بسم الله الرحمن الرحیم
شرح خطبه ها
۱۴۰۱/۹/۱۹ - ۱۵جمادی الاولی
💢بخش دوم خطبه۱۸۲💢
ابتدای خطبه درباره توحید و نکات مهمی در سه بخش حمد، استعانت و ایمان بیان کردند در ادامه همان بخش اول مطالب توحیدی و بسیار فصیح و بلیغ است ابن ابی الحدید معتزلی در شرح نهج البلاغه می نویسد این بخش از فصیح ترین کلمات نهج البلاغه است
♦لم یولد سبحانه فیکون فی العز مشارکاً
از صفات خداوند متعال این است که زاییده نشده تا در عزت شراکتی داشته باشد خدای متعال چون زاییده نشده و والدین ندارد در عزت هم شراکتی در کار نیست هر چه عزت است، ازان اوست. انسانها و مخصوصاً حاکمان و سلاطین این ویژگی را دارند که اگر کسی به مقام سلطنت رسید مخصوصاً در سلطنت های موروثی عزت خود را مرهون پادشاه قبل است خدای متعال عزیز است و تمام عزت را دارد و عزت را مرهون هیچ کس نیست.
♦️و لم یلد فیکون موروثاً هالکاً
خدا کسی را نزاییده تا بعد از اینکه هلاک شد همه عزت جبروتش به فرزندش برسد خدا زاده نشده تا عزت از کسی بگیرد ونه زاییده است تا عزت به کسی بدهد عزت مختص خود اوست.
عزت گمشده حقیقی مومن که اگر مومن با خدا همسو شود در مقابل خدا سر به سجده بگذارد خدا از عزت خود به او هم میدهد عزت مختص خدا و پیامبر و مومنین است کسانی که با خداوند انس داشته باشند به عزت می رسند ولی دوری از خدا عزت ندارد عزت در مقابل عبودیت است .
زمانی مردم بصره به امام حسین نامه نوشتند و از او در مورد لفظ صمد سوال کردند صمد یعنی بی نیاز کسی که بی نیاز باشد عزیز است . امام حسین در پاسخ گفتند هیچ کس نمی تواند قرآن را از ظن خود تفسیر کند در جواب حضرت فرمودند صمد را خدا ترجمه کرده ، فرمود بی نیاز بودن خدا قل هوالله احد ، الله الصمد. خدا عزت محض است چون لم یلد و لم یولد است نزاییده است نزاییده شده است عزت را از کسی نگرفته و قرار نیست به کسی بدهد عزت متعلق به خود اوست مرگ و تغییر و تحول در بارگاه او راهی ندارد پیری و ضعف در بارگاه او راهی ندارد و این معنی صمد و عزیز بودن است
♦ولم یتقدمه وقت ولا زمان
یکی از صفات خدا این است که وقت وزمان بر او سبقه نگرفته. این نیست که زمانی بوده باشد و خدا نباشد و بعد خدا خلق شده باشد وقت و زمان مخلوق خداست ( کان الله ولم یکن معه شی ء)خدا بود و هیچ نبود. زمان را خدا خلق کرد .
وقت و زمان اگرچه شباهت معنایی دارند ولی مترادف نیستند وقت زمان خاصی است یعنی محدوده زمانی مشخص (مثل زمان دانشگاه رفتن )ولی به کل عمر زمان میگویند .نه برهه خاصی و نه کل زمان بر خدا مقدم نشده خدا اول و آخر است قبل و بعد از او چیزی نیست.
♦ولم یتعاوره زیاده ولا نقصان
بر خداوند متعال زیاده و نقصان پشت سر هم [لم یتعاوره] وارد نشده یک روز خسته، یک روز سرحال و یک روز خواب برود .
زیاده و نقصان در خدا راه ندارد. چون خدا کمال مطلق است. چون چیزی برای به دست آوردن ندارد ما در طول عمر کلاس و مدرسه میرویم تا علم زیاد کنیم چون عالم نبودیم خدا علم محض و کمال مطلق است خدا نه رو به بالا میرود و نه سقوط می کند ضعف در خدا راهی ندارد .
پس در مقابل این خدا هیچ گونه معرفتی نمی توانیم به دست بیاوریم فرمود؛ درست است کنه ذات خدا بر شما آشکار نیست.
♦بل ظهر للعقول بما ارانامن علامات التدبیر المتقن والقضاءالمبرم
اما؛ خدا بر عقل ها آشکار شده حضرت حد و حدود را مشخص کرده بعضی مراتب توحید را فقط انبیاءو اولیاء می دانند و از فهم بشر بدور است حضرت ابتدا منطقه ممنوعه را ذکر و بعد می گوید راه خداشناسی بسته نیست. خدا برای عقول ظاهر شده به چیزهایی که نشان داد به ما از مخلوقاتی که نشان محکم[ متقن] هستند.
این عالم خود نشانی محکم [مبرم] بر وجود خداست .
عالم آینه ای از وجود خداست و سازماندهی محکم و مبرم . نظامی که حاکم است و هم تک تک مخلوقات رابطه ای که بین آنهاست خورشید و ماه و زمین نشانه وجود خداست هر کدام از سیارات نشانه هستند .غیر آنها تناسبات و ارتباطات آنها هم دلیل وجود خداست هر چیزی به تنهایی آیت و ارتباط آنها با اشیا دیگر دلیل وجود خداست . اینهابرای عقل آشکار شده عقل تحلیل میکند و از کوه و در و دشت خدا را استنباط می کند .
《ان فی خلق السموات والارض واختلاف الیلل والنهار لآیات لاولی الالباب آل عمران - ۱۹۰ 》
رفت وآمد شب وروز برای هرکدام از این نمادها نشانه ی فراوانی ست برای کسانی که فکر میکنند
♦فمن شواهد خلقه خلق السموات موطدات بلا عمد
حضرت از کلی وارد جزئی می شود یکی از شواهد، خلق آسمان است که ایستاده و ثابت [موطد]هستند بدون ستون ،
در قرآن آمده این آسمانها و کرات و سیاره ها سرپا ایستاده "بلا عمد ترونها " در تفسیر آیه دو نظر هست عده ای گفته اند بلا عمد: ستون ندارد، و ستون دارد اما شما نمی بینید. جمله حضرت موید این است که ستون دار. فرمود، شاهد خلق همین آسمانها که بدون ستون هستند
♦قائمات بلا سند
سرپا ایستاده و تکیه گاهی ندارند این دلیل مهمی بر وجود خداست
♦دعاهن فاجبن طائعات مذعنات غیر متلکئات ولا مبطئات
خداوند انها را فراخواند [دعاهن] و انها با تمام وجود اطاعت کردند مطیع بودند[طائعات] اعتراف کردند [مذعنات]به وجود خدا که ما مخلوق تو هستیم.
هم مطیع بودن ، و هم به مطیع بودن خود اذعان کردند.. انها بدون توقف [متلکئات] و بدون هیچ کندی[مبطئات] از دستور خدا سرپیچی و توقف نمیکنند و کند هم نیستند هر چه خدا بگوید اجابت می کنند.
اینجا نشان دهنده فهم ودرک جامدات است در جهان بینی توحیدی تمام موجودات صاحب فهم و شعور و درک هستند و در مقابل خدا تواضع دارند .قول دیگر:گفته شده اینها همه گوش به فرمان و آماده هستند تعبیر این است که خودشان متوجه هستند هم خدا آنها را خلق کرده و هم دارای فهم و شعور متناسب با خودشان هستند مثلاً در حکمت ها آمده ( الحجر الغصیب فی الدار رهن علی خرابها)۲یک آجر غصبی در بنایی باشد این آجر کاری می کند تا بنایش فرو بریزد آجر دارای فهم و شعور است این آجر بنای بلندی را تخریب میکند شاید چهار یا پنج نسل بگذرد. ولی فرو میریزد.
✳️ روایتی از امام صادق در من لایحضره الفقیه آمده خداوند سرزمینهای انتقام گیرنده دارد وقتی خدا زمینی را به کسی میدهد و شخص وجوهات آن را ندهد خدا یک جایی را بر او مسلط می کند که مال را از او پس میگیرد،این زمین ،زمین منتقم بوده .
این که فرمودند هر جایی از زمین عبادت شده باشد زمین شهادت میدهد شهادت دادن زمین در جایی مقبول است که این زمین دیده باشد. اگر بر سر صحنه جرم یا ... حاضر نباشد، شهادت معنا ندارد این زمین امروز باید بفهمد تا فردا شهادت بدهد.
در عالم شی یی بدون درک و شعور وجود ندارد. همه مخلوقات در حد خود دارای فهم وشعور هستند و فردای قیامت شهادت می دهند.
♦ولولا اقرارهن بالربوبیه
اگر آسمانها اقرار به ربوبیت خدا نمی کردند
♦واذعانهن له بالطواعیه
و اذعان به طاعت نداشتند.
♦لما جعلهن موضعاًلعرشه و لا مسکنا ًلملائکته
(اگر آسمانها پاکی و قداست نداشتند و فرمان خدا را گوش نمی دادند ،اقرار به ربوبیت و اذعان به طاعت نداشتند) خدا آسمانها را موضع عرش قرار نمیداد.
عرش محلی که فرامین خدا از آنجا صادر میشود خدا مکان ندارد ولی دستوراتش ازعرش صادر میشود. آسمان برای اینکه عرش الهی باشد باید مراتبی را گذرانده باشد به پاکی رسیده و اطاعت او ثابت شده باشد جایگاه اصلی ملائکه در آسمان است چون پاک هستند آسمان ها هم چون مطیع محض خدا هستند جایگاه ملائک هستند .
♦️ولا مصعداً للکلم الطیب والعمل الصالح من خلقه
اگر آسمان ها پاک نبودند محل صعود[مصعداً]کلمات طیبه و اعمال صالح خلق نبودند هر عمل صالحی که از انسان سر بزند بالا می رود به آسمان میرود و نورانیت دارد چون آسمان طاعت خود را نشان داده
✳️ آسمان ها به خاطردرک وشعوری که داشتند اعتراف به حقانیت خدا و اطاعت کردند لذا خدا عرش را در آسمانها قرار داد و تمام اعمال صالح را به آسمان می فرستد محل سکونت ملائکه در آسمان قرار داده درس عملی ست برای ما :امیرالمومنین وقتی از مطالب عرفانی صحبت می کند بخشی برای علم و آگاهی ماست ولی بخشی دیگر برای عبرت گرفتن است.
میخواهید وجود شما محل رفت و آمد ملائکه و وجود عرش الهی شود ؟ (قلب المومن عرش الرحمن) باید اطاعت، اقرار به ربوبیت داشته باشید .
✳️ روایت است اهل حمد شوید که اگر اهل حمد شوید هر مومنی که نماز میخواند "سمع الله لمن حمده " میگوید(( یعنی خدایا حرفهای کسی که اهل حمدست را گوش کن)) تا مورد دعای همه نمازگزاران قرار بگیرید.
اینجا هم همین است اگر طیب و طاهر و نسبت به اوامر الهی کوتاهی نداشته باشید تمام خیرات به سوی شما می آید.
♦جعل نجومها اعلامها یستدل بها الحیران فی مختلف فجاج الاقطار
نشانه ی بعدی ؛ خدا ستاره ها را نشانه قرارداد تا انسان هایی که حیران و در بیابان راه گم کرده اند بسبب ستاره ها راه را پیدا میکنند در آمد و شد [مختلف] در راه های زمین وناحیه ها [اقطار]
و کسانیکه در میان دره های[فجاج] زمین گم شدهاند به سبب ستاره ها راه پیدا می کنند چه کسی ستاره را خلق کرد؟ و دقیق آفرید که نشانگر راه باشد این ستاره آیت عظمی ی خداست.
♦لم یمنع ضوء نورها ادلهمام سجف اللیل المظلم
تاریکی و روشنایی جلوی نور خدا را نمی گیرد .هیچ تاریکی مانع دیدن خدا نمی شود دیدن منظور احاطه علمی است هیچکدام باعث نمی شود که علم خدا به شما کم شود .
نورانیت ستاره ها[ضوءنورها]مانع نمیشود شدت تاریکی [ادلهمام] پرده[سجف] نمی اندازد که در شبهای به شدت تاریک باعث نمیشود که خدا شما را نبیند و شما نور ستاره ها را نبینید .
خدا شب را برای آسایش بشر خلق کرد ستاره ها را دارای نورند ، و شب تاریکی دارد .
نه ستاره باعث روشنی شب تاریک ، و نه شب باعث محو ستاره ها می شود . هر کدام در جای خود هستند در تاریکی شب ستاره دیده می شود آیا این نشانه های کمی است؟
انسان هم از همه تاریکی ها می گذرد و ستاره را می بیند و راه را پیدا می کند. ایا این دلیل کمی است ؟
♦ولااستطاعت جلابیب سواد الحنادس ان ترد ما شاع فی السموات من تلالو نور القمر
پوشش و روسری [جلابیب]تاریکی شب توانایی ندارد.( حضرت شب را به روسری تشبیه می کند ) وقتی روسری تاریکی شب در آسمان پهن می شود این روسری توانایی ندارد که رد کند و عقب بزند نوری که از ماه در آسمان پخش شده .خدا ماه را هم نورانی کرده ولی نور ماه مانع استراحت نمی شود هم بسبب نور ماه در جاده ها مسیر پیدا میشود هم کسانی که در خانه استراحت می کنند مانع نیست.
خدا نور و تاریکی که ضد هم هستند با هم جمع کرد این دلیل کمی بر وجود خداست؟ این اجتماع نقیضین را خدا قرار داد با یک معیار دقیقی به شرط به کارگیری عقل.
♦فسبحان من لایخفی علیه سواد غسق داج ولا لیل ساج
پاک و منزه است خدایی که بر او پنهان نیست تاریکی[سواد] شدید [داج]شبها و شبهای آرام [ساج] باعث پنهان بودن برای خدا نیست.
هر جا سبحان بکار رودضعف ما در مقابل کمال مطلق ( خدا) منظور است
♦فی بقاع الارضین المتطاطئات
در گودی ها[متطاطئات] گوشه و کنار زمین چیزی از خدا پنهان نیست
در گودی هایی که شدت تاریکی بیشتر است بر خدا چیزی پوشیده نیست
♦ولا فی یفاع السفع المتجاورات
در مرتفع ترین [یفاع] نقطه کوه ها [السفع] که مجاور هم هستند .در قله کوهها اگر چیزی اتفاق بیفتد خدا میداند.
در درههای عمیق هرچه اتفاق بیفتد دره (اوج تاریکی )و قله نقطه روشن تر همه را میداند.
♦وما یتجلجل به الرعد فی افق السماء
سر و صدای [یتجلجل] رعد و برق در پهنای آسمان بر خدا پوشیده نیست
♦وما تلاشت عنه بروق الغمام
پوشیده نیست روشنی [برق] که لابلای ابرها[غمام] متلاشی میشود. [تلاشت]
رعد و تشعشعات بر خدا پنهان نیست همه چیز در محضر خداست علم الهی اثر تربیتی دارد اینکه خدا میداند یعنی در محضر خدا هستیم گناه نکنید .
♦وما تسقط من ورقه تزیلها عن مسقطها عواصف الانواء و انهطال السماء
علم الهی آنقدر وسعت دارد که می داند افتادن برگی [ورقه] از درخت و اینکه از کدام شاخه افتاده و محل سقوط [مسقطها] و این که برگ به سبب تندباد [عواصف الانواء] افتاده یا به سبب باران درشت [ انهطال] افتاده ، اینکه برگ افتاده، از کدام شاخه؟ به چه سبب؟ به کجا افتاده؟ همه را می داند.
♦ویعلم مسقط القطره ومقرها
خدا میداند یک قطره باران که قرار است ببارد محل سقوط آن کجاست خدا میداند محل ریزش قطره و اینکه این قطره سرانجامش چیست؟
♦و مسحب الذره ومجرها
خدا میداند آنچه کفایت می کند از نظر قوت و غذا برای یک پشه.
