پادکست صوتی (از ملک شدن تا شیطان شدن)
بسم الله الرحمن الرحیم
شرح خطبه ها
۱۴۰۱/۱۰/۱۹ - ۱۶جمادی الثانی
💢بخش اول خطبه ۱۹۲💢
کتاب فیض الاسلام ۲۳۴
خطبه قاصعه
فضای کلی این خطبه که طولانی ترین خطب نهج البلاغه می باشد ،در باب تکبر است. همان گناه بزرگی که ابلیس به آن دچار شد لذا حضرت ابلیس را به دلیل ترک سجده بر حضرت آدم مذمت می کنند.
ابلیس اولین کسی بود که تعصب ها را آشکار ساخت و اولین کسی است که از حمیت(خوی خاصی که باید به یک شی خاص باطل اعتقاد داشت)پیروی نمود. نخوت ، خشم خودبزرگ بینی همه در حمیت می باشد .
🔺 مرحوم خویی در نهج البراعه ۷معنا برای قاصعه ذکر کرده. یکی از معنا لگدمال کردن چیزی است که تناسب معنایی بیشتری با محتوا دارد ،چون حضرت هم اینجا خلق و خوی تکبر را لگدمال می کنند .
فضای خطبه در مقطع زمانی دوسال پایان حکومت حضرت بود بر اساس عصبیت ها مردم به جان هم می افتادند و دعوا از سرگرفته می شد .
🔹الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی لَبِسَ الْعِزَّ وَ الْکِبْرِیَاءَ
حمد مختص خدایی است که لباس شکست ناپذیری و بزرگی و عظمت را پوشیده است .
خدا این دو صفت را مخصوص خود قرار داده و خدایی خدا به داشتن این صفات است لذا صفات ذات هستند .
🔹وَ جَعَلَهُمَا حِمًى وَ حَرَماً عَلَى غَیْرِهِ
خدا این دو صفت را حرام و ورود ممنوع [حِمیً] برای غیر خود قرار داده . مبادا متکبر شوید . و ادعای عزت کنید که همان لحظه شکست شما حتمی است .
🔹 وَ اصْطَفَاهُمَا لِجَلَالِهِ
خدا این که جلال دارد ،عزت و کبریایی دارد.
خداوند این دو صفت را برای جلالت خود بر گزیده , و هر کسی به این عزت و کبریایی ادعایی کند ، خود را مورد لعن خدا قرار داده و از رحمت خدا دور کرده.
کسی هم نمیتواند به زور دو صفت را از خدا بگیرد.
🔹و جَعَلَ اللَّعْنَةَ عَلَى مَنْ نَازَعَهُ فِیهِمَا مِنْ عِبَادِهِ
خدای متعال کسی را که به نزاع خدا برخیزد دور از رحمت خود قرار داده است.
🔺اینکه لفظ «لبس» به کار برده میشود .
چون لباس چیزی است که انسان می پوشد و به وسیله ی آن عیوب خود را پنهان می دارد حال اگر لباس عزت و کبریا به تن کرد خیلی از نقص های خود را نمی بیند .از آنجا که انسان نقص دارد وقتی لباس کبریا بر تن کند ،می خواهد خدایی کند ،نمی تواند ، و زمین می خورد.
انسان ناقص باید خود را به خدا بسپارد که اگر با خدا باشد شکست نمی خورد.
🔹 ثُمَّ اخْتَبَرَ بِذَلِکَ مَلَائِکَتَهُ الْمُقَرَّبِینَ لِیَمِیزَ الْمُتَوَاضِعِینَ مِنْهُمْ مِنَ الْمُسْتَکْبِرِینَ
خدا به سبب همین تکبر نداشتن همه ملائک را امتحان کرد تا متواضعین را از مستکبرین جدا کند و تمیز دهد
🔹هُوَ الْعَالِمُ بِمُضْمَرَاتِ الْقُلُوبِ وَ مَحْجُوبَاتِ الْغُیُوبِ
البته که خدا از همه ضمایر قلوب و اسرار پنهان آشکارا خبر دارد ولی برای شناخت افراد از خودشان ،خدا امتحان گرفت .
امتحان گرفتن خدا برای کشف و خبر از چیزی نیست ، کشف و خبر گرفتن صفت انسان است.
او عالم است به آنچه که انسان در درون قلب پنهان کرده، و آنچه که مستورات غیب است همه برای خدا شهود است.
عالم الغیب بودن خدا ، غیب با علم جمع شدنی نیست .غیب برای انسان ، و برای خدا علم است.
خدایی که از روز ازل قبل خلقت عالم، وضعیت ، کیفیت و چگونگی انسانها را می دانست ، پهن شدن سفره خلقت و قرار گرفتن انسان در شدائد و امتحانات یکی پس از دیگری بعد از علم خدا به همه ، امتحان برای اینست:
الف. اتمام حجت
ب. پرورش استعدادهای درونی
ج. انسان خود بداند
🔹«إِنِّی خالِقٌ بَشَراً مِنْ طِینٍ فَإِذا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی فَقَعُوا لَهُ ساجِدِینَ فَسَجَدَ الْمَلائِکَةُ کُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ إِلَّا إِبْلِیسَ»
فرمود من بشری را از گل می آفرینم همه بر او سجده کنید همه سجده کردند مگر ابلیس
🔺ابلیس همان فردی است که در داستان خلقت حضرت ادم تکبر کردو چون از رحمت خدا ناامید شد ( ابلاس به معنای نا امیدی) ابلیس نامیده شد .
ولی شیطان هم میتواند جن باشد هم انس که مدام وسوسه و دعوت به کارهای ناشایست می کند .ابلیس یکی از شیاطین است .در قرآن هرجا شیطان با «ال»آمده به معنای ابلیس است ولی بدون «ال»منظور تمام شیاطین جن و انس است .
✳️ روایت : چهل سال قبل از امر به سجده آدم ، خدا ادم را خلق کرد ولی روح در پیکر او دمیده نشد. مقابل دیدگان ملک بود. اگر در آن روز خاص ابلیس سجده نکرد اتفاق خاص نبود ، اینطور نبود که دست پاچه شد و سجده نکرد. بلکه نشان دهنده ی نیت و سابقه ی ذهنی او بود.
چهل سال مقابل دیدگان بودو خدا امر کرده بود روح در او دمیده شد باید سجده کنید.
شیطان از قبل با خود محاسبه داشت که عصیان کرده قطعا سجده نمی کنم.
این اقدام ابلیس یک نافرمانی آنی و در یک لحظه نبود که به وقوع بپیوندد .
در روایات آمده که ابلیس گفته بود اگر خدا مرا امر به سجده آدم کند ،قطعا عصیان او را می کنم.
اگر انسان در شرایط خاص به انحراف رفت، سابقه قبلی دارد باید ریشه یابی شود. شیطان میدانست خدا به او امر می کند. کبر را در درون خود حفظ کرده بود.
ما انسانها هم که در شرایط خا ص تصمیم درست یا غلط آنی میگیریم، ناگهانی نیست. در درون ذهن ، اندیشه ، اعتقاد جستجو شود رگا ها پیدا میشود. در اصل با توجه به دستورهای ذهن و اندیشه های سبقه خود ، آن تصمیم غلط یا درست رامیگیریم. آنی تصمیم گرفته نمیشود.
چرا یک عمل درست و عملی نادرست صورت می گیرد، پس زمینه های ذهن بسیار مهم است.
✳️ نکته : اینجا که خدا فرمود سجده بر آدم کنید. سجده بر غیر خدا جایز نیست.
ایا به کعبه سجده می کنیم ؟! یا به خدای بیت الله ؟!
یک سنگ قطعا نشان و جهت است رو به کعبه نماز می خوانیم که ان جهت را گم نکنیم.ولی سجده در اصل برای خداست.
چرا کعبه آن هدف و جهت شد؟!
کعبه محل تولد امیرالمومنین ، خدا میخواهد بگوید اگر رسیدن بخدا را طالبید دنباله رو کسی باشید که در کعبه متولد شد.
جهت کعبه است ، با دست به دامن شدن مولودی که زاده در کعبه است میتوان بخدا رسید. وگرنه نماز رو به کعبه و بیخبر از علی بودن نه به خدا ، بلکه به جای دیگر میرسد.
همین مطلب را در خطبه یک شرح می دهد.
خدا بعثت پیامبر را کریمانه ....و قبض روح او را کریمانه قرار داد.
《و خَلَّف ما فیکم خَلَفتِ الانبیاء فی آُممِِ》
پیامبر هم مانند انبیاء گذشته از خود کتاب ، قانون ، و اوصیاء بجای گذاشت .
《بغیرِ طرُقِِ واضح و لاعلَمِِ قائم 》
همان که فرمود دو گوهر گرانبها کتاب و عترت در میان شما امانت گذاشتم.
امیرالمومنین بلافاصله طرق واضح یعنی قران را تشریح می کند.《کتابُ ربکم مبّینا حلاله و حرامه و فرائضَه و فضائلَه و...》
و گوهر گرانبهای دوم "علم قائم " یعنی اهل بیت بجای اینکه خود و اهل بیت را تشریح کند بلافاصله حج را مطرح میکند《و فَرَضَ علیکم حج البیت》
چرا حج؟! گوهر دوم ولایت بود.
حج همانجایی ست که شناخت امام است.
حقیقت حج امام شناسی است.
شناخت امام نباشد ، شناخت اداب حج هم نیست. مناسک را باید از اهل بیت گرفت و حقیقت حج هم به علی و اولاد علی ختم نشود حج نیست.
🔹اعْتَرَضَتْهُ الْحَمِیَّةُ،
عارض شد بر شیطان حمیت و فخر فروشی نسبت به آدم و مورد لعن خدا قرار گرفت.
ابلیس سجده نکرد بلکه به دلیل حمیت که داشت متعرض هم شد
🔹فَافْتَخَرَ عَلَى آدَمَ بِخَلْقِهِ وَ تَعَصَّبَ عَلَیْهِ لِأَصْلِهِ؛
به اینکه خود از آتش و آدم از گل است افتخار کرد
🔺 ابلیس بعد جسمانی را فقط دید روح انسان را ندید (نظریه داروین هم که انسان را تکامل یافته میمون می داند به این دلیل رد است که بعد روحانی انسان را در نظر نمی گیرد )
از کجا ثابت گردیده که آتش بر گل برتری دارد؟ این سخن و ادعا ساخته و پرداخته ی خود ابلیس بود
🔹فَعَدُوُّ اللَّهِ إِمَامُ الْمُتَعَصِّبِینَ وَ سَلَفُ الْمُسْتَکْبِرِینَ
پس دشمن خدا گردید ،پیشوای متعصبین و سرسلسله ی مستکبرین شیطان است .
چون در آن لحظه آدم منظور نبود بلکه نماینده و جلوه ای از خدا بود.امر خدا بر او محقق شده بود.پس هرکس که بر آدم سجده نکرد.[ نشد عدوالانسان ،بلکه عدوالله شد.]
دشمن آدم دشمن خداست
و دشمن خدا پیشوای متعصبان شد.
سر سلسله[سلَف] مستکبرین ، و استکبار قدیمی شیطان است.تکبر از دودمان شیطان است.
🔹الَّذِی وَضَعَ أَسَاسَ الْعَصَبِیَّةِ وَ نَازَعَ اللَّهَ رِدَاءَ الْجَبْرِیَّةِ
شیطان در گیر شد وبا خدا منازعه کرد[نازع] در این دو صفت جبروتیت خدا .
همان کسی که اساس عصبیت را بنا نهاد و در مورد لباس جبروتی به ستیزه برخاست
🔹وَ ادَّرَعَ لِبَاسَ التَّعَزُّزِ وَ خَلَعَ قِنَاعَ التَّذَلُّلِ
شیطان لباس و پوشش [قناع] تذلل و بندگی را از تن بیرون آورد.[خلعَ] و لباس فخر و خود بر تر بینی را بتن کرد.[ادرعَ]
🔹أَ لَا [یَرَوْنَ] تَرَوْنَ کَیْفَ صَغَّرَهُ اللَّهُ بِتَکَبُّرِهِ وَ وَضَعَهُ بِتَرَفُّعِهِ
آیا ندیدید خدا چطور او را به سبب ادعای بزرگی اش ذلیل و خوار کرد.
نتیجه گیری از بحث :
خدا او را چگونه خوار کرد، به سبب تکبر پایمال شد. اگر روزی برسد کسانی از شما چنین ادعایی کندخدا وند او را هم چنین صغیر میکند و گوش می پیچاند.
مراقب باشید شما در مسیر تکبر قرار نگیرید
🔺سنت این است (آنچه در زمانهای مختلف تاریخ تغییر نمی کند) هر که در مقابل خدا بزرگی کند خدا او را خوار میکند ولی اگر سربه زیر و مطیع خدا باشد خدا او را بزرگ می کند
🔹فَجَعَلَهُ فِی الدُّنْیَا مَدْحُوراً وَ أَعَدَّ لَهُ فِی الْآخِرَةِ سَعِیراً
خدا او را در دنیا رانده شده [مدحور] و در آخرت برای او آتش جهنم را قرار داد
شیخ صدوقی رحمه الله در کتاب ثواب الاعمال و عقاب الاعمال در باب عقاب آلودگی. چند روایت دارند
✳️ از امام صادق علیه السلام :اگر مثقال ذره ای کبر در درون کسی باشد خدا او را به بهشت نمی برد
✳️ از امام باقر علیه السلام :کبر مرکبی است که انسان را سریع و مستقیم به جهنم می برد
✳️ امام صادق علیه السلام :«داخل جهنم وادی است که انسانهای متکبر را در آن می اندازند (سقر)این جایگاه شکایت می کند. خدایا آتشی که دارم شدید است اجازه بده نفسی بکشم سپس با بازدم خود آتش به جهنم داغ می زند .
✳️امام صادق علیه السلام :خدا متکبرین را روزقیامت مثل مورچه ریز می کند که مردم آن ها را لگد مال می کنند. اجازه میدهد همه مردم حساب و کتاب شوند ،آنها را لگد مال کنند در پایان به حساب انها رسیدگی می شود
✳️رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمودند :
سه گروه هستند که خدا اصلا با ایشان حرف نمیزند و گوش چشم هم به آنها نظر نمی کند
۱- پیر مرد بی عفت ،
۲- پادشاه ستمگر ،
۳- فقیر متکبر ،
خدا به بعضی فقر می دهد تا به راه بیایند .
غفرالله لی و لکم الحمدلله رب العالمین
◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️
الحمد لله رب العالمین
بسم الله الرحمن الرحیم
شرح خطبه ها
۱۴۰۱/۱۰/۲۱ - ۱۸جمادی الثانی
💢بخش سوم خطبه۱۹۲💢
کتب فیض الاسلام خطبه ۲۳۴
🔶صدقه به ابناء الحمیة واخوان العصبیة وفرسان الکبر والجاهلیة
تصدیق کردند شیطان را فرزندان خشم وبرادران عصبیت (تعصب) ومرکب سواران[فرسان] تکبر و جاهلیت.
حضرت می فرماید چهار گروه اغوای شیطان را پذیرفته اند وواورادتصدیق کرده اند
۱. افراد عصبانی و تندخو
۲. اهل تعصب وجانبداری ازدیگران بدون حق مداری
۳. افراد متکبر
۴. افراد جاهل که جاهلیت بر تمام زندگی و اندیشه و عمل آنها حاکم است.
ابناء الحمیة ؛ فرزندان خشم یعنی نسب افراد بد وعصبانی به شیطان می رسد
دفاع از کسی یا فکری یا قوم و قبیله ای باید به حق باشد نه در راه باطل وگرنه این تعصب از یاران شیطان است. اهل تکبر بودن وجهالت و به دنبال علم نرفتن نیز از تصدیق شیطان است.
🔶حتی اذا انقادت له الجامحة منکم
تا اینکه افراد چموش [جامحه] از شما در مقابل او گردن فرو می نهید.
شیطان با کمک آن چهار دسته ؛ افرادی را که از اراذل و اوباش و چموش هستند را گمراه می کند و به بند می کشد و آنها را هم به میدان می آورد و این دسته پنجم هم را از آن خود می کند.
🔶واستحکمت الطماعیة منه فیکم
و طمع شیطان در شما محکم می شود.
به واسطه زیادی نیروها با این پنج گروه شیطان در گمراهی دیگر انسان های خوب طمع ورزی کرده و عزمش را جزم میکند
🔶فنجمت الحال من السر الخفی الی الامر الجلی
پس آشکار می شود حالی را که قبلا سر خفی بوده ولی الان امر آشکار (جلی) است
این مطلب دو معنا دارد اول آنکه شیطان در مراحل اول یادگیری آرام و تدریجی کار میکند وقتی که نیروهایش زیاد شد رسماً در مقابل خدا و دین می ایستدو خود را آشکارا ظاهر می کند.
دوم آنکه افکار و اعمال شما آرامآرام شیطانی شده و بالاخره ظاهر شما را شیطانی می شود بعد از سالها عبادت و نمازو رفتن به مسجد؛ ضد دین و ضد خدا میشوید چیزی که مخفی بوده آرامآرام آشکار میشود .شیطان اهدافش را اظهار می کند و طرفدار شیطان آن اهداف را در عمل ظاهر میکند.
🔶استفحل سلطانه علیکم
سلطنت شیطان بر شما استوار می شود
اوطالب سلطه بر شماست و می خواهد که همه را گمراه کند و دست بردار نیست همچنان که بر این امر قسم خورده است 《 لاغوینکم اجمعین 》
🔶ودلف بجنوده نحوکم
با جنود خود به سوی [نحو] شما می آید
شیطان آرام آرام و باحرکت آهسته و زمزمه در گوش ؛انسان را دچار تکبر و عجب میکند تا در آینده انسان مرتکب گناهان بزرگ شود.
کار تربیت فرزند نیز باید تدریجی باشد در خانواده در مدرسه و....
در خطبه ۷ فرمود: عده ای شیطان را ملاک کارهای خود کرده اند و شیطان آنها را به عنوان تورصید دیگران قرار می دهد شیطان در وجود انسان تخم گذاری کرده و روی آنها می نشیند تا جوجه شیطان ها به وجود بیایند شیطان اهدافش را به تدریج در انسان پیاده می کند.
🔶فأقحموکم ولجات الذل
پس شما را می کشاند تا در ته چاه[لجات] ذلت بیفکند
سرانجام دنبالهروی از شیطان؛ رفتن ته چاه ذلت است و این همان هدف شیطان است.
🔶واحلوکم و رطات القتل
شمارا وارد ورطه قتل می کند
این قتل به دو معناست یا اینکه فرد مرتکب قتل دیگران میشود .
یا به معنی مهلکه ها ست یعنی خود انسان را وارد وادی هلاکت می کند که دیگر امیدی به بازگشت او نباشد.
شیطان بر کسی تسلط ندارد بلکه خود انسان است که با نشان دادن چراغ سبز راه نفوذ شیطان را بر خود باز میکند .
🔶و اوطؤکم إثخان الجراحة
و زخم های شمارا به شدت [إثخان] لگد کوب میکند[اوطوُ]
شیطان نقاط ضعف انسان را نسبت به پول، پست و مقام ، عفت ، می شناسد و آنها را لگد می کوبد تا برای انسان دردآور وعذاب بکشد تا مجبور به تسلیم در برابر شیطان شود.
رسیدن به مقامات عالیه انسانی و نفسانی با خوشگذرانی و خوردن و خوابیدن و تنبلی میسر نیست بلکه شیطان انسان را بشدت لگدکوب میکند وازنقاط ضعف اورا مورد هجمه قرار می دهد اما مجاهده نفس لازم است ( همان جهاد اکبر)
🔶طعنا فی عیونکم
در چشمهای شما نیزه میزند
شیطان دیدن حق را هم از انسان میگیرد. ندیدن حق و خدمات انقلاب شهدا و رهبری و.... در اثر پیروی شیطان است و چشم طمع به مال و ناموس و.مقام و.....دیگران داشته باشد .
🔶وحزا فی حلوقکم
و حلق شما را می بُرد
پیروشیطان؛ در مقابل حق سکوت می کند گویا لال شده است در جایی که باید از حق دفاع کند..
🔶ودقا لمناخرکم
بینی شما را به خاک میمالد (اوج ذلت)
انسان مومن را جوری گمراه می کند که مسلوب الحیثیت میشود و بی آبرو می کند.
🔶وقصدا لمقاتلکم
وقصد هلاکت شما را می کند
تا شما را از عبودیت ساقط نکند دست بردار نیست.
🔶وسوقا بخزائم القهر الی النار المعدة لکم
و شما را با قهر به سمت آتشی که برای شما آماده شده است(جهنم ) سوق می دهد
شیطان آمده تا همه را با خود به جهنم ببرد قدم به قدم به آتش نزدیک می کند زیرا خودش جهنمی است و میخواهد جهنم را مملو از انسان ها کند.
🔶فاصبح أعظم فی دینکم جرحا
شیطان به بزرگترین مشکل دینداری شما تبدیل شده است .
یعنی او به دنبال بی دین کردن مردم است.
🔶 وأوری فی دنیاکم
در دنیای شما آتش انداخته.
البته نه این که بی دینی انسان را به دنیا برساند بلکه دنیا طلبی مملو از دردسر و گرفتاری است دنیا سرابی بیش نیست (متاع الغرور) وقتی انسان به دنیا رسید می بیند که چیزی نبوده شیطان انسان را فریب می دهد تا به خاطر دنیا و رسیدن به مقام و مال دنیا ؛ دین خود را هم بفروشد ولی در همین دنیای فریبنده هم دچار دعوا ؛چشم هم چشمی؛ حرص و اضطراب می باشد.
🔶 قدحا من الذین أصبحتم لهم منتصبین
ای مردم با شیطان دشمن باشید مانند کسانی که با شما دشمن هستند
🔶وعلیهم متألبین
و بر علیه آنها لشکر و سپاه تشکیل می دهید
با شیطان همانند نبرد بادشمن بزرگ وسرسختی که دارید بجنگید.
🔶فأجعلوا علیه حدکم
غضب و تندی و تیزی[حدّ] خودرا بر علیه شیطان قرار دهید.
🔶وله جدکم
برای مقابله با او جدیت (جِد)قرار دهید. جِد یا جَد ؛
( جَد : اشرف مخلوقات بودن خود را به رخ بکشانید)
حضرت در خطبه ۱۰۱ میفرماید برای تقوا جدیت به خرج دهید تقوا یعنی مقابله با شیطان اگر بتوانی شیطان را از خود دور کنید به تقوا می رسید
شکست شیطان مساوی با تقواست.
🔶فلعمرالله لقد فخر علی أصلکم
قسم به جان علی !شیطان بر اصل شما (آدم )فخر فروشی کرد
اوبا جناب آدم رفاقت نکرد و سجده نکرد پس با بنی آدم هم سازش نخواهد کرد.
🔶و وقع فی حسبکم ودفع نسبکم
اوبر حسب شما عیب جویی کرد و نسب شما را دفع کرد
در مورد حسب و نسب اختلاف است اما ظاهراً حسب به معنای شأن می باشد ونسب مربوط به نسلهای گذشته انسان است یعنی شیطان اشرف مخلوقات بودن آدم را نپذیرفت و بر سر همان دعوای قدیمی به سراغ شما آمده است.
نسب قصه قدیمی انسان از خاک و ابلیس از آتش است و امروز همان قصه قدیمی را ادامه می دهد و هزاران سال تجربه مقابله با آدمیزاد را دارد
او دشمن قَدری است که برای مقابله باید توسل بسیار از خدا و اهل بیت داشت حقد و کینه از آدم و بنی آدم توسط شیطان قطعی است و مکرر در قرآن تذکر داده شده است بنی آدم، شیطان با پدر شما دشمنی داشته و الان هم با شما دشمنی دارد و این فخر فروشی او هنوز ادامه دارد.
کسی از پیامبر پرسید بدترین و بهترین مکان ها کجا هستند حضرت پاسخ داد بهترین مکان مسجد و بدترین مکان بازار است (البته بازاری که محله غش و قسم خوردن و گناه باشد)
🔶وأجلب بخیله علیکم وقصد برجله سبیلکم
شیطان سپاهش را بر علیه شما جمع کرده و با پیاده نظام خود راه را بر شما بسته است.
🔶یقتنصونکم بکل مکان
پیشانی شما را در همه مکان ها نشانه رفته است
در همه حال ، در طواف کعبه ، وسط نماز، و عبادت ، آماده زدن تیر می باشد و کمان را تا آخر کشیده واز نزدیک هم هدف میگیرد تا به خطا نرود مانند یک تک تیرانداز ماهر.
🔶 ویضربون منکم کل بنان
وانگشتان شما را قطع میکند
دست بدون انگشت کارایی ندارد و شیطان آمده تا کارایی شما را بگیرد استنکاف از امر به معروف و نهی از منکر کارایی انسان را میگیرد.
🔶لاتمتنعون بحیلة ولاتدفعون بعزیمة
شما نمی توانید با هیچ وسیله ای با او مقابله کنید و با عزم های عادی نمی توانید او را دفع کنید
کار شیطان به قدری پیچیده است که دیده نمی شود و در بزنگاه ضربه می زند با عبادت، با کار خیر، نیز انسان را فریب می دهد جنگ با او جنگ حساسی است و عزم جزم لازم دارد هر لحظه و هر مکان برای شما لیله الهریر است.
در خطبه ۲۱۴ می فرماید خوشگذرانی با عزم کنار نمی آید و چه بسیار خواب هایی که عزم را از بین میبرد.
آمده است که یحیی نبی شیطان را در خواب دید در حالی که وسیله هایی از او آویزان بود گفت که با آنها مردم را میفریبد یحیی پرسید چگونه؟ شیطان گفت این که کاری ندارد گاهی با پرخوری انسان را از عبادت باز می دارم یحیی قسم خورد که دیگر سیر غذا نخورم شیطان هم گفت عجب اشتباهی کردم قسم میخورم که دیگر کسی را نصیحت نکنم!
(موسیقی از مواردی است که عزم را از بین میبرد.)
🔶فی حومة ذل وحلقةضیق
شیطان در نقاط حساس قرار گرفته تا ضربه بزند و شما را در حلقه تنگ قرار دهد
شیطان نقطه زن است دین اعتقاد معنویت ولایت اهل بیت را که همه سرمایه ماست را مورد ضربه قرار می دهد.
🔶وعرصة موت وجولة بلاء
و در عرصه مرگ و جولانگاه بلا قرار می دهد.
همه اینها از آثار همنشینی با شیطان است اما انسان مومن هیچگاه به بن بست نمی خورد ولی فرد بی دین و اعتقاد؛ گرفتار می شود
《وَمَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنْکًا وَنَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ أَعْمَىٰ طه -۱۲۴》
و هر کس از هدایت من [که سبب تحقق سعادت دنیا و آخرت است] روی بگرداند، برای او زندگی تنگ خواهد بود، و روز قیامت او را نابینا محشور میکنیم.
🔶فأطفوا ماکمن فی قلوبکم من نیران العصبیةواحقاد الجاهلیة
خاموش کنید آتشی از عصبیت که در قلب های شما روشن ولی پنهان است ونیز کینه های جاهلیت را
تعصب وکینه همچون آتشی پنهان در دل است و اگر خاموش نشود زمانی گُر خواهد گرفت و هستی انسان را به آتش میکشد.
🔶 فانما تلک الحمیة تکون فی المسلم من خطرات الشیطان ونخواته و نزغاته ونفثاته
ای مردم این تکبر و گردن کشی از وسوسه های (خطرات ) و فخر فروشی (نخوت) و فساد( نزغ) و درگوش دمیدن( نفثات) شیطان است .
شیطان با وسوسه و دمیدن در گوش باعث خشم و عصبانیت انسان میشود و باید از همان اول دست به کار شد و مقابله کرد و توبه کرد مبادا که این آتش درون روزی گُر بگیردو انسان را هلاک کند .
🔶واعتمدوا وضع التذلل علی رؤسکم
قرار بدهید تزلزل و تواضع را بر سر خود
فروتنی تاج سرتان باشد. این کلام حضرت بیان اصول و ستون های اخلاق است.
🔶وإلقاء التعزز تحت أقدامکم
تکبر وتعزز را زیر پای تان بیندازید
اهل تکبر نباشید
🔶وخلع التکبر من اعناقکم
زنجیر تکبر و خود بزرگ بینی را از گردن خود باز کنید
تکبر حلقه و زنجیری است که به دور گردن شما می افتد باید خود را از آن رها کنید.
🔶واتخذوا التولضع مسلحة بینکم وبین عدوکم ابلیس وجنوده
تواضع را اسلحه خانه خود قرار دهید بین خودتان و دشمن تان ابلیس و سپاهیانش
داشتن تواضع به معنای دسترسی به اسلحه خانه ای است که همه نوع سلاح در آن است و میتوان با انواع اسلحه در دست و با سرعت و باشدت وقوع با شیطان مقابله کرد.
تواضع انسان را مسلح میکند بر علیه شیطان
🔶فان له من کل أمة جنودا واعوانا ورجلا وفرسانا
چرا که برای شیطان از هر امتی ؛سپاه و پیاده و سوار نظام است.
نه تنها برای ما بلکه برای همه انبیای گذشته همچنین بوده است شیطان با تمام قوا از هر نوعی در کمین انسان است ۰
نکته : آنکه تکبر و فخرفروشی مختص افراد غنی نیست فقیر هم می تواند دچار تکبر شود.
زمانی پیامبراکرم صلوات الله علیه وآله از کوچه ای عبور می کردند، زنی سیاه چهره که از جایگاه اجتماعی و دینی پایین برخوردار بود در کوچه ها به جمع فضولات مشغول بود و مانع عبور پیامبر شده بود. حضرت منتظر ماند تا راه را بازکند ولی او همچنان مشغول کارخود بود و به اینطرف و آنطرف میرفت یاران به او تذکر دادند که راه را بر پیامبر باز کند اما او با گستاخی و بی ادبی جواب داد کوچه عریض است و هرکس می خواهد عبور کند پیامبر فرمود او را رها کنید که او مانند فرعون جبار است.
پس انسان فقیر نیز ممکن است گرفتار کبر خودپسندی شود.
غفرالله لی ولکم والحمدلله رب العالمین
◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️
بسم الله الرحمن الرحیم
شرح خطبه ها
۱۴۰۱/۱۰/۲۴ - ۲۱جمادی الثانی
💢بخش چهار خطبه۱۹۲💢
کتاب فیض الاسلام ۲۳۴
خطبه قاصعه
امیرالمومنین فرمودند یکی از اصول اخلاق آن است که تکبر را زیر پا له کنید و تواضع را مانند تاجی بر سر بگذارید سنگر شما در مبارزه با شیطان سنگر تواضع باشد که در سنگر تواضع ، انواع سلاح برای مبارزه با ابلیس و جنود او هست.
