موضوع خطبه: ١. اشاره به قرابت و جایگاه خاص امیر المومنین علیه السلام در نزد پیامبر صلیالله علیه و آله وسلم در ابتدای خطبه؛ ٢. بیان مطالبی مربوط به رحلت پیامبر صلیالله علیه وآله وسلم در بخش دوم؛ ٣.در انتها نکاتی در رابطه دشمنان اصلی حضرت یعنی معاویه و عمرو ابن عاص.
❇️با توجه به گزیده بودن نهج البلاغه سید رضی، در ابتدای این خطبه در کتاب" تمام نهجالبلاغه" قبل از این جملات این چنین آمده: «أَلَا وَ إِنَّ أَعْجَبَ الْعَجَبِ أَنَّ مُعَاوِیَةَ بْنَ أَبِی سُفْیَانَ الْأُمَوِیَّ وَ عَمْرَو بْنَ الْعَاصِ السَّهْمِیَّ یُحَرِّضَانِ النَّاسَ عَلَى طَلَبِ الدِّینِ بِزَعْمِهِمَا» عجیب تر از هر عجیب آن است که، امروز معاویه و عمروعاص قیام کردند و به زعم خود(خود را حق میدانند و مرا باطل) مردم شام رابه بهانه طلب دین علیه من میشوراند. بعد از این جملات است که حضرت جایگاه خود را توصیف میکند تا خود را از این اتهامات مبرا دارد:
💠وَ لَقَدْ عَلِمَ الْمُسْتَحْفَظُونَ مِنْ أَصْحَابِ مُحَمَّدٍ (صلی الله علیه وآله) أَنِّی لَمْ أَرُدَّ عَلَى اللَّهِ وَ لَا عَلَى رَسُولِهِ سَاعَةً قَطُّ، همهی کسانی که از اسرار با خبرند و از ابتدای رسالت با پیامبر همراه بودند [الْمُسْتَحْفَظُونَ مِنْ أَصْحَابِ مُحَمَّدٍ] میدانند من لحظه ای مخالفت با خدا و پیامبر را حتی اراده نکردم[لَمْ أَرُدَّ]
حضرت نه تنها مرتکب مخالفت و عصیان نشدند، بلکه حتی یک لحظه هم این خطا را نسبت به خدا وپیامبر اراده نکردند.
🔹منظور از (الْمُسْتَحْفَظُونَ/کسانی که حفظ کردند) از نگاه شارحان: ١. اصحاب سرّ(امثال مقداد و ابوذر و سلمان و...) ٢. تاریخ نگاران منصف و واقف به جایگاه حضرت. ٣. ابنابیالحدید معتقد است منظور از مستحفظون، خلفای سهگانه هستند و در ادامه میگوید علی علیه السلام در این جمله به اینکه ،خلفا حافظان دینند اشاره مینماید. تعصب نا بجا ابنابیالحدید باعث بروز چنین برداشت خطایی میشود که خلفا را حافظان دین بداند. این بخش از برداشت او که خلفا به جایگاه حضرت به خوبی واقف بودند(لَقَدْ عَلِمَ ) صحیح است همانگونه که در ابتدای خطبه شقشقیه در جریان سقیفه آمده که خلفا با وجود علم به جایگاه حضرت این ظلم را در حق ایشان روا داشتندو حق علی علیه السلام را غصب کردند.
در ضمن خود ابی الحدید نیز در شرح نهج البلاغه خود در رابطه با جریان شورای شش نفرهی عمر، که سرانجامش خلافت عثمان شد؛ به این حقیقت اشاره میکند که، هر بلایی که در طول تاریخ بر سر جامعه اسلامی آمد، از این شورا است. چطور کسانی که مسبب تشکیل این شورا بودند، حافظان دین قلمداد میشوند؟! خلفا به جایگاه حقیقی امیرالمؤمنین علی علیه السلام به خوبی واقف بودند. باید همه به جایی برسیم که حتی اراده مخالفت با خدا و پیامبر را نکنیم.
🔹جمله (أَنِّی لَمْ أَرُدَّ.....) کنایه ایست، به دیگرانی که در زمان حیات پیامبر بسیار با ایشان مخالفت کردند: جای جای تاریخ اسلام مخالفت این اشخاص با پیامبر و حتی احکام صریح قرآن وجود دارد؛ به عنوان مثال در جریان بشارت فتح مکه که از جانب پیامبر به مردم داده شد، خلیفه دوم به پیامبر عرض کرد:تو مگر نگفتی امسال مکه فتح میشود پس چرا نشد؟ (اتهام دروغگویی به پیامبر زد) حضرت فرمودند: من نگفتم امسال مکه فتح خواهد شد بلکه گفتم به زودی فتح خواهد شد. بعد از اینکه فتح مکه حاصل شد، پیامبر خلیفه دوم رافراخواند و وقوع فتح مکه را به او گوشزد کرد.
_این اشخاص برخلاف حضرت که لحظه ای حتی فکر مخالفت و عصیان نکردند، همیشه به مخالفت با احکام دین و پیامبر پرداختند و اگر جایی هم تبعیت کردند برای این بود که به دنبال سود شخصی بودند و امید داشتند که در آینده برایشان نفعی داشته باشد.
💠وَ لَقَدْ وَاسَیْتُهُ بِنَفْسِی فِی الْمَوَاطِنِ الَّتِی تَنْکُصُ فِیهَا الْأَبْطَالُ وَ تَتَأَخَّرُ فِیهَا الْأَقْدَامُ، نَجْدَةً أَکْرَمَنِی اللَّهُ بِهَا. من (علی) کسی هستم، در موقعیتی که شجاعان [الْأَبْطَالُ] فرار میکردند[تَنْکُصُ] و قدم ها رو به عقب برداشته میشد وفرار میکردند با جانم از پیامبر دفاع کردم[وَاسَیْتُهُ بِنَفْسِی] ، البته این شجاعت را خدا به من کرامت کرد. این شجاعت نعمت خدا به من بود. شریک دانستن دیگران با خود، مواسات است.[وَاسَیْتُهُ] حضرت قصدشان تعریف از خود نیست بلکه موقعیت اینگونه اقتضا میکند. [جْدَةً أَکْرَمَنِی اللَّهُ بِهَا.] شجاعت امیرالمومنین در جنگ احزاب و مبارزه با عبدِ وُد، در جریان احد وتنها نگذاشتن پیامبر، در جنگ خندق و..... نمایان است.
