بسم الله الرحمن الرحیم
شرح خطبه ها
۱۴۰۱/۴/۵ - ۲۶ ذیقعده
💢 خطبه ۸۴ 💢
شخصیت عمرو عاص
✳️ این خطبه پاسخ به شبهه های عمرو عاص است وهم شخصیت شناسی ،
یک جریان شناسی راجع به بنی امیه که عاص دست راست معاویه بود و کسانی که فرماندهی را به عمرو عاص واگذار کرده بودند .
او در زمان خلفا هم مسئولیت های مهمی داشت و بخش عمده ای از شامات را فرماندار بود.
حضرت تحلیلی از شخصیت او دارد.و هر کسی که او را به عنوان فرماندار انتخاب کرد. با انتخاب عاص جایگاه آنان هم مشخص میشود.
در جایی فرمود:هرکس به عنوان نماینده و فرستاده از طرف کسی میرود، یا نامه ای میبرد. فرستاده، ترجمان عقل اوست .
عمرو عاص دست راست معاویه و فرماندار خلفای دوم و سوم نیز بوده، در واقع حضرت طعنی که به عاص میزند به دیگران هم میخورد.
در ابتدای نامه بجای بردن نام عمرو عاص او را ابن نابغه، کنایی او را خطاب می کند.
گاهی کنایه رساتر از صریح حرف زدن عمل میکند.تمام شخصیت او خرد میشود.
نابغه به یک شخص مشهور و معروف گفته میشود. کسی که در علم ، تخصص ، کشتی سرآمد است.
اما در عرب نابغه را برای کسی بکار میبرند که نشان دهندهٔ اوج فساد کسی باشد.
خانمی که به فساد مشهور است.ومادر عاص زن بدکاره ای که پدر عمرو عاص هم معلوم نیست.
حضرت با یک جمله شخصیت عاص را صریحا زیر سوال میبرد. تو با چنین مادری،
فرزند چنین کسی هستی. بجای اسم یک صفت از او گویای هزاران مطلب است.
اورا عتاب میکند با چنین جایگاهی با من قابل قیاس نیستی که در مورد من انتقاد کنی و جایگاه مرا زیر سوال ببری.
جایگاهی که در طهارت من آیه نازل شده و اصلا جایگاه ما در یک حدی نیست که تو بتوانی در نقد علی سخن بگویی.
✅ واما شبهه ای که در شام بر ضد امیرالمومنین پخش کرده بود.
💠عجباً لابن النابغةِ ، یزعُمُ لاهلِ الشام اَنَّ فِیَّ دُعابَةً
در شگفتم و تعجب میکنم از پسر نابغه.
چنان به اهل شام وانمود کرده بود.
حرف او قطعی نبود بلکه گمان [ یزعم] و خیال خود را به ذهن مردم القا کرده ، که من انسان شوخ و اهل مزاح ، و اهل لهو و لعب هستم.[ دعابه]
مردم شام امیرالمومنین را نمی شناختند اهل مکه و مدینه نبودند.صدر اسلام را ندیده و جانفشانی امام را هم ندیده بودند.
به خورد اهل شام داده بود که علی شخصیت خاصی نیست و جایگاهی هم ندارد.
💠و اَنی امرُؤٌ تِلعابةٌ اُعافِسُ و اُمارِس
گفته من شخصی هستم کثیر اللعب [تلعابه]کسی شیطنت ، بازیگوشی و لودگی میکند. گفته :
من مردم را می خندانم [ اُعافس]
و براین کار هم ممارست دارم[اُمارس]
علی مردم را دور خود جمع میکند و کاری میکند که مردم بخندند.جایگاه او چنین است.
✅وقتی شجاعت ، غیرت ، دینداری امیرالمومنین را نمیتوانند زیر سوال ببرند.نمیتوانند منزلت او را در نزد پیامبر انکار کنند سراغ شبهه میروند که شخصیت او را مسموم کنند.
علی توان حل مسئه ، قدرت رفع مشکل ، رفع گرفتاری اخلاقی ، خانوادگی را ندارد مردم را با لودگی سرگرم میکند و میخنداند.
( شبهه اولی که عمروعاص برای مردم جا انداخته بود.)
💠لقد قالَ باطلا و نَطَقَ اثِماءً اَما
بسیار غلط بدی کرده و آنچه گفته باطل و گناه محض است.
در حالیکه این کلام از خود آنهاست.
«لولا علیٌ لهلک کذا » عنوان کردند اگر علی نبود ما هلاک می شدیم.
خلیفه دوم بارها گفته بود.خدایا مرا زنده نگه ندار اگر علی نباشد.
عاص بد غلطی کرد که چنین حرفی را زد که علی همه چیز را بشوخی میگیرد.
💠و شَرُّ القولِ الکذِب
بدانید بدترین قول و گفتار ، کلام دروغ است.
دروغ بستن به علی مانند روزه داری که با دروغ روزه ی او باطل میشود.
روزه مصداق ولایت است.
روزه ظاهری با دروغ باطل میشود.
عدم ولایت پذیری و دروغ گفتن به شأن ولایت، به ولایت شیطان تبدیل میشود .
💠اِنهُ لیقولُ فیَکذِب
کار عمرو عاص یکبار و دوبار نیست.
سیرهٔ مستمر او اینست میگوید، اما دروغ می گوید. رسماً هم دروغ میگوید.
💠ویَعِدُ فَیُخلِف
وعده میدهد و خلف وعده میکند.
