بسم الله الرحمن الرحیم
شرح خطبه ها
۱۴۰۱/۷/۱۸ - ۱۳ربیع الاول
💢 خطبه ۱۴۶ 💢
درمورد مشاوره عمربن خطاب باحضرت امیر برای شرکت درجنگ با ایرانیان میباشد .
در شرح ماوقع این خطبه درمیان شارحان اختلاف است که زمان ایراد این خطبه در بدو وقوع جنگ قادسیه بوده یاجنگ نهاوند .
بین سلسله ساسانیان در ایران و مسلمانان عرب دوجنگ واقع شده است یکی جنگ قادسیه در سال ۱۴ ه ق و دیگری جنگ نهاوند در سال۲۱ ه ق. که جنگ دوم منجر به فروپاشی سلسله ساسانیان وراه یافتن اسلام به ایران شد.
دراین مورد شبهاتی بوجود آمده که درزمان ساسانیان اسلام بواسطه این جنگ و به زور واجبار شمشیربه ایران آورده شد ه است .
بنظر اغلب شارحان این خطبه درمورد جنگ دوم ( نهاوند )است .نهاوند شهری درکنار همدان که جنگ بین ایران و ومسلمانان عرب دراین منطقه واقع شد .
عماریاسر که آن زمان درکوفه مستقر بود خبردارگردید که ایرانیان ازنهاوند و ری و چند شهر دیگر ایران لشکر عظیمی برای حمله به مسلمانان تدارک دیده اند.لذا نامه ای به خلیفه دوم عمر نوشت که ایرانیان قصد حمله به سرزمین های اسلامی را دارند ، خود را آماده کن .پس اولا شروع جنگ با ایرانیان بوده ؛ ثانیا وقتی که مسلمانان آمدند هیچگونه اجباری برای مسلمان شدن نبود. آنها به ایرانی ها اختیاردادند که اسلام بیاورند یا بردین خودباقی بمانند وجزیه دهند .
درآن زمان هربخشی درایران دین مخصوص خود داشت مثل یهودی ؛مسیحی و مانوی .
اما دین رسمی حکومت زرتشتی بود . مسلمانان گفتند اگربردین خود باقی بمانید باید جزیه بدهید .ودر حالیکه مالیات های حکومت ساسانیان خیلی بیشتر ازجزیه بود لذا ایرانیان با دلخوش قبول کردند که یا اسلام بیاورند یا جزیه بدهند و اسلامآوردن ایرانی ها چهار قرن طول کشید.
اصولا جریان دین با زور و سرنیزه نمیتواند پیش برود .دین به باور واعتقاد وعلایق افراد مربوط میشود وبازور واجبار نیست .چه اینکه اگرچنین بود پس چرا مسلمانان درزمان حمله مغول ، بودایی نشدند درحالیکه مغولان خشن تر بودند ولی مسلمین دین خود را تغییر ندادند..پس باسرنیزه دین تغییر نمیکند.
اسلام آمد و مردم را مختار کرد آنها هم مسلمانان را دیدند و بمرور خودشان اسلام آوردند.
مغولان وحشی درسرزمین های اسلامی نه تنها نتوانستند مردم را بودایی کنند بلکه خودشان هم در طول چند دهه آرام آرام مسلمان شدند.
یعنی اسلام جاذبه ای دارد که مخالفان سرسخت خود را به وادی اسلام وارد میکند.
لذا این شبهات که تشرف به اسلام ایرانیان به زور بوده ویا اسلام شان اسلام خلیفه دوم بوده ؛ وجهی ندارد.
خلیفه دوم درمورد ورودبه جنگ نهاوند افراد مختلفی راجهت نظرخواهی وگرفتن مشاوره دعوت کرد ازجمله عثمان که اوهم نظراتی داشت .درنهایت ازحضرت امیر المومنین مشورت خواست که نظر خود را به عنوان یک فرد باتجربه و کارآزمودهٔ جنگ دیده بگوید .
💠انَّ هذَا الاَمرُ لم یَکن نَصرُهُ ولاخِذلانُهُ بِکَثرةٕ ولابِقِلةٕ
نصرت وعزت این امر (اسلام) به کثرت افراد نیست کما اینکه ذلت اسلام نیز به قلت افراد نیست.
حضرت نقش توحید رادرتمام شئون زندگی برجسته میبیند واینکه توحید باید درسراسرزندگی جاری باشد.
