بسم الله الرحمن الرحیم شرح خطبه ها ۱۴۰۱/۹/۱۴ - ۱۱جمادی الاولی
💢 خطبه ۱۷۹ 💢
موضوع کلی این خطبه راجع به بحث توحید و رویت پروردگار می باشد و محتوای آن درباره صفات سلبیه خدا است .صفاتی که باید از خدا نفی کنیم .یکی از مهمترین صفات سلبیه جسمانیت خدا است که خدا مرکب از چشم و گوش و پا و دست و .. نیست اگر خدا قابل مشاهده باشد خدایی خدا زیر سوال می رود .یکی از صفات سلبیه خدا این است که خدا قابل دیدن نیست ،حال در این خطبه بیان می شودمقصود از دیدن خدا که حضرت در ادامه می فرمایند چیست ؟
ذعلب یمانی که در مورد ارادت یا مخالفت او نسبت به حضرت نظرات مختلف وجود دارد.بطور صریح نمیتوان در مورد او قضاوت کرد.. درمجلسی وقتی حصرت فرمود : "سلونی قبلَ اَن تفقِدونی" این شخص از امام سوال پرسید که شماخدا را دیده ای؟ فرمود :آیا چیزی را که نمی بینم پرستش کنم ؟! تعجب ذعلب و حاضرین برانگیخته شد که حضرت فرمودند :
💠 لَا تُدْرِکُهُ الْعُیُونُ بِمُشَاهَدَةِ الْعِیَانِ، وَ لَکِنْ تُدْرِکُهُ الْقُلُوبُ بِحَقَائِقِ الْإِیمَانِ، خدا را نمی توان با چشم دید .دیدن خدا مثل دیدن اجسام [العیان] نیست ولی خدا را با قلب (روح ،فطرت) میتوان دید بشرطی که به حقیقت ایمان رسیده باشند. حقیقت ایمان ؛ (به آنچه که ایمان دارد عمل می کند )
دیدن سه بخش است ؛ ۱- با چشم و حسی الف) با چشم غیر مسلح مثل «افلا ینظرون الی الابل کیف خلقت» ب) با میکروسکوپ ج)به واسطه ی چیزی خدا را دیدن مثلا پیرزنی در زمان پیامبر صلی الله علیه و آله گفت دیدم این چرخ ریسندگی من بدون چرخاندن من نمی چرخد فهمیدم درباره من و عالم هم خدایی هست که می چرخاند. این قسم دیدن خداشناسی برهان نظم است
۲- دیدن با برهان و استدلال ؛ مرتبه ای بالاتر از مشاهده چشمی است که راه خداشناسی با استدلال است مرحوم علامه جعفری فرمود: نیوتن قانون جاذبه را با چشم ندید ولی با استدلال جاذبه را دید و فهمید.
۳- دیدن با قلب ، شهود اولیای خدا که دیگر استدلال نمی خواهد. می گوید خدا را دیدم گرچه اثباتی برای آن نداشته باشد. با قلب دیده با تمام وجود چشیده .که دیدن حضرت از این نوع هست .
به هیچ ابزاری نیاز نیست .مانند گرسنگی دیده نمی شود اما با تمام وجود می فهمیم و مشاهده میکنیم .حس لذت بردن بعد از گرسنگی را می یابد و این یافتن شهود است. عده ای اسما و صفات خدا را با تمام وجود درک میکنند.
قران هم صحه می گذارد. 《و کذالک نُریَ ابراهیمَ ملکوتَ السمواتِ و الارضِ انعام - ۷۱ 》 ملکوت جای جسمانیت نیست که با چشم سر ببیند.ملکوت مقام قدرت و قاهریت خدا را باشهود می شود دید. حضرت یعقوب دربرگشت پیراهن یوسف فرمود . 《اِ نّی لَاَجِدُ ریحَ یوسف یوسف - ۶۰ 》 من بوی یوسف رایافتم ،با دیدن و بوییدن نبست. کیلومترها فاصله بود. با برهان و عقل هم نبود. بلکه شهود کرده بود. شهود هم یک نوع دیدن است.فقط مخصوص پیغمبر و امام نیست. می فرماید : راه باز است ،اصلا باید شما هم اینگونه بشوید.
