بسم الله الرحمن الرحیم شرح خطبه ها ۱۴۰۱/۸/۱۷ - ۱۳ ربیع الثانی
💢خطبه ۱۶۲💢
سوال کننده ای از قبیله بنی اسد، سوال میکند.شما با جایگاه بلند که حق خلافت باشما بود چگونه عده ای آنرا غصب کردند ؟! فضای جمله مشخص است که سوال از خلافت است.
مرحوم محمدبن جریر طبری آملی (شیعه) در کتاب خود المُسترشِد فی امامه این خطبه را با تفصیل بیشتری ذکر می کند. در اثنای جنگ صفین فردی از بنی اسد سوال میکند. از شما بنی هاشم تعجب است چگونه کذاشتید خلافت از شما غصب شود با اینکه شما《 انتمُ اَلاَعلَون نسباً و سبباً و نَوطاً و فهماً للکتاب》بودید. شما از جهت نسبی و سببی نزدیکترین افراد به پیامبر بودید و شما بهترین کسانی بودیدکه قران را می فهمید و به دیگران می فهمانید. باعث تعجب است با چنین فضلی کنارکداشته و دیگران خلافت بدست گرفتند.
((یک محمد بن جریر طبری املی هم هست (سنی) تفسیر و تاریخ طبری از اوست و بسیار عنود و لجوج به اهل بیت هست.))
حضرت فرمود : 💠یا اخا بنی اسد، انک لَقَلِقُ الوَضین ای برادر بنی اسدی، [قَلِق] سست شده این زین [وضین]. کنایه از اینست که سوال شما مستحکم و بجا نبود. حرف متزلزلی بود.
💠تُرسلُ فی غیرِ سَدَد، این حرف را در جایی که محکم نبود[سُدد]رها کردی . در این صحنه ی جنگ جای این سوال نبود. اولا حرف درست نبود ثانیا در موقعیت درستی نبود.
💠و لک بعدُ ذمامتُ الصِهرِ و حقُ المساَله با این اوصاف برای تو حق سوال مخفوظ است. به دو دلیل حق سوال داری وقتی پرسش کردی پاسخ تو را میدهم.
دلیل اول : حرمت[ذمامه]خویشاوندی[صهِر]با پیامبر .چون زینب بنت جحش همسر پیامبر ، از قبیله بنی اسد بود و سوال کننده هم از این قبیله بود. این هم قبیله بودن تو با همسر پیامبر حرمت دارد.
و دلیل دوم : به عنوان یک شهروند ذیل حکومت حق پرسش داری . گرچه این سوال تو در موضع درست خود نبود.اصل سوال توخوب بود، اما هر جایی، جای آن نیست .هر کاری و هر حرفی را در جای خود قرار دهید. به این دو دلیل پاسخ میدهم.
✅ هر جا صحبت از حق باشد، طرف مقابل حق، وظیفه است.یعنی او حق دارد بپرسدو حاکم وظیفه دارد پاسخ بدهد. یکی از حقوق مردم جامعه ، در هر نوع حکومتی که باشد ، حق سوال است و مسئولان وظیفه دارند پاسخ بدهند.
بحث سوال باید سرلوحه کار ما باشد.،ما معمولا بجای پرسش ، شکاک میشویم ، سوء ظن پیدا می کنیم. حضرت فرمود: 《انَ الله لم یَخُذ اَهلَ الجُهال حتی اَخذَ اهلَ العلماءِ ببَذلِ العلم》 خدا از جاهل برای علم آموزی عهد نگرفته ، ابتدا از عالم عهد گرفت که باید بیاموزد. مرحله بعدبه جاهل گفته میشود مهیا بود چرا پرسش نکردی.
✳️ امام صادق سلام الله علیه : بسیاری از هلاکت مردم بخاطر عدم پرسش است ، در مسائل فقهی ،عبادات را اشتباه انجام میدهد. اما سوال نمی کند. امام علی سلام الله علیه: قلبها قفلند کلید بسته شده ها سوال است.
