بسم الله الرحمن الرحبم
شرح خطبه ها
۱۴۰۱/۱۰/۱ -۲۷جمادی الاول
💢بخش دوم خطبه۱۸۶💢
کتاب فیض الاسلام خطبه ۲۲۸
در باب صفات سلبی خدای متعال
🔶لا یّشمَلُ بحَدِِ،
هیچ حدی مشمول ذات خداوند نمی شود.
حد دومعنی دارد
الف ) حد به معنای لغوی یعنی انتها داشتن وپایان چیزی . پس خدا حد لغوی ندارد یعنی چیز پایانی برای خداوند قابل تصور نیست، او آخرست وهم اول ست وهم ظاهر است وهم باطن .
ب) حد به معنی اصطلاحی انواع دارد تام و ناقص و کمترین آن جنس و فصل است و خدا شامل جنس و فصل نمی شود. به عنوان مثال انسان حیوان ناطق است حیوان جنس انسان است چیزی که در حیوانیت با حیوانات مشترک است و ناطق فصل است نطق ویژگی خاصی است که بقیه حیوانات ندارند.
خداوند چنین نیست که در یک ویژگی با بقیه مشترک باشد و در بقیه صفات ویژه باشد بلکه هیچ شباهتی بین خدا و مخلوقات نیست . پس خدا هیچ حدی را شامل نمی شود هم حدلغوی و هم حد اصطلاحی.
🔶ولایُحسَبُ بِعَدِِ
خدای متعال به عدد شمرده نمی شود
(چند سال ، چند متر) نه در ذات ، ونه درصفات ، ونه در افعال. خداوند قابل شمارش نیست. نعمت های خدا بر خودمان هم قابل شمارش نیست.
ذات خداوند فعل هایی دارد اما نه اینکه تمام ذاتش به فعل تبدیل شده باشد و صفات خداوند عین ذات او هستند قابل شمارش نیستند حتی افعالی از خداوند هم که محسوس هستند از عهده و شمارش ما خارج اند..
🔶اِنمَا تَّحُدُ الادواتُ اَنفسَها
ابزار [ادوات] خودشان را محدود میکنند.
🔶و تُشیرُ الآلاتُ اِلی نَظائِرِها
ابزار و آلات به نظایر خود اشاره می کنند (محل بحث شارحان است )
آیت الله مکارم شیرازی معتقد است علت ابهام در این کلام به خاطر تقطیع سید رضی ره است . ابزار و ادوات خودشان را محدود می کنند مثلاً با دیدن یک بیل که شامل چوب آهن و میخ است متوجه میشویم یک بیل دوم هم هست یعنی بیل اول دلالت می کند که دومی هم هست چون دیدنی ست و محدود است اما خداوند چنین نیست او دیدنی ومحدود نیست .
اما اشاره ادوات و آلات به چیست؟۰ درتحف العقول این خط به صورت کامل ذکر شده قبل از (( انما تحُدُ الاَدوات کلمه مَتی ، لعل وقَد)) آمده است حضرت می فرماید متی لعَّلَ و قد در مورد خداوند به کار نمی رود یعنی خداوند زمان بردار نیست وکیفیت ندارد .این سه لفظ دلالت می کنندبرنقص و محدودیت که در خداوند راه ندارند.
🔶مَنَعَتْها ( منذ) القدَمیّه
لفظ (منذ، از چه زمان ) مخلوقات را منع کرده از قدیم بودنشان .
حضرت در ادامه می فرماید سه لفظ منذ وقد ولولا را درمورد خدا نگویید چرا که او را محدود کرده اید.
ازکی وازچهتاریخی برای موجودی گفتن نشان محدودیت او است. او قدیم وازلی نیست یعنی انسان ومخلوفات از زمان مشخصی به بعد بوده وقبل آن نبوده اند.
پس ما حادثیم وقدیم نیستیم اما در مورد خداوند لفظ منذ را به کار نمی بریم چون او را محدود به زمان کرده ایم.
🔶 و حَمَتْها ( قد) اَزَلِیَّه
و لفظ قد مخلوقات را منع کرده از اینکه ازلی باشند.
لفظ« قد »برای پیوند زدن زمان حال با گذشته نزدیک به کار میرود .ماه گذشته سال گذشته نزدیک را با «قد» بیان می کنند (قدکان _قد یکون) و این لفظ در مورد انسان ها ثابت میکند که ازلی نیستند. پس لفظ قد انسان را از ازلیت منع می کند اما در مورد خداوند به کار نمی رود زیرا در آن صورت ، زمانی بوده است که خدا وجود نداشته است .
🔶و جََنَبََتْْها ( لولا) التََکمِلَه
ولفظ لولا (اگر_ ایکاش )دور میکند مخلوقات را از کمال مطلق بودن
" اگر بدی را کنار گذاری آدم خوبی هستی" لولا یعنی ما مشکلاتی داریم که اگر برطرف شوند اوضاع خیلی خوب می شود.( فقر مرض و..کاش چنین میشد) واگر «لولا» برای خدا به کار برود یعنی او کمال مطلق نیست موانعی بر سر راه اوست و خواسته هایی دارد که به آن نرسیده است اما خدا کمال مطلق است و این لفظ در مورداو به کار نمیرود.
در معرفت خداوند باید در انتخاب الفاظ بسیار دقت کرد گفتن برخی الفاظ مشکلات و آفاتی را ایجاد می کند خداوند ناقص نیست بلکه کامل مطلق است است و از ازل تا ابد را پر کرده است.
منذ وقد دلالت بر محدودیت ولولا دلالت بر نقص میکند .
🔶بِها تَجَلَّی صانِعَها لِلعقُول
خدا به سبب مخلوقات بر عقل ها تجلی کرده است.
مخلوقات خدا را نشان میدهند.از اثر پی به موثر، از حرکت پی به محرک باید برد.
اما بنا به گفته حضرت، نه اینکه آینه تمام نمای خداوندباشند .موجودات اطراف ما نمودی از قدرت خدا هستند. تمام نما نیستند.
🔶وبها اِمتَنَعَ عن نَظرِ العُیون
و به سبب مخلوقات منع کرده که (خودش )قابل دیدن باشد.
مخلوقات چون جسم هستند پس قابل دیدن هستند اما خالق جسم نیست که دیده شود
اجسام زمان و مکان مند هستند و ازلی نیستند. اینکه مخلوقات می بینیم یعنی خالق را میبینیم اما چشم نمی تواند خالق را ببیند مخلوقات می توانند همدیگر را ببینند و به سبب همین مخلوقات خداوند ممنوع کرده است که دیده شود.
🔶 لا تَجرِی علیهِ السُّکُونُ و الحَرَکةُ
بر خداوند حرکت و سکون جاری نمی شود
حضرت تعبیر دقیقی به کار برده است گاهی حرکت و سکون جسمانی و ظاهری و قابل دیدن است اما گاهی جسمانی و ظاهری و قابل دیدن نیستند مانند رشد یک میوه ویا حرکت ساعت.
حرکت غیر از راه رفتن و سوار بر ماشین شدن است. حرکت منظور ، سکون وحرکت فلسفی ست نه حرکت عرَضی.
برهان حرکت است در اثبات ثبوت خدا .
حرکت یعنی تغییر حالت به حالت دیگر
حرکت به طور تام در همه معانی و سکون به طور تام در همه معانی خود از خدا نفی می شوند .حرکت و سکون دو معنای متضاد هستند که در مقایسه با هم به دست می آیند.
حرکت وقتی فهمیده میشود که قبل از آن ایستا باشیم و بعد از نقطه ای به نقطه دیگری فاصله ای را طی کرده باشیم حرکت مشخص میشود سکون و حرکت دلالت می کنند بر مقایسه .خداوند زمان بردار نیست که بتوان قبل و بعد او را مقایسه کرد دو مکان در دو زمان را تجربه کردن یعنی حرکت از نقطه الف در زمان فلان به نقطه ب در زمان فلان رسیدن است .
برای خدا زمان و مکان متصور نیست پس حرکت و سکون هم از او نفی میشود.
در ادامه حضرت تحلیل وشرح در مورد حرکت وسکون بیان میفرماید:
🔶وکیفَ یَجرِی علیه ماهو إَجراهُ
چگونه حرکت و سکون در مورد خداوند عارض می شود در حالی که خود حرکت و سکون را به راه انداخته است [اجراه]
حرکت؛ محرک می خواهد خداوند عالم را به حرکت درآورده است اگر خدا هم حرکت می می کرد پس محرک نیاز داشت چون حرکت بدون محرک صورت نمی گیرد در این صورت میشود دور و تسلسل که باطل است .
خداوند ثبوت دارد و ثابت است نه اینکه ساکن باشد ویا حرکت داشته باشد.
🔶ویعودُ فیه هو أَبداهُ
و چگونه حرکت به خدا باز گردد در حالی که او حرکت را شروع کرده است.
خداوند حرکت را ایجاد میکند اما سودی واثری از حرکت به او باز نمی گردد.
🔶ویُحدِث فیه ماهو اَحدَثَه
چگونه اثر بگذارد و تغییر ایجاد کند آنچه که خودش ایجاد کرده است
حرکت مساوی با تغییر است سیب روی درخت در حال حرکت از شکوفه به میوه کال و سپس به میوه رسیده واز تلخی به شیرین میرسد. خدایی که حرکت ندارد چگونه در خود ایجاد تغییر می کند در حالی که خداوند خود حرکت و تغییر را ایجاد کرده است.
حضرت هشت دلیل بر عدم حرکت برای خدا میآورد :
🔶 اذاً لَتَفاوَتَت ذاتُهُ
۱- (اگر حرکت در خدا انجام شود) ذات خدا دچار تغییر و تفاوت می شود
خداچنین نیست که امروز بادیروز او متفاوت باشد.تغییر حالت دهدازخوشحالی بناراحتی ازقوت به ضعف، و...مانند فعل انسانها.
چون خداوند ثبوت دارد و حرکت و سکون ندارد این تغییر حالت ها در مورد او متصور نیست.حرکت در خدا یعنی تغییر در ذات و ذات خداوند لایتغیر است.
🔶 و لََتَجََزّاَ کُنهَهُ
۲- وکنه خداوند درحال جزء جزء شدن میشود( تجزیه )
تغییر و حرکت نشان از تجزیه و جزء جزء شدن است.تجزیه دو حالت دارد اولا جسمانی یعنی داشتن دست پا چشم و...
ثانیا تجزیه عقلانی ( قوه و فعل)
به عنوان مثال سیب نارس روی درخت فعلا فعلیتش به کال بودن است وقوه او قابلیت رسیده شدن است و این قابلیت را دارد.
اگر خداوند جزء جزء و دارای قوه وفعل باشد به اجزاء خودش محتاج میشود در حالی که خدا غنی بالذات است.
🔶 ولَاَمْتَََنعََ مِن الاَزلِ مَعناهُ
۳- اگر خدا حرکت داشته باشد ازلیت از او منع می شود.
