بسم الله الرحمن الرحیم شرح خطبه ها ۴۰۱/۹/۱۶- ۱۲جمادی الاولی
💢خطبه ۱۸۱💢
حضرت امیرالمومنین مردی از یارانش ( عبدالله بن غین )را ماموریت داد تا اطلاعاتی کسب کند درمورد گروهی از لشکر کوفه که قصد ملحق شدن به خوارج را داشته و درعین حال ازحضرت هم ترس ودلهره داشتند . به وقت بازگشت، حضرت پرسید آیا احساس امنیت کرده و درکوفه ماندند؟ ویا ترسیده و فرار کردند ؟ او پاسخ داد : ترسیدند وبه خوارج ملحق شدند.
جریان ازاین قراربوده که بعد ازجریان صفین وقضیه حکمیت که مصادف با خروج خوارج شد ؛ وقتی خوارج به کوفه رسیدند رسما اعلام استقلال کردند ودرمقابل حضرت ایستاده ومخالفت کردند وبعد از کوفه خارج شدند. گروهی از قبیله بنی ناجیه که مسلمان و مسیحی بودند به ریاست خریت بن راشد برای پیوستن به خوارج تمایل پیدا کردند به این بهانه که پذیرش حکمیت ازسوی امیرالمومنین خلاف دین بوده ونباید میپذیرفت وحق با خوارج بود.اینان موافق با خوارج بوده وازشهرکوفه خارج شده و به آنها پیوستند .
حضرت برای اینکه از وضعیت این گروه مطلع شود مامور خود عبدالله بن غین را جهت بررسی بسوی آنها فرستاد ووقتی خبررسید که آنها ازکوفه رفته وبخوارج ملحق شده اند ، این خطبه را ایراد فرمود :
🔶بعدا لهم کما بعدت ثمود ازرحمت خدا دورباشند( نوعی نفرین )این فراریان ؛ همانند ثمود که ازرحمت خدا دورشدند حضرت اشاره به آیات قرآن درمورد قوم ثمود میفرماید ازرحمت خدا دوربودند. خوارج و خریت ویارانش همانند ثمود ازرحمت خدا دورشدند .
🔶اما لو اشرعت الاسنة الیهم آگاه باشید اگرنیزه های ما آنها را نشانه گیرند.
🔶وصبت السیوف علی هاماتهم وشمشیرهای ما برسر آنها[ هامات] فرود آید[صبت]
🔶لقد ندموا علی ماکانوا متهم ندامت پیشه کرده واز آنچه انجام دادند پشیمان میشوند اکنون چنین تصور میکنند که ما در مقابل شان ساکت می مانیم .اماروزی که باقهروغضب ما مواجه شوند و مورد هدف نیزه ها وشمشیرهای ما قراربگیرند ، حتما نادم میشوند ولی سودی بحالشان نخواهد داشت.
🔶ان الشیطان الیوم قد استفلهم همانا شیطان امروز اراده کرد که (این فراریان ) را پراکنده ومتفرق کند[ استفل]
🔶وهوغدا متبرئ منهم ودر فردای قیامت ازآنها تبری میجوید همان که قرآن میفرماید که روز قیامت شیطان از مجرمان برائت جسته و میگوید من فقط وسوسه میکردم میتوانستند به حرف من عمل نکنند ومرتکب گناه نشوند بلکه حرف انبیاء اولیا را گوش کرده وخدارا اطاعت میکردند.
🔶ومتخل عنهم وخود را از آنها کنار میکشد ضلالت وگناه آنها را گردن نمی گیرد و آنها را بجا نمیآورد .
🔶فحسبهم بخروجهم من الهدی پس آنها را کفایت میکند که از هدایت خارج شدند
🔶وارتکاسهم فی الضلال و العمی و درمسیر گمراهی واژگون شده[ارتکاس] ودچار کوری شدند
🔶وصدهم عن الحق وکافیست برایشان که ازحق رویگردان شدند.
🔶وجماحهم فی التیه وکفایت میکند اینان را حرکت سریع شان بسمت وادی سرگردانی .
