بسم الله الرحمن الرحیم شرح خطبه ها ۱۴۰۱/۱۰/۱۱ - ۹جمادی الثانی
💢 خطبه ۱۸۹ 💢 کتاب فیض الاسلام ۲۳۱ بحث ایمان و هجرت
♦️فمنَ الایمان ثابتاً مستقراً فی القلوب امیرالمومنین صلوات الله علیه ایمان اشخاص را بر دو قسم بیان فرموده. الف. یک قسم از ایمان ثابت است در عمق جان جای گرفته وسلب شدنی نیست. تبدیل به ملکه تقوا می شود.
♦️ ما یکونُ عَوارِیَ بینَ القلوبِ و الصُدور اِلی اَجلِِ معلوم ب. بعضی از ایمان عاریتی ست بین قلب و سینه مانده، در عمق جان رسوخ نکرده ، این ایمان همیشگی و مستقر نیست. در یک محدوده و شرایط خاص هست ، ساعاتی بعد نیست.
ذیل آیه :《 و هو الذی اَنشاکُم مِن نفسٕ واحدةٕ فَمستقرٌ و مُستودعٌ انعام -۹۸ 》 خدا شما را از یک نفس واحد خلق کرد، گرچه ظاهر و جسم شما متفاوت است اما درونمایه و فطرت شما مساوی هست . امام صادق ( ع) در مورد مستقر و مستودع فرمود: مستقر ایمان ثابت، و مستودع ایمان عاریه است.گاهی هست گاه شیطان پس میگیرد. ایمانی که دائم بین رفت و آمد است، ایمان عاریه ایست.
هنر انست که ایمان و مودت به اولیای الهی تا به آخر برسد و گرنه امروز ایمان داشتن هنر نیست . طلحه و زبیر در ابتدا ایمان داشتند. ولی به مرحله استقرار قلب نرسیده بود ، در جایی با یک شبهه ، ایمان زود گذر خود را نشان میدهد.
《المومنُ کَالجَبلِ الراسِخ لا تُحَرکُهُ العَواصِف》مومن مانند کوه استوار است و هیچ طوفانی او را جابجا نمیکند . غیر ممکن است مگر با ایمانی که مستقر شده باشد.جبل راسخ می شود.
روایات زیادی بیان می کند کثرت اعمال و نماز دلیل بر ایمان نیست(البته نشانه هست) ولی فرق منافق با مومن در اینست: منافق عبادت داردولی قلب او از اعتقاد و ایمان تهی است. جایگاا ایمان در قلب است که اگر ایمان بود اعضا و جوارح به تبعیت خاضع میشود.
رسول مکرم فرمود: 《والایمانُ مُخالِطُُ لَحمَک و دَمَک کما خالَطَ لحمی و دَمی 》 علی جان ایمان با گوشت و پوست و استخوان تو پیوند خورده ، همانطور که نسبت به من هم اینگونه است. ایمان غیر از این باشد عاریه است و گرفته میشود. علاوه بر آن در لفظ عار یک ننگ هم هست ایمان برود یک سرشکستگی و ذلت هست.
مصداقی تر بگوییم یک حال است و یک مقام. در مناسبتها و ایام خاص یک حال خوب دست میدهد اگر تبدیل به ملکه نشود چندان سودی ندارد. اکثرا ایمانها عاریه است. در شرایط خوب حال خوش بوجود می آید. بعداً از بین میرود. اما در عمق جان رسوخ کرد و تبدیل به ملکه شد، نمیتواند بی ایمانی کند. با اختیار و اراده جز توحبد نخواهد و نگوید.
ایمانی که بین سینه بماند روزی گرفته میشود [الی اجل معدود]برای عده ای در عاشورا که نیامدند. برای گروهی اغتشاشات ، عده ای با شبهه اعتقادی ، گروهی با فقر ایمان ریزش می کند. تا وقتی دین عزت ، معیشت ، احترام آنها را تامین مبکند خوب است. ولی بجایی رسید که دین مخالعت کرد 《قلّت دیّانُه》ارام دبنداری کم میشود. شرایط بر خلاف میل باشد دین رها میشود. چون ایمان مستقر نشده.