ازلیت با حرکت نمی سازد حرکت نشانه حدوث است .مامخلوقات مدام در حال تغییر و ایجاد هستیم تا کامل شویم اگر خدا حرکت کند یعنی حادث است دیروز طوری و امروز طور دیگری بوده . حرکت یعنی حادث بودن و ازلی نبودن. پس خدا حرکت ندارد چون ازلی ست.
🔶ولَکانَ وَراءَهُ اذ وُجِدَ له اَمام
۴- گر خدا حرکت داشته باشد پشت سر هم دارد چرا که برای او پیش روی هم تصور شده
حرکت از سوی به سوی دیگر است یا به سوی کمال یا نقصان .
یعنی در حرکت ؛ پشت سر و پیشرویی متصور است (ازجایی به جایی رسیدن .) و اگر خدا حرکت داشته باشد یعنی بین دو نقطه و دارای مکان می باشد در حالی که خداوند مکان ندارد.
🔶ولَألتَمَسَ التَّمامَ اِذ لَزَمَهُ النُقصان
۵- اگرخدا حرکت داشته باشد طلب تمام بودن می کند چون نقصانی دارد.
حرکت نشانه نقصان است اگر برای خدا حرکت قائل شویم یعنی خداوند در حال طلب تکامل است.خدا حرکت نداردچون نقصان ندارد زیرا او کمال مطلق است .
🔶و اذاً لَقامتْ ایهُ المصنوعِ فیه
۶- اگر خدا دارای حرکت باشد ،این خدا نشانه برای خدای دیکری می شود.
عالم و موجودات در حال حرکت و تکاپر هستند،هر حرکتی محرک دارد ،همانطور که حرکت ماشین به یک محرک اول یعنی انسان نیازمند است. عالم در حال حرکت محرک اول آن خداست.
انسان و موجودات نشانه هستند که خدا را نشان بدهند.دلیلند بر وجود خدا.
🔶و لتَحَوُّلَ دلیلاً بعدَ اَن کانَ مدلولاً علیه
۷- اگر خدا حرکت داشته باشد ، نشانه و دلیل است برای خدای دیگر.و این محال عقلی ست
چون خدا می شود بندهٔ یک خدای دیگر و آن دیگر خدا نیست.
پس حرکت ، تلاش و تکاپو برای خدا اصلا متصور نیست.
🔶و خرجَ بسلطانِ الاِ متناع مِن اَن یؤثرَفیه
۸- اگر دارای حرکت باشد خدا ، به سبب برهان امتناع ، از خدا بودن خارج می شود.
برهان امتناع : تاثیر و تاثر پذیری
برهان امتناع حرکت کردن را برای خدا سلب میکندو خدا نمی تواند دارای حرکت باشد.
پس اگر خدا حرکت داشته باشد با آن قاعدهٔ صد در صدی مخالفت خواهد داشت .
در این صورت همه عوامل که در موجودات تاثیر میگذارند باید در خدا هم اثر بگذارد.
گرسنگی بر انسان تاثیر می گذارد چون در حال تغییر است.
اگر برای خدا هم حرکت بود ،ماه و ستارگان، باران باید بر خدا تاثیر داشته باشند.
خدایی که از مخلوق خود اثر بگیرد دیگر خدا نیست.خداخالق و مدبر آنهاست و آنها تحت سلطه خداوند هستند..
سلطان امتناع می تواند دو معنا داشته باشد:
الف _قدرت مطلقه ؛چون خداوند قدرت مطلق است قدرت دیگری نیست که بر او تاثیر بگذارد و تغییر ایجاد کند در نتیجه خدا حرکتی ندارد
ب_ برهان امتناع:
یعنی خداوند به سبب برهان امتناع از تاثیرپذیری خارج می شود یعنی وقتی با این دلایل از حرکت امتناع داشت از تغییر و دگرگونی هم امتناع دارد
🔶الذی لا یحول ولایزول
همانا خداوندی ست که نه تغییر میکند ونه نابود می شود
🔶ولایجوز علیه الأفول
و افول براو جایز نیست
زوال ؛ نابودی کامل و افول ؛ نابودی تدریجی ست .
🔶لم یلد فیکون مولودا
نزاییده است تا این که زاییده کسی باشد
🔶ولم یولد فیصیر محدودا
ونه زاییده شده که محدود به والدینش باشد
🔶جل عن اتخاذ الابناء
خداوند جلیل و بزرگ مرتبه تر از این است که فرزندی را برای خود اتخاذ کند
🔶وطهر عن ملامسة النساء
و پاکیزه تر از آن است که بخواهد با زنی همبستر شود.
غفرالله لی ولکم والحمدلله رب العالمین
الحمد لله رب العالمین
بسم الله الرحمن الرحیم
شرح خطبه ها
۱۴۰۱/۱۰/۳ - ۳۰جمادی الاول
💢بخش سوم خطبه۱۸۶💢
در ادامه خطبه ای سراسر توحید همراه با نکات بسیار مهم در خداشناسی و الهیات
🔶لاتناله الاوهام فتقدره ولا تتوهمه الفطن فتصوره
اوهام بر خدای متعال احاطه پیدا نمی کند و به او دست نمی یابند. تا بخواهند او را اندازه گیری می کنند [فتقدره]
وهم ، در اصطلاح به معنی قوه ای است که از طریق محسوسات میخواهدغیرمحسوسات را بفهمد . وهم می گوید چون انسان دارای حواس است( چشم و گوش دارد )پس خدا هم اینگونه است در حالی که خدا را ندیده و از چیزی که دیده به چیزهای ندیده پُلی میزند و ارتباط برقرار می کند.
فرمود وهم شما نمیتواند به خدا برسد و او را محدود کند وهمهای زیرکانه[فطن] هم نمی توانند بر خداوند احاطه پیدا کنند تا او را به تصویر بکشند [فتصوره]
نه انسان های عادی ، ونه انسانهای نخبه وزیرک با وهم خود به خدا نمی رسند. خدا محدود نیست که کسی بخواهد او را به حد و اندازه درآورد .
🔶ولاتدرکه الحواس فتحسه ولا تلمسه الایدی فتمسه
حواس پنجگانه ما به خدا احاطه پیدا نمیکند و او را درک نمیکند. تا حس شود [فتحسه] حس شدن از جنس جسم است خدا جسم ندارد پس حواس هم نمی تواند او را درک کند. لمس نمی کند خدا را با دست تا او ملموس ما واقع شود [فتَمسَّه]
دیده شدن، حس شدن ،تصور شدن، تقدیر شدن از عوارض جسم است چون خدا جسم نیست هیچ کدام در موردخدا به کار نمی رود.
تفاوت مس و لمس: مس به معنی برخورد دست با چیزی، لمس التماس است ،یعنی طلب لمس و می خواهد برسد .برای خدا نه مس ،حتی طلب لمس هم جایز نیست.
🔶ولایتغیر بحال ولا یتبدل فی الاحوال
خداوند هرگز تغییر نمی کند از حال خوب به بد ،از گرسنگی به سیری، از گریه به خنده، از بی خوابی به خواب. هیچ تغییری در خدا راه ندارد و احوالات خدا قابل تبدیل نیستند.
[لا یتبدل]
🔶ولاتبلیه اللیالی والایام ولا یغیره الضیاء والظلام
انسان دنبال تغییر هست. از معایب زندان برای زندانی ثابت بودن حال است که رنج آور است تغییر برای ما کمال است تغییر و تبدیل در مورد خدا جایز نیست.
شب و روز خدا را کهنه و فرسوده نمی کند[لاتبلیه] خدا خالق زمان است و این زمان بر خالق اثر ندارد تاریکی و روشنایی در خدا تغییر ایجاد نمیکند .ما در جایی خیلی روشن نمی بینیم نور متوسط خوب و در نور کم به سختی می بینیم و در جای تاریک اصلا نمی بینیم. در مورد خدا این موارد صادق نیست.
🔶ولایوصف بشیء من الاجزاء ولا بالجوارح والاعضاء
خداوند وصف نمیشود به هیچ جزئی .
جزء در مورد خدا صادق نیست( جزء عقلی، جنس و فصل ، جزء جسمی وجوارح)خداوند ندارد.
🔶ولا بعرض من الاعراضولا بالغیریه والابعاض
خداوند هیچ عرَضی از اعراض ندارد .
عرَض به معنی رنگ ، کیفیت و کمیت است. رنگ و کمیت و کیفیت درخدا نیست خدا ثابت است نه ساکن است و نه متحرک .
خدا ثبوت دارد خدا را نمی توان وصف بالغیریت کرد ( متفاوت کرد) برای خدا نمیتوان تفاوت قائل شد. بگییم خدا با ما تفاوت دارد ،یعنی انسان هیچ وجه اشتراک و افتراقی با خداوند ندارد.
بکار بردن لفظ تفاوت ، یعنی شباهت هایی داریم در حالی که خدا( لیس کمثله شئ)
هست خدا مثل و شبیه ندارد .
خدا در بعض [ابعاض] شبیه ندارد.
اگر دایره ای را برای تقریب ذهن در نظر بگیرید، معمولا انسان تصور می کند که هر جزء و نقطه دایره صفتی از خدا باشد تا جایی که دایره پر شود. چنین تصور و حالت برای خدا درست نیست .زیرا برای خدا کل در نظر گرفتیم که دو ایراد دارد.
یک: هر کلی نیازمند جزء است و این درست نیست و خدا محتاج هیچ چیز نیست خدا غفار، عالم، رازق است. یعنی تمام ذات او غفارو عالم است.
مشکل دوم : هر کلی بعد از اجزا به وجود آمده یعنی کل از مجموع جزء ها تشکیل شده پس اجزا قبل از خدا بوده اند و این درست نیست پس اگر خدا کل باشد دو مشکل به وجود میآید:
نیازمند جز بودن و دوم بعد از جز به وجود آمدن مثل جنین که ابتدا اجزایش تشکیل می شود تا کامل شود.
🔶ولایقال له حد ولا نهایه
هیچگاه گفته نمیشود که برای خدا حد و نهایتی است حد و نهایت داشتن برای چیزهای محدود است در حالی که خدا بی نهایت است
🔶ولا انقطاع ولا غایه
خدا انقطاعی ندارد و پایانی برای خدا نیست. هدف برای خدا انقطاع نیست. خدا محدود نیست چون علم خدا بی نهایت است.
🔶ولا ان الاشیاء تحویه فتقله او تهویه
اشیا بر خدا احاطه ندارد خدا در جایی جا نمی شود که تمام وجودش در آنجا باشد اگر بنا باشد خدا در داخل چیزی قرار بگیرد آن چیز در حال حرکت است ، مانند ماشین .
اگر کسی داخل ماشین باشد متناسب با آن در حرکت است خدا در هیچ چیزی قرار نمی گیرد تا او را بالا ببرد[فتقله] یا او را به پایین بکشد.[تهویه]
🔶او ان شیئا یحمله فیمیله او یعدله
همانگونه که خدا تحت احاطه چیزی نیست هیچ چیز هم او را حمل نمی کند. [یحمله] تا او را متمایل کند [فیمیله] یا او را مستقیم کند[یعدله] متمایل شدن و صاف شدن یعنی تغییر و این تغییر در خدا راه ندارد.