💠قَرِیبٌ مِنَ الْأَشْیَاءِ غَیْرَ [مُلَامِسٍ] مُلَابِسٍ خدا به همه موجودات نزدیک است ولی قابل لمس نیست(غیر ملامس) با وجود نزدیک بودن خدا به آنها نچسبیده (غیر ملابس) خدا در عین نزدیک بودن یعنی علم کامل به همه چیز دارد ولی به چیزی نچسبیده .
💠بَعِیدٌ مِنْهَا غَیْرَ مُبَایِنٍ از همه چیز دور است ولی دور بودن به معنای فاصله مکانی نیست بلکه به لحاظ مقام و رتبه است .خدا همانقدر که بی نهایت است فاصله ما با او همانقدر است .
💠مُتَکَلِّمٌ بِلَا رَوِیَّةٍ خدا سخنگو است ولی حرف زدن خدا با رویه ای، یا مراحلی ، یا تفکر ، همراه نیست .در مورد ما انسانها تکلم همراه با تفکر ویژگی مثبت می باشد، ولی تفکر در ارتباط با خدا نقص می باشد خدا همین که اراده کند تمام اتفاق می افتد .تفکر یعنی حرکت از مجهول به معلوم ، از معلوم به مجهول تا به نتیجه معلوم برسد ، و این حرکت در خدا راه ندارد . کسی که حرف علمی جدید دارد تحقیقات ،تفکر و تامل داردتا اینکه یک نظریه جدید بدهد . خدا را مثل خود فرض نکنید.
💠مُرِیدٌ لَا بِهِمَّةٍ خدا اراده می کند ولی اراده او همراه با همت نیست انسان برای انجام کار ابتدا شوق و انگیزه آن کار را باید داشته باشد بعد آن شوق تبدیل عمل شود، ولی اراده خدا حتمی است همین که اراده کرد کار صورت میگیرد.
خدا برای خلق انسان عزم راجزم نکرده، اینطور نیست که همت و تمرکز خود را بگذارد تا یک کاری سرانجام گیرد. هیچ شٱنی نمی تواند او را از شٱن دیگر باز بدارد.این موارد در مورد انسان است نه خدا
💠صَانِعٌ لَا بِجَارِحَةٍ خدا خالق است ولی خلق کردن او بدون جوارح است و نیاز به ابزار ندارد بر خلاف ما انسانها که هر چه صنعت ابزار ماپیشرفته تر باشد، در کار ما حُسن تلقی می شود ولی در مورد خدا نقص می شود .
خدا سازنده و خالق است نه با دست و ابزار. یک سلسله اموری باید برای ما فراهم و در اختیار باشد تا چیزی را صانع باشیم اما خدا در خلق مخلوقات با اعضا و جوارح از دست و گوش و فکر کمک نگرفت.
💠لَطِیفٌ لَا یُوصَفُ بِالْخَفَاءِ، خدا لطیف (ناپیدا،شفاف،ظریف)است ولی لطیف بودن او مجرد تام است(جسمانیت هیچگونه در او راه ندارد)به معنای نبود او نیست بلکه همه جا حضور دارد پنهان نیست
💠کَبِیرٌ لَا یُوصَفُ بِالْجَفَاءِ، خدا کبیر است ولی کبریایی او طوری است که به کسی ظلم نمی کند
🔺پیامبر صلی الله فرمودند «تَخَلَقُوا باَخلاقِ الله »یعنی همین که ما بتوانیم وقتی سر و گردنی از دیگران بالاتر شدیم، بدون ظلم به دیگران باشیم . درست است که کسی در کل صفات به خدا نمیرسد .کسی نمیتواند صفت (صانعُُ لا بجارحه) راکسب کند ، ولی اگر انسان ذره ای از دیگران در مقامی بالاتر قرار گرفت ظلم نکند
💠بَصِیرٌ لَا یُوصَفُ بِالْحَاسَّةِ خدا بصیر است می بیند ولی دیدن او به معنای چشم داشتن نیست که اگر به این معنا باشد ایراد برای اوست. چون محتاج چیزی می شود و این در خدا راه ندارد
💠رَحِیمٌ لَا یُوصَفُ بِالرِّقَّةِ رحیم است ولی رحیم بودن خدا از روی رقت و نازکدلی نیست. انسان وقتی رحیم است اشداء علی الکفار نیست. نازک دل است .هر جا فوری دل می سوزاند. رحیمیت خدا از روی نازک دلی نیست . رحمت خدا ذیل حکمت تعریف می شود . رحمت او فوق حکمت نیست. رحمت او را باید حکیمانه بدانیم.