✅هرکس ازعلی به هربهانه ودلیلی جداشد به بلاهایی گرفتار خواهد شد: ۱- فحسبهم بخروجهم من الهدی خروج از هدایت ، هرکس از امام جدا شود شیطان اورا میفریبد وکافی ست برای او همین که ازهدایت دور میشود . یهدی من یشاء ویضل من یشاء که خدا درقران میفرماید هدایت خدا یعنی خدا اسباب هدایتش را زیاد میکند بطوریکه ازهر طرف برود به هدایت ختم میشود.ضلالت خدا یعنی راه هدایت واسباب آسان شدن. دینداری را از پیش پای فرد برمیدارد، ونمیتواند هدایت را بخودی خود پیداکند .
حضرت سبب هدایت و دستگیره متصل کننده مابخداست وجدایی ازاو تضعیف لشکرحق نیست بلکه تضعیف خود انسان ست و اگرعذاب وعقابی هم برایش نباشد همین جدایی از هدایت برای بدبختی او کافیست .
۲- وارتکاسهم فی الضلال واژگونی وکوری انسان جداشده از امام حق و پیشوای عادل . کسی ازعلی علیه السلام دورشود درمسیردرستی هم که میرفت یکباره بدلیل جدایی از امام ؛ واژگون میشود ودرگمراهی میافتدودچار نابینایی شده وحقایق را نمیبیند .
اصولاً انسان در همه جا باید روی پای خود بایستد مگر در مسیر هدایت که دشمن قدری مانند شیطان در مقابل او می ایستد ودر آخر او را تیرباران می کند. انسان در امور اقتصادی و تصمیم گیری ها و حرف زدن با سبک و سنگین کردن ها می تواند آنچه را که به صلاح خودهست انجام دهد و خودمختار مستقل ست اما در مسیر هدایت باید با توسل دستاویز محکم به خدا حرکت کند وگرنه شیطان ایستاده تا اورا بیندازد ودرچاه گمراهی بیفکند و به ظلمت کوری مبتلاکند .
۳- وصدهم عن الحق انسانی که از علی جدا شد از حق رو گردان می شود چرا که الحق مع علی و علی مع الحق رابطه حق و باطل یک دایره است چنانکه روی مسیر دایره از نقطه الف دور شود به نقطه ب نزدیک میشود. هرچی از علی ( نقطه الف) فاصله بگیرد به نقطه باطل ( نقطه ب) نزدیک می شود. به هر اندازه از علی دور شود به باطل متصل میشود و به هر اندازه به علی نزدیک شود ارتباط معرفتی و قلبی بااو پیدا کندو اطاعت کند به همان اندازه از باطل جدا شده و به سوی حق حرکت می کند. ملاک حق و باطل امیرالمومنین است .
۴- وجماحهم فی التیه گم شدن در بیابان سرگردانی ؛ در جدایی از امامت و ولایت نه تنها درحیرانی فرو می رود بلکه مانند سوار اسب چموشی او را به دورترین نقاط بیابان می برد و دیگر نمی تواند به مسیر اصلی بازگردد.
✅در این ماجرا حضرت اتمام حجت میکند که از علی جدا شدن مساوی است با جدایی از هدایت و رویگردان شدن از حق وافتادن در کوری و گمراهی و گرفتار شدن در بیابان و تیه سرگردانی است. امابا علی بودن قضیه برعکس خواهد بود در مسیر هدایت بودن و بینا بودن و حق وهمه خوبیها با انسان خواهد بود .
در مورد این خطبه جناب مجلسی ره در بحارالانوار ج۳۳ ص ۴۰۶ مطلبی را از کتاب الغارات (ازکتب معتبر ومهم قدیمی) آورده است. فردی بنام خریت بن راشد که پیامبر را دیده و ملاقات کوتاهی با او داشته است که بهمین دلیل به عقیده اهل سنت از صحابی محسوب میشود. او در زمان خلفا مسئولیتی هم داشته و در زمان امیرالمومنین همراه طلحه و زبیر در مقابل حضرت بوده امادر صفین به حضرت امیر ملحق می شود ولی بعد از صفین در قضایای حکمیت به خوارج ملحق شد و در نهایت هم کشته شد .