🔹ابن ابیالحدید معتزلی در اینجا بیان میدارد: این جمله فضیلتی است که تنها مختص امیرالمؤمنین علی علیه السلام است. یک مثال از شجاعت حضرت از زبان عبدالله بن مسعود در رابطه با جریان احد در پاسخ زید بن وهب است: 《اِنْهَزَمَ اَلنَّاسُ إِلاَّ عَلِیٌّ وَحْدَهُ وَ ثَابَ إِلَى رَسُولِ اَللَّهِ نَفَرٌ کَانَ أَوَّلَهُمْ عَاصِمُ بْنُ ثَابِتٍ وَ أَبُو دُجَانَةَ وَ سَهْلُ بْنُ حُنَیْفٍ وَ لَحِقَهُمْ طَلْحَةُ بْنُ عُبَیْدِ اَللَّهِ 》همه جز علی فرار کردند، سپس پنج نفر برگشتند از جمله عاصم ابن ثابت و أبو دجانة و سهل بن حنیف و.... 《فَقُلْتُ لَهُ فَأَیْنَ کَانَ أَبُو بَکْرٍ وَ عُمَرُ قَالَ کَانَا فِیمَنْ تَنَحَّى 》همچنین در پاسخ این سوال که عمر و ابوبکر کجا بودند؟ گفت: انها هم فرار کردند..
《فَقُلْتُ فَأَیْنَ کَانَ عُثْمَانُ قَالَ جَاءَ بَعْدَ ثَلاَثَةٍ مِنَ اَلْوَقْعَةِ فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ لَقَدْ ذَهَبْتَ فِیهَا عَرِیضَةٌ》وبعد سوال کرد:عثمان در این واقعه کجا بود؟ سه روز بعد از این واقعه تازه برگشت که پیامبر به او فرمودند :چه مسیر دوری رفته بودی. 《قُلْتُ فَأَیْنَ کُنْتَ أَنْتَ قَالَ فِیمَنْ تَنَحَّى》 خودت کجا بودی؟ گفت من هم فرار کرده بودم.
در ادامه راوی از شجاعت حضرت متعجب میشود و بیان میدارد: 《إِنَّ ثُبُوتَ عَلِیٍّ فِی ذَلِکَ اَلْمَقَامِ لَعَجَبٌ》ایستادگی علی در این جنگ چقدر عجیب است. 《قَالَ إِنْ تَعْجَبُ مِنْهُ فَقَدْ تَعَجَّبَتِ الْمَلَائِکَةُ》 تعجب تو وقتی که ملائکه هم از این کار علی متعجب شدند به جاست.《 أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّ جَبْرَئِیلَ قَالَ فِی ذَلِکَ اَلْیَوْمِ وَ هُوَ یَعْرُجُ إِلَى اَلسَّمَاءِ لاَ سَیْفَ إِلاَّ ذُو اَلْفَقَارِ وَ لاَ فَتَى إِلاَّ عَلِیٌّ》 در همین جریان احد بود که جبرئیل فریاد زد لا فتی الا علی لا سیف الا ذوالفقار.
_ در چنین شرایطی که همه فرار کردند آن هم به نحوی که برخی سه روز بعد بازگشتند، امیرالمؤمنین علی علیه السلام میماند و شجاعانه مبارزه میکنند.
با و جود این همه فضائل امیرالمومنین و اینکه شصت سال در راه اسلام شمشیر از دست حضرت رها نشد، معاویه تازه مسلمان که به اجبار اسلام آورده و مکرر بیان میکند که من میخواهم نام پیامبر را از مأذنه پایین بکشم، اینچنین مردم را برعلیه اومیشوراند. دروغ هایی که معاویه با رسانه ترویج میکرد مردم شام باور میکردند و معاویه را حق و علی را باطل میدانستند.
حضرت در ادامه با اشاره به چگونگی رحلت پیامبر و قرابت خود در آن زمان به پیامبر بار دیگر جایگاه خود را در نزد پیامبر نسبت به سایر صحابی گوشزد مینماید تا این مکر معاویه و عمروبن عاص را دفع نماید:
💠وَ لَقَدْ قُبِضَ رَسُولُ اللَّهِ وَ إِنَّ رَأْسَهُ لَعَلَى صَدْرِی وَ لَقَدْ سَالَتْ نَفْسُهُ فِی کَفِّی، فَأَمْرَرْتُهَا عَلَى وَجْهِی، پیغمبر اکرم قبض روح شد درحالی که سر او بر سینه من بود و وقتی خون او بر کف دستم ریخت[سَالَتْ نَفْسُهُ] کف دستم را به صورتم کشیدم[فَأَمْرَرْتُهَا] (معنای ظاهری)
اما معنای دیگر جمله : دیدم روح پیامبر را که از بدن جدا شد چون سر پیامبر بر دستانم بود این روح با دستان من مماس شد و من به نشانه تبرک این دست هارا به صورت کشیدم. دیدن ملائکه و شنیدن صدای ناله شیطان و در اینجاروح پیامبر برای امیرالمؤمنین با این همه فضائل امری بدیهی است.
💠وَ لَقَدْ وُلِّیتُ غُسْلَهُ وَ الْمَلَائِکَةُ أَعْوَانِی، من کسی هستم که پیامبر مسئولیت غسل خود را برعهده من گذاشت، در حالی که ملائکه در این کار یاور من بودند.
🔹اگر خلفا و معاویه و دیگران جایگاه امیرالمؤمنین را نزد پیامبر داشتند این مسئولیت بر عهده آنها قرار میگرفت. جایگاه حضرت نه تنها مختص به زمان حیات پیامبر نیست بلکه بعد از رحلت ایشان نیز ادامه دارد.