کاری که با ابوموسی اشعری کرد.
ویژگی او دروغگویی ست.
💠 و یَساَلُ فیُحلِف و یُسألُ فیَبخَل
وقتی از کسی درخواست داشته باشد به او اصرار می کند [یُحلف] در صورت نیاز خود آنقدر مردم را به زحمت می اندازد تا مجبور شوند نیاز او را بر طرف کنند.
اما اگر کسی از او درخواست کند بخل می ورزد.[یبخل] در مقابل درخواست کمک دیگران یاری نمی دهد.
صفتهایی که در هر فردی میتواند صدق کند و از صفت امویان هست اما مومن نمیتواند اینگونه باشد.
💠و یَحُونُ العهدَ و یَقطَعُ الاِلُ
عهد و پیمان را نقض و خبانت می کند.
تعهد خویشاوندی [اِلّ] را قطع می کند.
نه نسبت به غریبه متعهد هست و نه نسبت به خودی تعهد دارد.
✅ کسی که چنین صفتهای رذیله دارد.
آیا حرفی را بر ضد دیگری گفت باید از او پذیرفت؟!!
سابقهٔ شخص در سخن گفتن او تاثیر دارد.
هر شخصی با چنین اوصافی حرف او مسموع و مقبول نیست.
مخاطب هم باید عقل و شعور داشته باشد هر سخنی را نپذیرد.
مانند رسانه های خودی همسو و همصدا با معاندین، هر خبری خوب را سانسور و خبر سیاه را بولد کرده و دشمنان را خوشنام نشان میدهند. وطن فروشی ، خیانت ، خانواده فروشی از صفات عمرو عاصی هست.
صفت او در امور جنگ:
💠فاذا کانَ عندَ الحربِ فاَیُّ زاجِر و امِرٕ هو
تا وقتی جنگ شروع نشده ، در صف آرایی و وسط معرکه به همه امر و نهی میکند[فایُّ زاجر]
💠مالَم تاخُذِ السیُوفُ مَاٰخِذِها
قبل از جنگ فرمانده و کرّ و فر دارد.، تا شمشیر ها از غلاف بیرون نیامده ، اهل حرف و سر و صداست.
💠فاذا کانَ ذالک کانَ اکبرُ مَکیدَتِه اَن تَمنَحَ القومَ سَبَّتَهُ
هنگامیکه آتش جنگ شعله ور شد ، بالاترین ترفند و مکر نظامی[مکیدته] او این بود که برای قوم عورت [سبّته] خود را آشکار می کرد. تا جان خود را نجات دهد.
✳️ حضرت بر روی نکاتی انگشت گذاشت که برای تخریب شخصیت عاص کافی بود.
مورخین اهل سنت هم ذکر کرده اند. که داستان کشف عورت چیزی ست که از قلم هیچ مورخی نیفتاده و آنقدر اینکار زشت و معروف بوده که هر که در معرکه بوده آنرا نوشته.
💠اَما واللهِ اِنّی لَیَمنَعُنی منَ اللَّعِبِ ذکرُ الموتِ
بخدا قسم آنچه که مرا منع میکند [ یمنُعنی] از وارد شدن در شوخی، کار خلاف ، لهو و لعب باز میدارد یاد مرگ است.
یاد مرگ در وجود کسی زنده باشد جای لودگی ندارد. مزاح و بازی برای کسی ست که به یاد مرگ نیست.
💠واِنَّهُ لَیَمنَعُهُ مِن قولِ الحقِّ نسیانُ الاخره
بخدا قسم آنچه که باعث میشود عمرو عاص حرف حق نزند فراموش کردن یاد قیامت است.
قیامت را بفراموشی سپرده ، واقعیت را کتمان میکند و هر دروغی را نسبت می دهد.
✅ یک مصداق کلی هست.
یاد مرگ و قیامت انسان را محتاط میکند.
و حرف حق را بر زبان جاری می کند.
یاد مرگ اخلاق ساز است.
یاد قیامت انسان را سربراه میکند.
💠واِنّه لم یُبایِع معاویةَ حتّی شَرطَ لهُ اَن یُؤتیَهُ اِتیَّةً
عمروعاص با معاویه معامله و بیعت نکرد مگر، بشرط آنکه که حکم فرمانداری مصر را برای او امصا کند.
بیعت عاص با معاویه، پشت آن زد و بند سیاسی داشت.شرط کرد ،قول گرفت که معاویه عطیه ای به او بدهد.
اما من هرچه کردم چه جنگ چه صلح ، چه گذشت از حق خود لله بوده . طمع مال و وعدهٔ این و آن نبوده.
ابن ابی الحدید هم آورده که عمرو عاص برای دفاع از معاویه با او قرار داد بست.
💠و یُرضِخَ له علیٰ ترکِ الدین وَضیخَةٌ
قبول کرد معاویه شی ناچیز [یُرضخ] به او بدهد، و او دین خود را ترک کند.
( شی ناچیز،یعنی شهر مصر با آنهمه بزرگی و سرشار از منابع مالی را بی ارزش و ناچیز میداند) همهٔ آنچه که طلب کرد ناچیز بود چون دین خود را فروخت.
گرچه آنچنان دین مستحکمی نداشت، همان دین حداقلی ظاهری و اشهد لسانی را در قبال ثمن بخس فروخت.
اللهم اخرج حبّ الدنیا من قلوبنا
الحمدلله رب العالمین