بسم الله الرحمن الرحیم
شرح خطبه ها
۱۴۰۱/۶/۱۹ - ۱۲ صفر
💢 خطبه ۱۱۹💢
توبیخ صحابی
متاسفانه خوی بی تفاوتی در این خطبه دیده می شود ومردم نسبت به اتفاقها بی تفاوتند وحضرت با کلمات تندی آنها را مخاطب قرار می دهند این خطبه یک مقدمه وموخره دارد که در نهج البلاغه نیست ودر کتب دیکر آمده .
یکی ازاقدامات معاویه این بود که عده ای رابعنوان شورشی وغارات درجنگهای ایذایی بسمت مرزهای حکومت حضرت گسیل می داشت وآنها در بین مسلمانان رعب ووحشت ایجاد می کردند که این سبب میشد امنیت حکومت زیر سوال برود.
لذا حضرت تاکید داشتند نسبت به این برخوردها مقابله شود ومردم بایددر مقابل آنها بایستند یکی از این افراد بُسر بن ابی اَرطات است بُسر از فرماندهان شجاع معاویه بود که به طمع مال وثروت به مرزها وگاهی عمق سپاه حضرت حمله میکرد .
حضرت مردم را جمع وتشویق به جهاد کرد ولی مردم فقط نگاه کردند وواکنشی از طرف مردم نیامد حضرت در این لحظه فرمودند.
مابالکم ؟ امخرسون انتم؟
شما را چه شده است ؟ لال هستید ونمی توانید حرف بزنید. به شما میگویم که دشمن عراق رادرنوردیده وبه مکه ومدینه هجوم برده
یک نفر بعداز سکوت طولانی در جواب حضرت گفت " اِن سِرتُ سِرناٰ مَعَک" اگر تومی آیی ماهم به میدان میرویم . آیا شما در کوفه بمانی وما به میدان برویم ؟
این فرد چه کسی بود و این جمله را گفت .
ظاهر جمله حرف بدی نیست.
چرا شما ساکت ماندید یا امام از شما چیزی می خواهد واعتنا نمی کنید. در ضمن مگر بسر کیست؟
شما جنگهای جمل پشت سر گذاشتید یک نفر با ٦٠٠ نیرو حمله کرده وشما چنین ترسیده اید. بعد همه ی سختیها در مقابل ٦٠٠ نفر چرا می ترسید؟
از تقوا بدور است ثانیا از کسی بترسید که سزاوار وقابل باشد بسر با ٦٠٠ نفر چه کاری می تواند بکند؟ مردم سکوت کرده بودند .
کسی که گفت ؛ اگر شما بیایید ما با شما حرکت میکنیم ابو بَردَة بن عوف عضدی بوده.
ابو برده شخصی بود که در جریان جمل برای یاری حاضر نشد ولی در صفین به لشکریان حضرت پیوست .
با اینکه در صفین حاضر بود ولی منافق بود ومی خواست ضربه ای به لشکر وارد کند. اودر صفین، ستون پنجم معاویه در لشکر حضرت بود نیرویی که از پشت خنجر میزند. معاویه جواب خوش خدمتی اورا با دادن یک قطعه زمین در فلوجه داد.
شخص با گفتن این جمله میخواهد حضرت راازمرکز حکومت بیرون بکشد حضرت به حجاز برود، مرکز حکومت را ترک ومعاویه کوفه را فتح کند عراق غنیمت دارد ، سرسبز است ، دجله وفرات دارد معاویه چشم طمع دارد.
🔷مابالَکم لا سُدِدتُم لِرُشدٕ
شمارا چه شده ؟ فطرت شما اینگونه نیست. مسلمان واقعی نباید اینطور باشد.
چرا کمر همت برای رشد نبسته اید
🔷ولا هُدیتُم لِقَصدٕ
چرا قصد هدایت نکرده اید، چرا برای هدایت آماده نیستید ؟ غیرت شما کجا رفته به ناموس شما حمله شده وبی خیال هستید. مسلمان ناموس شماست به آن حمله شده وهیچ کاری نمی کتید.
انسان فطرتا نسبت به بعضی حقایق واکنش دارد ، فطرتا غیرتمند است وهمسو با خداست .
