بسم الله الرحمن الرحیم
💢 خطبه ۴۸ 💢
در مسیر شام
خطبه در دو بخش توحید و دستور نظامی به سپاهیان ایراد فرموده:
🔻الحمدلّلهِ کلَّما وقَبَ لیلٌ و غَسَق
حمد مختص خدایی ست در هر زمانی که شب وارد بشود.
شب تاریک است اما نیمه های شب هرچه خورشید دورتر و مهتاب نباشد بر تاریکی شب افزوده و ظلمت محض میشود.[ غسق]
🔻والحمدللّهِ کلَّما لاحَ نجمٌ و خَفَقَ
حمد مختص خدایی ست در هر زمانی که ستارگان طلوع کنند[ لاحَ] در اول شب.
و هر زمانی که ستارگان اول صبح غروب می کنند.[ خفقَ]
این دو تعبیر ، کنایه از دوام حمد است..
در ایام جنگ هم خدا را سپاس می گوئیم. حمد فقط مختص در احوالات خوش نیست.
در سختی و راحتی ، در نعمت و ناخوشی حمد داریم.
سپاس ما محدود به کیفیت نعمت نیست ، تا وقتی دنیا برپاست ، تا وقتی خورشید و ستاره طلوع و غروب میکند ، تا دنیا هست ما شاکر خدا هستیم.
نکته:
✳️ معمولا انسان فصیح وقتی صحبت می کند ،مضمون کلام او با اول خطبه او باید تناسب داشته باشد.
ابتدا حمد و ثنای الهی و بعد که مخاطب آن مردم هستند. بین این دو باید یک رابطه ای باشد
حضرت از کلماتی استفاده کردند که با مضمون کلام مرتبط باشد. میتوانست با دلایل مختلف خدا را شکر کند ، بابت سلامتی ، قدرت ، ولی اشاره به شب و تاریکی محض ، روز و طلوع و غروب ستارگان اشاره می کند.
می فهماند به جنگ کسی میرویم که معاویه نماد ظلمت محض ، نماد لیل وغسق است.اگر کسی در شب گرفتار شد ،هیچ راه هدایتی ندارد مگر به آسمان نگاه کند و از ستارگان راه را بیابد. «و بالنَّجمِ هم یَهتَدون نحل - ۱۶ »
نیرنگ معاویه مانند ظلمت شب زندگی شما را فرا می گیرد . اگر می خواهید راه را گم نکنید به ستارگان متوسل شوید.« مَثلُهُم کمثَلِ النجومِ فی السماء» مثَل اهل بیت مثَل ستارگان آسمانند.
من علی پر فروغترین ستارهٔ آسمانم ، در ظلمت معاویه، نگاه شما به علی باشد تا راه را پیدا کنید. معاویه نماد ظلمت و من نماد هدایت و روشنی هستم . دنباله رو من باشید.
حمد و ستایش خدا را می گوید ، در ضمن آن این توصیه را هم به مخاطب القا می کند.
🔻والحمدللّهِ غیرَمفقودِ الاِنعام
حمد مختص خدایی ست که عطا [ اِنعام] و نعمتهای او مفقود نیست .
اینگونه نیست، گاهی عطاکند وگاهی عطا نکند.
یا نعمت وسط راه گم، یا دزدیده شود.همیشه و در همه حال عطا و نعمت هست.
🔻ولا مُکافاءِ الاِفضال
حمد مختص خدایی که هیچکس نتواند تلافی کند لطف و فضل خدا را [ اِفضال]
مگر کسی میتواند بخشش خدا را جبران کند!!
جنگ ، سختی ، درد، تحمیل رنج ، بر او هست ؛ ولی شاکر و سپاسگزار خدا و اقرار میکند که از عهدهٔ شکر نعمتهای عطا شده بر نمی آید.
✳️ «فکیفَ لی بتحصیلِ الشکر و الشکرُ ایّاک یَفتقِرُ الیٰ شکرٕی » مناجات شاکرین »
چگونه شکر تو را بجا آورم ، هربار شکر کردم نیازمند شکر دیگری هستم، تا شکر اول را پاسخ داده باشم.
در هر بار حمد ، شکر نعمت قبلی هنوز صاف نشده ، شکر نعمت قبلی را پاس نداشتم نعمت دیگری میرسد.در هر حمدی حمد دیگری لازم است.
در هر بار حمد خود را بدهکار خدا می داند در حالیکه ما با یک عملی خود را طلبکار می دانیم.
