بسم الله الرحمن الرحیم شرح نهج البلاغه ۱۴۰۱/۹/۱ - ۲۷ ربیع الثانی
💢 خطبه ۱۷۲💢
💠الحمدلله الذی لا تُواری سماءُُ عنهُ سماءً، ولا ارضُُ ارضا حمد و سپاس مخصوص خدایی هست که آسمانهای هفتگانه ،با همه موجودات و عظمت برای خدا پوشیده نیست[لا تواری] علم او به تمام آنها احاطه داردو هیچ جایی برای او مستور نیست.
《اللهُ الذی خَلقَ سبعَ سمواتٕ و مِنَ الارض مثلَهُنَّ یَتَنَزَلُ الامرُ بینَهُنَ طلاق - ۱۲ 》 آن خدایی که هفت آسمان را خلق کرد و زمین را همانند آسمان هفت زمین ، و فرمان خودرا به آن طبقات نازل کرد. زمین هفتگانه هم نمی تواند مانع دید خدا شود.علم او بر همه اسمان و زمین و مافیها محیط است.
بخش دوم خطبه :
در جریان شورای شش نفره، یکی از اعضای آن ، به حضرت اتهامی زده و جواب دندان شکنی از مولا شنید. این شخص سعد ابی وقاص بوده ولی اهل سنت اصرار دارند که عبد الرحمن عوف بود. چون سعد حدیث منزلت را حاضر بوده و نقل کرده ( حدیث ، انی بمنزلتِ هادون من موسی) چون تضادی بین این نقل و این اتهام وجود دارد اهل سنت منکر شده به عبدالرحمن نسبت میدهند. امیرالمومنین سلام الله علیه در این خطبه به آن اشاره میکند.
💠وقد قالَ لی، یک قائلی به من اینگونه گفت:
💠اِنکَ علی هذَا الاَمرِ یابن ابیطالبِِ لحریصِِ فرزند ابی طالب ،چقدر به حکومت حریص هستی. برای رسیدن به چهار صباح خلافت حرص می ورزی!!
💠فقلتُ : بل انتم واللهِ لاَحرصُ و اَبعَدُ من به او نگاه کردم و گفتم : اشتباه میکنی ،بخدا قسم شما خیلی حریص ترهستید. و از انتساب به پیامبر هم دور هستید. شما اقوام پیامبر نیستید. جانشین رسولخدا ، که نیستید. شما در حالیکه از مرام و خاندان پیغمبر ابعد هستید و خصوصیت منفی هم دارید .دست و پا زدن شما و حرص شما برای خلافت بیشتر است.
💠و انا اَخَصُِ و اَقرَب من مختص شده ی به ولایتم. من اقرب به پیغمبرم ،چه از نظر نسبی ،و مقامی. با اینکه من دو خصوصیت را دارم، اما حرص شما بیشتر است.
💠واِنما طَلَبتُ حقاً لی و انتم تَحولونَ بینی و بینَهُ و تَضربونَ وجهی دونَهُ هر جا که آمدم حقی از خود بستانم ،مرا محکوم کردید. شورای ثقیفه و .... تشکیل داده، بین من و حق من حائل شدید[تَحولون] همیشه دست رد به سینهٔ من زدید و باعث شدید به حقم نرسم.
تا جایی که توانستم حدیث منزلت ، حدیث یوم الدار و انذار را یادآوری کردم فریاد زدم ، مهاجر و انصار را یاد آور شدم اما ، شما بین من و حقم حائل شدید. اگر بگویم حقم را بدهید مرا به حرص محکوم میکنید. اگر سکوت کنم می گویید علی از مرگ می ترسد.
✳️ فضای جامعه و فضای رسانه ای را طوری چیدند که، در هر دو حالت علی محکوم باشد. امامی که رسانه نداشته باشد. امامی که مردم را نداشته باشد، تا صدای او را در جامعه پخش کنند.حرف خود را چگونه برساند . با چاه درد و دل میکند.
💠فلمّا قَرَعتُهُ بالحُجَهِ فی المَلاءِ الحاضرین هَبّ کاَنَهُ بُهِتَ لا یَدری ما یُجیبُنی بهِ وقتی با یک حجت کوبنده[قَرَعتَه] بر ضد (گوینده اتهام) اقامه کردم. در حالیکه شورای شش نفره ، و یک عده ناظر بر مذاکره حاضر بودند همگی سرگردان[هَبَّ] و مبهوت ماندند[بُهتَ] و شخص ،دیگر پاسخی نداشت و حرفی نزد.
