بسم الله الرحمن الرحیم
شرح خطبه ها
۱۴۰۱/۶/۲۱ - ۱۵ صفر
💢 خطبه ۱۲۱ 💢
این خطبه بعد از ماجرای حکمیت ایراد شده است.
در لیلة الهریر(هریر : صدای زوزه گربه وسگ ) همان شبی که فردای آن منجر به حکمیت شد ، جنگی میان دو لشگر حضرت ومعاویه برپابود که تا نیمه شب ادامه داشت وکار معاویه رو به اتمام بود که با مکر عمرو عاص و همراهی یاران منافق امام با او ،حضرت امیر مجبور به پذیرش حکمیت شد.
امام در ابتدا با حکمیت موافق نبود اما بر اثر اجبار دوستان نادان و منافقان زیر بار حکمیت رفت و در مورد شخص حکم هم نگذاشتند حضرت تصمیم خود را عملی کند..
وقتی مالک اشتر نزدیک خیمه معاویه بود که کار او را تمام کند این افراد شمشیر بر گردن حضرت نهاده و گفتند که آماده کشتن تو هستیم بگو مالک برگردد و جنگ را متوقف کنید. ما با مسلمان نمی جنگیم و اگر چنین نکنید مثل عثمان تو را هم می کشیم .
حضرت دستور داد که مالک برگردد و حکمیت را پذیرفت. درگیر و دار جنگ صفین یکی از یاران حضرت برخاست و گفت شما ما را از پذیرفتن حکمیت نهی فرمودی ولی بعد خود آن را پذیرفتی و حَکم تعیین کردی ما نفهمیدیم که کدام حرف شما درست تر بود؟
اگر حضرت حکمیت را نمیپذیرفت معاویه که در جنگ شکست خورده بود با مکر عاص صد درصد پیروز میدان شده و با شهادت حضرت امیر و یارانش حکومت دست معاویه میافتاد و به همین خاطر حضرت کمیت را قبول کرد .
حضرت در پاسخ این سوال نابخردانه این شخص دست خود را بحالت حسرت محکم به دست دیگر کوبید فرمود:
🔺هذا جزاءُ مَن ترَک العُقدَه
این جزای کسی است که پیمان ها[عُقدَه] را رها کند
ما با هم عهدی داشتیم که من حاکم بودم و شما محکوم و باید فرمان مرا اطاعت میکردید اما کسی که پیمان ها را بشکافد مستحق مکافات هم هست. این حکمیت جزای شماست که رأی وتصمیم مرا نپذیرفتید.
🔺اَما واللهِ لو اَنّیٖ حینَ اَمَرتُکم بما اَمَرتُکم بهِ حَمَلتُکم علیَ المکروهِ الذی یَجعَلُ اللهُ فیهَ خیراً
قسم به خدا ؛ لحظه ای که شما را به جهاد دعوت کردم ، شما آن را مکروه داشته و بد دانستید هرچند که خداوند درآن برای شما خیر قرار داده بود .
سوگند به خدا لحظهای که به شما امر کردم فریب معاویه را نخورید و شما را به جنگیدن و تسلیم نشدن فرمان دادم گوش ندادید ظاهر قرآن را دیدید ولی باطن قرآن (علی )را ندیدید .شما را به خیر ( مبارزه با معاویه)دعوت می کردم ولی شما از آن اکراه داشتید.
قرآن می فرماید:« عَسیٰ اَن تَکرَهُوا شَیئاً وهُو خَیرٌ لَکم بقره - ۱۱۶ »
اگر صبر می کردید و دوست را از دشمن میشناختید و زیر بار فشار چند منافق نمی رفتید الان پیروزی ازآن ما بود و نفاق و کار معاویه تمام شده بود اما شما نگذاشتید به این نصرت برسیم .
