشان را به عنوان خلیفه معرفی کنند .
ولی اقبال عمومی به سمت امیرالمومنین شد و انها از این امر ناراحت شدند.
🔶وَ لَا فِی الْوِلَایَةِ إِرْبَةٌ،
من به حکومت هیچ احتیاجی [اِربَه] نداشتم.
ما محتاج به حکومت عدل علوی هستیم ولی حضرت به حکومت احتیاج ندارد. اگرحکومت علی نبود دنیا هیچ گاه معنای عدالت ، انصاف و اقتدار را نمی چشید.
🔶 وَ لَکِنَّکُمْ دَعَوْتُمُونِی إِلَیْهَا وَ حَمَلْتُمُونِی عَلَیْهَا
شما مرا به حکومت دعوت کرده و مرا بر این امر حمل کردید.
شما مرا به این سمت کشیدید. اکنون مقابل من ایستاده اید چرا که زیاده خواهی در قلب شما شعله میکشد.
یکی از مهمترین عوامل انحراف امثال زبیر همین زیاده خواهی و حرص به حکومت است. حب جاه میتواند زبیر را که
"سیف الاسلام" بود ، در مقابل امیرالمومنین که "سیف الله" قرار دهد.
🔶فَلَمَّا أَفْضَتْ إِلَیَّ نَظَرْتُ إِلَى کِتَابِ اللَّهِ وَ مَا وَضَعَ لَنَا وَ أَمَرَنَا بِالْحُکْمِ بِهِ فَاتَّبَعْتُهُ
زمانی که حکومت به من رسید [افضَت] به قرآن نگاه کردم. در آنچه که بر ما واجب شده و احکامی که ما را به آن امر کرده. همه آن احکام و امور را تبعیت کردم.
🔶 وَ مَا اسْتَنَّ النَّبِیُّ (صلی الله علیه وآله) فَاقْتَدَیْتُهُ،
و آنچه سنت نبوی بود، به آن قتدا کردم.
🔶فَلَمْ أَحْتَجْ فِی ذَلِکَ إِلَى رَأْیِکُمَا وَ لَا رَأْیِ غَیْرِکُمَا،
در این سه روزی که از حکومت گذشته امر پیچیده ای پیش نیامده که نیاز به نظر شما و غیر شما داشته باشم.
🔶وَ لَا وَقَعَ حُکْمٌ جَهِلْتُهُ فَأَسْتَشِیرَکُمَا وَ إِخْوَانِی مِنَ الْمُسْلِمِینَ،
و در واقعه ی سختی قرار نگرفته ام که نیاز به مشورت با شما و دیگر برادران مسلمانم داشته باشم.
نکته مهم بحث مشورت آن است که امری بر انسان مشتبه شود که حکم یا موضوع آن را نشناسد و با مشورت به حکم برسد در حالی که احکام الهی را نمی شود به رای و نظرخواهی و مشورت گذاشت. نماز ،حجاب، عدالت واجب است. انها را نمیشود به رای گذاشت.
فرمود :شما میخواهید من در مورد عدالت با شما مشورت کنم ! در حالی که در قرآن و سنت نبوی کاملا حکم آن ثابت است و اصلا جای مشورت نیست.
🔶وَ لَوْ کَانَ ذَلِکَ لَمْ أَرْغَبْ عَنْکُمَا وَ لَا عَنْ غَیْرِکُمَا
و اگر چنین موضوع پیچیده ای پیش بیاید من از مشورت با شما و غیر شما رو بر نمیگردانم[اَرغبُ عن] و حتما مشورت میکنم.
حضرت میفرماید من مستبد و خود رای نیستم و همانند پیامبر که به مشورت اهمیت میداد من هم مشورت میکنم ولی نه در احکام الله.
حضرت به عبدالله بن عباس هم فرمود وظیفه شما مشورت دادن است و وظیفه من تصمیم گیری، اگر شما مشورت دادید و به هر دلیلی من مشورت شما را نپذیرفتم جای ناراحتی و گلایه نیست.
🔺 دغدغه اصلی طلحه و زبیر مال و رسیدن به منصب بود ولی از صراحت گویی میترسیدند یا خجالت میکشدند. و شبهه مشورت را پوششی برای در خواست خود طلب جاه و مقام قرار دادند.
🔶وَ أَمَّا مَا ذَکَرْتُمَا مِنْ أَمْرِ الْأُسْوَةِ،
واما آنچه که درمورد تقسیم بیت المال اشاره کردید.
" اسوه " در لغت به معنی مساوات است. واینکه ما در فارسی اسوه را به معنای پیشگام و الگو میدانیم .
طبق بیان آیت الله مکارم در مورد اسوه بودن پیامبر به این معنا است که: تلاش ما باید رسیدن و همطراز شدن با پیامبر باشد و کسی که بخواهد با پیامبر مساوی شود باید پشت سر او قدم بردارد.
🔶فَإِنَّ ذَلِکَ أَمْرٌ لَمْ أَحْکُمْ أَنَا فِیهِ بِرَأْیِی وَ لَا وَلِیتُهُ هَوًى مِنِّی،
این امر (تقسیم بیت المال) دست من نیست که طبق نظر خودم در آن عمل کنم. و من اجازه ی آن را ندارم که با هوای نفس آن را تقسیم کنم (چرا که آن امر خداست)
در آمد های بیت المال چند قسم است:
- خمس،
- زکات،
در این دوقسم امکان پرداخت کم و زیاد آن به نیازمندان هست
و حتی به غیر مسلمان هم به جهت ،
"مُؤلَفةُ قلوبِهِم " پرداخت میشود
اما این بخش از بیت المال که طلحه و زبیر دست روی آن گذاشته اند مربوط به اراضی خراجیه است.