در صفین همراه ۳۰ نفر از قبیله بنی ناجیه (یا ۳۰۰ نفر به نقل از طبری) که دور اورا گرفته بودند به خدمت حضرت امیر آمدند و بحضرت گفت به خدا قسم دیگر تورا اطاعت نمیکنم و پشت سرتو نماز نخواهم خواند من فردا از تو جدا میشوم و به خوارج می پیوندم . امام فرمود آرام بگیر تو با من عهد بستی و من امام تو هستم اگر چنین کنی عهدت را نقض می کنی گناه کرده ای و در این صورت به خودت ضربه زدی (هرکس از امام جدا شود در واقع به خود ضربه میزند نه به امام )
مانند جریان ابوموسی اشعری که فرماندار امام در کوفه بود وقتی امام به او پیام فرستادکه عده ای را برای جنگ جمل به سوی بصره بفرستند گفت اینجا محل فتنه است من کاری نمیکنم و حضرت او را عزل کرد و فرمود فکر نکنی که اگر تو نباشی کار من زمین می ماند اگر آمدی به نفع خود عمل کردی و اگر نیامدی این به ضرر خود وگرنه کار خدا معطل این وآن نمی ماند.
امام به خریت بن راشد فرمود چه اتفاقی افتاد که میخواهی مرا رها کنی و به خوارج بپیوندی؟ گفت تو گناه کردی که حکمیت را پذیرفتی و در مورد حق ضعف نشان دادی تو اگر بر حق بودی چرا کوتاه آمدی؟ حضرت فرمود مرا با شمشیر تهدید کردند و من نیز خلاف اسلام عمل نکردم اگر چه موافق نبودم. خریت گفت من نه با تو هستم نه با معاویه از هر دوی شما بیزارم امام فرمود کمی درنگ کن و بمان تا به تو درس بدهم و مناظره کنم در مورد سنت های پیامبر حرف بزنم و در هایی از حق به سوی تو باز کنم زیرا خیلی از مطالب را می دانم که تو نمی دانی، شاید به برکت این حرف ها چشم تو باز شده به سوی حق برگردی. چنانچه در جریان خوارج با بیان حضرت از تعداد ۱۲ هزار نفر، هشت هزار نفر به استدلال حضرت به سوی حق برگشتند اما ۴ هزار نفر به دلیل لجبازی خود در صف خوارج قرار گرفتند.
خریت گفت من فردا نزد شما می آیم .حضرت فرمود برو ولی فردا حتما برگرد مبادا شیطان تورا بفریبد و مورد تاثیر حرف بد دیگران قرار بگیری و بر تو تحمیل کنند( این یعنی پیشگویی حضرت که می دانم الان می روی و دیگر بر نمی گردی) حرف های انسان های باطل را گوش نکن اگر طالب رسیدن به حق باشی من می توانم تو را به حق برسانم.
اما کسی که نخواهد پیامبر و امام را ببیند و حرف آنها را بشنود هدایت نخواهد شد و امروز فردا کردن ، بهانه است. خریت به بهانه فردا از پیش حضرت رفت.
عبدالله بن غین میگوید امام مرا فرستاد به دنبال خریت که او را نصیحت کنم و خبری از او بگیرم. وقتی رسیدم دیدم که فرار کرده و به خوارج پیوسته اند . بسوی امام بازگشتم وقضیه را توضیح دادم و به امام گفتم چرا مانع آنها نشدی وثیقه ای از او میگرفتی که فردا میروند و فتنه بپا می کنند .
حضرت فرمود اگر بنا بود به صرف یک سوء ظن افراد را زندانی کنم که زندان ها دیگر جا نخواهند داشت من نمی توانم قبل از انجام خلاف کسی را مجازات کنم( قصاص قبل جرم) هر چند که امام علی غیب دارد اما علم غیب حجت فقهی و شرعی نیست مگر در موارد خاص همچنان که امام حسین علیه السلام بنا به علم غیب در کربلا می دانست شهید خواهد شد و این از باب" لا تلقو بایدیکم الی التهلکة" و خودکشی نیست بلکه علم غیب حجت شرعی نمی باشد.دانستن قبلی امام دلیل بر مجازات قبل جرم نمیشود .
این گروه خریت ویارانش در مسیر خود به سوی خوارج در روستایی فردی را دیدند و از او در مورد علی پرسیدند گفت امیر مومنان مقام بالایی دارداو امام است. او را تکفیر کرده و سر از تن جدا کردند. اما یک فرد مسیحی را که در راه دیدند را رها کرده و کاری به او نداشتند یعنی کسی را به جرم محبت علی می کشند ولی فرد مسیحی را رها میکنند این چه دین داری است؟؟!! این کار آنها از کینه ای است که نسبت به امیرالمومنین داشتند.