🔺فاِنِ استَقَمتُم هَدَیتُکُم
اگر حرف مرا شنیده ودر موضع خود، استقامت می کردید. شما را هدایت می کردم
🔺 واِنِ اعوَجَجتُم قَوَمتُکُم
(وآن لحظات بشرط تبعیت ازمن ) اگر مختصر کجی در شما بوجود می امد آن را اصلاح می کردم [قَوَّمتَکم]
اما الان شما کاملاً از مسیر حق برگشته و دیگر قابل اصلاح نیستید
اگر کمی از مسیر حق برگشته بودید می توانستم با نصیحت ، انذار و تهدید شما را اصلاح کنم اما در برگشت کامل از حق چه کاری از دستم بر می آید ؟
به خاطر چند دوست نادان و چند منافق؛ بر لشکر در آستانه پیروزی؛ شکست قطعی تحمیل شد.
🔺واِن اَبَیتُم تَدارَکتُکُم لَکانتِ الوُثقیٰ
اگر تابع من بودید وعده ی کمی ابا میکردند من جبران میکردم [ تدارکتَکم]و این راه درستی بود .
اکثر شما مطیع فرمان من بودید خلاء و ضعف چند نفر را جبران واصلاح میکردم. اما مشکل این است که اکثریت شما در مسیر اشتباه قدم برداشته و بر آن پافشاری کردید.
🔺ولکِن بمَن ، والیٰ مَن ؟
اما من با چه کسی به جنگ ادامه میدادم وبه چه کسی اطمینان می کردم ؟
هیچکس کنار من نبود حرف من خریداری نداشت.
عده کثیری پشیمان شده و علی تنها مانده ، باعده کمی از یاران با اکثریت گمراه با چه کسی جنگ میکردم به چه کسی اطمینان می کردم؟
مالکی که تشخیص ، فعل و حرکت او درست بود اورا هم باجبار شمشیر برگردانید.
✅ امام به تنهایی نمی تواند جامعه را اداره کند . باید یار و ارادت مندی باشد تا امام به سبب آنها حکومت را پیش ببرد.
اما خباثت های عجیب و غریب معاویه و عمروعاص باعث انحراف در اسلام شدو حکومتی که بعد از ۲۵ سال از سقیفه به امام رسیده بود دوباره از چنگ حضرت بیرون آمد و دیگر به اهل بیت بازنگشت و هنوز هم بازنگشته است.
چقدر این سخنان حضرت جانسوز است.
🔺اُریدُ اَن اُداویٖ بکم و أنتم دائیِ
من می خواهم باشما دردها را معالجه کنم[اداوی] اما اکنون درد من خودشما هستید .
می خواستم با استقامت شما ریشه کفر ، شرک و نفاق (معاویه )را بزنم و دردهای جامعه را به سبب شما اصلاح کنم در حالیکه خود شما درد من هستید.
قبل از حکمیت دشمن و درد ما ، معاویه بود ولی اکنون خود یاران حضرت درد هستند ؛دوستان نادانی که خود موجب مشکلات و آسیب های جامعه هستند.و بعد مثالی می زنند
🔺کَناقِشِ الشَوکَةِ بالشَوکَةِ و هو یَعلَمُ اَنَّ ضَلعَها مَعَها
مسئله من و شما همانند کسی ست که خار [شوکة] به پای او رفته و می خواهد آنرا باخار دیگری بیرون بکشد و می داند که خار بیشتر می شکند و بر جان او می ماند.
برای بیرون کشیدن خار عقلاً باید از یک وسیله فلزی و محکم استفاده کرد ولی استفاده از خار دیگری که خود چوبی و شکننده است باعث درد مضاعف شده و خار را نمی توان از پا خارج کرد و مشکل بدتر میشود .
می خواستم با شما معاویه را شکست دهم ولی الان خود شما برای من مشکل ساز شده اید مثل کسی که بخواهد خار را با خار بیرون بکشد.
و چنین کاری نشدنی است، نه تنها درد اول برطرف نشد که درد دیگری هم اضافه میشود.