اراضیه خراجیه به در آمد حاصل از زمین هایی گفته میشود که بعد از فتوحات اسلام مطابق قرار دادی بین صاحب آن زمین و حکومت اسلامی به بیت المال میرسد ودر آمد آن بسار زیاد بود و حکم آن بر خلاف خمس و زکات تقسیم به مساوات است.
که امام مطابق احکام الهی بر خلاف خلفای پیشین از پرداخت ناعادلانه آن بین خواص خودداری کردند.
🔶 بَلْ وَجَدْتُ أَنَا وَ أَنْتُمَا مَا جَاءَ بِهِ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله) قَدْ فُرِغَ مِنْهُ، فَلَمْ أَحْتَجْ إِلَیْکُمَا فِیمَا قَدْ فَرَغَ اللَّهُ مِنْ قَسْمِهِ وَ أَمْضَى فِیهِ حُکْمَهُ،
هم من هم شما دیدیم که پیامبر از احکام پرداخت بیت المال فارق شد. هیچ نیازی به شما ندارم در آن چیزی که خداوند از تقسیمش فارغ شده و حکمش را مهر و امضا کرده.
ابن ابی الحدید در اینجا جمله ای دارد که تعرضی است به اهل سنت:خلیفه اول روش پیامبر را پیش رفت ولی خلیفه دوم و سوم روش را عوض کردند.
چرا آن زمان کسی به ابی بکر اعتراض نکرد که چرا به مساوات تقسیم میکنی؟ چون مردم با دین اصلی آشنا بودند ولی کم کم و به آرامی در زمان دو خلیفه دیگر این تغییر و بدعت ها ایجاد شد. این انحراف به نحوی ایجاد شد که وقتی امام خواست به روش پیامبر و خلیفه اول عمل کند با اعتراض عده ای روبرو شد همانگونه که امیرالمومنین میفرمایند:
🔶فَإِنَّ هَذَا الدِّینَ قَدْ کَانَ أَسِیراً فِی أَیْدِی الْأَشْرَارِ یُعْمَلُ فِیهِ بِالْهَوَى
مدتهای طولانی این دین اسیر دست اشرار شده بود در آن با هوای نفس عمل میشده.
🔶فَلَیْسَ لَکُمَا وَ اللَّهِ عِنْدِی وَ لَا لِغَیْرِکُمَا فِی هَذَا عُتْبَى.
نه برای شما و نه برای دیگران جای عذر خواهی از طرف من نیست( من کار اشتباهی نکردم که بخواهم به خاطر آن عذر خواهی و طلب بخشش کنم)
من از کسانی هستم که سرزنش سرزنش کنندگان در من اثر نمیکند
به حضرت گفتند به سران قبایل سهم بیشتری از بیت المال بدهید
حضرت فرمودند هرگز چنین نمیکنم
گفتند در این صورت باشما میجنگند
فرمود: بجنگند مسئله ای نیست.
✅ باید توجه داشت، برای کار خود مبنا داشته باشیم و با وجود مخالفت دیگران بر کار خیرمان محکم بایستیم
🔶أَخَذَ اللَّهُ بِقُلُوبِنَا وَ قُلُوبِکُمْ إِلَى الْحَقِّ وَ أَلْهَمَنَا وَ إِیَّاکُمُ الصَّبْرَ.
خدا قلوب ما و شما را به سوی حق هدایت کند(این دعا در حقیقت کنایه ایست به طلحه و زبیر که از مسیر حق منحرف شده اند.)خداوند به من و شما صبر الهام کند.
«علی مع الحق و الحق مع علی»
صبر گاهی الهام شدنی است
پذیرش حق گاهی سخت است و باید از خدا برای پایداری در آن طلب صبر نمود.
همانطور که در مورد حق در حکمت 376َ آمده:
《إِنَّ الْحَقَّ ثَقِیلٌ مَرِیءٌ وَ إِنَّ الْبَاطِلَ خَفِیفٌ وَبِیء》همانا حق سنگین و تلخ است ولی شیرین و گوارا است.
ولی باطل ظاهری سبک و زیبا و باطن مسموم و وبا آلود دارد.
راه حق سختی دارد و باید در این مسیر استقامت نمودتا به پایان برسد.
🔶ثم قال (علیه السلام) رَحِمَ اللَّهُ رَجُلًا رَأَى حَقّاً فَأَعَانَ عَلَیْهِ، أَوْ رَأَى جَوْراً فَرَدَّهُ وَ کَانَ عَوْناً بِالْحَقِّ عَلَى صَاحِبِهِ.
رحمت به معنای توفیق در دنیا و پاداش در آخرت است.
خداوند رحمت کند کسی را که:
1⃣حق را ببیند و از او طرفداری نماید.
[رَأَى حَقّاً فَأَعَانَ عَلَیْهِ]
2⃣ظلم را ببیند و رد نماید.
[رَأَى جَوْراً فَرَدَّهُ]
3⃣اهل حق را یاری نماید.
[وَ کَانَ عَوْناً بِالْحَقِّ]
طلحه و زبیر حق را ببینید و طرفداری کنید وظلم را ببینید و ردکنید و یاریگر حق که همان علی است باشید.
اللهم انصُر علی من عادانا