🔹در بحار مجلسی روایت است از وجود رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ که اینچنین وصیت فرمودند: 《یَا عَلِیُّ أَ ضَمِنْتَ دَیْنِی تَقْضِیهِ عَنِّی》آیا ضمانت میدهی دیون واماناتی که نزد من هست را به صاحبانشان بر گردانی. 《قَالَ نعم: قَالَ اَللَّهُمَّ فَاشْهَدْ》خدایا تو شاهد باش که علی این مسئولیت را پذیرفت. 《ثُمَّ قَالَ یَا عَلِیُّ تُغَسِّلُنِی وَ لاَ یُغَسِّلُنِی غَیْرُکَ فَیَعْمَى بَصَرُهُ 》سپس فرمود: علی جان مرا غسل بده، کسی غیر از تو حق ندارد مرا غسل دهد، چرا که چشم او کور میشود... 《قَالَ عَلِیٌّ فَکَیْفَ أَقْوَى عَلَیْکَ وَحْدِی》امام علی فرمود: من چگونه به تنهایی این کار را انجام دهم؟ 《 قَالَ یُعِینُکَ جَبْرَئِیلُ وَ مِیکَائِیلُ وَ إِسْرَافِیلُ وَ مَلَکُ اَلْمَوْتِ وَ إِسْمَاعِیلُ صَاحِبُ اَلسَّمَاءِ اَلدُّنْیَا》در این کار جبرئیل ، میکائیل و اسرافیل و...تو را یاری میدهند.
💠ضَجَّتِ الدَّارُ وَ الْأَفْنِیَةُ، در حالی که ضجه و نالهی درون خانه و بیرون خانه را میشنیدم.
🔹یک تعبیر این است که اهل خانه و خارج آن در فراق پیامبر میگریستند که این بدیهی است و مردم تا مدتها بعد هم ضجه میزدند ولی تعبیری که از ظاهر کلام بر میآید این است که در و دیوار خانه نیز میگریستند. همانگونه که در مورد اُستُن حنانه آمده، که پیامبر هنگام سخنرانی در مسجد بر این تکه چوب خشک شده مینشستند ، بعد از مدتی یاران منبری تدارک دیدند؛ که وقتی حضرت بر آن به سخنرانی پرداختند، صدای ناله این استن بلند شد و پیامبر از منبر پایین آمدند، آن را در آغوش گرفته و آن را آرام کردند و فرمودند: اگر آن را آرام نمیکردم تا قیامت از فراغ من ناله سر میداد.
💠مَلَأٌ یَهْبِطُ وَ مَلَأٌ یَعْرُجُ وَ مَا فَارَقَتْ سَمْعِی هَیْنَمَةٌ، گروهی از ملائکه نازل میشدند و گروهی عروج میکردند، گوش من لحظه ای از همهمه انها خاموش نشد. حضرت رفت وآمد ملائکه را میدید و صدایشان را می شنید.
💠مِنْهُمْ یُصَلُّونَ عَلَیْهِ حَتَّى وَارَیْنَاهُ فِی ضَرِیحِهِ. ملائکه بر پیامبر نماز خوانده و درود و صلوات بر او میفرستادند.(هر دومعنا برای یصلون صحیح است) تا اینکه پیامبر را در ضریح دفن کردیم. (ضریح در معنای لغوی به معنای شکافی است که در زمین ایجاد میشود. همان قبر)
در این بخش امیر المومنین بر علیه همه کسانی که غصب خلافت کردند استشهاد میکند:
💠فَمَنْ ذَا أَحَقُّ بِهِ مِنِّی حَیّاً وَ مَیِّتاً؟ چه کسی از من به پیامبر چه در حالت حیات چه در ممات سزاوارتر است. در جریان جنگ خیبر پیامبر فرمودند:فردا علم را به دست کسی میدهم که او از خدا راضی است، خدا از او راضی است. در شب لیلة المبیت حضرت با این تصور که بناست حتما کشته شوند در جای پیامبر خوابیدند. این موارد در زمان حیات پیامبر بود، بعد از رحلت ایشان نیز همه امور مربوط به پیامبر به ایشان واگذار میشد.
❇️جریان رحلت پیامبر مقدمات و موخرات فراوانی دارد از جمله نکاتی که به صورت خلاصه در زیر به آنها اشاره میشود: بعداز رحلت پیامبر ابوبکر در مدینه حضور نداشت، خلیفه دوم به قصد غصب خلافت واینکه اگر در نبود ابوبکر تعلل کند علی به خلافت میرسد این شایعه را بین مردم پخش کرد که هر کسی بگوید پیامبر از دنیا رفته او را میکشم چراکه پیامبر از دنیا نرفته بلکه عروج کرده اند و مردم با وجود اینکه جنازه پیامبر در مقابل دیدگانشان بود باز هم این سخن را باور کردند و با این شایعه زمان کافی برای بازگشت ابوبکر فراهم شد، وقتی ابوبکر بازگشت همه گفته های عمر را کتمان کرد و اذعان داشت که پیامبر هم مانند هر انسان عادی دیگری از دنیا رفته اند . او رفت ولی دین او باقی است، عمر هم با وجود اینکه خود این شایعه را بهراه انداخته بود، سخنان ابوبکر را تایید کرد.
🔹پیامبر برای جلوگیری از غصب خلافت در روزهای آخر عمرشان فرمودند: خدا لعنت کند کسی که از سپاه اسامه تخلف کند. ولی با این حال این اشخاص به سپاه اسامه نپیوستند.
حدیث قرطاس: پیامبر در روزهای پایانی عمر خود در خواست کتف شتر یا کاغذی کردند، تا وصیتشان در مورد جانشینی بعد از خود را بر آن مکتوب نمایند که امت بعد از ایشان گمراه نشوند 《ایتونی بکتف أکتب لکم فیه کتابا لن تضلوا بعدی ولن تختلفوا بعدی》 در روایت از ابن عباس آمده : «فمنعهم فرعون هذه الامة فقال: (إن رسول الله یهجر)» فرعون این امت مانع این کار شد و گفت که پیامبر هذیان میگوید. عمر در مورد پیامبری که قرآن درمورد او میفرماید «وَمَا یَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى إن هو الّا وحیٌ یوحی» این گونه بیان میدارد که این مرد هذیان میگوید.
همچنین در ادامه ی روایت ابن عباس در مورد پنجشنبه ای که این اتفاق افتاد این چنین میگوید: «یوم الخمیس و ما یوم الخمیس» چه میدانید آن پنجشنبه چه روز تلخی بود. در ادامه روایت است که: «فغضب رسول الله صلى الله علیه وآله وقال:إنی أراکم تخالفونی وأنا حی، فکیف بعد موتی؟» پیامبر صلی الله علیه و آله به شدت عصبانی شدند و فرمودند:حال که من زنده ام وشما را میبینم اینگونه با من مخالفت میکنید.،وقتی که از دنیا رفتم چگونه خواهید بود؟ در روایت بعد از اینکه جلسه خلوت میشود از ابن عباس سوال میشود منظور از فرعون امت چه کسی است که او نام خلیفه دوم را درخفا در گوش او ذکر میکند.