شما در این مسیر استقامت نکردید ؛ می خواستم با شما دشمن را شکست دهم اما خود شما شکستید و دیگر نمی شود شما را اصلاح کرد و از مسیری که رفتید شما را بازگرداند.
✅ انسان بی بصیرتی که قدرت تشخیص ندارد ولو در کنار امام و در لشکر صفین هم باشد نه تنها دردی را دوا نمیکند که خود سبب درد جدیدی خواهد بود.
🔺اللهم قد مَلَّت اَطِبّاءُ هذاَ الدّاءِ الدَّویِّ
خدایا درمان کننده دردهای دردناک ، رنجور و خسته شده.
خدایا تو شاهد باش من به عنوان طبیب و امام هدایت گر، خسته و ملول [ملَّت]شدم که این درد دردناک را معالجه کنم
حضرت در جمله ای فرموده «طَبیبٌ دَوارٌ بِطِبِه »طبیبی که با طب خود میان مردم میگردد.
من مبتلا به درد یارانی هستم ظاهر بین ، نادان ، که از امام خود تبعیت نمی کنند دردی که قابل اصلاح نیست
بیماری که حرف طبیب را بشنود و عمل کند درمان میشود اما بیماری که شمشیر بروی طبیب می کشد و می گوید هرچه من می گویم همان بنویس این مریضی هیچگاه درمان نخواهد شد..
🔺وکَلَّتِ النَزَعَةِ باَشطانِ الرَّکیِّ
خدایا کسی که برای این زمین خشک و شوره زار ازچاه [رَکیّ] با طناب [اَشطان] آب می کشد [نزعه]ضعیف و ناتوان شده است [کلَّت]
برای آبیاری بیابان با سختی و رنج از چاه عمیق با طناب یک سطل آبی کشییده شود جز خستگی ، سودی هم ندارد. باسطل آب نمی شود کویر را سیراب کرد.
✅ امام برای این که جان ها را به حیات برساند خیلی رنج کشید اما نشد چون خود نخواستند و این زحمت حضرت بی ثمر ماند .
روایتی را مجلسی ره دربحارالانوار آورده که حضرت عیسی فرمود : بیمار را به اذن الهی شفا میدادم ؛مرده را به اذن الهی زنده میکردم ولی هر چه تلاش کردم احمق را اصلاح کنم نتوانستم. مرده زنده کردن آسان تر از آگاه کردن احمق است.
فرمود از مردم نادانی که نصیحت، انذار وتبشیر در آنها اثر نمی کند درمانده و خسته شدم
در روز اول پذیرش خلافتش فرمود به سراغ دیگران بروید من وزیر شما باشم بهتر از این است که امیر شما باشم.
چرا که حضرت این روزها را می دید.شما امیری نمیخواهید که دستورات الهی را به شما بیاموزد بلکه کسی را می خواهید که از شما تبعیت کند، سر سپرده باشد. و به هوا و هوس های شما احکام دین را تغییر دهد اما من چنین امیری نیستم .بسراغ دیگران بروید هر چه کنید و هرچه بگویید قبول می کنند .
در این فراز حضرت از یاران خود می گوید:
✅کسانی که جان دادند تا خم به ابروی حضرت نیاید. این جملات هم مایه تسکین درد حضرت می باشد و هم برای الگو دهی به مردم است که یکی از راه های تربیت است.
متأسفانه در جامعه امروز علم؛ معنویت؛ وارستگی الگو نیست بلکه انسانهای هنجار شکن و ضد ارزش ها الگو شده اند.
🔺اینَ القومَ الذینَ دُعُوا الیَ الاسلامِ فَقَبِلُوهُ
برادران مجاهدی که اسلام بر آنها عرضه شد و با اشتیاق پذیرفتند
🔺وقَرَاوُ القرانَ فاَحکَمُوهُ
و قرآن خواندند قرآن را محکم گرفتند و حقایق قرآن را فهمیدند[فاَحکموه]
امام سجاد علیه السلام در شام در مجلس یزید فرمود منبر قداست دارد منبری که بر آن یزید و معاویه تعریف شوند منبر نیست چوب است .