🔶لیس فی الاشیاء بوالج ولا عنها بخارج
خداوند داخل [ بوالج] در چیزی نیست و در خارج چیزی نیست. . در حالیکه خدا همه جا هست داخل و خارج از او پر شده.
🔶یخبر لا بلسان ولهوات ویسمع لا بخروق وادوات
خدا خبر می دهد [یخبر]نه با زبان وحنجره [لهوات] یعنی خدا با ابزار کاری انجام نمیدهد وخدا می شنود، نه با سوراخ گوش[خَروق] ونه با پرده گوش و ابزار شنوایی.
🔶یقول ولا یلفظ ویحفظ ولا یتحفظ
خدا می گوید ولی نه با لفظ . گفتن خدا با زبان خاصی و با ابزار زبانی صحبت نمی کند خدا جسم ندارد که به ابزار محتاج باشد.
خدا عالم است همه چیز را حفظ می کند (قبل و بعد)ولی حفظ برای او زحمتی ندارد چون علم دارد و علم او از روی حافظه نیست ( یک معنا به معنی قدرت حافظه)
و معنای دوم این جمله خدا عالم را حفظ می کند یعنی خدا حافظ عالم است موجودات را از بلاها حفظ می کند ولی کسی از او ، یا خود از خودش محافظت نمیکند ما نیازمند حفاظت هستیم ولی خدا رقیب نیاز ندارد نیازمند حفاظت هم نیست .خدا از همه کسانی که به او متوسل میشوند حفاظت می کند و نیازمند حفاظت از خودش نیست.
🔶ویرید ولا یضمر
خدا اراده می کند [یرید] ولی تصمیم گیری درونی ندارد [لایضمر] مثلاً برای ازدواج باید برنامه ریزی کرد و خواست ما با انجام شدن نیازمند زمان است. خدا اراده می کند ولی از درون تصمیم نمی گیرد تا مقدماتش را از قبل انجام دهد.
🔶یحب ویرضی من غیر رقه
خدا دوست می دارد و راضی می شود بدون اینکه دلش نرم و نازک شود[غیررقه] دوست داشتن انسان همراه با رقت قلب است رقت قلب در انسان تاثیر دارد ابتدا دل ما نرم میشود نسبت به چیزی یا کسی سپس انرا دوست داریم. یا در مورد التماس و تقاضای فرزند رقیق می شویم.
🔶ویبغض ویغضب من غیر مشقه
اگر به کسی بغض کنیم برای ما مشقاتی دارد از درون خود خوری می کنیم تا به مقابله عملیاتی برسیم. از روی رقت دوست داریم و از روی مشقت بغض و دشمنی داریم.
حب وبغض در خدا نیست به گونه ای که ما داریم چون تغییر در ذات او راه ندارد . غضب و خشنودی یعنی تغییر در خدا.
در آیات روایات اگر چیزی را می شنویم برای تشبیه و ملموس کردن چیزی برای ماست. خدا غضبناک و فرحناک نمی شود.
نتیجه غضب و رضایت در مورد خدا صادق است اگر ما ازفرزند ناراحت شویم نتیجه آن محروم کردن از ارث است یا اخراج کارمند از محل کار. نتیجه رضایت و غضب در مورد خدا چنین است. نتیجه غضب خدا دور کردن شخص از رحمت است . نه اینکه خدا ناراحت و غضبناک شود.
خدا ثابت است وقتی خدا میگوید محبت به فاطمه مرا راضی میکند. اینطور نبود که ناراحت باشد و با محبت کردن به فاطمه خوشحال و راضی شود.
نتیجه رضایت از محبت فاطمه، یعنی او را غرق نعمت و رحمت می کنم . تغییری در خدا ایجاد نمیشود ظهور و بروز غضب و رضایت خدا در نعمت دادن و ندادن است. به محب فاطمه نعمت و نعمت را از دشمن فاطمه دریغ می کند. ظلم نمی کند ولی از نعمت محروم می کند. خدا خلاف حکمت کار نمی کند تجلی حب و بغض خدا در نعمت دادن یا محروم کردن از نعمت است .
تغییر نداشتن خدا در ذات و صفات است.
۱- ذات الهی ۲- صفات الهی ۳- افعال الهی خدا در ذات و صفات تغییر ندارد این نیست که خدا دیروز عالِم باشد امروز عالم تر، دیروز غضبناک و امروز رحیم و مهربان باشد. تمام صفات را با تمام معنا به طور کامل دارد.
ولی افعال الهی دارای تغییر است امروز رزق، سلامت و عزت می دهد فردا نمی دهد افعال خدا در عالم تغییر می کند که لازمه حکمت اوست . ذات وصفات خدا ثابت ولی افعال را تغییر می دهد
🔶یقول لمن اراد کونه ، کن فیکون
خدا به چیزی که اراده کرده تا اورا ایجاد کند می گوید باش او هم به وجود می آید.
شبهه این قول یعنی چه؟ برای تقریب به ذهن اینگونه می گوید
🔶لا بصوت یقرع
گفتن ، نه با صوتی که به گوش دیگری برسد[یقرع]
🔶ولا بنداء یسمع
گفتن خدا ، نه به صدایی که گوش ها را فرا بگیرد
🔶وانما کلامه سبحانه فعل منه انشاه ومثله
حرف زدن خدا فعل است حرف خدا منتج به عمل است وقتی خدا چیزی را اراده کند انجام می دهد خدا میخواهد که بشود.
( گفتن خدا ) خواست خداست اراده و قول او فعلی است که در خارج انجام می شود کن فیکون یعنی خواست و ایجاد شد لفظ و کلامی در کار نیست ایجاد کرد و شکل به او داد [مثله] قول خدا چیزی است که در خارج شکل گرفته است.
🔶لم یکن من قبل ذلک کائنا ولو کان قدیما لکان الها ثانیا
این قول و فعل قبل از اراده خدا نبوده خدا اراده کرده ایجاد کند. اگر بنا بود قبل از اراده خدا چیزی باشد. مثلا آسمان از قبل بوده باشد این دیگر اراده نیست. یعنی خدای دومی در کار بوده. ازلی بودن درخدا شرطست.
اگر بنایی بخواهد خانه بسازد تمام ابزار را فراهم میکند تا بخواهد خانه را بسازد خانه از قبل نبوده ولی ابزار ان بوده بنا آنها را با هم در یک جاجمع کرد و خانه را ساخت.
خدا اگر چیزی را اراده میکند از قبل نبوده خداا همه را ایجاد میکند او بدیع است یعنی خلق بدون سابقه قبلی . خلق یعنی ایجاد بدون پیش زمینه قبلی و بدون نمونه قبلی.
در خلق ، بدیع بودن شرط است .
خداوند قول و فعلی که دارد مثل قول انسان نیست اراده او فعل اوست لفظی که خدا با انبیا صحبت کرده ایجاد صوت است مثل معجزه موسی که کلیم الله شد او خلق صدا کرد نه اینکه از حنجره صدایی خارج شود.
✅ روایتی از فضایل امیرالمومنین در جریان معراج رسول اکرم کسی از پیامبر سوال کرد خدا چگونه با شما حرف زد کیفیت کمیت صدای خدا چگونه بود؟ حضرت فرمود خدا با صدای امیرالمومنین با من حرف زد. من سوال کردم( خاطَبَنی بِالُّلغَه علیِ بنِ ابی طالب ؟ واَلهَمتنی ان قلت )خدا به من الهام کرد و من پرسیدم این لحن وصدای علیست؟
گاهی در رویای صادقه انسان اختیار ندارد هر چیزی را بپرسد، فقط چیزی را که اجازه دارد می داند و خیلی چیزها را اختیار نیست سوال نمیکند.بعد فکر میکند چرافلان موصوع را نپرسیدم .
در معراج پیامبر میفرماید که خدا به من الهام کرد که از من بپرس آیا علی دارد با من حرف می زند ؟( قال یا احمد اَنا شیءُُ لا کالاَشیاء) من مثل مردم با لسان حرف نمیزنم من تورا از نور خود و علی را از نور تو خلق کردم من در قلب تو کسی را محبوب تر از علی ندیدم لذا صدایی شبیه صدای علی ایجاد کردم.
قول خدا فعل است اگر بخواهد با کسی حرف بزند،صوت ایجاد میکند نه با زبان و ابزار سخن بگوید.
اللهم عجل لولیک الفرج وجعلنا من المتمسکین بولایه علی بن ابی طالب
بسم الله الرحمن الرحیم
شرح خطبه ها
۱۴۰۱/۱۰/۴ - ۱جمادی الثانی
💢بخش چهارم خطبه۱۸۶💢
🔶لا یقالُ کان بعدَ اَن لم یَکن
سزاوار نیست چنین حرفی در مورد خدا گفته شود: خدا موجود شد بعد از اینکه نبود.
اگر نبود، بعد بوجود آمد ،
چه کسی بوجود آورد؟ چگونه بوجود آمد؟
پس آن خدا ، خدا نیست مخلوق است.
در مورد خدا هیچگاه نباید بگوییم.
« کان لم یکن » نباید گفته شود نبود ،بعد بوجود آمد.
🔶فتَجرِیَ علیه الصفاتُ المُحدَثات
اگر گفته شود چنین حالتها بر او عارض می شود. یک سلسله صفاتی که مختص مخلوقات [محدَثات] است.
اگر موجودی سابقه عدم داشت آن دیگر خدانیست صفاتی براو جاری می شود.و هیچ فرقی بین خالق و مخلوق نیست.
خدا اگر مخلوق باشد دیگر خالق نیست .می شود ممکن الوجود.خدا اگر حادث باشد دیگر محدِ ث نیست واین خدا ، خدا نیست .
تفاوت بین خدا و خلق اینست :
که خدا محدِث است و سابقه عدم ندارد.، ازلی ست و بقیه مخلوق سابقه عدم دارند.
🔶ولا یَکونُ بینَها و بینَهُ فصل ، ولا علیها فضل
در اینصورت بین محدثات [بینها] و خدا [بینه] تفاوتی نیست.مخلوقی ست مثل بقیه مخلوقات. سابقه عدم داشته باشد هیچ فضلی بر خدا نیست ، در حالیکه خدا فضل دارد.
🔶فیَستَویَ الصانِعُ و المصنوع
در این حالت خالق [صانع] و مخلوق [مصنوع]
مثل هم مساوی میشوند.
🔶و یَتَکافَا المُبتَدِعُ و البَدیع
در اینصورت ایجاد کننده [مبدع] و پدیدار شونده برابر میشود [یتکافا]
خدایی که ایجاد کرد و مخلوقی که ایجاد شد مساوی خواهند بود. در حالیکه از جهت عقل شدنی نیست.
به صفات افعالی خدا اشاره می کند.