🔹 پیامبر روز دوشنبه از دنیا رفتند و مردم دراین فاصله مکرر به عیادت پیامبر میآمدند یکی از این دیدارها که مطرح است گفت و گوی ابوبکر با پیامبر است: «دَخَلَ أَبُو بَکْرٍ عَلَى اَلنَّبِیِّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ...... وقَالَ أَبُو بَکْرٍ فَمَنْ یَلِی غُسْلَکَ قَالَ رِجَالُ أَهْلِ بَیْتِی اَلْأَدْنَى فَالْأَدْنَى قَالَ فَفِیمَ نُکَفِّنُکَ قَالَ فِی ثِیَابِی [بِثِیَابِی] هَذِهِ اَلَّتِی عَلَیَّ أَوْ فِی حُلَّةٍ یَمَانِیَّةٍ خَزٍّ أَوْ فِی بَیَاضِ مِصْرَ و....قَالَ أَبُو بَکْرٍ فَمَنْ یَدْخُلُ قَبْرَکَ قَالَ اَلْأَدْنَى فَالْأَدْنَى مِنْ أَهْلِ بَیْتِی و...... » - ابوبکر گفت :چه کسی متولی غسلتان است؟ فرمودند: کسی از اهل بیتم. - در چه چیزی کفنتان کنیم؟ پیامبر دو تا از لباس هایشان را به او نشان دادند. -چه کسی داخل قبر شما بشود؟ فرمود: نزدیکترین نزدیکان من و گفت و گو به همین شکل ادامه دارد.....
ابن ابی الحدید در رابطه با سوالات ابوبکر در این ملاقات میگوید: این چه سوالاتی است؟ چرا نپرسیدی چه کسی بعد شما حاکم می شود؟ این موضوع خیلی مهمتر است تا در چه لباسی کفن بشود.
🔺نکته اول : در پاسخ به ابن ابی الحدید: خلفای شما این سوال مهم را نپرسیدند و در مقابل وقت خود را صرف این سوالات بیهوده نمودند. نکته دوم : خود را به راه دیگری نزنید و نگویید: پیامبر نمیدانست و معرفی نکرد! چطور ممکن است شما به عنوان یک انسان عادی اهمیت این موضوع را بدانی ولی پیامبر متوجه اهمیت آن نباشند؟! پیامبر مکرر این مساله را مطرح کردند ولی هر بار همین خلفا به نحوی مانع شدند.
تلخترین روز های عمر پیامبر همین روزهای پایانی است. در مقابل دیدگان پیامبر این حق را غصب می کنند.
🔹برخی از افراد فرصت طلب هستند که در هر موقعیتی به دنبال سود خود هستند. مغیره بن شعبه که جزو سران منافقین و مخالفین هست، یکی از آنهاست : او در هنگام تدفین پیامبر در آخرین لحظات که سنگ لحد را میگذاشتندو امیرالمومنین از حضور آنها در قبر ممانعت کردند، انگشتر خود را در قبر انداخت و خواست تا وارد قبر شود و آن را بردارد که امام علی علیه السلام جلوی اورا گرفت و فرد دیگری را برای اینکار به داخل قبر فرستاد. وقتی از ایشان علت را پرسیدند، فرمود: او میخواست آخرین نفری باشد که از قبر پیامبر بالا آمده و با این کار نسبت به دیگران امتیازی به دست بیاورد.
💠فَانْفُذُوا عَلَى بَصَائِرِکُمْ وَ لْتَصْدُقْ نِیَّاتُکُمْ فِی جِهَادِ عَدُوِّکُمْ. ای مردم کوفه و بصره، ای شیعیان من حرکت کنید ولی از روی بینایی و با بصیرت، شما باید در جهاد با دشمن، صدق نیت داشته باشید.
با کار رسانه ای چشمان شما را بر واقعیت نبندند، همانگونه که معاویه ادای خلیفه مسلمین را در میآورد و مردم را فریب میداد.
🔹به تعبیر شهید آوینی شیپور جنگ که نواخته شود نامردها در میروند. ثابت بودن در جهاد و مبارزه با دشمن، فقط به شرط صدق نیت امکان پذیر است. در این لحظات سخت است که دوست و دشمن مشخص میشود.
🔹امام حسین علیه السلام: «اِنَّ النّاسَ عَبیدُ الدُّنْیا وَ الدِّینُ لَعْقٌ عَلى اَلْسِنَتِهِمْ یَحوطونَهُ ما دَرَّتْمَعائِشُهُمْ فَاِذا مُحِّصوا بِالْبَلاءِ قَلَّ الدَّیّانونَ؛» به راستى که مردم بنده دنیا هستند و دین لقلقه زبان آنهاست، تا جایى که دین وسیله زندگى آنهاست، دین دارند و چون در معرض امتحان قرار گیرند، دینداران کم مى شوند.
💠فَوَالَّذِی لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ إِنِّی لَعَلَى جَادَّةِ الْحَقِّ، وَ إِنَّهُمْ لَعَلَى مَزَلَّةِ الْبَاطِلِ. به خدایی که جز او خدایی نیست قسم میخورم، من بر جاده حق هستم و معاویه و پیروانش لغزشگاه باطل هستند .
امیر المومنین مسلط بر جاده ی حق است؛ خود حضرت جاده حق است که پیروانش در آن حرکت میکنند. حق جاده و مسیر است ابتدا و انتها و مقصدی دارد، ولی باطل جاده ندارد و لغزشگاهی بیهوده و عبث است.
💠أَقُولُ مَا تَسْمَعُونَ وَ أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ لِی وَ لَکُمْ. آنچه را باید به گوش شما رساندم وبرای خودم و شما طلب بخشش میکنم.
اللهم اکرمنا بنور الفهم
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیانثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
علی جان!
