بسم الله الرحمن الرحیم شرح خطبه ها ۱۴۰۱/۸/۲۹ - ۲۵ ربیع الثانی
💢خطبه ۱۷۰ 💢
در آستانه جنگ جمل این خطبه از حضرت صادر شده. عده ای از مردم حضرت را بخاطر جایگاه و رشادتها می شناختند ، هر جا حضرت بود حاضر بودند. گروهی در مقابل، بخاطر لجاجت و تعصب دشمنی داشتند. لذا هر جا حضرت بود آنها در مقابل قرار می گرفتند. گروه سوم بخش اعظم از مردم خصوصا مردم عراق که از حضرت دور بودند نسبت به امام تامل داشتند بخصوص در جمل که هر دو طرف جنگ منسوب به پیامبر و هر دو جایگاهی داشتند.
مدتی بعد از شورش طلحه و زبیر ، که در بصره جمع شده و بر بیعت خود برنگشته ،غائله را ختم نکردند.حضرت چاره ای ندید،جز عزیمت بسمت بصره. مردم مکه ومدینه، ماهیت این جریان را می دانستند. برایشان شبهه ایجاد نمیکرد ،اما عراق دور بود و این تحلیلها ی سیاسی به آنها نمی رسید.دچار شبهه شده بودند. در یک طرف حضرت بود ،در طرف دیگر عایشه ،همه صحابی و از نزدیکان پیامبر ، به این راحتی نمی توانستند یکطرف را بگیرند و طرف دیگر را رها کنند. برای مردم سوال ایجاد شده بود. مردم عراق برای حل مشکل یک نفر را بعنوان سفیر نزد حضرت فرستادند تا کسب تکلیف کند.ماجرا را از حضرت سوال کند چر آنهاا شورش بپا کردند؟! چرا حضرت با آنها سازش نمیکند؟! چرا؟؟.. این سفیر حول این مطالب کسب تکلیف کرده مردم را از ماجرا مطلع کند. نزدیک بصره این سه نفر وارد بر حضرت شده صحبتهای امام را شنیدند. دو نفرآنها ، از علم وحکمت امیر المومنین صلوات الله علیه قانع شده فهمیدند حق باعلی بوده، بیعت کردند. وقتی از نفر سوم بیعت خواست جواب داد : برای بیعت نیامدم من بعنوان نماینده مردم ، مسئولم مطالبی دریافت کرده و به قوم خود برسانم. هیچ کاری را خودسر نمی کنم ،تا برگردم بسوی قوم و با آنها یک تصمیم جدید بگیریم. حضرت این فکر او را نقد میکند.
اگر عده ای تو را فرستادند، مطالبی کشف کنی برگردی ،اگر در تحقیقات خود به چیزهایی دست پیدا کردی، که حق چیست !! و باطل کدام است!! چرا معطلل قوم خود میمانی تا، دیگران برای تو تصمیم بگیرند. وقتی برای تو حق آشکار شد باید گرایش به حق داشته باشی. درست است که سفیری ،و برای ابلاغ خبر امدی اما برای تصمیم ، نماینده خود هم هستی. از جانب خودت تصمیم بگیر بیعت کن . بعد خبر را هم به دیگران برسان. موافق بودند بیعت میکنند.
✅ اینکه گروهی نمیدانند چقدر خوب است که خود بروند و میدانی تحقیق کنند، شواهد را بررسی کرده ، به گفته های این و آن اکتفا نکنند. نسبت به قانع شدن یا نشدن دلیل داشته باشند. و این سفیر یک ضعف و نقصی داشت که حصرت آنراهم اصلاح کرد.
"خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو " مولا فکر اورا نقد میکند: چرا دلبستهْ قوم و عشیرهْ خود هستی. حق را دیدی ،بسمت آن حرکت کن. 《لا تَستَوْحِشوا فی طریق الهدی لقِلةِ اَهلِه 》 از راه حق وحشت نکن که تعداد حق و پویندگان حق کم است.کثرت وقلت هیچکدام نشانه ی تایید نیست . نه قلت ،نشان مظلومیت است ونه ،کثرت نشانهْ حق است.