ایمان ثابت و مستقر شده وقتی در مهلکه قرار می گیرند ، تازه رخ نمایان می کند، در عاشورا تشنگی بر آنها عارض شد، ایمان به آنها جلا داد.نور آنها عالمگیر شد .
♦️فَاِذا کانَت لکم بَرائَهُُ مِن اَحدِِ فَقِفُوهُ حتّی یَحضُرَهُ الموت اگر کسی آن ایمان ثابت را نداشت و اهل گناه بود دلیلی نمی شود که از اواعلام برائت کنید.برائت جستن از چنین کسی را متوقف کنید[فقفوه] تا مرگ او فرا برسد.[یحصره] شاید تا زمان مرگ توبه کار شود.شما نمی دانید، چون بعد از مرگ تغییر عقیده ممکن نیست ، می توانید برائت بجویید.
در واقع حضرت در یک لفافه ای می فرماید. در بحث لعن هم همینطور است. لعن دوری ابدی از رحمت خدا است، حق ندارید احدی را لعن کنید مگر از ما اهل بیت رسیده باشد. لعن و برائت امروزی شعار سیاسی ،از یک قوم و آئین واز افکار است. بطور کلی لعن قوم ظالم ، لعن منافقین ،لعن فردی نیست.هر کس مصداق ظلم است لعن می شود. اما مصداق فردی از این حوزه خارج می گردد.
♦️فعندَ ذالک یَقَعُ حَدُّ البَرائَه در اینصورت است که میشود حد برائت را بر کسی جاری نمود، که فرد تا آخر بر مسیر باطل مانده باشد. به محض اینکه کسی مرتکب خطایی شد نباید به او انگ بی ایمانی زد.و ایمان او را زیر سوال برد.شاید آخر عمر توبه کار و اصلاح و ایمان در جان مستقر شد.
بخش دوم : هجرت
♦️والهجرتُ قائِمهُُ علی حَدِّ هَا الاول هجرت بر همان حد و حدود اولیه ی خود قائم است. یکی از احکام دین هجرت است در زمان پیامبر خاتم واجب بود. هجرت مصطلح : مبنای تاریخ اسلام شد، از مکه به مدینه هجرت کنند تا اعمال عبادی را در مکان امن انجام دهند. روایت پیامبر : 《لا هجرتَ بعدُ فتحِ مکه》بعد از فتح مکه هجرت نداریم. چون بعد از فتح در هر دیاری مسلمانی هست.
روایت دیگر : 《ایُها الناس هاجَروا و تَمَسَکوا فاِنّ الهجرهً ...مادامَ الجِهاد》 پیامبرخاتم فرمود: هجرت کنید تا وقتی جهاد با دشمن وجود دارد هجرت وجود دارد.در کمک به دین و نیاز دین باید هجرت کنید متمسک به اسلام باشید.چرا که هجرت هیچگاه قطع نمیشود مادامی که جهاد باشد. جهاد منهای هجرت معنا ندارد.
جریان هجرت ارام آرام معنای جدیدی پیدا کرد، هجرت جغرافیایی به سمت هجرت معنوی و اعتقادی رفت. 《اَلهِجرَهُ مِنَ الخطایا و الذُنوب》 روایت پیامبر : هجرت درونی ، کسی که از خطا و ذنوب چشم بندد او مهاجر است. 《اِنما المهاجرون یَهجُرونَ السیئات ولم یَآتُوا بها》 امیر المومنین: مهاجر کسی ست که بار بردارد و از سرزمین گناه دور شود و هیچگاه به آن باز نگردد
♦️ما کانَ لِلهِ فی اهلِ الارضِ حاجهُُ مِن مُستَسِرِ الاَمهِ و مُعلِنِها خدا هیچ حاجتی به مردم ندارد چه آنهایی که ایمان و حالات و منش [اَمه]خود را پنهان میکنند[مُستَسر] و چه آنهایی که ایمان خود آشکار میکنند.[مُعلن] خدا به این دو گروه احتیاج ندارد. انسان است که به ایمان مستقر و هجرت نیاز دارد.