♦ولا تکونوا کالمتکبر علی بن امه
ای مردم مانند متکبر بر فرزند مادرش نباشید .مانند قابیل نباشید که بر برادر مادری خود یعنی هابیل تکبر ورزید.
امیرالمومنین دست روی مادر میگذارد آن عاطفه و احساس مادرانه ،فرمود انها بچه های پدر و مادری بودند آدم و حوا پدر و مادر آنها و از جهت مادر یکی بودند اگر بنا بود عاطفه و احساس کمک کننده باشد اینجا بود ولی شیطان ، غضب، تکبر و حسادت به گونه ای وارد شد که احساس نمی تواند به آن غلبه کند.
فرمود:《فاطفئوا ما کمن فی قلوبکم من نیران العصبیه》
آتش عصبانیت و تکبر را خاموش کنید این آتش زیر خاکستر است در لحظه ی خاص گُر میگیرد و شیطان در آن می دمد و آتش شعله ور میشود و در آنجا احساس به درد نمیخورد. عاطفه به تنهایی کارساز نیست باید با این غده بدخیم ازقبل مقابله و ریشه های آن را قطع کرده باشید وگرنه تکبر در دل مثل آتش زیر خاکستر است. و در یک لحظه گر میگیرد و چیزی جلودار آن نیست.
♦من غیر ما فضل جعله الله فیه سوی ما الحقت العظمه بنفسه
در حالیکه قابیل هیچ فضل الهی نسبت به هابیل نداشت. او هیچ خیر و برتری و فضیلتی نسبت به هابیل نداشت مگر اینکه خود فکر می کرد بهتر است. از طرف خود ،برای خود عظمتی دست وپا کرده بود .
ملاک فضائل "جعله الله " است آنچه که خدا به عنوان فضیلت قرار دهد فضیلت است نه آنکه هر کس برای خود فضایلی دست و پاکند
برتری به چیست ؟کدام طاعت و عبادت و تقواو ایمان بالاتر است . بسیاری از تکبر ها، تکبر خود ساخته است مثل آنکه در روایات آمده که کسی نه از جهت اجتماعی، زیبایی ظاهری، ثروت و شغل هیچ برتری ندارد. پیامبر فرمود:شخصی جبار و متکبر است و خوی فرعونی دارد که برای خود خوبی هایی راخیال پردازی کرده اخلاق و فضائل آن چیزی است که خدا می گوید نه آن چیزی که خود برای خود ساخته باشد.
♦من عداوه الحسد
گرفتاری عظما که یقه قابیل را گرفت چه بود؟ دشمنی برخاسته از حسادت بود. حسادت ، دشمنی و کینه به بار می آورد .چرا قربانی او قبول و مال من قبول نشد حسادت دشمنی به همراه میآورد .
♦وقدحت الحمیه من قلبه من نار الغضب آتش تکبر در قلب او از آتش غضب روشن شد[قدحت] ابتدا دشمنی که در نتیجه حسد بود دشمنی غضب ایجاد کرد غضب، تکبر [حمیه] را روشن کرد کبریتی که خورد زیر چوب تکبر، کینه و حسادت قدیمی بود. حسد ،غضب وتکبر سبب قاتل شدن او شد.
♦ونفخ الشیطان فی انفه من ریح الکبر
شیطان هم شروع به دمیدن[نفخ] در آتش کرد توجه کنید امیرالمومنین می فرماید ابتدای روشن شدن "فی قلبه " است هر چیزی ابتدا در درون ماست. رشد و معنویت باید از درون بجوشد اگر از درون حرکت و جوشش نباشد به درد نمی خورد غضب هم از درون است و شیطان از بیرون به آن میدمد و شعلهور میکند ولی اصل این آتش در درون خود ماست که باید اصلاح شود .
♦الذی اعقبه الله به الندامه
همان کبری که خداوند متعال جزا و ندامت را به گردن قابیل انداخت،( متوجه قابیل کرد) به سبب کبری که داشت ندامت ابدی قابیل را گرفت.
♦والزمه آثام القاتلین الی یوم القیامه
و تا روز قیامت گناه تمام قتلها به گردن قابیل است .
امیرالمومنین در ابتدای خطبه بحث ابلیس را مطرح کرد اولین متکبر عالم ، دومین متکبر عالم قابیل، کسی که بر اثر حسادت عداوت و تکبر به خرج داد و دست به قتل زد ،همان قتلی که ندامت به دنبال داشت و هم تا قیامت هر قتلی هر کس مرتکب شد گناهش را به پای قابیل می نویسند.
در بخش قبل امیرالمومنین فرمودند 《 واحلوکم ورطات القتل》 یکی از کارهای شیطان این است که شیطان شما را به ورطه قتل می کشد.
قتل به معنی کشتن دیگران و هم کشتن خویش است. انسان متکبر گاهی دست به قتل می زند و گاهی خود را میکشد قابیل به خاطر تکبر دست به قتل زد در حالی که پیامبر زاده و والدینش از بهشت آمده بودند. از شیطان و قابیل درس بگیرید.
امام سجاد فرمود : قابیل میخواست مرتکب قتل شود بلد نبود ، لذا از درون تصمیم گرفت باید هابیل را از بین ببرم شیطان هم راه را به او نشان داد (در خطبه ۷ گفته شد ما هستیم که راه ورود شیطان را باز میکنیم تصمیم به قتل میگیرم شیطان هم راهنمایی میکند) امام سجاد فرمود《 حتی جاء ابلیس فعلمه فقال : ضع راسه بین الحجرین》شیطان راه نشان داد سر برادر را بین دو سنگ قرار بده و با سنگی بر سر برادر بزن .
چرا قابیل یک نفر را کشت ولی تا قیامت هر قتلی گردن قابیل است؟ پیامبر به طور صریح فرمود : 《من سن سنه حسنه فله اجرها واجر من عمل بها الی یوم القیامه 》اگر کسی سنت حسنه پایهگذاری کند تا وقتی این سنت در جامعه است به عمل کنندگان آن سنت و پایه گذار سنت هم اجر داده میشود مثل سنت مدرسه سازی کار خیریه -
《ومن سن سنه سیئه علیه وزرها》کسی سنت بدی پایهگذاری کند بدبختی آن به سنت گذار بدهم میرسد. باید با تامل باشیم به اهل بیت و خدا چیزی نسبت ندهیم. نوشتن یک کتاب و متن که باعث هدایت مردم شود چه ثوابی برای نویسنده دارد. از یک طرف تهدید و از طرفی تشویق است .پایه گذار سنت خوب باشید گاهی با یک عمل یک موج مثبت تولید میشود و جمعیتی درس میگیرند به شرط اخلاص.
♦الا وقد امعنتم فی البغی وافسدتم فی الارض
در اواخر حکومت امیرالمومنین مردم به عصبیت و تکبر شدیدی دچار شده بودند، این خطبه را قاصعه ،درهم شکننده کبر،شیطان و متکبرین نامیدهاند ای مردم شما افراط و زیاده روی[اَمعَنتم] در ظلم دارید و شما در زمین فساد می کنید. عصبیت و تکبر فساد هستند .فرمود کسی که تکبر و تعصب دارد زمین را به فساد می کشد و زمینه قتل فراهم میشود .
♦مصارحه لله بالمناصبه و مبارزه للمومنین بالمحاربه
شما آشکارا [مصارحه] به جنگ باخدا رفتید ربا جنگ با خداو پیامبر است.کبر و غرور هم جنگ علنی با خداست در جنگ با خدا فقط شما ضرر می کنید و پیروز مطلق خداست.
شما به سبب تکبر با مومنین اعلان جنگ کردید. مومنین حقیقی امیرالمومنین و پیروان هستند کسی که متکبر است در وهله اول با مومنین سر جنگ دارد چون مومنین زیر بار زور نمی روند مومن در مقابل تکبر می ایستد .تکبر انسان را به جنگ با خدا و امام ومومنین می کشاند.
♦فالله الله فی کبر الحمیه
خدا را، خدا را در کبر و غرور ناروا. از کبر و غرور بپرهیزید و رها کنید .
♦وفخر الجاهلیه
از تفاخر جاهلی دست بردارید تعبیر امام این است که فخر فروشی، عمل جاهلان قبل از اسلام است.
جاهلیت زمان نیست، فرهنگ است. هر کس در هر زمان می تواند جاهلی فکر و عمل کند.در هر قرن و هرزمان فخر فروشی، جاهلی زندگی کردن است جاهلی یعنی جهل زیستن.
♦فانه ملاقح الشنآن ومنافخ الشیطان
از کبر دست بردارید که باعث لقاح [ملاقح] و کینه[شنآن] است .
تکبر و تعصب زمینهساز بغض و کینه( قتل - کینه - حق خوری) است. دشمنی باعث تکبر و از طرفی تکبر ،دشمن جدید می سازد تکبر زمینه ساز گناهان بعدی است و بادبزن [منافخ] شیطان است. هم ابزار دست شیطان و هم زمینه ساز گناهان بعدی برای شیطان است.
♦التی خدع بها الامم الماضیه ، والقرون الخالیه
همین کبر و غرور چیزی است که شیطان به وسیله آن امت های گذشته و اقوام و اعصار گذشته را فریب داد. مردم گرفتارکبرو غرور و خودبرتربینی شدند و بلا بر سرشان فرودآمد
♦حتی اعنقوا فی حنادس جهالته
آنقدر مردم اعصارگذشته در کبر پیش رفتند و شیطان مردم را به سبب تکبر تا اوج تاریکی [حنادس] و جهالت فرو برد[اعنقوا]
♦ومهاوی ضلالته
شیطان مردم را در گودال های[مَهاوی] ضلالت و گمراهی فرو برد .
اگر کسی دچار ضلالت شیطان شد از تکبر بود اگر در چاه شیطان فرو رفت از خود برتر بینی بود. زمینه بود شیطان از آن استفاده کرد زمینه ها را در خود از بین ببریم تا سلطه شیطان کم شود.
♦ذللاً عن سیاقه ، سلساًفی قیاده
در حالی که مردم گذشته در مسیر رام شدند. شیطان مردم گذشته را از پشت آنقدر هل داد[سیاق] تارام شدند و از جلو افسار آنها را کشید و فرمانبردار[سُلُسا]شدند.
انسان متکبر در مقابل دیگران گردنکش و در مقابل شیطان رام و فرمانبردار میشود.
قران میفرماید: 《محمد رسول الله والذین معه اشداء علی الکفار رحماء بینهم》 پیامبر در مقابل کفار شدید بود.شیطان امام المتعصبین است اگراز انصار پیامبر هستید باید نسبت به شیطان سرسخت و نسبت به مردم متواضع باشیم اما برعکس هستیم.
♦امراً تشابهت القلوب فیه وتتابلت القرون علیه وکبراً تضایقت الصدور
حضرت فرمود کبر وعصبیت امری است که مردم گذشته و امروز دارند. مردم در این امور مشابه هستند [تشابهت]این امر درونیست همه دوست دارند برتری داشته باشند. برتریجویی جزو ذات انسان است که باید مدیریت شود مردم گذشته بسبب تکبر بدبخت شدند شما هم شبیه آنها هستید اگر مراعات نکنید همان سرنوشت را دارید.
گذشتگان در همین مسیر رفتند. و کبر عاملی که موجب تنگ شدن[ضیق] صدرمی شود و به سبب کبر تنگی قلب حاصل می شود.
《فمَن یُردِ اللَه اَن یَهدیَهُ یَشرَح صَدرَهُ للاسلامِ ومَن یُرِد اَن یُضِلَه یَجعَل صدرهُ ضَیِقاً حَرَجاً》 اگر خدا اراده هدایت کسی را داشته باشد شرح صدر در دین و پذیرش احکام به او می دهد ولی اگر خدا اراده ضلالت و گمراهی کسی را داشته باشد سینه او تنگ می شود .
تفاوت ضیق و حرج : ضیق یعنی شی یی که راه نفوذ تنگ و باریکی دارد و حرَج یعنی راه نفوذ کلاً بسته است. گاهی انسان ورودی قلب را کلاً بسته (حرج)و گاهی ورودی قلب ریز و کوچک است (ضیق) است.
کبر انسان را به تنگی صدر می کشاند. از عوامل بدبختی اقوام گذشته همین تکبر بود.
اصول کافی باب الکبر مرحوم کلینی آمده: 《اتی رسول الله رجل فقال یا رسول الله انا فلان بن فلان》 کسی نزد رسول خدا آمد و گفت پدر و پدربزرگ من فلانی و فلانی هستند ،نه نفر از اجداد خود را شمرد.
《اما انک عاشرهم فی النار》 پیامبر فرمود این که آنان چکاره بودند کاری ندارم ولی تو که دهمین آنهایی در جهنم هستی. چنین تکبر انسان را به گمراهی میرساند.
فرمود چون اهل کبر هستی در جهنمی 《الهکم التکاثر ، حتی زرتم المقابر》تفاخرو تکبر انسان را از یاد خدا غافل می کند《ومن اعرض عن ذکری فان له معیشه ضنکاً 》 کسی که که از یاد خدا غافل شود سینه او تنگ و معیشت زندگی بر او سخت می شود《کبر تضایقت الصدور به》کبر ضیق صدر می اورد.
♦الا فالحذر الحذر من طاعه ساداتکم وکبرائکم!
برحذر باشید برحذر باشید از اطاعت بزرگان [ ساداتکم]و پیران شما [کُبَرا]کسانی که اسم بزرگ و حقیقتی کوچک دارند .
《ربنا اِنّا اَطَعناسادَتَنا وکُبَراءَنا فاَضَلُونَا السَّبیلا ؛ احزاب - ۶۷》جهنمی ها میگویند بزرگان ما راه را اشتباه نشان دادند.خدایا به انان دو برابر عذاب بده و از رحمت خودآنها را دور کن .
تبعیت خواص متکبر و بلایی که سر انسان آوردند زیاد است. قرآن در چند بخش مختلف فرمود: 《 ان الملوک اذا دخلوت قریه افسدوهاوجعلوا اعزه اهلها اذله؛ نمل - ۲۴) زما مدارانی که وارد شهر شدند و شهر را به فساد کشاندند فساد همان تکبر در زمین است .خود برتر بینی و فساد است.
《 وما اَرسلنا فی قریهِِ مِن نَذیرِِ اِلّا قال مُترَفُوها اِنّا بِما اُرسِلتُم بهِ کافرون؛ سبا ۳۴》 هر جا پیامبری فرستادیم گفتند ما حرف شما را قبول نداریم تعصب و تکبرها باعث شد حرف پیامبر را قبول نکنند حضرت فرمود اگر بزرگان شما خوب بودند و راهنمای شمابه بهشت شدند، از آنها اطاعت ،در غیر اینصورت اطاعت نکنید.
♦الذین تکبروا عن حسبهم و ترفعوا فوق نسبهم
کسانی که به حسب(شآن و موقعیت) و نسب خود(گذشتگان) افتخار میکردند. کسانی که به جایگاه خود تکبر ورزیدند و بیش از نسب شان حس برتری داشتند.
♦والقوا الهجینه علی ربهم
انها بدیها[هجیمه] رابه خدانسبت دادند. اینکه هرکس در چه خانواده ای به دنیا آمده جبر است، به اختیار خود که نیامده.
باطن این حرفها و تعصب ها، شرک است که می گویند، خدا شما را بدبخت کرد. و چنین بدی ها را به خدا نسبت میدهند.
♦وجاحدوا علی ما صنع بهم
به انکار خدا می رسند و میگویند خدا را باید انتقاد کرد که شما را اینگونه (در فقر ، بیماری)خلق کرده است.
♦مکابره لقضائه
ستیزه جویی [مکابره] با قضا و قدر الهی می کنند و در واقع نسبت به خدا تکبر می کنند
♦ومغالبه لالائه
و می خواهند به نعمت های خدا چیره شوند اگر خدا بخواهد تمام نعمت ها را می تواند از انها بگیرد.
♦فانهم قوائد اساس العصبیه ودعائم ارکان الفتنه
این بزرگان، بنیادهای اساسی عصبیت هستند ستونها ی [دعائم] محکم فتنه هستند
♦️وسیوف اعتزاء الجاهلیه
و شمشیر هایی هستند که نسبت داده می شوند[اعتزاء] به جاهلیت .
انها شمشیر هایی هستند که جاهلیت به سبب آنان زنده است .در ابتدای خطبه فرمود 《فعدو الله امام المتعصبین وسلف المتکبرین 》شیطان اساس و رکن و مهمترین بخش عصبیت و تکبر است کسانی که تا دیروز انسان خوبی بودند و اجداد خوبی داشتند شیطان پله پله با آنها کاری میکند که خودشان از شیطان های انسی میشوند.
انسان میتواند در گمراهی و تکبر به جایی برسد که همطراز ابلیس شود از کبر و تکبر کوچک شروع می شود
اللهم عجل لولیک الفرج
وجعل عواقب امورنا خیراً
◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️
الحمد لله رب العالمین
بسم الله الرحمن الرحیم
شرح خطبه ها
۱۴۰۱/۱۰/۲۵ - ۲۲جمادی الثانی
💢بخش پنجم خطب۱۹۲💢
کتاب فیض الاسلام ۲۳۴
♦️فَاتَّقُوا اللَّهَ
ای بندگان خدا تقوا پیشه کنید.
تقوا یک مفهوم ذهنی صرف نیست، بلکه باید در عمل نیز نمودار گردد، پرهیز از تکبر و عصبیت یکی از مصادیق تقوا است.
♦️وَ لَا تَکونُوا لِنِعَمِهِ عَلَیْکمْ أَضْدَاداً
نعمت های خداوند را در جهت مخالفت با او به کار نگیرید.
نعمت هایی همچون قبیله، فرزندان، مال، سلامتی، آبرو و.... را با تکبر وعصبیت در جهت مخالفت با خداوند وعصیان و گناه به کار نگیرید، بلکه همه ی این ها را در جهت خدمت به خلق خداوند به کار گیرید.
♦️ وَ لَا لِفَضْلِهِ عِنْدَکمْ حُسَّاداً
مبادا به فضلی که خداوند به شما ارزانی داشته حسادت ورزید.
انسان حسود برای دیگران یا مرگ میخواهد یا سلب فضایل را؛ تکبر به داشته ها وفضایلی که خداوند داده نیز نتیجه ای جز از دست دادن نعمت ها یا هلاکت خود شخص در پی ندارد.
♦️وَ لَا تُطِیعُوا الْأَدْعِیَاءَ
ای مردم از ادعیا(انسان های متکبر فرو مایه) اطاعت نکنید .
ادعیا جمع دعی به معنی فرزند خوانده است وهمچنین معنای حرامزاده هم دارد. که وجه اشتراک هر دوی این معانی در فرومایه و حقیر بودن است.
انسان متکبر برای جبران ضعف و حقارتی که در خود می بیند تکبر میورزد.
هر چه تکبر در شخص بیشتر باشد حقارت و ضعف نفس او بیشتر است.
حقارت درونی خود را با بزرگ نمایی خود پنهان می کند.
✳️ امام صادق علیه السلام در این رابطه می فرمایند: «ما مِنْ رَجُل تَکَبَّرَ اَوْ تَجَبَّرَ إِلاّ لِذِلَّة وَجَدَها فی نَفْسِهِ; هیچ کس تکبّر و فخرفروشى نمى کند جز به جهت حقارتى که در درون وجود خود مى یابد.»
به جای تکبر ورزیدن باید به دنبال رفع ضعف ها باشیم رفع ضعفها نه تنها تکبر به همراه ندارد بلکه موجب افزایش تواضع و عزت در انسان میشود.
چند ویژگی ادعیا(متکبران فرومایه) :
♦️الَّذِینَ شَرِبْتُمْ بِصَفْوِکمْ کدَرَهُمْ
١. ادعیا کسانی هستند که با سو استفاده از پاکی و سادگی شما[بصفوکم] از اب کدری که دارند [کدرهم] به شما می نوشانند.
ادعیا اب کدر ، وباخیز، را در ظرفی زیبا به شما می نوشانند وموجب بیماری شما میشوند.
صفو به معنای پاکی و صاف و ساده بودن
ای مردم شما با صفاو سادگی دل حرف آنها را می پذیرید اما آنان آب شب ماندهٔ کدر را از روی بی توجهی شما بهخورد شما می دهند.
مومن باید زیرک و کیّس باشد، بی دست و پایی مومن کار دست او می دهد.
صدق و صفا جای خود ، محکمی و سختی با دشمن هم جای خود. باید از ادعیا به خاطر این ویژگی پرهیز کرد.
♦️ وَ خَلَطْتُمْ بِصِحَّتِکمْ مَرَضَهُمْ
۲. این افراد سلامت شما را با بیماری خود مخلوط می کنند. ادعیا موجب بیماری و ازبین رفتن سلامتی شما میشوند.
به صدق و صفای خود نگاه نکنید شیطان با صحت قلوب شما ، با طهارت باطنی شما ، امراض را مخلوط کرده، شبهه و شک ، وسواس ، را به جان شما می اندازد . و شمارا به بیماری و امراض مبتلا میکند.
♦️ وَ أَدْخَلْتُمْ فِی حَقِّکمْ بَاطِلَهُمْ
۳. باطل خود را در حق شما وارد میکنند.
این انسانهای دعی و فرومایه به اعتقادات حقه شما ، اعتقاد باطل را وارد میکنند.
شما با صفای دل پذیرفتید ولی او از روی کبر و غرور و فرصت طلبی اینکار را با شما میکند.
انها بهدنبال ضربه به مومنین هستند واز هر راهی استفاده می کنند تا به هدف برسند خواه نوشاندن اب بیماری زا به شما باشد و خواه مخلوط کردن حق و باطل بایکدیگر و خوراندن آن به شما باشد.
همانگونه که در ابتدای خطبه داشتیم: «وجعلهما حمیً و حرماً علی غیره» این منطقه ورود ممنوع است اصلا نباید به دنبال فرد متکبر رفت و نباید به آن ها نزدیک شد.
♦️و هُمْ أَسَاسُ الْفُسُوقِ
۴. آنها(ادعیا)سرچشمه فسق هستند.
هر فسق و گناهی از انها سر میزند و کسی که با آنها نشست برخاست داشته باشد او هم گرفتار میشود و مانند آنها سرچشمه بدیها میشود.
♦️وَ أَحْلَاسُ الْعُقُوقِ
۵. آنها (ادعیا) ملازمان و همراهان[أَحْلَاسُ] عصیان[عُقُوقِ] هستند.
♦️وَ اتَّخَذَهُمْ إِبْلِیسُ مَطَایَا ضَلَالٍ
۶. شیطان آنها را به عنوان مرکب راهواری [مَطَایَا] که به گمراهی میکشاند برگزیده.
بر خلاف این مرکب به فرموده امام حسن عسکری نماز شب مرکبی راهواری است که سرعت سیر انسان را زیاد میکند.
(برای درک بهتر این قسمت از خطبه به خطبه هفتم مراجعه شود. )
♦️وَ جُنْداً بِهِمْ یَصُولُ عَلَى النَّاسِ
۷. این افراد متکبر سربازان شیطان میشوند(هکانگونه که ابتدای خطبه آمده بود) وشیطان به وسیله انها به مردم حمله میکند.
شیطان این افراد دعی و پست را بعنوان یک مرکب راهوار انتخاب میکند وبواسطه آنها به مردم حمله میکند.آنان به سبب تعصب و تکبر ابزار دست شیطان برای گمراهی مردم میشوند.
♦️وَ تَرَاجِمَةً یَنْطِقُ عَلَى أَلْسِنَتِهِمْ
۸. شیطان با زبان انها سخن و کلام خود را برای دیگران ترجمه می کند. سخنگوی شیطانند.
شیطان نیستند ولی شیطان صفتانی که به سبب انها مردم را گمراه میکند
هدف شیطان و سپاه(ادعیا) از این کارها چیست؟
♦️اسْتِرَاقاً لِعُقُولِکمْ
الف. تا عقل شما را برباید. [استراق]
وقتی کسی قوه تشخیص حق وباطل را از دست داد میشود یک فرد متعصب و متکبر . او هم میشود یکی از سپاهیان شیطان.
عقل هویت انسان است وقتی توانست عقل را ضایع کند چیزی از انسان باقی نمی ماند.
♦️ وَ دُخُولًا فِی عُیُونِکمْ
ب. تا چشم شما را معیوب کند.[دخول]با این کار مانع دیدن معنویت و حق میشود.
♦️وَ نَفْثاً فِی أَسْمَاعِکمْ
ج. شیطان با این اعوانو انصار خود، در گوش شما می دمد.[نفث]
حرف نامربوط ، شبهه ، موسیقی ناروا، بهم زدن فضا ، نا امنی اجتماعی انچنان گوش را عادت می دهد، که صدای فرو ریختن دین را نمی شنوید.
♦️فَجَعَلَکمْ مَرْمَى نَبْلِهِ
د. نهایت کار شیطان و افراد دعی اینست که شمارا به عنوان سیبل پرتاب[مرمی]
تیر [نبل] شیطان قرار میدهند.
♦️و مَوطِئَ قَدَمه
ه . تا شمازیر قدم های شیطان لگد مال [موطئ]بشوید.
♦️ وَ مَأْخَذَ یَدِهِ.
و. شما را در چنگال خودشان گرفتار کنند.
انسان پست فرو مایه سبب می شود، که شمادر جایگاهی [ماخذ]قرار می گیرید که خرخرهٔ شما در قبضه قدرت او ،و شما را در اسارت خود گرفتار میکند.
امیرالمؤمنین برای بار دوم در این خطبه فرمودند که شیطان سربازهایی دارد، که این سربازها به دنبال این هستند که دیگران را همراه خود کنند و به انحراف بکشند تا روز به روز بر سپاه شیطان بیافزایند.
✳️ مرحوم کلینی در کافی جلد دو صفحه ٢۶۶ در این رابطه یک بابی را اورده اند با نام «أن للقلب اُذنَین» که در یکی از احادیث این باب از امام صادق چنین روایت شده که فرمودند:
«ما مِن قلبِ إلاوله اذُنان، على إحداهُما مَلکُ مُرشد وعلىَ الاُخرى شیطانُ مُفتِن هذایأمرُهُ وهذا یَزجُرُه، الشیطانُ یأمرهُ بالمَعاصی والمَلکُ یزجرُهُ عنها»
هر قلبی دو گوش دارد بر سر یکی از آنها ملکی نشسته که مدام در حال راهنمایی به راه راست است و بر دیگری شیطانی که مداوم در حال وسوسه به کبرو عصیان است. وکار تاجایی پیش میرود که شخص میشود چشم و گوش و دست شیطان.
✳️ همچنین از طرف دیگر در حدیث قرب نوافل امده که :
اگر شیطان میتواند چشم و گوش و زبان ما بشود از انطرف ما هم میتوانیم با عمل به حدیث قرب نوافل جلوی شیطان را بگیریم و دست و گوش و چشم خدا شویم
و توجه به این نکته نیز ضروری است که ما به تنهایی نمیتوانیم از پس این دشمن قدار، که با تمام تجارب و امکانات وسپاهیان جنی و انسی به جنگ ما امده بر بیاییم مگر با یاری خداوند.
بندگان من با واجبات و مستحبات به من قرب پیدا میکنند و در این صورت من آنها را دوست میدارم.
ُ 《فَإِذَا أَحْبَبْتُهُ کُنْتُ إِذاً سَمْعَهُ الَّذِی یَسْمَعُ بِهِ وَ بَصَرَهُ الَّذِی یُبْصِرُ بِهِ وَ لِسَانَهُ الَّذِی یَنْطِقُ بِه》
وقتی من کسی را دوست بدارم گوش او میشوم که با آن میشنود و چشم اومیشوم که با او میبیند. و زبان او میشوم که با او سخن میگوید.
یکی از روایات باب التوبه چنین آمده است:
خُداوند حضرت داود را نزد یکی از بندگان خوب خود فرستاد و فرمود 《إِنَّکَ عَصَیْتَنِی فَغَفَرْتُ لَکَ وَ عَصَیْتَنِی فَغَفَرْتُ لَکَ وَ عَصَیْتَنِی فَغَفَرْتُ لَکَ فَإِنْ أَنْتَ عَصَیْتَنِیَ الرَّابِعَةَ لَمْ أَغْفِرْ لَکَ》
(دونکته دارد این روایت اولا گناه اینجا به معنای گناه مصطلح نیست بلکه ترک اولی منظور است، ثانیا نشان میدهد "صد بار اگر توبه شکستی باز آ" برای مردم عادی است ولی اگر انسان یک مقداری رشد کرد خدا از او انتظار بالاتری دارد)
این بنده خدا وقتی حرف داود نبی را شنید نیمه شب به مناجات با خدا برخواست و گفت: 《أَنَّنِی قَدْ عَصَیْتُکَ فَغَفَرْتَ لِی وَ عَصَیْتُکَ فَغَفَرْتَ لِی وَ عَصَیْتُکَ فَغَفَرْتَ لِی وَ أَخْبَرَنِی عَنْکَ أَنَّنِی إِنْ عَصَیْتُکَ الرَّابِعَةَ لَمْ تَغْفِرْ لِی فَوَ عِزَّتِکَ لَئِنْ لَمْ تَعْصِمْنِی لَأَعْصِیَنَّکَ ثُمَّ لَأَعْصِیَنَّکَ ثُمَّ لَأَعْصِیَنَّک》
خدایا اگر تو دستم را نگیری گناه میکنم،گناه میکنم، گناه میکنم، گناه میکنم.
برای عموم مردم توبه مکرر پذیرفته است ولی در رابطه با بندگان خاص خداوند چنین نیست اگر برای بار چندم مرتکب خطایی شوند به این راحتی توبه آنها پذیرفته نمیشود.
♦️فَاعْتَبِرُوا بِمَا أَصَابَ الْأُمَمَ الْمُسْتَکبِرِینَ مِنْ قَبْلِکمْ
ازآنچه بر امتهای مستکبر پیش از شما اصابت کرده عبرت بگیرید. ازسرنوشت اقوام متکبر گذشته عبرت بگیرید
از چه چیز عبرت گرفته شود؟
♦️مِنْ وَ صَوْلَاتِهِ وَ وَقَائِعِهِ وَ مَثُلَاتِهِ
ازعذاب های الهی [بَأْسِ اللَّهِ] و حمله خداوند به انهاکه موجب شکست و خرد شدن آنها شد[صَوْلَاتِهِ] و رخدادی که خداوند برای اینها رقم زد[وَقَائِعِهِ] و آن عذاب های سختی که در طول تاریخ ضرب المثل شد[مَثُلَاتِهِ ]
فرعونیان ، هامانیان ، که عذاب الهی شامل حالشان شد .
