✳️معنا ومضمون ادامه خطبه قبل است. بعد از جنگی در صفین که شریعهٔ فرات را از تسلط اصحاب معاویه خارج کردند.و بدست علویون ازاد شد.
حضرت آزادی نوشیدن آب فرات برای تمامی مردم از هر دو گروه حق و باطل را اعلام فرمود.
از لحظهٔ آزاد سازی آب ، در میدان جنگ بمدت سه روز کاملا آرامش برقرار بود. نه نامه ای رد و بدل شد ، نه لکشر کشی و جنگی ، همه چیز آرام بود.
عده ای از یاران نزد حضرت آمدند یا به زبان آوردند یا در ذهن خود چنین فکری خطور کرده بود. – چرا اعلام جنگ نمیکنید.!! از کوفه و دیار خود امده در مرز شام ماندیم جنگ آغاز نمیشود! شبهه برایشان ایجاد شد. – نکند از کشته شدن ترسیدید!! – نکند به مسیری که آمدیم یقین ندارید!! – نکند معاویه را خوب پنداشتید!!
✳️این خطبه در این زمان صادر شد و به شبهه های ذهن آنها پاسخ فرمود: علی کسی نیست که از مرگ بترسد. و معاویه کسی نیست که بر معیارهای ما ، او را انسان خوبی بدانیم.
🔷اما قولکم اکل ذلک کراهیة الموت ؟ قول شما که می گویید آیا همه ی این کارها (تاخیر در جنگ و اذن جهاد ندادن ) نکند از ترس مرگ أست. وبه من گفتند نکند از مرگ میترسی که اذن جنگ نمی دهی ؟
🔷فوالله ما ابالی دخلت الی الموت او خرج الموت الی بخدا قسم من هیچ باکی از مرگ ندارم چه اینکه من وارد بر مرگ شوم( شهادت) چه مرگ بر من وارد شود ( مرگ عادی) من هیچ ابائی ندارم من عمری آماده شهادت بودم .
"نسئل الله منازل الشهداء" من وهمه از خدا میخواهیم ما را به قافله شهدا ملحق کند . « من المومنین رجال صدقوا ما عاهدوا الله ومنهم من قضی نحبه ومنهم ماینتظر وما بدلوا تبدیلا احزاب - ۲۳ » شان نزول این آیه امیرالمومنین أست وقتی حضرت حمزه وجناب جعفر بشهادت رسیدند. امیرالمومنین است که به انتظار شهادت است .
این ادعا نیست تمام حیات حضرت تایید این جمله أست ( من مانوس با مرگ هستم ، مرگ برای من حیات أست ، شهادت برای من حیات أست. ان گونه ای که بچه به شیر مادر مانوس أست ، آرامش برای من در مرگ أست )
قسم به کسی که جان من در دست اوست هزار ضربه کاری شمشیر برمن وارد شود برای من گواراتر أست از اینکه در بستر بمیرم . من به دنبال شهادت هستم.
🔷 واما قولکم شکا فی اهل الشام شبهه دوم این بود : نکند در مورد معاویه به شک افتادی وفکر کردی انسان خوبی شده ؟! ایشان همان أست که در نهج البلاغه در مورد معرفی خود فرمود : « ما شَکَکتُ فیِ الحقِ مُذ اُریِتُ » از لحظه ای که حق به من نشان داده شد در آن شک نکردم همان علی أست.
در معرفی خود فرمود: وقتی به پیامبر وحی میشد من هم نور وحی را می دیدم ، جبرئیل رامی دیدم وپیامبر هم تصدیق می کرد، علی جان تو میبینی آنچه را من دیدم ومی شنوی آنچه را من شنیدم. امام معصوم لحظه ای شک، نسیان وتردید در او راه ندارد.