« نفخت فیه من روحی » خدا ملکی به نام روح خلق کرده واز روح او در روح ما دمیده ما همسو باخداییم خدا غیور است ما هم غیوریم وقتی اینگونه نیستیم باید ببینیم چه شده است؟
🔷اَفی مِثلٕ هذا یَنبغی لی اَن اَخرُج
این شخص میخواهد حضرت رااز شهر بیرون بکشد. فرمود: آیا سزاوار است برای چنین امر کوچکی از شهر خارج شوم بُسر ابی ارطات با ٦٠٠ نفر نیرو من باید برای مقابله با او بروم؟
🔷اِنما یَخرُجُ فی مِثلِ هذا رجُلٌٕ ممَّن اَرضاهُ مِن شُجعانِکم و ذَوِی بَأسَکم
وقتی در جامعه ای مشکل کوچکی پیش میآید در چنین واقعه ای خود حاکم حرکت نمی کند بلکه یکی از شما باید حرکت کند کسی که دو خصوصیت داشته باشد.
١- اَرضاه ؛ کسی که من از او راضی وبه او اطمینان داشته باشم ، مومن باشد
٢- شُجعانِکم ؛ ترسونباشد و ذوی باسَکم : قوی وشدید باشد در مقابل دشمن گول نخورد وضعیف نباشد.
وجود حاکم باید در مرکزیت باشد اگر حاکم نباشد علی الخصوص حاکمی چون امیرالمومنین که امام هم هست نظم جامعه بهم میریزد.
🔷ولا یَنبغی لی اَن اَدَعَ الجُندَ والمِصرَ و بیتَ المالِ و جِبایَةَ الارضِ والقضاءَ بینَالمسلمینَ والنَظرَ فی حقوقِ المُطالِبین
برای من سزاوار نیست که لشکر وشهر[مِصرَ] را به حال خود رهاکنم.[اَدَع] و خزانه را رها کنم.
جمع آوری مالیات [جبایةالارض] برای اخذ مالیات حاکم باید باشد ، ایا سزاوار است برای امر کوچکی کوفه رارها کنم
اگرنباشم چه کسی میخواهد بین مردم قضاوت کند [والقَضا]
بعضی از مردم مطالبه دارند [مطالبین]حاکم برای هر امر کوچکی نباید اقدام کند امور مهم را چه کسی می خواهد اداره کند ؟
دیگران نمی توانند قضاوت ومطالبات مردم را پاسخ دهند. اما گروهی از مردم می توانند برای جنگ با دشمن بروند هرکاری باید مسئول متناسب با آن داشته باشد شما می توانید برای جنگ با بسر بروید ولی اداره حکومت کوفه علی را می خواهد
🔷ثُمَ اَخرُجَ فی کَتیبَةٕاَتَّبِعُ اُخریٰ
نمی توانم عده معدودی[کتیبه] را عازم کنم وخود دنبال آنها بروم یا خود ابتدا بروم وبعد بقیه بیایند.این مصلحت جامعه اسلامی نیست.
حضرت در خطبه ای مخاطب خود خلیفه دوم را فرمود: حاکم نباید در هر امری شخصا دخالت کند این خلاف اصول مدیریتی است حاکم باید در مسائل مهم دخالت کند در جریان خانواده هم همین است گفته شده پدر آخرین مرحله ورود کند در مورد پدر وحاکم جامعه هم همین است
🔷(اَتَقَلقَلُ تَقَلقُلَ القِدحِ فی الجَفیرِ الفارِغ )
ضرب المثل است.
من نمیتوانم مانند تیری [قِدح] باشم که در ظرف تیر[جَفیر] تنها یک تیر داشته باشد. به وقت حرکت و انتقال یک تیر دائما در اضطراب[تقَلقُل] و ضربه است.
کنایه از این است که نمی توانم دچار اضطراب باشم وکوفه رارهاکنم.اضطراب جامعه وحکومت را دارم معاویه کل جامعه را به اضطرار می رساند از علی نخواهید کل جامعه را به اضطراب بیندازدو کاری که مهم نیست بچسبم ومهم رارها کنم.