مستکبرین با خدا به جنگ در آمدند و خدا هم برای آنها پیشامدهای ناکوار پدید آورد که از آنها فقط یک نام نماند سرنوشت فرعونیان که ضرب المثل در تاریخ شدند، با عبرت گرفتن از آنها به سراغ تاریخ بروید.
♦️ وَ اتَّعِظُوا بِمَثَاوِی خُدُودِهِمْ وَ
از محلی [مثاوی]که این امتهای مستکبر پیشین صورتهایشان[خدود] به خاک افتاد و پهلوهایشان [جنوب]روی خاک قرار گرفت[مَصَارِعِ] تحت تاثیر قرار بگیرید.
با نهایت استکبار خود، بلاخره در گودال قبر وارد شدند.با همه ستیزه جویی و غرور خود، آنها را در درازای قبر خواباندند.در زیر خرواری خاک و سنگ لحد ماندگار شدند.
این سرنوشت همه فرعونیان و قارونیان است
♦️وَ اسْتَعِیذُوا بِاللَّهِ مِنْ لَوَاقِحِ الْکبْرِ
از عوامل ایجاد کنندهٔ کبر ،و هم از نتایج کبر [لَوَاقِح]به خدا پناه ببرید[اسْتَعِیذُوا] .
مباد نعمت های خدا موجب کبر شما شود و مبادا کبر موجب استفاده نادرست شما از نعمتها گردد.
آتش نهفته درونی امکان دارد هر لحظه بصورت کبر و غرور خود نمایی کند.از اینکه دل و جان شما به لباس بد قیافه کبر پوشانده شود به خدا پناه ببرید.
♦️کمَا تَسْتَعِیذُونَهُ مِنْ طَوَارِقِ الدَّهْرِ
همانطور که از عوامل کوبنده ی[طوارق] روزگار به خدا پناه میبرید.
منظور سیل و زلزله و آتش فشان و بلایای طبیعی این چنینی است که هراز گاهی در روزگار رقم میخورد.
همانگونه که در هنگام بلایای سختی همچون سیل و زلزله و کرونا و.... با تمام توجه به خدا پناه میبرید در مورد کبر هم باید به همان نحو به خدا پناه ببرید.
یک حادثه کوبنده ای بنام کبر حقیقت، روح ، فطرت و ابدیت شما را نابود میکند.مرگی در کار نیست ،هلاکت در پی دارد وابدیت را جهنم می کند. باید در زمان کبر و منیت از خدا خواست تا برطرف شود.
درمواجهه با سرنوشت پیشنیان باید چنین عمل کرد:
١.فَاعْتَبِرُوا (عبرت بگیرید)
٢.اتَّعِظُوا(تاثیر بگیرید)
٣.اسْتَعِیذُوا(به خدا پناه ببرید)
♦️فَلَوْ رَخَّصَ اللَّهُ فِی الْکبْرِ لِأَحَدٍ مِنْ عِبَادِهِ لَرَخَّصَ فِیهِ لِخَاصَّةِ أَنْبِیَائِهِ وَ أَوْلِیَائِهِ
اگر بنابود خدا به یکی از بندگانش اجازه تکبر میداد ، چه کسی برازنده تر از انبیاء و اولیاء خاص خود که کبر داشته باشند.
همانگونه که در ابتدای خطبه گفته شد لباس کبر تک سایز است و کسی جز وجود خداوند متعال برازنده پوشیدن این لباس نیست ولی اگر بر فرض محال بنا بود کسی از مخلوقات این لباس را بپوشد خداوند آن را بر تن بندگان خاص و اولیای الهی میپوشاند که در پیشگاهش عزیز ترند.
♦️وَ لَکنَّهُ سُبْحَانَهُ کرَّهَ إِلَیْهِمُ التَّکابُرَ
خدای متعال از اینکه اوصیا الهی متکبر باشند کراهت داشت.
بواقع از همه بزرگتر و بلند مرتبه تر بودند، اما خدای متعال از این صفت کراهت داشت و غرور و خودبینی منفور خدا بود.
♦️وَ رَضِیَ لَهُمُ التَّوَاضُعَ
خداوند به اینکه آنها متواضع باشند راضیتر بود. برای آنها تواضع را برگزید ،با اینکه از همه بالاتر بودند و لی اجازه ابراز بزرگی نداشتند.
در خطبه 182 هم حضرت فرمودند اگر بنا بود کسی نمیرد چه کسی سزاوارتر از سلیمان ولی اوهم شامل این سنت الهی شد.
در اینجاهم سنت الهی این است که تکبر برای غیر خدا پسندیده نباشد. پس متکبر شکسته میشود طبق روایت مثل مورچه ای در زیر پا خورد میشود.
در بحث عقاید یکی از ویژگی های مهم انبیا و امامان تواضع است هرچند در همه صفات افضل و اشرف هستند در عین حال خاکیترین و متواضعترین افراد همین ائمه و انبیاء هستند.
اوج تواضع را در رفتار امام علی میبینیم در برخورد با بچه های شهدا، در عین حال که حاکم زمان هستند و ابر قدرت ، چهار دست و پا میشوند تا بچه شهید بر ایشان سوار شود.
یادر زمانی که حاکم امت اسلامی هستند در مواجهه با دو کارگر که مشغول جابجایی اجناسی هستند بلافاصله به کمک آنها می شتابند.
یکی از القاب حضرت ابوتراب است ،علت لقب دادن ابوتراب به حضرت چند روایت امده یکی از روایات دلالت بر خاکی بودن و تواضع ایشان دارد.
در رفتارشان اشراف زدگی دیده نمیشد در روایت است که روزی ایشان در جایی خوابیده بودند که خاک تمام سر و صورتشان را گرفته بود، پیامبر ایشان را بیدارنمودند و فرمودند «اجلس انما انت ابوتراب» برخیز که تو خاکی هستی واین تواضع تو را نشان میدهد.
در روایت دیگری هم داریم که علت این نامگذاری این است که ایشان حجت خدا بر زمین هستند به این خاطر به ایشان پدر خاک میگویند.
همچنین در روایت از پیامبر امده:
《ُ إِنَّهُ إِذَا کَانَ یَوْمُ الْقِیَامَةِ وَ رَأَى الْکَافِرُ مَا أَعَدَّ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى لِشِیعَةِ عَلِیٍّ مِنَ الثَّوَابِ وَ الزُّلْفَى وَ الْکَرَامَةِ یَقُولُ یَا لَیْتَنِی کُنْتُ تُرَابِیّاً أَیْ یَا لَیْتَنِی مِنْ شِیعَةِ عَلِیٍّ وَ ذَلِکَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ یَقُولُ الْکافِرُ یا لَیْتَنِی کُنْتُ تُراباً.》
کافر در مواجهه با عذاب جهنم بیان میدارد یالیتنی کنت ترابیا پیامبر فرمودند منظور از این کلام را فهمیدید عرضه داشتند نه! فرمودند منظور همان ایه قرآن است که: 《یَقُولُ الْکافِرُ یا لَیْتَنِی کُنْتُ تُراباً.》 ای کاش من خاکی بودم. وای کاش از پیروان علی بودم.
متاسفانه بنی امیه و دشمنان از لقبی که پیامبر به ایشان داده بود سوء استفاده میکردند و وسیله ای برای تمسخر ایشان فراهم کرده بودند.
♦️ فَأَلْصَقُوا بِالْأَرْضِ خُدُودَهُمْ
انبیا و اوصیا کسانی بودند که صورتهایشان را بر خاک میگذاشتند.
♦️ وَ عَفَّرُوا فِی التُّرَابِ وُجُوهَهُمْ
سر و صورت خود را به خاک آغشته میکردند.
انبیا بجای خود برتر بینی , صورت خود را به زمین چسباندند.و در محضر خدا پیشانی بخاک ساییدند.
در قدیم که مهر نبود وقتی سر به سجده میگذاشتند همه صورتشان خاک آلود میشد.
♦️وَ خَفَضُوا أَجْنِحَتَهُمْ لِلْمُؤْمِنِینَ
— انبیاء برای مومنین بالهای خود را پهن کرده و می گستراندند
« واخْفِضْ جَناحَکَ لِمَنِ اتَبَعَکَ مِنَ المومنین
شعرا - ۲۱۵ »
ای پیامبر برای مومنینی که تو را پیروی میکنند پر و بال رحمت بگستران.
هر جا مومنی بود در مقابل مومنین تواضع کردند،و در مقابل استکبار و شرک سرسختانه بود.
♦️وَ کانُوا قَوْماً مُسْتَضْعَفِینَ
— انبیاء ،خواص و اولیا از گروه مستضعفین روی زمین هستند.
مستضعف به معنای ضعیف و ناتوان نیست بلکه مستضعف در چشم دشمنان ضعیف و ناتوان است در حالی که در واقعیت بسیار قدرتمند هستند.
در نهج البلاغه است که یک عده نادان ازامام ایراد می گرفتند که علی غذایی نمیخورد او به مقداری نان جو بسنده کرده نه کبابی و نه عسلی نه..... چنین فردی نمیتواند در جنگ مقابل پهلوانان قرار بگیرد،
حضرت در پاسخ فرمود: شما نمیدانید که درختی که در بیابان رشد میکند چوب محکمتری دارد من کم میخورم ولی با قوت قلبم میتوانم با همه ی عرب بجنگم.
« و نریدُ اَن نَمُن علی الذین السْتُضعفُوا فی الارض و نَجعَلهُم ائمةً و نَجعَلَهم الوارثین
قصص - ۵ »
اراده کردیم که مستضفین ، پیشوایان دین و وارثان زمین باشند.
مستضعف بمعنای افراد ناتوان ، افتاده ، و بی دست وپا نیست. کلام دقیقی ست.
در تقابل مستکبرین و مومنین ، مثل فرعون که موسی و مومنین را مستضعف می پنداشت.ولی در حقیقت موسی بن عمران شخص قدرتمندی بود.
مستضعفین ،کسانی هستندکه ظرفیتهای بزرگی دارند، مقام و جایگاهی دارند که فردا حاکمان روی زمین و بعنوان وارثین انتخاب می شوند.در این تقابل استکبار آنان را ضعیف می شمارد.
حضرت در توصیف یکی از یاران خود فرمود:
《کَانَ لِی فِیمَا مَضَى أَخٌ فِی اللَّهِ .... وَ کَانَ ضَعِیفاً مُسْتَضْعَفاً فَإِنْ جَاءَ الْجِدُّ فَهُوَ لَیْثُ غَابٍ وَ صِلُّ وَاد》
♦️قَدِ اخْتَبَرَهُمُ اللَّهُ بِالْمَخْمَصَةِ
خداوند متعال انبیا و اولیایش را با گرسنگی آزموده است.
با پر خوری نمیتوان به جایی رسید
«لَا تَجْتَمِعُ عَزِیمَةٌ وَ وَلِیمَة» عزم و پر خوری یک جا جمع نمیشود.
(برای فهم بیشتر این قسمت به خطبه 160 مراجعه کنید)
♦️وَ ابْتَلَاهُمْ بِالْمَجْهَدَةِ
با رنج و سختی و مشقت انبیا را آزمود.
اگر بنا بود با تکبر کسی به جایی برسد فرعون میرسید.
♦️ وَ امْتَحَنَهُمْ بِالْمَخَاوِفِ
انبیاء را در امور خوف ناک امتحان کرد
♦️وَ مَحصهُمْ (مَخَضَهم)بِالْمَکارِهِ
انها را حوادث ناخوشایند پاک کرد.
در برخی نسخ بجای "محصهم ، مخضهم " امده که به معنای تکان دادن مشک است که موجب جدا شدن کره میشود، به این معنی که خداوند پیامبران را با این حوادث ناخوشایند تکان داد تا رشد کردند
چهار امتحان سختی که خدا در عین متواضع بودن انبیاء از آنهاگرفت.
۱- برای موسی بن عمران گرسنگی شدید در بیابانهای مدین بعد از فرار از قوم فرعون او را آزمود.
« اِختبَرَهمُ اللهُ بِالمَخمَصةِ »
ولی حضرت به کسی رو نیانداخت و به کسی دست دراز نکرد. با علفهای بیابان خود را سیر میکرد.
۲- انقدر جهد و تلاش می کردند که جسم آنها به مشقت می افتاد.
« وابْتَلاهُم بِالمَجهَدَه »
خداوند آنها را با این تلاشها آزمود.
۳- انبیا بزرگ الهی را به امتحانهای مخوف دچار کرد.« وامْتَحَنَهُم بالمَخاوِف »
درگیری و نزاع در جمل تقابل با گروه خوارج
طوری که حضرت فرمود بعد از من کسی با خوارج کاری نداشته باشد.
آن ظاهر زهد آنان به گونه ایست که کسی نمیتواند با آنان در گیر شود.
۴- خداوند با یک مکاره و عوامل نا خوشایند شدید انبیا را امتحان کرد.
« و مَخَضَهُم بالمَکاره»
بالاتریناشخاص بودند و بزرگترین امتحان هم از آنها گرفته شد.
♦️فَلَا تَعْتَبِرُوا الرِّضَى وَ السُّخْطَ بِالْمَالِ وَ الْوَلَدِ
ای مردم رضایت و خشم خدا را در تعداد فرزندان و زیادی اموال حساب نکنید.
خشنودی و خشم خدا در مال و فرزند نمود پیدا نمی کند.
♦️جَهْلًا بِمَوَاقِعِ الْفِتْنَةِوَ الِاخْتِبَارِ فِی مَوْضِعِ الْغِنَى وَ الِاقْتِارِ
اگر کسی چنین فکری داشت نسبت به برنامه امتحانات الهی بی خبر وجاهل است چراکه خداوند در جایگاه غنی و فقر از انسان امتحان میگیرد.
مال و فرزند خود یک امتحان است
« انما امولُکم و اولادُکم فتنه »
مواضع فتنه را باید بشناسید ،خود مال و فرزند وسیله امتحان است نه اینکه جایزه و نتیجه امتحان باشد. اینطور نیست هرکس که مال بیشتری دارد محبوبتر است.
آیا خداوند پیامبر را دوست نداشت که به او مال زیادی نداداگر چنین باشد که به خدا افترا زده شده، پس فقر نشانه عدم علاقه و توجه خدا نسبت به بندگان نیست.
فَقَدْ قَالَ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى أَ یَحْسَبُونَ أَنَّما نُمِدُّهُمْ بِهِ مِنْ مالٍ وَ بَنِینَ نُسارِعُ لَهُمْ فِی الْخَیْراتِ بَلْ لا یَشْعُرُونَ مومنون -۵۶ »
آیا گمان میکنند که، کثرت مال و فرزند دلیل بر رضای خداست.ما نیکی و خیرات را بسوی آنها سرازیر میکنیم ،لحظه شروع امتحان است آنها نمی فهمند.
خداوند بندگان مستکبرش را با اولیای مستضعف خود امتحان میکند.
♦️ فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ یَخْتَبِرُ عِبَادَهُ الْمُسْتَکبِرِینَ فِی أَنْفُسِهِمْ بِأَوْلِیَائِهِ الْمُسْتَضْعَفِینَ فِی أَعْیُنِهِمْ
خداوند بندگان مستکبر را در حالیکه فکر میکنند خودشان خیلی بالا هستند [ فِی أَنْفُسِهِمْ] با اولیای مستضعف که در چشمشان کوچک بود[فِی أَعْیُنِهِمْ] امتحان میکند.
ابوذر که در ظاهر به چشم کسی نمیآید میشود وسیله امتحان عثمان و دییگران که خود را بسیار بالاتر از او میدیدند
قرآن کریم در آیات 15 و 16 سوره فجر میفرمایند:
《فَأَمَّا الْإِنْسَانُ إِذَا مَا ابْتَلَاهُ رَبُّهُ فَأَکْرَمَهُ وَنَعَّمَهُ فَیَقُولُ رَبِّی أَکْرَمَنِ 》
اما انسان هنگامى که پروردگارش وى را مى آزماید و عزیزش مى دارد و نعمت فراوان به او مى دهد مى گوید پروردگارم مرا گرامى داشته است .
《وَأَمَّا إِذَا مَا ابْتَلَاهُ فَقَدَرَ عَلَیْهِ رِزْقَهُ فَیَقُولُ رَبِّی أَهَانَنِ 》
و اما چون وى را مى آزماید و روزى اش را بر او تنگ مى گرداند مى گوید پروردگارم مرا خوار کرده است .
انسان تا نعمتی به دست میآورد بلافاصله مغرور میشود و گمان میکند که خداوند او را تکریم کرده و وقتی نعمتی از او گرفته میشود گمان میکند که خار شده و خدا ذلت او را خواسته در حالی که هم نعمت خدا و هم سلب نعمت هر دو به جهت ابتلا و امتحان است.
صائب در این باره چنین سروده:
ز سادگی است به فرزند، هر که خرسند است
که مادر و پدر غم وجود فرزند است
در خطبه 160 آمده :
َ 《لَمْ تَکُنْ لَهُ زَوْجَةٌ تَفْتِنُهُ وَ لَا وَلَدٌ یَحْزُنُه》
حضرت عیسی همسری نداشت که او را فریب دهد و فرزندی نداشت که او را محزون کند.
نظام عالم نظام امتحان است مستضعف با مستکبر امتحان میشود و مستکبر با مستضعف عثمان با ابوذر امتحان شد وقتی که او را تبعید کرد.
دو مطلب مهمی در این بند وجود دارد.
- بنده مستکبر هر چه هم باشد هرچه استکبار و زشتی هم داشته باشد باز هم او را بندهٔ خود میداند.
- فی انفسهم ، مستکبرین در حقیقت چیزی نیستند.خود را بزرگ می بینند.
اللهم انا نعوذ بک من همزات الشیاطین
بسم الله الرحمن الرحیم
شرح خطبه ها
۱۴۰۱/۱۰/۲۶ . ۲۳جمادی الثانی
💢بخش ششم خطبه۱۹۲💢
کتاب فیض الاسلام۲۳۴
خطبه قاصعه
حضرت در این قسمت خطبه سخن از سومین متکبر ،فرعون، به میان می آورند
♦️لَقَدْ دَخَلَ مُوسَى بْنُ عِمْرَانَ وَ مَعَهُ أَخُوهُ هَارُونُ عَلَى فِرْعَوْنَ
به یاد آورید آن لحظه ای که جناب موسی با برادرش هارون بر فرعون وارد شدند .
ماجرای مواجهه موسی بن عمران با فرعون :
هردو نمادند. یکی حق کامل ودیگری تمام باطل، در مقابل هم قرار گرفتند.
جناب موسی و هارون صلی الله علیهما با لباس بلند و پشمینه و دو عصایی که نماد چوبانی هم هست وارد بر مجلس فرعون با آن خدم و حشم شدند.
✳️در روایات داریم که فرعون غیرتی ،خوش خلق ،اهل اطعام به فقرا و دسترسی به او سهل بود لذا خدا عذاب بر او نفرستاد تا مادامیکه اطعام فقیران داشت .
♦️وَ عَلَیهِمَا مَدَارِعُ الصُّوفِ وَ بِأَیدِیهِمَا الْعِصِی
در حالیکه لباس بلند پشمی بر تن و عصای چوپانی بر دستشان بود .
✳️صوفیه هم یکی از وجوه تسمیه شان به صوفی همین لباس پشمین است اگرچه امیرالمومنین علیه السلام هم لباس پشمین میپوشیدند ولی تصوف فقط به لباس نیست! باید اعمال و رفتار و عبادت و دغدغه نسبت به حکومت هم باید علی گونه باشد.
♦️فَشَرَطَا لَهُ إِنْ أَسْلَمَ بَقَاءَ مُلْکهِ وَ دَوَامَ عِزِّهِ
شرط گذاشتند که اگر تسلیم امر خدا شوی بقای ملک و حکومت و پادشاهی تورا تضمین می کنیم
♦️فَقَالَ أَ لَا تَعْجَبُونَ مِنْ هَذَینِ یشْرِطَانِ لِی دَوَامَ الْعِزِّ وَ بَقَاءَ الْمُلْک
فرعون به اطرافیان گفت:تعجب نمی کنید در حالیکه فقر و ذلت این ها را می بینید ،اینها می خواهند بقای ملک من را تضمین کنند؟!
فرعون نگاهی به تمسخر به این دونفر و نگاهی به اطرافیان کرد و گغت.
آیا تعجب نمیکنید این دو نفر آمدند ملک گسترده مرا تضمین کنند ؟
《 قال یا قوم اَلیسَ لیٖ ملکُ مصرَ و هذِهِ الاَنهارُ تَجری مِن تَحتیٖ ... افلا تبصرون زخرف -۵۵ 》
این کشور با عظمت مصر و نهرهای جاری از زیر قصر از آنِ من نیست!!
عزت و جلال مرا نمی بینید
این دو نفر فقیر ، ضعیف و ذلیل آمدند حکومت تضمین کنند ؟
《اَم انا خیرٌ مِن هذَا الذی هو مَهیٖنٌ و لا یَکادُ یُبین زخرف - ۵۰》
من بهترم یا این دو نفر که خوار و کوچکند و قدرت بیان ندارند.
اگر موسی و هارون فرستاده خدا و راستگوهستید ،دستبند طلای شما کجاست.
[ در آنزمان حاکمان و صاحب مقام دستبندی از طلا بدست میکرد ]
《فلَو لا اُلقیَ علیِ اَسوِرةٌ مِن ذَهَبٕ . زخرف ۵۲ 》چرا این شخص بر دستان خود النگوی طلا نینداخته است.
♦️فَهَلَّا أُلْقِی عَلَیهِمَا أَسَاوِرَةٌ مِنْ ذَهَبٍ
انها اگر راست می گویند پس چرا یک دستبند[اساور] یا تاج از طلا یا لباس فاخر ندارند ؟
اگر شما دو نفر، موسی و هارون فرستاده خدا و راستگوهستید ،دستبند طلای شما کجاست!!
(در آنزمان حاکمان و صاحب مقام دستبندی از طلا بدست میکردند )
《فلَو لا اُلقیَ علیِ اَسوِرةٌ مِن ذَهَبٕ زخرف ۵۲ 》چرا این شخص بر دستان خود النگوی طلا ندارد.
《وَ قالُوا ما لِهذَا الرَّسُولِ یَأْکُلُ الطَّعامَ وَ یَمْشِی فِی الْأَسْواقِ لَوْ لا أُنْزِلَ إِلَیْهِ مَلَکٌ فَیَکُونَ مَعَهُ نَذِیراً . آیه ۷ فرقان 》اگر رسول و فرستاده هستند چرا همراه انها ملکی نیست !!
♦️إِعْظَاماً لِلذَّهَبِ وَ جَمْعِهِ وَ احْتِقَاراً لِلصُّوفِ وَ لُبْسِهِ
فرعون این حرف را زد در حالیکه میخواست پول، و جمع کردن مال را بزرگ ، موسی و لباس او را تحقیر کند .
فرعون در حالی این سخن را میگفت که طلا و جمع کردن گنج، و نیروی خود را شأن و جایگاه می دانست.
در حالی حرف میزد که لباس پشمی را کوچک و همینطور پوشیدن آنرا حقیر می شمرد.
اگر پیامبر و رسول هستی چرا چنین لباسی پوشیدی ...
♦️وَ لَوْ أَرَادَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ لِأَنْبِیائِهِ حَیثُ بَعَثَهُمْ أَنْ یفْتَحَ لَهُمْ کنُوزَ الذِّهْبَانِ وَ مَعَادِنَ الْعِقْیانِ وَ مَغَارِسَ الْجِنَانِ وَ أَنْ یحْشُرَ مَعَهُمْ طُیورَ السَّمَاءِ وَ وُحُوشَ الْأَرَضِینَ
اگر خدا اراده می کرد قدرت آن را داشت که وقتی انبیایش را فرستاد برای آنها گنجهای[کنوز] طلا و معادن طلاهایی که عیارشان خالص[عقیان] است وباغهای خرم و سرسبز[مغارس] به آنها می داد ،و تمام پرندگان آسمان را در اختیار آنها و در خدمت آنها می گرفت و تمام وحودش زمین را در اختیار آنها قرار میداد.
اگر انبیا به تمام امکانات ظاهری دنیایی و زیور آلات ، پست و مقامات ، دسترسی و در اختیار آنها بود اتفاقاتی می افتاد.
چند مورد خلاف حکمت خدا پیش می آمد، و از خدا بدور است که کار غیر حکیمانه انجام بدهد.
♦️ولو فَعَلَ لَسَقطَ البلاء
۱- اصل جریان امتحان مردم از بین میرفت
زیرا مشخص نبود چه کسی بخاطر پول و چه کسی بخاطر دین نزد آنها آمده ،
اگر همه چیز در راحتی محض بود، چگونه در راحتی امتحان گرفته می شد.
امتحان گرفتن متوقف بر سختی هاست.
امتحان انسان را به سختی و مشقت می اندازد.
♦️و بَطَلَ الجزاء
۲- همه مردم به انبیا گرایش پیدا می کردند، اما مشخص نبود کدام بخاطر نیت صادق و کدام بخاطر مطامع دنیایی آمده اند.
امکان جزا دادن بر اساس نیتها از بین می رفت.
♦️اِضمَحَلَتِ الاَنباء
۳- تمام خبرهایی که از طریق وحی به انبیا فرستاد ازبین میرفت.
خبر بهشت و دوزخ ، نتیجه عمل خوب و بد ، شرح و وصف اوصاف بهشت و دوزخ ، این اخبار غیبی هیچ تاثیری نداشت.
♦️ولَما وَجَبَ القابلین اُجورَ المُبتِلین
۴- اجری از نتیجه امتحان شدگان واجب نمی شد به کسانی که حرف و دین انبیا را پذیرفتند.
یک اجر آمدن بنزد انبیا را می دادند ولی از اجر بزرگ بخاطر آزمودن ، خبری نبود.
باید امتحان در سختی ها صورت بگیرد نه در آسایش.
♦️ولا اسْتَحقَ المومنون ثوابَ المحسنین
۵- کسانی که به انبیا ایمان آوردند به ثواب محسنین و نیکو کاران نمی رسیدند.
همه این موارد اشاره به یک اصل کلی دارد.
انسان باید در شرایط سخت آزموده شود وقتی سربلند بیرون آمد پاداشی دارد.
انبیا با همه امکانات رفاهی و مادی بسمت مردم می آمدند.مردم امتحان سختی نداشتند. در امتحان راحت جزا و پاداش به کسی داده نمی شود.
♦️ و لا لَزَمَتِ الاَسماءُ مَعانیها
۶- همه اسماء معانی خود را از دست می داد
کلماتی مثل، مومنین ،مخلصین،محسنین ،مطیعین ،هر کدام یک مفهومی دارند.مخلص معانی جدای از مومن را دارد.
اگر انبیا با مقام و پست و شهرت می آمدند.مردم به انبیا عرض ادب و اطاعت می کردند بخاطر دریافت منصب ، یا به بارگاهی راه بیابند، اخلاص در جایی معنا پیدا میکند که فقط خدا مد نظر باشد.
بنابراین نام اخلاص باقی بود اما از محتوای اخلاص چیزی باقی نمی ماند.
♦️وَ لَکنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ جَعَلَ رُسُلَهُ أُولِی قُوَّةٍ فِی عَزَائِمِهِمْ
خدا گرچه به انبیا دنیا را نداد ولی آنها را صاحبان اراده و عزم قوی قرار داد
به همین خاطر به تعدادی از آنها اولوالعزم می گویند .
اگر خدای سبحان انبیا را در ظاهر بی بهره از امکانات دنیوی کرد ، اما آنها را صاحبان قدرت قرار داد. در تصمیماتی که میگیرند دارای عزم و اراده درونی قدرتمند هستند
عزم در دو معنا به کار میرود.
۱_عزم برای رسیدن به خدا
۲_اگر انبیا می خواستند به دنیای خود برسند بهترین دنیا را برای خود می توانستند ترتیب دهند
♦️ضَعَفَةً فِیمَا تَرَى الْأَعْینُ مِنْ حَالاتِهِمْ
در آنچه که مردم از حال انبیا می بینند ناتوان و ضعیف گردانید
از درون سرشار از قدرت، از بیرون و حالات آنها ، انسانها آنان را ضعیف می پندارند
♦️مَعَ قَنَاعَةٍ تَمْلَأُ الْقُلُوبَ وَ الْعُیونَ غِنًى
انبیا صاحبان قناعتی بودند که چشم و عقل را از غنا پر میکرد .
انبیا از درون دارای یک قناعت هستند که چشم و قلب ها را از غنا پر میکنند.اگر از بیرون ضعف دارند این ضعف مساویست با قناعت ، ضعف همراه با قناعت خود غناست.
چشم و دل مردم را فقط غنای آنها پر می کند.
✳️باطن قناعت غنا و بی نیازی است .پول انسانها را حریص تر می کند .تنها چیزی که انسان را به غنا میرساند قناعت است
این است که پیامبر فرموده است «الفقر فخری ...»
در خطبه ۶۰هم اشاره کردید که حضرت موسی بن عمران بعد از مدتی که در کوه و بیابان بود گفت خدایا من فقیر درگاه تو هستم عنایتی کن و یک قرص نان از خدا خواست .
♦️و خَصَاصَةٍ تَمْلَأُ الْأَبْصَارَ وَ الْأَسْمَاعَ أَذًى
خصاصه به معنی
شکاف و ترک در دیوار یا پارچه می باشد.
چند معنی در این جمله هست :
۱- اغنیا از دیدن فقر انبیا به دلیل تمایل مردم به انبیا اذیت می شوند.
۲- انبیا ،گوش و چشمشان از فقر در اذیت بود که این مرحله هم البته یک مرحله ی عروج و صعود انسان است .
۳- اگر چشم و گوش انبیا از بودن فقیری آگاه می گشت تمام تلاش خود را برای زدودن فقر آن شخص می نمودند
۴- خود مردم از شنیدن یا دیدن فقر انبیا ناراحت می شدند در حالیکه خود انبیا در اوجعیش هستند چون می دانند خدا برای انها چنین خواسته.
♦️وَ لَوْ کانَتِ الْأَنْبِیاءُ أَهْلَ قُوَّةٍ لَا تُرَامُ وَ عِزَّةٍ لَا تُضَامُ وَ مُلْک تُمَدُّ نَحْوَهُ أَعْنَاقُ الرِّجَالِ وَ تُشَدُّ إِلَیهِ عُقَدُ الرِّحَالِ
اگر انبیا صاحب قدرتی بودند که هیچ مثل و مانندی نداشت و صاحب عزت و شوکتی بودند که ذلتی نداشت و صاحبان قصر و حکومتی بودند که مردم تمایل به سمت آن داشتند و شترها و اسبهای خود را برای دیدن این حکومت زین میکردند
اگر انبیاء صاحب قدرتهای قوی و صاحب پول های کلانی بودند، مشکلاتی بوجود می آمد. این مشکل عدم ارشاد و راهنمایی مردم بود.
