بسم الله الرحمن الرحیم شرح خطبه ها ۱۴۰۱/۹/۱۲ - ۸جمادی الاولی
💢خطبه ۱۷۷💢
این خطبه را حضرت خطاب به خوارج در موضوع حکمین و حکمیت فرمودند بارها در خطبه متعددی از جمله خطبه ۱۲۷ راجع به حکمیت توضیح داده شد، باز هم به کلیاتی اشاره میشود .
در اثنای جنگ صفین بعد از لیلة الهریر (شب سختی که بسیار بر دشمن سخت تمام شد و کار را لشکر امیرالمومنین یکسره کرد) در صبح بعد از لیلة الهریر دشمن حربهای به کاربرد قرآن ها را به نیزه کرد و گفت بین من و شما قرآن حکم است از هر گروه یک نفر به عنوان حکم انتخاب شد قرآن را بررسی و نظر قرآن را بدانند که امیرالمومنین حاکم شود یا معاویه. شخص پیشنهادی امیرالمومنین مالک اشتر و سپس عبدالله ابن عباس بود که نپذیرفتند و سرانجام ابوموسی اشعری انتخاب شد.
کسانی که حضرت را تحت فشار گذاشته بودند همان خوارج بودند حضرت بسیار نصیحت و صحبت کردند و از عواقب تصمیمات آنهارا برحذر داشت. خوارج گوش نکردند و گفتند هر چه ما میگوییم و گرنه شمشیر ماروی گردن شماست و ما حاضریم با توبجنگیم در اینجا جنگ داخلی شکل میگرفت همانطور که حضرت در خطبه قبل فرمود مبادا کار شما به تفرقه بیانجامد.
معاویه شکست خورده اگر میدید در لشکر امیرالمومنین اختلاف بالا گرفته حتماً حمله میکرد و کار حکومت اسلامی را یکسره میکرد. امیرالمومنین در موارد متعددی فرمود دنبال شخصی که من میگویم بروید آگاه و عالم و دیندار است ولی نپذیرفتند صرفاً نادانی در کار نیست، سیاستی در کار است، گاه خیانت در کار است ، ابوموسی اشعری از حضرت در جریان جنگ جمل کینه به دل داشت کینه از جریان جنگ جمل شروع شد جایی که حضرت به ابوموسی نامه نوشت که ما از مدینه به سمت بصره می آییم تو هم که فرماندار من در کوفه هستی لشکری برای جنگ جمل آماده کن قبول نکرد و گفت الان موقع فتنه است من حرکت نمی کنم و حضرت او را عزل کرد و کینه حضرت را به دل گرفت.
حال خوارج به حضرت فشار آوردند که ابوموسی باید حکم شود ابوموسی ازحضرت کینه داشت و میخواست زهرش را به حکومت بریزد اینها دانسته خیانت کردند موارد متعددی در اینجا قابل بحث است .
✳️نکته ۱ : امیرالمومنین از قرآن به نیزه کردن اینها از قبل آگاه بود و حضرت پیش بینی کرده بود در دو خط پایانی نامه۱۰ نهج البلاغه آمده است حضرت می گوید من میبینم که جنگ سختی اتفاق میافتد و در لیلة الهریر ۳۶۰۰۰ کشته می شوند و شما مرا به قرآن دعوت میکنید. ابن حدید د معتزلی میگوید این جمله حضرت از دو حال خارج نیست یا اینکه برداشت خودش را حضرت گفته دشمن قطعاً شکست میخورد و برای جبران شکست قرآن به نیزه میکند و میگوید که حضرت جه حرف عظیمی زده دست دشمن را خوانده ایشان سیاستمدار بزرگیست . ابن ابی الحدید می گوید یا حضرت این حرف از روی سیاستزده که بسیار عجیب است یا اینکه از علوم غیبی که خدا به ایشان عنایت کرده خدا علمی به حضرت داده که علم به جزئیات دارد.