💠اللهم اِنی اَستَعدیکَ علی قریشِِ و مَن اَعانَهم دستها را بلند کرد ،خدایا تو شاهدی ، هر آنچه گفتم گوش نکردند. اما من رها نکردم. من از تو طلب یاری و کمک می خواهم[استعدیک] قریش و کسانی که در مسیر انحراف، قریش را یاری کردند. حق ما را از آنها بگیر. به ما ظلم کردند.
💠فاِنهم قطَعُوا رحِمِی ، و صَغَرُوا عظیمَ منزلَتی کاری کردند که قطع رحم شد. خویشاندی من و پیغمبر را ،حرمت شکستند . حرمتهایی که پیامبر برای ما قائل بود رعایت نکردند.جایگاه والای مرا کوچک شمردند.[صغَروا] منزلت عظیم مرا صغیر کردند. علی را در ردیف دیگران قرار دادند. علی را با دیگران مقایسه کردند . واین دون شأن ما بود.
💠و اَجمَعُوا علی مُنازَعتی اَمراً هُوَلی خلافتی که حق من بود، کسی حق نداشت در این جایگاه عظیم قرار بگیرد. دست بدست هم دادند و اجتماع کردند و این حق را از ما غصب کردند.
💠ثم قالوا: اَلا اِنَ فِی الحقِّ اَن تَاخُدَهُ و فی الحقِ اُن تَترُکَهُ سپس گفتند: حق آنست که بتوانی بگیری[تاخدُه] و حق آنست که نتوانستی آنرا رها کنی.(گرفتن و رها کردن حق یکسان است) ایکاش زمانی که حق را می گرفتند اعتراف می داشتند با ابنکه حق از انِ علی هست ولی گرفتند تا تحمل مصیبت ان اسانتر میشد.
در امور عادی اگر دو نفر بر سر ماجرایی در گیر شدند و کدورتی پیش امد، فرمود: برخدا مظلوم وارد شوید بهتر است تا ظالم بروید. در چنین موارد فردی، ولو اینکه حق باشماست کوتاه بیایید و گذشت کنید.
ولی حق اجتماعی و حق ولایت پایمال شدنی نیست، مگر علی میتواند ساکت بماند.!! هر کس چنین ادعایی کند چرا علی ساکت ماند ، قطعا اشتباه کرده...
همراه با صدیقه کبری خانه بخانه رفت، فاطمه گریه سیاسی کرد، بیعت نکرد بزور او را به مسجد بردند. شهادت فاطمه و محسن فریاد امیرالمومنین بود. فریاد خود را زد وظیفه همان بود که انجام داد ، اگر به نتیجه نرسید ظلمی بود که در حق ال الله روا داشتند.
سه ایراد مهم سران جمل
💠فخَرَجوا یَجُرونَ حُرمهُ رسول الله ص کما تُجَرُّ الاُمهُ عندَ شِرائُها ایراد اول: از مدینه خارج شده و بر امام مسلمین خروج کردند، در حالیکه همسر پیامبر را با خود می کشیدند [یجرون] همانطور که کنیز را برای فروش در بازار[شِرائها] از این سمت به ان سمت می کشند.[تَجُرُ] طلحه و زبیر عایشه را بازیچه قرار دادند.
💠مُتَوَجِهینَ بها الی البصره به همراه خود او را حرکت دادند [متوجهین]وبه بصره وارد کردند.
💠فحبََسا نساءَهما فی بیوتِهِما و اَبرَزا جیشَ رسولِ الله (ص )لهما و لغَیرِهِم همسران خود را در خانه نگهداشته [حبَسنا]ولی همسر پیامبر را آشکار کرده [اَبرَزا]با خود در ملا عام بمیدان اوردند. همسر پیامبر را هم آنها می دیدند و هم دیگران.و چنین حرمت پیامبر را شکستند
یکی از مواردی که آن دو را(طلحه و زبیر) به این حال و روز انداخت نداشتن غیرت دینی بود. بعضی از نقاط مهم و خطوط قرمز راهوشیار نبودند. همسر پیامبر خط قرمز دین بود اما بی غیرنی کردند.