وقتی چند ورق در جنگ برای مقابله با علی به نیزه زده می شود، قرآن نیست بلکه قرآن حقیقی وجود خود حضرت امیر است.
🔺وهُیِجُوا الیَ الجِهاد فوَلَهُوا وَلَهَ اللِقاحِ الیٰ اَولادِها
یاران من کسانی که به جنگ تشویق [هُیِجوا] و شیفته جهاد شدند مانند علاقه شتر ماده [ولَهَ الِلقاح] به بچه خود .
همه چیز را بخاطر جهاد ترک کردند در حالی که شما به جهاد دعوت می شوید اما متابعت نمیکنید و قرآن را محکم نمی گیرید بین شما و یاران من فرق بسیار است.
🔺وسَلَبُوا السُیُوفَ اَغمادَها
کجا هستند کسانی که غلاف[اَغماد] شمشیر ها را شکستندو گفتند ما مرد میدانیم و در میدان عقب نشینی یا فرار نمکنیم.
🔺و اَخَذوا باَطرافِ الاَرضِ زَحفاً زَحفاً و صَفاً صَفّاً
کسانی که در میدان جنگ صف به صف و گروه به گروه[زحفاً] ؛همه اطراف میدان را از آن خود کردند در هر صحنه ای که وارد شدند با تسلط بر دشمن امکان نفس کشیدن به دشمن ندادند و بر آن چیره شدند.
حضرت ۵ مرحله را برای یاران خود برمیشمارد:
۱_پذیرش اسلام
۲_فهم وعمل به قرآن
۳_عشق و انگیزه به جهاد
۴_عدم ترس ازجنگ
۵_حرکتهای دسته جمعی همگانی به سوی میدان و تصاحب میدان
انان انفرادی کارنمی کردند.جمعی و یکدل حرکت کرده و میدان جیهه را از آن خود می کردند و تسلط بر همه اطراف از میسره ومیمنه وقلب میدان جنگ داشنتد.
اما در صفین فقط مالک و چند نفر درصف اول می جنگیدند و مابقی برعلیه حضرت بودند.
🔺بعضٌ هلَک و بعضٌ نَجیٰ
(کجایند برادرانم ) که برخی شان به شهادت رسیدند و برخی از مهلکه ها نجات یافتند.
آنهایی که شهید شدند امثال عمار، ابوذر ، جعفرطیار ،حمزه سیدالشهدا و کسانی که ماندند مثل خود حضرت در انتظار شهادت بودند
«مِنَ المومنینَ رِجالٌ صَدَقوا ماعاهَدُوا اللَه علیهِ فَمنهُم مَن قَضیٰ نَحبَهُ ومِنهم مَن یَنتَظِرٌ و مابَدَلُّوا تَبدِیلا احزاب - ۲۳»
🔺لا یُبَشِرونَ بالاَحیاءِ
برادرانم از زنده ماندن در میدان جنگ شادمان نبودند
🔺ولا یُعَزَونَ عنِ المَوتیٰ
و در مرگ شهیدان نیازی به تسلیت گویی نداشتند[لایَعزون]
این دوجمله دو معنی دارد:
۱- برادران حقیقی من دنبال شهادت بودند و بعد از از اتمام جنگ اگر کسی از زنده ماندن آن ها اظهار شادی می کرد خوشحال نمی شدند و اگربر شهادت رفیق شان تسلیت می گفتند ناراحت می شدند.
از شهید بودن و شهید دادن خوشحال و از جا ماندن ناراحت بودند
عشق به شهادت باعث می شود از زنده ماندن خود خوشحال نشده و از تعزیه برای شهادت رفیق خود ناراحت شوند.
آنها کجا و شما کجا که هر لحظه منتظر فرصت فرار هستید .