🔶خلقَ الخلائقَ علی غیرِمثالِِ خلا مِن غیرِهِ
خدا خلق کرد مخلوقات را بدون نمونه ، الگو و ماکت که از غیر خدا از قبل بجا مانده باشد[خلا مِن غیره] تا از روی آن الگو برداری و تکمیل کرده باشد.
هرگز اینگونه نبوده. اصلا کسی نبوده که از او چیزی باقی بماند.خلق او بدیع است وسابقه پیشین ندارد.
🔶ولم یَستَعنِ علی خلقِها باَحدِِ مِن خلقِه
خدا از هیچکس کمک نگرفت[لم یَستَعن] برای ساخت عالم ، وقتی همه نبودند و بعد موجود شدند.
انسان برای ساخت احتیاج به کمک فکری و یدی دارد، نه نمونه سابق داشت و نه کمک خواست با اراده خلق کرد.
🔶و اَنشاَ الارضَ باَمسکَها مِن غیرِ اشتغال
یکی از مصداق بزرک و عجیب خلقت، زمین را بیان می کند.
خدا زمین را با همه ی عطمت و پیچیدگی با انواع موجودات خلق کرد و حفظ و نگهداری زمین او را مشغول نکرد . خلی کرد ولی هیچ اشتغالی نداشت.
« ولا یؤودُه حفظُهما» نگه داشتن آسمان و زمین بر خدا سخت نیست چون خدا افعال خود را ارادی انجام می دهد.همین که اراده کند انجام می شود..
امیرالمومنین که بنده ی خداست فرمود: هیچ چیز نمیتواند حواس مرا از خدا پرت کند کاملا متوجه به خدا هستم نه جنگ جمل نه صفین نمیتواند تمرکز مرا از خدا بردارد.
این مخلوق است خالق او که بهیچ وجه اشتعالی برای او بوجود نمی آید.
🔶و اَرساها علی غیرِ قرار
دومین ویژگی زمین : محکم و استوار بودن زمین است بدون اینکه بر ستونی قرار داده باشد « بغیرِ عَمَدٕ تَرَونَها »
🔶و اَقامَ بغیرِ قَوائِم
و زمین تگیه گاه [قوائم]هم ندارد در عین حال طوری نگه داشته شده که ثابت و محکم است و حرکتهای لرزشی و ازار دهنده در آن حس نمی شود.
🔶و رَفَعَها بغیرِ دَعائم
بلند مرتبه و رفیع کرد زمین رابدون پایه. [دعائم]
این سه جمله (ارسا، اقام ، رفعها )دشاره به معلق بودن زمین دارد ، روی پایه ای محکم نشده و با این حجمم بسیار بزرگ و وزن سنگین بر جایی تکیه نزده و بدون ستون ایستاده.
🔶و حَصَّنَها منَ الاَوَدِ والاِعوجاج
حفظ کرد زمین را از انحراف و کجی [اود]
زمین ثابت نیست حرکت بدور خود و هم بدور خورشید دارد و هم چرخش ان زیاد است.ولی در عین حال با سرعتی که می چرخد ذره ای از مدار خود که خدا برای او ترسیم کرده تخطی و کجی ندارد.
🔶و مَنَعَها منَ التَهافُتِ والاِنفِراج
منع کرد زمین را از فرو ریختن و شکافته شدن. زمین معلق بدون ستون و پایه بدون انحراف و فرو ریختن و شکسته شدن پا برجاست.
اگر شی یی با این سرعت چرخانده شود احتمال شکستن ، خروج از مدار. و احتمال فرو ریختن هست.اما آنقدر محکم و با قوام خلق کرد که تمام ضربه ها و انفجارات روی زمین نمیتواند خللی وارد و شکستگی ایجاد کند.
یکی از عوارض روی زمین کوهها هستند،
🔶اَرسی اَوتادِها
خدا کوه را قرار داد عنصری سر بفلک کشیده که سرتاسر عالم دیده می شود.
این کوهها میخهای محکم زمین هستند .
« و الحبالَ اوتاداً »
هفت برابر این کوه که قابل دیدن است در داخل زمین مانند ریشه فرو رفته است.
🔶و ضَربَ اَسدادَها
به سبب کوهها سدهایی طبیعی در زمین ایجاد کرد . داخل کوهها شکافها و گودالی که اب را در خود جمع می کنند
در برابر طوفانهای تند ، این رشته کوهها مانند سد مقابل تند باد ایستاده اند.
🔶واستَفاضَ عُیونَها
جشمه ها را از کوهساران جاری ساخت [استفاض]
🔶و خَدَّ اَودِیَتِها
کانالهایی [خدّ] در دره های زمین ایجاد کرد .
کوهها را میخ برافراشت تا زمین را از اضطراب حفظ کند. جلوی ابر را بگیرد. ابرها پشت به پشت داده برف و باران میشود . برف در قله می نشیند. ارام جاری شده چشمه ها پر میشود. تا اب به هدر نرود . مشکل ببار نیاورد و در یک مسیر مشخص برای زندگی انسان تامین بشود.
اما انسان مسیر رودخانه ، خانه ی رود را برای خود خانه می سازد ، خانه رود را خراب می کند. رود هم طغیان کرده خانه انسان را خراب می کند. دست بردن انسان در موارد طبیعی مشکلات ایجاد می کند وگرنه جریان طبیعی مشکل ندارد.
🔶فلم یَهِنِ ما بَناهُ ، ولا ضَعُفَ ما قَوّاه
یک قاعدهٔ کلی در مخلوقات جاری هست .
هر چه بگذرد نطم دقیق عالم پا بر جاست .
آنچه را که خدا بنا کرد ناتوان نمیشود آنچه را که قوت بخشید ، سست نمی شود. به خورشید قوت داد ناتوان نشود و انرژی او تمام نمی گردد..
زمین پهناور با عظمت، با تمام ویژگی ها ، در هیچ جا از قبضه قدرت خدا خارج نمیشود کا سست گردد.
🔶هو الظاهرُ علیها بسلطانِه و عظمتِه خداوند غالب[ الظاهر] است بر زمین به سبب عظمتی که دارد.
درست است که زمین مخلوق عجیبی ست ولی نه آنقدر که از قدرت خدا خارج شود همه در ید قدرتی اوست.
ظاهر بمعنای اول غلبه و پیروزی است
معنای دوم ظاهر ، امان ظاهر زمین است که نشان عظمت خداست.
🔶و هو الباطنُ لها بعلمِهِ و معرفتِه
خداوند آگاه و خبیر [الباطن] است به زمین به خاطر علمی که دارد.
با این شناخت به تمام احوال زمین و بندگان آگاه است.فقط ظاهر را با قدرت ایجاد نکرد، بلکه بر تمام باطن و اسرار ان با علم خود آگاه است.
کوه ظاهری دارد دلالت بر قدرت خدا میکند ، و یک باطنی دارد که مقابل ابرها و دشمنان دژ است. گیاهان دارویی بر همین کوهها می روید . منبع اصلی معادن کوهها هستند.به باطن و اسرار نهفته ی آن توجه شود دلالت بر علم خدا دارد.
انسان بر هر شی یی توجه کند این دو موردظاهر و باطن (قدرت و علم )را پی میبرد.
🔶والعالی علی کل شئِِ مِن جلالهِ و عژتِه
خدا برتری و علو دارد بر تمام موجودات بخاطر جلال و عزتی که دارد
🔶لا یُعجِزُهُ شئُُ منها طَلَبَه
اگر خدا شی یی را طلب کردکه چنین ماموریتی دارد او نمی تواند سرپیچی کند و خدا را عاجز نماید.
🔶ولا یَمتَنِعُ علیهِ فغَلِبَه
کسی نمیتواند با امتناع از فرمان الهی بر خدا غالب شود.
در نظام تکوین احدی ، شی یی نمیتواند مخالفت کند، (بیماری ، سلامت ، مرگ ، فقر) یارای مخالفت نیست که بایستد تا خدا را مغلوب کند.. در برابر نظام تکوین همه تسلیمند.
🔶ولا یَفوتُهُ السریعُ منها فیَسبِقَه
در روی زمین هر موجودی که سریع السیر باشد از دست خدا در نمی رود تا از خدا سبقت بگیرد.هیچ شی یی نمیتواند از فرمان خدا سر پیچی کند تا آن شی بر خدا پیروز شود.
🔶ولا یَحتاجُ الی ذی مالِِ فیَرزُقَه
خدا محتاج به ثروتمند نیست کمک بخواهد تا او را روزی دهد.
قرض خواستن خدا نه اینکه نتواند مخلوقات را اداره کند، از انسان طلب کرد در حالیکه 《 ولله خزائنِ السمواتِ والارض》خزینه دار است . اما از انسان بهترین عمل را در خواست کرد.
🔶خَضَعَتِ الاشیاءُ له
تمام عالم و اشیا برای او خاضع اند با حالت استکانت و ذلت ،از روی فقر سر بزیرند.
تمام عالم فقر خود را دید در مقابل یک غنی کرنش کرد ، این فقر مالی نیست بلکه فقر ذاتی ست. اگر یک لحظه لطف و رحمت خود را دریغ کند بیچاره میشود. با تمام حقیقت وجود محتاج اوست. فقر ذات دارد.
🔶و ذَلَّت مُستکینَهُُ لعظَمَهِ
در برابر عظمت او همه ذلیلند.
🔶لا تَستَطیعُ الهَرَبَ مِن سلطانِهِ الی غیرِهِ
هیچکس نمیتواند از حکومت الهی فرار کند
« ولا یُمکنُ الفرارُ من حکومتک»
هر جا که باشید در حکومت خدا هستید.
🔶فیَمتَنِعَ مِن نفعِهِ و ضَرِهِ
هیچکس نفع و ضرر رساندن خدا را مانع نیست.
در نظام خلقت خدا به انسان اختیار داد و انسان فکر کرد هر کاری مینواند انجام دهد. لذا طغیانگر شد. 《اِنَ الانسانَ لَیَطغی اَن رَاهُ استَغنی》خدا اراده ی ضرر کند از پشت درهای بسته از جایی که فکر خطور نمی کند از درون خود، آسیب و ضرر وارد میشود. خدا منتظر اسباب و علل نیست.
خطبه ۱۳۰ به اباذر فرمود:
اگر آسمان و زمین بر کسی بسته شود و آن شخص متقی باشد ، خدا از همان زمین و آسمان بسته که هیچ راه نفعی نیست، نفع را میرساند.
🔶ولا کُفَّ لهُ فیُکافِئَهُ، ولا نظیرَ فیُساوِیهِ
خدا کفو و همتایی نداردکه مانند او هم کفو باشد[یکافئه] خدا نظیر ندارد که شباهتهایی داشته باشد. او خدای بی همتا، یگانه ، بی نظیر ، واحد است.
✳️ نکته: جمله کسی نمیتواند از دست خدا فرار کند." لا یستطیع الهَرب" هر جا سلطه ی قدرت خداست.
غرر الحکم فرمود: 《فِرّوا الی الله ولا تَفِروا مِنَ الله》 به سمت خدا فرار کنید مبادا از خدا فرار کنید. در هرحال در سلطه قدرت او هستید فقط غضب را شامل خود می کنید.
