🔶و من کلام له علیهالسلام لما أنفذ عبد الله بن عباس إلى الزبیر یستفیئه إلى طاعته قبل حرب الجمل
از سیره عملی اهل بیت علیه السلام گفت وگو و انذار حتی نسبت به مخالفین و دشمنان بود. که این سیره در خطبه های حضرت و حتی در قیام امام حسین علیه السلام در کربلا کاملا مشهود است. ولی حضرت علیه السلام اگر کسی حرف حق را نمی پذیرفت هیچ ابایی از جنگ نداشت. یکی از این داستان ها همین خطبه ۳۱است . حضرت، عبدالله بن عباس را قبل از جنگ جمل به دیدار زبیر فرستاد تا با آنها حرف بزند و نصحیتشان کند.
فرمود:جناب عبدالله بن عباس من می خواهم تو را برای امر به معروف نزد آنان بفرستم اما این امر شرایطی دارد از جمله احتمال اثرگذاری است ولی؛
🔶لاَ تَلْقَیَنَّ طَلْحَةَ سراغ طلحه نرو، این کار را بر عهده زبیر بگذار تا هر طور می داند با او صحبت کند.
🔶فَإِنَّکَ إِنْ تَلْقَهُ تَجِدْهُ کَالثَّوْرِ عَاقِصاً قَرْنَهُ زیرا طلحه را چون گاو شاخ (قرن) بافته ای (عاقص)پیچیده ای مییابی (کنایه از توحش و سرکشی و عصبانیت)
ذات طلحه اینگونه است و حرف حق در گوش او نمیرود لجاجت زیادی دارد مثل گاو نری که شاخه پیچیده ای دارد آماده ی مقابله و حمله است.
🔶یَرْکَبُ اَلصَّعْبَ وَ یَقُولُ هُوَ اَلذَّلُولُ طلحه سوار بر اسب چموشی شده و خودش نمی داند (کنایه از لجاجت، خشن بودن، حب ریاست). هر چه به او می گویند حکومت سخت است و تو از پس آن برنمی آیی و... می گوید اشتباه می کنید حکومت در دستان من چون موم، نرم است در حالی که هنوز به حکومت نرسیده اینقدر خونریزی می کند وای بر روزی که حاکم شود همه را خواهد کشت.
🔶وَ لَکِنِ اِلْقَ اَلزُّبَیْرَ فَإِنَّهُ أَلْیَنُ عَرِیکَةً ولیکن با زبیر ملاقات کن زیرا او خوی خوش و طبع ملایمی دارد و حق را می فهمد و حتی اگر نپذیرد به صحبت های تو گوش می دهد.
🔶فَقُلْ لَهُ یَقُولُ لَکَ اِبْنُ خَالِکَ عبدالله به زبیر بگو پسر دایی ات برایت پیام داده است. خیلی عجیب است حضرت از در دوستی و قرابت که از اصول مناظره است، وارد شدند. ابتدا اشتراکات را پر رنگ کردند نه القاب و مناسب خودشان را(امیرالمومنین ، علی بن ابی طالب)تا زبیر بر سر لجاجت نیفتد. همانطور که در قرآن هم این شیوه را در بازگشت موسی از کوه طور و برخورد ایشان با هارون (یا بن امی) می خوانیم.
و خود حضرت در نهج البلاغه نیز وقتی می خواهند اوج خیانت قابیل را در قتل هابیل بیان کنند که او دیگر نسب مادریشان را نیز فراموش کرد، میفرمایند : تکبر جلوی چشمش را گرفت.
🔶عَرَفْتَنِی بِالْحِجَازِ وَ أَنْکَرْتَنِی بِالْعِرَاقِ پیام حضرت به زبیر؛ چه شد! تا وقتی تو در مدینه بودی جایگاه ما، قرابت مابا رسول خدا، فضیلت ما را می شناختی و آمدی با ما با عنوان خلیفه مسلمین بیعت کردی؟!چه شد دیگر مرا نمی شناسی؟!
برخی معتقدند«عرفتنی و انکرتنی»به معنای معروف و منکر است یعنی چه شد چه خطایی از ما دیدی؟! تو تا دیروز در مدینه حکومت ما را عدل می دانستی حالا پایت به عراق رسید من شدم حاکم بد و قاتل عثمان؟!