۲- رفقای من در ظاهر گمنام و ناشناخته بودند
معمولاً اگر بزرگ عشیره ای به جنگ رفته و سالم برگردد همه برای استقبال او می آیند و اگر شهید شود پیام تعزیت و تسلیت فراوان داده می شود. اما اینها انسانهای عادی و ناشناخته بودند ،اگر شهید می شدند، کسی برای آنها تعزیت نمی گرفت و اگر زنده بر می گشتند کسی برای خوش آمد گویی به استقبال نمی آمد.
زیرا برای کسی سودی نداشتند مردم به دنبال کسی می روند که برای شان سود و منفعتی داشته و آنها را به نان و نوایی برساند. یاران من دنبال اسم و رسم نبودند و در غربت زندگی می کردند.
✳️درکتاب کافی ج ۲ ص ۲۳۸ از امام صادق علیه السلام روایتی در خصوص شیعیان آمده ست که می فرماید:
«من لا یهر هریر الکلب »
– شیعه مانند سگ زوزه نمی کشد و کسی را نمی درد ،کسی را اذیت نمیکند و تمام حواس بخود جمع است وکاری بکسی ندارد
– مانند کلاغ مدام دنبال جمع مال نیست
– اگر ازگرسنگی بمیرد حاضر نیست جلوی نامرد دست دراز کند. شیعه تحریم را می پذیرد ولی عزتمند زندگی می کند.
راوی از امام می پرسد این افراد را از کجا پیدا کنیم در میان افراد مشهور نیافتیم؟
امام میفرماید: اطلبهم فی اطراف الارض: اینان را در اطراف پیدا کن در جایی متمرکز نیستند.
زندگی شان سبک و بدون تجملات و اسم ورسم و ادعا ست .
– کسانی که اگرشهید شوند شناخته نمیشوند واگر رفتند کسی سراغ نمیگیرد.
✅ از معیارهای شیعه بودن این است که دنبال نشان دادن خود نیستند و در رسانه ها دنبال تبرج و خودنمایی نمی باشند.
🔺مُرهُ العیونِ منَ البُکاءِ
کسانی که چشم شان از گریه از خوف خدا کم سو و معیوب شده [مُرهُ العیون]
🔺خُمصُ البُطونِ منَ الصیامِ
و شکم هایشان ازشدت روزه لاغر شده
🔺ذُبلُ الشِفاهِ منَ الدُعاءِ، صُفرُ الاَلوانِ منَ السَّهَر
از شدت خواندن دعا و ذکر، لب هایشان خشکیده [ذُبل]
وبخاطر شب زنده داری[سَهر] طولانی رنگ چهره شان تغییر کرده وزردشده [صُفر]
روزها درحال عبادت و اطاعت و جهاد و روزه داری هستند و شب ها تا به صبح بیدار بوده و اشک میریزند.
🔺علیٰ وجُوهِهِم غَبرَةُ الخاشعین
در صورتشان غبار (خاکی بودن ) خشوع نشسته ست.
در مقابل غبار ؛ زیور و تجمل و اسم و رسمی است که به اسم دین کسی را بشناسند.
دوستان حقیقی علی غباری از خوشرویی بچهره دارند متواضع و خاکی هستند و با مردم حشر و نشر داشته، خود را نمیگیرند.
مرحوم ابن فهدحلی :
هیچ امکان ندارد کسی که در راه جهاد غبار به صورتش نشسته و خاکی شده به دنبال طاعت و جهاد و حل مشکلات مردم بوده غبار جهنم را فرا بگیرد خاکستر جهنم به صورت کسی نمیشیند که غبار به صورتش باشد .
🔺اولئِکَ اِخوانِیَ الذاهِبُون
اینان برادران من هستند که رفتند
در برابر کسانی که در صفین مرا تنها گذاشتند؛ افرادی را به عنوان الگو معرفی می کنم که برادر من هستند . انان را دوست داشته و عاشقشان هستم.
🔺فَحقَ لَنا اَن ظمَاَ اِلیهِم ، و تَعَضَّ الاَیدیَ علیٰ فِراقِهِم
به من حق بدهید و سزاوار ست که شما هم تشنه [ظَمأ]دیدار انان باشید.