/اگر انبیا انچنان دارای قدرت بودندکه،
کسی توان مبارزه با انبیا را نداشت. (قوهِِ لا ترام )
/ اگر انبیا صاحب شوکتی بودند کسی یارای مخالفت و توان کشتن آنهارا نداشت.
(عزَةٕ لا تَضام )
/اگر انبیا صاحب ملک و حکومتی بودند که نیاز مردم بدست آنها بود، همه شتر ها زین محکم کرده بسمت قصرهای پیامبران براه می افتادند.(عُقدُ الرِحال)
♦️ذَلِک أَهْوَنَ عَلَى الْخَلْقِ فِی الِاعْتِبَارِ
وَ أَبْعَدَ لَهُمْ [مِنَ] فِی الِاسْتِکبَارِ
مردم راحت نبوت انبیا را می پذیرفتند و با انبیا مستکبرانه برخورد نمی کردند.
/هیچگاه مردم مقابل انبیا ضدیتی نداشتند.راحت وبه آسانی دعوت آنان را می پذیرفتند.
/مخالفت با انبیا برای مردم مشکل می شد مشکل ترین کار این بود کسی در مقابل پیامبر دارای پول و مکنت قد علم نمی کرد
♦️و آمَنُوا عَنْ رَهْبَةٍ قَاهِرَةٍ لَهُمْ أَوْ رَغْبَةٍ مَائِلَةٍ بِهِمْ
در این صورت مردم به انبیا ایمان می آوردند به سبب ترس از غضب آنها یا به دلیل گرفتاری مالی به آنها رغبت می داشتند.
/ ایمان مردم از روی ترس بود.
رزق ،زندگی ، رفاه ، دنیای مردم زیر دست انبیا بود.اگر اشتباه می کردنداز انها خلع می شدند. لذا راحت ایمان می آوردند.
♦️ فَکانَتِ النِّیاتُ مُشْتَرَکةً وَ الْحَسَنَاتُ مُقْتَسَمَةً
در این صورت نیتها مشترک و مختلط می شدند و پاداش اعمال نیک بین اعمال خالص و ناخالص یکسان میشد .
/ رغبت به مال و قصر انبیا پیدا می کردند، تا یک منصبی برای خود دست و پا کنند.
♦️وَ لَکنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ أَرَادَ
ولیکن خدا اراده نمود برای مردم که چند مورد خاص خودش باشد و شراکت و ناخالصی در آن نباشد ؛
♦️أَنْ یکونَ الِاتِّبَاعُ لِرُسُلِهِ
خالصانه رفتن سراغ انبیا (چون اراده خدا بر این بود )
♦️وَ لَکنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ أَرَادَ
ولیکن خدا اراده نمود برای مردم که چند مورد خاص خودش باشد و شراکت و ناخالصی در آن نباشد ؛
♦️أَنْ یکونَ الِاتِّبَاعُ لِرُسُلِهِ
خالصانه رفتن سراغ انبیا (چون اراده خدا بر این بود )
♦️و التَّصْدِیقُ بِکتُبِهِ
تصدیق خالصانه کتب الهی
♦️وَ الْخُشُوعُ لِوَجْهِهِ
تواضع و خشوع خالصانه،
♦️والاِستکانَهُ لاَمرِه
خضوع [استکانه]قلبی خاضعانه در برابر پروردگار
♦️الِاسْتِسْلَامُ لِطَاعَتِهِ
تسلیم خالصانه در برابر خدا
♦️أُمُوراً لَهُ خَاصَّةً لَا تَشُوبُهَا [یشُوبُهَا] مِنْ غَیرِهَا شَائِبَةٌ
اموری هستند که چیز دیگری با نیت خالص نباید آمیخته گردد.[تشُوبها]
♦️کلَّمَا کانَتِ الْبَلْوَى وَ الِاخْتِبَارُ أَعْظَمَ کانَتِ الْمَثُوبَةُ وَ الْجَزَاءُ أَجْزَلَ.
هر مقدار آزمایش و مشکلات بزرگتر باشد ثواب و پاداش نیز بزرگتر و اکثر [اجزل]خواهد بود.
✳️مرحوم کلینی در جلد دو ،ص۲۹۳روایتی ذکر می کند که ؛
یک ملکی اعمال صالح شخصی را با خوشحالی بالا میبرد تا پرونده را به پروردگار عرضه کند .خداوند به او میفرماید همه پرونده را به جهنم بینداز ،فرشته تعجب می کند،خدا می فرماید درست است که اعمال او زیبا بود ولی مرا نیت نکرده بود .
لذا اگر ما گرایش به انبیا داریم باید برای خدا باشد .
غفرالله لی و لکم الحمدلله رب العالمین
◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️
بسم الله الرحمن الرحیم
شرح خطبه ها
۴۰۱/۱۰/۲۷ - ۲۴جمادالثانی
💢بخش هفتم خطبه۱۹۲💢
کتاب فیض الاسلام ۲۳۴
در بخشهای پیشین خطبه سخن از کبر شکنی بود. اگر بنا بود خداوند به گروهی اجازه کبر بدهد چه گروهی از انبیا و اولیای الهی شایسته تر. نه تنها خداوند راضی به کبرو خودپسندی انبیا نشد بلکه نهایت تواضع را از آن ها خواست تا حکومت آنها در کمال سادگی و زهد باشد.
تا اگر کسی به آنها تمایل پیدا کرد برای تمایلات معنوی وبرای رسیدن به حقایق و معارف معنوی باشد، در غیر این صورت خلوص ایمان آورندگان زیر سوال می رفت و مشخص نبود که آنها برای رسیدن به مقام های دنیایی ایمان آورده اند یا برای رسیدن به معنویت؟!
♦️وَ کُلَّمَا کَانَتِ الْبَلْوَى وَ الِاخْتِبَارُ أَعْظَمَ، کَانَتِ الْمَثُوبَةُ وَ الْجَزَاءُ أَجْزَلَ.
هرگاه امتحان[الْبَلْوَى] و آزمایش[الِاخْتِبَارُ] بزرگتر و طاقتفرساتر باشد ثواب پاداش و جزا هم بیشتر[أَجْزَلَ] است.
دنیا بدون امتحان نیست، باید از خدا خواست که دچار امتحانات گمراه کننده نشویم طبق فرمایش حضرت:
(لَا یَقُولَنَّ أَحَدُکُمْ اللَّهُمَّ إِنِّی أَعُوذُ بِکَ مِنَ الْفِتْنَةِ لِأَنَّهُ لَیْسَ أَحَدٌ إِلَّا وَ هُوَ مُشْتَمِلٌ عَلَى فِتْنَةٍ وَ لَکِنْ مَنِ اسْتَعَاذَ فَلْیَسْتَعِذْ مِنْ مُضِلَّاتِ الْفِتَن)
کلام حضرت هر چند در ظاهر ساده به نظر میرسد اما در عمل دشوار است.
ما در زندگی برخلاف این کلام حکیمانه حضرت( تلاش بیشتر و امتحان سختتر برابر با پاداش بیشتر) طلبکارانه فقط دنبال رحمت وکرامت و جود خداوند کریم هستیم، هر چند که خداوند صاحب فضل دائم وعمیم است؛ اما کسی که به دنبال طی مدارج بالاتر است، باید با تلاش از امتحانات سخت عبور نماید.
✅یک قاعده کلی ببان می دارد.
هر زمان که امتحان و اختبار عظیم باشد، مشکلات سر راه بیشتر باشدثواب و پاداش هم اعظم است.
زحمت کمتر برابر با پاداش کمتر است.
یک قانون کلی و قانون موازیست.
نمونه دیگری از سادگی و زهد وحکمت امتحان سخت را بیان می نمایند و آن حکمت وجوب حج با وجود سختی هایی که حجاج در این مسیر تحمل مینمایند از جمله محل قرارگیری کعبه که به ساده ترین صورت و در بدترین حالت آب وهوای واقع شده است.
خداوند برای رشد ما سختی و امتحانات دشوار را قرار داد مثل همین سفر حج وسختی های طاقتفرسایی که دارد.
حضرت به جهت ایجاد تناسب در مفهوم و الفاظ برخلاف کل خطبه که از ساده ترین خطب نهج البلاغه است در این بخش سخت بودن حج را با سختترین و سنگین ترین لغات و الفاظ بیان نموده اند تا سختی حج بر مردم آشکار شود.
♦️أَ لَا تَرَوْنَ أَنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ اخْتَبَرَ الْأَوَّلِینَ مِنْ لَدُنْ آدَمَ إِلَى الْآخِرِینَ مِنْ هَذَا الْعَالَمِ بِأَحْجَارٍ
آیا نمی بینید که خداوند سبحان از اولین انسانها از زمان [لَدُنْ] آدم تا آخرین آنها را در این دنیا با سنگهایی (کعبه) آزمایش کرد؟!
مقصود از سنگ همان بیت الله است به عنوان خانه ای انتخاب شد. ومردم به حضور و عبادت در آنجادعوت شدند.
نکته اول اینکه خداوند وجوب حج را برای همه فرزندان آدم از ابتدا تا انتهای خلقت قرار داد خواه مسلمان باشند یا کافر، یا پیرو سایر ادیان، با این تفاوت که مسلمانان به این فریضه همانند نماز و روزه و.... عمل میکنند ولی سایرین همه این فرائض را به دست فراموشی سپرده اند، پس همه انسان ها در صورت کوتاهی باید در قیامت پاسخگو باشند.
نکته دوم کعبه و زیارت آن از ابتدای خلقت انسان وجود داشته برخلاف آنچه که معروف است که کعبه اولین بار به دست ابراهیم و اسماعیل سلام الله علیهما ساخته شد، کعبه از ابتدای خلقت حضرت ادم و حتی قبل از آن وجود داشته و در جریان سیلی که در زمان نوح نبی آمد بنای کعبه کاملا ویران شد که حضرت ابراهیم و اسماعیل دوباره آن را ساختند. [مِنْ لَدُنْ آدَمَ]
همانگونه که در روایت آمده وقتی حضرت آدم از حج بازگشت با ملائکه روبرو شد فرمود که من حاجی شدم و فرشتگان گفتند ما دوهزار سال قبل از تو مناسک حج را انجام دادیم.
همچنین در روایت آمده که زراره از محضر امام صادق علیه السلام سوال نمودکه من چهار سال است که در ایام حج از محضر شما در مورد معارف حج سوال میپرسم وشما هر بار معارف نو و جدیدی برایم بیان میکنید. مگر چقدر معارف جدید دارد؟
حضرت فرمودند: چه طور میخواهی این معارف در چهار سال تمام شود در حالی که کعبه چهار هزار سال قبل از هبوط آدم حاجیانی داشت که گرد کعبه میچرخیدند.
♦️لَا تَضُرُّ وَ لَا تَنْفَعُ وَ لَا تُبْصِرُ وَ لَا تَسْمَعُ،
(سنگ های کعبه) که نه ضرری میرسانند نه سودی [لَا تَنْفَعُ] ونه می بینند[لَا تُبْصِرُ] ونه میشنوند[لَا تَسْمَعُ].
شبهه ای مطرح است که کلام حضرت با اعتقاد ما به اینکه همه مخلوقات هستی ذی شعورند در تضاد است، منظور حضرت ازاین کلمات چیست؟
در این جملات حضرت از دیدگاه دنیا طلبان ومتکبران ویژگی این سنگها را بیان میکنند. از دیدگاه مادی گرایان مخلوقات اینچنین بدون شعور هستند واز انجایی که مخاطب این خطبه همان دنیا طلبان هستند حضرت این چنین بیان میدارند
وگرنه در رابطه با سنگ حجر الاسود و اثر گذاری آن در شفای بیماران،م استجابت دعا، روایت فراوان است. و خود کعبه ومکانی که واقع شده نیز بسیار خاص است.
♦️فَجَعَلَهَا بَیْتَهُ الْحَرَامَ الَّذِی جَعَلَهُ [اللَّهُ] لِلنَّاسِ قِیَاماً
خداوند متعال کعبه که موجب قیام همه مردم است ، بیت حرام خود قرار داد. کعبه حریم است، جایی که حرمت دارد.
«جَعلَ اللهُ الکعبةَ البیتَ الحرامَ قیاماً للناسِ . مائده - ۹۷»
خداوند کعبه را برای همه مردم قرار داد نه فقط مومنان.
بیت الله انچیزی است که برای اقامه زندگی مردم ضروری است.[قِیَاماً]
عامل اقتدارو تضمین کننده قیام زندگی مادی ومعنوی مردم ، کعبه است.تعبیر لطیف قرانست .برای آبادی دنیای خود هم باید به مکه بروید.
♦️ثُمَ وَضَعَهُ بِأَوْعَرِ بِقَاعِ الْأَرْضِ حَجَراً
خدا بیت الله را در سنگلاخترین [بِأَوْعَرِ] جای زمین قرار داد[وَضَعَهُ] .
♦️وَ أَقَلِّ نَتَائِقِ الدُّنْیَا مَدَراً
کعبه در مناطقی از دنیا قرار داده شد که کوها و ارتفاعات [نَتَائِقِ] از کلوخ [مَدَراً] خالی است [أَقَلِّ]
جایی که خالی از کلوخ باشد برای کشاورزی مناسب نیست و گیاه و درختی نیست.
♦️وَ أَضْیَقِ بُطُونِ الْأَوْدِیَةِ قُطْراً
در همانجایی که دره های آن تنگ[أَضْیَقِ] است.
دره ها محل عبور آب وقتی تنگ باشند جایی برای عبور آب وجود ندارد وپرتگاهی است که نه محل زندگی است به جهت مسیل بودن آن ونه کشاورزی چون خاکی ندارد.
♦️بَیْنَ جِبَالٍ خَشِنَةٍ وَ رِمَالٍ دَمِثَة
مکه در بین کوهای خشن و رمل وشنزار نرم [دَمِثَةٍ] قرار داردچنین خاکی قابلیت زراعت ندارد.
♦️وَ عُیُونٍ وَشِلَةٍ وَ قُرًى مُنْقَطِعَةٍ
چشمه های کم اب[وَشِلَةٍ] دارد و روستاها از هم جدا و پراکتده[مُنْقَطِعَةٍ] هستند.
سختی و بد آب و هوا بودن آن سرزمین را نشان می دهد.برخلاف روستاهای شمال ایران که متراکم و نزدیک به هم هستند.
♦️لَا یَزْکُو بِهَا خُفٌّ وَ لَا حَافِرٌ وَ لَا ظِلْفٌ
هیچ شتر[خُفٌّ] و اسب[حَافِرٌ] ،و گاو و گوسفندی[ظِلْفٌ] قابل پرورش نیست.
چه امتحان سخت و سنگینی از ابراهیم علیه السلام در این منطقه گرفت وقتی همسر و فرزندش را دراین بیابان غیر ذی زرع رها کرد.
«رَبَّنَا إِنِّی أَسْکَنْتُ مِنْ ذُرِّیَّتِی بِوَادٍ غَیْرِ ذِی زَرْعٍ عِنْدَ بَیْتِکَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنَا لِیُقِیمُوا الصَّلَاةَ فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِی إِلَیْهِمْ وَارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَرَاتِ لَعَلَّهُمْ یَشْکُرُونَ( 37 ابراهیم)»
لم یزرع به جایی گویند که فاقد کشاورزی است و غیر ذی زرع جایی است که هرگز سرسبز نمیشود.
چه امتحان سختی و چه پاداش عظیمی نصیب ابرهیم خلیل شد
♦️ثُمَّ أَمَرَ آدَمَ (علیه السلام) وَ وَلَدَهُ أَنْ یَثْنُوا أَعْطَافَهُمْ نَحْوَهُ
سپس خداوند به آدم و فرزندان او امر کرد تا به سمت [نَحْوَ] کعبه متمایل بشوند[یَثْنُوا أَعْطَافَهُمْ].
اعطاف به معنی کتف هاست.
نهج البلاغه هم شریعت است و هم طریقت.
همانطور که در پیان خطبه ١ هم اثبات شد
ظاهر کلام که همان روکردن مسلمانهابه کعبه را بیان میدارد ولی باطن کلام پذیرش ولایت ائمه است طبق روایتی از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم :
«یا عَلِیُّ، اَنْتَ بِمَنْزِلَةِ الْکَعْبَةِ»
♦️فَصَارَ مَثَابَةً لِمُنْتَجَعِ أَسْفَارِهِمْ
کعبه سرانجام سفرهای پر منفعت[لِمُنْتَجَعِ] و محل اجتماع[مَثَابَةً] شما شد.
این سفر پر منفعت است هم این دنیا و هم آن دنیا. باطن این جمله باز هم به امامت باز میگردد اگر مردم جمع میشدند دور ولایت خداوند اتش را نمی افرید .
«قَالَ اَلنَّبِیُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ : إِنَّ اَلنَّاسَ لَوِ اِجْتَمَعُوا عَلَى حُبِّ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ عَلَیْهِ السَّلاَمُ لَمَا خَلَقَ اَللَّهُ اَلنَّارَ »
امام حسن مجتبی علیه السلام:
«لَو أنَّ النّاسَ سَمِعوا قَولَ اللّهِ عز و جل ورَسولِهِ؛ لَأَعطَتهُمُ السَّماءُ قَطرَها، وَالأَرضُ بَرَکَتَها، ولَمَا اختَلَفَ فی هذِهِ الاُمَّةِ سَیفانِ، ولَأَکَلوها خَضراءَ خَضِرَةً إلى یَومِ القِیامَةِ»
مکه بعنوان ملجأ و پناهگاه برای همه مسافران گردید. مقصدی که به همه نفع می رساند.« مَثابةً لِلناسِ و اَمناً»
پناهگاه مردم و امنیت مردم را بهمراه دارد.
اجتماع هم حول محور سنگ کعبه است و هم حول محور امامت و ولایت که باطن کعبه است.
♦️وَ غَایَةً لِمُلْقَى رِحَالِهِمْ
غایت و سرانجام بار انداختن این کاروان ها باید در حج باشد.
بر مسلمانان تکلیف شده که باید نسبت به انجام حج مصر باشند همانطور که سایر تفریحات و سفرها را مصرانه انجام میدهند.
باید غایت نهایی همه مسلمانان حج باشد.
باید برای رفتن به حج و رسیدن به ولایت حرکت و تلاش کرد
♦تَهْوِی إِلَیْهِ ثِمَارُ الْأَفْئِدَةِ
فقط کسانی که میوه دلشان رسیده باشد[ثِمَارُ الْأَفْئِدَةِ] به سوی کعبه به سرعت حرکت میکنند[تَهْوِی إِلَیْهِ]
مردم شتابان بسوی مکه میروند ، آنهایی که میوهٔ دلهایشان طیب و طاهر است.
همه انسانها سعادت تمایل به کعبه و دغدغه مندی برای رسیدن به کعبه را ندارند.
میوه رسیده به راحتی قابل چیدن است کسانی که میوه دلشا ن به خوبی به ثمر نشسته وبه کمال رسیده باشد میتوانند به کعبه و حفقیقت ان متمایل شوند.
برخی میوه دلشان کال است هم به سختی چیده میشود و حاضر نیست از دنیا وتعلاقتش دل بکند و هم اگر چیده شود قابل خوردن نیست.
♦مِنْ مَفَاوِزِ قِفَارٍ سَحِیقَةٍ
یک عده ای از بیابان های دوردست خالی از
سکنه حرکت میکنند به سمت مکه.
مکان جغرافیای و خود اعمال حج سخت است از آن طرف راه رسیدن به آن هم سخت است.
حضرت توصیف اطراف و اکناف این سرزمین را بیان میدارد، کیفیت مسیر را مشخص میکند، که امکانات تفرجی ندارد.مسیر هم سختی هایی دارد.مردم بایداز بیابانهای خالی از سکنه و دور دست به مکه بیایند.
♦️ وَ مَهَاوِی فِجَاجٍ عَمِیقَةٍ
عده ای از کنار پرتگاه و دره های عمیق باید به مکه بیایند.
♦️وَ جَزَائِرِ بِحَارٍ مُنْقَطِعَةٍ
مردم باید از جزیره پراکنده وسط دریاها حرکت کنند و خود را به مکه برسانند.
♦️حَتَّى یَهُزُّوا مَنَاکِبَهُمْ ذُلُلًا
مردم همین که به مکه میرسیدند کتف هایشان [مناکب]را از شدت ذلت در برابر خدا تکان میدهند.
وقتی عظمت خانه در برابر دید آنها قرار میگیرد، شانه ها به لرزه در می آیدو خضوع میکنند. ناخودآگاه به سجده میافتند و ازشدت گریه شانه هایشان میلرزد.
♦️یُهَلِّلُونَ لِلَّهِ حَوْلَهُ
مردم تهلیل میگویند و طواف میکنند.
مردم ندای لبیک لبیک بلند می کنند اما خدا که پاسخ همه را با لبیک نمیدهد، جواب یک عده لا لبیک ولاسعدیک است؛ خوش نیامدی به اینجا!
در کافی بابی هست با نام مکاسب الحرام حدیث سوم چنین است:
«الإمامُ الصّادقُ علیه السلام :إذا اکْتَسَبَ الرّجُلُ مالاً مِن غَیر حِلّهِ ثُمَّ حَجَّ فلَبّى ، نودِیَ : لا لَبَّیْکَ و لا سَعْدَیْکَ . و إنْ کانَ مِن حِلّهِ فلبّى نودِیَ : لَبَّیْکَ و سَعْدَیْکَ .
امام صادق علیه السلام :اگر انسان مال حرامى به دست آورد و با آن به زیارت خانه خدا رود و لبّیک بگوید، [در جوابش] ندا آید که : لا لبّیک و لا سعدیک، و اگر از راه حلال به دست آورده باشد، ندا آید که: لبّیک و سعدیک.»
کسی که باطن حج ولایت را نپذیرد، مال حرام کسب کند، قرض خود را ادا نکرده باشد حج پذیرفته نمیشود هر چند سختی های حج را کشیده باشد.
همچنین در مورد کسب حرام در حدیث چهارم چنین آمده:إمام الصادق علیه السلام :
«کَسبُ الحَرام یَبینُ فِی الذُّرِیَّةِ»
اثردرآمد حرام ، در نسل آشکار مى شود.
♦️وَ یَرْمُلُونَ عَلَى أَقْدَامِهِمْ شُعْثاً غُبْراً لَهُ
هروله میکنند برپاهای خود، در حالیکه موهای آنها بلند و ژولیده است.
در فضای چنین خطبه ای که نهی از تکبر و غروراست ، برنامه های مکه هم به گونه ایست که غرور و کبر از دل شما کنده شود.
♦️ قَدْ نَبَذُوا السَّرَابِیلَ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ
حاجیان لباس فاخر خود به کنار زده پشت سر خود انداختند[نبذوا]
همه چه فقیر و چه غنی با هر پست و مقامی وبا هر طبقه و موقعیتی، با لباس ساده و بدون تجمل (دو حوله )به حج آمده اند.
تجسمی از قبر وقیامت است که همه با کفن درآن ظاهر میشوند. بااین عمل دیگر تکبری برای انسان نمی ماند
♦️وَ شَوَّهُوا بِإِعْفَاءِ الشُّعُورِ مَحَاسِنَ خَلْقِهِمُ
مردم نمی توانند موهای خودرا آراسته و کوتاه کنند و این موی بلند ژولیده وبد منظر، محاسن خلقت خدا را می پوشاند.
مومن باید اراسته باشد ولی در دل شکسته و متواضع
♦️ابْتِلَاءً عَظِیماً وَ امْتِحَاناً شَدِیداً وَ اخْتِبَاراً مُبِیناً وَ تَمْحِیصاً بَلِیغاً
حج یک ابتلای عظیم ویک امتحانی که تکانهای شدیدی دارد، وآزمایشی آشکار است که نتیجه آن از تمام آلودگیها پاک شدن و خالص شدن است آن هم طهارتی ک به خدا برساند.
این امتحان که باعث میشود عده ای به خاطر ناتوانی در پاک کردن مالشان از حرام یا ادای قرض یا.... تن به انجامش ندهند امتحان بسیار سختی است که موجب خلوص وقرب الهی میشود. همانگونه که در روایت از امام صادق آمده:امام صادق (علیه السلام)
«ُ مَنْ أَمَّ هَذَا الْبَیْتَ حَاجّاً أَوْ مُعْتَمِراً مُبَرَّأً مِنَ الْکِبْرِ رَجَعَ مِنْ ذُنُوبِهِ کَهَیْئَتِهِ یَوْمَ وَلَدَتْهُ أُمُّه»
با گذراندن امتحان سخت مثل روزی که از مادر متولد شده پاک میشود.
♦️جَعَلَهُ اللَّهُ سَبَباً لِرَحْمَتِهِ وَ وُصْلَةً إِلَى جَنَّتِهِ.
خداوند حج را سبب نزول رحمت و موجب رسیدن به بهشت قرار داد.
(به این قاعده در بلاغت که آخر مطلب به اول مطلب برگردانده شود ردُّ العَجُزِ الیَ الصَّدر میگویند. جمله اخر «ابْتِلَاءً عَظِیماً وَ امْتِحَاناً شَدِیداً وَ اخْتِبَاراً مُبِیناً » به جمله ابتدایی این بخش «وَ کُلَّمَا کَانَتِ الْبَلْوَى وَ کَانَتِ الْمَثُوبَةُ وَ الْجَزَاءُ أَجْزَلَ» باز میگرد.)
♦️وَ لَوْ أَرَادَ سُبْحَانَهُ أَنْ یَضَعَ بَیْتَهُ الْحَرَامَ وَ مَشَاعِرَهُ الْعِظَامَ بَیْنَ جَنَّاتٍ وَ أَنْهَارٍ وَ سَهْلٍ وَ قَرَارٍ جَمَّ الْأَشْجَارِ دَانِیَ الثِّمَارِ
اگر خداوند اراده میکرد میتوانست بیت الله و مشعر(محل شعوربه معنای محل رشد ومحل شعار به معنای محل اعتلای شعار دین) را در میان باغ و بستان، چشمه سارها ،در سرزمینهای هموار[قَرَارٍ] در جایی که درختان انبوهی که سایه دار[جَمَّ الْأَشْجَارِ] و میوه های فراوان و در دسترس باشد[دَانِیَ الثِّمَارِ] قرار بدهد.
مرحوم کلینی با نام حج الانبیا در روایاتی موارد متعددی از انبیایی که به حج رفته اند را ذکر میکند. همه ی انبیا به حج امده اند و بیان میدارد بین رکن و مقام قبر تعدادی از انبیا واقع شده این موضوع نشان از این است که این محل محل اعتلای شعار دین و ومحل رشد است.
♦️مُلْتَفَّ الْبُنَى مُتَّصِلَ الْقُرَى بَیْنَ بُرَّةٍ سَمْرَاءَ وَ رَوْضَةٍ خَضْرَاءَ وَ أَرْیَافٍ مُحْدِقَةٍ وَ
کعبه را درجایی بنا کند که خانه ها متراکم باشد[مُلْتَفَّ الْبُنَى] ، وروستاها بهم نزدیک باشد[مُتَّصِلَ الْقُرَى] بین گندم زاری که گندم هایش[بُرَّةٍ] زرد باشند(خوش آب و هوا) و کعبه بین باغ خرمی و سبزی باشد[رَوْضَةٍ خَضْرَاءَ] در روستاهای پرجمعیت[أَرْیَافٍ مُحْدِقَةٍ].
♦️ عِرَاصٍ مُغْدِقَةٍ وَ [زُرُوعٍ] رِیَاضٍ نَاضِرَةٍ وَ طُرُقٍ عَامِرَةٍ،
کعبه را درمکان وسیع[عِرَاصٍ] در مکان پر آبی[مُغْدِقَةٍ] وکشتزار های سرسبز[رِیَاضٍ نَاضِرَةٍ] و راه های پنج بانده و عریض[طُرُقٍ عَامِرَةٍ]
♦️ لَکَانَ قَدْ صَغُرَ قَدْرُ الْجَزَاءِ عَلَى حَسَبِ ضَعْفِ الْبَلَاءِ
در این صورت میزان پاداش به خاطر ضعیفی و کوچکی امتحان کم میشد.
سختی های حج برای بزرگ شدن پاداش است.
♦️وَ لَوْ کَانَ الْإِسَاسُ الْمَحْمُولُ عَلَیْهَا
در مورد خود کعبه نیز حضرت میفرماید: خدا اگر می خواست می توانست فنداسیون و زیر بنای کعبه را
♦️وَ الْأَحْجَارُ الْمَرْفُوعُ بِهَا
و سنگهای سیاهی که کعبه با آنها بنا شده است را
♦️بَیْنَ زُمُرُّدَةٍ خَضْرَاءَ وَ یَاقُوتَةٍ حَمْرَاءَ وَ نُورٍ وَ ضِیَاءٍ
از زمرد سبز و یاقوت قرمز و و نور قرار دهد. برای خدا هیچ سختی و زحمتی نداشت که جاذبه های بیت الله را آنچنان قرار دهد که هر چشمی را خیره کند، اما
♦️لَخَفَّفَ ذَلِکَ مُصَارَعَةَ الشَّکِّ فِی الصُّدُورِ
اگر خدا چنین کاری ر انجام میداد، شک و تردید در مورد رفتن به حج در قلوب مردم از بین میرفت و بلکه همه مشتاق رفتن به چنین حجی بودند
♦️وَ لَوَضَعَ مُجَاهَدَةَ إِبْلِیسَ عَنِ الْقُلُوبِ
و دیگر نیازی برای مجاهده و تلاش شیطان جهت گمراهی انسان نبود چرا که او گمراه بود و دنباله رو شیطان شده بود.
نکته مهم آن است که حضرت دشمن ما را خود ابلیس میداند، یعنی ما باید آنقدر رشد کنیم که شیاطین جن و انس قدرت گمراهی ما را نداشته باشند و خود ابلیس وارد جهاد با ما بشود، یکی از فلسفه های رمی جمرات نیز توجه به این نکته است که انسان باید چنان رشد کند که با شیطان بزرگ ابلیس درگیر شود و اگر توانست این امتحان را نیز پشت سر بگذارد به مقام مخلَصین میرسد که دیگر شیطان راه نفوذی بر او ندارد.
♦️وَ لَنَفَى مُعْتَلِجَ الرَّیْبِ مِنَ النَّاسِ
اگر حج در بهترین شرایط محیطی و از طلا و جواهر ساخته شده بود تلاطم شک و تردید در انسان از بین میرفت و همه عازم حج میشدند، وقتی امتحان آسان باشد بالطبع جزا و پاداش هم اندک است، رشد آنچنانی نیز حاصل نمیشود.