در این بارگاه هرچه دویدن بیشتر باشد بدهکاری بیشتر است ، اما بدهکاری که در آن سود است مانند بدهی دنیوی زندان ندارد.
در این بارگاه به ادعای دارایی چیزی نمی دهند بلکه بدهکاری سود دارد.و طلبکار در آن جایی ندارد.
✳️ روایت در بحار ج ۱۳ ص ۳۵۱ :
–خداوند به موسی بن عمران وحی کرد ، شاکر باش و حق شکر مرا بجا آور.
+ فرمود : چگونه شکر کنم ، در هر شکر یک شکر دیگری بدهکارم ،از توان و عهدهٔ من برنیاید که سپاسگزار حق خدا باشم.
– فرمود: موسی تو شاکر شدی. حق شکر مرا بجا آوردی .
+ فرمود: من فقط اقرار کردم که ناتوانم از ادای شکر تو ، و شکری بجا نیاوردم.
– فرمود: همین که فهمیدی نمیتوانی حق شکر مرا ادا کنی. واقرار به ناتوانی کردی همین شکر است. همین که بدانی نمیتوانی در زمرهٔ شاکران هستی.
قسمت دوم خطبه : دستور نظامی
ماجرا اینست:
✳️ در عزیمت بسوی شام و جنگ صفین نیروهایی از کوفه و بصره به همراه امیرالمومنین صلواة الله علیه عازم بودند.
حضرت به این گروه اصلی فرمود:
شما در مسیر خود از کنار رود دجله حرکت کنید بسمت شام .
ومن از طرف دیگر فرات شهرهای مدائن ، بابل ، نیروهای کمکی را جمع کرده ، به شما در کناره رود ملحق میشوم و با خیل عظیم لشکر به شام می رویم.
سپاه اصلی از کنار رود حرکت کرد و امام هم نیروهای جمع شده را بهم ملحق کرد و راهی شام شدند.
این قضیه مشروح را در خطبه می فرماید:
🔻اَما بعدُ فقد بعثتُ مُقَدِّمَنی
من مقدمه جیش و جلودار لشکر را فرستادم.
🔻و اَمَرتُهم بلُزومِ هذاَ المِلطاطِ حتیٰ یاتیَهم اَمری
امر کردم که همراه و ملازم باشید با ساحل رود [ مِلطاط] از ساحل دور نشوید ، برای پیداکردن یکدیگر بستر رودخانه را حرکت کنید تا بهم ملحق شویم. تا وقتی که دستور جدید من بشما برسد.[ یاتیهم امری]
🔻و قد رأیتُ اَن اَقطَعَ هذِهِ النُطفةَ الیٰ شِرذِمَةٕ منکم موطِنینَ اَکنافَ دَجلةَ
من قطع و گذر کردم از رود فرات [ هذه النطفه]
و گروه اندکی [ شِرذِمه]که آنسمت رودخانه دجله برای خود وطن برگزیدند ، به آنها برسم.
رود فرات و دجله هر دو به اروند رود ختم میشوند.فرات سمت شرق عراق و سمت ومرز ایران فرات است .و طرف مخالف و مرزایران دجله است و دجله غرب عراق است.
🔻فاَنهِضَهُم معکم الیٰ عدوِّکم
آنان را به قیام [ اُنهِض]وا میدارم تا به جنگ دشمنان ما را همراهی کنند.
🔻و اَجعَلَهُم مِن اِمدادِ القوَّةِ لکم
تا آن نیروها را امداد و کمک حال شما قرار بدهم.
پیشگامان جنگ و گروه اصلی شما را تنها نگذاشتم، برای اعزام نیروی جدید از شما مدتی جدا شدم تا مدد رسان برای مقابله با دشمن با شما همراه کنم.
✳️ در این سفر امیرالمومنین از کوفه ، بابل ، مدائن ، و شهرهای مختلف در نهایت تا مرز شام مرکز خلافت معاویه و آغاز جنگ صفین چندین اتفاق مهم رخ داد.
✳️ اتفاق اول : حاتم طائی معروف به جود و سخا که اسلام هم نیاورده بود.
فرزند او « عُدَی بن حاتم» همراه و در رکاب حضرت حاضر شد به همراه فرزند خود و از مریدان و هر دو از شهدای این جنگ در شب لیلة الحرور بودند.
حاتم غیر مسلمان ، پسر و نوهٔ او از شهدای صفین هستند.
✳️ اتفاق دوم: در حرکت از مدائن بسمت شام به بیابانی رسیدند حضرت از اسب پیاده شدند مشتی خاک برداشته بوئیده و گریه کردند. دو رکعت نماز خواندند.