🔶فَمَا عَدَا مِمَّا بَدَا سید رضی می گوید هر چند کلمات عربی است ولی ترکیب این جمله تا قبل از حضرت استفاده نشده بود و بعد از آن بود که بخاطر زیبایی و بلاغت جزو ضرب المثل های پر کاربرد عرب شد. عدا: بازگشتن ، بدا: آشکار شدن چه چیزی باعث شد از عهد و پیمانی که با من بسته بودی برگردی؟مگر خطا و اشتباهی از من سر زد؟!یا مشکل درون توست؟ این جملات زبیر را به فکر فرو برد و باعث شد مسیرش را از اهل جمل جدا کند.
چند نکته مهم درباره طلحه و زبیر
⭕️ طلحه سابقه زیادی در اسلام دارد و این جایگاه بقدری بالاست که در جنگ بدر لقب «طلحه الخیر» از پیامبر گرفت.
⭕️ولی در همان زمان پیامبر نیز، اشتباهاتی داشت از جمله بعد از نزول آیه حجاب پیامبر فرمودند که دختر عمه و دایی و ...با شما محرم نیستند و باید حجاب کنند که طلحه خیلی از این موضوع ناراحت شد و با همان حال به پیامبر گفت من صبر می کنم تا تو بمیری بعد با همسران تو ازدواج می کنم. (عایشه) آنجا بود که آیه ممنوعیت ازدواج زنان پیامبر نازل شد. (پیامبر از دست او آزرده شد.)
واین اتفاق را به رخ زبیر کشید. یکی در زمانی که در شورای ۶نفره تلاش می کرد برای عثمان رای بگیرد. ودیگری، پیامبر بخاطر فلان روز و آن جسارت از تو هیچگاه راضی نشد.
⭕️در جنگ جمل طلحه بدست مروان بن حکم که دوست و همراهش بود کشته شد به دو دلیل ترس از اینکه حکومت نصیب طلحه شود. دوم اینکه احتمال داد با انذارهای علی او نیز مانند زبیر فرار کند.
در کتاب الجمل شیخ مفید آمده؛ حضرت بعد از جنگ جمل بین کشته ها قدم می زد تا به طلحه رسید امر کرد او را نشاندن و با او صحبت کرد؛ آیا الان که مردی جایگاه علی را دانستی؟ آیا جایگاهی که برای ترسیم کردم اگر در مقابل من بایستی،
فردی از قرأ گفت او مرده سخن گفتن با او چه سود؟! فرمودند:او کاملا سخن مرا می شنود و اگر اذن خدا بود و سخن می گفت متوجه می شدید که کاملا به جایگاه و حقانیت ما اذعان می داشت!اما دیگر برایش دیر شده!
و بعد معبد بن مقداد(پسر مقداد صحابی) را بین کشته ها دید و گفت:خدا پدر او را رحمت کند که انسان نیکو کار و یار و یاور و مطیع ما بود اما فرزند خوبی نداشت!
⭕️ و اما زبیر ؛ وی فرزند صفیه عمه پیامبر و امام علی علیه السلام بود. جزو ۴_۵ نفر از اولین مسلمانان بود. جایگاه بزرگی که متاسفانه در طول زندگی منحرف شد.
⭕️ سوابق بسیار در اسلام داشت ولی متأسفانه فرد جاه طلبی بود و تاثیر زیادی هم از پسرش عبدالله می گرفت. حضرت قبل از جنگ جمل باز هم او را نصیحت کرد و قسم داد که دروغ نگوید و چند خاطره در زمان پیامبر را برایش یادآوری کرد بعد پرسید یادت هست پیامبر فرمود: تو روزی با همین علی می جنگی و تو در آن زمان طرف ظلمی و علی طرف حق مواظب باش تا خودت را در این دام نیندازی؟
زبیر اقرار کرد و منقلب شد و راهش را از اصحاب جمل جدا کرد و تلاش های یاران و پسرش رای او را تغییر نداد. وی در بیابانی بنام وادی السابع در زیر درختی مشغول نماز شد و چون در حالت جنگی بودند فردی از سپاه حضرت بر او حمله برد و او را کشت و شمشیر و انگشتر وی را برای حضرت برد به امید پاداش اما حضرت ناراحت شد و در پیرو اصرار او حدیثی از پیامبر خواند که به کسی که پسر صفیه(زبیر) را بکشد بشارت بده که جایگاهش جهنم است! اینجا بود که قاتلش با شمشیر زبیر خود را کشت.