♦️وَ لَکِنَّ اللَّهَ یَخْتَبِرُ عِبَادَهُ بِأَنْوَاعِ الشَّدَائِدِ
ولی خدای متعال بندگان را همیشه با انواع امور شدید و سخت امتحان میکند
♦️وَ یَتَعَبَّدُهُمْ بِأَنْوَاعِ الْمَجَاهِدِ
و آنها را به تعبد و بندگی میکشاند با انواع مشکلات [مَجاهد]
باید آزمون های سخت را پشت سر گذاشت، تاریخ انبیاء پر است از امتحانات طاقت فرسا. امتحانات حضرت ابراهیم، حضرت موسی، پیامبر اسلام فرمود: «مَا أُوذِیَ نَبِیٌّ مِثْلَ مَا أُوذِیتُ (هیچ پیامبری به اندازه من اذیت نشد).»
اگر کسی میخواهد به عظمت امیرالمومنین برسد باید از امتحانات سختی مثل جمل و صفین و نهروان با آن مشکلات عدیده سربلند بیرون بیاید، مشکلات بزرگ انسان بزرگ می سازد و امتحانات کوچک افراد کوچک درست میکند.
♦️وَ یَبْتَلِیهِمْ بِضُرُوبِ الْمَکَارِهِ
و آنان رابه انواع و اقسام امتحانات مبتلا می کند که خیلی اوقات به مذاق انسان خوش نمی آید و از آنها کراهت دارد ولی راه رشد جز همین امتحان و ابتلاء نیست.
♦️إِخْرَاجاً لِلتَّکَبُّرِ مِنْ قُلُوبِهِمْ
حضرت پاداش بزرگ حضور و موفقیت در آزمون سخت حج را چهار مورد میداند:
1.خدا همه امتحانات را قرار داد تا تکبر را از قلوب حاجی ها بیرون کند
♦️وَ إِسْکَاناً لِلتَّذَلُّلِ فِی نُفُوسِهِمْ
2.و سکنا دهد، در جان آنها شکستگی و ذلت را مستقر کند.
♦️وَ لِیَجْعَلَ ذَلِکَ أَبْوَاباً فُتُحاً إِلَى فَضْلِهِ
3. و قرار دهد این امتحانات را درب های باز شده ای به سمت فضل و رحمت خود. (حجی که تکبر شکن شود، درب فضل را به روی انسان باز میکند)
♦️وَ أَسْبَاباً ذُلُلًا لِعَفْوِهِ
4. و این امتحان را اسباب عفو و بخش بدون دردسر [ذللا] برای بندگان قرار دهد.
(عفو و بخشش الهی به آسانی به دست نمی آید ولی اگر تکبر شکست و ذلت حاصل شد و فضل الهی شامل شد، عفو الهی نیز به سادگی به انسان میرسد)
فلسفه حج:
1. بعد معنوی: یکی از فلسفه های حج تکبر شکنی ، رشد معنوی ، به پا داشتن شعائر الهی است.
باب فضل الحج و العمره کتاب کافی:
کسی از امام باقر میپرسد معنای آیه فَفِرُّوا إِلَى اللَّهِ (به سمت خدا فرار کنید) چیست؟ فرمود: قَالَ حُجُّوا إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ.
به حج بروید. حج از جهت معنوی فرار به سمت خدا و در آغوش او جا گرفتن است.
دعای 23 صحیفه سجادیه:
اللَّهُمَّ وَ امْنُنْ عَلَیّ بِالْحَجِّ وَ الْعُمْرَةِ
خدایا بر من با حج و عمره منت بگذار .
عظمت حج و عمره و رشد آن را در کلام امام سجاد باید دید.
در دعای 47 صحیفه میفرماید:
وَ اجْعَلْ بَاقِیَ عُمُرِی فِی الْحَجّ وَ الْعُمْرَةِ خدایا باقی عمر مرا در حال حج و عمره قرار بده.
2.بعد سیاسی و فرهنگی: تجمع مومنین میتواند باعث خیر بشود و آنها را ید واحده ای کند در مقابل استکبار و حاکمان ظالم، دشمن از مراسم برائت از مشرکین میترسد.
حکمت252: الْحَجَّ تَقْوِیَةً/تَقْرِبَةً لِلدِّینِ
مراسم حج هم موجب تقویت دین است هم موجب تقریب مذاهب و عرضه معارف. یعنی فلسفه حج تقویت بعد سیاسی و فرهنگی اسلام است.
3.بعد اقتصادی: ائمه از طرفی حج را اوج معنویت میدانند و از طرفی بحث اقتصاد در حج را مطرح میکنند.
از امام صادق در مورد آیه:
لَیْسَ عَلَیْکُمْ جُناحٌ أَنْ تَبْتَغُوا فَضْلًا مِنْ رَبِّکُمْ بر شما گناهی نیست که [در ایام حج] از پروردگارتان به وسیله تجارت و داد و ستد فضل و روزی و منافع مادی طلب کنید.
سوال شد، حضرت فرمود:
یَعْنِی الرِّزْقَ إِذَا أَحَلَّ الرَّجُلُ مِنْ إِحْرَامِهِ وَ قَضَى نُسُکَهُ فَلْیَشْتَرِ وَ لْیَبِعْ فِی الْمَوْسِمِ. وقتی شخص از احرام خارج شد و مناسک را تمام کرد، در حالی که هنوز در موسم حج است به تجارت بپردازد.
بازار مسلمانان بازار مهمی است که توجه به این فلسفه میتواند مسلمانان را از احتیاج به دیگر کشورهای جهان بی نیاز کند.
اللهم الرزقنا حج بیتک الحرام
بسم الله الرحمن الرحیم
شرح خطبه ها
۱۴۰۱/۱۰/۲۸ - ۲۴جمادی الثانی
💢بخش هشتم خطبه۱۹۲💢
خطبه قاصعه
در بخش قبلی امیرالمومنین صلوات الله علیه فرمود : قاصعه خطبه ایست کبر شکن که انبیاء هم نباید به کبر برسند. مقام انبیایی داشتند تا راهنمای مردم باشند، اما هدایت با کبر محقق نمیشود.
احکامی را خدا برای خلق قرار داد که نشان از شکستن تکبر و فرعونیت است مانند حج .
♦️ اللهَ اللهَ فی عاجلِ البَغیِ
خدا را ناظر بر اعمال خود بگیرید در کیفر ظلم ، که بزودی در همین دنیا دامن ظالم را می گیرد.[عاجل]
مراقب باشیددر شما انحراف بوجود نیاید.در این انحراف به سه گناه عظیم اشاره دارند.
۱- از سرکشی در دنیا بپرهیزید[عاجلِ البَغیِ]
♦️واٰجلِ وَخامَةِ الظلم
۲- سرانجام وخیم ظلم را در آخرت می بینید. طوری زندگی کنید که سرانجام شما وخیم نباشد.چون تبلور ظلم دنیا در قیامت یک تبلور وخیم است.
♦️و سوءِ العٰقبَةِ الکبر
۳- نسبت به کبر سوء عاقبت داشته باشید.
اگر کبر به شما رخنه کند موجب عاقبت بسوء شما میشود برحذر باشید. به عقوبت ظلم و کبر دچار خواهید شد.
✅ نکته : حضرت بحث کبر و ظلم را در کنار هم مطرح می کند چون کبر عامل ظلم است.خود برتر بینی عامل ظلم به دیگری می شود.
امام باقر صلوات الله علیه فرمود:
《ثلاثُ خصالِِ لا یَموتُ ابداً اِلا یَری وَبالَهُنَّ》
ممکن نبست کسی این سه گناه را مرتکب شود مگر در دنیا وزر و وبال آن دامن او را می گیرد.
۱. ظلم ۲. قطع رحم ۳. قسم دروغ
خدا روی بعضی از کناهان حساس است در همین دنیا چوب انرا می خورند.
♦️ فانها مَصیدةُ ابلیسَ العظمی و مکیدةُ الکبری
این سه گناه وسیله صید[مصیده] و تور بزرگی هستند که شیطان به سبب آن صید میکند. هر سه کید و خدعه ی بزرگ شیطان هستند.
(وصف عظمی بخاطر قدرت بزرگ کبر است)
این سه گناه سه مطلب جدا هستند ولی ریشه آن در یک چیز مشترکند. وقتی حالت تکبر پیش آمد گردنکشی شروع می شود ،نتیجه آن می شود، ظلم . پس این کبر است که آدمی را به گردنکشی و ظلم می کشاند.
♦️التی تُساوِرُ قلوبَ الرجال مُساوَرَهَ السُمُومِ القاتله
این سه گناه در قلب مردم نفوذ میکند[تساور] همانطور که سمهای کشنده[قاتله] در جان نفوذ میکند.
سم آرام آرام در خون جریان پیدا می کند ، در مقابل ورود سمبه به بدن ، انسان خیلی زود واکنش نشان می دهد. از هر سمی کشنده تر ظلم است.ولی عکس العمل بسیار کمتر از ظلم است.
♦️فما تُکدیٖ ابداً
این سم اخلاقی بهیچ وجه دست از سر شما برنمی دارد تا شما را از پای در آورد.
هیچ ممکن نیست احدی در زمان سم کشنده در امان باشد.فرو گذاری نمی کند [تُکدی]
♦️ولاتُشویٖ احداً
این رذایل سه گانه [ کبر ، گردنکشی ، ظلم ] هرگز تیر آنها بخطا نمیرود.[تشوی]مستقیم تیر به هدف می خورد.
اگر اهل کبر شوید ،از آثار آن که ظلم است، نمیتوانید انرا انجام ندهید .
گرفتار کبر، خود بزرگ بینی او حتمی هست و قطعا ظلم از او صادر خواهد شد.
فکر نکنید این رذایل اخلاقی متعلق به انسان عادی، بیسواد یا انسانهای مرفه است.
هرگز اینطور نیست !
♦️لا عالِماً لِعلمِهِ
هرگز کبر و غرور از سر عالِم دست برنمی دارد چون علم دارد.مبرا نیست.
زیرا علم نمی تواند بار عمل را بدوش بکشد.
چه بسیار عالمانی که جهل آنها را هلاک کرد.علمی که عمل در آن نباشد جهل است.
برای متکبر علم به داد او نمیرسد عمل لازم دارد.
《رُبَّ عالمِِ قد قتَلَهُ جَهلُهُ معهُ علمُُ لا یَنفَعُهُ 》علم عالم در مقابل کبر مصونیت نمی آورد. علم جوابگو نیست. بلکه یکی از عوامل تعصب همین علم است. چون عالم است متکبر میشود.
《کانَ الناسُ امهً واحدهً _ فمااختَلَفوا اِلّامِن بلدِ ما جائُهُمُ العلم 》مردم یکدست بودند اختلافات انها بعد از علم بوجود امد.
کسانی در شریعت انبیاء دست بردندو برای خود پایگاه درست کردند که صاحب علم بوده و حجت بر آنها تمام شده بود.
حرف زدن نفاق را حل نمی کند بلکه جنگ و محراب می خواهد.نماز در محراب نفاق حل میکند نه کشیدن الفاظ والضالین. ( از جهت احکام فقهی صحت پیدا می کند ) ان نماز از جهت رساله ای صحت دارد ولی نماز نهج البلاغه ای اثرات دارد که کبر می شکند.
♦️ولا مُقِلاً فی طِمرِهِ
هرگز اینگونه نیست که فقرا [مُقل]با لباس مندرس[طمره] از کبر بدور باشند.
چه بسیار فقیری در اوج تکبر است.
و چه بسیار فقیری که فقر آنها را پخته کرده.
و چه بسیار ثروتی که صاحب آنرا متواضع کرده.کبر در همه موارد صادق است باید شناسایی و جستجو کرد.
اتفاقا یکی از عوامل کبر علم است، و عامل ایجاد فقر، کبر است. فقر ضد تکبر نیست. باطن فقر میتواند تکبر باشد . چون تکبر دارد تن بکار نمی دهد ، تنبلی دارد ، تنبلی فقر در پی دارد.فقر دیگران را مقصر میداند.
فلسفه عبادات :
♦️فی ذالک حَرَسَ اللهُ عبادهُ المومنین بالصَّلَوات و الزَکََوات
خداوند بندگان مومن را به سبب نماز و زکات ، از گناه در پناه خود حفاظت داشته.[حرَسَ] نماز را وضع کرده تا کبر شکنی کند. اما انسان با نماز تکبر و فخر می کند.
به سبب اعمال عبادی از تکبر و ظلم حراست می کند.
حکمت ۲۵۲: 《فرَضُ اللهَُ الایمانُ تطهیراً لِمَن شَرِک و الصلوهَ تَنزیهاً عنِ الکِبر 》
ایمان را واجب کرد تا مردم از شرک رها شوند و نماز را سبب رهایی از کبر قرار داد.
و زکات را وضع کرد تا به فقیر دو دستی تقدیم کند تا مال او پاک شود.
فقیر که خمس و زکات ندارد. مالدار زکات می دهد، پول ثروتمند تکبر می آورد. در عین عطا باید اخلاص هم باشد وگرنه پذیرفتنی نیست.هم پول رفته ، هم پذیرفته نشده ،هم کبر از بین نرفته است.
♦️و مجاهدةِ الصیام فی ایامِ المَفروضات تسکیناً لاَطراقِهِم
مجاهدت در ایام روزه داری را علت تسکین در اعضا و جوارح [اطراق]قرار داده.اثر عبادت انسان را خاضع میکند.
خدا انسان را مامور به عبادت کرد تا جوارح بجای خرج در گناه و انجام محرمات، جوارح آرام و تسکین بگیرند. فرو تنی کنندو به سمت حرام نروند.
امام رضا صلوات الله علیه فرمود:
《عِلهُ الصَّومِ عرفانُ الجوع و العَطش لیَکونَ ذلیلاً و تَکیلا 》خدای متعال روزه را واجب کرد تا مومنین بچشند (بفهمند)درد گرسنگی و تشنگی را، تا با روزه افتاده و سر بزیر باشند.اما انسان با روزه طلبکار میشود.
♦️تَخشیعَاً لاَبصارِهِم
اعمال عبادی سبب خاشع شدن چشم می شود، تا به هرجایی و به هر کسی چشم ندوزد.
♦️و تذلیلاً لِنفوسِهِم
روزه نفوس انسان را ذلیل و رام میکند.
♦️تَخفیضاً لقُلوبهِم
به سبب عبادات قلوب انسانها از تکبر دور می شود.فلسف عبادات به خشوع رسیدن است ، که در مقابل طوفانها بایستد.چه قلب ، چه اعضا ،چه نفس ، باید فروتن باشند.
متکبر بجای دل نرمی ، دل او سخت ، نفس او ذلیل و چشم او خاشع نیست.تسکین ندارد که افتاده باشد.
♦️و اِذهاباً للخُیلاءِ عنهم
اعمال عبادی تکبر را میبرد[اذهاب]
(حضرت خیلا را بمعنای کبر اورده اما از لفظ خیال استفاده شده چون متکبر خیال میکند که بزرگی دارد)
♦️لِما فی ذالک مِن تَعفیرِ عِثاقِ الوجوهِ بالتُرابِ تواضعاً
خدا امر کردو اعمال را واجب کرد تا خاکمال کند [تعفیر] قسمتهای با ارزش صورت [عتاق الوجوه] تا پیشانی به خاک بیفتد. و
علت آن، برای تواضع بود[تواضعاً]
در مقابل خدا به سجده بیفتد تا بفهمد که هیچ است.
♦️والتِصاقِ کرائمِ الجوارحِ بالارضِ تَصاغَرا
ما را مامور کردبا ارزشترین جوارح، هفت عضو بدن را بر زمین بچسبانیم.
علت آن،برای صغیر بودن[تَصاغراً]
بفهمیم در مقابل خدا کوچک هستیم.
♦️و لُحوقِ البطونِ بالمُتون منَ الصیامِ تَذَلُلا
روزه را واجب کرد شکم به کمر [متون]ملحق بشود.بچسبد [لحوق]علت آن ، برای تذلل بود [تذللاً]
♦️معَ ما فی الزکاهِ مِن صرفِ ثمراتِ الارضِ و غیرِ ذالک اِلی اَهلِ المَسکَنهِ والفقرِ
امر کرد به وجوب زکات ، عائدات و در آمدهای زمین به اهل مسکنت داده شود.
علتآن ، خروج از تکبر بود
♦️اُنظُروا اِلی ما فی هذهِ الاَفعالِ مِن قَمعِ نَواجِمِ الفخر
به این افعال خوب نگاه کنید، آن اعمال درست انجام شود،اگر فخری در دل جوانه بزند، این افعال واجبه آن فخر آشکار را ریشه کن [قمع]میکند.
(نواجم از نجم "ستاره " است چون اشکار است ، عرب به جوانه گیاه که ظاهر میشود نجم گوید)
♦️و قَدعِ طَوالِعِ الکبر
عبادات واجبه بخاطر آن اثراتی که در آن وجود دارد، کبر را در نفس خفه می کند.[قدع] از اینکه کبر طلوع کند[طوالع]
گاهی هنوز تکبر رسوخ نکرده ، تازه رگه هایی از کبر بوچود آمده، نمازِ درست در دل آنرا پس میزند نمی گذارد کبر طلوع کند.قدع می کند. اما گاهی تکبر بر جان نشسته نماز است که انرا قلع و قمع می کند.
حضرت به پا منبریهاخطاب می کند.
♦️ولقد نظَرتُ فما وَجَدتُ احدَاً منَ العالمین
یَتَعَصَبُ بشئِِ منَ الاَشیاء
من شرق و غرب عالم ، گذشته و آینده رانگاه کردم ،یک نفر از مردم امم گذشته ندیدم که متعصب باشد ولی بدون علت تعصب بخرج بدهد.برای تعصب خود دلیلی داشتند ولو دلیل غلط باشد . برای دو علت تعصب بخرج دادند.
♦️اِلّا عَن عِلَهِِ تَحتَمِلُ تَموِیهَ الجُهَلاء
۱- کبر و عصببت بخرج دادند تا حقیقت را از جاهلان بپوشانند حقایق به مردم نرسد تا مس روکش طلاشده[تمویه] خود را بفروشند. ( کسب درامد کنند)
از یک قوم ، حزب ، گروهی بدون قید و شرط طرفداری می کنند چون در ادامه نفعی دارد.
♦️اَو حُجَهِِ تَلیطُ بعُقورِ السُفَهاءِ
۲- دومین گروه اهل تعصب حجت اقامه می کنند.تا چند استدلال خود را به سفها ملزم کنند و بچسبانند[تَلیط]
نادان استدلال او را خوب می پندارد تا با خامی مردم جهلا و سفهاء او را به منصب و حکومت برسانند.
♦️غیرَکم
دو معنا دارد.
۱- همه ی مردم برای عصبیت دلیلی دارند غیر از شما ( در اواخر حکومت حضرت عصببت بسیار شدت یافته بود)
حتی شیطان برای سجده نکردن ، قابیل برای کشتن و فرعون بر عمل خود دلیلی تراشیدند گرچه درست هم نبود. تنها شما مردم هستید که دلبل ندارید.
۲- شما تعصب می کنید بدون اینکه به پول و منصب برسید. در دعوا و جانبداری بی قید و شرط شما از گروهها و قومها بدون اینکه چیزی بشما برسد روسا پشت پرده برای خود رئیس را تعیین می کنند.و به حکومت میرسند ، شما مشغول دعوا و عصبیت بی مورد هستید.
✅شما مردم مراقب باشید تا دلیل جاهلانه بشما القا نکنند و مس را بجای طلا غالب نکنند.
♦️فاِنکم تَتَعَصَبونَ لِاَمرِِ لا یُعرَفُ له سبَبُ ولا عِلَّه
اما شما تنها گروهی هستید که بدون علت و دلیل متعصب هستید.هیچ استدلالی هم بر تعصب خود ندارید.
♦️امّا ابلیسُ فتَعَصَبَ علی آدمَ لاَصلِهِ و طَعَنَ فی خلقَتِهِ فقال؛ اناَ ناریُُ و انتَ طینِیُُ
شیطان هم برای تعصب خود یک استدلال ناری بودن خود و درخشندگی آتش را بر تاریکی و سیاهی گِل، برتری داد.گرچه استدلال او ناقص بود. اما شما بدون حساب و کتاب متعصب می شوید.
شیطان دلیل مضحکی آورد که قابل اثبات هم نیست ، اتش کنار خاک با هم کامل میشوند ، در ضمن حقیقت آدم فقط خاک نیست که با آتش مقایسه شود.
♦️و اَما الاَغنیاءُ مِن مُُترَفَهِ الاُمم
عیاش و خوشگذران [مُترف] از امم گذشته از نعمتهای زیاد طغیان کردند تعصب بخرج دادند ، تکبر کرده و ظلم نمودند.
♦️فتَعَصَبُّوا الِآثارِ مواقِعِ النِعم ،فقالوا: نحنُ اکثرُ اموالاً و اولاداً و ما نحنُ معذبین
برای خود دلیل تراشیدند. که مال و فرزند زیاد و قبیله ی بزرگ داریم خدا ما را عذاب نمی کند.
♦️فاِن کان لابدَّ منَ العصبیّهِ فلیَکُن تَعَصُبُکم
اگر ناچار از تعصب بودید برای این غریزه درونی خود تعصب را جهت بدهید
اللهم اجعلنا من المصلین
◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️
بسم الله الرحمن الرحیم
شرح خطبه ها
۱۴۰۱/۱۰/۲۹ - ۲۶جمادی الثانی
💢بخش نهم خطبه۱۹۲💢
خطبه قاصعه
موضوع: عصبیت ممدوح و پسندیده
♦️فَإِنْ کَانَ لَا بُدَّ مِنَ الْعَصَبِیَّةِ
اگر بنا شد تعصب( واکنش بی قید وشرط نسبت به یک شخص یا موضوع ) داشته باشید،
♦️فَلْیَکُنْ تَعَصُّبُکُمْ لِمَکَارِمِ الْخِصَالِ
شماباید برای اخلاق پسندیده[مَکَارِمِ الْخِصَالِ] متعصب باشید.
تعصب نسبت به اخلاق خوش ، راستگویی، حفظ نگاه ، و زبان ، از نمونه های تعصب ممدوح است.
♦️وَ مَحَامِدِ الْأَفْعَالِ وَ مَحَاسِنِ الْأُمُورِ
تعصبتان برای کارهای نیک [مَحَامِدِ الْأَفْعَالِ] و کارهای شایسته باشد.
تعصب برای قبیله واشخاص اشتباه است باید نسبت به حق تعصب داشت.
♦️الَّتِی تَفَاضَلَتْ فِیهَا الْمُجَدَاءُ وَالنُّجَدَاءُ مِنْ بُیُوتَاتِ الْعَرَبِ وَ یَعَاسِیبِ القَبَائِلِ
همان کارهایی که بزرگ منشان [مُجَدَاءُ] و شجاعان[نُّجَدَاءُ] از خاندان های با اصل و نسب عرب و رؤسای[یَعَاسِیبِ] قبایل در آنها فضیلت و برتری دارند.
_بزرگی به سن و سال نیست بلکه به منش و تجربه و اخلاق افراد بستگی دارد
_برای یافتن فردی با فضیلت های ذکر شده به کجا رجوع کنیم؟ مِنْ بُیُوتَاتِ الْعَرَبِ (خانه هایی در نزدیکی شما هستند و دست نایافتنی نیستند)
_یعسوب به ملکه ی زنبور ها گفته میشود که بقیه ی زنبورها دنباله رو او هستند و در اینجا منظور از یعاسیب رؤسای خوب و با فضیلت و متدین شجاع و بزرگواراست نه هر رئیسی. (یَعَاسِیبِ القَبَائِلِ)
♦️بِالْأَخْلَاقِ الرَّغِیبَةِ وَ الْأَحْلَامِ الْعَظِیمَةِ وَ الْأَخْطَارِ الْجَلِیلَةِ وَ الْآثَارِ الْمَحْمُودَةِ
تعصب شما بر اخلاق مرغوب و پسندیده [رَّغِیبَةِ] و اندیشه های[أَحْلَامِ] والا ومقامات بلند[الْأَخْطَارِ الْجَلِیلَةِ ] وآثار پسندیده از خود به جا گذاشتن باشد.
_رغیبه بر وزن فعیل به معنای مفعول است (مرغوب)
_احلام از حلم به معنای تعقل واندیشه است.
_پرهیز از سخن و اندیشه های جاهلانه از تعصبات به جا است.
_تعصب داشتن برای رسیدن به اخطار الجلیله انگیزه ای برای عبور از سختیها ی راه است.
_رسیدن به آثارالمحموده نیاز به تعصب دارد.
✳️روایتی است از وجود مبارک امام صادق علیه السّلام که ما را تشویق کرده اند تا از خود کتاب به میراث بگذاریم.
_ جوانانی که عمرشان به بطالت میگذرد باید به این نکته توجه داشته باشند که به جای تعصبات بیهوده و بیجا(تعصب بر تیم های ورزشی و بازیگران و قوم و قبیله و....) بر موارد ذکر شده بالا باید متعصب بود.
_کلینی ه و مجلسی ها و.... نمونه هایی از کسانی هستند که برای آثَارِ الْمَحْمُودَةِ تعصب به خرج دادند و دراین راه زحمت وسختی زیادی کشیدند.
_باید به این کلام مقام معظم رهبری در رابطه با تعصب بر حق توجه داشت که نباید در دفاع از انقلاب تقیه کرد(باید متعصبانه نسبت به امور دینی و ترویج و دفاع از آن همت داشت و نبایداز انجام احکام و دستورات دینی در مقابل دیگران خجالت کشید.)
_نتیجه ی مهمی که از کلام حضرت در رابطه با نقد تعصب در این خطبه میگیریم این است که همانگونه که از معنای لغوی نقد (عیار سنجی طلا و... ) بر می آید باید در کنار بیان ایرادات، به خوبی ها ومحاسن نیز توجه داشت و پیشنهاد نیکو داد (حضرت بعد از بیان معایب عصبیت و تکبر، به تبیین عصبیت ممدوح نیز میپردازد.)
همانطور که خداوند خطاب به حضرت موسی در انتقاد از فرعون، درکنار بیان ایرادات او، اخلاق های نیکویش را نیز گوشزد مینماید:
«أمهلت فرعون أربعمائة سنة و هو یقول أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلى و یجحد رسلک و یکذب بآیاتک فأوحى الله تعالى إلیه أنه کان حسن الخلق سهل الحجاب فأحببت أن أکافیه»
_در زمان امیر المومنین برای تعصبات قومی و قبیله ای هزینه میکردند (می جنگیدند، صلاح تهیه میکردند و جان میدادند.)
حضرت میفرمایند به جای تعصبات این چنینی برای تعصبات ممدوح هزینه کنید.
_توجه به این نکته ضروری است از انجایی که تعصب یک غریزه درونی است و راه گریزی از آن نیست،طبق فرمایش حضرت باید آن را جهت دهی کرد و در راه درست استفاده کرد. این جهت دهی چگونه است؟
باید درراه تعصب ممدوح از آن بهره برد. مثلا در خطبه نکاح دارد: «اَلحَمدُ لِلهِ الَّذِی أَحَلَّ النِّکاحَ وَ حَرَّمَ الزِّنا وَ السِّفاحَ» خداوند بعد از گناه شمردن زنا، به وجود غرائز جنسی در انسان توجه داشته و به همین جهت ازدواج را برای جهت دار کردن این غرایز قرار داده.
_ آیت الله مصباح رضوانالله علیه کتابی دارند با نام زینهار از تکبر در شرح این خطبه ذیل این بحث، در رابطه با ملی گرایی و تعصب بیجا نکاتی میفرمایند از جمله اینکه مرز های ما را دین ما مشخص میکند، ما نباید خود را از مردم سایر کشور برتر ببینیم (إن اکرمکم عند الله اتقاکم). هر که با ما دین مشترکی دارد با ما یک ملت است، چه افغانی باشد، چه عراقی. چه امریکایی. البته که باید در حفظ مرز های کشوری که نماد تشیع و دین اسلام است کوشا بود تا زمان ظهور حضرت که مرزها برداشته میشود و همه مردم به عنوان امت واحده شناخته خواهند شد.
♦️فَتَعَصَّبُوا لِخِلَالِ الْحَمْدِ
در مورد صفات نیکو تعصب داشته باشید.
در ادامه مصادیق متعددی از تعصب بیان میشود :
♦️مِنَ الْحِفْظِ لِلْجِوَارِ
١.تعصب در حفظ حقوق همسایه
_ در کافی کلینی بابی هست بانام حق الجوار(حقوق همسایه) که چند حدیث از این باب از این قرار است:
در حدیثی از امیرالمؤمنین علی علیه السلام آمده: «أَنَّ اَلْجَارَ کَالنَّفْسِ.... وَ حُرْمَةُ اَلْجَارِ عَلَى اَلْجَارِ کَحُرْمَةِ أُمِّهِ»
همسایه تو مثل خود توست(به همان میزان که برای خود ارزش قائلی برای همسایه نیز ارزش قائل باش).... حرمت همسایه مثل حرمت مادر واجب است.
امام صادق علیه السلام :
«حُسنُ الجِوارِ یَزیدُ فی الرِّزقِ »
حُسن همسایگى، روزى را زیاد مى کند.
امام صادق علیه السلام :
«حُسنُ الجِوارِ یُعمِّرُ الدِّیارَ ویَزیدُ فی الأعْمارِ »حُسن همسایگى ، شهر را آباد و عمرها را زیاد مى کند.
امام کاظم علیه السلام:
لَیسَ حُسنُ الجوارِ کَفَّ الأذى ولکِن حُسنُ الجَوارِ الصَّبرُ عَلَى الأذى؛
خوشْ همسایگى تنهاخوددارى از آزار دادن همسایه نیست ، بلکه شکیبایى بر آزار دیدن از همسایه است.
♦️وَ الْوَفَاءِ بِالذِّمَامِ
٢. وفاداری نسبت به عهد وپیمان
روایت است که پیامبر به خاطر وعده ای که برای دیدار کسی در موعدی مقرر در مکانی خاص داده بودند، چند روز زیر نور آفتاب منتظر ماندند تا آن شخص برسد، مبادا خلف وعده شود.
در کافی کلینی باب اعطاء الامان از امام صادق علیه السلام آمده: «لو أنَّ جَیشا مِن المسلِمینَ حاصَروا قَوما مِن المشرِکینَ فأشْرَفَ رجُلٌ فقالَ : أعطُونی الأمانَ حتّى ألْقى صاحِبَکُم و اُناظِرَهُ ، فأعْطاهُ أدْناهُمُ الأمانَ وَجبَ على أفضَلِهِم الوفاءُ بهِ »
اگر سپاهى از مسلمانان گروهى از مشرکان را محاصره کنند و در همین وضع مردى از محاصره شدگان بگوید: به من امان دهید تا با فرمانده شما گفتگو کنم و پایین ترین فرد سپاه مسلمانان به آنان امان دهد، بالاترین فرد آنان باید به این امان پایبند باشد.