🔷واِنَما اَنا قُطبُ الرَّحیٰ
مثَل من (امام) مثَل قطب است همه باید حول امام بچرخند. مثل امام مانند میلهٔ سنگ آسیاب هست.
آسیاب دارای یک سنگ زیرین ویک سنگ رویی با یک میله آهنی وسط این سنگ که اگر این میله نباشد آسیاب نمی چرخد واز مدار خارج شده وبر زمین می افتد.
🔷تَدورُ علَیَّ و اَنا بمکانی
من باید در جای خودم باشم ومردم بتوانند در زمان مشکلات رجوع کنند مثَل امام ، مثَل محور است وقطب محور هر جامعه امام است امام در هر مسئله ای می تواند ببیند مردم چه می گویند. قطب خود را با سنگ هماهنگ نمی کند، بلکه این سنگ است که به حول قطب می چرخد.. مردم باید از امام تبعیت کنند مردم باید حول قطب باشند
🔷فاِذا فارَقتُهُ اسْتَحارَ مَدارُها
وقتی قطب و میخ اسیاب نباشد دور زدنی هم نیست آسیاب کردن هم نیست مدار آسیاب بهم میخورد.[استَحار] گندم ، گندم است تبدیل به آرد نمی شود جامعه به هدفی که دارد نمی رسد .
🔷واضطَرَ بَثُفالُها
اگر من نباشم این دو سنگ به هم برخورد میکنند وسفرهٔ آرد[ثِفال] باقی نمی ماند.
(در آسیاب کردن گندم، سفره ای زیر آن پهن میشود تا آرد حاصل از آسیاب در آن جمع شود) اگر امام نباشد امنیت، نان واقتصاد ومعیشتی در کار نیست .
منظور از امام ، امام بحق نیست در خطبه ٤٠ خطاب به خوارج فرمود.
«لا حکم الا لله» که خوارج میگوید. حکومت مخصوص به خداست. سخن انها خوب است برداشت آنها بد است.
خداوند حکم( قانونگذاری)از انِ خود میداند اما خوارج می گویند حکومت مال خداست . یعنی خدا باید جسم باشد ودارالعماره داشته باشد ودستور صادر کند.
«واِنَّه لابُدَّ لِلنّاسِ مِن بِرٌ اَو فاجِرٌ»
هر جامعه نیاز به حاکم داردحاکم داشتن اصل است هرچند حاکم بد باشد ، حاکم بد بهتر از بدون حاکم بودن است.
گرچه حاکم بد ضرر دارد.اما حاکم خوب بنفع بدها هم هست با اشرار به عدالت برخورد می شود حضرت در اینجا میگوید من بعنوان حاکم نباید شهر ووظایف خود را رها کنم ، حضرت علاوه بر حاکم ، امام هم هستند واز جانب خدا بر این امر منصوب شده اند .
🔷هذا – لَعَمرُ اللهِ– الرَّأیُ السُّوء
اینکه به من می گویید«اِن سِرتَ سِرنا معَک» این نظر سوء وپیشنهاد بدی است و راهگشا نخواهد بود چون میدانم منافق هستید ومیخواهید مرا از شهر بیرون کشیده تا معاویه بر شهر مسلط شود.
🔷واللهِ لو لا رجائیِ الشهادةَ عندَ لقاییِ العَدوَّ لو قد حُمَّ لی لِقاؤُهُ تَقَرَّبتُ رکابی
بخدا قسم اگر امید به شهادت نداشتم در لحظات ملاقات با دشمن بدنبال شهادت نبودم ؛ (لو قد حُمَّ لی لقاؤه اگر این شهادت برایم مقدر شود کهذعلاقه شدید به شهادت دارم )
هر آینه سوار براسبم میشدم[قربت رکابی]
🔷ثمَ شَخَصتُ عنکم ، فلا اَطلُبُکم مَاختَلَفَ جَنوبٌ و شَمالٌ
از شما دور می شدم [شَخصتُ]وهرگز از شما سراغی نمی گرفتم وشما را طلب نمیکردم[لا اَطلبَکم] تا باد جنوب وشمال میوزد.