چه کثرتهایی را قران ملامت میکند. اکثرهم لایعقلون ، لا یفقهون ، و از طرفی هم وظیفه نداریم ،دائم اکثر را بکوبیم حضرت در نامه ۵۳ حکومتداری به مالک می نویسد تو ، باید نظر اکثر را مراعات کنی. نظر اکثر وجه شرعی دارد.
💠اراَیتَ لو اَنَ الذین و رَآءَکَ بَعَثوکَ رائِداً تَبتَغی لهم مَساقِطَ الغَیث فرَجَعتَ اِلیهِم و اَخبَرتَهم عنِ الکَلاءِ و الماءِ فخالَفوا الیَ المَعاطِشِ والمَجادِب نظر خود رابمن بگو ، اگر تو نماینده و رائد قو می انتخاب ومامور شدی بدنبال زمینهای سرسبز و سرشار ازچشمه ابیاری [مساقط]و برای نوشیدن کاروان و دام آب پیدا کنی. زمینهای خشک و بی آب و علف راهم دیدی که در چه مکانی هستند. اگر در مراجعت به قوم خود هر دوزمین راخبر دهی زمین سرسبز حاصلخیز[کلاء] ولی آنها با تو، مخالفت کرده[خالفوا] به مسیری حرکت کنند که زمین بایر و خشک و محل عطش[معاطِش] است و زمینهای حاصلخیز را رها کنند.
💠ما کنتَ صانعاً ؟ تو چه میکنی ؟! آیا بدنبال قوم خود به مسیر بیراهه میروی؟! یا ان راهی را که یافته بودی زمین پر آب وعلف وحاصل خیز ، بتنهایی آن مسیر را طی میکنی ؟ هر چند دیگران تو را متهم کنند. کدام راه انتخاب میکنی؟!
💠قال: کنتُ تارِکَهم و مُخالِفَهم الیَ الکَلاءِ والماءِ پاسخ داد: مردمانی که راه اصلی را رها کرده(زمین سرسبز و آبدار ) به بیراهه میروند ، انها را ترک میکنم، از مسیری میروم که میدانم راه آب است.
💠فقال علیه السلتم: فَامدُد ارذاً یَدَّک حضرت به او فرمود: تو که در امور مادی ، اینقدر خوب تشخیص میدهی ،حال رسیدی به جایی که ،حق و باطل را تشخیص دهی و تصمیم بگیری . شنیدی علی حق است ،چرا بیعت نمیکنی ؟ ما مرتع معرفت هستیم . سرچشمهْ حیات ماییم. هر علم و معرفتی رشد و نمو می کند ،باید از خاندان ما عبور کند. علیٌ باب الحکمه ، علیٌ باب العلم است فهمیدی، چرا بامن بیعت نمیکنی؟!
💠فقال الرجل: فواللهِ مَااستَطَعتُ اَن اَمتَنِعَ عندَ قیامِ الحجّهِ علیَّ آن مرد گفت: بخدا قسم دیگر توانایی استقامت در برابر این استدلال را ندارم. با مثالی که زدی فهمیدم، نمیتوانم ممانعت کنم[اَمتنع] فرمودی : مثَل من، مثل همان جایگاه خوش آب و هواست.حق را که فهمیدی منتظر کسی نباش. تک و تنها در همان راه حق قدم بردار. از هیچ چیز ترسی نداشته باش. واز ملامت کسی هراس مکن.
💠فبایَعتَهُ با این استدلالی که اقامه کردی ،هیچ مخالفتی ندارم و بیعت میکنم
💠علیه السلام: (والرجلُ یُعرَفُ بکُلَیبِ الجَرمیِّ) این مرد از قوم جرَم بوده.
چند نکته حائز اهمیت : ۱- تشخیص دادن حق
۲- اگر حق را شناختیم تعلل معنا ندارد ، منتظر اجماع و نگاه به اکثر، کار خوبی نیست.
۳- بدانیم که جایگاه اهل بیت ، واقعاً چنین جایگاهیست. جایگاه اهل بیت خیلی وسیع تر از این جایگاهی ،که در مثال آمده. هرچه میخواهید باید ، در این آستان پیدا کنید.سیراب شوید.اگر نیامدید ، در بقیه جاها عطش است و قحطی. گرمای آفتاب است و جهنم سوزان. به این آستان بیایید که امنیت است و آرامش
۴-طریقه مکالمه و مواجهه با کسی که ظاهراً بیعت نمیکند. دلیل می آورد با مثال و تشبیه ،در حد فهم و سواد طرف ، که دیگران راهنمایی شوند. با او از در عرفان سخن نمی گوید،با تشبیه ملموس که با ان سرو کار دارد. او را اگاه می سازد.