💠فی جیشِِ ما منهم رَجَلُُ اِلّا و قد اَعطانیَ الطاعه ایراد دوم : همانهایی که دیروز بیعت کرده و حکومت علوی را پذیرفته بودند. هیچکدام از انها نبود مگر اینکه اطاعت خود را به من عطا کرده بودند.[اعطانی الطاعه]
💠 و سَمَحَ لی بالبیعَهِ طائعُاً غیرَ مُکرَه و بخشیده بودند[سمحَ] بیعت خود را به علی با کمال اطاعت و اختیار ، بدون اجبار و اکراه[غیرَ مُکره] امده بیعت کردند.
💠فقَدِموا علی عامِلی بها اشکال سوم سران جمل: وارد شهر شدند [فقدِموا]نسبت به مردم بصره و بطور خاص با فرماندار امیرالمومنین در بصره [عاملی] عثمان بن حُنیف ظلم و جور داشتند.
💠و خُزان بیتِ مالِ المسلمینَ و غیرِهم مِن اهلِها بر مسئولان نگهبانی بیت المال و مردم عادی شهر تاختند
💠فقَتَلوا طائفَهً صبراً و طائفهً غَدراً عده ای را به بقل صبر و عدا ای را با خیانت و نیرنگ [غدرا] کشتند.
✳️عثمان بن حنیف فرماندار بصره بود حصرت به او نامه ای نوشت سران جمل بسوی بصره امدند انها را نصیحت و موعظه کن دست از پیمان شکنی بردارند. اما انان گوش نکرده جنگی صورت گرفت . نتیجه ان به صلح موقتی رسیدند تا حصرت وارد بصره شده تکلیف را معین کند.
اصحاب جمل بار دوم بیعت شکنی کردند. در منطقه دار الحکومه حنیف به هنگام نماز صبح وارد مسجد شدند که از زیر لباس خود زره پوشیده و صلاح حمل می کردند . بر سر امام جماعت بودن زبیر با حنیف درگیر شدند یکدیگر را کنار کشیده دیگری می ایستاد تا اینکه حنیف نماز صبح را خواند بعد نماز همه را اسیر کردند به حضور عایشه بردند و او فی المجلس دستور قتل انها را صادر کرد . عثمان بن حنیف جایگاه بالایی داشت .به قتل او که رسیدند گفت : برادر من سهل بن حنیف فرماندار مکه است شما بعد از قتل من. به شهر برگردید باید جوابگوی حاکم مکه باشید .
ترسیده از قتل او صرفنظر کردند . اما تحت شکنجه تمام موهای سر و محاسن او را کندند با سر و صورت خونین او را از شهر بیرون کردند. و بقیه ماموران ، حافطان خزانه را هعتاد یا (۴۰۰) نفر کشتند.
نگهبانان خزانه جوانهای کم سن وسال ، سیاه چهره از افریبا امده بودند، ولی ورزیده و کار کشته بودند برای حفاظت آنها را بکار می گرفتند (مانند بادیگارد) به انها سیاه بچه میگفتند در لفظ عرب به سیابجه معروف بودند که گرفتار قتل نیرنگ شدند.
قتل صبر، معادل آن زجر کش کردن است. ذره ذره جان گرفتن است کاری که با حنیف انجام دادند.. با سرو صورت خونی از شهر بیرون کردند و او بسمت مدینه روانه شد . در میانه راه امیرالمومنین را دید که بسمت بصره در حرکت بود. بمحص اینکه عثمان بن حنیب رو دید بلند گریه کرد. (فلمّا وصلَ عثمان بن حنیف رَاهُ بَکی) عثمان گفت: روزی که از نزد شما جدا شده به بصره رفتم مرد میانسال با محاسن سفید بودم اکنون که بنزد شما برگشتم جوانی هستم که مو در صورت ندارم (فارَقتُ شَیخَاً و جِئتُکَ اِمرَا)
امام سجاد صلوات الله علیه در خطبه ای که بعد از جریان کربلا در کوفه ایراد فرمود: (اَنَا بنُ مَن قُتِلَ صَبراً و کفی بذالکَ فَخراً) من فرزند حسینم که با قتل صبر بشهادت رسید. واین برای من فخر است. قتل صبر حسین با غم علی اکبر ، ابالفضل ، غم علی اصغر و قاسم ذره ذره جان گرفت تا اینکه شهادت خود حصرت قتل صبری که زجر کش کردند ،جان داد و به شهادت رسید.