✳️ شخصی از محضر امام حسین علیه السلام سوال کرد: گنهکارم نمی توانم دست رد به گناه بزنم مرتکب میشوم. حال چنین انسانی رانصیحت کنید.
فرمود: پنج توصیه مراگوش کن بعد هر گناهی خواستی انجام بده.
۱- از رزق و روزی خدا نخور هر گناهی خواستی انجام بده.
۲- از ولایت خدا خارج شو ....
۳- بجایی برو که خدا تو را نبیند.....
۴- اگر ملک الموت آمد جان بگیرد او را پس بزن و جان را تحویل نده....
۵- و قتی نگهبان جهنم دست تو را کشید به داخل ببرد مخالفت کن و همراه او نرو.....
وقتی این پنج مورد را نمیتوانی پس هیچ کناهی را نمیشود انجام داد.
✳️نکته : جمله " فیَمتنع مِن نفِعه و ضُره "
طبع آدمیزاد اینطور است که از ضرر فرار می کند مگر کسی از رحمت و نفع هم فرار می کند؟
بسیاری از نعمت و رحمت خدا فراری اند. مانند ؛ کسانی که خدا آنان را اولادی عطا می کند، خیر و صلاح و نفع والدین را خواسته ، اما او را سقط می کنند مرتکب قتل نفس میشوند.
انسان برای اینکه از زیر بار مسئولیت فرار کند حتی حاضر است نفع را پس بزند.
بسیاری از مردم با این جمله و کلام حضرت مبتلا به هستند .
اللهّم اخْتم لنا بالسعادة
الحمد لله رب العالمین
بسم الله الرحمن الرحیم
شرح خطبه ها
۱۴۰۱/۱۰/۵ - ۲جمادی الثانی
💢بخش پنجم خطبه۱۶۸💢
🔶 هو المُفنی لَها بعدَ وجودِها
خداوند فانی کننده اشیاست بعد از اینکه موجودات عمری را گذرانده اند، آنها را از بین میبرد. تا اینکه روزی تمام مجموعه عالم و روزگار جمع می شود و چیزی از آنها باقی نمی ماند.
🔶حتی یَصیرَ موجودُها کمفقودِها
آنقدر فانی می شوند تا اینکه موجودات و زندگان به مردگان ملحق می شوند.و سفرهٔ دنیا جمع می شود. گویا اصلا چیزی و کسی نبوده. همه مفقود میشوند.
طوری سنگ قبرها بر اثر گذر زمان از بین میروند که چیزی از آنها باقی نمی ماند، گویا اصلا قبرستانی نبوده ، گویا اصلا روزگار و شهری نبوده است.
در پایان هم همینطور است عالم را فنا می کند بنحوی که اصلا وجود نداشته . به این شدت همه ی موجودات مفقود میشوند.
✳️ روایتی از امام صادق علیه السلام :
فرزندی بنام اسماعیل داشت از دنیا رفت ، اصحاب برای عرص تسلیت خدمت رسیدند. فرمود ؛ رسولخدا صلی الله علیه وآله پسری بنام ابراهیم داشت از دنیا رفت خداوند به او چنین تسلیت گفت : 《اِنَک میِتُُ و اِنَهم میِتُون》تو در مسیر مرگ هستی و دیگران هم در مسیر مرگ هستند. مرگ بر پیشانی هر ذی روحی نوشته شده است. تسلیت بقای عمر باشد نگفت.
امام صادق در ادامه فرمود: روزی میرسد که تمام اهل زمین و اهل اسمان یک روز می میرند. فقط ملک الموت ، حاملان عرش ، میکائیل و جبرئیل میماند.
《اِنی قد قَضیتُ کلُ نفسِِ فیهِ الروحُ اَن تَموت》اراده کردم هر کس صاحب روح است بمیرد. بعد به این چهار نفر امر میکند بمیرند از عزرائیل می پرسد چه کسی در عالم زنده است. میگوید فقط من زنده ام . امر میشود《 مُت ملک الموت 》تو هم بمیر.و او هم میمیرد.
خدا ندا میدهد 《این ادعُوا شُرکاوُهُم》کجا هستند انهایی که برای من شریک قائل می شدند. بقا مختص من خداوند است.فانی نمیشوم.
🔶و لیسَ فناءُ الدنیا بعدَ ابتداعِها
تعجب نکنید از جمع شدن سفرهٔ دنیا ، از بین رفتن نور خورشید، خارج شدن ستارگان از مدار ، و دچار شدن زمین به زلزله ، انچنان که مانندپنبه زده شده « کالفَراشِ المَبثوث و تَکونُ الجِبالِ کالعِهنِ المنفوش» می شوند.
🔶اَعْجبَ مِن انشائها واخْتراعِها
کسی تصور نکند مگر از بین رفتن دنیا امکان دارد. همه فنا بشوند!!! فنای دنیا برای خدا عجیب و سخت نیست از پدید اوردن .
بسادگی اختراع کرد و باسانی فانی میکند.
فانی شدن دنیا بعد از خلقت عجیب نیست.
عجیب آنست که عالم از هیچ خلق کرد.
ضعف و کوچکی انسان را به رخ می کشد.
🔶کیف و لوِاجْتَمعَ جمیعُ حیوانِها
اگر تمام مخلوقات دست بدست هم بدهند تا کوچکترین مخلوق پشه را خلق کنند قادر نیستند و از عهدهٔ آن بر نخواهند آمد.
🔶مِن طیرِها و بَهائِها
اگر تمام حیوانات زمینی ، طیور ، چهار پایان،
🔶و ما کانَ مِن مِراحِهاو سائِمِها
انچه ازحیواناتی که استراحتگاه انان در شهرو آخور است[مراحها]
حیوانات بیابانی که استراحتگاه آنان همان بیابان است [سائمها] جمع شوند ،قوت و قدرت بر خلق آن پشه ، مخلوق ریز را ندارند.
آیه تحدی ، به مبارز طلبیدن
《 انَ الذین تدعونَ مِن دونِ اللهِ لَم یَخلُقوا ذُباباً ولواجْتَمَعوا لهُ..... ضَعُفَ الطالبُ و المَطلوب حج - ۷۲ 》 هم شما و هم پشه هر دو ضعیفید.
🔶و اَصنافِ اَسناخِها و اَجناسِها
اصناف و اقسام و اجناس حیوانات ،هوایی و دریایی،
🔶و مُتَبَلِدَاهِِ اُممِها و اَکیاسِها علی اِحداثِ بَعُوضَهِِ ما قدَرَتْ علیٰ اِحداثِها
حیوان کم فهم و بلادت[متبَلِده] مثل شتر مرغ و حیوان تیز هوشی[اکیاس] مثل کلاغ ( یا انسان )جمع شوند یک پشه ای را خلق کنند.
مشرک و ملحد و هرکسی که غیر خدا به اغیار رو می اندازد و هر که ادعایی دارد حاضر شوند برای خلق پشه ای ، هرگز قادر نخواهند بود.[ماقدَرَت]
🔶ولا عَرَفَت کیفَ السبیلُ الی ایجادِها
نه تنها برای خلقت توان نیست بلکه راه رسیدن به پشه را هم نمی فهمند. راه ورود به دالان خلقت را هم نمی توانند فهم کنند.
انسان گاهی مسیری را میرود لحظه ی آخر ایرادی بوجود می آید که نتیجه حاصل نمیشود. اما گاهی اصلا مسیر را نمی داند. ایجاد پشه از ان موارد است که مسیر مسدود است.
🔶و لَتَحَیَرَت عقولُها فی علمِ ذالک وَتاهَت
در عالم خارج راه و روش خلقت را که نمی دانند ، اگر دنبال هم کنند تمام موجودات حیران و سرگردان می شوند.[وتاهَت]
عقل متحیر می شود ،
چگونه پشه ریز با این ظرافت خلق شده. با تمام دستگاه بدنی و سیستم لازم حیاتی، که در بدن فیل چند تنی بکار رفته در بدن پشه هم تنطیم شده در حالیکه زاد و ولد هم میکند.
تخم گذاری او ، پرورش تخم او داخل آب عحیب است. بعد از خروج از اب پرواز می کند. امثال نمرود را به زمین زدند.
آفت داشته باشند جامعه ای را بزمین میزنند. انها هم مانند ملخ جند و سرباز خدا هستند.خدا انها را مهار کرده اما گاهی برای قدرت نمایی کاری به دست پشه ها می سپارد. که چه آفتهایی دارند.
🔶و عَجَزَت قُواها و تَناهَت
تمام قوای شما و مخلوقات به تحلیل میرود ناتوان میشوند ولی باز هم نمی توانند.
🔶و رجَعَت خاسئةً حَسیرةً
بعد از مدتی تحیر در نهایت ضعف و ناتوانی محض [خاسئه] از کار خود بر می گردید. در حالیکه در برابر فهم و خلق موجودی کوچک برهنه ای[حسیر] هستید که هیچ قدرتی ندارید.
🔶عارفةّ باَنَها مقهورةٌ
با تمام وجود می فهمید که برای شما مقدور نیست ومقهورید.و قدرت غالب کسی ست بنام خدای قهار که همه ی موجودات در مقابل او مقهورند.
🔶مقرهً بالعجزِ عن انشائها
اقرار می کنید به ضعف خود، که در برابر ایجاد یک پشه عاجزید.
🔶مُذعِنةً بالضعفِ عن اِفنائِها
به عدم قدرت خود از فنای پشه هم اعتراف می کنید[مُذعنه]
ایجاد کردن از دست شما بر نمی آید.چون خدا خالق است.
ازبین بردن آنهم از دست شما بر نمی آیدچون
« هو المُفنی» خداست که مرگ و نیستی موجودات را تعیین میکند.
در مورد نابوی ملخها فرمود : تمام ملوکان با سوارا و پیاده نظام به همراهی کشاورزان رو کنند قادر به نابودی ملخها نیستند.
هم خلق و هم نابودی هر دو برای شما ممتنع است اگر خدا اراده کند.نهایت عجز انسان است.
✅ اگر در پایان تحقیقات ، بررسی ، آزمایشات مختلف، به این مطلب رسیدید که " عارفهُُ باَنَها مقهوره " نمی توانید و به عجز خود پی ببرید. دانش پر باری خواهد بود.
نتیجه ی علم آموزی گردنکشی نیست، خضوع است. درخت دانش پر بارتر شود انسان را سر بزیر می کند.
اگر با تحصیل ادعا بیشتر شود آن علم نیست. جهل است. نتیجه ی قهری علوم خضوع است. با حفظ کردن چهار مطلب گردن کلفتی کند او عالم نیست. باید بفهمد عجز دارد و ذلیل است قدرت قاهره کس دیگر است.
" عارفهُ بانها مقهوره " باشد.
✳️ اینکه فرمود؛ موجود کوچکی را خلق کنید فقط در مورد حیوانات، اجنه و انسان نیست. بلکه این ادعا در مورد اهل بیت و انبیا هم مطرح است.