✳️ نکته : سخن حضرت چنان تاثیر گذار بود که به جان شخص نفوذ میکرد و دشمن آنرا سحر می دانست. نفوذ کلام امام در جان دیگران در موارد دیگر هم هست از جمله این دو جریان:
✳️ مرحوم صفار در کتاب بصائر الدرجات ص۲۴۳ نقل میکند. در جریان جمل روزی عایشه گفت یک نفر پیدا کنید که شدیدترین بغض و دشمنی به علی داشته باشد(شدیدَاً والعِداوَهَ علی هذاَ الرجُل)عایشه حتی حاصر نیست نام علی ببرد لفظ رجل را ذکر می کند. فردی معرفی شد. برای اطمینان دوباره از او پرسید میزان دشمنی تو با علی چقدر است!! پاسخ داد: بخداقسم بقدری باعلی دشمنم که از خدا طلب می کنم ایکاش در این مجلس حاضر بود و من شمشیرم را بخون او سیراب می کردم. عایشه گفت تو همان کسی هستی که لازم دارم. نامه ای بسمت او ببر در هر حالتی سواره ، پیاده بود نامه را برسان پاسخ بگیر برگرد. مبادا آب و غذایی بخوری ، با اوخلوت نکن، تو را سحر می کند.(فاِن فیهِ السحر) به محض مصرف ، مسحور او میشوی.
نامه را به حصرت رساند ونامه راخواند واو را دعوت به خانه کرد تا استراحت و طعامی بخورد. تاجواب نامه را بنویسد. مرد مخالفت کرده وبا بداخلاقی وتندی جواب داد(ساءَ خُلقُهُ)که جایی نمیرود و چیزی نمیخورد سریع جواب نامه را بدهید.
فرمود تو را قسم بخدا میدهم سوالی کنم درست پاسخ میدهی ؟! گفت : آری فرمود: وقتی میخواستند تو را انتخاب کنند عایشه نگفت خشن تر و دشمن ترین شخص به علی باشد. متعجب شد. نگفت طعام نخور ، خلوت نکن به چشم او خیره نشو ایا تو نگفتی حاضری شمشیر بخون من الوده کنی.!! حضرت تک تک جملات حاصل گفتگوی عایشه با این مرد را برخ او کشید و به او یاداورشد. شخص متعجب شد و گفت بله همینطوره(اللهم نَعَم) حضرت یک شمه و یک جلوه به این شخص نشان داد و فرمود آیاحاضری از طرف من نامه ای برای عایشه ببری.
جواب داد: آن لحظه ای که بسمت تو می آمدم در روی زمین در دل من مبغوض تر از علی نبود، صرفاً بغض من معطوف به علی بود.ولی الان ( و اَنَا السّاعهَ ما فی الارضِ خلقُُ اَفضلُ منکَ)با این چند جمله چنان مرامتحول کردی که کسی محبوب تر از علی در نزد من نیست. هر امری داری اطاعت می کنم (فَامُر علی شِئتَ)
فرمود: به عایشه بگو نه خدا رو اطاعت کردی ، نه پیامبر و نه قران را. ان مرد شخص بامعرفتی بود ، نامه را به عایشه رساند ، برگشت و در محضر حضرت پا در رکاب بود تا به شهادت رسید.
✳️ نمونه دیگر تاثیر کلام حضرت: مرحوم کلینی در ج۱ کافی ص ۳۳۳نقل میکند. در جریان جمل ، طلحه و زبیر شخصی بنام خِداش را مامور کردند نامه ای به حضرت برساند .که حاوی گلایه و سخنان طلحه و زبیر قبل از شروع جنگ بدست علی برساند شاید دست از جنگ بردارد و یک منصب و حکومتی به این دو طلحه و زبیر بدهد تا در صلح و صفا کنار هم باشند.