✳️ نکته ۲ : بعد از مذاکرات ابوموسی و عمروعاص نتیجه این شد که نه امیرالمومنین شأنیت حکومت دارد نه معاویه پس باید هر دو نفر عزل و نفر سوم که عبدالله بن عمر باشد خلیفه شود البته عمروعاص در ملا عام در اعلام نتایج به حرف خود نیز خیانت کرده و معاویه را به عنوان حاکم معرفی کرد . مردم نتیجه را به حضرت گفتند چه کنیم این متن را مرحوم مجلسی در جلد ۳۳ بحارالانوارص ۳۹۳ آورده گفتند کاش امیر المومنین شرح ما وقع را برای ما می گفت حضرت به امام حسن فرمودند که قصه را برای مردم بازگو کن فرمودند این دو نفر را فرستادیم تا طبق قرآن حکم صادر کنند ولی این دو حرف خود را بر قرآن هم حمل کردند مشکل این بود که عبدالله ابن عمر کجا و خلافت مسلمین کجا؟
انتخاب عبدالله بن عمر سه اشکال داشت یک؛ وقتی عمر می خواست از دنیا برود شورای شش نفره انتخاب کرد که خلیفه بعد را انتخاب کنند در این شورای شش نفره عبدالله بن عمر که پسر خلیفه بود را راه نداد سپس حضرت به عبدالله ابن عباس فرمود صحبت کن سپس عبدالله بن جعفر ذکر یک نکته اول عمروعاص در حرف خود هم خیانت کرد ثانیاً اینها کم ظرفیت و اندیشه باطل دارند امیرالمومنین را ترک و عبدالله عمر را می چسبند .
♦فاَجمَعَ رَایُ مَلَئِکُم علی اَنِ اختارُوا رَجلَین ای مردم اکثر [ملئکم] شما این نظر را دادید که این دو نفر به عنوان حاکم انتخاب کنیم انتخاب ابوموسی و عمروعاص نظر اکثریت شما بود من که موافق با این موضوع نبودم در خطبه ۱۲۷ آمده من نمیخواستم انها را انتخاب کنم پافشاری شما این بود گزینه ی من مالک اشتر و عبدالله بن عباس بود نظر من ادامه جنگ بود که قبول نکردید ولایَجاوِزاهُ وتکونُ اَلسنتِهِما مَعهَ وقلوبُهُما تَبِعَه ولی باز من دست بر نداشتم حضرت مثل افراد عادی نیست که در صورت اطاعت نکردن لج کند درست است که حرف مرا نشنیدید ولی من باز هم صلاح اسلام و جامعه را در نظر گرفتم و با افراد مورد نظر شما اتمام حجت کردم ما عهد کردیم با این دو نفر که شما باید نزد قرآن خاضع باشید و در محضر قرآن بنشینید[ یجعجعا] و تواضع کنید. (لفظ یُجَعجع خواباندن شتر کنایه از خضوع است.)
معنای دوم : امر حکومت را نزد قرآن ببرید و حکمیت در امر خلافت را با قرآن قیاس کنید هرکس را قرآن معرفی کرد او حاکم است و هر کسی را قرآن پس زد حاکم نیست ما با انها عهد بستیم که از قرآن تجاوز نکنید و شرط کردیم که باید زبان با قرآن و قلوب شما تابع قرآن باشد (قلب مقصود تفکر است)
✅ ما در دوبخش باید قرآنی باشیم یک، ظاهر قرآنی باشد (حرف زدن لباس پوشیدن غذا خوردن )دو، اندیشه ما قرآنی باشد جهان بینی قرآنی داشته باشیم به ظاهر قرآن عمل ولی باطن قرآن و فکر قرآنی نداریم .
قارون چرا گرفتارعذاب شد؟ چون غیر از خود هیچ چیز را نمی دید و معتقد بود فکر و زحمت خودم بود و هر گونه بخواهم خرج می کنم فکر قارونی بد است ما باید اندیشه و فکرمان قرآنی باشد و عمل کنیم وشرط کردیم که به شرطی حکم و نماینده هستید که زبان قرآنی و فکر و اندیشه و قلبتان قرآنی باشد
♦فَتاها عَنهُ وَترَکَا الحَقَ وهُما یُبصِرانِهِ وکانَ الجورِ هَواهُما والِاعوِجاجُ دَابُهُما از قرآن رویگردان و حق را ترک کردند.ولی سرگردان شدند [فتاها] ( همه میگویند ابوموسی سادهلوح بود اما ، حضرت می گویند این دو حق را ترک کردند) در حالی که هردو حق را دقیق می دیدند[یبصرانه] منظور ساده لوحی نیست صحبت خیانت است حق را فهمیدند قرآن را را می دانستند منظور کیست.