💠فوالله لو لم یُصیبُوا منَ المسلمینَ اِلّا رجُلاً واحداً معتَمدِینَ لقتلِهِ بلا جرمِِ جَرَهُ بخدا قسم اگر نرسیده بود [لم یصیبوا ]ظلم انها به مسلمین ، مگر کشتن یک نفری که هیچ خطا و جرمی مرتکب نشده بود.[جُرم جَرَه]
💠تَحَلَّ لی قتلُ ذالک الجیشِ کلِهِ می توانستم و جایز بود که تک به تک افراد جمل را از تیغ بگذرانم.
💠اذ حَضَرُوهُ فلم یَنکِروا ولم یَدفَعوا عنه بلسانِِ ولا بیَدِِ چون همه نظاره کردند و یک مظلوم به قتل رسید ، به دفاع از مظلوم اقدام نکردند.نه با زبان و نه با دست . برای دفاع از مظلوم دست به قبضه شمشیر ببرد.
💠دَع ما اَنَهم قد قتَلوا منَ المسلمینَ مثلَ العِدهِ التی دَخَلوا بها علیهِم این حرف را رها کن [دَع] یک نفر کجا !! و به اندازه تعداد لشکر اهل جمل از مسلمین بصره را کشتند کجا!!. وبه طریق اولی میتوانم همه لشکر را قصاص کنم.
✳️ نکته ۱ : اگر جملی ها یک نفر کشته بودند ، امیرالمومنین بر اساس چه قانون و معیار میتواند همه لشکر را قصاص کند.؟! مگر قصاس نفس به نفس ، یک به یک نیست اگر تعداد هم زیاد باشد از کشتن تبدیل به دیه میشود.
پاسخ : اهل جمل بر امام مسلمین خروج کرده ، سلاح کشیدند حکم انها محاربه و افساد فی الارض هستند همه با هم در حکم محارب و مفسد ند. 《 انما جَزاءُ الذین یُحارِبون الله و رسولهُ و یَسعَونَ فی الارضِ فساداً اَن یُقَتَلوا اَو یُصَلَبوا ...مائده - ۳۲ 》
در مورد شخصیت خود حضرت هم پیامبر صلوات الله علیهما فرمود (حربک حربی) هر که با تو دشمنی کند با من دشمنی کرده، دشمن پیغمبر قتل او جایز است.
💠نکته ۲ : با اینکه قتل عام زیادی کردند پس چرا حصرت آنها را نکشت ؟! با اینکه فرمود مجازم !!!
پاسخ: شرایط و فضای آن زمان و حکومت نو پای علوی و شخصیت اهل جمل که افراد شناخته شده ای بودند. ۱۷ هزار خون به زمین ریخته شده بود. و حضرت در آن فضا کشته ها راافزایش میداد قطعا نا آرامی و بهم ریختگی اجتماعی بیشتر میشد. لذا صلاح دید که فریب خوردگان و سران، امثال عایشه را با رآفت و رحمت مورد بخشش قرار بدهد .
✅ پشت صحنه ی عایشه دقیقا هدف و مسئله براندازی حکومت علوی بود. (مانند امروز زن ، رندگی ، آزادی ) آنروز هم عایشه را جلو انداخته، تحربک کردند و با بدتربن عمل دست آخر اسیر شد. اگر حضرت قتل او را صادر میکرد صحنه ای بوجود می امد که عمرو عاص نقل می کند.
روزی عاص به عایشه گفت : چقدر دوست داشتیم تو در جمل کشته میشدی . پرسید چرا؟ گفت (کنتِ تَموتِین و تَدخُلین الجنه ) تو به شهادت رسیده و وارد بهشت میشدی اما ما قتل تو را مانند پیراهن عثمان علم کرده بر علیه حکومت علی ، شورش دیگری بپا میکردیم تا حکومت او متزلزل بشود..
و سیلَم الذین ظلَموا ایّ منقلب ینقلبون
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیانثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
علی جان!