انها هم مثل عایشه تمام توصیه ها را به خداش گفتند .که او به سحر و کهانه معروف است مبادا تحت تاثیر قرار بگیری بدان که شخصیتی ست که ادعای او زیاد است(اَعظمَ الناسَ دَعواً) راه فریب مردم از طریق طعام ، عسل ، اب ، روغن سحر می کند. مبادا استفاده کنی. مسحور او میشوی. به علی رسیدی دائم ایه سخره بخوان
(اَنَ ربَکمُ اللهُ ادذی خلقَ السمواتِ والارض فز ستهِ ایامِِ ...اُدعوا ربکم تضرعاً....ولا تفسدوا... اعراف - ۵۴ تا۵۶ ) از کید علی و کید شیطان در امان باشی تو را در پناه خداحفط کند..(استغفرالله)
دیدگاه انان اینطور بیشرمانه بود که حضرت را کنار شیطان ذکر می کنند. طلحه گفت : حرفهای ما رو به او بگو: - چرا قطع رحم کردی ما برادران دینی و اقوام تو بودیم. - ما قبیله و اقوام خود رها کرده بسمت تو امدیم ( منظور در قضیه سقیفه ) - اکنون که یک حکومت کوچک بتو رسیده ما را فراموش کردی (فلما نِلت اَدنی ممالِکَ قَطَعتُ رجائَنا )ما را نامید کردی. - اکنون ما قدرتمند شده بسمت عراق امده عراق را از آن خود کنیم، اطرافیان تو ضعف داشته قدرت ندارند.ارتباط انها کمتر از - ماست، به آنها دلخوش مکن. مشکلی را از تو دفع نمی کنند. -صبح هست و افتاب واضح است چشم باز کن و بنگر منصبی بما بده تا با هم کنار بیاییم. - شنیدیم طلحه و زبیر نفرین میکنی (اتتَخِذُنا لعناً ..یَکفُرنا عنکَ) ما را لعن کنی عقب نشینی نمیکنیم و ضعیف نمی شویم .
وقتی خداش محضر امام رسید همه سفارشها ی طلحه و زبیر را مو به مو انجام داد. هر چه حضرت او را دعوت بخانه ، طعام ، استراحت کرد ، سرپیچی کرد. به هیچ چیزی احتیاج ندارم فقط جواب نامه که زود برگردم.
فرمود: سوالی می پرسم ، قسم بخدایی که درون توست و از رگ گردن بتو نزدیکتر است جواب را راست و درست پاسخ بده.(فاُنشِدُکَ اللهَ الذی هو اَقربُ الیکَ مِن نفسِک الحائل ..) گفت جواب میدهم. فرمود: ایا تمام این مواردی که گفتم و مخالفت کردی ایا زبیر بتو نگفته نخور، زل نزن ، خلوت نکن ، مانوس نشو ، مستقیم به چشم علی نگاه نکن و ...(اَتَقَدَم زبیر بماعَرَضتَ علیک) گفت: اللهم نعم بخدا قسم همینطوره. فرمود: اگر این سوال مرا درست پاسخ نمیدادی فرصت بستن چشم را نداشتی خدا جان تو را می گرفت.
بعضی قسمها هستند اگر کسی را قسم دادند که راست بگوید وراست نگوید .خدا در لحظه جان او رامی گیرد.(در حکمتها هم امده )
ایا بتو نگفتند وقتی نزد من هستی چیزی بخوانی گفت چرا گفتند ایه سخره بخوانم. فرمود بخوان و مکرر بخوان همراه او حصرت هم میخواند تا به هفتاد بار رسید.(قرَاَها حتی سبعینَ مَرَّه) فرمود: آیا ارام نشدی ، طمانینه پیدا نکردی!! گفت بخدا قسم آرام شدم .
✅ (این سه ایه تلاوت ۷۰ بار آن برکاتی دارد از جمله اطمینان قلب ، نرم شدن قلب برای پذیرش حق در جایی که وهم و تخیل غالب شده تخیلات را کنار میزند.)
اللهم الهمنا بنور الحق
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیانثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
علی جان!