یکی از اعتقادات مسلم شیعه است، که خالق تنها خداست. هر کسی غیر از خدا ادعای خالقیت و رازقیت کند باطل است.
مقام اهل بیت بالاست اما بیش از انچه که هست نشناسیم و مورد غلو قرار بگیرند،ظلم است.امام عسکری صدوات الله علیه فرمود:
《نَزِلُونا عنِ الربوبییَّه فقولوا ما شِئتُم》
ما را از ربوبیت و خدایی پایین بیاورید بعد هر چه میخواهید در فضل و مدح ما سخن بگویید بیراهه نگفتید. ما خدا نیستیم.
یکی از موارد غلو برخی از شیعیان که گرفتار هستند.خدایی اهل بیت است.
✳️مرحوم شیخ صدوق در باب غلو از امام هشتم نقل می کند.که فرمود:
برائت می جویم از کسانی که بما نسبت میدهند در حالیکه حق نیست و دارای آن مقام نیستیم.
خدایا ، از کسی که ما را خالق و رازق میداند برائت میجویم
✳️ روایت: در زمان نایب خاص عثمان بن عمری بین شیعیان اختلاف پیش آمد که اهل بیت رازق و خالق هستند یا نه!!!
نامه برای امام عصر صلوات الله علیه نوشتند از طریق نایب خاص به امام رساندند.
این توقیع از امام صادر شد که ما خالق نیستیم.《اَما الائمه فاِنَهم یَسئُلون اللهَ تعالی فیُخلَقُ و یَسئلونَ فیُرزَق》ائمه ی هدی از خدا طلب و تقاضا می کنند ما حاجت به بارگاه خدا می بریم ، خدا رزق میدهد. اینگونه نیست ما رازق بالاستقلال باشبم.《ایجاباً لِمَسئَلَتّهم و خلقاً لِحقِهِم》
دو ویژگی : خدا در خواست هر سائلی را پاسخ می دهد.
خدا حق و عظمت بزرگی ما را میداند بخاطر آن عظمت در خواست ما را می شنود.
اگر امیرالمومنین صلوات الله علیه فرمود: احدی نمیتواند. اهل بیت هم ار این قاعده مستثنی نیستند.
🔶و اِنَ اللهَ سبحانه - یَعودُ بعدَ فناء الدنیا وحدهُ لا شئ معَهُ
خدای سبحان برمی گردد بعد از فنای دنیا کما کان مثل قبل تک و تنها میشود. همانطور که قبل خلقت عالم تنها بود.[قبلَ فنائها]
🔶کما کانَ قبلَ ابتدائَها کذالک یکونُ بعدَ فنائِها بلا وقتِِ ولا مکانِِ ولا حینِِ ولا زمانِِ کما کان قبل از خلق تنها بود. بعد فنا عالم تنها ست. نه وقت هست نه زمان ، نه حین و نه مکان هست.
عواملی که بر وقت و زمان دلالت می کند معنا ندارد. چون زمان از حرکت بدست می آید.اگر حرکت نبود زمان هم بی معناست.
🔶عُدِمَت عندَ ذالک الآجالُ و الاَوقات و زالَتِ السِنونَ و الساعات
در زمانی سرآمدها معدوم میشود، وقت ، سال، ساعت از بین میرود.
🔶فلا شئَ اِلَا اللهُ الواحدُ القَهّار
هیچ نیست ، فقط یک موجود خدای واحد قهار میماند.
🔶الذی الیهِ مصیرُ جمیعِ الاُمور
تمام بازگشتها بسوی اوست ،احدی که واحد هم میماند.
✳️نکته: " جمله هیچ چیز جز خدای واحد نمی ماند " منظور این نیست که امروز خدا واحد نیست در آنروز واحد میشود !!
انسانها معمولا بخاطر کثرت مخلوقات و موجودات خدا را به احدیت نمی بینیند و نمی شناسند.عیب از انسان است خالق را واحد نمی بیند. اما خدا واحد است ولی فردا روز که همه از بین رفتند ظهور و بروز واحد بودن خدا بیشتر است. امروز واحد است ، قبل هم واحد بود ، اینده هم واحد خواهد بود.
✳️نکته۲ : در مورد فنای عالم دو نظریه است.
مقصود قران و روایات از فنا مساوی عدم باشد. کاملا از بین میرودمقصود متلاشی شدن است. " تفرّقُ الاَجزاء "
برخی گفته اند متلاشی شدن است نه عدم و هیچ. فنا عدم شدن نیست. عدم موجودات از نظر عقلی محال است، وقتی موجود شد دیگر عدم ندارد.
اما انچه حصرت در خطبه دارد صحبت از متلاشی نیست، تفرق بین اجزا نیست صحبت از عدم است. " بعدَ فناءِ الدنیا وحدهُ لا شئَ معَه " صحبت از هیچ است.
گاهی صحبت از تبدیل زمین است ، 《یومَ تُبَدَلُ الارض》صحبت نکرد. حضرت مطلب دوم، فنا را بیان می کند.
لذا اصل آنست که : روزی هیچ نیست، نه بهشت ، نه جهنم ، نه آسمان، نه زمین.
واین دو نظر ظاهرا با هم تضاد دارند. ولی قابلیت اجتماع را دارند.
فنا دو مرحله دارد: موجودات می میرند که مساوی با متلاشی شدن است. زمین کوبیده ، خورشید خاموش ، آسمان بهم می ریزد. بین اجزا مختلف تفرقه می افتد.
مرحله دوم فنا ، آنچه متصور است از جمله ی حضرت. فنا تام است. خدا به مرحله عدم میبرد که هیچ نیست.
پس بهشت و جهنم چه میشود؟؟
خداوند دوباره خلق می کند، انسان ، بهشت ، محشور شدنی ها را از نو خلق می کند و رسیدگی به امور شروع میشود.
واین کلیات مورد بحث است.
اللهم اجعل اعمالنا مقبوله
◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️
بسم الله ال حمن الرحیم
شرح خطبه ها
۱۴۰۱/۱۰/۷ -۴جمادی الثانی
💢بخش ششم خطب۱۸۶💢
کتاب فیض الاسلام ۲۲۷
طولانی تربن خطبه توحیدی
در بخش قبل فرمود : خداوند عالم خلق را در پایان به فنا می کشد که دیگر نه سرآمدی معنا دارد و نه ساعات و سال وجود دارد.
🔶بلا قدرتِِ منها کان اِبتداءُ خلقِها
تمام موجودات و دنیا که در ابتدا خلق شدند ، هیچ قدرتی از خود نداشتند .
🔶و بغیرِِ امتِناعِِ منها کانَ فناوُها
مخلوق برای فانی شدن هم توان سرپیچی و امتناع از رفتن ندارد. وقتی امر شد می میرد.
در جریان جبر و اختیار که از اهل بیت بیان شده: 《لا جبرَ ولا تَفویض ..بین الاَمرین 》
منظور اینست که هم جبر است وهم تفویض.
بعنوان مثال:
در اصل خلقت هیچ اختیاری از خود نداریم ،جبر است اما جبر بدون حساب و کتاب نیست. همراه با حکمت خداست.ازطرف طرف دیگر رفتن از دنیا هم به اختیار نیست. مرگ جبر است کما اینکه حیات جبر است.
اینکه کسی نخواهد به دنیا بیاید ، جای سوال نیست جبر است ، طبق علم و حکمت ، اراده کرده که او در دنیا باشد، همانطور که اراده کرده بمیرد.
ما بین حیات و ممات اختیار است در این مسیر زندگی ، انسان مختار است اعمال حسنه یا عمل منکر انجام بدهد.
پس اصل خلقت، دختر یا پسر بودن ، در چه خانواده ای بودن ، و مرگ جبر است از سن تکلیفه به بعد اختیار است.
🔶و لو قدَرَت علیَ الاِمتناعِ لَدام بقاوُها
اگر انسان می توانست در مقابل مرگ ایستادگی کند و مرگ را پس بزند حتما پس میزد و میماند.[لدامَ]
《این الفراعنه و ابناءُ الفراعنه》آن ابر قدرتها کجا هستند که خبری از آنها نیست.
سپاه ، قدرت ، ثروت انرا داشتند که مرگ را پس بزنند ولی نتوانستند. حال که رفتند معلوم است ممات جبر است.
در ادامه نفی شباهت انسان به خدا را بیان می کند:
انسان وقتی خدا را در ذهن تصور میکند ،یک انسان را با قدرت بیشتر و با علم و احاطه ی بیشتر با نام خدا تصور می کند.اما حضرت تمامی این تصورات را نفی و نهی می کند.
🔶لم یَتَکادَهُ صنعُ شئِِ منها اذ صَنَعَه
خلق تمام مصنوعات و مخلوقات ،خدا را به زحمت نیانداخته است.[لم یتکاده]
انسان یا بیش از حد توان کار میکند ، یا مساوی با توان خود کار می کند لذا خسته میشود. اما توان و قدرت خدا انتها ندارد، قدرت بدون حد و مرزدارد.وقتی بخواهد شی یی را صنعت کند.خستگی ندارد.
🔶ولم یَوُدُهُ منها خلقُ ما بَرَاَهُ و خلَقَهُ
خلق بر خدا سخت و سنگین نمی آید[لا یوده] وقتی تمام مخلوق را خلق کرد[برَاَه]
برای خدا آسان است، به دو دلیل:
۱-چون قدرت بی انتهاست، لذا هیچ چیز نمی تواند لبالب قدرت خدا باشد.
۲- خدا ارادی انجام میدهد ، اما کار انسان یدی و با زور بازو همراه است. اراده هیچ زحمتی ندارد.
🔶ولم یُکَوِنُها لِتَشدیدِ سلطانِِ
عالم را خلق نکرد تا سلطنت خود را قوی کند[تشدید سلطانه] خلوتی یا شلوغی هیچ نقشی در سلطنت خدا ندارد.
در دنیا وقتی اطراف حاکمان شلوغتر باشد، به قدرت آنها افزوده میشود. با سلاح بیشتر قویتر هستند.
انسان وقتی خدمتی می کند انتظار بازگشت خدمت دارد،در جایی از وجود او استفاده کند. اما انسانهای الهی (اهل بیت) با هر کسی خدمت می کنند برای خود او خدمت رسانی می کنند نه برای بدست اوردن سودی برای خود. لطف می کنند بدون منت.
عقیل برادر حضرت نامه ای به امام نوشت، مبادا دوستان شما را تنها گذارند کار سخت شود.
فرمود: 《لا یَزیدُنی کثرَتِ الناس حَولی عِزَهً ولا تَفَرُقُهُم عنّی وحشهً》اگر مردم در اطراف من زیاد باشند سبب ازدیاد عزت من نمیشود و اگر پراکنده شوند، وحشت بر من غالب نمیشود.
✅ انسان باید مظهر اسماء و صفات الهی باشد. خدا خلق کرد که لطف برساند.نه اینکه خود سود ببرد و سلطنت او افزون شود.