در خطبه شقشقیه هم آمده اگر کسی از روی جهالت غصب خلافت کرد بحث متفاوت است. اما انها میدانستند و غصب خلافت کردند صحبت از جهل نیست خیانت است .هم ابوموسی هم عمروعاص کاملا حق را درک می کردند وبا آن مخالفت کردند. چرا حق علی را نادیده گرفتند ؟چون دنبال هواپرستی بودند عاص به دنبال حکومت مصر و ابوموسی به دنبال خالی کردن کینه بود دنبال هوا پرستی بودند لذا ظلم کردند.
✳️ نکته : عامل ظلم، هواپرستی است. باید خدمت بدون منت و چشمداشت باشد پس ستم آنها از روی هوا پرستی و کج روی(اعوجاج )مکرر بود و بار اول آنها نبود با همه این خباثت حضرت ایستاد و شرط مشخص کرد وفرمود امروز به شرط عمل نشود من هم حکمیت او را نمی پذیرم
♦وقد سَبقَ اِستِثناوُنا علیهِما فِی الحُکمِ بالعَدلِ والعَملِ بالحقِ سُوءَ رَایِهِما وجَورَ حُکمِهِما (( قد سبق استثناونا بالحق سوء رایهما بوده)) این دو حَکَم قبل ازتصمیم بدآنها(هواپرستی) قبل از اینکه سوء رای و جورحاکمانه داشته باشند. شرط و شروط ما[استثناوُنا] بر انها سبقت گرفت.
ما به این دونفر گفتیم که بشرط عمل به قرآن نماینده ما هستید استناد به قرآن کنید و حاکم را تعیین کنید.شروط ما بر این دو نفر که حکم عادلانه داشته باشند و به قران عمل کنند نه به هوا و هوس.، شروط ماسبقت داشت، اما امروز به شرط عمل نکردند ما شرط حکمیت بالقرآن کرده بودیم.
♦والثِقَهُ فِی اَیدِینا لاَنفُسِنا حینَ خالَفَنا سبیلَ الحقِ وَ اَتَیا بِما لا یُعرَفُ مِن مِعکوسِ الحُکمِ وحجت [ثقه] در دست ماست وما به نفع خود آنچه صلاح ببینیم انجام میدهیم وحرف حکمین را قبول نداریم چون شرط ضمن عقد را زیر پا گذاشتند امروز ما به تصمیم خود عمل میکنیم به هیچ وجه مرعوب حکمین نمی شویم. چون انها از راه حق منحرف شده وچیزی را که شناخته نشده بود[لایعرف] اوردند. و معکوس آن چیزی بود که با هم وعده کرده بودیم[معکوس الحکم]
جریان حکمیت اینگونه شد که جنگ برده و پیروز را امیرالمومنین باختند. و حدود یکسال جامعه اسلامی معطل نگه داشته شد و سرانجام هم آن شد که خوارج به بار آمدند.
معاویه و عمروعاص حیله گر، حربه ای را به کار بردند که از هر دو طرف پیروز شدند و به جامعه اسلامی ضربه زدند. اگر حضرت حکمیت آنها رامی پذیرفت چه مشکلاتی داشت زمانیکه نپذیرفت خوارج بوجود امد و نسبت کفر به حضرت دادند. اگرمیپذیرفت هزار آفت به وجود میآمد و عصمت حضرت هم زیر سوال می رفت.