حضرت نامه ای نوشتند و دستور دادند که چند نسخه از آن تهیه شده و به عمال حضرت برسانند. بمن خبررسیده که گروهی خروج کرده وقصد آنها ایجاد مشکل و جنگ است از آنها پیگیری کنید که آیا به شهر شما رسیده اند ؟چشم ها را به آنها قرار بدهید و مراقب باشید و خبر به من برسانید که چه اتفاقی افتاده است ؟
خطبه ۱۸۱ با خطبه ۴۴ در این موضوع خریت بن راشد ارتباط دارد جریان درگیری نیروهای حضرت با خریت در نزدیکی اهواز در اردشیر خره صورت گرفت و او در این جریان کشته شد. فرمانده حضرت ، معقل بن غیث دراین جنگ بقیه قبیله بنی ناجیه را اسیر کرد ومسلمانان آنها را آزاد کرد اما تعداد ۵۰۰ نفرشان ازاهل کتاب ومسیحیت بودند که بصورت اسیر بسوی کوفه میبرد که فرماندار امام در اردشیر خره ( مصقله بن هبیره) خواست بزرگوارانه عمل کند واز معقل آن ۵۰۰ نفررا به ۵۰۰. هزار درهم خریداری کردو در راه خدا آزاد کرد . معقل پنداشت که مصقله این مبلغ را به حضرت خواهد داد اما اوخیانت کرد و ۵۰۰ هزار درهم را که نداد بلکه بسوی معاویه هم گریخت .
نکته قابل توجه اینکه مطالب گفته شده مسیر زمانی خطبه ۱۸۱ قبل از خطبه ۴۴ میباشد .درخطبه ۱۸۱ ابتدای جریان گروه خریت بیان میشود و در خطبه ۴۴ ادامه و نهایت امر آنها بیان شده است .
الحمدلله رب العالمین
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیانثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
علی جان!
یک حاجی در طواف داری به دهان/ یک حیدر در مصاف داری به دهان/ یک تیغ دو دم به دست داری آقا/ یک تیغ دو دم غلاف داری به دهان/
بسم الله الرحمن الرحیم
شرح خطبه ها
۴۰۱/۹/۱۶- ۱۲جمادی الاولی
💢خطبه ۱۸۱💢
حضرت امیرالمومنین مردی از یارانش ( عبدالله بن غین )را ماموریت داد تا اطلاعاتی کسب کند درمورد گروهی از لشکر کوفه که قصد ملحق شدن به خوارج را داشته و درعین حال ازحضرت هم ترس ودلهره داشتند . به وقت بازگشت، حضرت پرسید آیا احساس امنیت کرده و درکوفه ماندند؟ ویا ترسیده و فرار کردند ؟
او پاسخ داد : ترسیدند وبه خوارج ملحق شدند.
جریان ازاین قراربوده که بعد ازجریان صفین وقضیه حکمیت که مصادف با خروج خوارج شد ؛ وقتی خوارج به کوفه رسیدند رسما اعلام استقلال کردند ودرمقابل حضرت ایستاده ومخالفت کردند وبعد از کوفه خارج شدند. گروهی از قبیله بنی ناجیه که مسلمان و مسیحی بودند به ریاست خریت بن راشد برای پیوستن به خوارج تمایل پیدا کردند به این بهانه که پذیرش حکمیت ازسوی امیرالمومنین خلاف دین بوده ونباید میپذیرفت وحق با خوارج بود.اینان موافق با خوارج بوده وازشهرکوفه خارج شده و به آنها پیوستند .
حضرت برای اینکه از وضعیت این گروه مطلع شود مامور خود عبدالله بن غین را جهت بررسی بسوی آنها فرستاد ووقتی خبررسید که آنها ازکوفه رفته وبخوارج ملحق شده اند ، این خطبه را ایراد فرمود :
🔶بعدا لهم کما بعدت ثمود
ازرحمت خدا دورباشند( نوعی نفرین )این فراریان ؛ همانند ثمود که ازرحمت خدا دورشدند
حضرت اشاره به آیات قرآن درمورد قوم ثمود میفرماید ازرحمت خدا دوربودند. خوارج و خریت ویارانش همانند ثمود ازرحمت خدا دورشدند .