می داند پشه باید چقدر و از کجا تغذیه کند حضرت روی کوچکترین مصادیق انگشت اشاره نهاده از قطره باران ، مورچه ،پشه و برگ درخت مثال زده
♦وماتحمل الانثی فی بطنها
و خدا میداند بچه ای که در شکم موجود ماده هست چیست ؟ سرانجامش چیست؟ خیر و شری که گرفتار میشود؟
حضرت به علم الهی اشاره می کند و برای ما درس دارد خدا هم عالم است و هم قادر.
✳️ جایی که حضرت فرموده (عواصف الانواء) "عواصف " تندباد است و " الانواء" طلوع کردن یک ستاره را می گویند در عرب جاهلی مردم قائل بودند که ماه در گردش یکساله به دور خورشید ۲۸ منزلگاه دارد که در هر منزلی ۱۳ روز میماند و هنگامی که از منزل به منزل دیگر می رود یک ستاره طلوع و یک ستاره غروب می کند و در اثر طلوع و غروب ستاره باد یا بارانی می آید.
این بحث آرام آرام تبدیل به خرافه شدو استمداد از ستاره می کردند که ستاره "انواء" طلوع یا غروب کند که باد یا بارانی بوزد .
ستاره را صاحب اختیارمی دانستند اسلام با این بحث مخالفت کرد مرحوم مجلسی در بحار ج ۵۵ ص۳۱۱ بابی به نام (بالنهی فی الاستمطاع انواء والطیره)نهی کرده . طلب باران از ستاره انواء و فال بد زدن را مبادا از ستاره چیزی طلب کنید.
حضرت در این بخش فکر خرافی را نهی و انرا از شرک پالایش می کند
امام صادق فرمودند:( ثلاثه من عمل جاهلیه)سه کار از آداب جاهلیت هستند.
۱- الفخر بالانساب، فخر فروشی با اجداد
۲- الطعن فی الاحساب ، اصالت خانوادگی را زیر سوال بردن، با هر طعنه نیزه در قلب طرف مقابل فرو میبرد.
۳- الاستسقاء بالانواء ، طلب باران از ستاره انواء از رسوم جاهلیت است
اللهم عجل لولیک الفرج
بسم الله الرحمن الرحیم
شرح خطبه ها
۱۴۰۱/۹/۲۰ - ۱۶ جمادی الاولی
💢بخش سوم خطبه۱۸۲💢
حضرت از بحث سبحان الله وارد بحث الحمدلله می شود :
🔶والحمدُ للهِ الکائِنِ قبلَ اَن یَکونَ کرسیُُ اَو عرشُُ ، اَوِ السَّماءُ اَو اَرضُُ. اَو جانُ او اِنسُُ
حمد مختص خدایی که قبل از اینکه عرش و کرسی باشد ،او بوده است[کائن] .
قبل از آسمان و زمین ،قبل جن و انس خدا بود.
🔶ولا یُدرکُ بوَهم،ولا یُقَدَرُ بفهم
حمد مختص خدایی که ،کسی نمی تواند با وهم خود بر او احاطه پیدا کند.
و نمی شود با فهم او را مقدر و اندازه گیری کرد.
فهم، بمعنای درک کلیات است .
وهم، بمعنای درک جزئیات است.
یک سلسله امور کلی را به سبب درک فهم میشود.کلیات را بر جزئیات تطبیق می دهد به سبب وهم. سپس می فهمد سیب شیرین است .می بیند شی خارجی سیب است.
پس باید شیرین باشد.
مسئول درک کلیات ،فهم است.
مسئول مصداقها ، وهم است.
این وهم ، با آن وهم و خیال اصطلاحی متفاوت است.
🔶ولا یَشغَلُهُ السّائِل
حمد مختص خدایی که ،هزاران نفر دست نیاز بلند کنند ،درخواست هریک از دیگری، اورا باز نمی دارد.
ما به سبب محدودیتی که داریم نمی توانیم پاسخگوی نیاز همه اشخاص باشیم، اما در مورد خدا این طور نیست؛ خدا به هر کدام از نیاز های مخلوقاتش پاسخ می دهد همانطور که در خطبه ۱۷۸ آمده :
《لایشغله شان عن شان، ولا یغیره الزمان، ولا یحویه المکان 》خدا آنقدر به تو توجه دارد کأن تو تنها مخلوق خدایی.
🔶ولا یَنقُصُهُ نائِل
حمد برای خدایی که ،هر چه عطا کند خزائن او تمام نمی شود. نقصی به رزق او وارد نمی شود.خزائن محدود نیست ،اراده الهی تولید رزق میکند.مقدار محدود نیست که بخواهد تقسیم کند.
در حدیث قدسی دارایی خداوند این چنین تشبیه شده است: اگر تمام مخلوقات از اول تا آخر جمع شوند، و اگر تمام خواسته هایشان را بخواهند، و من در آن واحد تمام خواسته های آنها را برآورده نمایم؛ این کار هیچ چیزی از دارایی من کم نمی کند،
《ما نَقَصَ ذَلِکَ مِمَّا عِنْدِی إِلَّا کَمَا یَنْقُصُ الْمِخْیَطُ إِذَا أُدْخِلَ الْبَحْرَ》
آنچنان که نخ وسوزنی را به دریا بزنیم و در بیاوریم آیا با این کار چیزی از دریا کم می شود؟
دارایی خدا هم چنین است؛ اگر روزی به همه مخلوقات هر چه که خواسته اند را بدهد، چیزی از دارایی او کم نمی شود.
(البته که این حدیث تشبیهی است برای درک بهتر دارایی خدا، واگر نه همان سر سوزن هم از دارایی خدا کم نمیشود، چرا که اونامحدود است.)
🔶ولا یَنظُرُ بِعَین
در برخی متون [لا یُنظَر] آمده که ان هم درست است.
خداوند با چشم نمیبند(لا ینظُر)
و دیده نمی شود با چشم(لاینظَر) ،چون جسم نیست.
🔶ولا یُحَدُ بِاَیْن
محدود بمکان نیست ،مکان او را در بر نمیگیرد.
🔶ولا یُوصَفُ بالازواج
به زوجیت(مثل و مانند) وصف نمی شود.
لیس کمثله شی. و در عین حال ؛
یا من له مثَل الاعلاءهست . (خدا مِثل ندارد ولی مَثَل دارد، همانگونه که علی نماینده خدا است و مَثَل خدا شمرده میشود) .
🔶ولا یَخلُقُ بِعلاج
در خلق عالم از کسی کمک و چاره ،و ابزاری[علاج] طلب نکرد.
🔶ولا یُدرَکُ بالحَواس
به سبب حواس ( گوش و چشم ولامسه ) درک نمی شود.
🔶ولا یقاسُ بالناس
خدا با مردم قابل قیاس نیست
یکی از مهمترین عواملی که موجب تزلزل در توحید در جوامع است وموجب ساخت بت میشود همین است که خدا را با مردم مقایسه میکنند.
(ما هم علم داریم ولی شباهتی بین علم ما وعلم خدا نیست.)
🔶الذی کلَّمَ موسی تکلیما و اَراهُ مِن ایاتِهِ عظیما
حمد مختص خدایی که با موسی سخن گفت.
اگر موسی کلیم است به سبب همین سخن گفتن خدا با اوست.
به موسی آیات عظیمش را نشان داد.
🔶بلا جَوارح ولا اَدوات
سخن گفتن خدا با ابزار نبود، بدون نطق و زبان حرف زد.
🔶ولا نطقٕ ولا لَهَوات
خدا حرف زد ولی نه با ارتعاش تارهای صوتی و زبان.
سخن گفتن او شکل خاصی بود و این خود، نشان آیات عظیم اوست.
خدا اصواتی خلق می کرد که موسی از شش جهت می شنید ،صدا موسی را احاطه کرده بود.
🔶بَلْ إِنْ کُنْتَ صَادِقاً أَیُّهَا الْمُتَکَلِّفُ لِوَصْفِ رَبِّکَ
ای کسی که برای توصیف خدا خودت را به زحمت می اندازی ،
🔸فصفْ جِبْرِیلَ وَ مِیکَائِیلَ و جنود الملائکة المقربین
تو نمی توانی خدا را توصیف کنی، اگر در ادعایت صادق هستی دو فرشته مقرب الهی یعنی جبرئیل و میکائیل را توصیف کن.
(در پایان خطبه 112 نیز شبیه همین مطلب را دارد: آیا وقتى که به خانه اى داخل مى شود، از او آگاه مى شوى یا هنگامى که جان یکى را مى ستاند او را مى بینى؟ چگونه جنین را در رحم مادر مى میراند؟ ملک الموت از کدام عضو مادر به درون مى رود؟ آیا روح به فرمان پروردگارش به او پاسخ مى دهد یا با کودک در درون شکم مادر جاى گرفته؟ کسى که از وصف مخلوقى چون خود عاجز است خداى خود را چگونه وصف تواند کرد؟ 《کَیْفَ یَصِفُ إِلَهَهُ مَنْ یَعْجَزُ عَنْ صِفَةِ مَخْلُوقٍ مِثْلِهِ؟》
اگر صادقی که میتوانی خدا را وصف کنی پس فرشته جبریل یا مکائیل را وصف کنید یا نه کمتر از ان یکی از سربازان معمولی انها را وصف کنید.
کسی نمی تواند خدا را وصف کند.
حتی قادر بوصف ملائک هم نیست
ملائک مقربی که پیوسته در خضوع و خشوعند.
🔸وَ جُنُودَ الْمَلَائِکَةِ الْمُقَرَّبِینَ فِی حُجُرَاتِ الْقُدُسِ مُرْجَحِنِّینَ
در حال خضوع و خشوع[مُرْجَحِنِّینَ]
حضرت یک مرحله کار را آسان تر میکند و میفرماید فرشتگان مقرب را نه، اگر در ادعایت صادقی سربازان فرشتگان مقرب را توصیف کن در حالی که آنها در حجره هایی مقدس در حال خضوع و خشوع اند.
🔶مُتَوَلِّهَةً عُقُولُهُمْ أَنْ یَحُدُّوا أَحْسَنَ الْخَالِقِینَ،
در حالی که خود آن ملائکه نیز از محدود و موصوف کردن خدایی که احسن الخالقین است عاجز اند و در شناخت او حیران و سرگردان.
(وقتی ثابت شد ما کوچکترین ملائکه را نمی توانیم وصف کنیم حضرت میفرماید به فرض هم که بتوانید ملائکه را وصف کنید (که نمی توانید) ولی در توصیف خدا هیچ راهی ندارید چرا که خود ملائکه نیز در فهم و وصف احسن الخالقین درمانده و عاجز اند.
حتی خود ملائکه مقربین نمی توانند خالق خود را وصف کنند
عقل آنها واله و حیران می شودکه احسن الخالقین را محدود کنند.
🔶فَإِنَّمَا یُدْرَکُ بِالصِّفَاتِ ذَوُو الْهَیْئَاتِ وَ الْأَدَوَاتِ وَ مَنْ یَنْقَضِی إِذَا بَلَغَ أَمَدَ حَدِّهِ بِالْفَنَاءِ؛
تنها چیزهایی را می شود با توصیف درک کرد که سه ویژگی داشته باشند:
1.هیئت و شکل داشته باشند.
2.ابزار و اعضا داشته باشند.
3.کسی که وقتی سرآمد عمرش رسید، فانی شود (مرگ داشته باشد)
ولی خدا هیچ کدام از این سه ویژگی را ندارد پس قابل توصیف نیز نمی باشد.
🔶فلا الهَ اِلّا هوَ
پس خدایی جز او نیست که روشن کرده به نورش کل تاریکی ها را
اقرار به « لا اله الاّ هو» کنید.حضرت در پایان و برای توصیف خدا میفرماید بهترین توصیف آن است که بگوییم: هیچ خدایی جز او نیست.
🔶أَضَاءَ بِنُورِهِ کُلَّ ظَلَامٍ وَ أَظْلَمَ بِظُلْمَتِهِ کُلَّ نُورٍ.
همان خدایی که روشن کرده با نورش هر تاریکی را و تاریک کرده با ظلمتش هر نوری را.
برای این جمله سه معنا ذکر میشود:
1. خدا کسی است که با نور روز، تاریکی شب را از بین برده و با تاریکی شب نور روز را از بین می برد (شب و روز دو آیت از قدرت الهی هستند)
2.خدا با نور معرفت الله تاریکی جهل را از بین برده و با تاریکی جهل و ناآگاهی از خدا، نور معنویت و تقوا و اخلاق را از بین می برد (نور در معرفت الله است و ظلم در نشناختن خدا)
3.خدا میتواند با نور خود مقابل دید انسان را در تاریک ترین لحظات روشن کند (دست او را بگیرد و از گرفتاری نجات دهد)
همانگونه که اگر کسی به خود ، علم و پول خود متکی شد، خدا میتواند چنان راه را بر او تاریک کند که راه را از چاه تشخیص ندهد (باید به خدا توکل کرد نه خود)
🔶اُوصیکم عبادَاللهِ بتقویَ اللهِ الذی اَلبَسَکمُ الرِیاش
ای بندگان خدا ،توصیه میکنم تقوای آن خدایی که به شما لباسهای متنوعی پوشاند.
و در حصن حصین لباس قرار داد. از آزار و اذیت محیطی حفظ کرد.
ازباب وجوب شکر منعم است.یک کار عقلایی ست فقط مربوط به دین نیست.
شاکر نعمتهای او باشید و شکر آن تقواست.
ریاش هم میتواند به معنای همین لباس ظاهری باشد و هم لباس معنوی تقوا باشد که مارا از گناهان حفظ میکند که باتوجه به معاش در جمله بعد همان معنای ظاهری ارجح است.
🔶و اَسبَغَ علیکمَ المَعاش
تقوای خدایی را رعایت کنید که وسایل راحتی ،عیش و امنیت شما را فراهم کرد.
《وجَعَلنا لَکم فیها مَعایِش قلیلاً ما تشکرون
اعراف - ۱۰》
بعد خلق برای شما اسباب معیشت فراهم کرد .چه بسیار کم شکر گذاری می کنید.
معاش معنای گسترده دارد از خوراک وغذا،
هرچه که امکانات رفاهی و موجب عیش و راحتی ما باشد معاش است. مانند حدید ،اگر آهن نبود استحکامی وجود نداشت،امنیت و آرامشی در کار نبود. ازباب وجوب شکر منعم ،تقوای الهی را رعایت کنید.
موضوع بعدی مرگ است.
وحلقه اتصال دو نعمت یادشده وشکر نعمت با مرگ در اینست:
در نعمتهای زیاد مراقب باشید فریب دنیا را نخورید ،حس ماندگاری و بقا در دنیا دست ندهد.حب دنیا ،سبب گناهان زیاد می شود
امید زندگی ابدی و جاودانه در دنیا نداشته باشید.این امید واهی راه گناه را باز میکند
🔶فلو اَنَّ اَحداً یَجِد الیَ البقاءِ سُلَّماً اَو اِلی
دفعِ الموتِ سبیلاُ لکانَ ذالکَ سلیمانَ بنَ داوود علیه السلام
اگر شخصی راه بسوی جاودانگی می یافت راه فرار از مرگ را پیدا می کرد .اولویت با سلیمان نبی ( ع) بود .فرمانروایی تمام دنیا در چنگ او بود. ولی باز هم از دنیا رفت.انبیای عظام رفتند .شما هم می روید.
🔶الذی سُخِرَ لهُ مُلکُ الجِنِّ والاِنسِ
حضرت سلیمان چهار ویژگی داشت که با وجود این ویژگیها دنیا به او وفا نکرد.
فرمانروایی تمام جن و انس ، پرندگان ، وحوش ، تسخیر باد ، همه در چنگ او بود.
🔶 معَ النبوهِِ و عظیمِ الرُّلفَه
نبوت و یک تقرب [زلفه] عظیمی به خدا داشت.