از آنجایی که خدا رب و تربیت کننده ی مهربان هست بر مربوب خود سخت می گیرد تا با برنامه ریزی سرانجام خوبی داشته باشد.
♦️لا یقعُ اسْمُ هجرةِ علیٰ احدٕ الا بمعرفةِ الحجةِ فی الارض منظور از هجرت ملموس و مصداقی : اسم مهاجر بر کسی واقع نمیشود مگر حجت الهی و امام خود را بشناسد. هجرت به معنای جابجایی مکانی معنا ندارد هجرت ادامه دارد یعنی خود را رها کردن ،و به امام پیوستن. از اعتقاد ، از فکر و امیال تبدیل شود به آنچه که امام می خواهد.
شناخت امام یعنی مستقر شدن ایمان، یعنی هجرت واقعی. امام را نشناسد به مرگ جاهلی مرده است. شناخت امام ایمان را در قلب راسخ می کند ولی هزاران رکعت نماز بدون معرفت امام در او بویی از ایمان نیست.
♦️فمَن عَرفَها و اَقَرَ بها فهو مهاجر کسی که امام را بشناسد و اقرار کند، به امامت اعتراف کند (نترسد) به ولایت بلند اعتراف و اقرار کند او مهاجر است.
در بحث توحید صحبت از اقرار به توحید و نبوت است . صرف موحد بودن کافی نیست مسئله اقرار بسیار مهم است.
معمولا مومنین اقرار به دینداری ندارند، خلافکار ما بین جمعیت حاضر است خلاف خود را علنی کند امامومن نماز اول وقت را در بین جمع زشت میداند و خجالت می کشد. در پستو خانه مومن ولی در جمع کنار باشد ایمان عاریه است. ایمان ثابت باشد نمیتواند خلاف آنرا عملی کند.
♦️ولا یَقَعُ اسمُ الاِستِضعافِ علی مَن بَلَغَتهُ الحُجَهُ فسَمِعَتها اُذُنُهُ و وَعاها قَلبُهُ نام مستضعف به هر کسی بار نمی شود که حجت به او رسیده باشد ، امام برای او واضح شده باشد، پیغام امام را شنیده ، بلکه قلب هم فهمیده باشد که دنیا و حرکت بدون راهنما و مرشد امکان پذیر نیست. این دسته افراد به مقام هجرت نمی رسند، استضعاف دارند،اما خود نخواستند که بفهمند. کسی مستضعف است که حاکمان ظالم راه فهم را بر آنها بسته باشد آنان فقر فرهنگی دارند، قضیه آنها فرق دارد. کلام امام به او نرسیده ،کوتاهی از او سر نزده باشد در پاداش مهاجر شریک است.
بخش سوم : امر ولایت
♦️اِنَ امرَنا صعبّ مُستَصعَبْ بدانید امر ما اهل بیت و حجتهای الهی بسیار سخت و دشوار است.
در روایات به انواع مختلف امده: 《حدیثَنا صعبُُ مستصعب ، اِنَّ علمُ العلماء صعبُُ مستصعب ، اِنَّ حدیت آل محمدِِ صعبُُ ، اِقامهُ ولایتی صعبُ مستصعب》
اما آنچه از متن نهج البلاغه بدست می آید ، " امر " به امور عادی اطلاق نمی شود.مصداق درشت آن ولایت اهل بیت است. 《اوصیکم بتقوی الله و نظم امرکم 》 امر ، امور انضباتی و منظم بودن نیست بلکه، انتظام ولایت ما را داشته باشبد. حکومت دست شما باشد. لفظ "امر" ولایت است .یعنی همه مردم از خود هجرت کنند به امام ، و این هجرت کار ساده ای نیست.یعنی شناخت مقام ولایت، شناخت حقیقت ولایت ، خیلی سخت است. و هر کسی زیر بار پذیرش آن نمی رود.