✅نکته: چرا حصرت فرمود سوال تو بجا نیست در حالیکه وسط جنگ جمل شخصی سوال کرد آیا خدا یگانه است ؟! حضرت مفصل پاسخ او را داد و در مقابل اعتراض دیگران فرمود ما بدنبال همین هستیم که خدا را معرفی کنیم.
پاسخ: اگر سوال اعتقادی باشد قطعا حضرت پاسخ می دهد.اما در جریان صفین و سوال این فرد، عده ای از لشکر حضرت از اهل سنت بودند. وسط جنگ با دشمن خارجی ( معاویه)یک نفر سوال می پرسد که بناست دو دستگی و تفرقه بیندازد. لذا فرمود سوال بدی پرسیدی. و از آنجایی که نمیخواهد صریح پاسخ بدهد ، متن خطبه پیچیدگی و ابهام دارد و حصرت در لفافه صحبت میکند.
💠و قدِ استَعمَلتَ فاعلَم طلب پرسش کردی آماده باش تا جواب دهم . بدان ؛ دو عامل باعث شد که خلافت از خاندان ما گرفته شود .
💠امَّا الاِستبدادُ علینا بهذَ المَقام ، و نحن الاَعلونَ نَسَبا ۱- استبداد و خود خواهی بود، ( اسم نمی برد مبهم پاسخ می دهد) از روی استبداد مختص بخود می دانستند.با اینکه ما اعلی بودیم. از نطر نسب شرافت داشتیم. استبداد ، خودرایی همراه با تفرقه است این استبداد جامعه را متلاشی میکند. علی مرد میدان خیبر بود .ترسی نداشت. اما تفرقه در دین ، تمام اهداف پیامبررا که اجتماع و امت واحد بود از بین میبرد. علی کوتاه آمد. نه اینکه؛ بترسد.
عده ای نباید دست به حکومت میزدند اما چنگ انداختند و جامعه را متلاشی کردند. در حالیکه ما خاندان اشرف بودیم. من مقرب یه پیامبر ،اقوام و داماد ، پسر عموی پیامبر ، دست آموخته پیامبر ، نزدیکتر بودم.اما استبداد کردند و بردند.
💠والاَشَدونَ برسول الله صلی الله علیه وآله نَوطَاً ما اهل بیت به پیامبر پیوند [نوطاً] خوردیم می دانستیم مکتب و شریعت چیست علم داشتیم و به آئین پیامبر متمسک بودیم .
( آن شخص سه سوال پرسید، جایگاه نسب ، سبب و فهم قران ) اما حضرت از فهم قران هیچ حرفی نزد چرا؟! ما با خلفا سببی و نسبی همه از قریش بودیم هر چند ما کجا و انها کجا!!! حضرت نسب و سبب را ذکر می کند،ولی در مورد فهم قران چیزی نمی گوید. چون آنها مطلقا فهمی از قران نداشتند و من صد در صد فهم بران داشتم لذا ذکر نمی کند.سبب و نسب را که کم و بیش اشتراک بود بیان میشود. ولی استبداد آمد و تفرقه حاصل شد
💠فاِنها کانت اَثَرَهً شَحَت علیها نفوسُ قومِِ عامل دوم غصب خلافت بخل و حرص بود. حکومت را که دیدند خود خواهی جلوی چشم آنها را گرفت. این خلافت یک اثره ، یک انحصار طلبی بود. لفط ایثار : مقدم داشتن دیگران بر خود است لفظ اثره: مقدم داشتن خود بر دیگران است. یک عده ای نسبت به حکومت بخل شدید [شحَت] داشتند .