🔶فلما اسْتَوفیٰ طُعمَتَهُ، واستَکمَلَ مُدَّتِهِ
وقتی رزق معین او به انتها رسید و انقضای عمر او تمام شد.
به طور کامل چیزی را به دست اوردن[استوفی]
🔶رَمَتهُ قِسِیّ الفَناءِ بِنِبالِ الموت
کمان نابودی تیری دارد به نام مرگ که آن تیر بسمت سلیمان نبی پرتاب شد.
《فلما قضینا علیهِ الموتِ ما دَلَهم علیٰ موتِهِ الاّ دابّةُ الارضِ تَاکُلُ مِنسَاَتَهُ سبا - ۱۴ 》
زمانیکه امر کردیم بر مرگ او هیچ چیزی بر مرگ او دلالت نمیکرد جز یک جنبنده زمین ( موریانه ) که عصای او را خورد و مرگ او نمایان شد.
🔶و اصْبَحَتِ الدیارُ منه خالیه
تمام سرزمین او خالی از سلیمان پیغمبر شد.
🔶والمساکِنُ معطلة
و زمین و زمان ، تمام قصر و خانه ها، سرزمین ، ماند و او رفت.
🔶ووَرِثَها قومُُ آخَرون
و یک ورثه حکومت و اموال او را به ارث بردند.
وجه ارتباط قسمت اول نعمتها و شکر نعمت ، با مرگ ؛ مواظب باشید وفور نعمت شما را به حس جاودانگی در دنیا نکشاند.
تقوا را باید در نظر گرفت و باید توجه داشت که مرگی برای او هست که باید به ان بقین داشته باشد..
🔶واِنَّ لکم فی القرونِ السّالِفهِ لعبرَه
در اقوام گذشته وتاریخ عبرتهایی برای شما خردمندان هست از عبرتها پند بگیرید.
《اِنَ فی ذالِک لعبرةً لِاولی الالباب ال عمران - ۱۳ 》
دیگران قبل از ما بیشترین اموال و شدیدترین قوت را دارا بودند نتوانستند از رفتن جلوگیری کنند ما که در برابر انها هیچ هستیم
《 فیَنظُروا کبف کانَ عاقبةُ الذین مِن قبلِهِم
کانوا اکتَرَمنهم و اَشّدَ قوةً و آثاراً فی الارضِ فما أغنیٰ عنهم ما کانوا یکسبون غافر- ۸۲ 》
آیا در زمین سیر نمیکنندو بنگرند عاقبت گذشتگان را که بسیار قویتر و موثرتر با تعداد بسیار در روی زمین بودند آنهمه اندوخته ، آنها را از عذاب و مرگ رهایی نداد.
🔶اَینَ العَمالّقهُ و اَبناءُ العمالِقَه
کجایند عمالقه و فرزندان عمالقه ؟!
عمالقه یکی از نوادگان نوح پیامبر عمالق نام داشت .قومی قوی هیکل و درشت، حکومت طولانی وسرزمین تحت سیطره آنها بسیار وسیع بود اما مشرک وفاسد بودند ودر نهایت با عذاب الهیی ازبین رفتند.
🔶اینَ الفَراعِنهُ وابناءُ الفراعنه
فراعنه و فرزندان فراعنه کجایند ؟!
فراعنه هم یک لفظ عام هست برای پادشاه ،
که افراد آن عوض می شدند
کجایند آن پادشاهان مصر؟!
✅وجه تسمیه ابناء الملوک اینست:
پادشاهان در مقابل نام ، شهرت و مقام ،یک مسئولیتهایی هم داسته ، مردم یک انتظاراتی از آنها دارند و مورد بازخواست قرار می گیرند.
ابناءالملوک کسانی هستند که تمام امکانات پادشاه را دارند و هیچ سوال و جواب هم نمی شوند و مسئولیتی هم ندارند.
لذا لذات دنیای آنها بیشتر از پادشاهان هست.
بخاطر این فرمود : ابناءالفراعنه کجایند؟
غرق در لذت و کامجویی بودند, اما تمام شد و رفتند. روزی ما هم خواهیم رفت
🔶اینَ اصحابُ مدائنِ الرُّسِ الذینَ قَتَلوا النبیّیِن
ساکنان سرزمین رسّ کجایند؟!
آنهایی که پیغمبران خود را کشتند.
برخی گفته اند انها در رود ارس کنونی ساکن بوده اند.
در رابطه با اصحاب رس اقوال مختلفی گفته شده ولی آنچه که قطعی است درخت صنوبرکه درخت خاصی بود پرستش میکردند
بعد از گرایش و پرستش مردم ، پیامبری بر آنها آمد و با این شرک مبارزه کرد و با دعای همان پیامبر این درخت خشک شد.
این امر ،موجب ناراحتی قوم شد و پیامبر خود را در گودالی انداخته ،او را به شهادت رساندند. گرفتار به عذاب الهی شده نابود شدند.
حضرت پاکترین افراد که یکی از انها سلیمان است را مثال میزند و در نهایت بدترین را نیز مثال میزند تا مشخص شود مرگ برای همه مخلوقات است.
🔶و اَطفَاُ و سُنَنَ المرسلین و اَحیُوا سننَ الجَبارین
سنت پیامبران را خاموش و سنت جباران را احیا کردند.
همه رفتند تمام آثار ، نام و یادی از آنهاباقی نمانده جز عبرت گیری ،چیزی باقی نماند.
🔶اینَ الذینَ ساروا بالجُیوش ، و هَزَموا الاُلُوف
کجایند کسانی که وقت حرکت،[ساروا] سپاهشان چنان عظمت و سنگینی داشت که پاروی زمین میکوبیدند زمین به لرزه در می آمد. و دشمنانشان را با هزاران سرباز شکست میدادند. [هزموا]
🔶و عَسکَروا العَساکِر ، و مَدَّنُوا المُدائن
کجایند انانی که سپاه های بزرگ داشتند وشهرهای بزرگی میساختند.
درس کلی این بخش از خطبه این است که مرگ هر کسی هر زمان باید میاید و تاثیری در روزی انسان ندارد، همانگونه که درمورد امر به معروف و نهی از منکر آمده که تاثیری بر روزی انسان ندارد.
اللهم اعطِنا ما اَغفَلناه
ای مسیحای علی اعجاز کن
مشگل مشگل گشا را باز کن
بسم الله الرحمن الرحیم
شرح خطبه ها
۱۴۰۱/۹/۲۲ _۱۷جمادی الاولی
💢بخش چهارم خطبه۱۸۲💢
فضای اصلی خطبه توحید می باشد و بعد از توحید حضرت ما را به تقوا توصیه می کند. و می فرمایند تقوا پیشه کنید از خدایی که آسایش را برایتان فراهم کرد و در ادامه، فرار نکردن از مرگ را مطرح می فرمایند که اگر قرار بود مرگ سراغ کسی نیاید انبیا استحقاق بیشتر داشتن. که از میان آنها، سلیمان نبی این استحقاق را به چهار دلیل که ذکر گردید،داشت ولی عاقبت همه مردند.
💠وَ مِنْهَا: قَدْ لَبِسَ لِلْحِکْمَةِ جُنَّتَهَا
آن شخص برای حفظ حکمت یک سپر مخصوصی را پوشیده است .
در مصداق این جملات بین شارحین نهج البااغخ اختلاف نظر وجود دارد .برخی مصداق را علمان ربانی ،برخی عارفان طریق الی الله، برخی هم گفته اند راجع به ائمه علیهم السلام خصوصا امام عصر (عج)می باشد . از شواهد و قراین این نظریه آخر درست می آید.
مرحوم علامه امینی در کتاب الغدیر ذکر می کند که وقتی صدیقه طاهره سلام الله بین در و دیوار با آن وضعیت روبرو شدند نام حضرت مهدی عج را بردند یعنی آینده جهان اسلام نیکو است ،حضرت امیر علیه السلام هم در این خطبه انتهای نیکویی را برای جامعه ذکر می کنند.
🔺هر چه انسان به حق نزدیکتر باشد باطل ها بیشتر سر راه او قرار می گیرند ولی نکته مهم این است که ما سرانجام کار را ببینیم خوشی هایی که بعد از اتمام سختی ها می آیند .پیروزی نهایی با حق است .
حکمت ، علمی را گویند که مطابق واقعیت باشد مثلاً پزشکی که حکیمانه علم خود را در جهت سلامتی بیمار به مرحله عمل می رساند، این فرآیند دارو و درمان متناسب با نوع بیماری و خود بیمار حکیمانه است .خدا حکیم است یعنی هر کاری می کند حقی است که مطابق با واقع باشد .آنچه واقعیت است اجرا می کند .علم اگر با عمل همراه باشد حکمت به دست می آید .حکمت یعنی آنچه می دانید در عالم خارج به کار ببندید با واقعیت گره بزنید..
🔺آن چه سپری است که باید بپوشیم تا حکمت آسیب نبیند .
پیامبر صلی الله علیه وآله فرمود :هیچ کس نیست که چهل روز اخلاص پیشه کند مگر آنکه رودخانه هایی از حکمت در قلب و زبان او جاری شود .
اگر می خواهید حکمت در حصن حصین حفظ شود باید تقوا پیشه کرد .کسی ممکن است خیلی بداند ولی اگر تقوا نداشته باشد به عمل که می رسد آن علم از بین می رود .گناه سم است وقتی انسان به تقوا برسد از آن دوری می کند .
💠أَخَذَهَا بِجَمِیعِ أَدَبِهَا مِنَ الْإِقْبَالِ عَلَیْهَا وَ الْمَعْرِفَةِ بِهَا
امام عصر عج حرکت را با جمیع جوانب آن در بر گرفته و مشتاق به حکمت است .یکی از آداب حکمت آن است که به آن حکمت شناخت دارد .اولویت اصلی امام این است که به حکمت برسد . و به این مفهوم نیست که ایشان حکمت ندارد .
پیامبر هم می فرمود: "رب زدنی علما" این به معنای علم نداشتن ایشان نبوده بلکه خدا به اهل بیت علیهم السلام حکمت بی انتها داده است امام می خواهد در حکمت جلو برود .
💠فَهِیَ عِنْدَ نَفْسِهِ ضَالَّتُهُ الَّتِی یَطْلُبُهَا وَ حَاجَتُهُ الَّتِی یَسْأَلُ عَنْهَا
حکمت از نظر امام زمان عج گمشده ای[ضاله] است که مرتب او را طلب می کند .نه تنها امام عصر عج اینطور است در خطبه ۸۰حضرت می فرماید: نشانه مومن است که گمشده دارد. او خود یا خدا را گم نکرده آنچه را گم کرده حکمت است .
انسان باید دغدغه حکمت داشته باشد (بفهمد، و مطابق فهم خود عمل کند ) امام بالاترین مومن است گمشده اش حکمت است که مدام در پی او است .
🔺سوال :امام زمان عج در قنوت از خدا چه می خواهد ؟
پاسخ: درست است که طلب بخشش برای شیعیان می کنند. ولی حاجت و دغدغه امام عج این است که خدا حکمت عطا نماید .حکمت خدا بر سایر صفاتش غالب است .امام هم می خواهد مانند خدا حکمت او زیاد گردد
«تخلقوا باخلاق الله» که پیامبر صلی الله فرمود یعنی حکیم شوید کاردان شوید و در عمل به کار برید .
💠فَهُوَ مُغْتَرِبٌ إِذَا اغْتَرَبَ الْإِسْلَامُ
وقتی اسلام به غربت[اِغترب] می رود ،این شخص (امام زمان عج) به غیبت می رود.وقتی بدعتها زیاد شد نور پر فروغ اسلام کم نور شد امام هم به غربت می رود . مردم به جایی می رسند که امام خود را می کشند ،امام به غیبت میرود تا مردم سر به راه شوند ، آنگاه ظهور می کنند. .دوره غیبت مشابه دوران فترت است .ویژگیهای دوران فترت که پیامبری نبوده در نهج البلاغه آمده که دوره سختی ، دینداری سخت ، زیادی بدعتها، مطرود شدن علما است. لذا غیبت امام باعث بیشتر شدن این موارد می شود .کم نور شدن اسلام باعث غیبت و غیبت باعث کم نور شدن اسلام می شود تا جاییکه اسلام واقعی ظهور کند حضرت از غیبت بیرون می آیند .
🔺 پبامبر خدا صلی الله علیه وآله فرمود:
اسلام از غربت شروع شد و به غربت ختم می شود خوشا به حال آنانکه در دوران غیبت پای کار اسلام هستند .حضرت علی علیه السلام در دوران غیبت ابتدایی اسلام پای کار ایستاد لذا اولین مومن نام گرفتند .کسانی که در دوران غیبت حضرت دینداری آگاهانه و نه از روی عادت یا ترس دارند ،دارای ارزش هستند دینداری که در غوطه سختی و امتحان باشد و دیندار بماند.
💠ضَرَبَ بِعَسِیبِ ذَنَبِهِ وَ أَلْصَقَ الْأَرْضَ بِجِرَانِهِ
حضرت دین را به شتری تشبیه می کنند. که در وقت خستگی دم خود را [عسیب، استخوان و غضروف دم]محکم به زمین می زند. وقتی خیلی خسته است، گردن [جران] خود را هم روی زمین می گذارد .این کردن و دم روی زمین گذاشتن کنایه از خستگی زیاد است .
اسلام به موجود زنده ای تشبیه شده که آنقدر خنجر به او خورده خسته شده .
در دوران غیبت باید دغدغه دین باشد تا امام عج ظهور کند و گرنه دوباره جریان کربلا تکرار میگردد .
💠بَقِیَّةٌ مِنْ بَقَایَا حُجَّتِهِ، خَلِیفَةٌ مِنْ خَلَائِفِ أَنْبِیَائِهِ.
امام باقیمانده حجتهای خداست چه حاضر چه عایب، وجود او نافع است .امام خلیفه و جانشین تمام انبیاء الهی است .همه انبیا آمدند تا حکومت عدل مهدوی برقرار شود و هرکس عظمت ،دینداری ،عدالت انبیا را می خواهد ،همه در وجود امام عصر عج می باشد .امام می خواهد کاری کند که انبیا توفیق انجام آن را نیافتند.. امام باید سختی هایی را که انبیا کشیده آند به ثمر برساند .
درست است که امام به دلیل حفظشان در غیبت به سر میبرند ولی رشد امام و تکامل ایشان در این غیبت می باشد .
🔺یکی از دلایل مصداق حضرت حجت عج در این خطبه آن است که در کتاب تمام نهج البلاغه خطبه به این صورت آمده که حضرت فرمودند:
اگر تمام حاکمان مستکبر.که من تک تک انها را می شناسم که نام ببرم. به اسم خلیفه مسلمین می آیند ، شما را متفرق کنند. خداوند یک روز همه مومنین را جمع می کند همان روزی که امام زمان عج می آیند و دلها را به سوی هدایت می برند مردم به قرآن رجوع می کنند نه اینکه طبق سلیقه عمل کنند شخصی که «قَدْ لَبِسَ لِلْحِکْمَةِ جُنَّتَهَا....»
و ادامه خطبه بیان می گردد
غفرالله لی و لکم الحمدلله رب العالمین
بسم الله الرحمن الرحیم
شرح خطبه ها
۱۴۰۱/۹/۲۲ _۱۷جمادی الاولی
💢بخش چهارم خطبه۱۸۲💢
فضای اصلی خطبه توحید می باشد و بعد از توحید حضرت ما را به تقوا توصیه می کند. و می فرمایند تقوا پیشه کنید از خدایی که آسایش را برایتان فراهم کرد و در ادامه، فرار نکردن از مرگ را مطرح می فرمایند که اگر قرار بود مرگ سراغ کسی نیاید انبیا استحقاق بیشتر داشتن. که از میان آنها، سلیمان نبی این استحقاق را به چهار دلیل که ذکر گردید،داشت ولی عاقبت همه مردند.