بیان حضرت دربخش اول توحید است که خداوند اسلام رابدینجا رسانده وبعدازاین هم پشتوانه دین هست .مگر شما بودید که اسلام را به اینجا رسانده اید ؟
خداازهمه ما نسبت به دین خود دلسوز تر ست وشماباید وظیفه خود را انجام دهید ودایه مهربان تر ازمادرنباشید.
درابتدای اسلام تعداد مسلمانان قلیل بود ولی عزیز وسربلند شد. اما دوران عباسیان درعین کثرت جمعیت مسلمین ؛ دوران ذلت اسلام بود.چون رنگ و بویی از توحید واخلاق واسلام واقعی درجامعه نبود وخلافت پیامبر به یک حکومت موروثی وپادشاهی تبدیل شده بود.پس کثرت یا قلت افراد درمورد جایگاه اسلام معنایی ندارد .
💠وهو دینُ اللهِ الذَی اَظهَرَهُه و جُندُهُ الذی اَعَدَّهُ واَمَّدَه
این دین از آن خدایی ست که اسلام را ظاهر وپیروز گردانید واین سپاهیان[جند] ؛سپاه خدا هستند که آنها را آماده کرد ومدد رساند .
مسلمانان با دست خالی درمقابل کفار تا دندان مسلح نمی توانستند بایستند خداوند این سپاه را آماده کرد و یاری و نصرتشان نمود. وامروز همان خدا زنده است
💠حتیٰ بَلغَ مابَلَغ وطَلَعَ حَیثُما طَلَع
خداوند اسلام را بجایی رساند که باید برسد وطلوع کرد به آنجایی که باید طلوع کند
دربرخی جاها اسلام ورود کرد وعده ای گرایش پیدا کردند ولی دربرخی جاهای دیگر اسلام وارد نشد ولی شمیم اسلام و معارف آن به آنجا رسید وبهمین سبب سربازان مخلص اسلام را به بعضی از شهرها و کشورها رساند.
اگر درجایی اسلام هنوز کامل نشده ولی لااقل با مکتب اسلام آشنا هستند وبه گوششان رسیده است.
💠ونحنُ علیٰ مَوعُودٕ منَ الّلهِ
خدابما وعده پیروزی داده است
«هوالذّی اَرسلَ رسولَهُ بِالحقِ و یُظهِرَهُ علیِ الدینِ کلّهِ ولو کرِهَ المشرکون»
خدااین وعده را داده که اسلام را برهمه ادیان و مذاهب غالب کند؛ تو چرا میترسی ونگران هستی ؟؟
همان خدایی که اسلام را آورده و به این مرتبه از عزت و شکوه رسانده همان خدا وعده داده که اسلام را به پیروزی نهایی میرساند.
💠والله مُنجِزٌ وَعدَهُ وناصرُجُندَه
خداتمام کننده [منجز] وعده هاست و (اگرقولی داده حتما عمل میکند)و سپاهش را یاری میکند
خداوند هیچگاه سپاهیان راستین که برای اعتلای دین قدم برمیدارند را ناامید نمی کندو به آنها نصرت عطا میکند.
💠ومکانُ القَیِّم بالاَمرِ مکانُ النِظامِ منَ الخَرَز
جایگاه حاکم[قیِّم]جایگاه انتظام و نظم دهندهٔ مهره های از هم جداست[خَرز]
عمر بدان کسی که حکومت را بدست گرفته جایگاه او اینست که به مهره های جدا ومتعدد انتظام میبخشد. بمنزله نخ تسبیح است که دانه ها را در خود نظم میدهد.
یک حکومت بخشهای مختلفی دارد از نظامی ؛ اداری ؛ مالی ؛ مرز ؛ مردم ؛ مالیات ؛ آموزش ؛بهداشت و.....
که اگرجداگانه اداره شوند جامعه نظم نخواهد داشت .این حاکم ست که بین بخش های مختلف انضباط ایجاد کرده ونظم می بخشد .
این خطبه و خطبه ۱۳۴ نباید دست آویزی برای اهل سنت بشود که امیرالمومنین ؛ خلیفه دوم را بعنوان قیم قبول داردو او درنگاه حضرت حاکم اسلام است . هرگزچنین نیست .
حکومت از آن امام است ولی در حال حاضر امام باکسی حرف میزند که حاکم بالفعل ست.
در خطبه ۴۰ فرمود جامعه اسلامی باید حاکمی داشته باشد ؛ خوب یا بد.
ولی حاکم فاسد بهترازنبود حاکم ست .
قانون بدبهتر از بی قانونی ست .