🔺ما مامور به دعا کردن هستیم ولی اشکی که میریزیم موجب نمیشود که خدا به دلیل گریه ما رقت کند. (حاجتی را بنا نبوده اجابت کند با گریه بنده رقت کرده و اجابت کند ، هرگز اینطور نیست) این یک تغییر برای خدا محسوب می شود و در خدا تغییر وجود ندارد چون خدا ثابت است و تغیی در او ضعف محسوب می شود خدا از غم به شادی حرکت نمی کند .
دعا در عالم یک حقیقت است زنده است، اثر دارد ، میتواند کاری کند. امام سجاد علیه السلام فرمود خدایی هستی که حکمت تو بر رحمت غالب است و به این معنا است که بر اساس رحمت ،بر خلاف حکمت خود کاری نمی کند
🔺 سوال :پس چرا دعا می کنیم ؟ اگر خدا با ناله هم تغییر نکند وطبق حکمت اجابت نکند با این اوصاف که دعای ۱۰۰ساله هم اثر ندارد؟ پاسخ: حکمت خدا این است که دعا را می پسندد، حکمت اینست که دعا از جانب بنده صورت بگیرد این دعا خودحقیقت است ما مامور به الحاح و تضرع هستیم دعا با نورانیت خود گره ها را باز می کند .
💠تَعْنُو الْوُجُوهُ لِعَظَمَتِهِ صورتها در مقابل خدا خضوع کرده .این خدایی که در موردش گفته شده باید در مقابلش خضوع داشت
💠وَ تَجِبُ الْقُلُوبُ مِنْ مَخَافَتِهِ همانطور که باید در مقابل خدا خضوع کرد همانقدر باید دلها در مقابل خدا لرزان و مضطرب باشند
حضرت فرمود اگر خدا بخواهد از کسی انتقام بگیرد تمام سختی ها در مقابل انتقام خدا هیچ است چون با تمام قدرت خود انتقام می گیرد . در بعضی نسخ آمده شخص سوال کننده از هوش رفت حضرت در خطبه سه (شقشقیه)فرمود من مانند کوهسار بلند مرتبه ای هستم که از آن ابها جاری شود چون سیل محکمی از آن پایین می آید. آنقدر علم حضرت زیاد است که کاملترین پاسخ را وقتی می فرماید مانند خطبه متقین و اینجا فرد سوال کننده از هوش میرود .
🔺حضرت در این خطبه ،خدا را با صفات سلبی معرفی کرده ، (لا برویَّه غیرُ مُلامس لا بجارحه ) خدا جهل و چشم ندارد ، منفی هستند نفرمود خدا عالم است، فرمودخداجهل ندارد. خدا را با صفات سلبی و منفی ذکر میکند .
وقتی بگوییم خدا عالم وکریم است ،حد آنرا نمی فهمیم .علم خدا چقدر است!! عقل ما به حد کرامت او نمی رسد ! می توانیم بگوییم خدا عاجز نیست ، بخیل نیست.چون عجز را می فهمیم . بخیل برای ما قابل فهم است .
این خطبه الهیات سلبی را تایید میکند. الهیات تنزیهی گویند. به طور مثال وقتی خدا حکیم است یعنی کار غیر حکیمانه نمی کند ولی حقیقت حکمت را ما نمی فهمیم .
غفرالله لی و لکم الحمدلله رب العالمین
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیانثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
علی جان!