یک حاجی در طواف داری به دهان/ یک حیدر در مصاف داری به دهان/ یک تیغ دو دم به دست داری آقا/ یک تیغ دو دم غلاف داری به دهان/
بسم الله الرحمن الرحیم
شرح خطبه ها
۱۴۰۱/۸/۲۹ - ۲۵ ربیع الثانی
💢خطبه ۱۷۰ 💢
در آستانه جنگ جمل این خطبه از حضرت صادر شده. عده ای از مردم حضرت را بخاطر جایگاه و رشادتها می شناختند ، هر جا حضرت بود حاضر بودند.
گروهی در مقابل، بخاطر لجاجت و تعصب دشمنی داشتند. لذا هر جا حضرت بود آنها در مقابل قرار می گرفتند.
گروه سوم بخش اعظم از مردم خصوصا مردم عراق که از حضرت دور بودند نسبت به امام تامل داشتند بخصوص در جمل که هر دو طرف جنگ منسوب به پیامبر و هر دو جایگاهی داشتند.
مدتی بعد از شورش طلحه و زبیر ، که در بصره جمع شده و بر بیعت خود برنگشته ،غائله را ختم نکردند.حضرت چاره ای ندید،جز عزیمت بسمت بصره.
مردم مکه ومدینه، ماهیت این جریان را می دانستند. برایشان شبهه ایجاد نمیکرد ،اما عراق دور بود و این تحلیلها ی سیاسی به آنها نمی رسید.دچار شبهه شده بودند.
در یک طرف حضرت بود ،در طرف دیگر عایشه ،همه صحابی و از نزدیکان پیامبر ،
به این راحتی نمی توانستند
یکطرف را بگیرند و طرف دیگر را رها کنند.
برای مردم سوال ایجاد شده بود.
مردم عراق برای حل مشکل یک نفر را بعنوان سفیر نزد حضرت فرستادند تا کسب تکلیف کند.ماجرا را از حضرت سوال کند
چر آنهاا شورش بپا کردند؟!
چرا حضرت با آنها سازش نمیکند؟!
چرا؟؟..
این سفیر حول این مطالب کسب تکلیف کرده مردم را از ماجرا مطلع کند.
نزدیک بصره این سه نفر وارد بر حضرت شده صحبتهای امام را شنیدند.
دو نفرآنها ، از علم وحکمت امیر المومنین صلوات الله علیه قانع شده فهمیدند حق باعلی بوده، بیعت کردند. وقتی از نفر سوم بیعت خواست
جواب داد : برای بیعت نیامدم
من بعنوان نماینده مردم ، مسئولم مطالبی دریافت کرده و به قوم خود برسانم.
هیچ کاری را خودسر نمی کنم ،تا برگردم بسوی قوم و با آنها یک تصمیم جدید بگیریم.
حضرت این فکر او را نقد میکند.
اگر عده ای تو را فرستادند، مطالبی کشف کنی برگردی ،اگر در تحقیقات خود به چیزهایی دست پیدا کردی، که حق چیست !! و باطل کدام است!!
چرا معطلل قوم خود میمانی تا، دیگران برای تو تصمیم بگیرند. وقتی برای تو حق آشکار شد باید گرایش به حق داشته باشی. درست است که سفیری ،و برای ابلاغ خبر امدی
اما برای تصمیم ، نماینده خود هم هستی.
از جانب خودت تصمیم بگیر بیعت کن .
بعد خبر را هم به دیگران برسان. موافق بودند بیعت میکنند.
✅ اینکه گروهی نمیدانند چقدر خوب است که خود بروند و میدانی تحقیق کنند، شواهد را بررسی کرده ، به گفته های این و آن اکتفا نکنند. نسبت به قانع شدن یا نشدن دلیل داشته باشند. و این سفیر یک ضعف و نقصی داشت که حصرت آنراهم اصلاح کرد.
"خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو "
مولا فکر اورا نقد میکند:
چرا دلبستهْ قوم و عشیرهْ خود هستی.
حق را دیدی ،بسمت آن حرکت کن.
《لا تَستَوْحِشوا فی طریق الهدی لقِلةِ اَهلِه 》
از راه حق وحشت نکن که تعداد حق و پویندگان حق کم است.کثرت وقلت هیچکدام نشانه ی تایید نیست . نه قلت ،نشان مظلومیت است ونه ،کثرت نشانهْ حق است.
چه کثرتهایی را قران ملامت میکند.