اصحاب با تعجب سوال کردند چه اتفاقی افتاده؟!
فرمود: «هذه کربلا و ذاتُ کربٌ و بلا »
محل سختی و رنج هاست ، گریه کردند ، با انگشت نقطه ای از بیابان را نشان دادند.
« هٰهُنا موضعُ رحالِه و موضعُ رکابهِم »
این مکانی ست که شتران سپاه اندک حسین بن علی بار می اندازد.
مکانی ست که زن و بچه حسین بن علی وارد میشوند.
« هٰهنا مِراغُ دِمائِهم » جایی ست که خون فرزندانم ریخته میشود.
حدود بیست و چند سال قبل از واقعهٔ کربلا به این سرزمین مقدس رسیده ،گریه کرده و خبر را برای حاضرین بیان فرموده.
✳️ اتفاق سوم : بحار مجلسی ج۴۱ ص۲۶۴
جریان راهب مسیحی؛
راوی نقل میکند: در مسیر به شام بعد از گذر از کربلا به بیابانی رسیدیم بر اثر تمام شدن آب عطش سختی بر ما عارض شد به امام شکایت کردیم ، فرمود: دنبال آب بگردید.
بعد از گشتن اطراف و اکناف و مایوس شدن از آب ، معبد کلیسایی یافتیم ، در آن راهبی با هیبت یک نصرانی بر ما ظاهر شد و گفت دنبال آب نگردید ، این مکان بیابان لا یزرع نه درخت ، ونه آبی دارد.
در این منطقه کسی ساکن نیست ، من تنها در این مکان هستم و فرزندان من هر از گاهی آب می آورند.
اکنون هم آب بقدر لشکر شما ندارم ، کفاف سپاه شما را نمیدهد.
وقتی از چشمه اب مأیوس شدند به امام مراجعه کردند.معجزه حضرت را دیدند.
اشاره به نقطه ای کرد که خاک را گود کنید ، به یک صخره سفید و سنگین رسیدند ، مردم نتوانستند حرکت بدهند. امام با دستان خود صخره را بلند و به نقطه ای انتقال دادند.
یک آب زلال و گوارایی زیر تخته سنگ ظاهر شد. همه نوشیدند و مشکها را پر کردند ، و باز با قدرت یداللهی سنگ بزرگ را در جای خود نهاد و روی آن خاک ریختند.و آماده عزیمت شدند.
برای همه واضح و روشن بود چشمه ای که در نزدیکی همه سیراب شدند. بعد از اندکی حرکت حضرت فرمود کسی میتواند چشمه را پیدا کند؟!
برگشتند هر چه جستجو کردند نیافتند.
راهب نصرانی به خدمت حضرت رسید و به امامت او شهادت داد.
گفت: نسل در نسل این خبر بما رسیده ودر کتب ما نقل است در این بیابانی که من آمدم ، یک چشمهٔ زلال وجود دارد که جز پیغمبر یا وصی پیغمبر نمیتواند آن را بیابد و بنوشد.
سالهای سال اینجا ماندم تا ببینم کدام پیغمبر یا وصی می آید و چشمه را نشان می دهد.
ایمان آورد و پا در رکاب حضرت در منطقه صفین در لیلة الحریر به شهادت رسید.
حضرت در ان بحبوحهٔ جنگ بر او نماز خواند وهمانجا او را دفن کرد.
✳️ اتفاق چهارم: از مداین گذر کردند ، نزدیک فرات شهر بابل اتفاقی عجیب دیدند.
کتاب ارشاد شیخ مفید ( مهمترین کتاب امام شناسی ج۱ ص ۳۳۶ )
حضرت دو بار رد شمس داشتند ، یکبار در عصر پیامبر ، برای نماز عصر امیرالمومنین خورشید غروب کرده ، برگشت و حضرت نماز خواند.
و بار دوم رد الشمس را تاریخ ثابت می کند.اهل تسنن در اثبات و قطعیت رد الشمس کتاب نوشتند.
بار دوم در این منطقه بود. عبور دادن مردم ، حیوانات ، اداوت جنگ از رود فرات برای اعزام به شام بطول انجامید. عده زیادی نماز عصر آنها قضا شد به حضرت گلایه بردند چه کنیم ؟!
امام دست بدعا شد و خورشید به وقت فضیلت نماز عصر برگشت . همه نماز خواندند، بعد نماز بلافاصله و بسرعت خورشید غروب کرد.
اللهم اجعلنا من خیر اعوانه و انصاره
الحمدلله رب العالمین