اینجاست که می بینیم امیرالمومنین چه با کسانی که به افراط عثمان را کشتند و یا زبیر، مثل هم برخورد دارند چرا که در مکتب اسلام قتل و غارت جایی ندارد و حضرت وقتی می جنگند نیز جنگشان بر سر مکتب است و اینکه این دین و امنیت پا بر جا بماند.
نعوذ بالله من سوء العاقبة
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیانثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
علی جان!
یک حاجی در طواف داری به دهان/ یک حیدر در مصاف داری به دهان/ یک تیغ دو دم به دست داری آقا/ یک تیغ دو دم غلاف داری به دهان/
بسم الله الرحمن الرحیم
💢 خطبه ۳۱ 💢
در مورد دو شخصیت طلحه و زبیر
🔶و من کلام له علیهالسلام لما أنفذ عبد الله بن عباس إلى الزبیر یستفیئه إلى طاعته قبل حرب الجمل
از سیره عملی اهل بیت علیه السلام گفت وگو و انذار حتی نسبت به مخالفین و دشمنان بود.
که این سیره در خطبه های حضرت و حتی در قیام امام حسین علیه السلام در کربلا کاملا مشهود است.
ولی حضرت علیه السلام اگر کسی حرف حق را نمی پذیرفت هیچ ابایی از جنگ نداشت.
یکی از این داستان ها همین خطبه ۳۱است . حضرت، عبدالله بن عباس را قبل از جنگ جمل به دیدار زبیر فرستاد تا با آنها حرف بزند و نصحیتشان کند.
فرمود:جناب عبدالله بن عباس من می خواهم تو را برای امر به معروف نزد آنان بفرستم اما این امر شرایطی دارد از جمله احتمال اثرگذاری است ولی؛
🔶لاَ تَلْقَیَنَّ طَلْحَةَ
سراغ طلحه نرو، این کار را بر عهده زبیر بگذار تا هر طور می داند با او صحبت کند.
🔶فَإِنَّکَ إِنْ تَلْقَهُ تَجِدْهُ کَالثَّوْرِ عَاقِصاً قَرْنَهُ
زیرا طلحه را چون گاو شاخ (قرن) بافته ای (عاقص)پیچیده ای مییابی (کنایه از توحش و سرکشی و عصبانیت)
ذات طلحه اینگونه است و حرف حق در گوش او نمیرود لجاجت زیادی دارد مثل گاو نری که شاخه پیچیده ای دارد آماده ی مقابله و حمله است.
🔶یَرْکَبُ اَلصَّعْبَ وَ یَقُولُ هُوَ اَلذَّلُولُ
طلحه سوار بر اسب چموشی شده و خودش نمی داند (کنایه از لجاجت، خشن بودن، حب ریاست).
هر چه به او می گویند حکومت سخت است و تو از پس آن برنمی آیی و... می گوید اشتباه می کنید حکومت در دستان من چون موم، نرم است در حالی که هنوز به حکومت نرسیده اینقدر خونریزی می کند وای بر روزی که حاکم شود همه را خواهد کشت.
🔶وَ لَکِنِ اِلْقَ اَلزُّبَیْرَ فَإِنَّهُ أَلْیَنُ عَرِیکَةً
ولیکن با زبیر ملاقات کن زیرا او خوی خوش و طبع ملایمی دارد و حق را می فهمد و حتی اگر نپذیرد به صحبت های تو گوش می دهد.
🔶فَقُلْ لَهُ یَقُولُ لَکَ اِبْنُ خَالِکَ
عبدالله به زبیر بگو پسر دایی ات برایت پیام داده است.
خیلی عجیب است حضرت از در دوستی و قرابت که از اصول مناظره است، وارد شدند. ابتدا اشتراکات را پر رنگ کردند نه القاب و مناسب خودشان را(امیرالمومنین ، علی بن ابی طالب)تا زبیر بر سر لجاجت نیفتد.