🔶ولا لِخوفِِ مِن زَوالِِ و نُقصان
خدای متعال عالم را خلق نکرد بخاطر ترس از زوال حکومت، و نه خوف نقص دارد.
ملوکان لشکر اضافه می کنند، چون از زوال می ترسند، نیروی کار کمتر شود ترس دارند لذانیرو افزایش می دهند، خدا از غلبه نمیترسد چون قدرت مطلق است.
🔶ولا لِلاِستِعانهِ بها علی ندِِ مُکاثِر
خدا عالم را خلق کرد نه برای کمک گرفتن از مثل و مانند خود[نِد]
خدا رقیب زیاده طلب[مکاثر] ندارد تا تعداد افراد خود را زیاد کند، که در برابر رقیب هیمنه خود را بیشتر کند.
🔶ولا لِاِحتِزازِ بها مِن ضِدِِ مُثاوِر
خدا ضدی ندارد که در برابر خدا قد علم کندو حمله ور شود[مثاور] و قدرت خدا کم بشود و از دیگران کمک بگیرد تا بر رقیب پیروز بشود. اصلا خدای دومی وجود ندارد که مکاثر باشد یا مثاور.
🔶ولا لِلاِزدیادِ بها فی مُلکِه
عالم را خلق نکرد تا ملک و حکومت خود را ازدیاد بدهد.
🔶ولا لِمُکاثَرَِهِ شریکِِ فی شرکِهِ
عالم را خلق نکرد تا زیاده طلبی شریک ، سهم شراکتی بیشتری راصاحب شود.
وقتی شریکی برای او متصور نمیشود دنبال برتری جویی بر شریک هم نبست. خلق کرد تا به انسان لطف کند ، خلق کرد تا انسان رشد کند.
🔶ولا لِوحشَهِِ کانَت منهُ فاَرادَ اَن یَستَانِسَ الیها
عالم را خلق نکرد تا وحشتی را از خود دور کند تا بخواهد [فاَراد] با مخلوق انس بگیرد.[یستآنس]
وحشت یا بخاطر ترس از دشمن است یا بخاطر ترس از آفات. یا از حادثه پیش رو ، و یا از پشت سر ترس دارد.
خدا وحشتی ندارد چون کسی قدرت مقابله ندارد و آفت پیش رو هم ندارد. که بترسد.
خلق نکرد سودی کند بلکه بر بندگان جودی کند.هدفمند خلق کرد و از خلق عالم هدفی داشت، هدف سود بردن نبود ، سود رسانی ست. سود بردن نشانه نقص است. خلق کرد مسیر هدایت رابیابیم و رشد کنیم.
🔶ثم هو یُفنیها بعدَ تَکوینِها لا لِسَاَمِِ دَخَلَ علیهِ فی تَصریفِها و تدبیرِها
بعد از خلق عالم همه را به فنا می کشد.و این نابودی از خستگی [ساَمِِ] نیست. همه ی امور عالم را تدبیر میکند و از دگرگونی حالات و اوقات افراد خسته نمیشود. بخاطر درماندگی نابود نمیکند. برای ورود به مرحله جدید فنا می کند.
🔶ولا لِراحهِِ واصِلَهِِ الیهِ
عالم را به فنا نمی برد تا خود راحت شود.
🔶ولا لِثِقلِِ شئِِ منها علیهِ
عالم رابه فنا نبرد چون بر دوش او سنگینی می کرد.(همه ی جملات از ویژگی جسم است زود خسته و تکراری میشود.)
اگر خدا نعمتی را جابجا می کند برای رشد بیشتر جامعه است و برای رسیدن به سعادت است، اما انسان چون خسته میشود نعمت را تغییر می دهد.
🔶لا یُمِلُهُ طولُ بقائِها فیَدعُوهُ الی سُرعَهِِ اِفنائِها
عمر طولانی مخلوقات خدا را ملول و آزرده نمیکند [لا یُمل] که سریعتر پرونده عالم راجمع و نابود کند.
تمام خلق میلیاردی در سالهای متمادی برای خدا هیچ است چون ازلی و ابدی ست. در میانه این ازل و ابد یک خلقتی بود که در برابر آن بی نهایت هیچ اند.
🔶لکنَّهُ سبحانه- دَّبَرَها بلُطفِه
ولیکن خدای سبحان عالم را با لطف تدبیر می کند. تدبیر انسان گاها با لطف و مهربانی نیست. مانند یک کارمند عصبانی که پول میگیرد، تدبیر امور مردم کند ولی با لطف و مهر کار نمی کند. اما لطف و مهربانی خدا خستگی ندارد.(پند گیری کارمندان)
🔶و اَمسَکَها باَمرِه ، و اَتقَنَها بقدرتِه
عاام را برپا نگه داشت نه با زحمت ، بلکه با امر و به بهترین شکل محکم [اَتقن] خلق کرد. نه با ابزار و اصول مهندسی ، بلکه با قدرت و اراده و با لطف عالم را اداره می کند و بر دوش او سنگینی نمیکند.
🔶ثُم یُعیدُها بعدَ الفناءِ
سپس بعد از مرگ و فنا دوباره آنها را بر می گرداند.[یُعیدها] صحبت از درست شدن اجزای متفرق نیست بلکه عالم فانی دوباره ایجاد میشود " یعید" برگرداندن است یعنی چیزی که نیست دوباره برگردد.
🔶 مِن غیرِ حاجَهِِ منهُ اِلیها
چه در مرحله اولی که عالم راخلق کرد، وچه دفعه ی دوم که بعد از فنا خلق میکند که وارد مرحله جدید حیات بشود.(معاد) حاجتی به این خلقت نبست و سودی برای خدا ندارد.
🔶ولَاستِعانَهِِ بشئِِ منها علیها
خدا برای خلق هیچ کمکی نگرفت برای خیر رسانی به اشیا ی عالم [علیها]
ایا خدا برای تبلیغ دین به پیامبران احتیاج داشت؟؟ برای خدا احتیاج در کار نیست حتی به انبیا.
سیر و روند عالم اینگونه است. که باید عده ای تبلیغ کنند، عده ای منجم باشند ، گروهی خدمات رسانی کنند. و گروهی ...
خدا بواسطه ی فیض رساندن مطلقا در او احتیاج راه ندارد.
🔶ولا لِاِنصِرافِِ مِن حالِِ وحشَهِِ اِلی حالِ اِستِئناسِِ
خداوند خلق نکرد تا از وحشت تنهایی بیرون آمده و انس بگیرد.
(ابن جملات مانند جمله های قبل است، فقط مرحله ها فرق می کند. این جملات در، خلق دوم بعد از فنا هست.)
🔶و لا مِن حالِ جهلِِ و عَمَیً الی حالِ علمِِ والتِماسِِ
خدا مجدد عالم را خلق نمی کند تا از جهل بیرون بیاید وبه علم برسد از کوری [عمیً]به بینایی برسدخدا طلب لمس ندارد[لا التماس]
تا علم او افرون شود.
انسان با لمس زبری ، نرمی ، سرد و گرمی را میفهمد بر علم او افزوده میشود.
قبل از خلقت اشیا، علم خدا به اشیا تعلق می گیرد . چه تعداد ، در چه خانواده ، سرانجام کار انها،، چه میشود، همه را میداند. قیامت را بر پا نمیکند تا بداند هر کس چکاره بوده، او قبل از خلق میداند او چکاره بوده، حال که خلق شده و تمام عمر زیر نظر بوده ، پرونده ی او بسته شده دوباره خلق می کند.، همه برای خدا آشکار است.
اگر معاد بپا می کند برای تبدیل جهل به علم ، و نابینایی به بینایی نیست. بلکه هر کس متناسب با عمل جوایز ، پاداش و ...بگیرند.
🔶ولا مِن فقرِ ذ و حاجَهِِ اِلی غِنیً و کثرَهِِ
مجدد خلق نکرد تا از فقر به غنا و کثرت برسد، که برای خدا هیچ معنایی ندارد.
🔶ولا مِن ذُلِِّ وَضَعَهِِ اِلی عِزِِّ و قدرَهِِ
مجدد عالم را خلق نکرد تا از فرو مایگی و پستی [وضَعه] به عزت و قدرت برسد.
همه صفات در پایان خطبه اینست خدا مِثل مردم نیست. حال که خدا اینچنین است شما مَثَل خدا باشید. متخلق و متمسک به اخلاق او شوید.
اگر به ازلی و ابدی بودن راهی نیست. اگر در ذان نمیتوان مانند خدا شد. در افعال میتوان مانند خدا شد. در کریم و حکیم بودن .
در شروع و انجام کار حکمت باشد نه نفسانیات.
سود رسانی به دیگران باشد نه سود گیری و چشمداشت از دیگران باشد.
غفرالله لی ولکم
الحمد لله رب العالمین
بسم الله الرحمن الرحیم
شرح خطبه ها
۱۴۰۱/۹/۳۰ -۲۶جمادی الاولی
💢بخش اول خطبه ۱۸۶💢
از کتاب فیض الاسلام ۲۲۸
بحث توحید
این خطبه تمام معارف توحید ی فراگیر را در خود یکجا جمع کرده ،بگونه ای که در دیگر خطب یکجا نیاورده.
آیة الله مکارم در مورد این خطبه می گوید
همانطور که خواندن سوره توحید یک سوم قران است وسه بار خواندن کانّ کل قران خوانده شده ، در مورد این خطبه هم ، همان مطلب را باید بگوییم
عظمت این خطبه ، برابر است با یک سوم خطبه های نهج البلاغه که مطلب ،فهم ،عرفان و عظمت دارد.
🔶ما وَحدَّهُ مَن کیَّفََه
خدا را به یگانگی نشناخته کسی که برای خدا کیفیت قائل شود.
کیفیت یعنی تغییر احوالات ، از گرسنگی به سیری ، از غم به شادی، تعیر حالت دادن که در حالات جسمانی انسان است.
توحید آنست که خدای واجب الوجود از تمام حوادث ، تمام کیفیتها مبراست و بر خدا چیزی عارض نمی شود.
🔶ولا حقیقتَةُ اصابَ مَن مثَّلَه
کسی که برای خدا شبیه و مانندی قرار دهد اصلا به حقیقت خدا نرسیده و خدا را نشناخته.واجب الوجود مثل و مانند ندارد.
خدای حقیقی اصلا برای او شبیهی متصور نیست .
🔶ولا ایاهُ عنیّٰ مَن شبَّهه
خدا را قصد نکرده[عنّی] کسی که برای خدا شبیه قائل شود. اگر کسی چنین کند اصلا بسمت خدا راه نیفتاده و در جاده توحید قدم نگذاشته است.
تفاوت شبیه و مِثل :
در مِثل شباهت صد در صدی است .
" این مثل آنست " ، " عین آنست "
شبیه پله ای پایین تر از مِثل است ، صد در صدی نیست ، عین او نیست.در بعضی از امور شباهت دارند. مانند دو قلوا دوتا هستند و شبیه به هم .
اما در خدا صدق نمیکند نه مثل و نه شبیه و مانند ، در واجب الوجود راه ندارد.