یک حاجی در طواف داری به دهان/ یک حیدر در مصاف داری به دهان/ یک تیغ دو دم به دست داری آقا/ یک تیغ دو دم غلاف داری به دهان/
بسم الله الرحمن الرحیم
شرح نهج البلاغه
۱۴۰۱/۹/۱ - ۲۷ ربیع الثانی
💢 خطبه ۱۷۲💢
💠الحمدلله الذی لا تُواری سماءُُ عنهُ سماءً، ولا ارضُُ ارضا
حمد و سپاس مخصوص خدایی هست که آسمانهای هفتگانه ،با همه موجودات و عظمت برای خدا پوشیده نیست[لا تواری]
علم او به تمام آنها احاطه داردو هیچ جایی برای او مستور نیست.
《اللهُ الذی خَلقَ سبعَ سمواتٕ و مِنَ الارض مثلَهُنَّ یَتَنَزَلُ الامرُ بینَهُنَ طلاق - ۱۲ 》
آن خدایی که هفت آسمان را خلق کرد و زمین را همانند آسمان هفت زمین ، و فرمان خودرا به آن طبقات نازل کرد.
زمین هفتگانه هم نمی تواند مانع دید خدا شود.علم او بر همه اسمان و زمین و مافیها محیط است.
بخش دوم خطبه :
در جریان شورای شش نفره، یکی از اعضای آن ، به حضرت اتهامی زده و جواب دندان شکنی از مولا شنید.
این شخص سعد ابی وقاص بوده ولی اهل سنت اصرار دارند که عبد الرحمن عوف بود.
چون سعد حدیث منزلت را حاضر بوده و نقل کرده ( حدیث ، انی بمنزلتِ هادون من موسی) چون تضادی بین این نقل و این اتهام وجود دارد اهل سنت منکر شده به عبدالرحمن نسبت میدهند.
امیرالمومنین سلام الله علیه در این خطبه به آن اشاره میکند.
💠وقد قالَ لی،
یک قائلی به من اینگونه گفت:
💠اِنکَ علی هذَا الاَمرِ یابن ابیطالبِِ لحریصِِ
فرزند ابی طالب ،چقدر به حکومت حریص هستی. برای رسیدن به چهار صباح خلافت حرص می ورزی!!
💠فقلتُ : بل انتم واللهِ لاَحرصُ و اَبعَدُ
من به او نگاه کردم و گفتم :
اشتباه میکنی ،بخدا قسم شما خیلی حریص ترهستید. و از انتساب به پیامبر هم دور هستید. شما اقوام پیامبر نیستید. جانشین رسولخدا ، که نیستید.
شما در حالیکه از مرام و خاندان پیغمبر ابعد هستید و خصوصیت منفی هم دارید .دست و پا زدن شما و حرص شما برای خلافت بیشتر است.
💠و انا اَخَصُِ و اَقرَب
من مختص شده ی به ولایتم.
من اقرب به پیغمبرم ،چه از نظر نسبی ،و مقامی. با اینکه من دو خصوصیت را دارم، اما حرص شما بیشتر است.
💠واِنما طَلَبتُ حقاً لی و انتم تَحولونَ بینی و بینَهُ و تَضربونَ وجهی دونَهُ
هر جا که آمدم حقی از خود بستانم ،مرا محکوم کردید. شورای ثقیفه و .... تشکیل داده، بین من و حق من حائل شدید[تَحولون] همیشه دست رد به سینهٔ من زدید و باعث شدید به حقم نرسم.
تا جایی که توانستم حدیث منزلت ، حدیث یوم الدار و انذار را یادآوری کردم
فریاد زدم ، مهاجر و انصار را یاد آور شدم
اما ، شما بین من و حقم حائل شدید.
اگر بگویم حقم را بدهید مرا به حرص محکوم میکنید. اگر سکوت کنم می گویید علی از مرگ می ترسد.
✳️ فضای جامعه و فضای رسانه ای را طوری چیدند که، در هر دو حالت علی محکوم باشد.
امامی که رسانه نداشته باشد.
امامی که مردم را نداشته باشد، تا صدای او را در جامعه پخش کنند.حرف خود را چگونه برساند . با چاه درد و دل میکند.