💠وَ مِنْهَا: قَدْ لَبِسَ لِلْحِکْمَةِ جُنَّتَهَا
آن شخص برای حفظ حکمت یک سپر مخصوصی را پوشیده است .
در مصداق این جملات بین شارحین نهج البااغخ اختلاف نظر وجود دارد .برخی مصداق را علمان ربانی ،برخی عارفان طریق الی الله، برخی هم گفته اند راجع به ائمه علیهم السلام خصوصا امام عصر (عج)می باشد . از شواهد و قراین این نظریه آخر درست می آید.
مرحوم علامه امینی در کتاب الغدیر ذکر می کند که وقتی صدیقه طاهره سلام الله بین در و دیوار با آن وضعیت روبرو شدند نام حضرت مهدی عج را بردند یعنی آینده جهان اسلام نیکو است ،حضرت امیر علیه السلام هم در این خطبه انتهای نیکویی را برای جامعه ذکر می کنند.
🔺هر چه انسان به حق نزدیکتر باشد باطل ها بیشتر سر راه او قرار می گیرند ولی نکته مهم این است که ما سرانجام کار را ببینیم خوشی هایی که بعد از اتمام سختی ها می آیند .پیروزی نهایی با حق است .
حکمت ، علمی را گویند که مطابق واقعیت باشد مثلاً پزشکی که حکیمانه علم خود را در جهت سلامتی بیمار به مرحله عمل می رساند، این فرآیند دارو و درمان متناسب با نوع بیماری و خود بیمار حکیمانه است .خدا حکیم است یعنی هر کاری می کند حقی است که مطابق با واقع باشد .آنچه واقعیت است اجرا می کند .علم اگر با عمل همراه باشد حکمت به دست می آید .حکمت یعنی آنچه می دانید در عالم خارج به کار ببندید با واقعیت گره بزنید..
🔺آن چه سپری است که باید بپوشیم تا حکمت آسیب نبیند .
پیامبر صلی الله علیه وآله فرمود :هیچ کس نیست که چهل روز اخلاص پیشه کند مگر آنکه رودخانه هایی از حکمت در قلب و زبان او جاری شود .
اگر می خواهید حکمت در حصن حصین حفظ شود باید تقوا پیشه کرد .کسی ممکن است خیلی بداند ولی اگر تقوا نداشته باشد به عمل که می رسد آن علم از بین می رود .گناه سم است وقتی انسان به تقوا برسد از آن دوری می کند .
💠أَخَذَهَا بِجَمِیعِ أَدَبِهَا مِنَ الْإِقْبَالِ عَلَیْهَا وَ الْمَعْرِفَةِ بِهَا
امام عصر عج حرکت را با جمیع جوانب آن در بر گرفته و مشتاق به حکمت است .یکی از آداب حکمت آن است که به آن حکمت شناخت دارد .اولویت اصلی امام این است که به حکمت برسد . و به این مفهوم نیست که ایشان حکمت ندارد .
پیامبر هم می فرمود: "رب زدنی علما" این به معنای علم نداشتن ایشان نبوده بلکه خدا به اهل بیت علیهم السلام حکمت بی انتها داده است امام می خواهد در حکمت جلو برود .
💠فَهِیَ عِنْدَ نَفْسِهِ ضَالَّتُهُ الَّتِی یَطْلُبُهَا وَ حَاجَتُهُ الَّتِی یَسْأَلُ عَنْهَا
حکمت از نظر امام زمان عج گمشده ای[ضاله] است که مرتب او را طلب می کند .نه تنها امام عصر عج اینطور است در خطبه ۸۰حضرت می فرماید: نشانه مومن است که گمشده دارد. او خود یا خدا را گم نکرده آنچه را گم کرده حکمت است .
انسان باید دغدغه حکمت داشته باشد (بفهمد، و مطابق فهم خود عمل کند ) امام بالاترین مومن است گمشده اش حکمت است که مدام در پی او است .
🔺سوال :امام زمان عج در قنوت از خدا چه می خواهد ؟
پاسخ: درست است که طلب بخشش برای شیعیان می کنند. ولی حاجت و دغدغه امام عج این است که خدا حکمت عطا نماید .حکمت خدا بر سایر صفاتش غالب است .امام هم می خواهد مانند خدا حکمت او زیاد گردد
«تخلقوا باخلاق الله» که پیامبر صلی الله فرمود یعنی حکیم شوید کاردان شوید و در عمل به کار برید .
💠فَهُوَ مُغْتَرِبٌ إِذَا اغْتَرَبَ الْإِسْلَامُ
وقتی اسلام به غربت[اِغترب] می رود ،این شخص (امام زمان عج) به غیبت می رود.وقتی بدعتها زیاد شد نور پر فروغ اسلام کم نور شد امام هم به غربت می رود . مردم به جایی می رسند که امام خود را می کشند ،امام به غیبت میرود تا مردم سر به راه شوند ، آنگاه ظهور می کنند. .دوره غیبت مشابه دوران فترت است .ویژگیهای دوران فترت که پیامبری نبوده در نهج البلاغه آمده که دوره سختی ، دینداری سخت ، زیادی بدعتها، مطرود شدن علما است. لذا غیبت امام باعث بیشتر شدن این موارد می شود .کم نور شدن اسلام باعث غیبت و غیبت باعث کم نور شدن اسلام می شود تا جاییکه اسلام واقعی ظهور کند حضرت از غیبت بیرون می آیند .
🔺 پبامبر خدا صلی الله علیه وآله فرمود:
اسلام از غربت شروع شد و به غربت ختم می شود خوشا به حال آنانکه در دوران غیبت پای کار اسلام هستند .حضرت علی علیه السلام در دوران غیبت ابتدایی اسلام پای کار ایستاد لذا اولین مومن نام گرفتند .کسانی که در دوران غیبت حضرت دینداری آگاهانه و نه از روی عادت یا ترس دارند ،دارای ارزش هستند دینداری که در غوطه سختی و امتحان باشد و دیندار بماند.
💠ضَرَبَ بِعَسِیبِ ذَنَبِهِ وَ أَلْصَقَ الْأَرْضَ بِجِرَانِهِ
حضرت دین را به شتری تشبیه می کنند. که در وقت خستگی دم خود را [عسیب، استخوان و غضروف دم]محکم به زمین می زند. وقتی خیلی خسته است، گردن [جران] خود را هم روی زمین می گذارد .این کردن و دم روی زمین گذاشتن کنایه از خستگی زیاد است .
اسلام به موجود زنده ای تشبیه شده که آنقدر خنجر به او خورده خسته شده .
در دوران غیبت باید دغدغه دین باشد تا امام عج ظهور کند و گرنه دوباره جریان کربلا تکرار میگردد .
💠بَقِیَّةٌ مِنْ بَقَایَا حُجَّتِهِ، خَلِیفَةٌ مِنْ خَلَائِفِ أَنْبِیَائِهِ.
امام باقیمانده حجتهای خداست چه حاضر چه عایب، وجود او نافع است .امام خلیفه و جانشین تمام انبیاء الهی است .همه انبیا آمدند تا حکومت عدل مهدوی برقرار شود و هرکس عظمت ،دینداری ،عدالت انبیا را می خواهد ،همه در وجود امام عصر عج می باشد .امام می خواهد کاری کند که انبیا توفیق انجام آن را نیافتند.. امام باید سختی هایی را که انبیا کشیده آند به ثمر برساند .
درست است که امام به دلیل حفظشان در غیبت به سر میبرند ولی رشد امام و تکامل ایشان در این غیبت می باشد .
🔺یکی از دلایل مصداق حضرت حجت عج در این خطبه آن است که در کتاب تمام نهج البلاغه خطبه به این صورت آمده که حضرت فرمودند:
اگر تمام حاکمان مستکبر.که من تک تک انها را می شناسم که نام ببرم. به اسم خلیفه مسلمین می آیند ، شما را متفرق کنند. خداوند یک روز همه مومنین را جمع می کند همان روزی که امام زمان عج می آیند و دلها را به سوی هدایت می برند مردم به قرآن رجوع می کنند نه اینکه طبق سلیقه عمل کنند شخصی که «قَدْ لَبِسَ لِلْحِکْمَةِ جُنَّتَهَا....»
و ادامه خطبه بیان می گردد
غفرالله لی و لکم الحمدلله رب العالمین
بسم الله الرحمن الرحیم
شرح خطبه ها
۱۴۰۱/۹/۲۲ - ۱۸ جمادی الاولی
💢بخش پنجم خطبه۱۸۲💢
خطاب به مردمی که از صفین برگشته، خوارج و حکمیت را دیده اند می فرماید:
کار معاویه هنوز تمام نشده ،جریان اصلی مسئلهٔ شام است و معاویه.
خوارج یکی از فرزندان اوست ،خود معاویه باید از سر راه برداشته شود.
🔶ایها الناس ، اِنی قد بَثَثتُ لکمُ المواعِظ التی وَعَظ بهَا الانبیاءُ اُمَمَهم
ای مردم من همه موعظه های(اخلاقی، عرفانی، انذار و تبشیر) که انبیا با آن امت هایشان را موعظه کردند برای شما آوردم.
🔶و اَدَّیتُ الیکم ما اَدَّتِ الاوصیاءُ الی مَن بَعدَهم
من همه نصایحی را برای شما بیان کردم که اوصیای انبیا گذشته آنها را ادا کرده بودند. [ادَّت] از این جمله استنباط میشود که حضرت خود را وصی پیامبر اسلام می داند و وظایف پیامبران را برای خود واجب می داند..
حضرت میفرمایند من به تنهایی باری را به دوش کشیدم که همه انبیا با هم برای هدایت مردم به دوش کشیده بودند.. اگر انبیای اولوالعزم و اوصیای انها هم برای هدایت شما می آمدند شما به نصایح آنها گوش نمی کردید.
🔶و اَدَّبتُکم بِسَوطِی فلم تَستَقیموا
من با تازیانه زبان شما را ادب کردم ولی شما به هیچ صراطی مستقیم نشدید. گاهی شلاق زبان، تادیب کننده تر از هرگونه تنبیهی است.
🔶و حَدَوتُکم بالزَواجِر فلم تَستَوسِقُوا
من برای هدایت شما با نواهی تندوتیز [زواجر] حُدی،حُدی (آوازی از ساربان برای حرکت دادن سریع شترها) خواندم (با آن شما را ترساندم) ولی اجتماع نکردید.
شما را بسمت نواهی و عذاب الهی ،حرکت دادم اما اجتماع نکردید.
نه سر به راه شدید ،نه اجتماع کردید.
نه از جهت اعتقادی با من بودید ، نه از جهت یاری کردن با من بودید. این تفرقه شما سبب شد معاویه به اهداف خود برسد.حکمیت بر ما تحمیل شود .و معاویه از شکست صد در صدی رهایی یابد.
🔶للهِ انتم، اَتَتَوَقَعُونَ اماماً غیری یَطَاُ بکمُ الطریق
خدا تقاصتان را بدهد.بخدا واگذارتان کردم
آیا انتظار دارید امامی غیر از من( معاویه) بیاید و بار هدایت شما را به دوش بکشد[یَطاء]
🔶و یُرشِدُکُمُ السبَیل
و شما را به راه راست ارشاد کند.
با تمام جایگاه عبادی و عرفانی و نسبت تقرب به رسول الله ، علی نتوانست شما را به راه درست بکشاند چه رسد به دیگران.
آیا معاویه و امثال او میتوانند شما را ادب کنند؟! سود او در اینست که شما جاهل بمانید. حتی اگر تلاش کند که شما را اصلاح کند،اصلاح شدنی نیستید.کسی که بدست علی اصلاح نشددیگران هم نمی توانند.
🔶اَلا اِنهُ قد اَدبَرَ من الدنیا ما کانَ مُقبلا،و اَقبَلَ منها ما کان مُدبِرا
آنچه از خوبی ها (اسلام و سنت پیامبر) آمده بود، پشت کرد[ادبر] و آنچه از بدیها جاهلیت پشت کرده بود، بازگشت [اقبال]
جاهلیت را زنده کردید و سنت های پیامبر را میراندید. اسلام آمد تا کشتار از بین برود. ولی شما با انتخاب تان و رو کردن به معاویه ، جاهلیت را دوباره باز می گردانید.
آگاه باشید، آنچه که از اسلام و معارف به سمت شما اقبال کرده بود. در مسیر هدایت و امامت بودید ،اما به آن پشت کردید.
اسلام که آمد ،معرفت، اخلاق، انسانیت هم آمد.متاسفانه کاری کردید که اسلام رفت و جاهلیت برگشت. همان آداب و رسوم جاهلیت اولیٰ ،بشما اقبال کرد.
🔶و اَزمَعَ التّرحالَ عبادُ اللهِ الاَخیار
بندگان خوب خدا عزم کردند که از این دنیا بروند [ترحال].
دنیایی که علی را نخواهد جای ماندن نیست.
منظور این است: من که بهترین بندگان خدا هستم دارم از این دنیا میروم.
آنقدر دنیا را آلوده به جاهلیت ،شرک و کفر کردید،که خوبان خدا عزیمت کردند.
علی هم تاب ماندن ندارد.
🔶و باعُوا قلیلاً منَ الدنیا لا یَبقی رکثیرِِ منَ الآخرَهِ لا یَفنی
برگزیدگان، دنیای قلیل فانی را با زیاد آخرت که همیشگی است، معاوضه کردند.
به بیان قرآن متاع دنیا،قلیل است.
بندگان برگزیده متاع قلیل این دنیا را، با خیر کثیر آخرت معامله کردهاند.
بر خلاف ما که دنیای کوچک فانی کم ارزش را به آخرت ترجیح دادیم. انسان عاقل کوچک زودگذر را می دهد و بزرگ همیشگی را می گیرد.. منظور این است که من علی آماده کوچ هستم و دست از این دنیا شسته ام و شما مردم هستید که دنیا را خریده، آخرت را رها کرده اید.
🔶ما ضَرَّ اِخوانُنا الذینَ سُفِکُت دِماوُهُم بصفیّن،
برادران ما که دیروز در صفین خونشان ریخته شد [سُفکَت] و به شهادت رسیدند، ضرر نکردند. اگر امروز بودند چه چیزی می دیدند جز تلخی ، پیمان شکنی و کارشکنی. به دنبال پول معاویه میرفتند و زرق و برق پول معاویه آنها را کور می کرد و علی را نمی دیدند، این که ماندن ندارد، هیچ ضرری نکردند.
برد با برادران ما بود که خون آنها در صفین ریخته شد، چرا که این روزهای تنهایی علی را ندیدند، روزی که حضرت حتی در لشکر خود هم مورد هجمه واقع میشدند. برادران ما که خونشان ریخته شد» چه ضرری کردند؟!
جز اینکه زنده نیستند و این روزهای تلخ را ندیدند.ضرر که نکردند تازه، یک معامله پر سود هم داشتند.چون دنیا دادند ،آخرت گرفتند.آنهایی که زنده ماندند حسرت بر آنان باقی است
🔶اَن لا یکونُ الیومَ اَحیاءً یَسیغُونَ الغُصض ویَشرَبونَ الرّتِق
می ماندند تا این روز را ببیند؟ تا لقمههای متعفن دنیا گلوگیرشان شود[غُصص]و بمانند تا از این آب کدر، آلوده و وبا خیز [الرتق] دنیا بنوشد. (غصص به معنای لقمه ای است که گلوگیر شود غصه را نیز به جهت بغض گلو گیر غصه گویند. )
جامعه ای که تبعیت از امام نداشته باشد هر لقمه اش گلو گیر است، شیرین ترین آب، ناگوار و کدر و تلخ است. محبت ولایت امام معصوم است که لقمه را به جان انسان می نشاند و هر قطره آب را آب حیات می نماید، ولی اگر امام در غربت باشد آب خوش از گلوی کسی پایین نمی رود این واقعیت دنیاست.