این شناخت معرفت اگر درست صورت نگیرد با کمی بالا و پایین شدن آن ، دچار غلو یا دچار بغض می شوند. طاقت ولایت ندارند در غدیر 《سئل سائلُُ بعذابِِ واقع》گفتند.
مستصعب بودن دو معنا دارد. ۱- فلان درس سخت خیلی سخت است. تاکید در سخت بودن را میرساند. ۲- مورد صعب واقع شده، پذیرش ولایت سخت است اما دشمنان هم آنرا سخت جلوه دادند. پای ولایت چوب لای چرخ نهادند سر سازش با امریکا زندگی آرام است اما مستقل و سر پا بودن با تحریم و ترورمواجه می کنند . ولایت مدار بودن یعنی برابر تمام شیاطین ایستادن است.
♦️لا یَحمِلُهُ الا عبدٌ مومنٌ امتَحَنَاللهُ قلبهُ للایمان تحمل حمل انرا ندارد مگر مومنی که قلب او را برای ایمان امتحان کرده باشند.بدون ایمان ثابت ، امر صعب برای شما ممکن نخواهد بود.《لو یُطیعُکم فی کثیرٕ مِن الامرِ لَعَنِتُم و لکنَ اللهَ حَببَّ الیکُمُ الایمانَ و زَیَنَهُ فی قلوبِکم حجرات -۷ 》 اگر شما اطاعت کنید کلام وراه اهل بیت را ، به زحمت و سختی می افتید ولیکن خدا ایمان را برای شما محبوب کرده و در قلب شما آنرا زینت داده ...؟
♦️ولایَعیِ حَدیثَنا الا صُدُورٌ اَمیِنَهُُ هیچکس درک نمی کند حدیث ما را مگر اینکه سینه او امین باشد
♦️و اَحلامٌ رَزِینَهُ و عقل او[احلام] وزین و سنگین باشد.سبک مغز نباشد.
♦️ ایها الناسُ سلونی قبلَ اَن تَفقِدونی فَلَانَا بطرُقِ السماءِ اعلمُ منی بطرُقِ الارض مردم از من سوال کنید قبل از اینکه از میان شما بروم. من به راههای آسمان آگاهترم تا به راههای زمین .
♦️قبلَ اَن تَشغَرَ برِجلِها فتنةُُ سوال کنید شما را پاسخ بدهم ،قبل از اینکه فتنه پای[رِجل] خود را بالا ببرد[تشغر] (پا بر زمین نشان سکون و پا بالا کنایه از حرکت است)قبل از حرکت شتر فتنه از من بپرسید تا آگاهتان کنم .علی در دسترس شما نیست و امنیت امروز را ندارید.
♦️تَطَاُ فی خِطامِها قبل از اینکه فتنه راه بیفتد و با افسار خود شما را لگد مال[تطاُ] کند. قبل از اینکه افسار گسیخته شود و فتنه دست به هر کاری بزند.
♦️و تَذهَبُ بِاَحلامٕ قومِها قبل از اینکه فتنه عقل را از شما ببرد ،عقل[احلام] مردم را تحت تاثیر [تذهب] قرار بدهد. امروز وقت پرسش و فهم است.
اللهم اجعل توفَّنا علی التصدیق بهم
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیانثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
علی جان!