✳️در کتاب تمام نهج البلاغه خطبه ۵۹ این متن آمده حضرت فرمود: (فاِن حُکما بکتابِ اللهِ فلیس لَنا اَن نُخالِفَ حُکماً یَحکم بِما فِی القرآن) اگر این دو نفر قرآنی حکم کنند بر سزاوار نیست که حرف آنها را نشنوم ( وکنتُ اَولَی بالاَمرِ فِی حُکمِهِما) من نه تنها حرف آنها را میشنوم بلکه اولی ترین شخص به شنیدن حرف قرآن هستم من از همه نسبت به قرآن متواضع ترم. ( واِن حَکَما بِغیرِ ذلِک لم یَکُن لَهُماعلی وعلیکم الحکم) چون حرف انها قرآنی نبود برای من و مسلمانان تاثیری ندارد (فَاختَلَفا فَاتا عنه وَترَکَا الحق وهُما یُبصِرانهِ وکانَ الجور هواها والاِعوِجاج دَابُهُما وسَدَّ عنِ الحق رایُهُما ومَضِیاعلیهِ وخالَف حکمُ الکتابِ واَلسِنَه) اما ان دو نفر خلاف گفتند انها مدام از حق رو برگردان هستند و نه به قرآن و نه به سنت عمل کردند. ( فنبَذُها اَمرُهما ونحنُ عن اَمرِنا الاول) پس ما حکم آنها را رها کرده و به همان حرف اول خود هستیم حکومت حق ماست. معاویه از امام مسلمین خروج کرده یا باید بپذیرد یا با او می جنگیم . (فمَنِ الذِی بکم؟ ومِن بینَ اَتَیتُم ؟ بینوا لنا بماذا تَستَحِلوُن قِتالَنا والخروجُ مِن جَماعَتِنا) مردم شما را چه شده ؟چه بلایی سرتان آمده خوارج به چه دلیل باما می جنگند ؟ ( ان اختاره الناس رجلین ان تضعوا اسیافکم علی عواتقکم ثم تسترضعوا الناس تضربون رقابکم ان هذان لهوالخسران المبین ) شمشیر را بر گردن من گذاشته که یا ما را بپذیر یا با تو وارد جنگ می شویم. شما با من می جنگید ولی دچار خسران شدید و با امام خود می جنگید ( والله لو قتلتم علی هذا دجاجه لعظم قتل الله فکیف بالنفس التی قتلها عند الله الحرام) ای خوارج، این مخالفتی که با من دارید اگر مرغی را می کشتید در این راه خدا بسیار ناراحت میشد یعنی از روی عناد با امیرالمومنین جوجه ای را بکشید کشتن یک مرغ در حالت مخالفت با امام تاوان سنگینی دارد در حالی که میخواهید جلوی من بایستید جریان نهروان را شروع و یاران و دوستداران مرا بکشید چگونه حاضر میشوید با امام وارد جنگ شده و انسان های بی گناه را بکشید .
بسم الله الرحمن الرحیم
شرح خطبه ها
۱۴۰۱/۹/۱۲ - ۸جمادی الاولی
💢خطبه ۱۷۷💢
این خطبه را حضرت خطاب به خوارج در موضوع حکمین و حکمیت فرمودند بارها در خطبه متعددی از جمله خطبه ۱۲۷ راجع به حکمیت توضیح داده شد، باز هم به کلیاتی اشاره میشود .
در اثنای جنگ صفین بعد از لیلة الهریر (شب سختی که بسیار بر دشمن سخت تمام شد و کار را لشکر امیرالمومنین یکسره کرد) در صبح بعد از لیلة الهریر دشمن حربهای به کاربرد قرآن ها را به نیزه کرد و گفت بین من و شما قرآن حکم است از هر گروه یک نفر به عنوان حکم انتخاب شد قرآن را بررسی و نظر قرآن را بدانند که امیرالمومنین حاکم شود یا معاویه.
شخص پیشنهادی امیرالمومنین مالک اشتر و سپس عبدالله ابن عباس بود که نپذیرفتند و سرانجام ابوموسی اشعری انتخاب شد.
کسانی که حضرت را تحت فشار گذاشته بودند همان خوارج بودند حضرت بسیار نصیحت و صحبت کردند و از عواقب تصمیمات آنهارا برحذر داشت. خوارج گوش نکردند و گفتند هر چه ما میگوییم و گرنه شمشیر ماروی گردن شماست و ما حاضریم با توبجنگیم در اینجا جنگ داخلی شکل میگرفت همانطور که حضرت در خطبه قبل فرمود مبادا کار شما به تفرقه بیانجامد.
معاویه شکست خورده اگر میدید در لشکر امیرالمومنین اختلاف بالا گرفته حتماً حمله میکرد و کار حکومت اسلامی را یکسره میکرد. امیرالمومنین در موارد متعددی فرمود دنبال شخصی که من میگویم بروید آگاه و عالم و دیندار است ولی نپذیرفتند صرفاً نادانی در کار نیست، سیاستی در کار است، گاه خیانت در کار است ، ابوموسی اشعری از حضرت در جریان جنگ جمل کینه به دل داشت کینه از جریان جنگ جمل شروع شد جایی که حضرت به ابوموسی نامه نوشت که ما از مدینه به سمت بصره می آییم تو هم که فرماندار من در کوفه هستی لشکری برای جنگ جمل آماده کن قبول نکرد و گفت الان موقع فتنه است من حرکت نمی کنم و حضرت او را عزل کرد و کینه حضرت را به دل گرفت.