یک حاجی در طواف داری به دهان/ یک حیدر در مصاف داری به دهان/ یک تیغ دو دم به دست داری آقا/ یک تیغ دو دم غلاف داری به دهان/
﷽ شرح خطبه ها
۱۴۰۱/۱۱/۲۶ - ۲۴رجب
💢 خطبه ۱۹۷💢
کتاب فیض الاسلام ۱۸۷
موضوع خطبه:
١. اشاره به قرابت و جایگاه خاص امیر المومنین علیه السلام در نزد پیامبر صلیالله علیه و آله وسلم در ابتدای خطبه؛
٢. بیان مطالبی مربوط به رحلت پیامبر صلیالله علیه وآله وسلم در بخش دوم؛
٣.در انتها نکاتی در رابطه دشمنان اصلی حضرت یعنی معاویه و عمرو ابن عاص.
❇️با توجه به گزیده بودن نهج البلاغه سید رضی، در ابتدای این خطبه در کتاب" تمام نهجالبلاغه" قبل از این جملات این چنین آمده:
«أَلَا وَ إِنَّ أَعْجَبَ الْعَجَبِ أَنَّ مُعَاوِیَةَ بْنَ أَبِی سُفْیَانَ الْأُمَوِیَّ وَ عَمْرَو بْنَ الْعَاصِ السَّهْمِیَّ یُحَرِّضَانِ النَّاسَ عَلَى طَلَبِ الدِّینِ بِزَعْمِهِمَا»
عجیب تر از هر عجیب آن است که، امروز معاویه و عمروعاص قیام کردند و به زعم خود(خود را حق میدانند و مرا باطل) مردم شام رابه بهانه طلب دین علیه من میشوراند.
بعد از این جملات است که حضرت جایگاه خود را توصیف میکند تا خود را از این اتهامات مبرا دارد:
💠وَ لَقَدْ عَلِمَ الْمُسْتَحْفَظُونَ مِنْ أَصْحَابِ مُحَمَّدٍ (صلی الله علیه وآله) أَنِّی لَمْ أَرُدَّ عَلَى اللَّهِ وَ لَا عَلَى رَسُولِهِ سَاعَةً قَطُّ،
همهی کسانی که از اسرار با خبرند و از ابتدای رسالت با پیامبر همراه بودند [الْمُسْتَحْفَظُونَ مِنْ أَصْحَابِ مُحَمَّدٍ] میدانند من لحظه ای مخالفت با خدا و پیامبر را حتی اراده نکردم[لَمْ أَرُدَّ]
حضرت نه تنها مرتکب مخالفت و عصیان نشدند، بلکه حتی یک لحظه هم این خطا را نسبت به خدا وپیامبر اراده نکردند.
🔹منظور از (الْمُسْتَحْفَظُونَ/کسانی که حفظ کردند) از نگاه شارحان:
١. اصحاب سرّ(امثال مقداد و ابوذر و سلمان و...)
٢. تاریخ نگاران منصف و واقف به جایگاه حضرت.
٣. ابنابیالحدید معتقد است منظور از مستحفظون، خلفای سهگانه هستند و در ادامه میگوید علی علیه السلام در این جمله به اینکه ،خلفا حافظان دینند اشاره مینماید.
تعصب نا بجا ابنابیالحدید باعث بروز چنین برداشت خطایی میشود که خلفا را حافظان دین بداند.
این بخش از برداشت او که خلفا به جایگاه حضرت به خوبی واقف بودند(لَقَدْ عَلِمَ ) صحیح است همانگونه که در ابتدای خطبه شقشقیه در جریان سقیفه آمده که خلفا با وجود علم به جایگاه حضرت این ظلم را در حق ایشان روا داشتندو حق علی علیه السلام را غصب کردند.
در ضمن خود ابی الحدید نیز در شرح نهج البلاغه خود در رابطه با جریان شورای شش نفرهی عمر، که سرانجامش خلافت عثمان شد؛ به این حقیقت اشاره میکند که، هر بلایی که در طول تاریخ بر سر جامعه اسلامی آمد، از این شورا است.
چطور کسانی که مسبب تشکیل این شورا بودند، حافظان دین قلمداد میشوند؟!
خلفا به جایگاه حقیقی امیرالمؤمنین علی علیه السلام به خوبی واقف بودند.
باید همه به جایی برسیم که حتی اراده مخالفت با خدا و پیامبر را نکنیم.
🔹جمله (أَنِّی لَمْ أَرُدَّ.....) کنایه ایست، به دیگرانی که در زمان حیات پیامبر بسیار با ایشان مخالفت کردند:
جای جای تاریخ اسلام مخالفت این اشخاص با پیامبر و حتی احکام صریح قرآن وجود دارد؛ به عنوان مثال در جریان بشارت فتح مکه که از جانب پیامبر به مردم داده شد، خلیفه دوم به پیامبر عرض کرد:تو مگر نگفتی امسال مکه فتح میشود پس چرا نشد؟ (اتهام دروغگویی به پیامبر زد) حضرت فرمودند: من نگفتم امسال مکه فتح خواهد شد بلکه گفتم به زودی فتح خواهد شد. بعد از اینکه فتح مکه حاصل شد، پیامبر خلیفه دوم رافراخواند و وقوع فتح مکه را به او گوشزد کرد.
_این اشخاص برخلاف حضرت که لحظه ای حتی فکر مخالفت و عصیان نکردند، همیشه به مخالفت با احکام دین و پیامبر پرداختند و اگر جایی هم تبعیت کردند برای این بود که به دنبال سود شخصی بودند و امید داشتند که در آینده برایشان نفعی داشته باشد.
💠وَ لَقَدْ وَاسَیْتُهُ بِنَفْسِی فِی الْمَوَاطِنِ الَّتِی تَنْکُصُ فِیهَا الْأَبْطَالُ وَ تَتَأَخَّرُ فِیهَا الْأَقْدَامُ، نَجْدَةً أَکْرَمَنِی اللَّهُ بِهَا.
من (علی) کسی هستم، در موقعیتی که شجاعان [الْأَبْطَالُ] فرار میکردند[تَنْکُصُ] و قدم ها رو به عقب برداشته میشد وفرار میکردند با جانم از پیامبر دفاع کردم[وَاسَیْتُهُ بِنَفْسِی] ، البته این شجاعت را خدا به من کرامت کرد. این شجاعت نعمت خدا به من بود.
شریک دانستن دیگران با خود، مواسات است.[وَاسَیْتُهُ]
حضرت قصدشان تعریف از خود نیست بلکه موقعیت اینگونه اقتضا میکند. [جْدَةً أَکْرَمَنِی اللَّهُ بِهَا.]