یک حاجی در طواف داری به دهان/ یک حیدر در مصاف داری به دهان/ یک تیغ دو دم به دست داری آقا/ یک تیغ دو دم غلاف داری به دهان/
بسم الله الرحمن الرحیم
شرح خطبه ها
۱۴۰۱/۱۰/۱۱ - ۹جمادی الثانی
💢 خطبه ۱۸۹ 💢
کتاب فیض الاسلام ۲۳۱
بحث ایمان و هجرت
♦️فمنَ الایمان ثابتاً مستقراً فی القلوب
امیرالمومنین صلوات الله علیه ایمان اشخاص را بر دو قسم بیان فرموده.
الف. یک قسم از ایمان ثابت است در عمق جان جای گرفته وسلب شدنی نیست. تبدیل به ملکه تقوا می شود.
♦️ ما یکونُ عَوارِیَ بینَ القلوبِ و الصُدور اِلی اَجلِِ معلوم
ب. بعضی از ایمان عاریتی ست بین قلب و سینه مانده، در عمق جان رسوخ نکرده ،
این ایمان همیشگی و مستقر نیست.
در یک محدوده و شرایط خاص هست ، ساعاتی بعد نیست.
ذیل آیه :《 و هو الذی اَنشاکُم مِن نفسٕ واحدةٕ فَمستقرٌ و مُستودعٌ انعام -۹۸ 》
خدا شما را از یک نفس واحد خلق کرد، گرچه ظاهر و جسم شما متفاوت است اما درونمایه و فطرت شما مساوی هست .
امام صادق ( ع) در مورد مستقر و مستودع فرمود: مستقر ایمان ثابت، و مستودع ایمان عاریه است.گاهی هست گاه شیطان پس میگیرد. ایمانی که دائم بین رفت و آمد است، ایمان عاریه ایست.
هنر انست که ایمان و مودت به اولیای الهی تا به آخر برسد و گرنه امروز ایمان داشتن هنر نیست . طلحه و زبیر در ابتدا ایمان داشتند. ولی به مرحله استقرار قلب نرسیده بود ، در جایی با یک شبهه ، ایمان زود گذر خود را نشان میدهد.
《المومنُ کَالجَبلِ الراسِخ لا تُحَرکُهُ العَواصِف》مومن مانند کوه استوار است و هیچ طوفانی او را جابجا نمیکند .
غیر ممکن است مگر با ایمانی که مستقر شده باشد.جبل راسخ می شود.
روایات زیادی بیان می کند کثرت اعمال و نماز دلیل بر ایمان نیست(البته نشانه هست) ولی فرق منافق با مومن در اینست:
منافق عبادت داردولی قلب او از اعتقاد و ایمان تهی است. جایگاا ایمان در قلب است که اگر ایمان بود اعضا و جوارح به تبعیت خاضع میشود.
رسول مکرم فرمود: 《والایمانُ مُخالِطُُ لَحمَک و دَمَک کما خالَطَ لحمی و دَمی 》
علی جان ایمان با گوشت و پوست و استخوان تو پیوند خورده ، همانطور که نسبت به من هم اینگونه است.
ایمان غیر از این باشد عاریه است و گرفته میشود. علاوه بر آن در لفظ عار یک ننگ هم هست ایمان برود یک سرشکستگی و ذلت هست.
مصداقی تر بگوییم یک حال است و یک مقام. در مناسبتها و ایام خاص یک حال خوب دست میدهد اگر تبدیل به ملکه نشود چندان سودی ندارد.
اکثرا ایمانها عاریه است. در شرایط خوب حال خوش بوجود می آید. بعداً از بین میرود. اما در عمق جان رسوخ کرد و تبدیل به ملکه شد، نمیتواند بی ایمانی کند. با اختیار و اراده جز توحبد نخواهد و نگوید.
ایمانی که بین سینه بماند روزی گرفته میشود [الی اجل معدود]برای عده ای در عاشورا که نیامدند. برای گروهی اغتشاشات ، عده ای با شبهه اعتقادی ، گروهی با فقر ایمان ریزش می کند.