💠و سَخَت عنها نفوسُ آخَرین ما اهل بیت سخاوت و گذشت [سَخَت]داشتیم .دیدم تفرقه و انشقاق دین است .جریان حکومت پیامبر از بین می رفت. لذا برای حفظ دین و حفظ نسل پیامبر، سکوت کردم . چرا که جنگ داخلی صورت می گرفت و نتیچه جنگ، حمله دشمن از بیرون مساوی بود با از بین رفتن اسلام ، لذا خلافت را بذل کرده و بخشیدم آنقدر بخشنده !! روزی که آمدند برای خلافت من ، گفتم اگر امیر شما باشم تحمل نمی کنید. شما آنها را دوست دارید. تشنهٔ حکومت نیستم ولی اتمام حجت میکنم .عدالت علی شرط قبولی خلافت است.
💠والحَکمُ اللهُ والمَعُودُ الیهِ یومَ القیمه حَکم بین ما و آنها ، خداست محل بازگشت ما[معُود] در قیامت به خدای متعال است و هر کس به دعاوی خوداعتراض و اعلام میکند و خدا داوری میکند. واِنَّ ربکَ لَیَحکُمُ بینَهُم یومَ القیمةِ فیما کانوا یَختَلِفون « نحل - ۱۲۴» پروردگار داوری میکند بین ایشان در قیامت در آنچه که اختلاف داشتند.
حضرت به سائل فرمود : تو از گذشته ی دور سوال میکنی ، در وسط جنگ صفین ، غاصب امروز را ببین ، برای احقاق حق امروز تلاش کن.دیروز هر چه بود گذشت.و یک بیت َشعر خواند.
💠و دَع عنکَ نَهباً صِیحَ فی حَجَراتِهِ ولکن حَدیثاَ ما حدیثُ َ الرواحِلی این شعر ماجرایی دارد و شاعر آن ، اِمروُ القیس است. روزی پدر او را کشتند. برای در امان ماندن خود به یکی از بزرگان شهر پناه برد . شبانه قاتل شتر او را ربود. شکایت به بزرگ شهر کرد که من در پناه تو بودم یکی از شترانم دزیدند. شخص پناه دهنده سه شتر باقیمانده امرو القیس را راهی کرد تا از قاتل، شتر سرقت شده را پس بگیرد. قاتل نه تنها پس نداد او را پیاده کرد و هر سه شتر او را هم غصب کرد..وقتی خبر به قیس رسید این بیت شعر را خواند. رها کن قصه ی غارتگری [نهباً]که در اطراف آن [حَجرات] گریه و ناله هاکردیم [صیحَ] حرف ان غارتگری را نزن ولیکن از امروز بگو که دیگر شتران[رواحلی] ما راهم دزدیدند تعبیر حصرت بسیار لطیف است، از گذشته سوال نکن هم اکنون برای غصب حکومت، دشمن بما حمله کرده.امروز را بیان کن
✅ نگاه باید به پشت سر باشد، و از گذشته درس گرفت. نگاه باید به آینده باشد ، وآینده را ساخت. ولی حال حاضر و امروز را باید انجام وظیفه کرد. به اعتبار گذشته و آینده نباید وظیفه را ترک کرد.
💠هَلُمَّ الخَطبُ فی ابنِ ابی سفیان امر مهم[خَطب] پسر ابوسفیان معاویه است. (چقدر این غائلهٔ معاویه سخت و سنگین بود، چقدر تلخ بود، انحرافات در عصر معاویه ،بمراتب بیشتر از دوران خلفا بود.) معاویه میخواهد جریان اسلام را بهم بزند. بنی امیه قصد کرده که نور خدا را خاموش کند در حالیکه علی نور افروزی میکند و می خواهد علی را خاموش کند. 《لِیُطفِؤا نورَ اللهِ باَفواهِهِمْ واللهُ مُتِمُ نورهِ صف - ۸ 》 انحراف بنی امیه اینست که جلوی نور را گرفتند..
💠فلقد اَضحَکَنی الدَهرُ بعدَ اِبکائِهِ روزگار مرا خنداند بعد از اینکه مفصل مرا گریاند [اِبکائه] گریه : بر ظلم ، انحراف در جامعه اسلامی ، غصب خلافتی که بوجود امد. خنده : بر حال مردمی که از گذشته درس و عبرت نمی گیرند.