شجاعت امیرالمومنین در جنگ احزاب و مبارزه با عبدِ وُد، در جریان احد وتنها نگذاشتن پیامبر، در جنگ خندق و..... نمایان است.
🔹ابن ابیالحدید معتزلی در اینجا بیان میدارد: این جمله فضیلتی است که تنها مختص امیرالمؤمنین علی علیه السلام است.
یک مثال از شجاعت حضرت از زبان عبدالله بن مسعود در رابطه با جریان احد در پاسخ زید بن وهب است:
《اِنْهَزَمَ اَلنَّاسُ إِلاَّ عَلِیٌّ وَحْدَهُ وَ ثَابَ إِلَى رَسُولِ اَللَّهِ نَفَرٌ کَانَ أَوَّلَهُمْ عَاصِمُ بْنُ ثَابِتٍ وَ أَبُو دُجَانَةَ وَ سَهْلُ بْنُ حُنَیْفٍ وَ لَحِقَهُمْ طَلْحَةُ بْنُ عُبَیْدِ اَللَّهِ 》همه جز علی فرار کردند، سپس پنج نفر برگشتند از جمله عاصم ابن ثابت و أبو دجانة و سهل بن حنیف و.... 《فَقُلْتُ لَهُ فَأَیْنَ کَانَ أَبُو بَکْرٍ وَ عُمَرُ قَالَ کَانَا فِیمَنْ تَنَحَّى 》همچنین در پاسخ این سوال که عمر و ابوبکر کجا بودند؟ گفت: انها هم فرار کردند..
《فَقُلْتُ فَأَیْنَ کَانَ عُثْمَانُ قَالَ جَاءَ بَعْدَ ثَلاَثَةٍ مِنَ اَلْوَقْعَةِ فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ لَقَدْ ذَهَبْتَ فِیهَا عَرِیضَةٌ》وبعد سوال کرد:عثمان در این واقعه کجا بود؟ سه روز بعد از این واقعه تازه برگشت که پیامبر به او فرمودند :چه مسیر دوری رفته بودی.
《قُلْتُ فَأَیْنَ کُنْتَ أَنْتَ قَالَ فِیمَنْ تَنَحَّى》 خودت کجا بودی؟ گفت من هم فرار کرده بودم.
در ادامه راوی از شجاعت حضرت متعجب میشود و بیان میدارد: 《إِنَّ ثُبُوتَ عَلِیٍّ فِی ذَلِکَ اَلْمَقَامِ لَعَجَبٌ》ایستادگی علی در این جنگ چقدر عجیب است.
《قَالَ إِنْ تَعْجَبُ مِنْهُ فَقَدْ تَعَجَّبَتِ الْمَلَائِکَةُ》 تعجب تو وقتی که ملائکه هم از این کار علی متعجب شدند به جاست.《 أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّ جَبْرَئِیلَ قَالَ فِی ذَلِکَ اَلْیَوْمِ وَ هُوَ یَعْرُجُ إِلَى اَلسَّمَاءِ لاَ سَیْفَ إِلاَّ ذُو اَلْفَقَارِ وَ لاَ فَتَى إِلاَّ عَلِیٌّ》 در همین جریان احد بود که جبرئیل فریاد زد لا فتی الا علی لا سیف الا ذوالفقار.
_ در چنین شرایطی که همه فرار کردند آن هم به نحوی که برخی سه روز بعد بازگشتند، امیرالمؤمنین علی علیه السلام میماند و شجاعانه مبارزه میکنند.
با و جود این همه فضائل امیرالمومنین و اینکه شصت سال در راه اسلام شمشیر از دست حضرت رها نشد، معاویه تازه مسلمان که به اجبار اسلام آورده و مکرر بیان میکند که من میخواهم نام پیامبر را از مأذنه پایین بکشم، اینچنین مردم را برعلیه اومیشوراند.
دروغ هایی که معاویه با رسانه ترویج میکرد مردم شام باور میکردند و معاویه را حق و علی را باطل میدانستند.
حضرت در ادامه با اشاره به چگونگی رحلت پیامبر و قرابت خود در آن زمان به پیامبر بار دیگر جایگاه خود را در نزد پیامبر نسبت به سایر صحابی گوشزد مینماید تا این مکر معاویه و عمروبن عاص را دفع نماید:
💠وَ لَقَدْ قُبِضَ رَسُولُ اللَّهِ وَ إِنَّ رَأْسَهُ لَعَلَى صَدْرِی وَ لَقَدْ سَالَتْ نَفْسُهُ فِی کَفِّی، فَأَمْرَرْتُهَا عَلَى وَجْهِی،
پیغمبر اکرم قبض روح شد درحالی که سر او بر سینه من بود و وقتی خون او بر کف دستم ریخت[سَالَتْ نَفْسُهُ] کف دستم را به صورتم کشیدم[فَأَمْرَرْتُهَا] (معنای ظاهری)
اما معنای دیگر جمله : دیدم روح پیامبر را که از بدن جدا شد چون سر پیامبر بر دستانم بود این روح با دستان من مماس شد و من به نشانه تبرک این دست هارا به صورت کشیدم.
دیدن ملائکه و شنیدن صدای ناله شیطان و در اینجاروح پیامبر برای امیرالمؤمنین با این همه فضائل امری بدیهی است.
💠وَ لَقَدْ وُلِّیتُ غُسْلَهُ وَ الْمَلَائِکَةُ أَعْوَانِی،
من کسی هستم که پیامبر مسئولیت غسل خود را برعهده من گذاشت، در حالی که ملائکه در این کار یاور من بودند.
🔹اگر خلفا و معاویه و دیگران جایگاه امیرالمؤمنین را نزد پیامبر داشتند این مسئولیت بر عهده آنها قرار میگرفت.
جایگاه حضرت نه تنها مختص به زمان حیات پیامبر نیست بلکه بعد از رحلت ایشان نیز ادامه دارد.
🔹در بحار مجلسی روایت است از وجود رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ که اینچنین وصیت فرمودند: 《یَا عَلِیُّ أَ ضَمِنْتَ دَیْنِی تَقْضِیهِ عَنِّی》آیا ضمانت میدهی دیون واماناتی که نزد من هست را به صاحبانشان بر گردانی.