پس این جملات حضرت دلیل بر تمجید از خلیفه دوم نیست ، می فرماید فعلآ که حکومت را بدست گرفته ای اگرچه به زوروغاصبانه بوده ولی جایگاه تو ، جایگاه نخ تسبیح است وهمه امور مملکت بتو بسته است ومیتوانی آنها را اداره کنی .
💠یَجمَعُهُ ویَضُمُه
حاکم امور متعدد را جمع کرده و بین مهره ها پیوند می دهد
💠فاذَا انقَطَعَ النِظامُ تفَرَقَ الخَرَز وذَهَب
اگرنخ تسبیح (النِظام ) پاره شود مهره ها پراکنده شده و هرکدام به سویی میروند
پس توی حاکم؛ باید بمانی تا انتظام جامعه حفظ شود .
💠ثم لم یَجتَمِع بِحَذافِیرِهِ اَبدا
و دیگر امکان جمع آوری این مهره ها از تمام نقاط[حذافیر] وجود ندارد.
عمربدان اگر حاکم جامعه اسلامی خود را در معرض خطر قرار داد وازبین رفت و این نخ تسبیح پاره شد امکان جمع آوری تمام مهره ها دیگر وجود ندارد
تسبیح که دانه هایی دارد اگر پاره شود می توان تعداد آنها را پیدا کرد اما حکومت که یک کار و دو کار ؛یک حزب و دو حزب؛ یک دشمن و دو دشمن نیست که بتوان براحتی جمع وجور کرد
وقتی حکومت مرکزی متلاشی شود از هر سو اغتشاشات آفات و مشکلات بوجود می آیند پس حاکم باید بماند و امور را به دست بگیرد و از آن طرف انسانی فهیم دلاور و با اعتقاد عملی را سمت میدان ها روانه کند.
💠والعربُ الیومَ واِن کانوا قلیلاً فهم کثیرون بالاسلام
عرب باایمان قبلا کم بودند ولی امروز بواسطه اسلام زیاد هستند
عمر، غصه تعداد را نخور اسلام که آمد عدهای از اعراب ایمان آوردند وعده ای ایمان نیاوردند .عرب با ایمان و مسلمان با اینکه کم بودند ولی به سبب اسلام زیاد شدند.
💠عزیزونََ بِالاِجتماع
عزت شما در گرو همبستگی شماست
نکته حائز اهمیت این است که عزت انسان ها در گرو سلاح شان نیست اگر مغرور به سلاح وتعداد افراد شدیم حتماً شکست میخوریم
مهم این است که این تعداد بسیار چقدر دلبسته بوده و اتحاد و اجتماع دارند.
هزاران نفر که ساز خود را میزند شکست خواهند خورد. ولی عده قلیل که یکدست بوده و اهداف مشخصی دارند و برای هم جانفشانی میکنند حتما پیروز خواهند شد.
✅ پس به بیان حضرت عزت و نصرت شما در گرو اتحاد است.
💠فکُن قُطبَاً واسْتَدِرِ الرَّحیٰ بالعَرَب
تو محور[قطباً] آسیاب [رَحیٰ] باش وآن را ازدور بحرکت درآور [استدر]
خود درمدینه بمان و جنگ را از دور اداره کن و نگذار که خاموش شود و کار به تعویق بیفتد و به سبب نیروهایی که داری این آسیاب را به چرخش در بیاور. چرخ جنگ باید بچرخد و در مقابل تهدید باید مقاومت کرد ولی خود به میدان نرو
💠واَصلِهِم دونَک نارَالحَربِ
آتش جنگ را بیافروز (اصل : درآتش افکندن ) ولی دور از خود و با فاصله زیاد،
خود حاکم به میدان جنگ نرود ولی جنگ باید با شدت ادامه داشته باشد،
💠فاِنَک اِن شَخِصتَ مِن هذهِ الارضِ اِنتَقَضَت علیکَ العربُ مِن اطرافِها و اَقطارِها
بدان که ازاین سرزمین ؛ حرکت وکوچ کنی [شَخِص]اعراب از اطراف و جوانب [اقطار] نقض عهد وپیمان شکنی میکنند
چنانچه از مدینه خارج شوی اعراب از اطراف ؛پیمان شکسته و حکومت تو را به رسمیت نخواهد شناخت و اغتشاش و شورش شروع می شود.
عرب دراینجا گروهی هستند که اگر خلیفه در شهر نباشد قصد آشوب دارند و انها همان منافقان هستند.
عربی که در ظاهر اسلام قبول کرده ولی اعتقاد و باور به اسلام نداشته دنبال بت پرستی و برگرداندن جاهلیت است . لذا در کوچکترین زمان شروع به سم پاشی و اغتشاش می کند.