🔺وتَعَضَّ الاَیدی علیٰ فِراقِهِم
و سزاوار است که از فراق ایشان انگشت به دهان بگزیم.
اینان همه چیز را برای خدا فدا کردند و جز تقرب خدا و رضایت پیامبر و امام چیزی نمی خواستند.
امام زمان عج در نامهای به جناب شیخ مفید عبارت« لشیخ مفید واخٌ سدید » دارند . یعنی جناب شیخ مفید به مقام برادری مستحکم امام عصر رسیده بود.
علت انحراف مردم را بیان می فرماید:
🔺اِنَّ الشیطانَ یُسَنِّی لکم طُرُقَه
شیطان راههای مختلف را بر شما سهل و آسان کرده[یُسَنی] و زیبا جلوه داده است.
کار شیطان زیبا و آسان جلوه دادن گناه است. مخالفت با امام را برای شما جلوه می دهد
چنانچه قرآن می فرماید «زین لهم الشیطان اعمالهم»
مخالفت با امام ضد فطرت شماست ولی شیطان با گفتن یکبار اشکال ندارد باعث انحراف انسان میشود.
🔺ویُریدُ اَن یَحُلَّ دینَکم عُقدَةً عُقدةً
شیطان اراده کرده گره ها و عقاید [عُقده] شما را بگشاید [یَحُل]
شیطان می خواهد باورها (عقیده هایی که به جان ما گره خورده اند )را یکی یکی باز کند. ابتدا معصومیت امام را از چشم فرد می اندازد و می گوید امام هم یکی مثل ماست که خطا می کند و انسانهای بهتر از امام هم بوده اند. چرا از دیگران تقلید کنیم از خود پیروی می کنیم. و در آخر می گوید از من پیروی کن و اینچنین اعتقادات را یکی یکی از بین می برد.
🔺و یُعطیکم بِالجماعَةِالفُرقَةَ ،وبالفُرقَةِ الفتنه
شیطان تفرقه را به شما هدیه می کند و با تفرقه؛ فتنه حاصل می شود.
کار شیطان تفرقه است واجتماع شمارا پراکنده کرده وبعد ازتفرقه؛ فتنه به وجود می آید.
🔺فاَصدِفُوا عن نَزَغاتِهِ و نَفَثاتِهِ
از فریبها[نزعات] و وسوسه های[نفثات] شیطان رو برگردانید.
این اتفاقات در صفین افتاد ؛ابتدا دین و اعتقادشان را نسبت به امام تغییر داد و بعد وحدت شان را به تفرقه و بعد تفرقه را به فتنه تبدیل کرد.
🔺و اَقبَلوا النَصیحَةَ ممَن اَهداها اِلیکم
نصیحت را از کسی که به شما هدیه میکند [اَهداها] بپذیرید
نصیحت وپند را بهترین هدیه میداند
میفرماید شما باید در مقابل این هدیه نصیحت ؛ پذیرش و عمل داشته باشید
من به شما هدیه می دهم که مانند برادران من باشید وازمیدان جنگ فرار نکنید واین هدایا ونصایح مرا قدر بدانید
🔺واَعقِلوها علیٰ اَنفُسِکم
این نعمت ها را در جان خود حفظ کنید [اعقلوا]
این نصایح باید در درون شما بماند و زنده باشد و به بند بند وجودشما گره بخورد.
عقال ؛ طنابی ست که با آن زانوی شتر را میبندند تا نتواند حرکت کند و عقل هم دست انسان را میبندد که خطانکند.عقل انسان رامحدود میکند.
✅ جملات حضرت در این خطبه در هر مهلکه ای راهگشاست باید درس گرفته و عبرت بگیریم و از گذشته به حال تطبیق داده و امروز را مطابق دیروز بسازیم.
الحمدلله رب العالمین
الحمدلله رب العالمین