🔷 فوالله ما دفعت الحرب یوما الاوانا اطمع ان تلحق بی طایفه فتهتدی بی (این جمله تابلوی صلح طلبی مکتب اهل بیت است ) ✳️ ویژگی عرب جاهلی این بود که جنگ را برای جنگ می خواست هدفی در کار نبود. مرد عرب نزد پیامبر آمد که بهشت را برایم ترسیم کن پیامبر از بهشت گفت ، فضای مادی ومعنوی آن وبهره های آن را گفت بعد از آن عرب پرسید پس جنگ چه؟ حضرت فرمود در بهشت جنگ نیست او گفت: من نه بهشت میخواهم ونه دین. آیا جنگ هدف است ؟ معالجه پایانی، جنگ است ما تا زمانی که بتوانیم صلح ودعوت به صلح میکنیم ولی گاهی برای برداشتن عضو فاسد مجبور به جنگ می شویم مثل قطع اعضا در مورد مرض قند در مکتب اهل بیت جنگ اصالت ندارد.
🔷فوالله ما دفعت الحرب یوما الا وانا اطمع ان تلحق بی طائفة فتهتدی بی من یک روز هم جنگ را به تاخیر نینداختم مگر اینکه طمع دارم یک نفر یا گروهی از یاران معاویه به ما ملحق وهدایت شوند.
حضرت طمع ممدوح داشت ، دغدغه هدایت مردم را داشت ، من بشدت حریصم به اینکه تعدادی از افراد معاویه بسمت ما برگردند، عده ای جاهل وفریب خورده هستند . چندروز صبر کنیم شاید گروهی برگردند.
✳️ واین جمله حضرت هم محقق شد. عده ای بسمت حضرت برگشتند چون یاد سخن پیامبرافتادند که به عمار فرمود: « قَتلتَ فئَةَ الباغیه» عمار ، عده ای تورا میکشند که دین کاملی ندارند.
عمار در مقابل لشکر معاویه ایستاده بود. عده ای بیاد این سخن پیامبر افتادند، که قاتلین عمار گروه باطل و منحرفند. متنبه شده وبسمت حضرت علی (ع) برگشتند.
من جنگ را به تاخیر انداختم تا حجت بر عده ای تمام شود . امام حسین (ع) تا لحظه آخر که مردم به ایشان سنگ میزدند می خواندند « لم تَستَهلونَ دَمی» چرا خون مرا مباح می دانید ؟ تا لحظه آخر بدنبال هدایت مردم بود .
🔷وتعشو الی ضوئی علاقه مند هستم چشم کم سوو کم بصیر [ تعشو]انها نور مرا ببیند. انها درتاریکی معاویه گیر کرده فریب خورده اند.
🔷وذلک احَبُّ الی من اَن اَقتُلَها علی ضلالها من خیلی دوست دارم که عده ای از انها هدایت شوند ولی کشته نشوند .
حضرت دلش میخواهد مردم هدایت شوند امام عصر هم دوست ندارد مارادر گناه ببیند تا یه هلاکت بیفتیم.
اگر کشته شوند چون خروج بر امام کردند، کشته شدن آنها برمن مسئله ای نیست ، گناهی برمن نیست. اما حضرت دوست دارد هدایت شوند امام عصر هم کلام حضرت امیر را میگوید : «وذلک احب الی من ان اقتلها علی ضلالها» من دوست ندارم شما به هلاکت بیفتیید دوست دارم هدایت شوید.
🔷وان کانت تبوء باثامها اگر دستورجنگ هم بدهم انها به گناهان خود بازگشته اند. [ تبوءُ]یعنی من گناهی نکرده ام وبرایم اشکالی ندارد اگر همچنان مصر برای جنگ هستند. می جنگم ولی دوست دارم صبر کنم تا سربراه شده وهدایت شوند.
✳️نکته مهم : هدایت گری اهل بیت برای همه مردم أست حتی کسانی که در لشکر معاویه هستند ، حضرت منتظر هدایت أست . میفرماید من ریش گرو میگذارم تا انها برگردند به هدایت و نور من.[ ضَوئی] دوست دارم که دشمنان برگردند وهدایت شوند.
بسم الله الرحمن الرحیم
💢 خطبه ۵۵ 💢
بعد از آزادی شریعه فرات
✳️معنا ومضمون ادامه خطبه قبل است.