چرا که از انقلاب متنفرند و میخواهند به زمان پادشاهی برگردانند. حضرت می فرماید حاکم حکومت اسلامی باید حکومت را حفظ کند حالا اگر چند اراذل و اوباش شورش کردند، حاکم باید بماند تا فرصت به دست فرصتطلبان ندهد.
💠حتیٖ یکونَ ماتَدَع وَراءَکَ منَ العَوراتِ اَهَمَّ الیک ممّا بینَ یَدیک
اگر به جنگ بروی ؛ آنچه که از مکان های حساس[عورات] پشت سرت را رها کنی [تَدَع] مهم تر از فتح وکشور گشایی هاست .
اگر حاکم به جنگ برود آنچه که پشت سر مانده در مدینه، کوفه، عراق، شهر های پشت سر و مکان های حساس، ونقاط آسیب پذیر مثل مرزها ، بانکها، اسلحه خانه، که نیاز به مراقبت دارند دچار آسیب شده و داخل شهرها آشوب میشود . حاکم مشغول کشورگشایی هست اما شهرهای خود را از دست میدهد و از درون متلاشی میشود. دیگر نیاز به جنگیدن با دشمن ندارد چرا که دشمن با پای خود وارد شهر میشود.
از بیان حضرت این نکته استنباط می شود که همیشه خطر جنگ های داخلی به مراتب بیشتر و شدیدتر از جنگهای خارجی است.
عربی که به ظاهر ادعای اسلام کرده و همه مسلمانان را می شناسد و از زیر و بم همه کارها با خبر است و فرماندهان جنگی را میشناسد می داند چه تعداد به جنگ رفته و چه تعدادی در شهر مانده اند وضع مالیات ها را می داند خطرش بیشتر ست .
نفوذی ها از همه اسرار مطلع هستند اگر اغتشاش کنند احتمال شکست جامعه اسلامی بسیار زیاد است. برخلاف جنگ های خارجی و بیرونی ،دشمن که در آن صورت عرق ملی و وطن پرستی غیر متدینین هم باعث دفاع از کشور می شود اما در جنگ های داخلی کار سخت تر است زیرا افراد حاضر به جنگ با دوست و همسایه و اقوام خود نیستند و این به دین و حرف او ربطی ندارد.
پس باید در داخل آرامش برقرار باشد آنگاه میتوان با خیال راحت با دشمنان بیرونی جنگ کرد. منظور حضرت رها کردن بیرون نیست بلکه اینست که به جای خود دیگری را به آنجا روانه کند .
💠ان الاعاجم ان ینظروا غدا یقولوا هذا اصل (رجل) العرب
اگر تو به معرکه جنگ وارد شوی ایرانیهای عجم [اَعاجِم]تو را ببینند می گویند اصل همین شخص است دشمن به کشتن تو تحریک میشود .تو در واقع میخواستی با رفتن خود باعث قوت قلب دوستان و همرزمان شوی و تقویت روحیه باشد ولی غافل از اینکه با رفتن به صحنه جنگ، دشمن برای از بین بردن تو تحریک میشود و دست به دست هم میدهند تا این فرمانده را کشته و غائله را تمام کنند.
💠فاذا قَطَعتُموهُ استَرَحتُم
میگویند ؛اگر این ریشه را قطع کنید به راحتی و آرامش میرسید.
با رفتن تو به جنگ ، دشمن تحریک شده و قصد می کنند که اصل و ریشه را بزنند و خلیفه را بکشند تا به پیروزی و آرامش برسند.
💠فیکون ذلک اَشدَّ لِکلبِهِم علیک وطَمَعِهِم فیک
و این باعث حمله و آزار [کلب] بیشتر دشمن شده و حرص و طمع دشمن برای کشتن تو بیشتر میشود و این به صلاح نیست.
یکی از شبهه های امروز اینست که چرا حضرت امیر محافظ و لشکر حفاظت نداشته ولی چرا رهبری محافظ و تیم حفاظت دارد؟ چرا از علی درس نمی گیرند ؟
می بینیم که حضرت به دشمن طراز اول خود می گوید تو باید محفوظ بمانی تا دشمن نتواند تو را از پای درآورد. حال اگر رهبر بدون محافظ این سو آن سو برود چنانچه کشته شود چه کسی بهم ریختگی جامعه را پاسخ می دهد چنانچه در خطبه ۱۳۴ هم فرموده است.