امام علی علیه السلام :
《مَنِ ائْتَمَنَ رَجُلًا عَلَى دَمِهِ ثُمَّ خَاسَ بِهِ فَأَنَا مِنَ الْقَاتِلِ بَرِیءٌ وَ إِنْ کَانَ الْمَقْتُولُ فِی النَّارِ
اگر کسی به دیگری امان بدهد که جان او در امان است سپس خیانت کند و او را بکشد من از قاتل اعلام بیزاری میکنم هرچند آن مقتول هم جهنمی باشد.
♦️وَ الطَّاعَةِ لِلْبِرِّ
٣. بر اطاعت کردن از نیکی متعصب باش
♦️وَ الْمَعْصِیَةِ لِلْکِبْرِ
۴.نسبت به کبر و خودبزرگ بینی عصیان کن (معصیت دانستن کبر)
♦️وَ الْأَخْذِ بِالْفَضْلِ
۵.دنبال اقدام به فضلو بخشش باشید .(بخشش بیش از استحقاق کسی)
در روایت است که روز قیامت منادی ندا میدهد أین اهل الفضل؟ واز آنها خواسته میشود بدون حساب و کتاب به بهشت بروند.
♦️وَ الْکَفِّ عَنِ الْبَغْیِ
۶.خود داری از ظلم.
♦️وَ الْإِعْظَامِ لِلْقَتْلِ
٧.بزرگ شمردن قتل.
در روایت از امام صادق است فرشتگان مرگ در هنگام مرگ کسی که مرتکب قتل شده از او میخواهند که انتخاب کند مسیحی یا یهودی یا مجوسی از این دنیا برود. (چنین شخصی مسلمان از دنیا نمیرود)
_جامعه ای که در مقابل حضرت ایستاده است جامعه ای است که حاضر است برای تعصب بیجای خود مرتکب قتل شود. حضرت از انها میخواهد نسبت به بزرگ شمردن این کار تعصب بورزند و مرتکب قتل عمد نشوند
♦️وَ الْإِنْصَافِ لِلْخَلْقِ
٨.تعصبت بر رعایت انصاف نسبت به مردم باشد.
امام صادق علیه السلام روایت شده:
«سَیِّدُ اَلْأَعْمَالِ إِنْصَافُ اَلنَّاسِ مِنْ نَفْسِکَ وَ مُوَاسَاةُ اَلْأَخِ فِی اَللَّهِ وَ ذِکْرُ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَى کُلِّ حَالٍ »
سرآمد کارها ، سه چیز است : انصاف داشتن(نصف کردن چیزی) با مردم ،
مواسات نسبت به برادر دینى،
وهمواره به یاد خداوند متعال، ( دائم الذکر بودن)
دائم الذکر بودن را امام صادق علیه السلام چنین معنا میکنند:انجام کار ثواب و نیکو وترک گناهان معنای دائم الذکر بودن است.
♦️وَ الْکَظْمِ لِلْغَیْظِ
٩.فرو بردن خشم
کظم غیظ وقتی صورت می گیرد که با وجود به هم ریختن درون مانع از بیرون ریختن محتویات آن شویم مانند کسی که مانع از تهوع در جمع میشود زیرا اگر بیرون ریخته شد هم موجب آزار دیگران است و هم پایین امدن شان و جایگاه و آبروی فرد را به همراه دارد. هرچند نتیجه خشم چندین برابر بدتر از استفراغ است.
♦️وَ اجْتِنَابِ الْفَسَادِ فِی الْأَرْضِ
١٠. تعصب بر دوری کردن از فساد بر روی زمین.
♦️وَ احْذَرُوا مَا نَزَلَ بِالْأُمَمِ قَبْلَکُمْ مِنَ الْمَثُلَاتِ
(ای مردم)بپرهیزید ازآنچه بر قومهای قبل از شما نازل شد،همان عذاب هایی که از شدت سختی ضرب المثل شد [الْمَثُلَاتِ]
اگر به عنوان مثال گناه قوم عاد یا ثمود را انجام دادید همان عذاب بلکه شدید تر برشما نازل میشود.
مگر آن اقوام چه کردند که گرفتار چنین عذابهایی شدند؟
♦️بِسُوءِ الْأَفْعَالِ وَ ذَمِیمِ الْأَعْمَالِ
کارهای بد و اعمال و رفتار ناپسند[ذَمِیمِ] موجب چنین عذابی شد.
«فَکُلًّا أَخَذْنَا بِذَنْبِهِ ۖ فَمِنْهُمْ مَنْ أَرْسَلْنَا عَلَیْهِ حَاصِبًا وَمِنْهُمْ مَنْ أَخَذَتْهُ الصَّیْحَةُ وَمِنْهُمْ مَنْ خَسَفْنَا بِهِ الْأَرْضَ وَمِنْهُمْ مَنْ أَغْرَقْنَا ۚ وَمَا کَانَ اللَّهُ لِیَظْلِمَهُمْ وَلَٰکِنْ کَانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ. عنکبوت - ۴۰ » ما هر طایفهای را به کیفر گناهش مؤاخذه کردیم، بعضی را بر سرشان سنگ بلا فرو باریدیم و برخی را صیحه عذاب آسمانی در گرفت و برخی را به زلزله زمین و گروهی دیگر را به غرق دریا به هلاکت رسانیدیم، و خدا به آنان هیچ ستم نکرد لیکن آنها خود در حق خویش ستم کردند.
♦️فَتَذَکَّرُوا فِی الْخَیْرِ وَ الشَّرِّ أَحْوَالَهُمْ
متذکر احوال خیر و شر اقوام گذشته باشید.
باید ظرفیت خود را در مواجهه با خوشی ناخوشی، فقر و غنی و.... این دنیا بالا برد
♦️وَ احْذَرُوا أَنْ تَکُونُوا أَمْثَالَهُمْ
بپرهیزید ازاینکه در شر شبیه گذشتگان بشوید.
♦️فَإِذَا تَفَکَّرْتُمْ فِی تَفَاوُتِ حَالَیْهِمْ
پس وقتی در مورد تفاوت حال این دو قوم(خیر و شر ) تفکر می کنید،
وقتی تاریخ گذشتگان رامیخوانید برای عبرت بخوانید.عبرت در چه چیزهایی؟
♦️فَالْزَمُوا کُلَّ أَمْرٍ لَزِمَتِ الْعِزَّةُ بِهِ شَأْنَهُمْ وَ زَاحَتِ الْأَعْدَاءُ لَهُ عَنْهُمْ وَ مُدَّتِ الْعَافِیَةُ فِیهِ عَلَیْهِمْ وَ انْقَادَتِ النِّعْمَةُ لَهُ مَعَهُمْ وَ وَصَلَتِ الْکَرَامَةُ عَلَیْهِ حَبْلَهُمْ
به اعمالی بچسبید[فَالْزَمُوا] که:
١.باعث عزت آنها میشد .
٢. باعث دوری دشمنان از آنها میشد .
٣.باعث گسترش عافیت (دور شدن از بلا و گرفتاری) در آنها شد .
۴. موجب مطیع شدن نعمت ها از آنها شدند.
۵.باعث چسبیدن ریسمان کرامت به انها شد.
حضرت میتوانستند به جای اینکه ابتدا نتایج عبرت از گذشتگان را بیان دارند اول به بیان کارهایی بپردازند که موجبات رسیدن به چنین نتایجی را در بر دارد ، ولی حضرت با بیان این پنج نتیجه از نتایج عبرت از گذشتگان ما را ترقیب میکند برای پرسیدن این سوال:
آن کارها که چنین نتایجی را در پی دارد چیست؟
♦️مِنَ الِاجْتِنَابِ لِلْفُرْقَةِ وَ اللُّزُومِ لِلْأُلْفَةِ وَ التَّحَاضِّ عَلَیْهَا وَ التَّوَاصِی بِهَا
١. از تفرقه دوری میکردند. [فرقه]
٢. الفت همراه همیشگی آنها بود[الفه]
٣.یکدیگر را به الفت و دوری از تقرقه تشویق میکردند[تحاض] مثل میانجیگری بین کسانی که باهم اختلاف داشتند
۴. همدیگر را به الفت توصیه میکردند[تواصی]
_به سفارش عملی (تحاض)و سفارش کلامی و قولی (تواصی) نسبت به وحدت پایبند بودند.
_ مسلما جامعه ای که به کبر و تعصب آلوده است به وحدت و درنتیجه به آن نتایج پنجگانه نخواهد رسید، و رسیدن به این نتایج نیز جز با این چهار عمل ( دوری از تفرقه همراهی با الفت و سفارش قولی و عملی به آن) امکان پذیر نیست.
برخلاف بخش پیشین که حضرت نتایج مثبت برخی اعمال را که به وحدت میانجامید بیان داشتند در بخش پیش رو به بیان کارهایی میپردازند که نتایج منفی در پی دارد:
♦️وَ اجْتَنِبُوا کُلَّ أَمْرٍ کَسَرَ فِقْرَتَهُمْ وَ أَوْهَنَ مُنَّتَهُمْ
از اعمالی دوری کنید[اجْتَنِبُوا] که:
١. موجب شکستن ستون فقرات گذشتگان شد[فِقره]
٢.قدرت گذشتگان را سست کرد[أَوْهَنَ]
_فقر را از این جهت فقر گویند که فرد فقیر مانند کسی است که ستون فقراتش شکسته باشد. شکسن ستون فقرات جامعه خاری و ذلت را در پی دارد.
باز هم حضرت با بیان این دو نتیجه ما را مشتاق به دانستن پاسخ این سوال میکنند که:
چه کارهایی چنین نتایجی در بر دارد؟
♦️مِنْ تَضَاغُنِ الْقُلُوبِ وَ تَشَاحُنِ الصُّدُورِ وَ تَدَابُرِ النُّفُوسِ وَ تَخَاذُلِ الْأَیْدِی
١.وقتی کینه در دلها دوطرفه باشد[ضِغن]
٢.وقتی دشمنی های دو طرفه در قلب ها رسوخ کرد.[تشاحُن]
٣.وقتی افراد به هم پشت کردند.[تدابُر]
۴.دست از یاری یکدیگر برداشتند.[تخاذَل]
باب تفاعل در این چهار کلمه معنای دوطرفه بودن عملی را در بر دارد.
♦️وَ تَدَبَّرُوا أَحْوَالَ الْمَاضِینَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ قَبْلَکُمْ
در احوال مومنین که در بین گذشتگان قبل از شما بودند تدبر کنید.
_نباید تنها به خواندن تاریخ اکتفا کرد بلکه بایددر آن تدبر نمود.
_منظور حضرت از مومنین، مومنین زمان حضرت موسی است که فرعون چه بلاها که بر سر اینها نیاورد.
♦️کَیْفَ کَانُوا فِی حَالِ التَّمْحِیصِ وَ الْبَلَاءِ
ببینید آنها چگونه در حال بلا و امتحان بودند. تمحیص امتحانیست که انسان را به طهارت میرساند.
♦️أَ لَمْ یَکُونُوا أَثْقَلَ الْخَلَائِقِ أَعْبَاءً وَ أَجْهَدَ الْعِبَادِ بَلَاءً وَ أَضْیَقَ أَهْلِ الدُّنْیَا حَالًا
آیا مردم سنگین ترین[أَعْبَاءً] بارها بر دوششان نبود بیش از همه مومنین و بندگان بلا بر آنها نازل شد وحالشان از همه مردم دنیا تنگتر و سخت تر بود.
♦️اتَّخَذَتْهُمُ الْفَرَاعِنَةُ عَبِیداً فَسَامُوهُمْ سُوءَ الْعَذَابِ وَ جَرَّعُوهُمُ الْمُرَارَ
فراعنه(پادشاهان مصر) انها را بنده و عبد کردند، هر لحظه مورد شکنجه قرار دادند و تلخی های دنیا[الْمُرَارَ] را جرعه به جرعه به انها نوشاندند[جَرَّعُوهُمُ] .
_ساموهم به معنای تحمیل پیوسته امری است فراعنه مومنان را به صورت مداوم و لحظه به لحظه شکنجه میکردند.
♦️فَلَمْ تَبْرَحِ الْحَالُ بِهِمْ فِی ذُلِّ الْهَلَکَةِ وَ قَهْرِ الْغَلَبَةِ
همیشه[لَمْ تَبْرَحِ] حالشان بر شکنجه و عذاب وسختی مداوم بر این مومنان بود ،انها مرگ با ذلتی داشتند(به بدترین نحو کشته میشدند) و فراعنه همیشه بر اینها چیره بودند.
♦️لَا یَجِدُونَ حِیلَةً فِی امْتِنَاعٍ وَ لَا سَبِیلًا إِلَى دِفَاعٍ
هرچه می گشتند راه چاره ای برای سرپیچی و امتناع از امر فرعون پیدا نمیکردند و راهی نداشتند تا از خودشان دفاع کنند.
♦️حَتَّى إِذَا رَأَى اللَّهُ سُبْحَانَهُ جِدَّ الصَّبْرِ مِنْهُمْ عَلَى الْأَذَى فِی مَحَبَّتِهِ وَ الِاحْتِمَالِ لِلْمَکْرُوهِ مِنْ خَوْفِهِ
تا اینکه خداوند دید به صورت جدی در راه محبت به خدا(خدا دوستی)بر سختی و اذیت ها[الْأَذَى] صبر میکردند وهمه ناراحتی ها و زحمتها را از خوف خدا تحمل میکردند .
_در دنیا عذاب شدید و مداوم فرعون را تحمل میکردند ولی حاضر نبودند زیر بار گرفتاری ها و عذاب آخرت بروند[مِنْ خَوْفِهِ] و از توحید جدا شوند.
♦️جَعَلَ لَهُمْ مِنْ مَضَایِقِ الْبَلَاءِ فَرَجاً فَأَبْدَلَهُمُ الْعِزَّ مَکَانَ الذُّلِّ وَ الْأَمْنَ مَکَانَ الْخَوْفِ
ازتنگنا ها برای این مومنان فرج حاصل کرد و به جای ذلت عزت به آنها داد و به جای ترس به آنها امنیت داد.
همین مردمی که هیچ راه دفاعی نداشتند با صبر توانستند از این تنگنا ها عبور نمایندو خداوند برایشان فرج حاصل شد.
امام علی علیه السلام در زمان بدرقه ای که با ابوذر داشتند فرمودند:ابوذر اگر آسمان و زمین بسته شوند باز هم تو متقی باش تا خدا به تو لطف کند.
♦️فَصَارُوا مُلُوکاً حُکَّاماً وَ أَئِمَّةً أَعْلَاماً وَ قَدْ بَلَغَتِ الْکَرَامَةُ مِنَ اللَّهِ لَهُمْ مَا لَمْ تَذْهَبِ الْآمَالُ إِلَیْهِ بِهِمْ
اینها پادشاهان حکمران و پیشوایان شاخص شدند وکرامت خدا شامل آنها( بنی اسرائیلی که مومن ماندند) شدحتی در خیال و آرزوها[الْآمَالُ] هم به آن کرامت نمیرسیدند.
قرآن کریم در آیه40 سوره بقره میفرمایند:
《یَا بَنِی إِسْرَائِیلَ اذْکُرُواْ نِعْمَتِیَ الَّتِی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ وَأَوْفُواْ بِعَهْدِی أُوفِ بِعَهْدِکُمْ وَإِیَّایَ فَارْهَبُونِ》
اى فرزندان اسرائیل! نعمت هایم را که به شما ارزانى داشتم، به خاطر بیاورید و به پیمانم وفا کنید، تا من نیز به پیمان شما وفا کنم و تنها از من پروا داشته باشید.
وهمچنی در آیه57 همین سوره این نعمت ها را چنین بر میشمرد:
《وَظَلَّلْنَا عَلَیْکُمُ الْغَمَامَ وَأَنْزَلْنَا عَلَیْکُمُ الْمَنَّ وَالسَّلْوَىٰ ۖ کُلُوا مِنْ طَیِّبَاتِ مَا رَزَقْنَاکُمْ ۖ وَمَا ظَلَمُونَا وَلَٰکِنْ کَانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ》
ابر را سایبان شما ساختیم و مرغ بریان و ترانگبین را بر شما فرستادیم و گفتیم از این روزیهای پاک که به شما دادیم تناول کنید، ولی (شکر این نعمت را به جا نیاوردند) نه به ما بلکه به خود ستم کردند.
قران کریم در آیه 60 سوره بقره می فرماید: 《وَإِذِ اسْتَسْقَىٰ مُوسَىٰ لِقَوْمِهِ فَقُلْنَا اضْرِبْ بِعَصَاکَ الْحَجَرَ ۖ فَانْفَجَرَتْ مِنْهُ اثْنَتَا عَشْرَةَ عَیْنًا ۖ قَدْ عَلِمَ کُلُّ أُنَاسٍ مَشْرَبَهُمْ ۖ کُلُوا وَاشْرَبُوا مِنْ رِزْقِ اللَّهِ وَلَا تَعْثَوْا فِی الْأَرْضِ مُفْسِدِینَ》
به یاد آرید وقتی که موسی برای قوم خود طلب آب کرد، به او گفتیم: عصای خود را بر سنگ زن، پس دوازده چشمه آب از آن سنگ جوشید و هر سبطی آبشخور خود را دانست (و گفتیم) از آنچه خدا روزی شما ساخته بخورید و بیاشامید و در زمین به فتنهانگیزی و فساد نپردازید.»
_خداوند به سبب صبر و دنباله روی قوم بنی اسراعیل از پیامبر خود در کنار سختی هایی که برای این قوم قرار داده بودند آسانی ها و نعمت هایی هم قرار دادند از جمله:ابری که در تمام آن چهل سالی که در بیابان ها سرگردان بودند بالای سرشان حرکت میکرد تا سایبانشان باشد. سنگی که در هنگام تشنگی با ضربه ی عصای موسی آب از آن میجوشید
در روایاتی که علامه مجلسی نیز در جلد 13 صفحه 193 آورده اند به آن سنگ اشاره میکنند که هر گاه قوم بنی اسرائیل تشنه میشد حضرت موسی به سنگی مربع شکل که به اندازه ای بود که در کیسه ای قرار میدادند و با خود حمل میکردند ضربه ای میزدکه به سبب آن ضربه از آن سنگ دوازده چشمه روان میشد که ششصد نفر از آن سیراب میشد و با ضربه دوباره عصا آب قطع میشد.
و همچنین علامه مجلسی در ذیل این روایت بیان میکنند که این سنگ هم اکنون نزد امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف است. «و أن حجر موسى علیه السلام کان حجرا مخصوصا و هو عند قائمنا علیه السلام»
در روایت داریم که وقتی بنی اسرائیل امدند وبه حضرت موسی گفتند تشنگی دارد ما را میکشد و از پا در میآورد حصرت موسی کلیم دست به آسمان بلند کرد و فرمودند:
《اللَّهُمَّ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ سَیِّدِ الْأَنْبِیَاءِ، وَ بِحَقِّ عَلِیٍّ سَیِّدِ الْأَوْصِیَاءِ وَ بِحَقِّ فَاطِمَةَ سَیِّدَةِ النِّسَاءِ، وَ بِحَقِّ الْحَسَنِ سَیِّدِ الْأَوْلِیَاءِ، وَ بِحَقِّ الْحُسَیْنِ سَیِّدِ الشُّهَدَاءِ وَ بِحَقِّ عِتْرَتِهِمْ وَ خُلَفَائِهِمْ سَادَةِ الْأَزْکِیَاءِ- لَمَّا سَقَیْتَ عِبَادَکَ هَؤُلَاءِ.
فَأَوْحَى اللَّهُ تَعَالَى إِلَیْهِ: یَا مُوسَى اضْرِبْ بِعَصاکَ الْحَجَرَ》
اللهم لا تسّلط علینا من لا یرحمُنا
◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️
الحمد لله رب العالمین
بسم الله الرحمن الرحیم
شزح خطبه ها
۱۴۰۱/۱۱/۱ - ۲۹جمادی الثانی
💢بخش دهم خطبه ۱۹۲💢
کتاب فیض الاسلام ۲۳۴
خطبه قاصعه
حضرت در این خطبه ما را به اعماق تاریخ بردند و فرمودند اگر به تاریخ گذشتگان نگاه کنید عبرت های فراوانی وجود دارد تا وقتی جوامع گذشته متحد بودند ،حول محور صبر و محبت الهی دور هم جمع شده بودند خداوند به زندگی آنها برکت و از سخت ترین شرایط نجات داد و در ادامه بحث فرمودند :
♦فانظروا کیف کانوا حیث کانت الاملاء مجتمعه والاهواء موتلفه والقلوب معتدله و الایدی مترادفه والسیوف متناصره والبصائر نافذه والعزائم واحده
نگاه کنید ، نگاه عبرتی و درس گرفتنی- به اقوام گذشته چگونه بودند! زمانی که قوم و قبیله آنها پیوسته بود و خواسته های [اهواء]هماهنگ و همسو داشتند و اندیشه های معتدل داشتند ، افراط و تفریط نبود و دست های آن ها کمک حال همدیگر و مترادف یعنی متعاون هم کمک حال همدیگر ؛وشمشیر ها در نصرت و یاور یکدیگر بود[متناصره] چشم آنها بینا وهوشیار بودند گاهی دشمن حواسمان را پرت میکند اولویتهای چندم را تبدیل به اولویت اول می کند دشمن اگر چشم ما را منحرف کرد، برد با دشمن است ولی انسانهای با بصیرت، نافذ نگاه به هدف اصلی دارند تصمیمات[عزائم] آنها هماهنگ بود.
هفت مورد از اجتماع و اتحاد را حضرت ذکر کردند با عنوان کلی اتحاد، تا زمانی که اتحاد داشتند اوضاع آنها به سامان بود اگر ما هم میخواهیم جامعه رو به صعود و اعتلاء باشد این هفت مورد وحدت مورد نیاز است.
♦الم یکونوا ارباباً فی اقطار الارضین وملوکاً علی رقاب العالمین ؟
آیا انها با این خصال، ارباب سرزمین در سراسر زمین نبودند و بر جهانیان حکومت نمی کردند ؟
♦فانظروا الی ما صاروا الیه فی آخر امورهم حین وقعت الفرقه
ببینید ؛ مردمی که این هفت مورد اتحاد را داشتند آخر کار چه شدند !و از کجا سر در آوردند زمانی که تفرقه بین آنها افتاد
♦وتشتت الالفه واختلفت الکلمه والافئده
الفت و همگرایی آنها متشتت شد خواسته ها ناهماهنگ شد. زبان و قلب آنها مختلف شد
♦وتشعبوا مختلفین وتفرقوا متحاربین
شعبه شعبه و فرق فرقه شدند و بعد از تفرقه حاصل شدن حرب حاصل شد. ابتدا اجتماع آنها تبدیل به تفرقه و سپس تفرقه به جنگ کشیده شد. هر قومی که مجتمع و متحد و عزیز بودند با یک تفرقه به جان هم افتاده و از دشمن اصلی غافل شدند.
♦قد خلع الله عنهم لباس کرامته وسلبهم غضاره نعمته
وقتی جامعهای به افتراق تبدیل شد خداوند لباس کرامت را از تن آنها بیرون آورد و سلب کرد از آنها شادابی [غضاره]و وسعت نعمت را .امنیت نعمت است اینکه شاداب باشید زندگی خوش، آسایش و آرامش نعمت است وقتی اتحاد نداشته باشید نعمت ها از شما گرفته میشود
♦وبقی قصص اخبارهم فیکم عبره للمعتبرین منکم
از اقوام متفرق گذشته چه باقی مانده؟ شوکت،عزت؟
مگر یک سلسله اخباری که آیینه ی عبرت است در خطبه قبل حضرت فرمود اسوه شوید آینه عبرت نشوید و هرچه از آنها باقی ماند اخباری بود که مایع عبرت و درس گرفتن است حضرت در این جملات فرمودند رمز پیروزی هر انقلابی اتحاد و صبر در سختی ها و محبت به خداست و علت شکست انقلابها تفرقه است.
رمز پیروزی انقلاب ما اتحاد بین مردم و محبت خدا و ترس از اینکه اگر در مقابل رژیم قرار نگیریم عذاب خدا بر ما نازل می شود و وظیفه نهی از منکر به دوش ماست.
سوال :انقلاب تا کی باقی می ماند آیا خدا تضمین کرده که انقلاب ما را نگه دارد؟ خدا تضمین کرده تا وقتی اتحاد و اجتماع بین مردم و محبت به خدا و ترس از عذاب خدا باشد انقلاب باقیست .
ولی اگر تفرقه حاصل شد باید از اقوام گذشته و شکست آنها عبرت گرفت سنت و اراده تکوینی خدا بر این است تفرقه پیدا شد شکست قطعی است. حضرت بطور ویژه با مصداق صحبت میکنند
♦فاعتبروا بحال ولد اسماعیل وبنی اسحاق وبنی اسرائیل علیهم السلام
فرمود: ای مردم عبرت بگیرید از حال فرزندان اسماعیل و اسحاق وبنی اسرائیل علیه السلام.
در این بخش از ضعف بنی اسرائیل در زمان اسماعیل و اسحاق و یعقوب سخن می گوید تا زمانی که انها اوج گرفتند و به زمان موسی کلیم رسیدند و قدرت به دست انها افتاد و در زمان بعد از حضرت موسی تفرقه حاصل شد..شکست خورده و زبون وخوار شدند.
ابراهیم خلیل دو فرزند داشت اسماعیل و اسحاق، نسل رسول اکرم به اسماعیل،
و فرزند اسحاق ، یعقوب، فرزندان یعقوب بنی اسرائیل هستند که حضرت موسی از آنهاست.
به این دو دسته نگاه کنید تا زمانی که اتحاد و اجتماع داشتند مثل زمان حضرت موسی خدا به آنها عزت و حکومت و شوکت داد وقتی از هم جدا شدند وتفرقه حاصل شد نامی از آنها در تاریخ باقی نماند .
اگر میخواهید بمانید و تاثیر گذار باشید باید دنبال اتحاد باشید در این خطبه بحث در مورد کبر بود چرا حضرت در مورد حکومت و قدرت حرف میزند علت ایجاد تفرقه و چنددستگی چیست ؟ تکبر ، تعصب، خودبرتربینی،فخر فروشی حضرت ریشه این جدایی ها و تفرقه ها را بیان میکند اگر بقا و رفاه و آسایش و آرامش میخواهید باید دست از تعصب وکبر بردارید تا سرنوشت گذشتگان برای شما تکرار نشود تفرقه از تعصب و تکبر است . زیادهخواهی تفرقه ایجاد میکند.
♦فما اشد اعتدال الاحوال واقرب اشتباه الامثال
چقدر احوال امتها یکسان است و چقدر سرنوشت ها به هم شبیه است [اشتباه]
می فرماید در طول تاریخ بنگرید سرنوشت ها مثل هم است تاریخ در حال تکرار است، چون اراده الهی واحد و نظام حاکم بر جهان واحد است ، سنت خدا واحد است .
وقتی سنت خدا واحد باشد تاریخ در حال تکرار است عدهای ظالم و مظلوم و عده ای اجتماع و افتراق دارند،در تکرار تاریخ دچار تفرقه شوید زمین میخورید.
♦تاملوا امرهم فی حال تشتتهم وتفرقهم لیالی کانت الاکاسره والقیاصره ارباباً لهم
تأمل و تفکر کنید در حال تفرقه [تشتّت] و پراکندگی افراد گذشته. ببینید چگونه این اقوام قوی ، قدر وعزیز، فرزندان اسماعیل و اسحاق که دچار تفرق شدند زمانیکه کسراها و قیصرهای روم ارباب آنها شدند. چه بلایی بر سر آنها آوردند.
(به جای زمان گفته شده لیالی، یعنی زمانی که شب و ظلمت همه جا را فرا گرفت ) انها تفرقه کردندو بلابر اینها آمد.
♦یحتازونهم عن ریف الآفاق وبحر العراق وخضره الدنیا
یکی از بلای قیصر ها دور کردند[یحتازون] مردم را از تملک، و زمین های حاصلخیز را از دست آنها خارج کردند. و انها را وادار به کوچ کردند. زمین های حاصلخیز بین دجله و فرات و مناطق سرسبز [خضره]دنیا را از دست آنان گرفتند
♦ال منابت الشیح ومهافی الریح
آنها را به محل رویش [منابت] گیاهان تلخ وبی اثر [شیح] از سرزمین حاصلخیز آنها را به مکان خشک و بی آب و علف و جایی که محل وزش [مهافی] تندبادها بود و معاش آن ناچیز (نکد) بود فرستادند، و زندگی آنها سخت شد.
عزیز بودند ولی چند پادشاه ظالم از تفرقه آنها استفاده کردند و چه بلایی سرشان آورده اند
♦فترکوهم عاله مساکین اخوان دبر ووبر
پادشاهان آنها را رها کردند. و آن ها تبدیل به مسکین و جیره خور [عاله]شدند .
زخم کمر حیوان(دبر) و پشت حیوان( وبر) اصطلاحاً تبدیل به برادران شتر یا ساربان شتر شدند در حالی که قبل، زمین و کشاورزی و خانه و رفاقت داشتند، جایی که وسیله زندگی و معاش نبود و در بیابان های بی آب و علف سرگردان شدند .
♦اذل الامم داراً و اجدبهم قراراً
از جهت خانه و کاشانه ذلیل ترین مردم و مکان سکونت و زندگی آنها در بایر ترین و قحطی زده ترین[اجدبهم]جا بود .
♦لا یاوون الی جناح دعوه یعتصمون بها کسی آنها را زیر بال و پر[جناح] رحمت خود نگرفت که آنها به او پناه ببرند[یعتصمون]
♦ولا الی ظل الفه یعتمدون للی عزها
نه در سایه [ظل]الفت و دوستی بودند که به آن تکیه بزنند و عزیز شوند.
حضرت می فرماید الفت دیواری و یک درخت ریشهداری است که هم سایه دارد هم میتوان به آن تکیه کرد.
♦فالاحوال مضطربه والایدی مختلفه والکثره متفرقه
حال و احوال انها اضطراب و دست هاو قدرت آنها پراکنده بود، انها اجتماع و کثرت داشتند ولی متفرق بودند
♦️فی بلاء ازل واطباق جهل !
در بلای سخت بودند از تعصب و تکبر تفرقه حاصل شد،از حصول تفرقه به ذلت رسیده و در بلای شدید گرفتار شدند و در جهل طبقه طبقه و نادانی مطلق فرو رفتند .
