بسم الله الرحمن الرحیم
شرح خطبه ها
۱۴۰۱/۶/۲۷ - ۲۱ صفر
💢 خطبه ۱۲۵ 💢
جریان حَکَمیّت
🔶اِنا لم نُحَکِمِ الرجالَ ، و انما حَکَمنَا القرانَ
ما هیچگاه افراد را داور و حَکَم قرارندادیم. جریان حکمیت این بود که معاویه قرآنها را برسر نیزه کرد وگفت قرآن باید بین ما حاکم باشد حضرت خواست مالک یا عبدالله بن عباس را حَکم قرار دهد که اجازه ندادند ابوموسی اشعری و عمروعاص انتخاب شدند..حضرت به ابوموسی فرمود یکسال قرآن را مطالعه و تلاوت کنید تحقیق کنید مهم نیست چندنفر هستید، بیایید پیش معاویه و طبق آیه قرآن، حکمیت کنند من می پذیرم.
خوارج که از دل همین ماجرا بیرون آمدند. ایرادی بر امام داشتند یک ایراد این بود ،
علی تو چه حقی داشتی که افراد را حَکم قراردهی تا وقتی که قرآن و سنّت پیغمبر هست افراد چکاره اند که برای ما تصمیم بگیرند؟ همان دو نفری که برای ما تعیین تکلیف کننده قرار دادی؟
حضرت فرمود چنین نیست، من هیچگاه ابوموسی و عمروعاص را بعنوان حکم که از خود فتوا صادرکنند قرار ندادم.
قراربود بروید تحقیق کنند در قرآن، که حق امامت و ولایت باکیست؟ چه کسی میتواند امام باشد!!
این دو نفر مسئول شدند تا از قرآن استخراج کنند نه اینکه نظر خودرا بقبولانند.
✅ این جمله یکی از مهمترین جملات امیرالمومنین در کل نهج البلاغه است،اگر این جمله را بخوانیم حرف اهل بیت برای ما حجت تامّ است.
🔶وهذَاالقرانُ انما هو خطّ مَستورٌ بینَ الدَّفَتینِ
کتابهای قرآن که می بینید یک خط نوشته، شده است و بین جلد[دفّتین] قرار گرفته است
🔶لا یَنطِقُ بلِسانٕ ، ولا بُدَّله مِن تَرجُمان
خود نمیتواند حرف بزند، نمیتواند از خود دفاع کند. به فرض که ابوموسی و عمروعاص اشتباه فهمیدند یک نفر باید باشد که بگوید اشتباه است و قرآن اینگونه نمیگوید،
یک نفر باید باشد که از جانب قرآن حرف بزند، قرآن سخنگویی میخواهدکه به حرف زدن از طرف او مسلط باشد و سخن او را انتقال دهد.
🔶و اِنما یَنطقُ عنهُ الرجال
فقط یک عده از رجال و بزرگانی که فهم عمیق دینی داشته باشند، حرف قرآن را بفهمند.
مترجم یا مفسّر قرآن باشد و در رأس انها امیرالمومنین است.
خلاصه جمله این است که ما می فهمیم آنچه قرآن میگوید و هرچه بگوییم حرف قرآن ،و انچه دیگران بگویند به آن اعتمادی نیست و تفسیر به رأی است با اغراض سیاسی وارد قرآن شده .
برای اینکه به نفع خود باشد آیه ای از قرآن می اورند ولی ما اینطور نیستیم در محضر قرآن که هستیم و آنچه میگوییم حق است. عده ای سخنگویان و سخن گزاران قرآن هستند.
🔶ولَمّا دَعانا القومُ الیٰ اَن نَحَکِمُ بینَنَا القرانَ لم نَکنِ الفریقَ المُتَوَلّیَ عن کتابِ الله تعالیٰ
آن زمان که اصحاب معاویه مارادعوت کردند که قرآن بین ما و آنها حَکم بشود ما گروهی نبودیم که پشت کننده[متولی] باشیم ما به قرآن پشت نمیکنیم ولی اگر کسی بخواهد حرفی از جیب خود دراورده و به قرآن نسبت و ربط دهد نمی پذیریم
کمال اینکه امیرالمومنین حرف حکمیت را در آخر نپذیرفت.
من شرط کردم ببینید قرآن چه می گوید اینکه نظر شما چنین و چنان باشد، این بهتر، وآن بهتر است ،بانظر شما کاری ندارم .
آیه قرآن بیاورید که معاویه مستحق خلافت است ، می پذیرم ولی قرآن چنین آیه ای ندارد.