🔶 قد واللهِ لَقُواللهَ فَوَفاهُم اُجورَهُم
به درستی، به خدا قسم،آنها به ملاقات خدا[لقوا] رفتند و خدا هم تمام اجر آنها را به طور کامل به آنها داد[فوفاهم] .
وفات یعنی یک شی را به طور کامل بگیرند و یک جای دیگر بگذارند وفات انسان یعنی انتقال کامل انسان با تمام ویژگی هایش از این دنیا به آخرت.
🔶 و اَحَلَّهُم دارَ الاَمن بعدَ خوفِهِم
خدا آنها را بعد از همه دغدغه ها[خوفهم] در سرای امنی قرار داد.[احلهم]
خوف در اینجا به معنای دغدغه است چون به تعبیر قرآن مومنان «لا خوف علیهم و لا هم یحزنون» هستند و هیچ ترس و واهمهای از دشمن و کشته شدن ندارند.
آنها کسانی بودند که دغدغه امامشان را داشتند که کار امامشان را راه بیاندازند و باری از دوش او بردارند.
از این جمله به بعد حضرت به سبب نا امیدی از این همه نصیحت مردم و توجه نکردن انها یاران شهیدشان را مورد خطاب قرار می دهند که این جملات از سوزناک ترین و در عین حال معروف ترین جملات نهج البلاغه است:
🔶اینَ اِخوانِیَ الذینَ رَکبُوا الطریق و مَضَوا علَی الحق
کجایند برادران من که بر راه سوار شدند و راه حق را طی کردند. [مضوا]
(برخلاف مسافران عادی که شخص منتظر میماند تا مقدمات حرکت فراهم شود تا سوار بر وسیله نقلیه از مسیر عبور کنند آنان همین که به جاده رسیدند دیگر منتظر نماندند و مسیر حق را در پیش گرفتند.
کاش این یاران حضرت بودند و دورتادور حضرت را می گرفتند.
اینکه امیرالمومنین کسی را به عنوان برادر بشناسد نشان از مقام والای او دارد.
برادران علی کجایند!!
کجایند مسلمانان مومن که تمام عمر را در مسیر حق قدم برداشتند.
🔶أین عمار؟ و أین ابن التیّهان؟ وأین ذو الشهادتین؟
برادر من عمار کجاست؟ ابو هیثم بن التیهان کجاست؟ ذوشهادتین (خُزیمة بن ثابت انصاری) کجاست؟
(علی دلتنگ شما برادران شده ،بزودی بشما خواهد رسید.)
🔶و اَینَ نُظَراوُهُم مِن اِخوانِهِم الذینَ تعاقَدوا علیَ المنیَّه
کجایند کسانی که شبیه عمار، ابن التیهان وذوشهادتین هستند؟ همانهایی که عهد بستند تا زنده اند ، مرگ [منیه] به سراغشان نیامده دست نمی کشند.
(کجایند شبیهان به این سه تن ،جوانمردانی که عهد بستند برای جانفشانی و مردانگی دست بیعت دادند.)
🔶و اَبرِدَ برُوُسِهِم اِلیَ الفَجَرَه
همانهایی که پیکها سر آنان را به سوی روسای گناهکار شام [الفجرة] فرستادند.
علامه شوشتری( رضوان الله علیه) کسی که مقابل انحرافات اعتقادی ابن ابی الحدید محکم می ایستد و با زبان برنده پاسخ شبهات او را میدهد در رابطه با کسی که سرش برای معاویه ارسال شد میفرمایند:
از آن جایی که این سه تن در جنگ صفین به شهادت رسیدند. پیروزی با اصحاب امیرالمومنین بود سری برای معاویه ارسال نشد، بنابراین منظور از کسی که سراو برای معاویه برده شد. شخص چهارمی است غیر از عمار و ابن التیهان و ذو شهادتین.
و بعد اشاره میکند به جریانی که در کتاب عقدالفرید جلد ۱ صفحه ۱۲۳ آمده:
«فأخذه فضرب عنقه و بعث برأسه إلى معاویة. فکان أول رأس طیف به فی الإسلام»
بعد از شهادت محمد بن ابی بکر کسی که ضارب بود وگردن او را قطع کرد، سر را به عنوان هدیه برای معاویه فرستاد. اولین سری که از بدن جدا شد و جای دیگری فرستاده شد سر محمد بن ابی بکر است.
شهادت محمد فاصله چندانی با زمان صدور خطبه نداشت و این یکی از دلایل دلتنگی حضرت برای اوست.
🔶ثم ضربَ بیدهِ علیَ لَحیَهِ الشریفهِ الکریمه فاَطالَ البُکاء ثم قال:
نوف می گوید: بعد از اینکه حضرت یاد یاران باوفایشان را زنده کردند حضرت محاسن خود را در دست گرفتند و مدت طولانی در فراق دوستانشان گریستند.
🔶اَوّهَ علی اخوانِی
آه میکشم برادرانم
ویژگی های یاران حضرت از منظر ایشان :
🔶الذین قَرَوُ القرانَ فاَحکَمُوه
١. انها کسانی بودند که قرآن را می خواندند و آن را در اندیشه و عمل محکم می دانستند.
فقط به قرائت قرآن اکتفا نمی کردند کاری را که در اندیشه محکم بدانیم در عمل نیز محکم می داریم.
🔶و تَدَّبروا الفَرضَ فاَقاموهُ
٢. کسانی بودند که در مورد واجبات تفکر کرده و آنها را اقامه می کردند.
در مورد فلسفه احکام تدبر کرده و مهمتر از آن که آنها را اقامه می کردند.
🔶اَحیَوُ السُنهُ
٣.سنت های نبوی را زنده نگه می داشتند.
🔶و اَماتُوا البِدعه
۴.بدعت ها را می راندند
از وجود مبارک امام علی سوال شد که سنت چیست؟ ایشان فرمودند هر چه در زمان پیامبر بود سنت بود و هر چه در سقیفه واقع شده است بدعت است.
مومنین واقعی کسانی هستند که پیرو سنت پیامبر هستند و کاری به سقیفه و اهل آن ندارد، سنت را از اهل سنت که علی است میگیرند، لذا حرف ما این است که ما هم شیعه هستیم و هم اهل سنت واقعی
ما کسانی هستیم که شیعه و طرفدار سنت پیامبریم.
ما در مکتب امیرالمومنین یاد گرفتیم که شهید زندگی کنیم تا شهید بمیریم.
در خطبه های قبلی یاد گرفتیم که مرگ پایان زندگی نیست هر طور که زندگی کردیم همانطور میمیریم. در این زمینه حدیثی است از پیامبر (ص) که میفرمایند:
«مَن تَمَسَّکَ بسُنَّتِی عندَ فَسَادِ أُمَّتِی فله أجرُ مِائةِ شهیدٍ»
اگر کسی مقابل یک بدعت بایستد (یک سنت مرا زنده نماید) اجر تعداد زیادی شهید را برده است. حاج قاسم عمری شهید بود و در نهایت با شهادت از دنیا رفت.
🔶دُعُوا للجهادِ فاَجابوا ،
۵.هرجا دعوت شدند برای جهاد چشم گفتند و آمدند.[فاجابو]
🔶ووَثِقُوا بالقائدِ باَتبَعُوهُ
۶. یاران حضرت کسانی هستند که به رهبرشان اعتماد دارند و از او اطاعت میکنند.
کسانی می توانند سربلند باشند و امیرالمومنین دلتنگشان باشد، که اطمینان کامل به رهبرشان دارند و از او اطاعت می کنند.
🔶ثم نادی بِاَعلَی صوتِهِ ،
نوف میگوید حضرت با بلندترین صدا فرمودند:
🔶 الجهادَ الجهادَ عباد الله
آی مردم آماده جهاد شوید.
🔶اَلا و اِنی مُعَسکِرُُ فی یومی هذا
آگاه باشید ،امروز روزی است که لشکری را برای حرکت به سوی معاویه آماده می کنم.
🔶فمَن اَرادَ الرَّواحَ الیَ اللهِ فلیَخرُج
پس هر کسی میخواهد به سوی خدا کوچ کند [الرواح] با ما خارج شود.
رسیدن به خدا جز از طریق علی و جهاد نیست. با تن پروری و گوشه گیری و اطاعت نکردن از رهبر و امام کسی به خدا نمی رسد.،بلکه به شیطان می رسد اگر می خواهید به خدا برسید باید اهل جهاد باشید.
امیرالمومنین با وجود علم غیب به اینکه شهادتشان نزدیک است و هیچگاه این لشکر حرکت نمی کند، باز هم از هیچ تلاشی دریغ نمی کنند.
بر خلاف ما که اگر بدانیم کاری به نتیجه نمیرسد، از آن دست میکشیم،ایشان دست از اتمام حجت بر نمی دارد و وظایف خودشان را انجام می دهند.
وظیفه شناسی درس بزرگ این خطبه است.
🔶قال نوفُُ : و عَقَدَ للحسین علیه السلام فی عشَرَهِ آلافِِ و لقیسِ بنِ سعدِِ رحمَهُ الله فی عشرَهِ الاف و لاَبی ایوبِ الانصاری فی عشرَهِ آلاف ، ولغیرِهم علی آعدادِ آخَر
نوف میگوید: این لشکر جمع شد و امام حسین(علیه السلام ) وقیس بن سعد و ابی ایوب انصاری و دیگران هرکدام فرماندهی ۱۰ هزار نفر از لشکریان را به عهده گرفتند.
🔶و هو یُریدُ الرَّجعهَ الی صفّین ، فما دارَتِ الجمُعه حتی ضَرَبهُ الملعونُ ابنُ ملجم لعنهُ الله
حضرت می خواستند مجدداً به معاویه حمله نمایند. هنوز جمعه نرسیده بود و به یک هفته نکشیده بود، که ملعون شقی ابن ملجم حضرت را مضروب ساختند.
🔶فتَراجَعَتِ العَساکِر
خبر جراحت امیرالمومنین که رسید لشکر برگشت [تراجعت]
ما که در دوران غیبت به سر می بریم جملات بعد را بهتر درک میکنیم:
🔶فکُنا کاَغنامِِ فَقَدَت راعِیَها تَختَطِفُهَاَ الذِئابُ مِن کلِ مکانِ
امام که رفت ما مثل گله گوسفندی[اغنام] بودیم که چوپان [راعیَ]نداشته و رها شده باشد از هر طرف گرگ ها[ذباب] به ما حمله می کردند و عده ای از ما را می بردند. [تختطِفها]
جامعه بدون امام و سرپرست مثل گله بدون چوپان است که گرگ ها هر روز از جایی آنها را می درند و با خود می برند.
ما یتیمان آل محمدیم، دوران غیبت دورانی است که ما مفهوم این جمله را بهتر میچشیم.
سرپرستی نیست که ما به او پناه ببریم و از او تبعیت کنیم. امام که به شهادت رسید شیعه از همیشه غریب تر شد.
داغ امیرالمومنین همانگونه که بر دوستان سنگین بود همانقدر برای دشمنان گوارا بود، تاریخ دارد وقتی عمر و عاص خبر شهادت حضرت را اینگونه به معاویه داد:
«إن الاسد المفرش ذراعیه بالعراق لاقی شعوبه»
آن شیری که دست هایش را به روی عراق باز کرده بود به دوستان شهیدش پیوست.
امیرالمومنین مثل شیر در مقابل دنیا طلبان و زیاده خواهان ایستاد. امیرالمومنین که افتاد تازه معاویه ها قد علم کردند.
نکاتی در رابطه با چند شخصیت ذکر شده در این بخش از خطبه:
١. عمار: (تمام وجود او را ایمان گرفته)
در روایتی از عایشه آمده:
«ما من أحد من اصحاب رسول الله أشاءأن أقول فیه لقلتُ إلا عمار فإنی سمعت رسول الله یقول: إنه مَلیءُ ایمانا إلی أخمُصِ قدَمَیه.»
در مورد هر کدام از اصحاب پیامبر که نام برده شود من میتوانم ایراد و عیبی از او بگیرم، ولی اگر به من بگویند ایرادی از عمار بگیرم، دهانم بسته است، چرا که من از پیامبر شنیده ام عمار کسی است که از سر تا پا غرق ایمان است. این را دشمن عمار گفته که نشان از عظمت عمار است.
(ملاک دوستی و دشمنی با خدا عمار است.)
در روایتی از پیامبر است که:
«مَن أبغض العمارا أبغَضَه اللّه» کسی که باعمار دشمن باشد خدا او را دشمن می دارد.
(بهشت به عمار مشتاق تر است.)
در روایت دیگری از پیامبر آمده:
«اشتاقت الجنه الی اربعه: علیٌ و عمار وسلمان و بلال(ابوذر) »
بهشت به چهار نفر مشتاق است:
١.وجود مقدس امیرالمومنین
٢.عمار
۳.سلمان
۴. در بعضی از روایات بلال حبشی و در برخی ابوذرغفاری
(عمار بازوی قدرتمند علی)
وقتی خبر شهادت مالک اشتر به معاویه رسید معاویه خطبه ای خواند که جمله ای از ان این جمله است:
«کان اللّه لعلیٍ یمینان : عمار بن یاسر وقطعت الاخری الیوم هوالمالک اشتر.» علی دو دست قدرتمند داشت، دو بازوی قوی :عمار بن یاسر که در صفین قطع شد و یکی مالک که امروز قطع شد.
٢.ابو هیثم بن التیهان:
یکی از یاران حضرت که مانند دیگر یاران هرگز سر سازش با خلفا نداشت و به محض به خلافت رسیدن امام علی با ایشان بیعت کرد. به شدت به مقام امامت ارادت داشت و از مقام ولایت دفاع می کرد.
در جلسه ای ۱۲ نفر با خلیفه اول به مناظره پرداختند و از او خواستند تا از اشتباهش دست بردارد که یکی از آن ها ابن تهیان است که می فرمایند من از پیامبر شنیدم که فرمودند: «إنَ اهلَ بیتی نجومُ اهلِ الارض فقدموهم و لا تقدموهم»
اهل بیت من چراغ آسمان هستند آنها را جلو بیندازید، مبادا بر آنها پیشی بگیرید.
این اشخاص که امام آنها را برادر خطاب می کند واقعاً پا به رکاب حضرت بودند و در این راه سختی های زیادی متحمل شدند.
ایشان راوی خطبه طالوتیه هستند این خطبه در نهج البلاغه نیامده ولی مرحوم کلینی در جلد ۸ کافی صفحه ۳۱ آوردهاند.
٣.خزیمة بن ثابت انصاری(ذو شهادتین)
پیامبر این لقب را به او داد.
روزی پیامبر با یک اعرابی اسبی را معامله کردند پیومبر تا رفت پول را بیاورد.
منافقین آمدند و این شخص را از معامله با پیامبر منصرف کردند. وقتی پیامبر برگشتند شرایط را دیدند بیان داشتند: که معامله ما تمام شده بود.
آن شخص معامله با حضرت را کتمان کرد که در همان زمان خزیمة بن ثابت از راه رسید وبه نفع پیامبر شهادت دادد. وقتی عده ای معترض شدند که تو اصلا اینجا نبودی که بخواهی شهادت بدهی، ایشان گفتند: بله من نبودم ولی ما تمام احکام دین و دنیایمان را از پیامبر می گیریم و در امور مهمی مثل وحی قرآن به پیامبر اعتماد کرده ایم حالا چطور در این معامله کوچک حرف پیامبر را زمین بگذاریم. اینجا بود که پیامبر فرمودند از این پس شهادت خزیمة بن ثابت با شهادت دو نفر برابری میکند.
از رجز های خزیمة بن ثابت در صفین شعری آمده است که بسیار زیباست که بخشی از آن را بیان می کنیم:
هَذَا الَّذِی یَبْحَثُ فِیهِ الْبَاحِثُ کَمْ ذَا یُرَجِّى أَنْ یَعِیشَ الْمَاکِثُ
النَّاسُ مَوْرُوثٌ وَ مِنْهُمْ وَارِثُ هَذَا عَلِیٌّ مَنْ عَصَاهُ نَاکِثُ.