حضرت توضیح می دهد که بلای سخت چه بود؟
♦من بنات موووده و اصنام معبوده وارحام مقطوعه وغارات مشنونه
تا جایی که دختران خود را زنده به گور می کردند، همانهایی که از نسل اسماعیل و یعقوب و اسحاق بودند.
۱. دختران را داخل قبر انداخته، سنگ سخت به سر می زدند تاجایی که سنگینی ]مووده] آنها را فرا میگرفت .
۲. بت ها مورد پرستش [معبوده] آنها واقع شد.
۳. جدایی حاصل شد (ارحام مقطوع )
۴. از هر طرف جنگ و غارت شکل گرفت[غارات مشنونه]
اساس این جهار مطلب اشتباه از تکبر و تعصب بود شاهان هم دنبال این بودند تفرقه بیاندازند و حکومت کنند اساس حکومتهای فاسد همین است.
نکته مهم امیرالمومنین در این بخش به یکی از مهمترین ترفند برده سازی قدرت ها که امروز استعمار نام دارد پرداختند مستکبران دارای ملک شخصی بودند و استقلال داشتند بنی اسرائیل در مناطق خوب و حاصلخیز و اطراف چشمه ها مسکن داشتند هر کدام با اقوام خود دارای استقلال بودند یعنی نان آنها به جایی وابسته نبود حاصل دسترنج خود میخوردند قیصر ها در مقابل این افراد زبون هستند.
چون دل آنها به هم نزدیک و شاد بودند. راه نفوذ دشمن در جوامع با فریب افراد را به عنوان راحت طلبی از کار و تلاش و سر سفره خود بودن جدا کرده اختیار خود را از کف دادند کسی که عزت دارد و مستقل را تبدیل به جیره خوار می کند امروزه دشمن دنبال این است که استقلال ما را به هم بزند و از خودکفایی دور شویم مدام دنبال مصرف گرایی باشیم.
✅ نکته اول: مستکبران به دنبال برده سازی هستند چگونه؟ مردم را از تولید به راحت طلبی برسانند .
✅نکته دوم : انها برای خود برادرانی داشتند ولی بعدها برادران شتر و ساربان شدند. تعبیر حضرت لطیف است یعنی همه قوم و خویش خود را از دست داده و توسری خور شدند و هر جا که اربابان بخواهند میبرند .
ولی در جمع و الفت این نیت حاصل نمی شود در خطبه ۲۳ نهج البلاغه حضرت فرمود:
( انه لایستغنی الرجل وان کان ذا مال لن عشیرته ) هیچ کس بی نیاز نیست اگرچه ثروتمند و مالدار باشد از قوم و خویش و فامیل خود. در سختی و گرفتاری ها.چون انها از تو دفاع میکنند . کار دشمن این است که با یک تکبر و عصبیت ما را از اخوان خود جدا کند ابتدا ما را از هم جدا و سپس ما را به هر جا بخواهد به بردگی میکشد
✅ نکته سوم : منظور از اطباق جهل ، جهل های انباشته و طبقه طبقه شده دشمن برای ذلیل کردن امت عزیز، آنها را وارد جهل می کند مخصوصا جهل طبقه طبقه و انباشته و کثرت دار .این که امیرالمومنین می فرماید: " العلم سلطان " علم و فهم حکومت می آورد. وقتی دشمن ما را از قوم و خویش و اجتماع و فهم جدا کرد ما را وسط بیابان گمراهی رها میکند و جاهل میشویم جهل روی جهل انباشته جهل که زیاد شد قدرت و استقلال از دست می رود و برده دیگران میشود .
دشمنان برای ضعیف کردن ما روی جهل ما کوشش دارند وابسته به فضای بی در و پیکر مجازی شویم تا عالم نباشیم اگر عالم باشیم زیر بار زور نمی رویم نگاه به قوم موسی وبنی اسرائیل کنید جهل که غالب شد ،عزت و حکومت و استقلال از دست رفت.
✅ نکته دیگر : راه دیگر دشمن، زنده به گور کردن دختران از روی تعصب ، تکبر ، فقیر کردن مردم است. البته عوامل زنده به گور کردن فقر است《 لاتقتلوا اولادکم من املاق. انعام - ۱۵۱》بچه ها را از ترس فقر نکشید. بجای فقر میگوید املاق یعنی چاپلوسی و تملق تعبیر قرآن این است که فقیر برای مقداری بیشتر به تملق و چاپلوسی میافتد چرا زنده به گور میکردند؟ یک عامل فقر بود.
در ادامه آیه آمده 《نحن نرزقکم وایاهم 》 قاعده این بود که خدا بگوید ما به شما و بچه های شما روزی می دهیم. ابتدا می گوید به بچه ها روزی میدهیم منظور این است که روزی پدر و مادر از صدقه سر بچه هاست.
این بحث امروز هم هست هر چه بچه بیشتر ، رزق بیشتر میشود زنده به گور کردن دختران امروزه همان جلوگیری از فرزند دار شدن وسقط جنین است . ویژگی زشت جاهلیت زنده به گور کردن دختران بود امروزه هم دختر و پسر با این روش زنده به گور می شود. جاهلیت یک فکر است یکی از از عوامل زنده به گور کردن فقر است که با تفرقه به وجود می آید دو: تعصب است در جنگ مرد ها کشته و زنها اسیر می شدند پس بهتر است دختران زنده به گور شوند تا اسیر دشمن نشوند جنگ بد است جهل غالب شد و هدف دشمن همین است .
✳️ابن ابی الحدید در اینجا قصهای نقل میکند قصه صعصعه بن ناجیه( که با صعصعه بن سوهان که صحابی امیرالمومنین است متفاوت است)
صعصعه بن ناجیه میگوید زمانی من شتر خود را گم کردم دنبال شترها بودم پیرمردی را دیدم از او راجع به شتر ها سوال کردم پیرمرد گفت شتر ها را داخل خانه بردم . منتظر بودم پیرمرد شترها را بیاورد که دیدم از خانه ای صدای فریاد زنی بلند شده جویا شدم دیدم می خواهد دختر خانه را زنده به گور کند .
گفتم من این دختر را میخرم پدر دختر گفت مگر دختر فروشی است؟ جهل تا به این حد ؟فروختن از زنده به گور کردن بدتر است .
گفتم میخواهم حیات دختر را بخرم
پدر گفت: چگونه!!
گفتم دو شتر نر و یک شتر ماده به تو میدهم با آنها کار کن و روزی زن و بچه را دربیاور.مرد قبول کرد و من خوشحال شدم .
این قصه را صعصعه برای پیامبر نقل کرد که اینگونه دختر را نجات داده و لذت بردم و با خود تصمیم گرفتم که کار کنم و سود کنم و هر جا که دختری را خواستند زنده به گور کنند دو یا سه شتر به آنها بدهم .
و تا الان ۲۸۰ دختر را از مرگ نجات دادم.
آیا این عمل من نجات دهنده است و به درد من میخورد؟
ظاهر کار بسیار زیباست ولی پیامبر فرمود: (لاینفعک زاک لانک لم طبق به وجه الله) این کار به درد تو نمی خورد چون وجه کار تو برای رضای الهی نبوده برای شهرت و محبوبیت بوده عمل ما باید با قصد قربت و رضای الهی باشد کارهای مهم انجام دهیم و وقتی نیت مشهور شدن باشد به درد نمیخورد.
نتیجه :اعمال خود را با نیت صادقانه انجام دهیم
اللهم عجل لولیک الفرج واجعل عواقب امورنا خیرا
◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️
بسم الله الرحمن الرحیم
شرح خطبه ها
۱۴۰۱/۱۱/۳ - 1 رجب المرجب
💢بخش ۱۲ خطبه ۱۹۲💢
خطبه قاصعه
♦️وَ إِنَّ عِنْدَکمُ الْأَمْثَالَ مِنْ بَأْسِ اللَّه
اگر نگاه کنید در نزد شما قرآن موجود است که چگونه از عذابهای خدا ،
♦️و قَوَارِعِهِ
و عذابهای کوبنده ی خدا ،
♦️وَ أَیامِهِ
و ایام سخت مجازات کافران ،سخن بمیان اورده.
✳️نکته ای در لفظ ایامه:
《اِنا اَرسلنا علیهِم رِیحاً صَرصَرَاً فی یومِ نحسِِ مُستَمِر》تند باد سخت در یک روز طولانی بر قوم عاد فرستادیم. وآن روز نحس بود. که قوم عاد عذاب شد.
در متن خطبه" ایامه" آمده که ضمیر آن به خدا بر می گردد ایام الله است. و ایام الله روز جشن و شادی ست .
چگونه این دو مطلب با هم جمع میشود که بک روز هم نحس باشد و هم جشن!!!
در جربان شنهای طبس یوم نحس بود برای آمریکا ،و یوم الله بود برای مردم حزب الله.
روز عذاب کافران و مشرکان که از بین میروند نحس است و همانروز برای مومنین شادی آور است.
اگر ایمان و اعتقاد محکم باشد خدای بدر و احد خدای طبس هم هست ، و همان خدای امروز هم هست.می تواند از سختی و گردنه ها عبور بدهد.
در باب ایام الله روایات متعددی وارد شده .
امام صادق علیه السلام :
《و ذَکِرهم ایام الله بذکر آلاءِ الله》به نعمتهای خدا متذکر شدن است.
هر صبح به نعمتهای خدا در اطراف خود بنگرید و شکر کنید. ایام الله است.
امام باقر علیه السلام :ایام الله سه روز است : ۱. روز ظهور قائم علیه السلام ،
۲. روز رجعت (که خوبان در زمان ظهور رجعت می کنند تا مشاهده کنند )
۳. یوم القیامه (مومنین به بهشت و گنهکاران به جهنم می روند .
♦️ وَقَائِعِهِ
و وقایع تلخ مثالهایی آورده است .
♦️فَلَا تَسْتَبْطِئُوا وَعِیدَهُ
وعده عذاب [وعید] خدا را کند و دور نشمارید [لاتستبطعو]
♦️جَهْلًا بِأَخْذِهِ
به دلیل جهل از اینکه خدا گنهکار را به گناهی گه کرده است می گیرد
✳️ نکته در جمله " جهلا باخذه " ایا کسانی هستند که از اخذ و مجازات خدا نادانی کنند!!!
یک تأویل آیه مبارکه « إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعِیداً وَ نَراهُ قَرِیباً» در مورد امام عصر (عج) است که ظهور نزدیک ولی مردم دور میبینند.
ولی مضمون ظاهری ان اینست که عذاب الهی را دور می پندارند.در حالیکه نزدیک است. جهنم از آنچه که فکر می کنید بشما نزدیکتر است.
🔺آیه ۳۳سوره جاثیه به عده ای وقتی در مورد عذاب گفته میشود.گویند :
《 إِنْ نَظُنُّ إِلَّا ظَنًّا وَمَا نَحْنُ بِمُسْتَیْقِنِینَ》
ما به فیامت یک گمان ضعیفی داریم و به ان یقین نداریم. مصداق همین مطلب حضرت در مورد جهل به اینکه خداوند انسان را به سبب گناهانش می گیرد و مواخذه
می کند . بدانید امروز تعصب یعنی نابودی و عذاب ، که اگر فردا عذاب رسیده نازل شود خبلی دیر است .
♦️وَ تَهَاوُناً بِبَطْشِهِ.
بطش و گرفتن با شدت[بطش] خدا را سبک نشمارید[تهاون]
♦️وَ یأْساً مِنْ بَأْسِهِ
مبادا از رسیدن عذاب [بآس]خدا یاس و نومیدی پیدا کنید
ناامیدی همه جا مذمت شده .
♦️فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ لَمْ یلْعَنِ الْقَرْنَ الْمَاضِی [الْقُرُونَ الْمَاضِیةَ] بَینَ أَیدِیکمْ إِلَّا
خداوند سبحان اقوام گذشته را دور از رحمت خود قرار نداد [لعن] مگر برای یک کار ؛
♦️لِتَرْکهِمُ الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْی عَنِ الْمُنْکرِ
به سبب ترک امر به معروف و نهی از منکر
♦️فَلَعَنَ اللَّهُ السُّفَهَاءَ لِرُکوبِ الْمَعَاصِی
پس خداوند نادان ها را به سبب سوار شدن بر مرکب [رکوب]گناهان (که جامعه را رو به اضمحلال می برند ) انها را از رحمت حود دور و لعن کرده.
♦️وَ الْحُلَمَاءَ لِتَرْک التَّنَاهِی
و عاقلان [حُلما] و معنای دیگر ان صبر است.(صابران که صبر هم نشانه داشتن عقل است )را به سبب ترک امر به معروف و نهی از منکر لعنت کند و دور از رحمت خود قرار دهد .
در نهج البلاغه امده که امر به معروف و نهی از منکر بر همه واجبات اولویت دارد.
♦️أَلَا وَ قَدْ قَطَعْتُمْ قَیدَ الْإِسْلَامِ وَ عَطَّلْتُمْ حُدُودَهُ وَ أَمَتُّمْ أَحْکامَهُ
حضرت در قبل فرمودند چقدر تاریخ در حال مرور شدن است.
ای مردم آگاه باشید که شما رشته های [قیدَ]اتصال خود به اسلام را قطع کرده و حدود الهی را ترک نمودید و احکام را به فراموشی سپردید جامعه هم هر طور بخواهدزندکی می کند
تفرقه که حاصل شد لباس ذلت بر تن شما کشیده می شود.
♦️أَلَا وَ قَدْ أَمَرَنِی اللَّهُ بِقِتَالِ أَهْلِ الْبَغْی وَ النَّکثِ وَ الْفَسَادِ فِی الْأَرْضِ
همانا خدا مرا به جنگ با ظالمان [بغی] و پیمان شکنان [نکث]و اهل فساد درزمین ،امر فرموده
رسول اکرم صلی الله علیه و آله به حضرت فرموده بودند که بعد از من تو با ناکثین قاسطین و مارقین می جنگی
♦️فَأَمَّا النَّاکثُونَ فَقَدْ قَاتَلْتُ
اما با این ناکثین (آنها که بیعت را شکستند )جنگ کرده ،ایشان را به قتل رساندم.
♦️وَ أَمَّا الْقَاسِطُونَ فَقَدْ جَاهَدْتُ
با کسانی که اهل ظلم بودند (معاویه و اطرافیان و اهل شام که پیرو او بودند ) جنگ کردم
♦️وَ أَمَّا الْمَارِقَةُ فَقَدْ دَوَّخْتُ
مارقین (خوارج )را ذلیل کردم [دوَختُ]
♦️وَ أَمَّا شَیطَانُ الرَّدْهَةِ فَقَدْ کفِیتُهُ بِصَعْقَةٍ سُمِعَتْ لَهَا وَجْبَةُ
اما شیطان که در گودالی [رَدهَه]افتاده بود ،خداوند او را از من کفایت کرد (من او را کشتم)،یک صیحه ای زدم که صدای تپش قلب [وجبه]او شنیده می شد و لرزش سینه اورا همه دیدند و شنیدند و اینطور کشته شد
🔺شیطان منظور شیطان انسانی است منظور فردی به نام ذوالثدیه می باشد که پیامبر صلی الله علیه و آله او را لعن و فرموده بودند که این شخص توسط خیر امت من کشته می شود .
♦️وَ لَئِنْ أَذِنَ اللَّهُ فِی الْکرَّةِ عَلَیهِمْ
اگر خداوند به من اجازه برگشتن[کرّه] به سمت معاویه و اطرافیان را دهد ،
♦️أُدِیلَنَّ مِنْهُمْ إِلَّا مَا یتَشَذَّرُ فِی أَطْرَافِ الْبِلَادِ تَشَذُّراً.
قدرت را از دست آنها می گیرم[اُدیلنّ] و همه را به جز کسانی که پراکنده گردیدند ، [یتشذَّر]از پای در می آورم و به هلاکت می رسانم .
🔺بین شارحین نهج البلاغه اختلاف است این شیطان انسی (ذو الثَدیِه) با صاعقه آسمانی یا توسط نعره حضرت علی علیه السلام (حضرت در جنگ با دشمنان نعره ی حیدری محکم می زدند ) به درک واصل گردید .
🔺مطالبی در باره ذو الثدیه
وى حرقوص بن زهیر سعدى تمیمى است که به ذوالثدی معروف است. به اعتبار آنکه گوشت زائدى همانند پستان بر بازو داشت، به ذوالثدیه معروف شد
در تفاسیر در ذیل آیه 58 سوره توبه آمده است: «(وَمِنْهُمْ مَّنْ یَلْمِزُکَ فِی الصَّدَقَاتِ فَإِنْ أُعْطُوا مِنْهَا رَضُوا وَإِنْ لَّمْ یُعْطَوْا مِنْهَا إِذَا هُمْ یَسْخَطُونَ) در میان آنها کسانى هستند که در (تقسیم) غنایم به تو خرده مى گیرند، اگر از آن (غنایم، سهمى) به آنها داده شود، راضى مى شوند، و اگر داده نشود، خشم مى گیرند». و در منابع تاریخى در نقل ماجراى غزوه چنین آمده است که پس از پایان جنگ حنین، به هنگام تقسیم غنایم، در محلى به نام «جعرانه» ابوسفیان و برخى از تازه مسلمانان قریش، غنایم بیشترى را از رسول خدا(صلى الله علیه وآله) طلب کردند; آن حضرت نیز با اذن الهى و براى تألیف قلوب، اموال فراوانى را به آنان بخشید. در گیر و دار این تقسیم ذوالثدیه نزد پیامبر آمد و معترضانه گفت: «اى رسول خدا! عدالت پیشه کن».
پیامبر(صلى الله علیه وآله) فرمود: «واى بر تو! اگر من به عدالت رفتار نکنم، چه کسى به عدالت رفتار خواهد کرد؟».
در این هنگام یکى از حاضران (عمر بن خطاب) از پیامبر اجازه خواست که گردن او را بزند. ولى پیامبر وى را از این کار بازداشت و فرمود: رهایش کنید! او پیروانى خواهد یافت که از دین به در خواهند شد; همان گونه که تیر از کمان به در مى شود. شما نماز و روزه خویش را در برابر نماز و روزه آنان ناچیز خواهید شمرد. آنان قرآن مى خوانند، ولى از شانه و گلوگاهشان فراتر نخواهد رفت. نشانه آنان وجود مردى سیاه چرده، با دست ناقص که بر یکى از دستانش (پاره گوشتى) چون پستان زنان دارد و در میان آنان است»
مطابق این پیش بینى، گروهى در امت اسلامى پدید آمدند که قرآن مى خواندند و اهل تهجّد و عبادت بودند; ولى در واقع از دین خارج و از حقیقت آن اطلاعى نداشتند.
این حقیقت به اندازه اى میان مسلمانان معروف بود که حتّى عایشه که به على(علیه السلام)کینه داشت، پس از ماجراى نهروان و کشته شدن ذوالثدیه گفت: من از پیامبر شنیدم که درباره این گروه فرمود: آنان بدترین مردمند که به دست بهترین افراد کشته مى شوند.
این پیش بینى رسول خدا(صلى الله علیه وآله) محقّق شد و پس از ماجراى جنگ صفین و ماجراى حکمیّت، خوارج در منزل عبدالله بن وهب راسبى اجتماع کردند، ذوالثدیه در آن جمع خطبه اى آتشین خواند و دوستان و پیروان خود را به قیام بر ضدّ مسلمانان ـ که به زعم او گمراه شده بودند ـ فراخواند. رهبرى آن گروه را عبدالله بن وهب راسبى به عهده داشت (هر چند رهبرى فکرى و عقیدتى آنها به عهده ذوالثدیه بود).
آن گروه گمراه جنگ نهروانى را به راه انداختند و امیرمؤمنان(علیه السلام) قبل از پیکار با آنها فرمود: پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) فرمود: قومى از دین خارج مى شوند و با مسلمانان جنگ مى کنند و علامت آنان مردى است که نقصى در دست اوست (مُخدج الید)
در اثناى جنگ و همچنین پس از پایان آن مردم به دنبال ذوالثدیه و یا همان مُخدج بودند; ولى هر چه گشتند، او را پیدا نکردند. کم کم برخى از بهانه جویان زبان به طعن گشودند و گفتند: «پسر ابوطالب، ما را فریب داد تا با برادران خویش بجنگیم»
یافتن او کار دشوارى شد و همه در جستجوى آن بودند، ولى على(علیه السلام) پیوسته مى فرمود: 《ما کَذِبتُ وَ لاَ کُذِبْتُ》نه دروغ گفته ام و نه بر من دروغ گفته شد».
حضرت دستور داد با نى تک تک جنازه ها را علامت گذارى کردند، تا آنکه داخل گودال لجنزارى جنازه اى را دیدند که فقط پاهایش پیدا بود. جنازه را خارج ساختند و بى درنگ دستهاى او را بررسى کردند و دیدند او همان مردى است که امیرمؤمنان به نقل از رسول خدا(صلى الله علیه وآله) ویژگیهاى او را پیش بینى کرده بود. على(علیه السلام) تکبیر گفت و مردم نیز تکبیر گفتند و آن حضرت سجده شکر به جاى آورد.
غفرالله لی و لکم الحمدلله رب العالمین
◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️
الحمدلله رب العالمین
بسم الله الرحمن الرحیم
شرح خطبه ها
۱۴۰۱/۱۱/۴ - ۲رجب المرجب
💢بخش ۱۳ خطبه ۱۹۲ 💢
بیان فضائل امیرالمؤمنین.
♦️أَنَا وَضَعْتُ فِی الصِّغَرِ بِکلَاکلِ الْعَرَبِ
در حالی که جوان بودم[صِّغَرِ] سینه[کلَاکلِ] پهلوانان عرب را به خاک افکندم[ وَضَعْتُ]
♦️وَ کسَرْتُ نَوَاجِمَ قُرُونِ رَبِیعَةَ وَ مُضَرَ
و شاخ های [قُرُونِ] آشکار [نَوَاجِمَ] قبیله های ربیعه و مضر ( از جنگاور و نیرومند ترین قبایل عرب) را شکستم [کسَرْتُ]
♦️وَ قَدْ عَلِمْتُمْ مَوْضِعِی مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ( صلى الله علیه وآله )
همه شما نسبت به جایگاه بزرگ من نزد رسول الله آگاهید..
✅ سؤال مهمی پیش میآید این است که موضوع خطبه ی قاصعه کبر شکنی است پس چطور حضرت باوجود توصیه های قبلی خود به دوری از کبر و رسیدن به کبر ممدوح
اینک در این بخش از خطبه به بیان فضائل وجایگاه خود میپردازند؟
آیا این امر با سخنان حضرت در بخش های ابتدایی تا به اینجای خطبه منافات ندارد؟
پاسخ اول : گاهی هدف از بیان صفات و فضایل نیکوی خود، سو استفاده برای به دست آوردن جایگاه و منزلت در چشم دیگران است که این یک رذیله است ولی گاهی هدف بیان لطف و نعمتی است که خداوند آن را به شخص ارزانی داشته که در این صورت ایرادی ندارد. (وَأَمَّا بِنِعۡمَةِ رَبِّکَ فَحَدِّثۡ)
هدف حضرت از بیان جایگاهی که خداوند متعال برایشان قرار دادند (همنشینی و عظمت ایشان نزد پیامبر و...) این است که اعتماد مخاطب را به خود بالا ببرد تا میزان تاثیر گذاری کلامشان بر آنها بیشتر شود.
پاسخ دوم : برخلاف ظاهر خطبه که بر محور کبر است و همه شارحان بر جنبه اخلاقی این خطبه اشاره بیشتری دارند خطبه بر محور ولایت است حضرت از ابتدای خطبه با بیان مثال هایی از انبیا و اولیای الهی( آدم و موسی و پیامبر خاتم) مهم ترین عامل گمراهی مخالفان اولیای الهی را کبر و عصبیت نابجا میداند و در اینجا حضرت با بیان جایگاه خود به عنوان مقام ولایت میخواهند مردم را از این عامل گمراهی بر حذر بدارند. جدایی از ولایت به سبب همین رزیله به ظاهر ساده است
این خطا اینقدر بزرگ است که میتواند موجب سقوط قابیل وفرعون و زبیر و...، ودوری آنها از مقام ولایت گردد.
زبیر از "منا اهل البیت به لیس منا " میرسد.
عبادتی که موجب خود برتر بینی و عجب شخص بشود هیچ اثر مثبتی که ندارد بلکه موجب سقوط فرد است. مستکبرین از اولیای الهی بدورند.
خیلی فرق است بین این که تکبر را فقط یک رزیله اخلاقی بدانیم یا عنصری که موجب جدایی ما از مقام ولایت است.
نتیجه اینکه هدف حضرت در اینجا بیان فضائل خود و بالا بردن جایگاه خود در منظر مردم نیست بلکه با بیان جایگاه خود به عنوان مقام ولایت، مخالفان را از تکبر و عصبیت های نابجا که موجب گمراهی از مقام ولایت است بر حذر میدارند.
توصیف جایگاه حضرت نزد پیامبر:
♦️ بِالْقَرَابَةِ الْقَرِیبَةِ
قوم و خویشی نزدیک به پیامبر
♦️وَ الْمَنْزِلَةِ الْخَصِیصَةِ
جایگاه خاصی که نزد پیامبر داشتم
آیا خلفا از مقام و جایگاه حضرت خبر نداشتند و به ایشان ظلم کردند؟
(ابتدای خطبه شقشقیه) اکنون هم مخالفان حضرت قطعا به جایگاه ایشان آگاه هستند ولی کبر و عصبیت مانع پذیرش آن میشود.
♦️وَضَعَنِی فِی حِجْرِهِ وَ أَنَا وَلَدٌ یَضُمُّنِی إِلَى صَدْرِهِ
پیامبر اکرم مرا در حالی که کودکی خردسال بودم در دامان[حِجر] خویش قرار میداد و مرا به سینه میچسباند. [یضُمُنی]
در سالی که در مکه قحطی شد پیامبر به عمویشان عباس فرمودند بهتر است به سراغ ابوطالب برویم تا فرزندانش را به سر پرستی بگیریم چراکه تعداد فرزندانش زیاد است و قادر به سرپرستی همه آنها نیست.
عقیل نزد ابو طالب ماند، جعفر نزد عباس رفت و امام علی علیه السلام نزد پیامبر رفتند.
به همین خاطر امام علی علیه السلام در دامان پیامبر صل الله علیه و آله و سلم رشد کرده و تحت تربیت ایشان بودند.
♦️وَ یَکنُفُنِی فِی فِرَاشِهِ
مرا نیز در همانجایی که بستر خود را پهن میکرد میخوابانید.
♦️وَ یُمِسُّنِی جَسَدَهُ
مرا طوری به پیکر خود میچسباند که جسمش را لمس میکردم.
♦️وَ یُشِمُّنِی عَرْفَهُ
بوی عطری[عرفه] که پیامبر داشت به مشام من میرسید.
_در این چند جمله اوج قرابت حضرت را مشخص میکند
_وجود مقدس پیامبر صلوات الله علیه فارق از ان عطری که میخرید وجود او معطر بود.
تخت سنگی در مکه در نزدیکی غاری هست که پیامبر وقتی از جایی باز میگشتند در حالی که باسنگ ایشان را زخمی کرده بودند روی آن تکه سنگ نشستند و خون ایشان بر آن سنگ جاری شد این سنگ با وجود اینکه در سالهای اخیر توسط آل سعود به زباله دانی تبدیل شده همچنان بوی خوش از آن به مشام میرسد.
♦️وَ کانَ یَمْضَغُ الشَّیْءَ ثُمَّ یُلْقِمُنِیهِ
رسول مکرم صل الله علیه و آله غذا را در دهان خود میجوید[یَمضع] و در دهان من لقمه میگذاشت. [یُلقمُنی]
قبل از اینکه امیرالمؤمنین دندان در بیاورد در دامان پیامبر بوده اند.
در این چند جمله اوج محبت و قرابت حضرت رسول به امام علی علیه السلام نمایش داده شد. از طرف دیگر این کلمات درسی است برای ما در مواجهه با فرزندان(مهربانی و عطوفت محض)
♦️وَ مَا وَجَدَ لِی کذْبَةً فِی قَوْلٍ وَ لَا خَطْلَةً فِی فِعْلٍ
در مقابل این همه لطف پیامبر هیچگاه نشد ایشان از من سخن دروغ یا انحرافی در عمل [لَاخَطْلَةً ] ببیند.
مسلما کسی که در دامان چنین شخصی با این همه محبت بزرگ شود هرگز دروغ نمی گوید وانحرافی ندارد. با لطف پدرانه هدایت فرزند حاصل میشود.
♦️وَ لَقَدْ قَرَنَ اللَّهُ بِهِ مِنْ لَدُنْ أَنْ کانَ فَطِیماً أَعْظَمَ مَلَک مِنْ مَلَائِکتِهِ یَسْلُک بِهِ طَرِیقَ الْمَکارِمِ وَ مَحَاسِنَ أَخْلَاقِ الْعَالَمِ لَیْلَهُ وَ نَهَارَهُ
پیامبر یک انسان معمولی نبود خداوند متعال از همان زمانی که ایشان از شیر گرفته شد [فَطِیماً] بزرگترین ملائکه را شبانه روز همراه او کرده بود[قَرَنَ] تا به او روش اخلاق نیکو [مَکارِمِ] ومحاسن اخلاق جهانیان را (یعنی آن اخلاقی که در سرشت و فطرت عالم نهادینه شده) را به او بیاموزد.
✅ دین پیامبر قبل از بعثت(قبل از چهل سالگی) چه دینی داشت؟ برخی قائلند که حضرت بر دین خاصی مثل مسیحیت یا یهودیت نبود بلکه ایشان بر دین حنیف ابراهیمی(موحد) بود.
برخی قائلند پیامبراز حدود دوسالگی[مِنْ لدن أَنْ کانَ فَطِیماً]به مقام نبوت رسیده بود ولی ازچهل سالگی به رسالت رسیدند.مثل حضرت عیسی که از نوزادی به مقام نبوت رسید
.
فرق رسالت و نبوت در این است که نبی مامور به تبلیغ دین نیست ولی رسول موظف است تا دیگران را به دین دعوت نماید. بیستو یک هزار نبی داریم ولی تنها٣١٣ رسول بودند و ازین بین 5 نفر اولوالعزم هستند.
قول سوم این است که پیامبر نه حنیف بود و نه نبی بلکه ملکی مامور تربیت او بودکه یک روش ومسلک خاص را به ایشان آموزش میداد.
مرحوم مجلسی رضوانالله علیه از بزرگان تشیع هم قائل به قول دوم است، (اگر در کتب اهل سنت بررسی شود به قول اول و سوم میرسیم که پیامبر در چهل سالگی به نبوت و رسالت رسیدند ولی کتب روایی شیعه قول دوم را منطقی میداند)
_راه رسیدن و قرار گرفتن در طریق مکارم به دیدن علما وعرفا و شنیدن حالات عرفانی آنها و خواندن کتب عرفانی نیست بلکه عمل و سلوک است باید با عمل در این راه قدم گذاشت تا حتی اگر به تقرب نرسیدیم حداقل در مسیر تقرب الهی باشیم.