💠ولا غَروَ واللهِ فیالَهُ خطباً یَستَفرِغُ العَجَب بخدا قسم بی تحرکی و بی خیالی شما تعجبی ندارد [لاغَروَ] آه از آن[یالهُ] کار مهمی که تعجبی باقی نگذاشت.چون شما باید تجربه کرده و درس می گرفتید اما نگرفتید. تعجب را زمانی بیرون میریزید [یستفرغ] که بلایی بر شماوارد شود.
💠و یُکثِرُ الاوَد ان حادثه تلخ، چه کجی و نادرستی در جامعه پدید اورد. انحرافات اخلاقی ، اجتماعی، را دیدید ولی امروز که باید با علی همراهی و دفاع کنید باز توجه ها جای دیگر معطوف است..
راجب بنی امیه کلام را بر می گرداند:
💠حاوَلَ القوم ُ اِطفاءَ نورِ اللهِ مِن مِصباحِه بنی امیه بر پا شده ، قصد کرده تا نور حق را خاموش کند.
💠و سَدَّ فَوّارِِ مِن یَنبُوعِه بنی امیه سد میکند تا فواره ی آب را از چشمه [ینبوع] ببندد. چشمه سار نور ومعرفت اهل بیت عالم را فرامی گرفت آنها آمدند دست گذاشتند جلوی رود و روخانه را گرفتند.
✳️ پسر مغیره نقل می کند پدرم با معاویه رفاقت شدیدی داشت شبها باهم بساط میگساری داشتند. روزی به هنگام برگشت ناراحت بود علت را جویا شدم که هر شب فرحناک بودی ، امشب چه اتفاقی افتاده مغیره گفت. به هنگام صدای مآذنه نام پیغمبر به شهادت بلند شد ، معاویه گفت : 《والله دفناً دفنا 》 بخدا قسم تا این اسم را دفن نکنم از پا نمی نشینم.
💠و جَدَحُوا بینی و بینَهم شِرباً وَبیئا بین من و خودشان ، آب زلال را مسموم و وبا آلود [وبیئا] مخلوط [جدحوا]کردند. جریان آب زلالی که مردم را بسوی علی میکشید یکباره آلوده شد و القائات و شبهه افکنی شروع شد. ابی که موجب حیات است ناگهان وبا خیز شود همه را بیمار می کند. اسلام مخلوط با مال حرام ، دنیا طلبی ارام فطرتها را خاموش، عقلهای مردم از کار می اندازد. جامعه ای که اینگونه باشد جامعه وبا زده است.مدام شایعه پراکنی ،هوا و فضای آن جامعه ،وبا و بیماریست.
💠فاِن یَرتَفِع عنا و عنهم مِحَنُ البلوی اَحمِلُهُم منَ الخیِ للز مَحضِهِ بنی امیه دو راه بیشتر ندارد. یاسربراه می شود و خود را از مسیر انحراف برمی گرداند. اگر از امتحانات و مشکلات[محن البلوی] جامعه دست برداشت من علی آنها را به جایگاه واقعی دین و حق محض می رسانم.[اَحملُکم]
💠واِن تَکنِ الاًخری فلا تَذْ هَبْ نفسُکَ علیهِم حَسَراتٕ اِنَ اللهَ علیمً بما یَصنَعون «فاطر - ۸ » اگر بجای اصلاح راه دیگری پیش گرفت ،براه جنگ و بلوی رفت، استشهاد به آیه ای از قران می کند. خود را به غم و اذیت نیانداز بخاطر حسرت آنها .هر فکری در سر دارند خدا به آن علیم است هیچگاه نور خدا از بین رفتنی و خاموش شدنی نیست کفار و مشرکین هم بسیار تلاش کردند که اصل اسلام و یاد خدا را از بین ببرند ولی ما هنوز هستیم
بسم الله الرحمن الرحیم
شرح خطبه ها
۱۴۰۱/۸/۱۷ - ۱۳ ربیع الثانی
💢خطبه ۱۶۲💢
سوال کننده ای از قبیله بنی اسد، سوال میکند.شما با جایگاه بلند که حق خلافت باشما بود چگونه عده ای آنرا غصب کردند ؟!