یک حاجی در طواف داری به دهان/ یک حیدر در مصاف داری به دهان/ یک تیغ دو دم به دست داری آقا/ یک تیغ دو دم غلاف داری به دهان/
بسم الله الرحمن الرحیم
شرح خطبه ها
۱۴۰۱/۹/۱۴ - ۱۱جمادی الاولی
💢 خطبه ۱۷۹ 💢
موضوع کلی این خطبه راجع به بحث توحید و رویت پروردگار می باشد و محتوای آن درباره صفات سلبیه خدا است .صفاتی که باید از خدا نفی کنیم .یکی از مهمترین صفات سلبیه جسمانیت خدا است که خدا مرکب از چشم و گوش و پا و دست و .. نیست اگر خدا قابل مشاهده باشد خدایی خدا زیر سوال می رود .یکی از صفات سلبیه خدا این است که خدا قابل دیدن نیست ،حال در این خطبه بیان می شودمقصود از دیدن خدا که حضرت در ادامه می فرمایند چیست ؟
ذعلب یمانی که در مورد ارادت یا مخالفت او نسبت به حضرت نظرات مختلف وجود دارد.بطور صریح نمیتوان در مورد او قضاوت کرد.. درمجلسی وقتی حصرت فرمود : "سلونی قبلَ اَن تفقِدونی" این شخص از امام سوال پرسید که شماخدا را دیده ای؟ فرمود :آیا چیزی را که نمی بینم پرستش کنم ؟!
تعجب ذعلب و حاضرین برانگیخته شد که حضرت فرمودند :
💠 لَا تُدْرِکُهُ الْعُیُونُ بِمُشَاهَدَةِ الْعِیَانِ، وَ لَکِنْ تُدْرِکُهُ الْقُلُوبُ بِحَقَائِقِ الْإِیمَانِ،
خدا را نمی توان با چشم دید .دیدن خدا مثل دیدن اجسام [العیان] نیست ولی خدا را با قلب (روح ،فطرت) میتوان دید بشرطی که به حقیقت ایمان رسیده باشند.
حقیقت ایمان ؛ (به آنچه که ایمان دارد عمل می کند )
دیدن سه بخش است ؛
۱- با چشم و حسی
الف) با چشم غیر مسلح مثل «افلا ینظرون الی الابل کیف خلقت»
ب) با میکروسکوپ
ج)به واسطه ی چیزی خدا را دیدن مثلا پیرزنی در زمان پیامبر صلی الله علیه و آله گفت دیدم این چرخ ریسندگی من بدون چرخاندن من نمی چرخد فهمیدم درباره من و عالم هم خدایی هست که می چرخاند.
این قسم دیدن خداشناسی برهان نظم است
۲- دیدن با برهان و استدلال ؛
مرتبه ای بالاتر از مشاهده چشمی است که راه خداشناسی با استدلال است
مرحوم علامه جعفری فرمود: نیوتن قانون جاذبه را با چشم ندید ولی با استدلال جاذبه را دید و فهمید.
۳- دیدن با قلب ، شهود
اولیای خدا که دیگر استدلال نمی خواهد. می گوید خدا را دیدم گرچه اثباتی برای آن نداشته باشد. با قلب دیده با تمام وجود چشیده .که دیدن حضرت از این نوع هست .
به هیچ ابزاری نیاز نیست .مانند گرسنگی دیده نمی شود اما با تمام وجود می فهمیم و مشاهده میکنیم .حس لذت بردن بعد از گرسنگی را می یابد و این یافتن شهود است.
عده ای اسما و صفات خدا را با تمام وجود درک میکنند.
قران هم صحه می گذارد.
《و کذالک نُریَ ابراهیمَ ملکوتَ السمواتِ و الارضِ انعام - ۷۱ 》
ملکوت جای جسمانیت نیست که با چشم سر ببیند.ملکوت مقام قدرت و قاهریت خدا را باشهود می شود دید. حضرت یعقوب دربرگشت پیراهن یوسف فرمود .
《اِ نّی لَاَجِدُ ریحَ یوسف یوسف - ۶۰ 》
من بوی یوسف رایافتم ،با دیدن و بوییدن نبست. کیلومترها فاصله بود. با برهان و عقل هم نبود. بلکه شهود کرده بود.