تا وقتی دین عزت ، معیشت ، احترام آنها را تامین مبکند خوب است. ولی بجایی رسید که دین مخالعت کرد 《قلّت دیّانُه》ارام دبنداری کم میشود. شرایط بر خلاف میل باشد دین رها میشود. چون ایمان مستقر نشده.
ایمان ثابت و مستقر شده وقتی در مهلکه قرار می گیرند ، تازه رخ نمایان می کند، در عاشورا تشنگی بر آنها عارض شد، ایمان به آنها جلا داد.نور آنها عالمگیر شد .
♦️فَاِذا کانَت لکم بَرائَهُُ مِن اَحدِِ فَقِفُوهُ حتّی یَحضُرَهُ الموت
اگر کسی آن ایمان ثابت را نداشت و اهل گناه بود دلیلی نمی شود که از اواعلام برائت کنید.برائت جستن از چنین کسی را متوقف کنید[فقفوه] تا مرگ او فرا برسد.[یحصره]
شاید تا زمان مرگ توبه کار شود.شما نمی دانید، چون بعد از مرگ تغییر عقیده ممکن نیست ، می توانید برائت بجویید.
در واقع حضرت در یک لفافه ای می فرماید.
در بحث لعن هم همینطور است. لعن دوری ابدی از رحمت خدا است، حق ندارید احدی را لعن کنید مگر از ما اهل بیت رسیده باشد.
لعن و برائت امروزی شعار سیاسی ،از یک قوم و آئین واز افکار است. بطور کلی لعن قوم ظالم ، لعن منافقین ،لعن فردی نیست.هر کس مصداق ظلم است لعن می شود.
اما مصداق فردی از این حوزه خارج می گردد.
♦️فعندَ ذالک یَقَعُ حَدُّ البَرائَه
در اینصورت است که میشود حد برائت را بر کسی جاری نمود، که فرد تا آخر بر مسیر باطل مانده باشد. به محض اینکه کسی مرتکب خطایی شد نباید به او انگ بی ایمانی زد.و ایمان او را زیر سوال برد.شاید آخر عمر توبه کار و اصلاح و ایمان در جان مستقر شد.
بخش دوم : هجرت
♦️والهجرتُ قائِمهُُ علی حَدِّ هَا الاول
هجرت بر همان حد و حدود اولیه ی خود قائم است. یکی از احکام دین هجرت است در زمان پیامبر خاتم واجب بود.
هجرت مصطلح : مبنای تاریخ اسلام شد، از مکه به مدینه هجرت کنند تا اعمال عبادی را در مکان امن انجام دهند.
روایت پیامبر : 《لا هجرتَ بعدُ فتحِ مکه》بعد از فتح مکه هجرت نداریم. چون بعد از فتح در هر دیاری مسلمانی هست.
روایت دیگر : 《ایُها الناس هاجَروا و تَمَسَکوا فاِنّ الهجرهً ...مادامَ الجِهاد》
پیامبرخاتم فرمود: هجرت کنید تا وقتی جهاد با دشمن وجود دارد هجرت وجود دارد.در کمک به دین و نیاز دین باید هجرت کنید متمسک به اسلام باشید.چرا که هجرت هیچگاه قطع نمیشود مادامی که جهاد باشد. جهاد منهای هجرت معنا ندارد.
جریان هجرت ارام آرام معنای جدیدی پیدا کرد، هجرت جغرافیایی به سمت هجرت معنوی و اعتقادی رفت.
《اَلهِجرَهُ مِنَ الخطایا و الذُنوب》
روایت پیامبر : هجرت درونی ، کسی که از خطا و ذنوب چشم بندد او مهاجر است.