فضای جمله مشخص است که سوال از خلافت است.
مرحوم محمدبن جریر طبری آملی (شیعه) در کتاب خود المُسترشِد فی امامه این خطبه را با تفصیل بیشتری ذکر می کند. در اثنای جنگ صفین فردی از بنی اسد سوال میکند.
از شما بنی هاشم تعجب است چگونه کذاشتید خلافت از شما غصب شود با اینکه شما《 انتمُ اَلاَعلَون نسباً و سبباً و نَوطاً و فهماً للکتاب》بودید.
شما از جهت نسبی و سببی نزدیکترین افراد به پیامبر بودید و شما بهترین کسانی بودیدکه قران را می فهمید و به دیگران می فهمانید. باعث تعجب است با چنین فضلی کنارکداشته و دیگران خلافت بدست گرفتند.
((یک محمد بن جریر طبری املی هم هست (سنی) تفسیر و تاریخ طبری از اوست و بسیار عنود و لجوج به اهل بیت هست.))
حضرت فرمود :
💠یا اخا بنی اسد، انک لَقَلِقُ الوَضین
ای برادر بنی اسدی، [قَلِق] سست شده این زین [وضین]. کنایه از اینست که سوال شما مستحکم و بجا نبود. حرف متزلزلی بود.
💠تُرسلُ فی غیرِ سَدَد،
این حرف را در جایی که محکم نبود[سُدد]رها کردی . در این صحنه ی جنگ جای این سوال نبود. اولا حرف درست نبود ثانیا در موقعیت درستی نبود.
💠و لک بعدُ ذمامتُ الصِهرِ و حقُ المساَله
با این اوصاف برای تو حق سوال مخفوظ است. به دو دلیل حق سوال داری وقتی پرسش کردی پاسخ تو را میدهم.
دلیل اول : حرمت[ذمامه]خویشاوندی[صهِر]با پیامبر .چون زینب بنت جحش همسر پیامبر ، از قبیله بنی اسد بود و سوال کننده هم از این قبیله بود. این هم قبیله بودن تو با همسر پیامبر حرمت دارد.
و دلیل دوم : به عنوان یک شهروند ذیل حکومت حق پرسش داری .
گرچه این سوال تو در موضع درست خود نبود.اصل سوال توخوب بود، اما هر جایی، جای آن نیست .هر کاری و هر حرفی را در جای خود قرار دهید. به این دو دلیل پاسخ میدهم.
✅ هر جا صحبت از حق باشد، طرف مقابل حق، وظیفه است.یعنی او حق دارد بپرسدو حاکم وظیفه دارد پاسخ بدهد.
یکی از حقوق مردم جامعه ، در هر نوع حکومتی که باشد ، حق سوال است و مسئولان وظیفه دارند پاسخ بدهند.
بحث سوال باید سرلوحه کار ما باشد.،ما معمولا بجای پرسش ، شکاک میشویم ، سوء ظن پیدا می کنیم. حضرت فرمود:
《انَ الله لم یَخُذ اَهلَ الجُهال حتی اَخذَ اهلَ العلماءِ ببَذلِ العلم》
خدا از جاهل برای علم آموزی عهد نگرفته ،
ابتدا از عالم عهد گرفت که باید بیاموزد.
مرحله بعدبه جاهل گفته میشود مهیا بود چرا پرسش نکردی.
✳️ امام صادق سلام الله علیه :
بسیاری از هلاکت مردم بخاطر عدم پرسش است ، در مسائل فقهی ،عبادات را اشتباه انجام میدهد. اما سوال نمی کند.
امام علی سلام الله علیه: قلبها قفلند کلید بسته شده ها سوال است.