عده ای امروز به دنبال شهادتند. همه می میروند و هر کس برای فرزندان ارثی به جا می گذارد. مهم این است که چه ارثی از خود به جا بگذاری؟
اگر ارث تو بیعت شکنی با حضرت باشد چه سودی دارد وای بر کسی که میخواهد ارث تو را بخورد.
خوشا به حال کسی که نام علی از زبانش نمی افتد و از او دوستی با علی به ارث میرسد..
۴.قیس بن سعد عباده:
سعد بن عباده پدر قیس، رئیس خزرج است که با خلیفه اول و دوم بیعت نکرد( علتش معلوم نیست که آیا به خاطر دفاع از علی بود یا اینکه خود را مدعی خلافت می دید) او در مسیر شام کشته شد و علت مرگ او چنین بیان شد که سعد بن عباده را اجنه به خاطر اینکه سر پا ادرار کرده کشته اند.
روزی فردی بیان داشت که اگر علی حق است چرا از حق خود دفاع نکردو حق خود را نگرفت؟در جواب او گفتند:
و ما ذنب سعد أنّه بال قائما و لکنّ سعدا لم یبایع أبا بکر
گناه سعد بن عباده این نبود که سرپا ادرار کرده بود بلکه مشکلش این بود که با ابوبکر بیعت نکرد و به همین خاطر کشته شد.
در خطبه ای از حضرت امده که ایشان به جهت ترس از کشته شدن خود و خانواده شان و منقطع شدن نسل رسول الله و امامت از این حق کوتاه آمدند.
خود قیس از یاران حضرت و صحابی پیامبر بودو قبل از محمد بن ابی بکر حاکم مصر بود. برخلاف تلاشهای معاویه فریب او را نخورد. وقتی معاویه از فریب دادن قیس ناامید شد،با یک جنگ رسانهای نامهای را جعل کرد و در شام پخش کرد.
محتوای نامه این بود «از قیس بن سعد به معاویه: من هم مانند تو علی را در جریان خونخواهی خلیفه سوم مقصر می دانم»
با همین شایعه باعث شد که امام علی بر خلاف میل خود و با اصرار اطرافیانش حکومت مصر را از او بگیرد.
۵.ابوایوب انصاری
پیامبر بعد از هجرت به مدینه ۷ماه در منزل او ساکن بود او هم همچون سایر یاران حضرت هرگز با خلفا بیعت نکرد.
الهم اجعلنا من خیر اعوانه و انصاره
بسم الله الرحمن الرحیم
شرح خطبه ها
۱۴۰۱/۹/۲۲ - ۱۸ جمادی الاولی
💢بخش پنجم خطبه۱۸۲💢
خطاب به مردمی که از صفین برگشته، خوارج و حکمیت را دیده اند می فرماید:
کار معاویه هنوز تمام نشده ،جریان اصلی مسئلهٔ شام است و معاویه.
خوارج یکی از فرزندان اوست ،خود معاویه باید از سر راه برداشته شود.
🔶ایها الناس ، اِنی قد بَثَثتُ لکمُ المواعِظ التی وَعَظ بهَا الانبیاءُ اُمَمَهم
ای مردم من همه موعظه های(اخلاقی، عرفانی، انذار و تبشیر) که انبیا با آن امت هایشان را موعظه کردند برای شما آوردم.
🔶و اَدَّیتُ الیکم ما اَدَّتِ الاوصیاءُ الی مَن بَعدَهم
من همه نصایحی را برای شما بیان کردم که اوصیای انبیا گذشته آنها را ادا کرده بودند. [ادَّت] از این جمله استنباط میشود که حضرت خود را وصی پیامبر اسلام می داند و وظایف پیامبران را برای خود واجب می داند..
حضرت میفرمایند من به تنهایی باری را به دوش کشیدم که همه انبیا با هم برای هدایت مردم به دوش کشیده بودند.. اگر انبیای اولوالعزم و اوصیای انها هم برای هدایت شما می آمدند شما به نصایح آنها گوش نمی کردید.
🔶و اَدَّبتُکم بِسَوطِی فلم تَستَقیموا
من با تازیانه زبان شما را ادب کردم ولی شما به هیچ صراطی مستقیم نشدید. گاهی شلاق زبان، تادیب کننده تر از هرگونه تنبیهی است.
🔶و حَدَوتُکم بالزَواجِر فلم تَستَوسِقُوا
من برای هدایت شما با نواهی تندوتیز [زواجر] حُدی،حُدی (آوازی از ساربان برای حرکت دادن سریع شترها) خواندم (با آن شما را ترساندم) ولی اجتماع نکردید.
شما را بسمت نواهی و عذاب الهی ،حرکت دادم اما اجتماع نکردید.
نه سر به راه شدید ،نه اجتماع کردید.
نه از جهت اعتقادی با من بودید ، نه از جهت یاری کردن با من بودید. این تفرقه شما سبب شد معاویه به اهداف خود برسد.حکمیت بر ما تحمیل شود .و معاویه از شکست صد در صدی رهایی یابد.
🔶للهِ انتم، اَتَتَوَقَعُونَ اماماً غیری یَطَاُ بکمُ الطریق
خدا تقاصتان را بدهد.بخدا واگذارتان کردم
آیا انتظار دارید امامی غیر از من( معاویه) بیاید و بار هدایت شما را به دوش بکشد[یَطاء]
🔶و یُرشِدُکُمُ السبَیل
و شما را به راه راست ارشاد کند.
با تمام جایگاه عبادی و عرفانی و نسبت تقرب به رسول الله ، علی نتوانست شما را به راه درست بکشاند چه رسد به دیگران.
آیا معاویه و امثال او میتوانند شما را ادب کنند؟! سود او در اینست که شما جاهل بمانید. حتی اگر تلاش کند که شما را اصلاح کند،اصلاح شدنی نیستید.کسی که بدست علی اصلاح نشددیگران هم نمی توانند.
🔶اَلا اِنهُ قد اَدبَرَ من الدنیا ما کانَ مُقبلا،و اَقبَلَ منها ما کان مُدبِرا
آنچه از خوبی ها (اسلام و سنت پیامبر) آمده بود، پشت کرد[ادبر] و آنچه از بدیها جاهلیت پشت کرده بود، بازگشت [اقبال]
جاهلیت را زنده کردید و سنت های پیامبر را میراندید. اسلام آمد تا کشتار از بین برود. ولی شما با انتخاب تان و رو کردن به معاویه ، جاهلیت را دوباره باز می گردانید.
آگاه باشید، آنچه که از اسلام و معارف به سمت شما اقبال کرده بود. در مسیر هدایت و امامت بودید ،اما به آن پشت کردید.
اسلام که آمد ،معرفت، اخلاق، انسانیت هم آمد.متاسفانه کاری کردید که اسلام رفت و جاهلیت برگشت. همان آداب و رسوم جاهلیت اولیٰ ،بشما اقبال کرد.
🔶و اَزمَعَ التّرحالَ عبادُ اللهِ الاَخیار
بندگان خوب خدا عزم کردند که از این دنیا بروند [ترحال].
دنیایی که علی را نخواهد جای ماندن نیست.
منظور این است: من که بهترین بندگان خدا هستم دارم از این دنیا میروم.
آنقدر دنیا را آلوده به جاهلیت ،شرک و کفر کردید،که خوبان خدا عزیمت کردند.
علی هم تاب ماندن ندارد.
🔶و باعُوا قلیلاً منَ الدنیا لا یَبقی رکثیرِِ منَ الآخرَهِ لا یَفنی
برگزیدگان، دنیای قلیل فانی را با زیاد آخرت که همیشگی است، معاوضه کردند.
به بیان قرآن متاع دنیا،قلیل است.
بندگان برگزیده متاع قلیل این دنیا را، با خیر کثیر آخرت معامله کردهاند.
بر خلاف ما که دنیای کوچک فانی کم ارزش را به آخرت ترجیح دادیم. انسان عاقل کوچک زودگذر را می دهد و بزرگ همیشگی را می گیرد.. منظور این است که من علی آماده کوچ هستم و دست از این دنیا شسته ام و شما مردم هستید که دنیا را خریده، آخرت را رها کرده اید.
🔶ما ضَرَّ اِخوانُنا الذینَ سُفِکُت دِماوُهُم بصفیّن،
برادران ما که دیروز در صفین خونشان ریخته شد [سُفکَت] و به شهادت رسیدند، ضرر نکردند. اگر امروز بودند چه چیزی می دیدند جز تلخی ، پیمان شکنی و کارشکنی. به دنبال پول معاویه میرفتند و زرق و برق پول معاویه آنها را کور می کرد و علی را نمی دیدند، این که ماندن ندارد، هیچ ضرری نکردند.
برد با برادران ما بود که خون آنها در صفین ریخته شد، چرا که این روزهای تنهایی علی را ندیدند، روزی که حضرت حتی در لشکر خود هم مورد هجمه واقع میشدند. برادران ما که خونشان ریخته شد» چه ضرری کردند؟!
جز اینکه زنده نیستند و این روزهای تلخ را ندیدند.ضرر که نکردند تازه، یک معامله پر سود هم داشتند.چون دنیا دادند ،آخرت گرفتند.آنهایی که زنده ماندند حسرت بر آنان باقی است
🔶اَن لا یکونُ الیومَ اَحیاءً یَسیغُونَ الغُصض ویَشرَبونَ الرّتِق
می ماندند تا این روز را ببیند؟ تا لقمههای متعفن دنیا گلوگیرشان شود[غُصص]و بمانند تا از این آب کدر، آلوده و وبا خیز [الرتق] دنیا بنوشد. (غصص به معنای لقمه ای است که گلوگیر شود غصه را نیز به جهت بغض گلو گیر غصه گویند. )
جامعه ای که تبعیت از امام نداشته باشد هر لقمه اش گلو گیر است، شیرین ترین آب، ناگوار و کدر و تلخ است. محبت ولایت امام معصوم است که لقمه را به جان انسان می نشاند و هر قطره آب را آب حیات می نماید، ولی اگر امام در غربت باشد آب خوش از گلوی کسی پایین نمی رود این واقعیت دنیاست.
🔶 قد واللهِ لَقُواللهَ فَوَفاهُم اُجورَهُم
به درستی، به خدا قسم،آنها به ملاقات خدا[لقوا] رفتند و خدا هم تمام اجر آنها را به طور کامل به آنها داد[فوفاهم] .
وفات یعنی یک شی را به طور کامل بگیرند و یک جای دیگر بگذارند وفات انسان یعنی انتقال کامل انسان با تمام ویژگی هایش از این دنیا به آخرت.
🔶 و اَحَلَّهُم دارَ الاَمن بعدَ خوفِهِم
خدا آنها را بعد از همه دغدغه ها[خوفهم] در سرای امنی قرار داد.[احلهم]
خوف در اینجا به معنای دغدغه است چون به تعبیر قرآن مومنان «لا خوف علیهم و لا هم یحزنون» هستند و هیچ ترس و واهمهای از دشمن و کشته شدن ندارند.
آنها کسانی بودند که دغدغه امامشان را داشتند که کار امامشان را راه بیاندازند و باری از دوش او بردارند.
از این جمله به بعد حضرت به سبب نا امیدی از این همه نصیحت مردم و توجه نکردن انها یاران شهیدشان را مورد خطاب قرار می دهند که این جملات از سوزناک ترین و در عین حال معروف ترین جملات نهج البلاغه است:
🔶اینَ اِخوانِیَ الذینَ رَکبُوا الطریق و مَضَوا علَی الحق
کجایند برادران من که بر راه سوار شدند و راه حق را طی کردند. [مضوا]
(برخلاف مسافران عادی که شخص منتظر میماند تا مقدمات حرکت فراهم شود تا سوار بر وسیله نقلیه از مسیر عبور کنند آنان همین که به جاده رسیدند دیگر منتظر نماندند و مسیر حق را در پیش گرفتند.
کاش این یاران حضرت بودند و دورتادور حضرت را می گرفتند.
اینکه امیرالمومنین کسی را به عنوان برادر بشناسد نشان از مقام والای او دارد.
برادران علی کجایند!!
کجایند مسلمانان مومن که تمام عمر را در مسیر حق قدم برداشتند.
🔶أین عمار؟ و أین ابن التیّهان؟ وأین ذو الشهادتین؟
برادر من عمار کجاست؟ ابو هیثم بن التیهان کجاست؟ ذوشهادتین (خُزیمة بن ثابت انصاری) کجاست؟
(علی دلتنگ شما برادران شده ،بزودی بشما خواهد رسید.)
🔶و اَینَ نُظَراوُهُم مِن اِخوانِهِم الذینَ تعاقَدوا علیَ المنیَّه
کجایند کسانی که شبیه عمار، ابن التیهان وذوشهادتین هستند؟ همانهایی که عهد بستند تا زنده اند ، مرگ [منیه] به سراغشان نیامده دست نمی کشند.
(کجایند شبیهان به این سه تن ،جوانمردانی که عهد بستند برای جانفشانی و مردانگی دست بیعت دادند.)
🔶و اَبرِدَ برُوُسِهِم اِلیَ الفَجَرَه
همانهایی که پیکها سر آنان را به سوی روسای گناهکار شام [الفجرة] فرستادند.
علامه شوشتری( رضوان الله علیه) کسی که مقابل انحرافات اعتقادی ابن ابی الحدید محکم می ایستد و با زبان برنده پاسخ شبهات او را میدهد در رابطه با کسی که سرش برای معاویه ارسال شد میفرمایند:
از آن جایی که این سه تن در جنگ صفین به شهادت رسیدند. پیروزی با اصحاب امیرالمومنین بود سری برای معاویه ارسال نشد، بنابراین منظور از کسی که سراو برای معاویه برده شد. شخص چهارمی است غیر از عمار و ابن التیهان و ذو شهادتین.
و بعد اشاره میکند به جریانی که در کتاب عقدالفرید جلد ۱ صفحه ۱۲۳ آمده:
«فأخذه فضرب عنقه و بعث برأسه إلى معاویة. فکان أول رأس طیف به فی الإسلام»
بعد از شهادت محمد بن ابی بکر کسی که ضارب بود وگردن او را قطع کرد، سر را به عنوان هدیه برای معاویه فرستاد. اولین سری که از بدن جدا شد و جای دیگری فرستاده شد سر محمد بن ابی بکر است.
شهادت محمد فاصله چندانی با زمان صدور خطبه نداشت و این یکی از دلایل دلتنگی حضرت برای اوست.
🔶ثم ضربَ بیدهِ علیَ لَحیَهِ الشریفهِ الکریمه فاَطالَ البُکاء ثم قال:
نوف می گوید: بعد از اینکه حضرت یاد یاران باوفایشان را زنده کردند حضرت محاسن خود را در دست گرفتند و مدت طولانی در فراق دوستانشان گریستند.
🔶اَوّهَ علی اخوانِی
آه میکشم برادرانم
ویژگی های یاران حضرت از منظر ایشان :
🔶الذین قَرَوُ القرانَ فاَحکَمُوه
١. انها کسانی بودند که قرآن را می خواندند و آن را در اندیشه و عمل محکم می دانستند.
فقط به قرائت قرآن اکتفا نمی کردند کاری را که در اندیشه محکم بدانیم در عمل نیز محکم می داریم.
🔶و تَدَّبروا الفَرضَ فاَقاموهُ
٢. کسانی بودند که در مورد واجبات تفکر کرده و آنها را اقامه می کردند.
در مورد فلسفه احکام تدبر کرده و مهمتر از آن که آنها را اقامه می کردند.
🔶اَحیَوُ السُنهُ
٣.سنت های نبوی را زنده نگه می داشتند.
🔶و اَماتُوا البِدعه
۴.بدعت ها را می راندند
از وجود مبارک امام علی سوال شد که سنت چیست؟ ایشان فرمودند هر چه در زمان پیامبر بود سنت بود و هر چه در سقیفه واقع شده است بدعت است.