بعد از جنگی در صفین که شریعهٔ فرات را از تسلط اصحاب معاویه خارج کردند.و بدست علویون ازاد شد.
حضرت آزادی نوشیدن آب فرات برای تمامی مردم از هر دو گروه حق و باطل را اعلام فرمود.
از لحظهٔ آزاد سازی آب ، در میدان جنگ بمدت سه روز کاملا آرامش برقرار بود.
نه نامه ای رد و بدل شد ، نه لکشر کشی و جنگی ، همه چیز آرام بود.
عده ای از یاران نزد حضرت آمدند یا به زبان آوردند یا در ذهن خود چنین فکری خطور کرده بود.
– چرا اعلام جنگ نمیکنید.!!
از کوفه و دیار خود امده در مرز شام ماندیم جنگ آغاز نمیشود!
شبهه برایشان ایجاد شد.
– نکند از کشته شدن ترسیدید!!
– نکند به مسیری که آمدیم یقین ندارید!!
– نکند معاویه را خوب پنداشتید!!
✳️این خطبه در این زمان صادر شد و به شبهه های ذهن آنها پاسخ فرمود:
علی کسی نیست که از مرگ بترسد.
و معاویه کسی نیست که بر معیارهای ما ، او را انسان خوبی بدانیم.
🔷اما قولکم اکل ذلک کراهیة الموت ؟
قول شما که می گویید آیا همه ی این کارها (تاخیر در جنگ و اذن جهاد ندادن ) نکند از ترس مرگ أست.
وبه من گفتند نکند از مرگ میترسی که اذن جنگ نمی دهی ؟
🔷فوالله ما ابالی دخلت الی الموت او خرج الموت الی
بخدا قسم من هیچ باکی از مرگ ندارم چه اینکه من وارد بر مرگ شوم( شهادت) چه مرگ بر من وارد شود ( مرگ عادی) من هیچ ابائی ندارم من عمری آماده شهادت بودم .
"نسئل الله منازل الشهداء"
من وهمه از خدا میخواهیم ما را به قافله شهدا ملحق کند .
« من المومنین رجال صدقوا ما عاهدوا الله ومنهم من قضی نحبه ومنهم ماینتظر وما بدلوا تبدیلا احزاب - ۲۳ »
شان نزول این آیه امیرالمومنین أست وقتی حضرت حمزه وجناب جعفر بشهادت رسیدند. امیرالمومنین است که به انتظار شهادت است .
این ادعا نیست تمام حیات حضرت تایید این جمله أست ( من مانوس با مرگ هستم ، مرگ برای من حیات أست ، شهادت برای من حیات أست. ان گونه ای که بچه به شیر مادر مانوس أست ، آرامش برای من در مرگ أست )
قسم به کسی که جان من در دست اوست هزار ضربه کاری شمشیر برمن وارد شود برای من گواراتر أست از اینکه در بستر بمیرم . من به دنبال شهادت هستم.
🔷 واما قولکم شکا فی اهل الشام
شبهه دوم این بود :
نکند در مورد معاویه به شک افتادی وفکر کردی انسان خوبی شده ؟!
ایشان همان أست که در نهج البلاغه در مورد معرفی خود فرمود :
« ما شَکَکتُ فیِ الحقِ مُذ اُریِتُ »
از لحظه ای که حق به من نشان داده شد در آن شک نکردم همان علی أست.
در معرفی خود فرمود: وقتی به پیامبر وحی میشد من هم نور وحی را می دیدم ، جبرئیل رامی دیدم وپیامبر هم تصدیق می کرد، علی جان تو میبینی آنچه را من دیدم
ومی شنوی آنچه را من شنیدم.
امام معصوم لحظه ای شک، نسیان وتردید در او راه ندارد.
🔷 فوالله ما دفعت الحرب یوما الاوانا اطمع ان تلحق بی طایفه فتهتدی بی
(این جمله تابلوی صلح طلبی مکتب اهل بیت است )
✳️ ویژگی عرب جاهلی این بود که جنگ را برای جنگ می خواست هدفی در کار نبود.