《قَالَ نعم: قَالَ اَللَّهُمَّ فَاشْهَدْ》خدایا تو شاهد باش که علی این مسئولیت را پذیرفت. 《ثُمَّ قَالَ یَا عَلِیُّ تُغَسِّلُنِی وَ لاَ یُغَسِّلُنِی غَیْرُکَ فَیَعْمَى بَصَرُهُ 》سپس فرمود: علی جان مرا غسل بده، کسی غیر از تو حق ندارد مرا غسل دهد، چرا که چشم او کور میشود...
《قَالَ عَلِیٌّ فَکَیْفَ أَقْوَى عَلَیْکَ وَحْدِی》امام علی فرمود: من چگونه به تنهایی این کار را انجام دهم؟
《 قَالَ یُعِینُکَ جَبْرَئِیلُ وَ مِیکَائِیلُ وَ إِسْرَافِیلُ وَ مَلَکُ اَلْمَوْتِ وَ إِسْمَاعِیلُ صَاحِبُ اَلسَّمَاءِ اَلدُّنْیَا》در این کار جبرئیل ، میکائیل و اسرافیل و...تو را یاری میدهند.
💠ضَجَّتِ الدَّارُ وَ الْأَفْنِیَةُ،
در حالی که ضجه و نالهی درون خانه و بیرون خانه را میشنیدم.
🔹یک تعبیر این است که اهل خانه و خارج آن در فراق پیامبر میگریستند که این بدیهی است و مردم تا مدتها بعد هم ضجه میزدند ولی تعبیری که از ظاهر کلام بر میآید این است که در و دیوار خانه نیز میگریستند.
همانگونه که در مورد اُستُن حنانه آمده، که پیامبر هنگام سخنرانی در مسجد بر این تکه چوب خشک شده مینشستند ، بعد از مدتی یاران منبری تدارک دیدند؛ که وقتی حضرت بر آن به سخنرانی پرداختند، صدای ناله این استن بلند شد و پیامبر از منبر پایین آمدند، آن را در آغوش گرفته و آن را آرام کردند و فرمودند: اگر آن را آرام نمیکردم تا قیامت از فراغ من ناله سر میداد.
💠مَلَأٌ یَهْبِطُ وَ مَلَأٌ یَعْرُجُ وَ مَا فَارَقَتْ سَمْعِی هَیْنَمَةٌ،
گروهی از ملائکه نازل میشدند و گروهی عروج میکردند، گوش من لحظه ای از همهمه انها خاموش نشد.
حضرت رفت وآمد ملائکه را میدید و صدایشان را می شنید.
💠مِنْهُمْ یُصَلُّونَ عَلَیْهِ حَتَّى وَارَیْنَاهُ فِی ضَرِیحِهِ.
ملائکه بر پیامبر نماز خوانده و درود و صلوات بر او میفرستادند.(هر دومعنا برای یصلون صحیح است) تا اینکه پیامبر را در ضریح دفن کردیم.
(ضریح در معنای لغوی به معنای شکافی است که در زمین ایجاد میشود. همان قبر)
در این بخش امیر المومنین بر علیه همه کسانی که غصب خلافت کردند استشهاد میکند:
💠فَمَنْ ذَا أَحَقُّ بِهِ مِنِّی حَیّاً وَ مَیِّتاً؟
چه کسی از من به پیامبر چه در حالت حیات چه در ممات سزاوارتر است.
در جریان جنگ خیبر پیامبر فرمودند:فردا علم را به دست کسی میدهم که او از خدا راضی است، خدا از او راضی است.
در شب لیلة المبیت حضرت با این تصور که بناست حتما کشته شوند در جای پیامبر خوابیدند.
این موارد در زمان حیات پیامبر بود، بعد از رحلت ایشان نیز همه امور مربوط به پیامبر به ایشان واگذار میشد.
❇️جریان رحلت پیامبر مقدمات و موخرات فراوانی دارد از جمله نکاتی که به صورت خلاصه در زیر به آنها اشاره میشود:
بعداز رحلت پیامبر ابوبکر در مدینه حضور نداشت، خلیفه دوم
به قصد غصب خلافت واینکه اگر در نبود ابوبکر تعلل کند علی به خلافت میرسد این شایعه را بین مردم پخش کرد که هر کسی بگوید پیامبر از دنیا رفته او را میکشم چراکه پیامبر از دنیا نرفته بلکه عروج کرده اند و مردم با وجود اینکه جنازه پیامبر در مقابل دیدگانشان بود باز هم این سخن را باور کردند و با این شایعه زمان کافی برای بازگشت ابوبکر فراهم شد، وقتی ابوبکر بازگشت همه گفته های عمر را کتمان کرد و اذعان داشت که پیامبر هم مانند هر انسان عادی دیگری از دنیا رفته اند .
او رفت ولی دین او باقی است، عمر هم با وجود اینکه خود این شایعه را بهراه انداخته بود، سخنان ابوبکر را تایید کرد.
🔹پیامبر برای جلوگیری از غصب خلافت در روزهای آخر عمرشان فرمودند: خدا لعنت کند کسی که از سپاه اسامه تخلف کند. ولی با این حال این اشخاص به سپاه اسامه نپیوستند.
حدیث قرطاس: پیامبر در روزهای پایانی عمر خود در خواست کتف شتر یا کاغذی کردند، تا وصیتشان در مورد جانشینی بعد از خود را بر آن مکتوب نمایند که امت بعد از ایشان گمراه نشوند
《ایتونی بکتف أکتب لکم فیه کتابا لن تضلوا بعدی ولن تختلفوا بعدی》 در روایت از ابن عباس آمده :
«فمنعهم فرعون هذه الامة فقال:
(إن رسول الله یهجر)» فرعون این امت مانع این کار شد و گفت که پیامبر هذیان میگوید.
عمر در مورد پیامبری که قرآن درمورد او میفرماید «وَمَا یَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى إن هو الّا وحیٌ یوحی» این گونه بیان میدارد که این مرد هذیان میگوید.
همچنین در ادامه ی روایت ابن عباس در مورد پنجشنبه ای که این اتفاق افتاد این چنین میگوید: «یوم الخمیس و ما یوم الخمیس»
چه میدانید آن پنجشنبه چه روز تلخی بود.