💠فلمّا قَرَعتُهُ بالحُجَهِ فی المَلاءِ الحاضرین هَبّ کاَنَهُ بُهِتَ لا یَدری ما یُجیبُنی بهِ
وقتی با یک حجت کوبنده[قَرَعتَه] بر ضد (گوینده اتهام) اقامه کردم. در حالیکه شورای شش نفره ، و یک عده ناظر بر مذاکره حاضر بودند همگی سرگردان[هَبَّ] و مبهوت ماندند[بُهتَ] و شخص ،دیگر پاسخی نداشت و حرفی نزد.
💠اللهم اِنی اَستَعدیکَ علی قریشِِ و مَن اَعانَهم
دستها را بلند کرد ،خدایا تو شاهدی ،
هر آنچه گفتم گوش نکردند. اما من رها نکردم.
من از تو طلب یاری و کمک می خواهم[استعدیک]
قریش و کسانی که در مسیر انحراف، قریش را یاری کردند. حق ما را از آنها بگیر. به ما ظلم کردند.
💠فاِنهم قطَعُوا رحِمِی ، و صَغَرُوا عظیمَ منزلَتی
کاری کردند که قطع رحم شد. خویشاندی من و پیغمبر را ،حرمت شکستند .
حرمتهایی که پیامبر برای ما قائل بود رعایت نکردند.جایگاه والای مرا کوچک شمردند.[صغَروا] منزلت عظیم مرا صغیر کردند.
علی را در ردیف دیگران قرار دادند.
علی را با دیگران مقایسه کردند .
واین دون شأن ما بود.
💠و اَجمَعُوا علی مُنازَعتی اَمراً هُوَلی خلافتی که حق من بود، کسی حق نداشت در این جایگاه عظیم قرار بگیرد.
دست بدست هم دادند و اجتماع کردند
و این حق را از ما غصب کردند.
💠ثم قالوا: اَلا اِنَ فِی الحقِّ اَن تَاخُدَهُ و فی الحقِ اُن تَترُکَهُ
سپس گفتند: حق آنست که بتوانی بگیری[تاخدُه] و حق آنست که نتوانستی آنرا رها کنی.(گرفتن و رها کردن حق یکسان است)
ایکاش زمانی که حق را می گرفتند اعتراف می داشتند با ابنکه حق از انِ علی هست ولی گرفتند تا تحمل مصیبت ان اسانتر میشد.
در امور عادی اگر دو نفر بر سر ماجرایی در گیر شدند و کدورتی پیش امد، فرمود:
برخدا مظلوم وارد شوید بهتر است تا ظالم بروید. در چنین موارد فردی، ولو اینکه حق باشماست کوتاه بیایید و گذشت کنید.
ولی حق اجتماعی و حق ولایت پایمال شدنی نیست، مگر علی میتواند ساکت بماند.!!
هر کس چنین ادعایی کند چرا علی ساکت ماند ، قطعا اشتباه کرده...
همراه با صدیقه کبری خانه بخانه رفت، فاطمه گریه سیاسی کرد، بیعت نکرد بزور او را به مسجد بردند. شهادت فاطمه و محسن فریاد امیرالمومنین بود. فریاد خود را زد وظیفه همان بود که انجام داد ، اگر به نتیجه نرسید ظلمی بود که در حق ال الله روا داشتند.
سه ایراد مهم سران جمل
💠فخَرَجوا یَجُرونَ حُرمهُ رسول الله ص کما تُجَرُّ الاُمهُ عندَ شِرائُها
ایراد اول: از مدینه خارج شده و بر امام مسلمین خروج کردند، در حالیکه همسر پیامبر را با خود می کشیدند [یجرون] همانطور که کنیز را برای فروش در بازار[شِرائها] از این سمت به ان سمت می کشند.[تَجُرُ] طلحه و زبیر عایشه را بازیچه قرار دادند.
💠مُتَوَجِهینَ بها الی البصره
به همراه خود او را حرکت دادند [متوجهین]وبه بصره وارد کردند.
💠فحبََسا نساءَهما فی بیوتِهِما و اَبرَزا جیشَ رسولِ الله (ص )لهما و لغَیرِهِم
همسران خود را در خانه نگهداشته [حبَسنا]ولی همسر پیامبر را آشکار کرده [اَبرَزا]با خود در ملا عام بمیدان اوردند. همسر پیامبر را هم آنها می دیدند و هم دیگران.و چنین حرمت پیامبر را شکستند
یکی از مواردی که آن دو را(طلحه و زبیر) به این حال و روز انداخت نداشتن غیرت دینی بود.