🔶اما لو اشرعت الاسنة الیهم
آگاه باشید اگرنیزه های ما آنها را نشانه گیرند.
🔶وصبت السیوف علی هاماتهم
وشمشیرهای ما برسر آنها[ هامات] فرود آید[صبت]
🔶لقد ندموا علی ماکانوا متهم
ندامت پیشه کرده واز آنچه انجام دادند پشیمان میشوند
اکنون چنین تصور میکنند که ما در مقابل شان ساکت می مانیم .اماروزی که باقهروغضب ما مواجه شوند و مورد هدف نیزه ها وشمشیرهای ما قراربگیرند ، حتما نادم میشوند ولی سودی بحالشان نخواهد داشت.
🔶ان الشیطان الیوم قد استفلهم
همانا شیطان امروز اراده کرد که (این فراریان ) را پراکنده ومتفرق کند[ استفل]
🔶وهوغدا متبرئ منهم
ودر فردای قیامت ازآنها تبری میجوید
همان که قرآن میفرماید که روز قیامت شیطان از مجرمان برائت جسته و میگوید من فقط وسوسه میکردم میتوانستند به حرف من عمل نکنند ومرتکب گناه نشوند بلکه حرف انبیاء اولیا را گوش کرده وخدارا اطاعت میکردند.
🔶ومتخل عنهم
وخود را از آنها کنار میکشد
ضلالت وگناه آنها را گردن نمی گیرد و آنها را بجا نمیآورد .
🔶فحسبهم بخروجهم من الهدی
پس آنها را کفایت میکند که از هدایت خارج شدند
🔶وارتکاسهم فی الضلال و العمی
و درمسیر گمراهی واژگون شده[ارتکاس] ودچار کوری شدند
🔶وصدهم عن الحق
وکافیست برایشان که ازحق رویگردان شدند.
🔶وجماحهم فی التیه
وکفایت میکند اینان را حرکت سریع شان بسمت وادی سرگردانی .
✅هرکس ازعلی به هربهانه ودلیلی جداشد به بلاهایی گرفتار خواهد شد:
۱- فحسبهم بخروجهم من الهدی خروج از هدایت ، هرکس از امام جدا شود شیطان اورا میفریبد وکافی ست برای او همین که ازهدایت دور میشود .
یهدی من یشاء ویضل من یشاء که خدا درقران میفرماید هدایت خدا یعنی خدا اسباب هدایتش را زیاد میکند بطوریکه ازهر طرف برود به هدایت ختم میشود.ضلالت خدا یعنی راه هدایت واسباب آسان شدن. دینداری را از پیش پای فرد برمیدارد، ونمیتواند هدایت را بخودی خود پیداکند .
حضرت سبب هدایت و دستگیره متصل کننده مابخداست وجدایی ازاو تضعیف لشکرحق نیست بلکه تضعیف خود انسان ست و اگرعذاب وعقابی هم برایش نباشد همین جدایی از هدایت برای بدبختی او کافیست .
۲- وارتکاسهم فی الضلال
واژگونی وکوری انسان جداشده از امام حق و پیشوای عادل .
کسی ازعلی علیه السلام دورشود درمسیردرستی هم که میرفت یکباره بدلیل جدایی از امام ؛ واژگون میشود ودرگمراهی میافتدودچار نابینایی شده وحقایق را نمیبیند .
اصولاً انسان در همه جا باید روی پای خود بایستد مگر در مسیر هدایت که دشمن قدری مانند شیطان در مقابل او می ایستد ودر آخر او را تیرباران می کند.
انسان در امور اقتصادی و تصمیم گیری ها و حرف زدن با سبک و سنگین کردن ها می تواند آنچه را که به صلاح خودهست انجام دهد و خودمختار مستقل ست اما در مسیر هدایت باید با توسل دستاویز محکم به خدا حرکت کند وگرنه شیطان ایستاده تا اورا بیندازد ودرچاه گمراهی بیفکند و به ظلمت کوری مبتلاکند .
۳- وصدهم عن الحق
انسانی که از علی جدا شد از حق رو گردان می شود چرا که الحق مع علی و علی مع الحق
رابطه حق و باطل یک دایره است چنانکه روی مسیر دایره از نقطه الف دور شود به نقطه ب نزدیک میشود. هرچی از علی ( نقطه الف) فاصله بگیرد به نقطه باطل ( نقطه ب) نزدیک می شود.