حال خوارج به حضرت فشار آوردند که ابوموسی باید حکم شود ابوموسی ازحضرت کینه داشت و میخواست زهرش را به حکومت بریزد اینها دانسته خیانت کردند موارد متعددی در اینجا قابل بحث است .
✳️نکته ۱ : امیرالمومنین از قرآن به نیزه کردن اینها از قبل آگاه بود و حضرت پیش بینی کرده بود در دو خط پایانی نامه۱۰ نهج البلاغه آمده است حضرت می گوید من میبینم که جنگ سختی اتفاق میافتد و در لیلة الهریر ۳۶۰۰۰ کشته می شوند و شما مرا به قرآن دعوت میکنید.
ابن حدید د معتزلی میگوید این جمله حضرت از دو حال خارج نیست یا اینکه برداشت خودش را حضرت گفته دشمن قطعاً شکست میخورد و برای جبران شکست قرآن به نیزه میکند و میگوید که حضرت جه حرف عظیمی زده دست دشمن را خوانده ایشان سیاستمدار بزرگیست .
ابن ابی الحدید می گوید یا حضرت این حرف از روی سیاستزده که بسیار عجیب است یا اینکه از علوم غیبی که خدا به ایشان عنایت کرده خدا علمی به حضرت داده که علم به جزئیات دارد.
✳️ نکته ۲ : بعد از مذاکرات ابوموسی و عمروعاص نتیجه این شد که نه امیرالمومنین شأنیت حکومت دارد نه معاویه پس باید هر دو نفر عزل و نفر سوم که عبدالله بن عمر باشد خلیفه شود البته عمروعاص در ملا عام در اعلام نتایج به حرف خود نیز خیانت کرده و معاویه را به عنوان حاکم معرفی کرد .
مردم نتیجه را به حضرت گفتند چه کنیم این متن را مرحوم مجلسی در جلد ۳۳ بحارالانوارص ۳۹۳ آورده گفتند کاش امیر المومنین شرح ما وقع را برای ما می گفت حضرت به امام حسن فرمودند که قصه را برای مردم بازگو کن فرمودند این دو نفر را فرستادیم تا طبق قرآن حکم صادر کنند ولی این دو حرف خود را بر قرآن هم حمل کردند مشکل این بود که عبدالله ابن عمر کجا و خلافت مسلمین کجا؟
انتخاب عبدالله بن عمر سه اشکال داشت یک؛ وقتی عمر می خواست از دنیا برود شورای شش نفره انتخاب کرد که خلیفه بعد را انتخاب کنند در این شورای شش نفره عبدالله بن عمر که پسر خلیفه بود را راه نداد سپس حضرت به عبدالله ابن عباس فرمود صحبت کن سپس عبدالله بن جعفر ذکر یک نکته اول عمروعاص در حرف خود هم خیانت کرد ثانیاً اینها کم ظرفیت و اندیشه باطل دارند امیرالمومنین را ترک و عبدالله عمر را می چسبند .
♦فاَجمَعَ رَایُ مَلَئِکُم علی اَنِ اختارُوا رَجلَین
ای مردم اکثر [ملئکم] شما این نظر را دادید که این دو نفر به عنوان حاکم انتخاب کنیم انتخاب ابوموسی و عمروعاص نظر اکثریت شما بود من که موافق با این موضوع نبودم در خطبه ۱۲۷ آمده من نمیخواستم انها را انتخاب کنم پافشاری شما این بود گزینه ی من مالک اشتر و عبدالله بن عباس بود نظر من ادامه جنگ بود که قبول نکردید ولایَجاوِزاهُ وتکونُ اَلسنتِهِما مَعهَ وقلوبُهُما تَبِعَه
ولی باز من دست بر نداشتم حضرت مثل افراد عادی نیست که در صورت اطاعت نکردن لج کند درست است که حرف مرا نشنیدید ولی من باز هم صلاح اسلام و جامعه را در نظر گرفتم و با افراد مورد نظر شما اتمام حجت کردم ما عهد کردیم با این دو نفر که شما باید نزد قرآن خاضع باشید و در محضر قرآن بنشینید[ یجعجعا] و تواضع کنید. (لفظ یُجَعجع خواباندن شتر کنایه از خضوع است.)