بعضی از نقاط مهم و خطوط قرمز راهوشیار نبودند. همسر پیامبر خط قرمز دین بود اما بی غیرنی کردند.
💠فی جیشِِ ما منهم رَجَلُُ اِلّا و قد اَعطانیَ الطاعه
ایراد دوم : همانهایی که دیروز بیعت کرده و حکومت علوی را پذیرفته بودند. هیچکدام از انها نبود مگر اینکه اطاعت خود را به من عطا کرده بودند.[اعطانی الطاعه]
💠 و سَمَحَ لی بالبیعَهِ طائعُاً غیرَ مُکرَه
و بخشیده بودند[سمحَ] بیعت خود را به علی با کمال اطاعت و اختیار ، بدون اجبار و اکراه[غیرَ مُکره] امده بیعت کردند.
💠فقَدِموا علی عامِلی بها
اشکال سوم سران جمل: وارد شهر شدند [فقدِموا]نسبت به مردم بصره و بطور خاص با فرماندار امیرالمومنین در بصره [عاملی] عثمان بن حُنیف ظلم و جور داشتند.
💠و خُزان بیتِ مالِ المسلمینَ و غیرِهم مِن اهلِها
بر مسئولان نگهبانی بیت المال و مردم عادی شهر تاختند
💠فقَتَلوا طائفَهً صبراً و طائفهً غَدراً
عده ای را به بقل صبر و عدا ای را با خیانت و نیرنگ [غدرا] کشتند.
✳️عثمان بن حنیف فرماندار بصره بود حصرت به او نامه ای نوشت سران جمل بسوی بصره امدند انها را نصیحت و موعظه کن دست از پیمان شکنی بردارند.
اما انان گوش نکرده جنگی صورت گرفت . نتیجه ان به صلح موقتی رسیدند تا حصرت وارد بصره شده تکلیف را معین کند.
اصحاب جمل بار دوم بیعت شکنی کردند. در منطقه دار الحکومه حنیف به هنگام نماز صبح وارد مسجد شدند که از زیر لباس خود زره پوشیده و صلاح حمل می کردند .
بر سر امام جماعت بودن زبیر با حنیف درگیر شدند یکدیگر را کنار کشیده دیگری می ایستاد تا اینکه حنیف نماز صبح را خواند بعد نماز همه را اسیر کردند به حضور عایشه بردند و او فی المجلس دستور قتل انها را صادر کرد . عثمان بن حنیف جایگاه بالایی داشت .به قتل او که رسیدند گفت :
برادر من سهل بن حنیف فرماندار مکه است شما بعد از قتل من. به شهر برگردید باید جوابگوی حاکم مکه باشید .
ترسیده از قتل او صرفنظر کردند .
اما تحت شکنجه تمام موهای سر و محاسن او را کندند با سر و صورت خونین او را از شهر بیرون کردند. و بقیه ماموران ، حافطان خزانه را هعتاد یا (۴۰۰) نفر کشتند.
نگهبانان خزانه جوانهای کم سن وسال ، سیاه چهره از افریبا امده بودند، ولی ورزیده و کار کشته بودند برای حفاظت آنها را بکار می گرفتند (مانند بادیگارد) به انها سیاه بچه میگفتند در لفظ عرب به سیابجه معروف بودند که گرفتار قتل نیرنگ شدند.
قتل صبر، معادل آن زجر کش کردن است. ذره ذره جان گرفتن است کاری که با حنیف انجام دادند.. با سرو صورت خونی از شهر بیرون کردند و او بسمت مدینه روانه شد .
در میانه راه امیرالمومنین را دید که بسمت بصره در حرکت بود. بمحص اینکه عثمان بن حنیب رو دید بلند گریه کرد.
(فلمّا وصلَ عثمان بن حنیف رَاهُ بَکی)
عثمان گفت: روزی که از نزد شما جدا شده به بصره رفتم مرد میانسال با محاسن سفید بودم اکنون که بنزد شما برگشتم جوانی هستم که مو در صورت ندارم
(فارَقتُ شَیخَاً و جِئتُکَ اِمرَا)
امام سجاد صلوات الله علیه در خطبه ای که بعد از جریان کربلا در کوفه ایراد فرمود:
(اَنَا بنُ مَن قُتِلَ صَبراً و کفی بذالکَ فَخراً)
من فرزند حسینم که با قتل صبر بشهادت رسید. واین برای من فخر است.