در ادامه روایت است که:
«فغضب رسول الله صلى الله علیه وآله وقال:إنی أراکم تخالفونی وأنا حی، فکیف بعد موتی؟» پیامبر صلی الله علیه و آله به شدت عصبانی شدند و فرمودند:حال که من زنده ام وشما را میبینم اینگونه با من مخالفت میکنید.،وقتی که از دنیا رفتم چگونه خواهید بود؟
در روایت بعد از اینکه جلسه خلوت میشود از ابن عباس سوال میشود منظور از فرعون امت چه کسی است که او نام خلیفه دوم را درخفا در گوش او ذکر میکند.
🔹 پیامبر روز دوشنبه از دنیا رفتند و مردم دراین فاصله مکرر به عیادت پیامبر میآمدند یکی از این دیدارها که مطرح است گفت و گوی ابوبکر با پیامبر است:
«دَخَلَ أَبُو بَکْرٍ عَلَى اَلنَّبِیِّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ...... وقَالَ أَبُو بَکْرٍ فَمَنْ یَلِی غُسْلَکَ قَالَ رِجَالُ أَهْلِ بَیْتِی اَلْأَدْنَى فَالْأَدْنَى قَالَ فَفِیمَ نُکَفِّنُکَ قَالَ فِی ثِیَابِی [بِثِیَابِی] هَذِهِ اَلَّتِی عَلَیَّ أَوْ فِی حُلَّةٍ یَمَانِیَّةٍ خَزٍّ أَوْ فِی بَیَاضِ مِصْرَ و....قَالَ أَبُو بَکْرٍ فَمَنْ یَدْخُلُ قَبْرَکَ قَالَ اَلْأَدْنَى فَالْأَدْنَى مِنْ أَهْلِ بَیْتِی و...... »
- ابوبکر گفت :چه کسی متولی غسلتان است؟ فرمودند: کسی از اهل بیتم.
- در چه چیزی کفنتان کنیم؟
پیامبر دو تا از لباس هایشان را به او نشان دادند.
-چه کسی داخل قبر شما بشود؟
فرمود: نزدیکترین نزدیکان من
و گفت و گو به همین شکل ادامه دارد.....
ابن ابی الحدید در رابطه با سوالات ابوبکر در این ملاقات میگوید: این چه سوالاتی است؟ چرا نپرسیدی چه کسی بعد شما حاکم می شود؟ این موضوع خیلی مهمتر است تا در چه لباسی کفن بشود.
🔺نکته اول : در پاسخ به ابن ابی الحدید:
خلفای شما این سوال مهم را نپرسیدند و در مقابل وقت خود را صرف این سوالات بیهوده نمودند.
نکته دوم : خود را به راه دیگری نزنید و نگویید: پیامبر نمیدانست و معرفی نکرد! چطور ممکن است شما به عنوان یک انسان عادی اهمیت این موضوع را بدانی ولی پیامبر متوجه اهمیت آن نباشند؟!
پیامبر مکرر این مساله را مطرح کردند ولی هر بار همین خلفا به نحوی مانع شدند.
تلخترین روز های عمر پیامبر همین روزهای پایانی است. در مقابل دیدگان پیامبر این حق را غصب می کنند.
🔹برخی از افراد فرصت طلب هستند که در هر موقعیتی به دنبال سود خود هستند. مغیره بن شعبه که جزو سران منافقین و مخالفین هست، یکی از آنهاست :
او در هنگام تدفین پیامبر در آخرین لحظات که سنگ لحد را میگذاشتندو امیرالمومنین از حضور آنها در قبر ممانعت کردند، انگشتر خود را در قبر انداخت و خواست تا وارد قبر شود و آن را بردارد که امام علی علیه السلام جلوی اورا گرفت و فرد دیگری را برای اینکار به داخل قبر فرستاد. وقتی از ایشان علت را پرسیدند، فرمود: او میخواست آخرین نفری باشد که از قبر پیامبر بالا آمده و با این کار نسبت به دیگران امتیازی به دست بیاورد.
💠فَانْفُذُوا عَلَى بَصَائِرِکُمْ وَ لْتَصْدُقْ نِیَّاتُکُمْ فِی جِهَادِ عَدُوِّکُمْ.
ای مردم کوفه و بصره، ای شیعیان من حرکت کنید ولی از روی بینایی و با بصیرت، شما باید در جهاد با دشمن، صدق نیت داشته باشید.
با کار رسانه ای چشمان شما را بر واقعیت نبندند، همانگونه که معاویه ادای خلیفه مسلمین را در میآورد و مردم را فریب میداد.
🔹به تعبیر شهید آوینی شیپور جنگ که نواخته شود نامردها در میروند.
ثابت بودن در جهاد و مبارزه با دشمن، فقط به شرط صدق نیت امکان پذیر است.
در این لحظات سخت است که دوست و دشمن مشخص میشود.
🔹امام حسین علیه السلام: «اِنَّ النّاسَ عَبیدُ الدُّنْیا وَ الدِّینُ لَعْقٌ عَلى اَلْسِنَتِهِمْ یَحوطونَهُ ما دَرَّتْمَعائِشُهُمْ فَاِذا مُحِّصوا بِالْبَلاءِ قَلَّ الدَّیّانونَ؛»
به راستى که مردم بنده دنیا هستند و دین لقلقه زبان آنهاست، تا جایى که دین وسیله زندگى آنهاست، دین دارند و چون در معرض امتحان قرار گیرند، دینداران کم مى شوند.
💠فَوَالَّذِی لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ إِنِّی لَعَلَى جَادَّةِ الْحَقِّ، وَ إِنَّهُمْ لَعَلَى مَزَلَّةِ الْبَاطِلِ.
به خدایی که جز او خدایی نیست قسم میخورم، من بر جاده حق هستم و معاویه و پیروانش لغزشگاه باطل هستند .
امیر المومنین مسلط بر جاده ی حق است؛ خود حضرت جاده حق است که پیروانش در آن حرکت میکنند.
حق جاده و مسیر است ابتدا و انتها و مقصدی دارد، ولی باطل جاده ندارد و لغزشگاهی بیهوده و عبث است.
💠أَقُولُ مَا تَسْمَعُونَ وَ أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ لِی وَ لَکُمْ.
آنچه را باید به گوش شما رساندم وبرای خودم و شما طلب بخشش میکنم.
اللهم اکرمنا بنور الفهم