🔶 و قد قال الله : فاِن تَنازَعتم فی شئٕ فَرُدوهُ الیَ الله و الرسولِ - فَرَدّوهُ الیَ اللهِ اَن نَحکُمَ بکتابهِ
خداوند میفرماید ای مردم اگر در امری مشکل پیدا کردید و نتوانستید به صلح برسید آن امر رابه خدا و پیغمبر برگردانید .
ما در جریان حکمیت به این نقطه رسیدیم و کار به جایی رسید که با حرف علی کار پیش نمی رفت و روی علی شمشیر کشیده شد که، یا کشته شدن یا پذیرش حکمیت.
من کار خلافی نکردم من طبق آیه قرآن عمل کردم.
🔶و ردُهُ الیَ الرسولِ اَن نَأخُذَ بسُنَتِه
بروید به سمت پیامبر، که قرآن چه گفت و پیامبر چگونه عمل کرد.
🔶فاذا حُکِمَ بالصدقِ فی کتابِ اللهِ فنَحنُ اَحقُ الناسِ بهِ
اگر حکمی که انتخاب کردیم به راستی، و از کتاب خدا باشد و.حکم خدا را بگوید ما اولین کسی هستیم که می پذیریم ما سزاوارترین افراد برای پذیرش هستیم. ما میدانیم که معاویه و اصحاب او نمی پذیرند چون
قرآن را به نیزه کرده و دم از حکمیت میزنند چون به نفع انان است ومیخواهند بهره برداری سیاسی کنند..
🔶و اِن حُکِمَ بسُنةِ رسولِ اللهِ(ص) نحنُ اَولاهُم بهِ
اگر این دو حَکَم طبق سنت پیامبر یک سخنی را آوردند یا از رفتار پیغمبر در این مورد چه میکرد، حرفی بیاورند بر سر گذاشته و می پذیریم چون سزاوارترین مردم به پذیرفتن سنت و حرف پیامبر هستیم. همه وجود ما در خدمت پیغمبر است .
معاویه گفت «دَفَّنَ دَفنا» آنقدر می جنگم تا نام پیغمبر را دفن کنم، اثری از آثار پیامبر باقی نماند هیچ وقت نتوانست،
خود به گور رفت ولی نام پیغمبر هزاران سال و تا ابدیّت میماند ان شاء الله.
در ابتدا حکمیت را نمی پذیرفتم چرا؟ چون می دانستم این یک ترفند و حیله است ولی وقتی پذیرفتم کار خلافی نکردم من به آیه قرآن عمل کردم.
اکنون برعلیه من شورش کرده و می خواهید که من اعتراف کنم اشتباه کردم . و اینکار را نمیکنم .خوارج گفتند علی از دین خارج شده باید یکبار دیگر شهادتین بگوید و به دین اسلام وارد شود.
🔶و اَما قولُکم : لِمَ جعَلتَ بینَکَ و بینَهم اَجلاً فی التَّحکیم
حرف شما خوارج این بود جرا یکسال فرصت دادی ؟ چرا میان فرد و حکمین مدت تعیین کردی برای حکمیت؟
امر میکردی همین الان کار راتمام کنید. این فرصت دادن خلاف دین است!
فرمود خیر ، اینطور نیست
🔶فانما فعَلتُ ذالک لِیَتَبَیَنَ الجاهلُ ، و یَتَثَبَتَ العالم
اگر فرصت داده و اینکارکردم ، برای اینکه کسی که جاهل و نادان شده خطای خود را بشناسد این فرصت را دادم تا اگر کسی احیاناً در این بهبوحه جنگ جهلی براو عارض شده حکمین تحت تاثیر این جوّ و جهل قرار نگیرند و فضا آرام شود تا در فضای آرام و عالمانه بتوانند حکمیت کنند و انسانهای عالم سر حرف خود بایستند.
همانقدر که زمان نیاز است ، جاهل عالِم و آگاه شود همانقدر هم زمان لازم است تا شُبهه عالم برطرف شود،
فرمود فرصت دادم تا جاهلها عالم و عالمانی که شک و شبهه در ذهن دارند برطرف شود و در عقلانیت حکم دهند.
🔶ولعلَ اللهَ اَن یُصلِحَ فی هذِهِ الهُدنَةِ اَمرَ هذهِ الاُمَةِ
من یکسال فرصت و آتش بس[هُدنه] قرار دادم تا شاید خدای متعال امر این امت را اصلاح کند مردم به یک صلح و صفایی برسند. معاویه دست از لجاجت بردارد مردم شام آگاه شوند نافیان از اینکه علی را نفی میکنند دست بردارند. امید من این بود که فرصت دادم.