مومنین واقعی کسانی هستند که پیرو سنت پیامبر هستند و کاری به سقیفه و اهل آن ندارد، سنت را از اهل سنت که علی است میگیرند، لذا حرف ما این است که ما هم شیعه هستیم و هم اهل سنت واقعی
ما کسانی هستیم که شیعه و طرفدار سنت پیامبریم.
ما در مکتب امیرالمومنین یاد گرفتیم که شهید زندگی کنیم تا شهید بمیریم.
در خطبه های قبلی یاد گرفتیم که مرگ پایان زندگی نیست هر طور که زندگی کردیم همانطور میمیریم. در این زمینه حدیثی است از پیامبر (ص) که میفرمایند:
«مَن تَمَسَّکَ بسُنَّتِی عندَ فَسَادِ أُمَّتِی فله أجرُ مِائةِ شهیدٍ»
اگر کسی مقابل یک بدعت بایستد (یک سنت مرا زنده نماید) اجر تعداد زیادی شهید را برده است. حاج قاسم عمری شهید بود و در نهایت با شهادت از دنیا رفت.
🔶دُعُوا للجهادِ فاَجابوا ،
۵.هرجا دعوت شدند برای جهاد چشم گفتند و آمدند.[فاجابو]
🔶ووَثِقُوا بالقائدِ باَتبَعُوهُ
۶. یاران حضرت کسانی هستند که به رهبرشان اعتماد دارند و از او اطاعت میکنند.
کسانی می توانند سربلند باشند و امیرالمومنین دلتنگشان باشد، که اطمینان کامل به رهبرشان دارند و از او اطاعت می کنند.
🔶ثم نادی بِاَعلَی صوتِهِ ،
نوف میگوید حضرت با بلندترین صدا فرمودند:
🔶 الجهادَ الجهادَ عباد الله
آی مردم آماده جهاد شوید.
🔶اَلا و اِنی مُعَسکِرُُ فی یومی هذا
آگاه باشید ،امروز روزی است که لشکری را برای حرکت به سوی معاویه آماده می کنم.
🔶فمَن اَرادَ الرَّواحَ الیَ اللهِ فلیَخرُج
پس هر کسی میخواهد به سوی خدا کوچ کند [الرواح] با ما خارج شود.
رسیدن به خدا جز از طریق علی و جهاد نیست. با تن پروری و گوشه گیری و اطاعت نکردن از رهبر و امام کسی به خدا نمی رسد.،بلکه به شیطان می رسد اگر می خواهید به خدا برسید باید اهل جهاد باشید.
امیرالمومنین با وجود علم غیب به اینکه شهادتشان نزدیک است و هیچگاه این لشکر حرکت نمی کند، باز هم از هیچ تلاشی دریغ نمی کنند.
بر خلاف ما که اگر بدانیم کاری به نتیجه نمیرسد، از آن دست میکشیم،ایشان دست از اتمام حجت بر نمی دارد و وظایف خودشان را انجام می دهند.
وظیفه شناسی درس بزرگ این خطبه است.
🔶قال نوفُُ : و عَقَدَ للحسین علیه السلام فی عشَرَهِ آلافِِ و لقیسِ بنِ سعدِِ رحمَهُ الله فی عشرَهِ الاف و لاَبی ایوبِ الانصاری فی عشرَهِ آلاف ، ولغیرِهم علی آعدادِ آخَر
نوف میگوید: این لشکر جمع شد و امام حسین(علیه السلام ) وقیس بن سعد و ابی ایوب انصاری و دیگران هرکدام فرماندهی ۱۰ هزار نفر از لشکریان را به عهده گرفتند.
🔶و هو یُریدُ الرَّجعهَ الی صفّین ، فما دارَتِ الجمُعه حتی ضَرَبهُ الملعونُ ابنُ ملجم لعنهُ الله
حضرت می خواستند مجدداً به معاویه حمله نمایند. هنوز جمعه نرسیده بود و به یک هفته نکشیده بود، که ملعون شقی ابن ملجم حضرت را مضروب ساختند.
🔶فتَراجَعَتِ العَساکِر
خبر جراحت امیرالمومنین که رسید لشکر برگشت [تراجعت]
ما که در دوران غیبت به سر می بریم جملات بعد را بهتر درک میکنیم:
🔶فکُنا کاَغنامِِ فَقَدَت راعِیَها تَختَطِفُهَاَ الذِئابُ مِن کلِ مکانِ
امام که رفت ما مثل گله گوسفندی[اغنام] بودیم که چوپان [راعیَ]نداشته و رها شده باشد از هر طرف گرگ ها[ذباب] به ما حمله می کردند و عده ای از ما را می بردند. [تختطِفها]
جامعه بدون امام و سرپرست مثل گله بدون چوپان است که گرگ ها هر روز از جایی آنها را می درند و با خود می برند.
ما یتیمان آل محمدیم، دوران غیبت دورانی است که ما مفهوم این جمله را بهتر میچشیم.
سرپرستی نیست که ما به او پناه ببریم و از او تبعیت کنیم. امام که به شهادت رسید شیعه از همیشه غریب تر شد.
داغ امیرالمومنین همانگونه که بر دوستان سنگین بود همانقدر برای دشمنان گوارا بود، تاریخ دارد وقتی عمر و عاص خبر شهادت حضرت را اینگونه به معاویه داد:
«إن الاسد المفرش ذراعیه بالعراق لاقی شعوبه»
آن شیری که دست هایش را به روی عراق باز کرده بود به دوستان شهیدش پیوست.
امیرالمومنین مثل شیر در مقابل دنیا طلبان و زیاده خواهان ایستاد. امیرالمومنین که افتاد تازه معاویه ها قد علم کردند.
نکاتی در رابطه با چند شخصیت ذکر شده در این بخش از خطبه:
١. عمار: (تمام وجود او را ایمان گرفته)
در روایتی از عایشه آمده:
«ما من أحد من اصحاب رسول الله أشاءأن أقول فیه لقلتُ إلا عمار فإنی سمعت رسول الله یقول: إنه مَلیءُ ایمانا إلی أخمُصِ قدَمَیه.»
در مورد هر کدام از اصحاب پیامبر که نام برده شود من میتوانم ایراد و عیبی از او بگیرم، ولی اگر به من بگویند ایرادی از عمار بگیرم، دهانم بسته است، چرا که من از پیامبر شنیده ام عمار کسی است که از سر تا پا غرق ایمان است. این را دشمن عمار گفته که نشان از عظمت عمار است.
(ملاک دوستی و دشمنی با خدا عمار است.)
در روایتی از پیامبر است که:
«مَن أبغض العمارا أبغَضَه اللّه» کسی که باعمار دشمن باشد خدا او را دشمن می دارد.
(بهشت به عمار مشتاق تر است.)
در روایت دیگری از پیامبر آمده:
«اشتاقت الجنه الی اربعه: علیٌ و عمار وسلمان و بلال(ابوذر) »
بهشت به چهار نفر مشتاق است:
١.وجود مقدس امیرالمومنین
٢.عمار
۳.سلمان
۴. در بعضی از روایات بلال حبشی و در برخی ابوذرغفاری
(عمار بازوی قدرتمند علی)
وقتی خبر شهادت مالک اشتر به معاویه رسید معاویه خطبه ای خواند که جمله ای از ان این جمله است:
«کان اللّه لعلیٍ یمینان : عمار بن یاسر وقطعت الاخری الیوم هوالمالک اشتر.» علی دو دست قدرتمند داشت، دو بازوی قوی :عمار بن یاسر که در صفین قطع شد و یکی مالک که امروز قطع شد.
٢.ابو هیثم بن التیهان:
یکی از یاران حضرت که مانند دیگر یاران هرگز سر سازش با خلفا نداشت و به محض به خلافت رسیدن امام علی با ایشان بیعت کرد. به شدت به مقام امامت ارادت داشت و از مقام ولایت دفاع می کرد.
در جلسه ای ۱۲ نفر با خلیفه اول به مناظره پرداختند و از او خواستند تا از اشتباهش دست بردارد که یکی از آن ها ابن تهیان است که می فرمایند من از پیامبر شنیدم که فرمودند: «إنَ اهلَ بیتی نجومُ اهلِ الارض فقدموهم و لا تقدموهم»
اهل بیت من چراغ آسمان هستند آنها را جلو بیندازید، مبادا بر آنها پیشی بگیرید.
این اشخاص که امام آنها را برادر خطاب می کند واقعاً پا به رکاب حضرت بودند و در این راه سختی های زیادی متحمل شدند.
ایشان راوی خطبه طالوتیه هستند این خطبه در نهج البلاغه نیامده ولی مرحوم کلینی در جلد ۸ کافی صفحه ۳۱ آوردهاند.
٣.خزیمة بن ثابت انصاری(ذو شهادتین)
پیامبر این لقب را به او داد.
روزی پیامبر با یک اعرابی اسبی را معامله کردند پیومبر تا رفت پول را بیاورد.
منافقین آمدند و این شخص را از معامله با پیامبر منصرف کردند. وقتی پیامبر برگشتند شرایط را دیدند بیان داشتند: که معامله ما تمام شده بود.
آن شخص معامله با حضرت را کتمان کرد که در همان زمان خزیمة بن ثابت از راه رسید وبه نفع پیامبر شهادت دادد. وقتی عده ای معترض شدند که تو اصلا اینجا نبودی که بخواهی شهادت بدهی، ایشان گفتند: بله من نبودم ولی ما تمام احکام دین و دنیایمان را از پیامبر می گیریم و در امور مهمی مثل وحی قرآن به پیامبر اعتماد کرده ایم حالا چطور در این معامله کوچک حرف پیامبر را زمین بگذاریم. اینجا بود که پیامبر فرمودند از این پس شهادت خزیمة بن ثابت با شهادت دو نفر برابری میکند.
از رجز های خزیمة بن ثابت در صفین شعری آمده است که بسیار زیباست که بخشی از آن را بیان می کنیم:
هَذَا الَّذِی یَبْحَثُ فِیهِ الْبَاحِثُ کَمْ ذَا یُرَجِّى أَنْ یَعِیشَ الْمَاکِثُ
النَّاسُ مَوْرُوثٌ وَ مِنْهُمْ وَارِثُ هَذَا عَلِیٌّ مَنْ عَصَاهُ نَاکِثُ.
عده ای امروز به دنبال شهادتند. همه می میروند و هر کس برای فرزندان ارثی به جا می گذارد. مهم این است که چه ارثی از خود به جا بگذاری؟
اگر ارث تو بیعت شکنی با حضرت باشد چه سودی دارد وای بر کسی که میخواهد ارث تو را بخورد.
خوشا به حال کسی که نام علی از زبانش نمی افتد و از او دوستی با علی به ارث میرسد..
۴.قیس بن سعد عباده:
سعد بن عباده پدر قیس، رئیس خزرج است که با خلیفه اول و دوم بیعت نکرد( علتش معلوم نیست که آیا به خاطر دفاع از علی بود یا اینکه خود را مدعی خلافت می دید) او در مسیر شام کشته شد و علت مرگ او چنین بیان شد که سعد بن عباده را اجنه به خاطر اینکه سر پا ادرار کرده کشته اند.
روزی فردی بیان داشت که اگر علی حق است چرا از حق خود دفاع نکردو حق خود را نگرفت؟در جواب او گفتند:
و ما ذنب سعد أنّه بال قائما و لکنّ سعدا لم یبایع أبا بکر
گناه سعد بن عباده این نبود که سرپا ادرار کرده بود بلکه مشکلش این بود که با ابوبکر بیعت نکرد و به همین خاطر کشته شد.
در خطبه ای از حضرت امده که ایشان به جهت ترس از کشته شدن خود و خانواده شان و منقطع شدن نسل رسول الله و امامت از این حق کوتاه آمدند.
خود قیس از یاران حضرت و صحابی پیامبر بودو قبل از محمد بن ابی بکر حاکم مصر بود. برخلاف تلاشهای معاویه فریب او را نخورد. وقتی معاویه از فریب دادن قیس ناامید شد،با یک جنگ رسانهای نامهای را جعل کرد و در شام پخش کرد.
محتوای نامه این بود «از قیس بن سعد به معاویه: من هم مانند تو علی را در جریان خونخواهی خلیفه سوم مقصر می دانم»
با همین شایعه باعث شد که امام علی بر خلاف میل خود و با اصرار اطرافیانش حکومت مصر را از او بگیرد.
۵.ابوایوب انصاری
پیامبر بعد از هجرت به مدینه ۷ماه در منزل او ساکن بود او هم همچون سایر یاران حضرت هرگز با خلفا بیعت نکرد.
الهم اجعلنا من خیر اعوانه و انصاره
بسم الله الرحمن الرحیم
شرح خطبه ها
۱۴۰۱/۹/۱۷ -۱۳ جمادی الاولی
💢بخش اول خطبه۱۸۲💢
اهمیت خطبه به دوجهت است:
١.محتوابا موضوعات مهم و متعدد.
٢.از اخرین خطب حضرت است ین خطبه کمتر از یک هفته قبل از شهادت حضرت ایراد شد.
🔸رُوِیَ عَنْ نَوْفٍ الْبَکَالِیِّ قَالَ
نوف بکالی در این چند جمله به صورت کامل موقعیت حضرت را در حین خطبه توضیح داده اند.
🔸خَطَبَنَا بِهَذِهِ الْخُطْبَةِ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیٌّ (علیه السلام) بِالْکُوفَةِ وَ هُوَ قَائِمٌ عَلَى حِجَارَةٍ نَصَبَهَا لَهُ جَعْدَةُ بْنُ هُبَیْرَةَ الْمَخْزُومِیُّ
این خطبه را امیر المومنین در حالی ایراد کردند که بر روی تکه سنگی که جعده بن هبیره المخزومی برای ایشان به حالت منبر درآورده بود ایستاده بودند
🔸وَ عَلَیْهِ مِدْرَعَةٌ مِنْ صُوفٍ
در حالی که لباسی از پشم [صوف]بر تن داشتند. لباس خشن که فقیرترین مردم برتن داشتند.
وجه تسمیه صوفیه طبق یکی از اقوال همین است که تصوف نیز برای سرلوحه قرار دادن زهد حضرت اینگونه لباس میپوشیدند. البته که صوفیه امروز خلاف حضرت عمل نمودند و فقط به پوشیدن لباس پشمین اکتفا کردند چرا که حضرت در کنار زهدی که در پوشش داشتند در عمل هیچگاه شمشیر از کمرشان جدا نشد (همانگونه که در جمله بعدی امده) ، این چیزی که صوفیه امروز در پیش گرفته سکوت و انفعال وحتی همدستی با استکبار است خلاف منش حضرت است.امیرالمومنین را باید از جمیع جهات بشناسیم و از جمیع جهات از ایشان تبعیت کنیم.
🔸وَ حَمَائِلُ سَیْفِهِ لِیفٌ
کمربندی[حمائل] که شمشیر را به آن میبندند. وآن از لیف خرما بود. (مثل پادشاهان طلا کوب و چرمی نبود)
🔸وَ فِی رِجْلَیْهِ نَعْلَانِ مِنْ لِیفٍ
ودر پایشان نعلینی از لیف خرما بود.
(با وجود حاکمیت حضرت لباس و کمربند در سطح پایین ترین مردم بود.)
🔸 وَ کَأَنَّ جَبِینَهُ ثَفِنَةُ بَعِیرٍ فَقَالَ (علیه السلام):
زانوهای شتر از آن جهت که مدام روی خاک زانو میزند پر از پینه است.
پیشانی حضرت به سبب سجده های فراوان پر از پینه بود.[ثفنه]
🔸الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی إِلَیْهِ مَصَائِرُ الْخَلْقِ وَ عَوَاقِبُ الْأَمْرِ،
حمد مختص به خداست که بازگشت همه مخلوقات و عاقبت همه امور به سوی اوست.