قتل صبر حسین با غم علی اکبر ، ابالفضل ، غم علی اصغر و قاسم ذره ذره جان گرفت تا اینکه شهادت خود حصرت قتل صبری که زجر کش کردند ،جان داد و به شهادت رسید.
💠فوالله لو لم یُصیبُوا منَ المسلمینَ اِلّا رجُلاً واحداً معتَمدِینَ لقتلِهِ بلا جرمِِ جَرَهُ
بخدا قسم اگر نرسیده بود [لم یصیبوا ]ظلم انها به مسلمین ، مگر کشتن یک نفری که هیچ خطا و جرمی مرتکب نشده بود.[جُرم جَرَه]
💠تَحَلَّ لی قتلُ ذالک الجیشِ کلِهِ
می توانستم و جایز بود که تک به تک افراد جمل را از تیغ بگذرانم.
💠اذ حَضَرُوهُ فلم یَنکِروا ولم یَدفَعوا عنه بلسانِِ ولا بیَدِِ
چون همه نظاره کردند و یک مظلوم به قتل رسید ، به دفاع از مظلوم اقدام نکردند.نه با زبان و نه با دست . برای دفاع از مظلوم دست به قبضه شمشیر ببرد.
💠دَع ما اَنَهم قد قتَلوا منَ المسلمینَ مثلَ العِدهِ التی دَخَلوا بها علیهِم
این حرف را رها کن [دَع] یک نفر کجا !!
و به اندازه تعداد لشکر اهل جمل از مسلمین بصره را کشتند کجا!!. وبه طریق اولی میتوانم همه لشکر را قصاص کنم.
✳️ نکته ۱ : اگر جملی ها یک نفر کشته بودند ، امیرالمومنین بر اساس چه قانون و معیار میتواند همه لشکر را قصاص کند.؟!
مگر قصاس نفس به نفس ، یک به یک نیست اگر تعداد هم زیاد باشد از کشتن تبدیل به دیه میشود.
پاسخ : اهل جمل بر امام مسلمین خروج کرده ، سلاح کشیدند حکم انها محاربه و افساد فی الارض هستند
همه با هم در حکم محارب و مفسد ند.
《 انما جَزاءُ الذین یُحارِبون الله و رسولهُ و یَسعَونَ فی الارضِ فساداً اَن یُقَتَلوا اَو یُصَلَبوا ...مائده - ۳۲ 》
در مورد شخصیت خود حضرت هم پیامبر صلوات الله علیهما فرمود (حربک حربی) هر که با تو دشمنی کند با من دشمنی کرده، دشمن پیغمبر قتل او جایز است.
💠نکته ۲ : با اینکه قتل عام زیادی کردند پس چرا حصرت آنها را نکشت ؟! با اینکه فرمود مجازم !!!
پاسخ: شرایط و فضای آن زمان و حکومت نو پای علوی و شخصیت اهل جمل که افراد شناخته شده ای بودند.
۱۷ هزار خون به زمین ریخته شده بود. و حضرت در آن فضا کشته ها راافزایش میداد قطعا نا آرامی و بهم ریختگی اجتماعی بیشتر میشد. لذا صلاح دید که فریب خوردگان و سران، امثال عایشه را با رآفت و رحمت مورد بخشش قرار بدهد .
✅ پشت صحنه ی عایشه دقیقا هدف و مسئله براندازی حکومت علوی بود. (مانند امروز زن ، رندگی ، آزادی ) آنروز هم عایشه را جلو انداخته، تحربک کردند و با بدتربن عمل دست آخر اسیر شد.
اگر حضرت قتل او را صادر میکرد صحنه ای بوجود می امد که عمرو عاص نقل می کند.
روزی عاص به عایشه گفت : چقدر دوست داشتیم تو در جمل کشته میشدی . پرسید چرا؟
گفت (کنتِ تَموتِین و تَدخُلین الجنه ) تو به شهادت رسیده و وارد بهشت میشدی
اما ما قتل تو را مانند پیراهن عثمان علم کرده بر علیه حکومت علی ، شورش دیگری بپا میکردیم تا حکومت او متزلزل بشود..
و سیلَم الذین ظلَموا ایّ منقلب ینقلبون