🔶ولاتُؤخَذَ باَکظامِها
تا راه گلو بسته نشود، خرخره انسان نتواند نفس بکشد. من نمیخواستم زود سر و ته حکمیت را به هم بیاورند. کار وقتی با عجله باشد شاید اشتباه از آب دربیاید. کار وقتی به دست معاویه بیفتد جامعه به کما میرود.
🔶فتَعجَلَ عن تَبَیُّنَ الحقِّ ، و تَنقادَ لاولِ الغَیِ
من فرصت دادم تا عجله ای در آشکار شدن حق نداشته باشم و حکمین عذر و بهانه ای نداشته باشند.
ما فرصت دادیم تا تسلیم اولین فکر گمراه کننده نشویم[انقاد] اگر کار با طمانینه و آرامش انجام شد امید است که پایان و نتیجه خوبی داشته باشد ولی تصمیمات بدوی و بدون تامل نوعاً آخر آن یک ضرری برای جامعه دارد.
متن صلحنامه چه بود؟ مرحوم علامه مجلسی در کتاب بحارالانوار اوره: یک متنی است که داوری نمودند در مورد آن علی و تمام طرفداران و معاویه و تمام طرفداران
بنا شد که در این مورد یک داور داشته باشند این دو نفر قبول کردند و تسلیم شدند به شرط اینکه حکم خدا بیان شود و هرچه این دو نفر گفتند ما میپذیریم از اول تا آخر قرآن باید بررسی شود تا معلوم شود حق با کیست؟ اگر مشخص شد طبق قرآن حق با فلانی است حتی اگر به ضد ما باشد میپذیریم، اگر به فرض ما طبق قرآن نتوانستیم حکم را پیدا کنیم اینجا رجوع میکنیم به سنت پیغمبر که همه قبولش داشته باشند.
انتقادات مهم خوارج به حضرت علی:
🔶اِنَّ اَفضلَ الناسِ عندَاللهِ مَن کانَ العملُ بالحقِ اَحَبَّ الیهِ واِن نَقصَهُ و کَرَثَهُ الباطِلَ و اِن جَرَّ الیهِ فائِدَةً و زادَه
بدانید افضل و بالاترین مردم در نزد خدا کسی است که عمل به حق برای او محبوب تر باشد از عمل به باطل. انسانها حق را دوست دارند ولی عمل به حق را دوست ندارند. مشقت ورنج [کرثه] را دوست ندارند.
خوبترین افراد کسی است که عمل به حق کند و لو اینکه ضرر به او بزند و برایش مشقت داشته باشد.
ما اهل آنیم که ببینیم حق کجاست رنج و مشقت و سختی مهم نیست چون انجام وظیفه عمل به حق است) عبدالله هستیم نه عبدالحال..
و عمل به باطل نمیکند حتی اگر به نفعش باشد[جر الیهّ] خیانت ، دزدی نمیکنم، دروغ نمیگویم و ... حتی اگر به ضرر من تمام شود و سودی برایم نداشته باشد.
پیامبر به ابوذر غفاری فرمود ابوذر حق را بگو و لو اینکه تلخ باشد و به ضررتو تمام شود. گرچه دیگران نسبت به تو بدبین شوند. ملاک حق گویی است و عزت دست خداست.
🔶فاَینَ یُتاهُ بکم ، و مِن اَینَ اُتِیتُم؟
شما را به کجا سرگردان میکنند؟ به بیابانهای بی سر و ته [یتاه]
بعضی افراد گمراهی را عاقلانه و عامدانه انتخاب می کنند.خیلی از افراد جوگیر و تحت تاثیر دیگرانند.
حضرت به خوارج میگوید شما نیستید که می روید دیگران شما را حرکت میدهند و میبرند. خشک مغزی که ادعای دینداری دارد ولی تحلیل و فهم عمیق ندارد.
از کجا بدینجا کشیده شدید؟ کار معاویه است .
🔶اَستَعِدّوا لِلمَسیرِ الیٰ قومٕ حَیاریٰ عنِ الحقِّ لا یُبصِرونَهُ
آماده شوید عزمتان را جزم کنید.
حرکت کنید به سمت معاویه و کسانی که حق را نمی بینند معاویه حق طلب نیست و به او انتقاد کنید که چرا در مقابل حکومت عدل علی ایستاده است.
🔶و مُوزَعِینَ بالجَورِ لا یَعدِلونَ بهِ
حرکت کنید به سمت کسانی که تشویق و تحریک شده اند به ظلم کردن.