به هر اندازه از علی دور شود به باطل متصل میشود و به هر اندازه به علی نزدیک شود ارتباط معرفتی و قلبی بااو پیدا کندو اطاعت کند به همان اندازه از باطل جدا شده و به سوی حق حرکت می کند.
ملاک حق و باطل امیرالمومنین است .
۴- وجماحهم فی التیه
گم شدن در بیابان سرگردانی ؛
در جدایی از امامت و ولایت نه تنها درحیرانی فرو می رود بلکه مانند سوار اسب چموشی او را به دورترین نقاط بیابان می برد و دیگر نمی تواند به مسیر اصلی بازگردد.
✅در این ماجرا حضرت اتمام حجت میکند که از علی جدا شدن مساوی است با جدایی از هدایت و رویگردان شدن از حق وافتادن در کوری و گمراهی و گرفتار شدن در بیابان و تیه سرگردانی است.
امابا علی بودن قضیه برعکس خواهد بود در مسیر هدایت بودن و بینا بودن و حق وهمه خوبیها با انسان خواهد بود .
در مورد این خطبه جناب مجلسی ره در بحارالانوار ج۳۳ ص ۴۰۶ مطلبی را از کتاب الغارات (ازکتب معتبر ومهم قدیمی) آورده است.
فردی بنام خریت بن راشد که پیامبر را دیده و ملاقات کوتاهی با او داشته است که بهمین دلیل به عقیده اهل سنت از صحابی محسوب میشود.
او در زمان خلفا مسئولیتی هم داشته و در زمان امیرالمومنین همراه طلحه و زبیر در مقابل حضرت بوده امادر صفین به حضرت امیر ملحق می شود ولی بعد از صفین در قضایای حکمیت به خوارج ملحق شد و در نهایت هم کشته شد .
در صفین همراه ۳۰ نفر از قبیله بنی ناجیه (یا ۳۰۰ نفر به نقل از طبری) که دور اورا گرفته بودند به خدمت حضرت امیر آمدند و بحضرت گفت به خدا قسم دیگر تورا اطاعت نمیکنم و پشت سرتو نماز نخواهم خواند من فردا از تو جدا میشوم و به خوارج می پیوندم .
امام فرمود آرام بگیر تو با من عهد بستی و من امام تو هستم اگر چنین کنی عهدت را نقض می کنی گناه کرده ای و در این صورت به خودت ضربه زدی (هرکس از امام جدا شود در واقع به خود ضربه میزند نه به امام )
مانند جریان ابوموسی اشعری که فرماندار امام در کوفه بود وقتی امام به او پیام فرستادکه عده ای را برای جنگ جمل به سوی بصره بفرستند گفت اینجا محل فتنه است من کاری نمیکنم و حضرت او را عزل کرد و فرمود فکر نکنی که اگر تو نباشی کار من زمین می ماند اگر آمدی به نفع خود عمل کردی و اگر نیامدی این به ضرر خود
وگرنه کار خدا معطل این وآن نمی ماند.
امام به خریت بن راشد فرمود چه اتفاقی افتاد که میخواهی مرا رها کنی و به خوارج بپیوندی؟ گفت تو گناه کردی که حکمیت را پذیرفتی و در مورد حق ضعف نشان دادی تو اگر بر حق بودی چرا کوتاه آمدی؟
حضرت فرمود مرا با شمشیر تهدید کردند و من نیز خلاف اسلام عمل نکردم اگر چه موافق نبودم.
خریت گفت من نه با تو هستم نه با معاویه از هر دوی شما بیزارم امام فرمود کمی درنگ کن و بمان تا به تو درس بدهم و مناظره کنم در مورد سنت های پیامبر حرف بزنم و در هایی از حق به سوی تو باز کنم زیرا خیلی از مطالب را می دانم که تو نمی دانی، شاید به برکت این حرف ها چشم تو باز شده به سوی حق برگردی. چنانچه در جریان خوارج با بیان حضرت از تعداد ۱۲ هزار نفر، هشت هزار نفر به استدلال حضرت به سوی حق برگشتند اما ۴ هزار نفر به دلیل لجبازی خود در صف خوارج قرار گرفتند.