اکثرهم لایعقلون ، لا یفقهون ،
و از طرفی هم وظیفه نداریم ،دائم اکثر را بکوبیم
حضرت در نامه ۵۳ حکومتداری به مالک می نویسد تو ، باید نظر اکثر را مراعات کنی.
نظر اکثر وجه شرعی دارد.
💠اراَیتَ لو اَنَ الذین و رَآءَکَ بَعَثوکَ رائِداً تَبتَغی لهم مَساقِطَ الغَیث فرَجَعتَ اِلیهِم و اَخبَرتَهم عنِ الکَلاءِ و الماءِ فخالَفوا الیَ المَعاطِشِ والمَجادِب
نظر خود رابمن بگو ، اگر تو نماینده و رائد قو می انتخاب ومامور شدی بدنبال زمینهای سرسبز و سرشار ازچشمه ابیاری [مساقط]و برای نوشیدن کاروان و دام آب پیدا کنی.
زمینهای خشک و بی آب و علف راهم دیدی که در چه مکانی هستند.
اگر در مراجعت به قوم خود هر دوزمین راخبر دهی زمین سرسبز حاصلخیز[کلاء] ولی آنها با تو، مخالفت کرده[خالفوا] به مسیری حرکت کنند که زمین بایر و خشک و محل عطش[معاطِش] است و زمینهای حاصلخیز را رها کنند.
💠ما کنتَ صانعاً ؟
تو چه میکنی ؟!
آیا بدنبال قوم خود به مسیر بیراهه میروی؟! یا ان راهی را که یافته بودی زمین پر آب وعلف وحاصل خیز ، بتنهایی آن مسیر را طی میکنی ؟
هر چند دیگران تو را متهم کنند. کدام راه انتخاب میکنی؟!
💠قال: کنتُ تارِکَهم و مُخالِفَهم الیَ الکَلاءِ والماءِ
پاسخ داد: مردمانی که راه اصلی را رها کرده(زمین سرسبز و آبدار ) به بیراهه میروند ، انها را ترک میکنم، از مسیری میروم که میدانم راه آب است.
💠فقال علیه السلتم: فَامدُد ارذاً یَدَّک
حضرت به او فرمود: تو که در امور مادی ، اینقدر خوب تشخیص میدهی ،حال رسیدی به جایی که ،حق و باطل را تشخیص دهی و تصمیم بگیری .
شنیدی علی حق است ،چرا بیعت نمیکنی ؟
ما مرتع معرفت هستیم . سرچشمهْ حیات ماییم. هر علم و معرفتی رشد و نمو می کند ،باید از خاندان ما عبور کند.
علیٌ باب الحکمه ، علیٌ باب العلم است فهمیدی، چرا بامن بیعت نمیکنی؟!
💠فقال الرجل: فواللهِ مَااستَطَعتُ اَن اَمتَنِعَ عندَ قیامِ الحجّهِ علیَّ
آن مرد گفت: بخدا قسم دیگر توانایی استقامت در برابر این استدلال را ندارم.
با مثالی که زدی فهمیدم، نمیتوانم ممانعت کنم[اَمتنع]
فرمودی : مثَل من، مثل همان جایگاه خوش آب و هواست.حق را که فهمیدی منتظر کسی نباش. تک و تنها در همان راه حق قدم بردار.
از هیچ چیز ترسی نداشته باش. واز ملامت کسی هراس مکن.
💠فبایَعتَهُ
با این استدلالی که اقامه کردی ،هیچ مخالفتی ندارم و بیعت میکنم
💠علیه السلام: (والرجلُ یُعرَفُ بکُلَیبِ الجَرمیِّ) این مرد از قوم جرَم بوده.
چند نکته حائز اهمیت :
۱- تشخیص دادن حق
۲- اگر حق را شناختیم تعلل معنا ندارد ، منتظر اجماع و نگاه به اکثر، کار خوبی نیست.
۳- بدانیم که جایگاه اهل بیت ، واقعاً چنین جایگاهیست. جایگاه اهل بیت خیلی وسیع تر از این جایگاهی ،که در مثال آمده.
هرچه میخواهید باید ، در این آستان پیدا کنید.سیراب شوید.اگر نیامدید ، در بقیه جاها عطش است و قحطی. گرمای آفتاب است و جهنم سوزان. به این آستان بیایید که امنیت است و آرامش
۴-طریقه مکالمه و مواجهه با کسی که ظاهراً بیعت نمیکند.