_منظور از اعظم ملک، روح است(تَنَزَّلُ الْمَلَائِکَةُ وَالرُّوحُ فِیهَا بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ کُلِّ أَمْرٍ)
✳️الصّادق (علیه السلام) عَنْ أَبِی بَصِیرٍ قَالَ: حَجَجْنَا مَعَ أَبِی عَبْدِ اللَّه (علیه السلام) ... . قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ الرُّوحُ لَیْسَ هُوَ جَبْرَئِیلَ قَالَ الرُّوحُ هُوَ أَعْظَمُ مِنْ جَبْرَئِیلَ إِنَّ جَبْرَئِیلَ مِنَ الْمَلَائِکَهًِْ وَ إِنَّ الرُّوحَ هُوَ خَلْقٌ أَعْظَمُ مِنَ الْمَلَائِکَهًِْ أَ لَیْسَ یَقُولُ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی تَنَزَّلُ الْمَلائِکَةُ وَ الرُّوحُ.
امام صادق (علیه السلام)- ابوبصیر گوید: من گفتم: «فدایت شوم! روح همان جبرئیل نیست»؟ در جواب فرمود: «روح از جبرئیل بزرگتر است، همانا جبرئیل از فرشتهها است و روح از فرشتهها بزرگوارتر است؛ مگر نه آنکه که خدا تعالی میفرماید: تَنَزَّلُ الْمَلائِکَةُ وَ الرُّوحُ».
♦️وَ لَقَدْ کنْتُ أَتَّبِعُهُ اتِّبَاعَ الْفَصِیلِ أَثَرَ أُمِّهِ
من مانند بچه شتری که تازه از شیر گرفته شده باشد[الْفَصِیلِ] وبه دنبال مادر خود بدود از پیامبر پیروی و دنباله روی میکردم.
♦️یَرْفَعُ لِی فِی کلِّ یَوْمٍ مِنْ أَخْلَاقِهِ عَلَماً
پیامبر در هر روز نشانه ای [علماً]از اخلاقش را برای من بالا میبرد.
♦️ وَ یَأْمُرُنِی بِالِاقْتِدَاءِ بِهِ
و مرا به پیروی از آن علم و نشانه امر میکرد.
♦️وَ لَقَدْ کانَ یُجَاوِرُ فِی کلِّ سَنَةٍ بِحِرَاءَ
در تمام سالهایی که در غار حرا مشغول عبادت بود در کنارش بودم
_آنچه که معروف است این است که پیامبر یک بار به غار حرا رفتند و در آنجا به پیامبری رسیدند ولی دراین بخش حضرت میفرمایند پیامبراز سالها قبل برای عبادت به حرامیرفت
ابن ابی الحدید معتزلی در این زمینه میگوید که پیامبر هرساله یک ماه را برای عبادت به غار حرا میرفتند.
♦️فَأَرَاهُ وَ لَا یَرَاهُ غَیْرِی
او را میدیدم در حالی که کسی غیر از من او را نمیدید
_یک معنا این است که کسی نمیدانست پیامبر کجا رفته ولی معنای دوم این است که همه میدانستند که پیامبر به غار حرا رفته ولی از عبادت او خبر نداشتند.
مرحوم خویی در شرح منهاج البراعه ذکر کردند، ابوطالب دیدند که پیامبر در غار حرا مشغول انجام اعمال خاصی هستند و به ایشان عرض کرد شما مشغول چه کاری هستید؟ فرمودند: من مشغول عبادت هستم. این وظیفه ای که به عهده من واین شریعت من است
بعد از آن ابو طالب همین عمل را از فرزند خود علی علیه السلام دیدند و گفتند: من به جهت موقعیتم نمیتوانم مثل شما علنا این اعمال را انجام بدهم ولی حمایت و پشتیبانی از شما را دارم ومیدانم مسیر شما حق است.
♦️وَ لَمْ یَجْمَعْ بَیْتٌ وَاحِدٌ یَوْمَئِذٍ فِی الْإِسْلَامِ غَیْرَ رَسُولِ اللَّهِ ( صلى الله علیه وآله ) وَ خَدِیجَةَ وَ أَنَا ثَالِثُهُمَا
در (زمان بعثت رسول الله) خانه ای نبود که در آن مسلمانی باشد جز خانه پیامبر که درآنجا پیامبر و خدیجه سلام الله علیها و من مسلمان بودیم.
پیشگامان اسلام این سه تن هستند
یکی از مهمترین فضائل ایشان:
♦️أَرَى نُورَ الْوَحْیِ وَ الرِّسَالَةِ وَ أَشُمُّ رِیحَ النُّبُوَّةِ
من کسی بودم که نور وحی و رسالت را میدیدم و بوی خوش نبوت را استشمام میکردم. [اشُمُ]
برخی این جملات را تمثیل میدانند ولی لزومی به تمثیل و تشبیه دانستن کلام حضرت نیست. ایشان کسی هستند که نور وحی را به عینه دیده اند.
از وجود امام رضا علیه السلام در امالی شیخ طوسی روایتی است که میفرمایند: «لَنَا أَعْیُنٌ لاَ تُشْبِهُ أَعْیُنَ اَلنَّاسِ، وَ فِیهَا نُورٌ لَیْسَ لِلشَّیْطَانِ فِیهَا نَصِیبٌ.»
اولیای الهی چشم های دارند که با آن میتوانند نور وحی و معنویت را ببینند
این تمثیل نیست بلکه حقیقت است.
روایتی است از امام صادق علیه السلام :
«عَنِ ابْنِ عُمَارَةَ عَنْ أَبِیهِ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عَنْ فَاطِمَةَ لِمَ سُمِّیَتْ زَهْرَاءَ فَقَالَ: «لِأَنَّهَا کَانَتْ إِذَا قَامَتْ فِی مِحْرَابِهَا زَهَرَ نُورُهَا لِأَهْلِ السَّمَاءِ کَمَا یَزْهَرُ نُورُ الْکَوَاکِبِ لِأَهْلِالْأَرْضِ»
ابن عماره از پدرش روایت کرده که گفت: از امام صادق(علیه السلام) پرسیدم: چرا حضرت فاطمه(علیها السلام)، «زهراء» نامیده شد؟
فرمود: به این دلیل که ایشان وقتی در محراب عبادت میایستاد نور آن حضرت(علیها السلام) برای اهل آسمان تلألؤ مینمود. آنچنان که نور ستارگان برای ساکنین زمین میدرخشد.» این نور وجود دارد ولی ما قدرت دیدن نداریم.
امام صادق میفرمایند: الوضوءُ نورٌ این نور ملموس است این که مانمیبینیم دلیل بر عدم آن نیست.
همانطور که دانشمندان در مورد برخی حیوانات میگویند که آنها قادر به دیدن و شناختن امواجی هستند که اطراف ماهم به وفور دیده میشود ولی ما نمیبینیم.
وقتی کسی نماز میخواند نور او تا آسمانها میرود این واقعیت است.
از وجود امام صادق علیه السلام روایت شده که از ایشان در مورد علامت شب قدر پرسیدند فرمودند:: «سَأَلْتُهُ عَنْ عَلاَمَةِ لَیْلَةِ اَلْقَدْرِ فَقَالَ «عَلاَمَتُهَا أَنْ تَطِیبَ رِیحُهَا.....» علامت آن بوی طیبی است که میدهد.
این بو ، وجود دارد ولی ما نمیشنویم..
زنگار گناه مانع از بوییدن و دیدن رایحه و نور شب قدر میشود.
♦️وَ لَقَدْ سَمِعْتُ رَنَّةَ الشَّیْطَانِ حِینَ نَزَلَ الْوَحْیُ عَلَیْهِ
من صدای ناله و شیون[رَنَّه] شیطان هنگام نزول وحی را شنیدم
♦️فَقُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ مَا هَذِهِ الرَّنَّةُ فَقَالَ هَذَا الشَّیْطَانُ
گفتم یا رسول الله این ناله چه کسی بود؟ فرمود این ناله شیطان است.قَدْ أَیِسَ مِنْ عِبَادَتِهِ مایوس شد از اینکه همه مردم اورا عبادت کنند.
در جریان فترت (زمان بعد از عیسی تا زمان حضرت محمد) شیطان بر اکثرمردم جهان غالب و چیره شده بود که با بعثت رسیدن پیامبر ناله اش درآمد
♦️إِنَّک تَسْمَعُ مَا أَسْمَعُ
علی جان هر چه که من میشنوم تو هم میشنوی
♦️وَ تَرَى مَا أَرَى
هر چه که من میبینم تو هم می بینی
♦️إِلَّا أَنَّک لَسْتَ بِنَبِیٍّ
شان و جایگاه تو نبوت است با این تفاوت که بعد از من دیگر پیامبری نیست(اشاره به خاتم النبی بودن پیامبر)
♦️وَ لَکنَّک لَوَزِیرٌ
ولی تو وزیر منی
وزیر کسی است که وزر و سنگینی حکومت به دوش اوست.
در زمان پیامبر جریان نفاق پنهان بود. بعد از پیامبر بود که این نفاق ها آشکار شد و شرایط سخت تر شد. وتازه بار سنگین اسلام به دوش حضرت افتاد تا حدی که فرمود:
فَصَبَرتُ وَ فِی العَینِ قَذًی وَ فِی الحَلقِ شَجا
پنج حکومت حضرت از آن بیست وچند سال خانه نشینی نیز سخت تر بود.
_این جمله هم اثبات جانشینی حضرت است و هم بیانگر سختی هایی که کشیدند.
♦️ وَ إِنَّک لَعَلَى خَیْرٍ
علی جان تو بر خیر هستی.
برخی در مسیر خیرند برخی مسلط بر خیر هستند. خیر زیر مجموعه ی آنهاست.
و برخی گاهی در مسیر خیرند گاهی نه گاهی تندند و گاهی کند.
(برای فهم بیشتر مراجعه شود به صوتی که در سایت است در رابطه با عقیله بودن حضرت زینب)
در روایت است از امام صادق علیه السلام : «رَنَّ إِبْلِیسُ أَرْبَعَ رَنَّاتٍ أَوَّلُهُنَّ یَوْمَ لُعِنَ وَ حِینَ أُهْبِطَ إِلَى اَلْأَرْضِ وَ حِینَ بُعِثَ مُحَمَّدٌ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ عَلَى حِینِ فَتْرَةٍ مِنَ اَلرُّسُلِ وَ حِینَ أُنْزِلَتْ أُمُّ اَلْکِتَابِ وَ نَخَرَ نَخْرَتَیْنِ حِینَ أَکَلَ آدَمُ مِنَ اَلشَّجَرَةِ وَ حِینَ أُهْبِطَ مِنَ اَلْجَنَّةِ .»
-امام صادق(علیه السّلام)فرمود:ابلیس چهار بار شیون کرد.
۱. روزى بود که به او لعنت شد.
۲. زمانى که به زمین فرود آمد.
۳. وقتى که محمد(صلّى الله علیه و آله) به پیامبرى مبعوث گردید.
۴. زمانى که سورۀ فاتحه نازل شد .
و شیطان دو بار شاد شد،
۱. زمانى که آدم از آن درخت خورد.
۲. و زمانى که او از بهشت فرود آمد.
شیطان از اینکه ما موحد وپیرو مکتب رسول الله و مانوس با قرآن باشیم ناله میزند و در هنگامه گناه میخندد و خوشحال میشود.
در جملات ابتدایی همین خطبه آمد: «جَعَلَهُمَا حِمًى وَ حَرَماً عَلَى غَیْرِهِ» این کبریایی و عزت درخت و منطقه ممنوع است اگر وارد این منطقه شوید سقوط و تنزل مقام در پی دارد
گناه ما که زیاد شد ترازوی انسانیت ما کم میشود. و از آن طرف موجب خنده و خوشحالی شیطان میشویم.
اللهم لا تسلّط علینا من لایرحمُنا
◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️
بسم الله الرحمن الرحیم
شرح خطبه ها
۱۴۰۱/۱۱/۵ - ۳رجب
بخش چهاردهم خطبه۱۹۲
کتاب فیض الاسلام ۲۳۴
خطبه قاصعه
امیر المومنین( ع) در این خطبه راجع به کبر شکنی و متکبر نکات بسیار ارزشمندی را بیان فرمودند. از نگاه دیگر، این خطبه رابطه بین اولیای الهی و دشمنان را مشخص می کند. هر کسی از مسیر ولایت دور شد اگر علل را بررسی کنیم به این نکته می رسیم که تکبر، عجب، و تعصبی در درون خود داشته.
در بخش آخر این خطبه به یکی از معجزات رسول اکرم اشاره می کند. پیامبر به عده ای چندین معجزه نشان داد، ولی اگر کسی تکبر داشته باشد حتی حاضر نیست معجزه پیامبر را هم بپذیرد.
♦️ولقد کنتُ معه صلی الله علیه واله لَمّا اَتاهُ المَلَاُ مِن قریش فقالو له:
من در نزد پیغمبر بودم ان وقتی که بزرگان واشراف [ملاء] از قریش نزد پیامبر آمده و به پیامبر گفتند:
♦️یا محمد اِنک قد ادَّعیتَ عظیماً لم یَدَعِهِ اباءُکَ ولا احدُُ مِن بیتِک
ای محمد، تو یک ادعای خیلی بزرگ کردی که هیچ کدام از اجداد وآباء تواینچنین ادعایی نداشتند.
♦️و نحنُ نَسئلُکَ امراً اِن انتَ اَجَبتَنا الیهِ و اَرَیتَناهُ علِمنا اَنک نبیُُ و رسول
ما از تویک کاری طلب می کنیم ، اگر جواب ما را دادی و کاری را که از تو خواستیم به ما نشان دادی [ارَیتنا]می فهمیم که تو نبی و رسول هستی.
♦️و اِن لم تَفعَل عَلِمنا اَنکَ ساحرُُ کذّاب
و اگر چنانچه نتوانستی خواسته وامر ما را محقق کنی، ما می فهمیم که تو ساحر وکذاب هستی.
✳️ در ج۱۷ ص۳۱۶ بحار الانوار علامه مجلسی ذکر کرده اند:در کنار ملاء قریش شخصی به نام حارث ابن کلده ثقفی که طبیب حاذق زمان خود بود، او هم همراه انان بود. پزشک خطاب به پیامبر گفت:
من آمده ام تا جنون تو را مداوا کنم.( مجنون هم به معنی دیوانه است وهم به معنی جن زده) پیامبر فرمود:
مگر چه عملی از من دیده ای که مرا مجنون حساب میکنی؟
طبیب گفت: تو ادعای پیامبری کردی . فرمود: مگر هر کسی ادعای پیامبری کردمجنون است؟
گفت نه، ولی باید دلیل وبرهان ومعجزه ای داشته باشد.
پیامبر فرمود: پس تو مجنون هستی نه من. قبل از اینکه از من دلیل بخواهی ، مرا متهم به جنون کردی.
حارث به پیامبر گفت در هر حال من از تو درخواست می کنم، اگر توانستی عملیاتی کنی ،می فهمیم که تو پیامبری واگر نتوانستی، اعلام می کنیم کههپیامبر نیستی ساحر ،کذاب و مجنون هستید.
از پیامبر درخواست کردند که درخت تنومندی حرکت کند وبه سمت جلو بیاید...از این جمعی که پیش پیامبر آمدند فقط یک نفر وآن هم همین طبیب بود که ایمان آورد.
✅ علم اگر همراه و قرین با تکبر نباشد گاها چاره ساز است ودست آدمی را می گیرد.
جهل همیشه خسارت دارد ولی علم اگر همراه با تکبر باشد خسارت دارد.
در جریان موسی کلیم وسحره فرعون ، این ساحران هستندکه ایمان می آورند چون آنها به سحر علم دارند.آنها وقتی معجزه موسی را دیدند با صداقت گفتند این کار از سحر بر نمی اید.
♦️فقال صلی الله علیه واله: و ما تَساَلُون ؟
پیامبر فرمودند: چه چیزی طلب می کنید؟
♦️قالوا تَدعُوا لَنا هذهِ الشجرَهَ حتی تَنقَلِعَ بعُروقِها و تَقِفَ بینَ یَدَیک
گفتند: به این درخت بگو نزدیک بیاید ، به طور کامل از زمین کنده شود.[تنقلِع]و جلوی پای شما بایستد.[تقِف]
♦️فقال صلی الله علیه واله: ان الله علی کل شئِِ قدیر
پیامبر فرمود: خداوند به هر چیزی قادر است.
♦️باِن فعَلَ اللهُ لکم ذالکَ اَتومِنونَ وتَشهدونَ بالحقِ ؟
فرمود: اگر خداوند این کار را انجام دادآیا شما به حق شهادت می دهید؟
♦️قالوا نَعُم قال: فاِنی سَاُرِیکم ما تَطلُبون
گفتندبله حتما.
فرمود: من به زودی انچه را طلب کردید به شما نشان می دهم. [ساُریکم]
♦️و اِنی لاَعلَمَ اَنکم لا تَفیئُونَ الی خیرِِ
من می دانم قطعاو قطعاو قطعا ( با سه تاکید) شما به سمت خیر بر نمی گردید.
♦️و اِن فیکم مَن یُطرَحُ فی القَلیب و مَن یَحَزِبُ الاحزاب
(معجزه دوم) من میدانم یک عده ای از شما در چاه کهنه آب [قلیب]بدر انداخته میشوید. (در جریان بدر عده ای از مشرکین مثل ابوجهل ، عُتبه ، شیبه کشته شدند، پیامبر فرمود انها را داخل این چاه بیندازید.)و من می دانم در بین شما گروههایی مثل ابو سفیان و... هستند که جنگ احزاب را بر علیه من شکل میدهید.[یحرِب]
شما یک معجزه از من خواستید ولی من چهار معجزه به شما ارائه می دهم.
۱- اصل حرکت درخت
۲- می گویمکه شما ایمان نمی آورید
۳- میدانم که عده ای از شما در چاه انداخته می شوند.
۴- یک عده ای از شما جنگ احزاب را علیه من شکل می دهید.
♦️ثم قال: یا ایتُها الشجَرهُ اِن کُنتِ تُومنینَ باللهِ والیوم الآخرِ و تَعلَمِین اَنّی رسولُ اللهِ بعُروقِکَ حتی تَقِفی بینَ یدَّیَ باِذنِ الله
سپس فرمود: ای درخت، اگر تو به خدا وروز آخرت ایمان داری، اگر میدانی[تعلمین] من پیامبرم، با تمام ریشه ها[عروقِک]از جا کنده شو، حرکت کن باذن خدا تا مقابل من بایست[تقِفی]
( گیاهان و جمادات هم فهم وشعور وحیات دارد. عالَم سمیع و بصیر است.)
♦️والذی بعثَهُ بالحقِ لاَنقَلَعَت بعُروقِها و جائت ولَها دَوِّیُُ شدید
قسم به خدایی که پیغمبر را به رسالت مبعوث کرد، این درخت با تمام ریشه ها از جا کنده شدو حرکت کرد وجلو آمد در حالیکه صدای شدیدی داشت.[دویّ]
در حرکت شدید باد به جریان میافتد صدایی از شاخ و برگ ناشی از باد شنیده میشود.
♦️و قَصفُُ کقَصفِ اَجنِحَهِ الطَّیر حتی وقَفَت بینَ یدَی رسولِ الله صلی الله علیه وآله مُرَفرِفَه
صدای [قصف]این درخت مثل صدای بال زدن پرندگان بود. جلو امد در مقابل ایستاد.
در ج۱۷ ص ۳۱۷ بحار، علامه مجلسی فرمود: وقتی این درخت جلو آمد زمین را هم با خود شکافت. یعنی این درخت از بس سنگین بود ریشه ها که روی زمین کشیده می شدند یک گودی ایجاد می کرد.
درخت نزدیک پیامبر آمدو گفت: یا رسول الله امر شما چیست؟ پیامبر فرمود: ای درخت شهادت به توحید، نبوت، وولایت بده.
درخت با یک صدای فصیح و آشکار شروع به حرف زدن کرد.
شهادت میدهم که جز خدای یکتا خدایی نیست. یکتاست وشریکی ندارد. وشهادت می دهم یا محمد بنده و رسول خدایید...
شهادت می دهم که علی، امام و ولی است، بیشترین بهره را از دین ، علی برده است .پر بهره ترین افراد از اسلام علی است. من شهادت می دهم که علی تکیه گاه و پشت وپناه توست. در هم شکننده دشمنان و یاری کننده اولیاء است. دروازه علم ، امیرالمومنین است.
♦️و اَلقَت بغُصتِهَا الاَعلی علی رسول الله
درخت یکی از شاخه های [غُصت]بالایی را به شانه پیامبر تکیه داد.[القَت]
♦️و ببعضِ اَغصانِها علی مَنکِبی و کنتُ عن یمینِه صلی الله علیه وآله
ویکی از شاخه های پایینی را روی شانه من[منکِبی] قرارداد. امیرالمومنین می فرماید ومن سمت راست پیامبر ایستاده بودم واین صحنه را می دیدم.
♦️فلما نظَرَ القومُ الی ذالک قالوا علُواً واستِکبارا
بزرگان قوم این صحنه را دیدند وشنیدند در حالی که علو واستکبار داشتند.
✅ بزرگان قریش کاملا این صحنه را می دیدند ولی چون استکبار داشتند قبول نمی کردند.( کسانیکه خودشان را به خاطر ضعف ونقصی که دارند بزرگ نشان می دهند در حالیکه بزرگ نیستند.)
♦️فمُرها فلیَاتِکَ نصفُها و یَبقی نصفُها
گفتند امر کن به این درخت ، که نصف آن برود ونصف دیگر پیش تو بماند .
♦️فَاَمَرَها بذالک قاَقبلَ الیهِ نصفُها کاَعجَبِِ اقبالِِ و اَشِدَّهِِ دَوِّیاً
پیامبر امر کرد واین اتفاق افتادولی این باربا صدا وسرعت بیشتر.[کاعجب] و با صدای مهیب تر[اشُدّ دَویّا]
♦️فکادَت تَلتَفُ برسولِِ الله صلی الله علیه وآله فقالوا کفراً و عُتُواً
نزدیک بود [کادَ]این درخت به پیغمبر بپیچد[تلتَف] گویا میخواست پیامبر را در آغوش بگیرد.این بار هم از روی کفر وخود پرستی قبول نکردند.
♦️یَامُر هذاَ النِصفَ فلیَرجِع الی نِصفِهِ کَما کانَ ، فاَمرَهُ صلی الله علیه واله فرَجَعُ
گفتند ؛ اگر راست میگویی به این نصفه درخت که اینجاست بگو سرجای اول برگردد و به نیمه خود بچسبد .پیامبر امر کرد و درخت دوباره برگشت.
✅فرمود : " علوا واستکبارا، کفرا وعتوا "
آنها اول از روی استکبار حرف زدند ولی وقتی جلو آمدن در خت را دیدند، کارشان به کفر کشید.
✅ کفر عملی، یعنی تکبر آدمی را به کفر اعتقادی می کشاند.
خداوند در آیه۱۰ سوره روم میفرماید: آنهاییکه مرتکب گناه شدند کارشان به جایی رسید که آیات الهی را تکذیب کردند.
《والذینَ اَساءُ السُّوءا اَن کذَّبوا بایاتِ الله》
♦️فقلتُ اَنا ، لا اله الا الله ، اِنّی اَولُ مومنِِ بِکَ یا رسول الله
حضرت فرمود: من که شاهد این صحنه بودم در آن لحظه " لا اله الا الله" گفتم. ای رسول خدا من همان کسی هستم که اولین نفر به تو ایمان آوردم.
♦️و اولُّ مَن اَقَرَّ باَنَّ الشجرهَ فَعَلَت ما فَعلَت بامرِ اللهِ تعالی تصدیقاً بنبوتِک و اِجلالاً لکلِمتِک
و اکنون اولین نفری که اقرار می کنم، درخت انجام داد[فعَلَت] آنچه را که تو امر کردی به اذن خدا انجام داد. من اولین مومن به تو بودم واولین تصدیق کننده تو هستم تا کلام تو بزرگ داشته شود. [اِجلالاً]
♦️فقال: القومُ کلُهم ، بل ساحرُُ کذاب
قوم گفتند: عجب ساحر کذابی.
✅ برای شناخت هر پیغمبری در کتب کلامی سه راه وجود دارد:
۱- پیامبر پیشین به او بشارت داده باشد.( حضرت عیسی بشارت آمدن پیامبر را که اسمش احمد است داده بود.)
۲- داشتن معجزه
۳- قرائن و شواهد(هر کسی ادعای نبوت کرد باید انسانهای صالح وسالم دوراو جمع باشند)
در اینجا مشرکین دوتا از راههای شناخت پیامبر را می زنند. معجزه و قرائن ( تضعیف علی ابن ابیطالب)
♦️عجیبُ السحرِ خفیفُُ فیهِ و هل یُصدِقُکَ فی امرِکَ اِلّا مثلُ هذا ؟(یَعنُونَنی)
چقدر سحر او عجیب است.
چقدر تردستی[خفیفُ] می کند. قوم قریش قبول که نکردند هیچ، مرا اراده و اشاره کردند [یعنونی]و گفتند ای محمد؛ اگر کسی تو را قبول کند یکی مثل این جوان ( علی) شاید تو را قبول کند .
♦️ و اِنی لِمَن قومِِ لا تاخُذُهم فی اللهِ لومهُ لائِم
من از گروهی هستم که هیچ سرزنشی[لَومَه] نمی تواند آنها را از راه خدا دور کند.
✅ شخصی برای امام حسین ع نامه ونوشت و از حضرت تقاضا کرد که به او بگوید خیر دنیا وآخرت در گرو چه عملی است؟
حضرت فرمود: اگر دنبال رضایت خداوند هستی، دنبال تایید وتکذیب مردم نباش، واگر هم دنبال کسب رضایت مردم هستی، خشم الهی را انتخاب کردی و خدا تو را به مردم موکول می کند و جزایت را از مردم بگیر.
✅ شخصی بنام یونس ابن عبد الرحمن، یکی از یاران خاص امام کاظم وامام رضا، درمحضر امام رضا بود . عده ای از مردم بصره بر امام وارد شدند.امام به یونس فرمود پشت پرده برو و هیچ حرکتی نکن و هر چه شنیدی چیزی نگو. یونس پشت پرده رفت و عده ای از همشهریان یونس پیش امام آمدند وبد وبیراه گفتند.( امام علم غیب دارد.می خواست او را تربیت کند) امام چیزی نگفت و انها رفتند.یونس با چشمانی اشکبار بیرون آمد وگفت من اینطور نیستم و میخواستم جواب آنها را بدهم.
فرمود: وقتی امام از دست تو راضی ست انها را رها کنامام تو را دوست دارد.
در ادامه فرمودند: ای یونس، اگر یک دُر گوهر گرانبهایی در دست تو باشد همه مردم بگویند این بی ارزش است، قبول میکنی؟
عرض کرد نه. حضرت فرمود: دنبال فضایل، و وظیفه باش. دیگران چه می گویند اصلا خیالت نباشد.
♦️سیماهُم سِیِمَا الصدیقین ،و کلامُهم کلامُ الاَبرار
من جزو کسانی هستم که سیمای آنها سیمای صدیقین است.و حرف زدن من حرف زدن ابرار و نیکو کاران است .
♦️عُمّارُ اللّیلِ و مَنارُ النّهار
من از گروهی هستم که آبادگران شبند.شبها به عبادت می پردازند ودر روز نشانه[مَنار] هدایتند .
✅ خداوند در آیه ۹سوره زمر میفرماید: آیا کسی که شب را به عبادت پرداخته ودر حال سجده وقیام از عذاب آخرت ترسان است و به رحمت پروردگارش امیدوار است با کسانی که چنین نسیتند یکسان است؟ آیا عالم و غیر عالم مساوی هستند؟
امام باقر ع فرمودند: این آیه به معنای نماز شب است .کسی که نماز شب بخواند علم پیدا میکند . ودر ادامه فرمودند وقتی میگوییم علم، منظور علم توحید، خداشناسی وعلم ولایت است.
♦️متَمَسِّکونَ بِحبلِ القران ، یُحیَونَ سُنَنَ اللهِ و سَُننَ رسولِه
همانهایی که ریسمان الهی را چنگ زده اند.من از کسانی هستم که سنتهای الهی را، سنتهای نبوی را زنده می کنم.[یُحیَون]
پیامبر اکرم فرمودند: قرآن یک ریسمانی است که یک طرف ان در عرش وطرف دیگر روی زمین است.
ما در دو موقعیت طناب را میکشیم. یکی وقتی که درون چاه افتادیم.برای بالا رفتن طناب می کشیم.ما در چاه دنیا و غفلت افتاده ایم با حبل قران میشود از این چاه بیرون رفت.
دوم وقتی که تشنه ایم و میخواهیم از چاه آب بکشیم. روح ما تشنه است. تغذیه روح ما، آب حیات ما قرآن است.
✅ سنت به معنی دین است .یعنی من دین پیغمبر را زنده می کنم. در لغت سنت به معنای روش است .
♦️لا یَستَکبِرونَ وَلا یَعلون
من علی از آن گروهی هستم که هیچگاه تکبر در من راه نداشته و هیچگاه احساس برتری نمی کنم.[لا یعلون]
♦️وُلا یُغُلوّنَ وَلا یُفسِدون
من از کسانی هستم که هیچگاه خیانتی نکردم، [لایُغلُون]هیچ گاه کینه ای در دل نداشتم.اگر باکسی جنگیده ام کینه شخصی نیست. برای خدا شمشیر زده ام. من از کسانی هستم که هیچ فسادی در آنها راه ندارد.
♦️قلوبُهُم فی الجنان و اَجسادُهُم فی العَمَل.
قلب آنها در بهشت وجسمشان در عمل است.
نمیگوید جسمشان در دنیاست، در عمل بودن است. مشغول عبادت ودائم الذکر بودن است.
دائم الذکر بودن به این نیست که همیشه ذکر بگوید، همینکه اعمال واجب را انجام داد .ذاکر است. ذکر الهی به انجام وظایف است.
✅ امیر المومنین در خطبه ۱۴۹ که جزو آخرین کلمات قبل از شهادت است فرمود:
من برای شما همسایه ای بودم، که چند روزی تنم مجاورتان گردید ، و به زودی از من کالبدی خالی خواهید دید ...
اللهم اجعنا من المتمسکین بولایت امیر المومنین
الحمدلله رب العالمین