میفرماید من که عادلم. معاویه و اصحاب اهل جورند. انها کسانی هستند که هیچ وقت به حق رجوع نمیکنند .
🔶جُفاةٕ عنِ الکتابِ ، نُکبٕ عنِ الطَریق
حرکت کنید به سوی معاویه کسی که از کتاب خدا رویگردان است، انحراف دارد از راه پیغمبر، نه کتاب را نه پیغمبر را نه حق را قبول دارد و نه به هیچکدام از اصول دین پایبند است.
🔶ما انتُم بوَثیقَةٕ یُعلَقُ بِها
ای خوارج ! شما را کامل میشناسم. ریسمان محکم[وثیقه] نیستید که انسان خود را به شما محکم کند، شما در لحظه پیروزی به دستورات عمل نکردید و در آن لحظه ریسمان پیروزی پوسیده شد و شما سقوط کردید و پیروزی حاصل نشد من هیچوقت با طناب پوسیده شما در چاه نمیروم.
🔶ولا زَوافِرَ عِزّٕ یُعتَصَمُ الیها
یاران و دوستان [زوافر] عزیز و قوی نیستید تا من به شما اعتماد کنم.
🔶لبِئسَ حُشاشُ نارِ الحَربِ اَنتم
هُرم و آتشی که از جنگ بلند میشود با دست شماست. کسی نیستید که برای جنگیدن روی شما حساب کنم و نیروهای بد در افروختن آتش جنگ هستید..
🔶اُفٕ لکم لقد لَقیتُ منکم بَرحاً
اُف برشما، نفرین بر شما و هر تفکری که پشت سر شما باشد
چقدر از دست شما ناراحتی کشیدم. من مبتلا به غصه و ناراحتی [برح] شما شدم .
🔶یوماً اُنادیکم ، ویوماً اُناجیکم
یک روز شما را با صدای بلند به جنگ فراخواندم و یک روز با صدای آرام[اُناجی] در گوش شما زمزمه کردم
🔶فلااَحرارُ صِدقٕ عندَ النِداء ،ولا اِخوانُ ثِقَةٕ عندَ النَجاةِ
نه آزاد مردان راستگو هستید و نه برادران مطمئن برای راز داری. اینطور که نمی شود
مومن باشید خدا کمک میکند. راه راست را بروید، شما مومن باشید خدا با شماست.
باطن شما خراب است فقط به عبادت چسبید ید از عبودیت هیچ خبری درشما نیست. و پایان امر شما از مسیر اشتباه دست بر نخواهید داشت.
پنج شبهه خوارج و پاسخ به آنها :
مرحوم مجلسی در بحار و مرحوم طبرسی در احتجاج بطور مفصل مناظره حضرت با خوارج را آوردند.
خوارج به عبدالله بن عباس گفتند ما به علی آیرادی داریم و چون نمیتواند به آنها پاسخ بدهد. از دید ما او کافر است و صلاحیت امامت را در جامعه ندارد.
حضرت در مناظرههایی پاسخ آنان را داد.
✳️ شبهه ۱- : خوارج گفتند چرا در متن صلحنامه نام امیرالمومنین را حذف کردی؟
ابوموسی نوشت صلح نامه را از امیرالمومنین و معاویه امضا میکنم که عمروعاص معترض شد که ما او را بعنوان امیرالمومنین قبول نداریم وگرنه جنگی با او نداشتیم. او هم یک فرد عادی ست مثل معاویه و این نام باید حذف شود و چرا علی آنرا پذیرفت؟!
✅ پاسخ : اما چرا نام را حذف کردم ، یاد جریان صلح حدیبیه بین رسولخدا و کفار افتادم . در آن ایام کاتب صلح نامه بودم و پیامبر فرمود بنویس بسم الله الرحمن الرحیم ، صلح نامه از رسولخدا با ابوسفیان و ...
سران اعتراض کردند که بسم الله را قبول داریم ولی رحمن و رحیم نمی شناسیم .
ثانیا تورا بعنوان رسول الله نمی دانیم . و پیامبر دستور حذف داد و بجای آن فرمود بنویس : بسمک اللهم و بجای رسول الله نام پیامبر نوشته شد..با اینکه خود میدانست رسول است ولی حذف کرد. همه شما این را میدانید و شنیدید.
در همان لحظه پیامبر فرمود: علی جان یک روزی هم این صحنه برای تو تکرار میشود.
خوارج این پاسخ را شنیده و پذیرفتند که درست است. در سنت رسولخدا هم با اینکه رسول بود اما آنرا حذف کرد.