✅نکته:
چرا حصرت فرمود سوال تو بجا نیست در حالیکه وسط جنگ جمل شخصی سوال کرد آیا خدا یگانه است ؟! حضرت مفصل پاسخ او را داد و در مقابل اعتراض دیگران فرمود ما بدنبال همین هستیم که خدا را معرفی کنیم.
پاسخ: اگر سوال اعتقادی باشد قطعا حضرت پاسخ می دهد.اما در جریان صفین و سوال این فرد، عده ای از لشکر حضرت از اهل سنت بودند.
وسط جنگ با دشمن خارجی ( معاویه)یک نفر سوال می پرسد که بناست دو دستگی و تفرقه بیندازد. لذا فرمود سوال بدی پرسیدی.
و از آنجایی که نمیخواهد صریح پاسخ بدهد ، متن خطبه پیچیدگی و ابهام دارد و حصرت در لفافه صحبت میکند.
💠و قدِ استَعمَلتَ فاعلَم
طلب پرسش کردی آماده باش تا جواب دهم .
بدان ؛ دو عامل باعث شد که خلافت از خاندان ما گرفته شود .
💠امَّا الاِستبدادُ علینا بهذَ المَقام ، و نحن الاَعلونَ نَسَبا
۱- استبداد و خود خواهی بود، ( اسم نمی برد مبهم پاسخ می دهد) از روی استبداد مختص بخود می دانستند.با اینکه ما اعلی بودیم. از نطر نسب شرافت داشتیم.
استبداد ، خودرایی همراه با تفرقه است این استبداد جامعه را متلاشی میکند.
علی مرد میدان خیبر بود .ترسی نداشت.
اما تفرقه در دین ، تمام اهداف پیامبررا که اجتماع و امت واحد بود از بین میبرد.
علی کوتاه آمد. نه اینکه؛ بترسد.
عده ای نباید دست به حکومت میزدند اما چنگ انداختند و جامعه را متلاشی کردند.
در حالیکه ما خاندان اشرف بودیم.
من مقرب یه پیامبر ،اقوام و داماد ، پسر عموی پیامبر ، دست آموخته پیامبر ، نزدیکتر بودم.اما استبداد کردند و بردند.
💠والاَشَدونَ برسول الله صلی الله علیه وآله نَوطَاً
ما اهل بیت به پیامبر پیوند [نوطاً] خوردیم
می دانستیم مکتب و شریعت چیست
علم داشتیم و به آئین پیامبر متمسک بودیم .
( آن شخص سه سوال پرسید، جایگاه نسب ، سبب و فهم قران )
اما حضرت از فهم قران هیچ حرفی نزد چرا؟!
ما با خلفا سببی و نسبی همه از قریش بودیم هر چند ما کجا و انها کجا!!!
حضرت نسب و سبب را ذکر می کند،ولی در مورد فهم قران چیزی نمی گوید.
چون آنها مطلقا فهمی از قران نداشتند و من صد در صد فهم بران داشتم لذا ذکر نمی کند.سبب و نسب را که کم و بیش اشتراک بود بیان میشود.
ولی استبداد آمد و تفرقه حاصل شد
💠فاِنها کانت اَثَرَهً شَحَت علیها نفوسُ قومِِ
عامل دوم غصب خلافت بخل و حرص بود.
حکومت را که دیدند خود خواهی جلوی چشم آنها را گرفت.
این خلافت یک اثره ، یک انحصار طلبی بود.
لفط ایثار : مقدم داشتن دیگران بر خود است
لفظ اثره: مقدم داشتن خود بر دیگران است.
یک عده ای نسبت به حکومت بخل شدید [شحَت] داشتند .
💠و سَخَت عنها نفوسُ آخَرین
ما اهل بیت سخاوت و گذشت [سَخَت]داشتیم .دیدم تفرقه و انشقاق دین است .جریان حکومت پیامبر از بین می رفت.