دلیل می آورد با مثال و تشبیه ،در حد فهم و سواد طرف ، که دیگران راهنمایی شوند. با او از در عرفان سخن نمی گوید،با تشبیه ملموس که با ان سرو کار دارد. او را اگاه می سازد.
#بیعت_شکنان
#تاثیرگذاری_کلام_حضرت
#طلحه_زبیر_عایشه
✳️ نکته : سخن حضرت چنان تاثیر گذار بود که به جان شخص نفوذ میکرد و دشمن آنرا سحر می دانست.
نفوذ کلام امام در جان دیگران در موارد دیگر هم هست از جمله این دو جریان:
✳️ مرحوم صفار در کتاب بصائر الدرجات ص۲۴۳ نقل میکند.
در جریان جمل روزی عایشه گفت یک نفر پیدا کنید که شدیدترین بغض و دشمنی به علی داشته باشد(شدیدَاً والعِداوَهَ علی هذاَ الرجُل)عایشه حتی حاصر نیست نام علی ببرد لفظ رجل را ذکر می کند.
فردی معرفی شد. برای اطمینان دوباره از او پرسید میزان دشمنی تو با علی چقدر است!!
پاسخ داد: بخداقسم بقدری باعلی دشمنم که از خدا طلب می کنم ایکاش در این مجلس حاضر بود و من شمشیرم را بخون او سیراب می کردم.
عایشه گفت تو همان کسی هستی که لازم دارم. نامه ای بسمت او ببر در هر حالتی سواره ، پیاده بود نامه را برسان پاسخ بگیر برگرد. مبادا آب و غذایی بخوری ، با اوخلوت نکن، تو را سحر می کند.(فاِن فیهِ السحر) به محض مصرف ، مسحور او میشوی.
نامه را به حصرت رساند ونامه راخواند واو را دعوت به خانه کرد تا استراحت و طعامی بخورد. تاجواب نامه را بنویسد.
مرد مخالفت کرده وبا بداخلاقی وتندی جواب داد(ساءَ خُلقُهُ)که جایی نمیرود و چیزی نمیخورد سریع جواب نامه را بدهید.
فرمود تو را قسم بخدا میدهم سوالی کنم درست پاسخ میدهی ؟! گفت : آری
فرمود: وقتی میخواستند تو را انتخاب کنند عایشه نگفت خشن تر و دشمن ترین شخص به علی باشد. متعجب شد.
نگفت طعام نخور ، خلوت نکن به چشم او خیره نشو ایا تو نگفتی حاضری شمشیر بخون من الوده کنی.!!
حضرت تک تک جملات حاصل گفتگوی عایشه با این مرد را برخ او کشید و به او یاداورشد.
شخص متعجب شد و گفت بله همینطوره(اللهم نَعَم)
حضرت یک شمه و یک جلوه به این شخص نشان داد و فرمود آیاحاضری از طرف من نامه ای برای عایشه ببری.
جواب داد: آن لحظه ای که بسمت تو می آمدم در روی زمین در دل من مبغوض تر از علی نبود، صرفاً بغض من معطوف به علی بود.ولی الان ( و اَنَا السّاعهَ ما فی الارضِ خلقُُ اَفضلُ منکَ)با این چند جمله چنان مرامتحول کردی که کسی محبوب تر از علی در نزد من نیست. هر امری داری اطاعت می کنم (فَامُر علی شِئتَ)
فرمود: به عایشه بگو نه خدا رو اطاعت کردی ، نه پیامبر و نه قران را.
ان مرد شخص بامعرفتی بود ، نامه را به عایشه رساند ، برگشت و در محضر حضرت پا در رکاب بود تا به شهادت رسید.
✳️ نمونه دیگر تاثیر کلام حضرت: مرحوم کلینی در ج۱ کافی ص ۳۳۳نقل میکند.
در جریان جمل ، طلحه و زبیر شخصی بنام خِداش را مامور کردند نامه ای به حضرت برساند .که حاوی گلایه و سخنان طلحه و زبیر قبل از شروع جنگ بدست علی برساند شاید دست از جنگ بردارد و یک منصب و حکومتی به این دو طلحه و زبیر بدهد تا در صلح و صفا کنار هم باشند.