منظور این است که تا دنیا ، دنیاست شمارا طلب نمی کردم هدفم از با شما بودن این است که به شهادت برسم اگر مامور به وظیفه ودنبال هدف نبودم هرگز سراغی از شما نمی گرفتم. هرگز شما را طلب نمی کردم.
این مردم چهار صفت داشتند.
🔷طَعانیّنَ عَیّابینَ حَیّادین رَوَّاغینَ
١- شما طعنه میزنید .
٢- عیب جو هستید،دنبال نقص وضعف هستید ٣- بسیار ، بسیار منحرفیدانحراف یعنی گوش ندادن به حرف امام و ولی خدا
٤- رواغیّن دو معنا دارد: ترسو و مکار .
به دنبال ضربه زدن این چهار صفت رادارید
🔷اِنهُ لا غَناءَ فی کَثرَةِ عدَدِکم معَ قِلَةِ اجتماعِ قلُوبِکم
هیچ خیر و سودی نیست . هیچ بی نیازی در تعداد شما نیست هنگام تقسیم غنایم جمعیت زیاد ، در گرفتن سهم دارید ولی در زمان نیاز به اجتماع قلوب ،حاضر به اجتماع نیستید.
اجتماع جسمها اهمیت ندارد مهم هدف واحد داشتن ویکی بودن دل است جمعیت زیاد ولی همسو نبودن سودی ندارد
🔷لقد حَمَلتُکم علیَ الطَّریقِ الواضِحِ التَّی لا یَهلِکُ علیها اِلاّ هالِک
پیامبر مسئولیت مسلمانها را بدوش گرفت وبه جاده واضح وروشن دین رساند از طریق واضح کسی رویگردان نمیشود مگرکسی که هالک باشد
کسی به هلاکت نمی رسد مگر امید به هدایت او نباشد اهل بیت راه را به ما نشان دادند ما خود منحرف شدیم کسی که اراده انحراف داشته باشد منحرف می شود .
🔷مَنِ استَقامَ فاِلیَ الجَنَةِ و مَن زَلَّ فاِلَیَ النارِ
کسی بر این طریق واضح ودرست استقامت کندبه بهشت می رسد. در مسیر بودن، نیمه ی راه است .
١- راه را پیدا کند ٢- در مسیر باشد ٣- در راه استقامت داشته باشد اگر استقامت باشد به بهشت راه می یابد. واگر استقامت بخرج نداد و لغزید[زل] راه به سمت آتش است وجهنم.
راه را بشما نشان دادم گفتم هدف معاویه چیست ونمی توانم از شهر خارج شوم باید مدافع حقوق برادرانتان باشید هرکجا که هستند اختیار با شماست من وظیفه م را انجام دادم .
✳️ تبصره: در بسیاری از قسمتهای نهج البلاغه که توبیخ هست این توبیخ ناثیر داشته وجمعیتی تحت تاثیر قرار میگرفتند در این توبیخ هم اتفاق افتاد.
ابو اسحاق ثقفی در کتاب الغارات می نویسد این موخره خطبه است «فوالله ان فارقکم لراحة للنفس والبدن» بخدا قسم دوری از شما باعث آرامش جسم وجان است ٢٥ سال گوشه نشینی برای حضرت راحتتر بود از این ٥ سال حکومت. جاریة بن قوامه یکی از یاران بامعرفت حضرت گفت : یا امیرالمومنین خدا تورا ازما نگیرد وان روز نرسد که سایه شما بر سر ما نباشد وبه فراق دچار شویم من داوطلبم که به جنگ با بُسربن ابی ارطات بروم .
ودومین نفر وهب بن مسعود بود که حضرت ایشان را دعا کرد و ٢٠٠٠ نفر با هر کدام روانه کرد ورفتند ودر جنگ پیروز شدند . کلمات حضرت اگر چه تند بود ولی خبر از حقایق میداد .
اولا گلایه مبتنی بر حقایق بود.
ثانیا تاثیر داشت . گلایه باید اینگونه باشد گلایه باید، فی الله باشد وحق با تو باشد.سوم اینکه، مخاطبان ترتیب اثر بدهند حرف تو دیگران را به فکر فرو ببرد وترتیب اثر بدهند
اللهم اجعل عواقب أمورنا خیرا
الحمدلله رب العالمین