اگر امیر المومنین در زمین خلیفه خداست هیچ شباهتی به خدا ندارد. عمدهٔ تفاوت خالق و مخلوق در واجب الوجود و ممکن الوجود است. در عبد بودن است.
او از تمام بشریت بالاتر است ولی شبیه خدا نیست .خدا غنی بالذات است و این فقیر بالذات است.
🔶ولا صَمَدَهُ مَن اَشارَ الیه و تَوَهَمَه
صمد دو معنا دارد، معنای اول:
قصد نکرده [لاصمد]خدا را کسی که خدا را اشاره کند و او را در توهم خود بیاورد.
خدا را طوری تصور کند که بشود به اواشاره کرد( خدا اینجاست، آن خداست ) چون با اشاره او محدود میشود ، در مکان قرار می گیرد. پس او خدا نیست.
توهم: اگر با ذهن ، عقل خدا را بشناسیم که اینهمه آثار خالق و رازق دارد عین توحید است . با فکر به خدا رسیدن است.
اما اگر خدا را در ذهن و توهم قرار دهد خدای محدود در ذهن خدا نیست. او مخلوق ذهن بشر است. خدا در ذهن و عقل نمی گنجد ولی با ذهن و عقل میتوان خدا را دید.
مانند جمله " بل تَجَلّی لها بها " در درس قبل.، خدا تجلی کرده به وهم به سبب خود وهم ...
معنای دوم صمد ؛ بی نیازی و غنی
اگر کسی اشاره به خدا کند (آن خداست)او دیگر غنی و بی نیاز نیست ، محتاج است، محتاج مکان ، محتاج جسم اطت ، در حالیکه او غنی بالذات و صمد است.
🔶کلُ معروفٕ بنفسِه مصنوع
به هر شناخته شده ای با تمام ویژگی هایش کسی احاطه پیدا کند آن مصنوع است.
با تحقیق علمی و آزمایش و درس" کنه خدا " بر کسی مکشوف نمی شود حتی بر پیغمبر مکرم. علم ما به خدا اجمالی ست ، علم تفصیلی و صد در صدی به خدا راه ندارد چون نا محدود است و زک محدود هرگز به او دسترسی ندارد .
اگربا علم و بررسی بر کسی مکشوف و شناخته شود آن خود مصنوع و محدود است که انسان محدود میتواند به آن دست بیابد.
ذات خدا دست یافتنی و مکشوف نیست.
🔶 کل قائمٕ سواهُ معلول
هر چیزی که قیام آن به سبب شی دیگر باشد، آن معلول است نمی تواند علت باشد.
علت ، آنست که به ذات خود قائم باشد.
خدا حی و قیوم است قیام او بواسطه خود است کسی دست او را نگرفته،قیام موجودات به سبب اوست، او دست ما را گرفته و گرنه یارای ایستادن نبود. او قائم بالذات است.
🔶فاعلّ لا باضطرابِ آلة
خداوند فاعل است ، فعل انجام می دهد بدون احتیاج به تکان دادن ابزار ،
برای شکافتن رود و عبور موسی بن عمران نیاز به ابزاری ندارد با اراده ای کار تمام می شود.
انسانها برای یک کار ظریف و تمیزاحتیاجشان بیشتر می شود تا یک کار ساده و کوچک. به
ابزار های مختلفی نیاز دارند.
تفکر ، مشورت ، طراحی ، مهندسی، همکاری و ادوات لازم دارند. اما خداوند فاعل غنی هست وخدا از جمیع جهات غنی ایت.
🔶مقدِّرٌ لا بجوْلِ فکرَه
خدا تمام عالم را مقدّر و مهندسی میکند ولی بدون حرکت فکر [جَولان]بدون جوَلان .
خدا مهندسی ست که برای طرح ریزی این عالم عجیب ، نیاز به طرح و تفکر ندارد، غنی از فکر و خالق فکر است.
🔶غنیّ لا باستفاده
خدا غنی ست غنای او به سبب استفاده از محضر دیگران نیست.
استفاد دو معنا دارد:
غنا یی که فایده نمیبرد، چون غنا و بی نیازی شرایط را برای زندگی بهتری فراهم می کند.
خدا شوکت ، قدرت ، سلطنت را از غنی بودن نمیگیرد. او خود از غنا سود نمیبرد ، خدا سود رسان است.
معنای دوم: غنای خود را از کسی نگرفته و اکتسابی نیست. در ذات خود غنا دارد و این غنا را در لطف رسانی به بندگان استفاده می کند.
🔶لا تَصحَبُهُ الاوقات
اویات با خداوند مصاحبت و همراهی ندارد.
اوقات و گذر عمر با خدا قرین نیست .
ساعت ، روز ، ماه و سال به خدا راه ندارد.
اگر خدا ذیل زمان تعریف شود ،تحت تاثیر زمان قرار می گیرد.
زمان او را آرام پیر و ضعیف میکند.چون ذیل زمان قرار گرفته .اما اگر فراتر از زمان باشد زمان مخلوق او می شود.
مرتبه پایین به مرتبه بالا نمی تواند ضرر برساند.خدا زمان را خلق کرده ، نه اینکه تحت تاثیر زمان باشد.
🔶ولاترفِدُهُ الاَدوات
ابزار و وسائل بر او کمک نکردند [لاتَرفِد]
برای پیشبرد اهداف و رسیدن به قصد و غرض از ابزار و آلات استفاده نکرد.
🔶سبَقَ الاوقاتَ کوْنُه
کون و مکان. هستی ،وجود، [کونَه]خدا را سبقت نگرفته است.
ازلی بودن خدا از اویات پیشی گرفته .
خدا بود در وقتی که اصلا وقت و زمان نبود.
🔶سبقَ العدَمَ وجودُه
حقیقت و وجود خدا بر عدم سبقت گرفته.
عدم که هیچ است چگونه خداوند بر هیچ پیشی گرفته است؟
عدم حقیقی که هیچ است بحث فلسفی هست در اینجا منظور نیست.
منظور عدم وجود مخلوقات است .انسان هنوز نیست ولی در علم الهی هست که بیاید. عدم است ، اجداد او نیست ، عدم است ولی بناهست که بیایند.
آنزمان که انسان نبود و عدم بود ،حقیقت خدا، وجود خدا بر عدم پیشی گرفته است.
🔶والابتداءَ ازلُهُ
ازلیت خدا ، از ابتدا سبقت گرفته.
خداوند پیشی گرفته از ابتدا به سبب ازلیت خود. ابتدا و انتهایی هست که محدود است ، از جایی شروع می شودتا جایی ختم می شود.
خدا ازلی ست ، ابتدا و انتها ندارد نمیتوان در مورد ازل گفت : (از کی بوده و تا کی هست)
همیشه بوده و همیشه هم هست تمام تاریخ را او پوشش داده است .
🔶بتشعِیرهِ المشاعرَ عُرفِ اَن لا مشعرَ له
خداوند شعور و حس را به مخلوقات داده ،به سبب همین حس شناخته شده است که خدا از حس پیراسته ست.
از اینکه حس لامسه داشته باشد مبراست.
با وجود اینکه حس را خلق کرده اما خود از آن مبراست.
🔶وبمضادتهِ بینَ الامورِ عُرفَ اَن لا ضدَّ له
خداوند بین مخلوقات تضادی قرار داده و با آن شناخته می شود که خدا ضدی ندارد.
بین اشیا تضاد و مخالفت قرار داده ، معلوم می شود که هیچ شخصیتی نیست در مقابل خدا قرار بگیرد و ضدی داشته باشد.
🔶وبمُقارِنَتهِ بینَ الاشیاءِ عُرِفَ اَن لا قرین له
خدا مخلوقات را قرین هم قرار داد.
در خلق موجودات آنها را جفت جفت ، در کنار هم ، و جمع و جماعت بین آنها قرارداد.
این قرین بودن مخلوقات مشخص می شود،خدا قرین ،همراه و مانندی ندارد.
این اضدادی که بین مخلوقات برقرار کرد،
سفیدو سیاه ، کوچک و بزرگ ، بقا جامعه برهمین تضاد هاست .
جمع بودن و جماعت برای حیات وادامه امور جامعه لازم است.همین موارد که برای انسان کمال حساب می شود برای خدا نقص هست. خدا از همه پیراسته است.
نه حس دارد ،نه ضدی و نه قرینی برای او متصور می شود.
مثالهایی در مورد اضداد :
🔶ضادَّ النورََ بالظلمه
خدا ضد قرار داد نور را برای ظلمت.
🔶و الوضوحَ بِالبُهمه
خدا در مقابل وضوح و شفافیت ، ضد آن کدری و مبهمی را قرار داد.
🔶والجُمود بِالبَلَل
در تضاد با خشکی تری [بَلَل]را قرار داد.
🔶والحَرورَ بالصَرد
در مقابل گرما ، ضد آن سرما را قرار داد.
در عالم اضداد را آفریدو هیچ شی و هیچ کس نمی تواند ضد خدا و مثل خدا باشد.
سرما وگرما هر دو از یک جنسند ولی مخالف هم هستند. خدا جنسی نداردکه مخالف او کسی باشد. ذیل جنس و فصل نمی گنجد.
در عین اینکه اضداد را آفرید. در بین موجودات عالم چهار رابطه هم برقرارکرد.
🔶 مؤلفٌ بینَ مُتعادیاتها
۱- بین اشیایی که ضد و دشمن هم [متعادی]بودند الفت ایجاد کرد و بهم چسباند.مثل نور و ظلمت ، جسم و روح ،بین این دو رابطه برقرارکرد.
🔶مقارنٌ بینَ مُتبایِناتها
۲- خدا بین دو مباین مقارنت ایجاد کرد.
علف و حیوان دو چیز جدا و بی ربط از هم هستند. تباین کلی بین آنها برقرار است.
ولی خدا الفت ایجاد کرد و با هم مقارن شدند.
🔶مُقربٌ بینَ مُتباعِداتها
۳- خدا بین دو چیزی که از هم دور بودند[متباعد] نزدیکی ایجاد کرد.
مثل دو انسان تباین ندارند ،
از یک جنس هستند ،اما از هم دورند.هریک اهل یک شهری و کشوری ، خدا بین آنها وصل ایجاد کرد.
🔶مفرقٌ بینَ مُتدانیاتها
۴- خدا بین اشیایی که بهم چسبیده و نزدیک بودند [مُتَدانی]جدایی برقرار کرد.
نظام ستارگان و کهکشانها که روزی بهم چسبیده و یک منظومه بودند که بر اثر انفجار درونی از هم جدا شدند و در مدار خاصی قرار گرفتند.
این چهار حالت و چهار حالت قبل در باب اضداد همه نشان می دهد عالمی که اضداد دارد ، عالمی که قرین ،هم کفو ،و بهم چسبیدگی دارد ،بهیچ وجه قابلیت اینرا ندارد که برای خدا مثل و مانند قرار بگیرند.
اللهم احینا حیاة محمدٕ وآل محمد
و امِتنا مماة محمدٕ وال محمد