انها هم مثل عایشه تمام توصیه ها را به خداش گفتند .که او به سحر و کهانه معروف است مبادا تحت تاثیر قرار بگیری
بدان که شخصیتی ست که ادعای او زیاد است(اَعظمَ الناسَ دَعواً) راه فریب مردم از طریق طعام ، عسل ، اب ، روغن سحر می کند. مبادا استفاده کنی. مسحور او میشوی.
به علی رسیدی دائم ایه سخره بخوان
(اَنَ ربَکمُ اللهُ ادذی خلقَ السمواتِ والارض فز ستهِ ایامِِ ...اُدعوا ربکم تضرعاً....ولا تفسدوا... اعراف - ۵۴ تا۵۶ ) از کید علی و کید شیطان در امان باشی تو را در پناه خداحفط کند..(استغفرالله)
دیدگاه انان اینطور بیشرمانه بود که حضرت را کنار شیطان ذکر می کنند.
طلحه گفت : حرفهای ما رو به او بگو:
- چرا قطع رحم کردی ما برادران دینی و اقوام تو بودیم.
- ما قبیله و اقوام خود رها کرده بسمت تو امدیم ( منظور در قضیه سقیفه )
- اکنون که یک حکومت کوچک بتو رسیده ما را فراموش کردی (فلما نِلت اَدنی ممالِکَ قَطَعتُ رجائَنا )ما را نامید کردی.
- اکنون ما قدرتمند شده بسمت عراق امده عراق را از آن خود کنیم، اطرافیان تو ضعف داشته قدرت ندارند.ارتباط انها کمتر از - ماست، به آنها دلخوش مکن. مشکلی را از تو دفع نمی کنند.
-صبح هست و افتاب واضح است چشم باز کن و بنگر منصبی بما بده تا با هم کنار بیاییم.
- شنیدیم طلحه و زبیر نفرین میکنی (اتتَخِذُنا لعناً ..یَکفُرنا عنکَ) ما را لعن کنی عقب نشینی نمیکنیم و ضعیف نمی شویم .
وقتی خداش محضر امام رسید همه سفارشها ی طلحه و زبیر را مو به مو انجام داد. هر چه حضرت او را دعوت بخانه ، طعام ، استراحت کرد ، سرپیچی کرد. به هیچ چیزی احتیاج ندارم فقط جواب نامه که زود برگردم.
فرمود: سوالی می پرسم ، قسم بخدایی که درون توست و از رگ گردن بتو نزدیکتر است جواب را راست و درست پاسخ بده.(فاُنشِدُکَ اللهَ الذی هو اَقربُ الیکَ مِن نفسِک الحائل ..)
گفت جواب میدهم. فرمود:
ایا تمام این مواردی که گفتم و مخالفت کردی ایا زبیر بتو نگفته نخور، زل نزن ، خلوت نکن ، مانوس نشو ، مستقیم به چشم علی نگاه نکن و ...(اَتَقَدَم زبیر بماعَرَضتَ علیک)
گفت: اللهم نعم بخدا قسم همینطوره.
فرمود: اگر این سوال مرا درست پاسخ نمیدادی فرصت بستن چشم را نداشتی خدا جان تو را می گرفت.
بعضی قسمها هستند اگر کسی را قسم دادند که راست بگوید وراست نگوید .خدا در لحظه جان او رامی گیرد.(در حکمتها هم امده )
ایا بتو نگفتند وقتی نزد من هستی چیزی بخوانی گفت چرا گفتند ایه سخره بخوانم.
فرمود بخوان و مکرر بخوان
همراه او حصرت هم میخواند تا به هفتاد بار رسید.(قرَاَها حتی سبعینَ مَرَّه)
فرمود: آیا ارام نشدی ، طمانینه پیدا نکردی!!
گفت بخدا قسم آرام شدم .
✅ (این سه ایه تلاوت ۷۰ بار آن برکاتی دارد از جمله اطمینان قلب ، نرم شدن قلب برای پذیرش حق در جایی که وهم و تخیل غالب شده تخیلات را کنار میزند.)
اللهم الهمنا بنور الحق