معنای دوم : امر حکومت را نزد قرآن ببرید و حکمیت در امر خلافت را با قرآن قیاس کنید هرکس را قرآن معرفی کرد او حاکم است و هر کسی را قرآن پس زد حاکم نیست ما با انها عهد بستیم که از قرآن تجاوز نکنید و شرط کردیم که باید زبان با قرآن و قلوب شما تابع قرآن باشد (قلب مقصود تفکر است)
✅ ما در دوبخش باید قرآنی باشیم یک، ظاهر قرآنی باشد (حرف زدن لباس پوشیدن غذا خوردن )دو، اندیشه ما قرآنی باشد جهان بینی قرآنی داشته باشیم به ظاهر قرآن عمل ولی باطن قرآن و فکر قرآنی نداریم .
قارون چرا گرفتارعذاب شد؟ چون غیر از خود هیچ چیز را نمی دید و معتقد بود فکر و زحمت خودم بود و هر گونه بخواهم خرج می کنم فکر قارونی بد است ما باید اندیشه و فکرمان قرآنی باشد و عمل کنیم وشرط کردیم که به شرطی حکم و نماینده هستید که زبان قرآنی و فکر و اندیشه و قلبتان قرآنی باشد
♦فَتاها عَنهُ وَترَکَا الحَقَ وهُما یُبصِرانِهِ وکانَ الجورِ هَواهُما والِاعوِجاجُ دَابُهُما
از قرآن رویگردان و حق را ترک کردند.ولی سرگردان شدند [فتاها]
( همه میگویند ابوموسی سادهلوح بود اما ، حضرت می گویند این دو حق را ترک کردند) در حالی که هردو حق را دقیق می دیدند[یبصرانه] منظور ساده لوحی نیست صحبت خیانت است حق را فهمیدند قرآن را را می دانستند منظور کیست.
در خطبه شقشقیه هم آمده اگر کسی از روی جهالت غصب خلافت کرد بحث متفاوت است. اما انها میدانستند و غصب خلافت کردند صحبت از جهل نیست خیانت است .هم ابوموسی هم عمروعاص کاملا حق را درک می کردند وبا آن مخالفت کردند.
چرا حق علی را نادیده گرفتند ؟چون دنبال هواپرستی بودند عاص به دنبال حکومت مصر و ابوموسی به دنبال خالی کردن کینه بود دنبال هوا پرستی بودند لذا ظلم کردند.
✳️ نکته :
عامل ظلم، هواپرستی است. باید خدمت بدون منت و چشمداشت باشد پس ستم آنها از روی هوا پرستی و کج روی(اعوجاج )مکرر بود و بار اول آنها نبود با همه این خباثت حضرت ایستاد و شرط مشخص کرد وفرمود امروز به شرط عمل نشود من هم حکمیت او را نمی پذیرم
♦وقد سَبقَ اِستِثناوُنا علیهِما فِی الحُکمِ بالعَدلِ والعَملِ بالحقِ سُوءَ رَایِهِما وجَورَ حُکمِهِما
(( قد سبق استثناونا بالحق سوء رایهما بوده))
این دو حَکَم قبل ازتصمیم بدآنها(هواپرستی)
قبل از اینکه سوء رای و جورحاکمانه داشته باشند. شرط و شروط ما[استثناوُنا] بر انها سبقت گرفت.
ما به این دونفر گفتیم که بشرط عمل به قرآن نماینده ما هستید استناد به قرآن کنید و حاکم را تعیین کنید.شروط ما بر این دو نفر که حکم عادلانه داشته باشند و به قران عمل کنند نه به هوا و هوس.، شروط ماسبقت داشت، اما امروز به شرط عمل نکردند ما شرط حکمیت بالقرآن کرده بودیم.