✳️ شبهه ۲- : چرا به حکمین فرصت تحقیق دادی؟ هرکدام از ما بحق بود امام باشد.
پس در امامت خود شک داشتی ، اگر واقعا امام هستی جای تحقیق ندارد؟
✅ پاسخ : این سوال هم بر سنت پیامبر است.
پیامبر به مشرکین فرمود :
« و اَنَاَ اَو اِیّاکُم لَعَلیٰ هُدَیً اَو فی ضَلالٕ مبین»
یا من برحق هستم یا شما بر حقید ، دلیل بیاورید که حق با شماست تا معلوم شود.
اگر سخن خوارج درست باشد ، پس پیامبر هم بر نبوت خود شک داشت ، چون گفت : یا من یا شما .
برای اینکه دشمن را به انصاف وا دارم اینطور گفتم. در حالیکه قطعا هدایت و حق نزد من است ، پس اگر شما قبول ندارید دنبال تحقیق از قرآن بروید خواهید فهمید .
وگرنه خود میدانم که حق با من است. خواستم دونفر تحقیق کرده و ادله را بررسی کنند هر کس امام بود ولی این امام یعنی من !!!
خوارج تایید کردند که با سنت پیامبر درست است .
✳️ شبهه ۳- تو خود شایسته به حکمیت بودی چرا ابوموسی را انتخاب کردی ؟ حتی از عبدالله بن عباس و مالک عادلتر بودی حکمیت را رها کرده چرا بدست دیگری سپردی ؟!
✅ پاسخ : در جریان جنگ بنی قریظه پیامبر چه کسی را حکَم قرارداد ؟
جواب دادند سعد بن ابی وقاص .
فرمود : با وجود اینکه پیامبر حاضر بود و از همه بالاتر بود سعد را حکَم کرد.
پس گاهی بخاطر شرایطی مصلحت نیست ، امام یا پیغمبر حکم شود یک نفر از جانب او انتخاب میشود.
خوارج این جواب را هم تایید کردند که یادشان رفته بود. و پاسخ درست است.
✳️شبهه ۴- : چرا اشخاص را حکم قرار دادی ؟
آیا ابو موسی و عمرو عاص باید برای جامعه مسلمین تعیین تکلیف داشته باشند؟!
✅ پاسخ : من اشخاص را حکم قرار ندادم بلکه قرآن را بعنوان حکم قرار دادم.
به این دو نفر گفتم به قرآن ، کلام و سنت پیامبر رجوع و تحقیق کنید.
ثانیا قرآن هم حکمیت دارد.
در جریان احرام حج، کسی مُحرم باشد و پرنده ای از روی عمد صید کند ، کار حرام کرده و باید کفاره بدهد.
مقدار کفاره را قرآن بیان میکند.
« فاحکُم بینَهُم ذَوا عَدلٕ منکم » دونفر عادل بگویند کفاره پرنده فلان مقدار است.
در مورد یک امر جزئی خدا حکَم را قبول میکند ، آیا در سرنوشت جامعه مسلمین حق نداریم دو حکَم انتخاب کنیم !!
پس ما به سنت رسول الله و قرآن عمل کردیم.
وخوارج پذیرفتند که پاسخ صحیح است.
✳️شبهه ۵- : چرا در جنگ جمل که با شما همراه بوده و پیروز شدیم غنائم و اسرا باید بین مجاهدین تقسیم میشد. غنائم را تقسیم ولی اسرا را بین مجاهدان تقسیم نکردید؟!
( چرا دنیای بیشتری بما ندادی )
✅ پاسخ : طبق سنت پیامبر عمل کردم .
طبق قانون اسلام اسرا به مجاهدین میرسید ولی پیامبر در فتح مکه فرمود: « آنتمُ الطلقاء»
همه را آزاد کردم . آیا یک کار کریمانه بود یا نه ؟! من هم کار کریمانه انجام داده بنا بر مصالحی این حکم را صادر کردم.
ثانیاً یکی از اسرا عایشه بود . چه کسی حاضر بود و می خواست عایشه را به کنیزی ببرد.
صریح قرآن : همسران پیامبر ام المومنین اند.
شما حاضر بودید مادر خود را به کنیزی ببرید!!
پس کار خلافی انجام ندادم.
همه سکوت و تایید کردند.
از تعداد ۱۲ هزار نفری که درخیمه گاه حرورا اتراق کرده دو سوم خوارج قانع و اصلاح شده برگشتند . و۴ هزار نفر لجوج ، متعصب ، باقی ماندند که وارد جنگ شده و شکست خوردند.
اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا
الحمدلله رب العالمین