شهود هم یک نوع دیدن است.فقط مخصوص پیغمبر و امام نیست. می فرماید :
راه باز است ،اصلا باید شما هم اینگونه بشوید.
💠قَرِیبٌ مِنَ الْأَشْیَاءِ غَیْرَ [مُلَامِسٍ] مُلَابِسٍ
خدا به همه موجودات نزدیک است ولی قابل لمس نیست(غیر ملامس)
با وجود نزدیک بودن خدا به آنها نچسبیده (غیر ملابس)
خدا در عین نزدیک بودن یعنی علم کامل به همه چیز دارد ولی به چیزی نچسبیده .
💠بَعِیدٌ مِنْهَا غَیْرَ مُبَایِنٍ
از همه چیز دور است ولی دور بودن به معنای فاصله مکانی نیست بلکه به لحاظ مقام و رتبه است .خدا همانقدر که بی نهایت است فاصله ما با او همانقدر است .
💠مُتَکَلِّمٌ بِلَا رَوِیَّةٍ
خدا سخنگو است ولی حرف زدن خدا با رویه ای، یا مراحلی ، یا تفکر ، همراه نیست .در مورد ما انسانها تکلم همراه با تفکر ویژگی مثبت می باشد، ولی تفکر در ارتباط با خدا نقص می باشد خدا همین که اراده کند تمام اتفاق می افتد .تفکر یعنی حرکت از مجهول به معلوم ، از معلوم به مجهول تا به نتیجه معلوم برسد ، و این حرکت در خدا راه ندارد . کسی که حرف علمی جدید دارد تحقیقات ،تفکر و تامل داردتا اینکه یک نظریه جدید بدهد . خدا را مثل خود فرض نکنید.
💠مُرِیدٌ لَا بِهِمَّةٍ
خدا اراده می کند ولی اراده او همراه با همت نیست انسان برای انجام کار ابتدا شوق و انگیزه آن کار را باید داشته باشد بعد آن شوق تبدیل عمل شود، ولی اراده خدا حتمی است همین که اراده کرد کار صورت میگیرد.
خدا برای خلق انسان عزم راجزم نکرده،
اینطور نیست که همت و تمرکز خود را بگذارد تا یک کاری سرانجام گیرد.
هیچ شٱنی نمی تواند او را از شٱن دیگر باز بدارد.این موارد در مورد انسان است نه خدا
💠صَانِعٌ لَا بِجَارِحَةٍ
خدا خالق است ولی خلق کردن او بدون جوارح است و نیاز به ابزار ندارد بر خلاف ما انسانها که هر چه صنعت ابزار ماپیشرفته تر باشد، در کار ما حُسن تلقی می شود ولی در مورد خدا نقص می شود .
خدا سازنده و خالق است نه با دست و ابزار.
یک سلسله اموری باید برای ما فراهم و در اختیار باشد تا چیزی را صانع باشیم
اما خدا در خلق مخلوقات با اعضا و جوارح از دست و گوش و فکر کمک نگرفت.
💠لَطِیفٌ لَا یُوصَفُ بِالْخَفَاءِ،
خدا لطیف (ناپیدا،شفاف،ظریف)است ولی لطیف بودن او مجرد تام است(جسمانیت هیچگونه در او راه ندارد)به معنای نبود او نیست بلکه همه جا حضور دارد پنهان نیست
💠کَبِیرٌ لَا یُوصَفُ بِالْجَفَاءِ،
خدا کبیر است ولی کبریایی او طوری است که به کسی ظلم نمی کند
🔺پیامبر صلی الله فرمودند «تَخَلَقُوا باَخلاقِ الله »یعنی همین که ما بتوانیم وقتی سر و گردنی از دیگران بالاتر شدیم، بدون ظلم به دیگران باشیم .