دیگران حمد و ستایش ندارند، همه حمد و ستایش از آن خداست، اگر گاهی از دیگران تشکر و قدردانی می نماییم میخواهیم بگوییم تو نماینده خدایی و خدا به برکت و به واسطه تو مشکل ما را حل کرد وگرنه همه حمد به تمام معنا از آن خداست.
عواقب الامر(انا لله و انا الیه راجعون)
خدا هم اول است و هم آخر، از خدا شروع شده، خدا خلق کرده و باز هم کار تمام نمی شود و همه باز برمی گردند به وجود خداوند متعال. در اینجا هم بازگشت به سوی خدا و هم جریان معاد مطرح است.
معاد چیست؟ مالک یوم دین خداست. پس بازگشت به سوی خداوند است.
🔸نَحْمَدُهُ عَلَى عَظِیمِ إِحْسَانِهِ
خدا را به سبب احسان عظیمش شکر می کنیم
🔸وَ نَیِّرِ بُرْهَانِهِ
خدا را به خاطر برهان های آشکار [نیِّر]شکر می کنیم.
شکر خدا به خاطر اینکه خود را با بهترین برهان ها به ما شناساند. خود خدا و مخلوقات او گواه بر وجود اوست.
🔸 وَ نَوَامِی فَضْلِهِ وَ امْتِنَانِهِ
به خاطر همه فضل و نعمت های نامی خدا شکر میکنیم.
خدا فضل و امتنان را با وصف نوامی آورده به معنی فزاینده و رشد کننده مداوم.
برخلاف فضل دیگران که رشدی ندارد عقیم است و برکتی ندارد.
🔸حَمْداً یَکُونُ لِحَقِّهِ قَضَاءً
حمد میکنیم خدا را حمدی که حق خدا را جبران و ادا کند. [قضاءً]
الحمدلله کما هو اهله: خدا را آنگونه که اهلش است شکر می کنیم.
🔸وَ لِشُکْرِهِ أَدَاءً
حمد می کنیم خدا را آنگونه که ادا کننده شکرش باشد.
🔸وَ إِلَى ثَوَابِهِ مُقَرِّباً
یک حمدی که مقرب کننده ما به خدا باشد.
🔸وَ لِحُسْنِ مَزِیدِهِ مُوجِباً؛
حمدی که باعث افزایش نعمت ها شود.
در واقع کلام حضرت این است که حمدی کنید که این ویژگی ها را داشته باشد.
ویژگی های حمد حقیقی از منظر حضرت:
١.لِحَقِّهِ قَضَاءً باشد.
٢.لِشُکْرِهِ أَدَاءً باشد.
٣. إِلَى ثَوَابِهِ مُقَرِّباً باشد.
۴.لِحُسْنِ مَزِیدِهِ مُوجِباً باشد.
حتی انبیا و اولیا هم نتوانستند از پس حمد الهی بر بیایند چرا که همه وجود ما از آن خداست پس چگونه حق این همه نعمت را ادا کنیم چون هر چه شکر کنیم بیشتر بدهکار می شویم. ولی هدف همین است که به این نکته برسیم که ما هرچه شکر کنیم نمی توانیم حق شکر را ادا کنیم و پی بردن به این (نتوانستن)در منظر خدا یعنی حمد واقعی.
روایتی از وجود امام صادق علیه السلام درثواب الاعمال ج۱ ص۲۸ آمده است:
قال ( علیه السلام ) : الحمد لله کما هو أهله ، شغل کتاب السماء ، قلت : وکیف یشغل کتاب السماء ؟ قال : اللهم إنا لا نعلم الغیب ، فقال : اکتبوها کما قالها عبدی وعلیّ ثوابها .
أقول : وتقدم ما یدل على ذلک.
ملائکه در نوشتن ثواب کسی که خدا را با جمله" الحمدلله کما هو اهله "
حمد میکند عاجزند زیرا آنها هم حقیقت شکر و حمد خدا را نمی دانند پس بر خداوند عرضه میدارند و خداوند می فرمایند: همانگونه که بنده من گفت بنویسید که ثواب آن بر عهده من است.
🔸وَ نَسْتَعِینُ بِهِ اسْتِعَانَةَ رَاجٍ لِفَضْلِهِ
مانند کسانی که به فضل تو امید[راجِِ] قطعی دارند از تو طلب کمک مینماییم.
( چنانکه موقع نماز باران چتر با خود میبرند)
🔸مُؤَمِّلٍ لِنَفْعِهِ
مثل کسانی که آرزو دارندکه تو به آنها نفع برسانی. (دعایی که پشت آن آرزومندی است و خشک و خالی نیست)
🔸وَاثِقٍ بِدَفْعِهِ
مانند دعای کسانی که اطمینان دارند[واثق] که تو به برکت این دعا بلاها را از آنها دور می کنی.
🔸مُعْتَرِفٍ لَهُ بِالطَّوْلِ
مثل کسی که به نعمتها[طول]اعتراف میکند.
(خدایا تو ازنعمت کم نگذاشته ای این من بودم که به خودم ظلم کرده ام.)
🔸مُذْعِنٍ لَهُ بِالْعَمَلِ وَ الْقَوْلِ
مانند کسی که با عمل و قول اذعان داشته باشد از تو طلب کمک می کنم.
استعانت نیز مثل حمد است و باید ویژگی هایی داشته باشد.
ویژگی های استعانت حقیقی از منظر امام:
١.رَاجٍ لِفَضْلِهِ باشد.
٢.مُؤَمِّلٍ لِنَفْعِه باشد.
٣.وَاثِقٍ بِدَفْعِهِ باشد.
۴.مُعْتَرِفٍ لَهُ بِالطَّوْلِ باشد.
۵.مُذْعِنٍ لَهُ بِالْعَمَلِ وَ الْقَوْلِ باشد.
اگر چنین کمک خواستنی حاصل شود، حتماً کمک می شود.
برخی از مادر قول فقط خدا خدا می کنیم و در عمل چنین نیستیم.
حضرت در بخشی از خطبه 159 فرمود:
《یرجوا الله فی الکبیر و یرجوا العباد فی الصغیر》
برخی در امور بزرگ از خدا طلب کمک میکنند و در امور کوچک به بندگان امید دارند.
که این خود یک نوع شرک به حساب می آید. همه چیز را باید از خدا خواست چه کوچک، چه بزرگ باشد.
در خطبه 91 آمده:
《َ لَا أُوَجِّهُهُ إِلَى مَعَادِنِ الْخَیْبَة》
خدایا من به مردم رو نمیکنم چون انها معدن ناامیدی هستند. مردم نه تنها کمک نمی کنند بلکه موجب ناامیدی هم میشوند.
امید به غیر خدا نشان از نشناختن خداست.
در هر زمان که به درگاه خدا برویم و با هر زبانی، هرچه بخواهیم به شرطی که امید داشته باشیم،خداوند می دهد.
🔸وَ نُؤْمِنُ بِهِ إِیمَانَ مَنْ رَجَاهُ مُوقِناً
ما ایمان داریم به خدا ولی ایمان کسی که با یقین به وجود خداوند امید دارد. یقین دارد که خدا می شنود و مستجاب میکند.
در روایت داریم دعایی که مستجاب نشود نداریم یا همان را میدهند، یا نصفش را میدهند، یا ذخیره قبر و قیامت آن شخص میشود.
🔸 وَ أَنَابَ إِلَیْهِ مُؤْمِناً
ما ایمان داریم به خدا ایمان کسی که به بازگشت به سوی خدا ایمان دارد.
بازگشتن به سوی خدا یعنی کسی که توجه به خدا دارد[اناب]
🔸وَ خَنَعَ لَهُ مُذْعِناً
مانند کسی که خضوع[خنَعَ] کرده در برابر تو در حالی که به جایگاهش اذعان دارد.
شخص گردن کلفت سر خم نمی کند، وقتی اعتراف به کمبودها نداشته باشیم در مقابل خدا نمی شکنیم و تا در مقابل خدا نشکنیم بزرگ نمی شویم.
🔸وَ أَخْلَصَ لَهُ مُوَحِّداً
خدایا ما به تو مانند کسی که به وحدانیت تو خلوص دارد ایمان آوردیم (بدون ذره ای شرک، ریا و خودنمایی)
🔸وَ عَظَّمَهُ مُمَجِّداً
خدایا ما ایمان داریم به تو مانند ایمان کسی که با تمجید از تو یاد می کند و تو را بزرگ می دارد.
خدایا اگر می خواهیم تو را به بزرگی یاد کنیم باید در خور تو تمجید کنیم.
باید مواظب باشیم در تمجید خدا از عباراتی استفاده نکنیم که موجب نقص در وجود خدا گردد بلکه همچون امام علی علیه السلام ایشان را بزرگوارانه تمجید کنیم.
🔸وَ لَاذَ بِهِ رَاغِباً مُجْتَهِداً
ما به تو ایمان داریم ایمان کسی که به تو از روی رغبت و همراه با تلاش پناهنده شده است. [لاذب]
مانند کسی که نزد تو سنگر گرفته و شیطان در کمین او است.
ایمانی که ما در آن روی خود ایمان حساب باز نکردهایم، بلکه به آغوش تو حساب باز کردیم.
پناهی که نه از روی ترس جهنم باشد بلکه از روی میل و رغبت و خواستن باشد، عاشقانه باشد. ایمان داشتن به تنبلی نیست بلکه به جهد و تلاش است،
ویژگی های ایمان حقیقی از منظر حضرت:
١. رَجَاهُ مُوقِناً باشد.
٢.أَنَابَ إِلَیْهِ مُؤْمِناً باشد.
٣.خَنَعَ لَهُ مُذْعِناً باشد.
۴.أَخْلَصَ لَهُ مُوَحِّداً باشد.
۵.عَظَّمَهُ مُمَجِّداً باشد.
۶.لَاذَ بِهِ رَاغِباً مُجْتَهِداً باشد.
نکاتی در رابطه با ابتدای خطبه و اسامی که ذکر شده :
نوف البکالی: در حکمت 104 نامشان امده که حضرت در آنجا مطالب عرفانی را به ایشان گوشزد کردند و یکی از اصحاب و از دربان های حضرت بوده و شبها به همراه حضرت در مسجد میماندند.
جعدة بن هبیرة المخزومی:
جعدة در اینجا نام مرد است لفظی مرکب است که برای مذکر و مونث به کار میرود.
ایشان پسر هبیره است،
هبیرة شوهرخواهر امیرالمومنین است، که از مخالفان پیامبر بود و تلاش های زیادی هم در مقابل پیامبر کرد، و اوج ان در جنگ احزاب بود؛ ولی وقتی گسترش اسلام را دید از مکه به یمن فرار کرد و از آن زمان دیگر اسمی از او نیست.
ام هانی: خواهر تنی امیرالمومنین و مادر جعدة است طبق نقل های تاریخی ایشان هیچ گاه سابقه کفر نداشته، ولی زمان ظهور ایمانشان به پیامبر ، زمان فتح مکه است که مشخص نیست از قبل به خاطر شرایط مکه به صورت پنهانی ایمان آورده بوده یا نه؟
پیامبر چندین بار به معراج رفتند، یکی از معراج های پیامبر در خانه ام هانی صورت گرفت که این نشان از طیب و طاهر بودن خانه اوست.
پیامبر و امیرالمومنین علاقه ی خاصی به ام هانی داشتهاند. روایات زیادی را ایشان از پیامبر نقل کردهاند از جمله:
حدیث غدیر (به سبب حضورشان در حجه الوداع) وحدیث ثقلین هم از دیگر احادیث است.
امیرالمومنین چند نامه برای ایشان نوشته بودند ایشان زنی سیاست مدار بوده و ومواضع سیاسی داشته اند از جمله بعد از رحلت پیامبر به نفع امیرالمومنین موضع گرفتند.
در کتاب کفایت الاثر خزاز قمی آمده که پیامبر فرمودند:
《مَعاشرَ المسلمین، اَلا اَدُلُکم على خیرِ الناسِ جَداً و جَدَةً؟》
میخواهید به شما بگویم بهترین افراد از جهت اجدادشان چه کسانی هستند؟
گفتند :بله یا رسول الله
《قال: الحسن و الحسین، جدهما رسول الله ص خاتم المرسلین، و جدتهما خدیجة بنت خویلد، سیدة نساء اهل الجنة》
فرمودند حسن و حسین که من و خدیجه جد وجده آنها هستیم.
《الا ادلکم على خیر الناس ابا و اما؟》
میخواهید به شما بگویم بهترین شما از جهت پدر و مادر چه کسانی هستند؟
گفتند: بله یا رسول الله.
《قال: الحسن و الحسین، ابوهما على بن ابیطالب، و امهما فاطمة بنت محمد》
فرمودند حسن و حسین که پدرشان علی و مادرشان فاطمه دختر من است.
《ثم قال صلى الله علیه و آله: اَلا اَدُلُکم على خیرِ الناسِ عَمَاً و عَمَةً؟》
میخواهید به شما بگویم بهترین شما از جهت عمه و عمو چه کسانی هستند؟
گفتند: بله یا رسول الله.
《قال: الحسن و الحسین عَمَهُما جعفر بنِ ابى طالب، و عَمَتُهما اُمّ هانِى بنتِ ابى طالب》
فرمودند حسن و حسین که عموی آنها جعفر است و عمه آنها ام هانی است.
جعده در زمان فتح مکه ملاقاتی با پیامبر داشتند به همین جهت برخی او را به عنوان صحابه هم میشناسند ولی از جهت شخصیت یک انسان بسیار سخنور ، مبارز، جنگجو، عالم و فقیه هستند. ایشان در کوفه ساکن بود، وقتی هم امیرالمومنین از جنگ جمل به کوفه برگشته بودند عدهای خواستند حضرت در دارالاماره ساکن شوند ولی ایشان به جهت حضور دیگر خلفا در گذشته در آنجا نپذیرفتند و فرمودند من به خانه جعده میروم. انتخاب خانه ام هانی توسط پیامبر و خانه جعده توسط امام علی نشان از جایگاه والای ایشان بوده است.
جعده داماد امیرالمومنین است، دختری دارند که در نامشان اختلاف است، ام الحسن یا ام الحسین هست. که جعده همسر ایشان است. ایشان برای مدت کوتاهی به عنوان والی خراسان انتخاب شد ولی به دلایلی ماندگار نشد. لذا در صفین پا به رکاب حضرت بود و جنگ نمایانی داشت و مهمتر اینکه در شب شهادت امیرالمومنین که همه به جهت حالات حضرت از نزدیک بودن زمان شهادتشان باخبر بودند ام کلثوم به نزد حضرت آمد و عرضه داشت شما امشب برای نماز صبح به مسجد نروید و جعده را به نماز جماعت بفرستید (ایشان هر گاه نمی توانستند به جهت کاری به مسجد بروند جعده را به امامت مسجد می فرستادند)
اما امام مخالفت کردند و فرمودند که جعده هم همراهشان به مسجد برود.
در روایت داریم بعد از اینکه امیرالمومنین ضربه خوردند و نتوانستند نماز جماعت بخواند جناب جعده جلو ایستاد و نماز را اقامه کرد ولی مرحوم مجلسی بیان میکند که امام حسن جلوی نمازگزاران ایستادند که این اختلاف روایت وجود دارد ولی چندان مهم نیست چون در هر صورت نشان از مقام والای جناب جعده در نزد امیرالمومنین است.
در روایت است که وقتی در جنگ صفین کار بالا گرفته بود امویان طلب مبارز میکردند،که در آن زمان امیرالمومنین جعده را فرستاد که موجب ترس آنها شد و آنها گفتند که تو به دایی خود علی رفته ای.
که ایشان پاسخ داد:
《فوالله لو کانَ لکَ خالَ مثلُه لَنَسیتَ اَباکَ》
شما هم اگر یک دایی به بزرگی علی داشتید نسب خود را فراموش می کردید و به علی شبیه می شدید.
اللهم الحقنا بالصالحین