《اِنما المهاجرون یَهجُرونَ السیئات ولم یَآتُوا بها》
امیر المومنین: مهاجر کسی ست که بار بردارد و از سرزمین گناه دور شود و هیچگاه به آن باز نگردد
♦️ما کانَ لِلهِ فی اهلِ الارضِ حاجهُُ مِن مُستَسِرِ الاَمهِ و مُعلِنِها
خدا هیچ حاجتی به مردم ندارد چه آنهایی که ایمان و حالات و منش [اَمه]خود را پنهان میکنند[مُستَسر] و چه آنهایی که ایمان خود آشکار میکنند.[مُعلن] خدا به این دو گروه احتیاج ندارد. انسان است که به ایمان مستقر و هجرت نیاز دارد.
از آنجایی که خدا رب و تربیت کننده ی مهربان هست بر مربوب خود سخت می گیرد تا با برنامه ریزی سرانجام خوبی داشته باشد.
♦️لا یقعُ اسْمُ هجرةِ علیٰ احدٕ الا بمعرفةِ الحجةِ فی الارض
منظور از هجرت ملموس و مصداقی : اسم مهاجر بر کسی واقع نمیشود مگر حجت الهی و امام خود را بشناسد.
هجرت به معنای جابجایی مکانی معنا ندارد
هجرت ادامه دارد یعنی خود را رها کردن ،و به امام پیوستن. از اعتقاد ، از فکر و امیال تبدیل شود به آنچه که امام می خواهد.
شناخت امام یعنی مستقر شدن ایمان، یعنی هجرت واقعی. امام را نشناسد به مرگ جاهلی مرده است. شناخت امام ایمان را در قلب راسخ می کند ولی هزاران رکعت نماز بدون معرفت امام در او بویی از ایمان نیست.
♦️فمَن عَرفَها و اَقَرَ بها فهو مهاجر
کسی که امام را بشناسد و اقرار کند، به امامت اعتراف کند (نترسد) به ولایت بلند اعتراف و اقرار کند او مهاجر است.
در بحث توحید صحبت از اقرار به توحید و نبوت است . صرف موحد بودن کافی نیست مسئله اقرار بسیار مهم است.
معمولا مومنین اقرار به دینداری ندارند، خلافکار ما بین جمعیت حاضر است خلاف خود را علنی کند امامومن نماز اول وقت را در بین جمع زشت میداند و خجالت می کشد.
در پستو خانه مومن ولی در جمع کنار باشد ایمان عاریه است. ایمان ثابت باشد نمیتواند خلاف آنرا عملی کند.
♦️ولا یَقَعُ اسمُ الاِستِضعافِ علی مَن بَلَغَتهُ الحُجَهُ فسَمِعَتها اُذُنُهُ و وَعاها قَلبُهُ
نام مستضعف به هر کسی بار نمی شود که حجت به او رسیده باشد ، امام برای او واضح شده باشد، پیغام امام را شنیده ، بلکه قلب هم فهمیده باشد که دنیا و حرکت بدون راهنما و مرشد امکان پذیر نیست.
این دسته افراد به مقام هجرت نمی رسند، استضعاف دارند،اما خود نخواستند که بفهمند.
کسی مستضعف است که حاکمان ظالم راه فهم را بر آنها بسته باشد آنان فقر فرهنگی دارند، قضیه آنها فرق دارد. کلام امام به او نرسیده ،کوتاهی از او سر نزده باشد در پاداش مهاجر شریک است.
بخش سوم : امر ولایت
♦️اِنَ امرَنا صعبّ مُستَصعَبْ
بدانید امر ما اهل بیت و حجتهای الهی بسیار سخت و دشوار است.
در روایات به انواع مختلف امده:
《حدیثَنا صعبُُ مستصعب ،
اِنَّ علمُ العلماء صعبُُ مستصعب ،
اِنَّ حدیت آل محمدِِ صعبُُ ،
اِقامهُ ولایتی صعبُ مستصعب》
اما آنچه از متن نهج البلاغه بدست می آید ، " امر " به امور عادی اطلاق نمی شود.مصداق درشت آن ولایت اهل بیت است.