اماچرا خود حضرت محافظ نداشته ؟ زیرا حضرت به علم الهی می دانست که در این جنگ ها کشته نمیشود و زمان شهادت خود را به واسطه علم غیب می دانست.
اگر حضرت علم را نداشت در کوفه می ماند و به مردم می گفت که به جنگ بروند پس قاعده حفظ حاکم جامعه اسلامی است که باید محافظ داشته باشد
البته چنین نبوده که ایشان محافظ نداشته بلکه حضرت شَرَطَةَ الخَمیس داشته، نیرو و یگان ویژه ای که دور حضرت بوده و از او محافظت می کردند مانند مالک و...
اماحاکمی که علم غیب ندارد باید به شرط عقل و به شرط کلام حضرت از خود مراقبت کند.
💠فاما ماذکرت من مسیرالقوم الی قتال المسلمین
اما آنچه که ذکر کردی از پیشدستی دشمن میترسی
دشمن که از قبل برنامهریزی داشته نیرو و قوا جمع کرده امااقرار به دست خالی بودن تا بتوان تدارک ونیرو جمع کرد ؛ امکان شکست وجود دارد.و گفتی ای وای بر من که ایرانی ها زودتر به راه افتاده اند حضرت می فرماید خیلی از این موضوع جزع وفزع نکن چرا که:
💠فان الله سبحانه هو اَکرَهُ لمَسیرِ منک وهو اَقدَرُ علیٰ تغییرِ مایَکرَه
خدای سبحان کراهت بیشتری نسبت بشما دارد که دشمنان زودتر از شما برسند. واو قادرست که آنچه را نمی پسندد تغییر دهد
دلسوزی خدا برای دین بالاتر است وبیشتر ازشما نارحت ست که دشمن زودتر ازشما رسیده و قوت ونیروی انان بیشتربوده وشمارا سرکوب کنند.اما کاری از دست تو بر نمی آید چرا که او قادر است آنچه را که نمی پسندد متحول کند.
چنانچه می بینیم همه برنامه های دشمن با یک سخنرانی نقش بر آب می شود ولی آنها صرفاً به قوت و ثروت و قدرت خود متکی هستند
💠واما ماذکرت من عددهم
و آنچه گفتی از تعداد زیاد ایرانی ها نگران هستی
💠فاِنّا لم تَکُن نُقاتِل فیما مَضیٰ بالکثرةِ واِنَما کُنّا نقاتل بالنصر والمعونة ( بالصبر)
در گذشته مابا تعداد زیاد در مقابل دشمن نمی جنگیدیم، بلکه با نصرت و مدد الهی و (صبر) می جنگیدیم
حضرت جنگ های صدر اسلام را یادآوری می کند که تعداد دشمنان بسیار بود و در جنگ های مختلف یک مسلمان در مقابل چند مشرک و کافر می جنگید چنانچه قرآن می فرماید اگر شما بیست نفر مومن باشید میتوانید با دویست کافر مقابله کرده و آنها را شکست دهید اما به شرط ایمان.
می فرماید ما این موارد را قبلاً و عملاً تجربه کرده ایم نه اینکه فقط در قرآن خوانده باشیم ما در مقابل احزاب هیچ بودیم ولی پیروز میدان بودیم چون خدا با ما بود و ایمان در کنار ما بود در برخی نسخه ها به جای معونة کلمه صبر آمده یعنی با نصرت و صبر می جنگیدیم.
✅آن دو بالی که مسلمانان به سبب آنها می توانند بر دشمنان فائق بیایند یکی نصرت و یاری خداست که هیچگاه مومنین حقیقی را تنها نمی گذارد و دیگری صبر و استقامت و بردباری و تحمل رنج هاست.
در اینجا معلوم است که حضرت یک کنایه به خلیفه دوم میزند که مومن واقعی هیچگاه ترس ندارد از تعداد دشمن نترس از این که دشمن زودتر راه افتاده باشد ترس نشان دهنده اعتماد کم به خدا و عدم ایمان در قلب است وگرنه مومنین واقعی تجربه کردند که تعداد کم هم می تواند پیروزی بیافریند
«کَم مِن فِئَةٕ قلیلةٕ غَلَبَت فئةً کثیرة باذنِ الله »
✅پس با تعداد کم هم پیروزی حاصل میشود اما به شرط ایمان واقعی. می فرماید شما روی ایمان خود کار کن و توحید و اعتقاد به خدا را درست کن همه مشکلات حل میشود.
والحمدلله رب العالمین
اللهم انصر علیٰ ما عادنا
الحمد لله رب العالمین