مرد عرب نزد پیامبر آمد که بهشت را برایم ترسیم کن پیامبر از بهشت گفت ، فضای مادی ومعنوی آن وبهره های آن را گفت بعد از آن عرب پرسید پس جنگ چه؟
حضرت فرمود در بهشت جنگ نیست
او گفت: من نه بهشت میخواهم ونه دین.
آیا جنگ هدف است ؟
معالجه پایانی، جنگ است ما تا زمانی که بتوانیم صلح ودعوت به صلح میکنیم ولی گاهی برای برداشتن عضو فاسد مجبور به جنگ می شویم مثل قطع اعضا در مورد مرض قند در مکتب اهل بیت جنگ اصالت ندارد.
🔷فوالله ما دفعت الحرب یوما الا وانا اطمع ان تلحق بی طائفة فتهتدی بی
من یک روز هم جنگ را به تاخیر نینداختم مگر اینکه طمع دارم یک نفر یا گروهی از یاران معاویه به ما ملحق وهدایت شوند.
حضرت طمع ممدوح داشت ، دغدغه هدایت مردم را داشت ، من بشدت حریصم به اینکه تعدادی از افراد معاویه بسمت ما برگردند، عده ای جاهل وفریب خورده هستند .
چندروز صبر کنیم شاید گروهی برگردند.
✳️ واین جمله حضرت هم محقق شد.
عده ای بسمت حضرت برگشتند چون یاد سخن پیامبرافتادند که به عمار فرمود:
« قَتلتَ فئَةَ الباغیه» عمار ، عده ای تورا میکشند که دین کاملی ندارند.
عمار در مقابل لشکر معاویه ایستاده بود.
عده ای بیاد این سخن پیامبر افتادند، که قاتلین عمار گروه باطل و منحرفند. متنبه شده وبسمت حضرت علی (ع) برگشتند.
من جنگ را به تاخیر انداختم تا حجت بر عده ای تمام شود . امام حسین (ع) تا لحظه آخر که مردم به ایشان سنگ میزدند می خواندند
« لم تَستَهلونَ دَمی»
چرا خون مرا مباح می دانید ؟
تا لحظه آخر بدنبال هدایت مردم بود .
🔷وتعشو الی ضوئی
علاقه مند هستم چشم کم سوو کم بصیر [ تعشو]انها نور مرا ببیند.
انها درتاریکی معاویه گیر کرده فریب خورده اند.
🔷وذلک احَبُّ الی من اَن اَقتُلَها علی ضلالها
من خیلی دوست دارم که عده ای از انها هدایت شوند ولی کشته نشوند .
حضرت دلش میخواهد مردم هدایت شوند امام عصر هم دوست ندارد مارادر گناه ببیند تا یه هلاکت بیفتیم.
اگر کشته شوند چون خروج بر امام کردند، کشته شدن آنها برمن مسئله ای نیست ، گناهی برمن نیست.
اما حضرت دوست دارد هدایت شوند امام عصر هم کلام حضرت امیر را میگوید :
«وذلک احب الی من ان اقتلها علی ضلالها»
من دوست ندارم شما به هلاکت بیفتیید دوست دارم هدایت شوید.
🔷وان کانت تبوء باثامها
اگر دستورجنگ هم بدهم انها به گناهان خود بازگشته اند. [ تبوءُ]یعنی من گناهی نکرده ام وبرایم اشکالی ندارد اگر همچنان مصر برای جنگ هستند. می جنگم ولی دوست دارم صبر کنم تا سربراه شده وهدایت شوند.
✳️نکته مهم :
هدایت گری اهل بیت برای همه مردم أست حتی کسانی که در لشکر معاویه هستند ، حضرت منتظر هدایت أست .
میفرماید من ریش گرو میگذارم تا انها برگردند به هدایت و نور من.[ ضَوئی]
دوست دارم که دشمنان برگردند وهدایت شوند.
اللهم اجعلنا من خیر اعوانه و انصاره