《اوصیکم بتقوی الله و نظم امرکم 》
امر ، امور انضباتی و منظم بودن نیست بلکه، انتظام ولایت ما را داشته باشبد. حکومت دست شما باشد.
لفظ "امر" ولایت است .یعنی همه مردم از خود هجرت کنند به امام ، و این هجرت کار ساده ای نیست.یعنی شناخت مقام ولایت، شناخت حقیقت ولایت ، خیلی سخت است. و هر کسی زیر بار پذیرش آن نمی رود.
این شناخت معرفت اگر درست صورت نگیرد با کمی بالا و پایین شدن آن ، دچار غلو یا دچار بغض می شوند. طاقت ولایت ندارند در غدیر 《سئل سائلُُ بعذابِِ واقع》گفتند.
مستصعب بودن دو معنا دارد.
۱- فلان درس سخت خیلی سخت است. تاکید در سخت بودن را میرساند.
۲- مورد صعب واقع شده، پذیرش ولایت سخت است اما دشمنان هم آنرا سخت جلوه دادند. پای ولایت چوب لای چرخ نهادند
سر سازش با امریکا زندگی آرام است اما مستقل و سر پا بودن با تحریم و ترورمواجه می کنند . ولایت مدار بودن یعنی برابر تمام شیاطین ایستادن است.
♦️لا یَحمِلُهُ الا عبدٌ مومنٌ امتَحَنَاللهُ قلبهُ للایمان
تحمل حمل انرا ندارد مگر مومنی که قلب او را برای ایمان امتحان کرده باشند.بدون ایمان ثابت ، امر صعب برای شما ممکن نخواهد بود.《لو یُطیعُکم فی کثیرٕ مِن الامرِ لَعَنِتُم و لکنَ اللهَ حَببَّ الیکُمُ الایمانَ و زَیَنَهُ فی قلوبِکم حجرات -۷ 》
اگر شما اطاعت کنید کلام وراه اهل بیت را ، به زحمت و سختی می افتید ولیکن خدا ایمان را برای شما محبوب کرده و در قلب شما آنرا زینت داده ...؟
♦️ولایَعیِ حَدیثَنا الا صُدُورٌ اَمیِنَهُُ
هیچکس درک نمی کند حدیث ما را مگر اینکه سینه او امین باشد
♦️و اَحلامٌ رَزِینَهُ
و عقل او[احلام] وزین و سنگین باشد.سبک مغز نباشد.
♦️ ایها الناسُ سلونی قبلَ اَن تَفقِدونی فَلَانَا بطرُقِ السماءِ اعلمُ منی بطرُقِ الارض
مردم از من سوال کنید قبل از اینکه از میان شما بروم. من به راههای آسمان آگاهترم تا به راههای زمین .
♦️قبلَ اَن تَشغَرَ برِجلِها فتنةُُ
سوال کنید شما را پاسخ بدهم ،قبل از اینکه فتنه پای[رِجل] خود را بالا ببرد[تشغر]
(پا بر زمین نشان سکون و پا بالا کنایه از حرکت است)قبل از حرکت شتر فتنه از من بپرسید تا آگاهتان کنم .علی در دسترس شما نیست و امنیت امروز را ندارید.
♦️تَطَاُ فی خِطامِها
قبل از اینکه فتنه راه بیفتد و با افسار خود شما را لگد مال[تطاُ] کند. قبل از اینکه افسار گسیخته شود و فتنه دست به هر کاری بزند.
♦️و تَذهَبُ بِاَحلامٕ قومِها
قبل از اینکه فتنه عقل را از شما ببرد ،عقل[احلام] مردم را تحت تاثیر [تذهب] قرار بدهد. امروز وقت پرسش و فهم است.
اللهم اجعل توفَّنا علی التصدیق بهم