خریت گفت من فردا نزد شما می آیم .حضرت فرمود برو ولی فردا حتما برگرد مبادا شیطان تورا بفریبد و مورد تاثیر حرف بد دیگران قرار بگیری و بر تو تحمیل کنند( این یعنی پیشگویی حضرت که می دانم الان می روی و دیگر بر نمی گردی)
حرف های انسان های باطل را گوش نکن اگر طالب رسیدن به حق باشی من می توانم تو را به حق برسانم.
اما کسی که نخواهد پیامبر و امام را ببیند و حرف آنها را بشنود هدایت نخواهد شد و امروز فردا کردن ، بهانه است.
خریت به بهانه فردا از پیش حضرت رفت.
عبدالله بن غین میگوید امام مرا فرستاد به دنبال خریت که او را نصیحت کنم و خبری از او بگیرم. وقتی رسیدم دیدم که فرار کرده و به خوارج پیوسته اند .
بسوی امام بازگشتم وقضیه را توضیح دادم و به امام گفتم چرا مانع آنها نشدی وثیقه ای از او میگرفتی که فردا میروند و فتنه بپا می کنند .
حضرت فرمود اگر بنا بود به صرف یک سوء ظن افراد را زندانی کنم که زندان ها دیگر جا نخواهند داشت من نمی توانم قبل از انجام خلاف کسی را مجازات کنم( قصاص قبل جرم) هر چند که امام علی غیب دارد اما علم غیب حجت فقهی و شرعی نیست مگر در موارد خاص همچنان که امام حسین علیه السلام بنا به علم غیب در کربلا می دانست شهید خواهد شد و این از باب" لا تلقو بایدیکم الی التهلکة" و خودکشی نیست بلکه علم غیب حجت شرعی نمی باشد.دانستن قبلی امام دلیل بر مجازات قبل جرم نمیشود .
این گروه خریت ویارانش در مسیر خود به سوی خوارج در روستایی فردی را دیدند و از او در مورد علی پرسیدند گفت امیر مومنان مقام بالایی دارداو امام است. او را تکفیر کرده و سر از تن جدا کردند.
اما یک فرد مسیحی را که در راه دیدند را رها کرده و کاری به او نداشتند یعنی کسی را به جرم محبت علی می کشند ولی فرد مسیحی را رها میکنند این چه دین داری است؟؟!! این کار آنها از کینه ای است که نسبت به امیرالمومنین داشتند.
حضرت نامه ای نوشتند و دستور دادند که چند نسخه از آن تهیه شده و به عمال حضرت برسانند.
بمن خبررسیده که گروهی خروج کرده وقصد آنها ایجاد مشکل و جنگ است از آنها پیگیری کنید که آیا به شهر شما رسیده اند ؟چشم ها را به آنها قرار بدهید و مراقب باشید و خبر به من برسانید که چه اتفاقی افتاده است ؟
خطبه ۱۸۱ با خطبه ۴۴ در این موضوع خریت بن راشد ارتباط دارد
جریان درگیری نیروهای حضرت با خریت در نزدیکی اهواز در اردشیر خره صورت گرفت و او در این جریان کشته شد.
فرمانده حضرت ، معقل بن غیث دراین جنگ بقیه قبیله بنی ناجیه را اسیر کرد ومسلمانان آنها را آزاد کرد اما تعداد ۵۰۰ نفرشان ازاهل کتاب ومسیحیت بودند که بصورت اسیر بسوی کوفه میبرد که فرماندار امام در اردشیر خره ( مصقله بن هبیره) خواست بزرگوارانه عمل کند واز معقل آن ۵۰۰ نفررا به ۵۰۰. هزار درهم خریداری کردو در راه خدا آزاد کرد . معقل پنداشت که مصقله این مبلغ را به حضرت خواهد داد اما اوخیانت کرد و ۵۰۰ هزار درهم را که نداد بلکه بسوی معاویه هم گریخت .
نکته قابل توجه اینکه مطالب گفته شده مسیر زمانی خطبه ۱۸۱ قبل از خطبه ۴۴ میباشد .درخطبه ۱۸۱ ابتدای جریان گروه خریت بیان میشود و در خطبه ۴۴ ادامه و نهایت امر آنها بیان شده است .
الحمدلله رب العالمین