♦والثِقَهُ فِی اَیدِینا لاَنفُسِنا حینَ خالَفَنا سبیلَ الحقِ وَ اَتَیا بِما لا یُعرَفُ مِن مِعکوسِ الحُکمِ
وحجت [ثقه] در دست ماست وما به نفع خود آنچه صلاح ببینیم انجام میدهیم وحرف حکمین را قبول نداریم چون شرط ضمن عقد را زیر پا گذاشتند امروز ما به تصمیم خود عمل میکنیم به هیچ وجه مرعوب حکمین نمی شویم. چون انها از راه حق منحرف شده وچیزی را که شناخته نشده بود[لایعرف] اوردند. و معکوس آن چیزی بود که با هم وعده کرده بودیم[معکوس الحکم]
جریان حکمیت اینگونه شد که جنگ برده و پیروز را امیرالمومنین باختند. و حدود یکسال جامعه اسلامی معطل نگه داشته شد و سرانجام هم آن شد که خوارج به بار آمدند.
معاویه و عمروعاص حیله گر، حربه ای را به کار بردند که از هر دو طرف پیروز شدند و به جامعه اسلامی ضربه زدند. اگر حضرت حکمیت آنها رامی پذیرفت چه مشکلاتی داشت زمانیکه نپذیرفت خوارج بوجود امد و نسبت کفر به حضرت دادند.
اگرمیپذیرفت هزار آفت به وجود میآمد و عصمت حضرت هم زیر سوال می رفت.
✳️در کتاب تمام نهج البلاغه خطبه ۵۹ این متن آمده حضرت فرمود:
(فاِن حُکما بکتابِ اللهِ فلیس لَنا اَن نُخالِفَ حُکماً یَحکم بِما فِی القرآن)
اگر این دو نفر قرآنی حکم کنند بر سزاوار نیست که حرف آنها را نشنوم
( وکنتُ اَولَی بالاَمرِ فِی حُکمِهِما)
من نه تنها حرف آنها را میشنوم بلکه اولی ترین شخص به شنیدن حرف قرآن هستم من از همه نسبت به قرآن متواضع ترم.
( واِن حَکَما بِغیرِ ذلِک لم یَکُن لَهُماعلی وعلیکم الحکم) چون حرف انها قرآنی نبود برای من و مسلمانان تاثیری ندارد
(فَاختَلَفا فَاتا عنه وَترَکَا الحق وهُما یُبصِرانهِ وکانَ الجور هواها والاِعوِجاج دَابُهُما وسَدَّ عنِ الحق رایُهُما ومَضِیاعلیهِ وخالَف حکمُ الکتابِ واَلسِنَه)
اما ان دو نفر خلاف گفتند انها مدام از حق رو برگردان هستند و نه به قرآن و نه به سنت عمل کردند.
( فنبَذُها اَمرُهما ونحنُ عن اَمرِنا الاول)
پس ما حکم آنها را رها کرده و به همان حرف اول خود هستیم حکومت حق ماست. معاویه از امام مسلمین خروج کرده یا باید بپذیرد یا با او می جنگیم .
(فمَنِ الذِی بکم؟ ومِن بینَ اَتَیتُم ؟ بینوا لنا بماذا تَستَحِلوُن قِتالَنا والخروجُ مِن جَماعَتِنا) مردم شما را چه شده ؟چه بلایی سرتان آمده خوارج به چه دلیل باما می جنگند ؟
( ان اختاره الناس رجلین ان تضعوا اسیافکم علی عواتقکم ثم تسترضعوا الناس تضربون رقابکم ان هذان لهوالخسران المبین )
شمشیر را بر گردن من گذاشته که یا ما را بپذیر یا با تو وارد جنگ می شویم. شما با من می جنگید ولی دچار خسران شدید و با امام خود می جنگید
( والله لو قتلتم علی هذا دجاجه لعظم قتل الله فکیف بالنفس التی قتلها عند الله الحرام) ای خوارج، این مخالفتی که با من دارید اگر مرغی را می کشتید در این راه خدا بسیار ناراحت میشد یعنی از روی عناد با امیرالمومنین جوجه ای را بکشید کشتن یک مرغ در حالت مخالفت با امام تاوان سنگینی دارد در حالی که میخواهید جلوی من بایستید جریان نهروان را شروع و یاران و دوستداران مرا بکشید چگونه حاضر میشوید با امام وارد جنگ شده و انسان های بی گناه را بکشید .
اللهم عجل لولیک الفرج اللهم اجعل عواقب امورنا خیراً