لذا برای حفظ دین و حفظ نسل پیامبر، سکوت کردم . چرا که جنگ داخلی صورت می گرفت و نتیچه جنگ، حمله دشمن از بیرون مساوی بود با از بین رفتن اسلام ، لذا خلافت را بذل کرده و بخشیدم
آنقدر بخشنده !!
روزی که آمدند برای خلافت من ، گفتم اگر امیر شما باشم تحمل نمی کنید. شما آنها را دوست دارید. تشنهٔ حکومت نیستم ولی اتمام حجت میکنم .عدالت علی شرط قبولی خلافت است.
💠والحَکمُ اللهُ والمَعُودُ الیهِ یومَ القیمه
حَکم بین ما و آنها ، خداست
محل بازگشت ما[معُود] در قیامت به خدای متعال است و هر کس به دعاوی خوداعتراض و اعلام میکند و خدا داوری میکند.
واِنَّ ربکَ لَیَحکُمُ بینَهُم یومَ القیمةِ فیما کانوا یَختَلِفون « نحل - ۱۲۴»
پروردگار داوری میکند بین ایشان در قیامت در آنچه که اختلاف داشتند.
حضرت به سائل فرمود :
تو از گذشته ی دور سوال میکنی ، در وسط جنگ صفین ، غاصب امروز را ببین ، برای احقاق حق امروز تلاش کن.دیروز هر چه بود گذشت.و یک بیت َشعر خواند.
💠و دَع عنکَ نَهباً صِیحَ فی حَجَراتِهِ ولکن حَدیثاَ ما حدیثُ َ الرواحِلی
این شعر ماجرایی دارد و شاعر آن ،
اِمروُ القیس است. روزی پدر او را کشتند. برای در امان ماندن خود به یکی از بزرگان شهر پناه برد . شبانه قاتل شتر او را ربود.
شکایت به بزرگ شهر کرد که من در پناه تو بودم یکی از شترانم دزیدند.
شخص پناه دهنده سه شتر باقیمانده
امرو القیس را راهی کرد تا از قاتل، شتر سرقت شده را پس بگیرد. قاتل نه تنها پس نداد او را پیاده کرد و هر سه شتر او را هم غصب کرد..وقتی خبر به قیس رسید این بیت شعر را خواند.
رها کن قصه ی غارتگری [نهباً]که در اطراف آن [حَجرات] گریه و ناله هاکردیم [صیحَ]
حرف ان غارتگری را نزن ولیکن از امروز بگو که دیگر شتران[رواحلی] ما راهم دزدیدند
تعبیر حصرت بسیار لطیف است، از گذشته سوال نکن هم اکنون برای غصب حکومت، دشمن بما حمله کرده.امروز را بیان کن
✅ نگاه باید به پشت سر باشد، و از گذشته درس گرفت. نگاه باید به آینده باشد ، وآینده را ساخت. ولی حال حاضر و امروز را باید انجام وظیفه کرد. به اعتبار گذشته و آینده نباید وظیفه را ترک کرد.
💠هَلُمَّ الخَطبُ فی ابنِ ابی سفیان
امر مهم[خَطب] پسر ابوسفیان معاویه است.
(چقدر این غائلهٔ معاویه سخت و سنگین بود، چقدر تلخ بود، انحرافات در عصر معاویه ،بمراتب بیشتر از دوران خلفا بود.)
معاویه میخواهد جریان اسلام را بهم بزند.
بنی امیه قصد کرده که نور خدا را خاموش کند در حالیکه علی نور افروزی میکند و می خواهد علی را خاموش کند.
《لِیُطفِؤا نورَ اللهِ باَفواهِهِمْ واللهُ مُتِمُ نورهِ
صف - ۸ 》
انحراف بنی امیه اینست که جلوی نور را گرفتند..
💠فلقد اَضحَکَنی الدَهرُ بعدَ اِبکائِهِ
روزگار مرا خنداند بعد از اینکه مفصل مرا گریاند [اِبکائه]
گریه : بر ظلم ، انحراف در جامعه اسلامی ، غصب خلافتی که بوجود امد.