درست است که کسی در کل صفات به خدا نمیرسد .کسی نمیتواند صفت (صانعُُ لا بجارحه) راکسب کند ، ولی اگر انسان ذره ای از دیگران در مقامی بالاتر قرار گرفت ظلم نکند
💠بَصِیرٌ لَا یُوصَفُ بِالْحَاسَّةِ
خدا بصیر است می بیند ولی دیدن او به معنای چشم داشتن نیست که اگر به این معنا باشد ایراد برای اوست. چون محتاج چیزی می شود و این در خدا راه ندارد
💠رَحِیمٌ لَا یُوصَفُ بِالرِّقَّةِ
رحیم است ولی رحیم بودن خدا از روی رقت و نازکدلی نیست. انسان وقتی رحیم است اشداء علی الکفار نیست. نازک دل است .هر جا فوری دل می سوزاند.
رحیمیت خدا از روی نازک دلی نیست .
رحمت خدا ذیل حکمت تعریف می شود .
رحمت او فوق حکمت نیست.
رحمت او را باید حکیمانه بدانیم.
🔺ما مامور به دعا کردن هستیم ولی اشکی که میریزیم موجب نمیشود که خدا به دلیل گریه ما رقت کند. (حاجتی را بنا نبوده اجابت کند با گریه بنده رقت کرده و اجابت کند ، هرگز اینطور نیست) این یک تغییر برای خدا محسوب می شود و در خدا تغییر وجود ندارد چون خدا ثابت است و تغیی در او ضعف محسوب می شود خدا از غم به شادی حرکت نمی کند .
دعا در عالم یک حقیقت است زنده است، اثر دارد ، میتواند کاری کند.
امام سجاد علیه السلام فرمود خدایی هستی که حکمت تو بر رحمت غالب است و به این معنا است که بر اساس رحمت ،بر خلاف حکمت خود کاری نمی کند
🔺 سوال :پس چرا دعا می کنیم ؟ اگر خدا با ناله هم تغییر نکند وطبق حکمت اجابت نکند با این اوصاف که دعای ۱۰۰ساله هم اثر ندارد؟
پاسخ: حکمت خدا این است که دعا را می پسندد، حکمت اینست که دعا از جانب بنده صورت بگیرد این دعا خودحقیقت است ما مامور به الحاح و تضرع هستیم دعا با نورانیت خود گره ها را باز می کند .
💠تَعْنُو الْوُجُوهُ لِعَظَمَتِهِ
صورتها در مقابل خدا خضوع کرده .این خدایی که در موردش گفته شده باید در مقابلش خضوع داشت
💠وَ تَجِبُ الْقُلُوبُ مِنْ مَخَافَتِهِ
همانطور که باید در مقابل خدا خضوع کرد همانقدر باید دلها در مقابل خدا لرزان و مضطرب باشند
حضرت فرمود اگر خدا بخواهد از کسی انتقام بگیرد تمام سختی ها در مقابل انتقام خدا هیچ است چون با تمام قدرت خود انتقام می گیرد .
در بعضی نسخ آمده شخص سوال کننده از هوش رفت
حضرت در خطبه سه (شقشقیه)فرمود من مانند کوهسار بلند مرتبه ای هستم که از آن ابها جاری شود چون سیل محکمی از آن پایین می آید. آنقدر
علم حضرت زیاد است که کاملترین پاسخ را وقتی می فرماید مانند خطبه متقین و اینجا فرد سوال کننده از هوش میرود .
🔺حضرت در این خطبه ،خدا را با صفات سلبی معرفی کرده ،
(لا برویَّه غیرُ مُلامس لا بجارحه )
خدا جهل و چشم ندارد ، منفی هستند نفرمود خدا عالم است، فرمودخداجهل ندارد.
خدا را با صفات سلبی و منفی ذکر میکند .
وقتی بگوییم خدا عالم وکریم است ،حد آنرا نمی فهمیم .علم خدا چقدر است!!
عقل ما به حد کرامت او نمی رسد !
می توانیم بگوییم خدا عاجز نیست ، بخیل نیست.چون عجز را می فهمیم . بخیل برای ما قابل فهم است .
این خطبه الهیات سلبی را تایید میکند. الهیات تنزیهی گویند. به طور مثال وقتی خدا حکیم است یعنی کار غیر حکیمانه نمی کند ولی حقیقت حکمت را ما نمی فهمیم .
غفرالله لی و لکم الحمدلله رب العالمین