خنده : بر حال مردمی که از گذشته درس و عبرت نمی گیرند.
💠ولا غَروَ واللهِ فیالَهُ خطباً یَستَفرِغُ العَجَب
بخدا قسم بی تحرکی و بی خیالی شما تعجبی ندارد [لاغَروَ]
آه از آن[یالهُ] کار مهمی که تعجبی باقی نگذاشت.چون شما باید تجربه کرده و درس می گرفتید اما نگرفتید. تعجب را زمانی بیرون میریزید [یستفرغ] که بلایی بر شماوارد شود.
💠و یُکثِرُ الاوَد
ان حادثه تلخ، چه کجی و نادرستی در جامعه پدید اورد. انحرافات اخلاقی ، اجتماعی، را دیدید ولی امروز که باید با علی همراهی و دفاع کنید باز توجه ها جای دیگر معطوف است..
راجب بنی امیه کلام را بر می گرداند:
💠حاوَلَ القوم ُ اِطفاءَ نورِ اللهِ مِن مِصباحِه
بنی امیه بر پا شده ، قصد کرده تا نور حق را خاموش کند.
💠و سَدَّ فَوّارِِ مِن یَنبُوعِه
بنی امیه سد میکند تا فواره ی آب را از چشمه [ینبوع] ببندد.
چشمه سار نور ومعرفت اهل بیت عالم را فرامی گرفت آنها آمدند دست گذاشتند جلوی رود و روخانه را گرفتند.
✳️ پسر مغیره نقل می کند پدرم با معاویه رفاقت شدیدی داشت شبها باهم بساط میگساری داشتند. روزی به هنگام برگشت ناراحت بود علت را جویا شدم که هر شب فرحناک بودی ، امشب چه اتفاقی افتاده
مغیره گفت. به هنگام صدای مآذنه نام پیغمبر به شهادت بلند شد ، معاویه گفت :
《والله دفناً دفنا 》
بخدا قسم تا این اسم را دفن نکنم از پا نمی نشینم.
💠و جَدَحُوا بینی و بینَهم شِرباً وَبیئا
بین من و خودشان ، آب زلال را
مسموم و وبا آلود [وبیئا] مخلوط [جدحوا]کردند.
جریان آب زلالی که مردم را بسوی علی میکشید یکباره آلوده شد و القائات و شبهه افکنی شروع شد.
ابی که موجب حیات است ناگهان وبا خیز شود همه را بیمار می کند. اسلام مخلوط با مال حرام ، دنیا طلبی ارام فطرتها را خاموش، عقلهای مردم از کار می اندازد.
جامعه ای که اینگونه باشد جامعه وبا زده است.مدام شایعه پراکنی ،هوا و فضای آن جامعه ،وبا و بیماریست.
💠فاِن یَرتَفِع عنا و عنهم مِحَنُ البلوی اَحمِلُهُم منَ الخیِ للز مَحضِهِ
بنی امیه دو راه بیشتر ندارد.
یاسربراه می شود و خود را از مسیر انحراف برمی گرداند. اگر از امتحانات و مشکلات[محن البلوی] جامعه دست برداشت من علی آنها را به جایگاه واقعی دین و حق محض می رسانم.[اَحملُکم]
💠واِن تَکنِ الاًخری فلا تَذْ هَبْ نفسُکَ علیهِم حَسَراتٕ اِنَ اللهَ علیمً بما یَصنَعون
«فاطر - ۸ »
اگر بجای اصلاح راه دیگری پیش گرفت ،براه جنگ و بلوی رفت،
استشهاد به آیه ای از قران می کند.
خود را به غم و اذیت نیانداز بخاطر حسرت آنها .هر فکری در سر دارند خدا به آن علیم است هیچگاه نور خدا از بین رفتنی و خاموش شدنی نیست
کفار و مشرکین هم بسیار تلاش کردند که اصل اسلام و یاد خدا را از بین ببرند ولی ما هنوز هستیم
اللهم نوّر قلوبنا بنور القران