همانطور که در قرآن هم این شیوه را در بازگشت موسی از کوه طور و برخورد ایشان با هارون (یا بن امی) می خوانیم.
و خود حضرت در نهج البلاغه نیز وقتی می خواهند اوج خیانت قابیل را در قتل هابیل بیان کنند که او دیگر نسب مادریشان را نیز فراموش کرد، میفرمایند : تکبر جلوی چشمش را گرفت.
🔶عَرَفْتَنِی بِالْحِجَازِ وَ أَنْکَرْتَنِی بِالْعِرَاقِ
پیام حضرت به زبیر؛
چه شد! تا وقتی تو در مدینه بودی جایگاه ما، قرابت مابا رسول خدا، فضیلت ما را می شناختی و آمدی با ما با عنوان خلیفه مسلمین بیعت کردی؟!چه شد دیگر مرا نمی شناسی؟!
برخی معتقدند«عرفتنی و انکرتنی»به معنای معروف و منکر است یعنی چه شد چه خطایی از ما دیدی؟!
تو تا دیروز در مدینه حکومت ما را عدل می دانستی حالا پایت به عراق رسید من شدم حاکم بد و قاتل عثمان؟!
🔶فَمَا عَدَا مِمَّا بَدَا
سید رضی می گوید هر چند کلمات عربی است ولی ترکیب این جمله تا قبل از حضرت استفاده نشده بود و بعد از آن بود که بخاطر زیبایی و بلاغت جزو ضرب المثل های پر کاربرد عرب شد.
عدا: بازگشتن ، بدا: آشکار شدن
چه چیزی باعث شد از عهد و پیمانی که با من بسته بودی برگردی؟مگر خطا و اشتباهی از من سر زد؟!یا مشکل درون توست؟
این جملات زبیر را به فکر فرو برد و باعث شد مسیرش را از اهل جمل جدا کند.
چند نکته مهم درباره طلحه و زبیر
⭕️ طلحه سابقه زیادی در اسلام دارد و این جایگاه بقدری بالاست که در جنگ بدر لقب «طلحه الخیر» از پیامبر گرفت.
⭕️ولی در همان زمان پیامبر نیز، اشتباهاتی داشت از جمله بعد از نزول آیه حجاب پیامبر فرمودند که دختر عمه و دایی و ...با شما محرم نیستند و باید حجاب کنند که طلحه خیلی از این موضوع ناراحت شد و با همان حال به پیامبر گفت من صبر می کنم تا تو بمیری بعد با همسران تو ازدواج می کنم.
(عایشه) آنجا بود که آیه ممنوعیت ازدواج زنان پیامبر نازل شد. (پیامبر از دست او آزرده شد.)
واین اتفاق را به رخ زبیر کشید.
یکی در زمانی که در شورای ۶نفره تلاش می کرد برای عثمان رای بگیرد.
ودیگری، پیامبر بخاطر فلان روز و آن جسارت از تو هیچگاه راضی نشد.
⭕️در جنگ جمل طلحه بدست مروان بن حکم که دوست و همراهش بود کشته شد به دو دلیل ترس از اینکه حکومت نصیب طلحه شود.
دوم اینکه احتمال داد با انذارهای علی او نیز مانند زبیر فرار کند.
در کتاب الجمل شیخ مفید آمده؛
حضرت بعد از جنگ جمل بین کشته ها قدم می زد تا به طلحه رسید امر کرد او را نشاندن و با او صحبت کرد؛ آیا الان که مردی جایگاه علی را دانستی؟ آیا جایگاهی که برای ترسیم کردم اگر در مقابل من بایستی،
فردی از قرأ گفت او مرده سخن گفتن با او چه سود؟!
فرمودند:او کاملا سخن مرا می شنود و اگر اذن خدا بود و سخن می گفت متوجه می شدید که کاملا به جایگاه و حقانیت ما اذعان می داشت!اما دیگر برایش دیر شده!
و بعد معبد بن مقداد(پسر مقداد صحابی) را بین کشته ها دید و گفت:خدا پدر او را رحمت کند که انسان نیکو کار و یار و یاور و مطیع ما بود اما فرزند خوبی نداشت!
⭕️ و اما زبیر ؛ وی فرزند صفیه عمه پیامبر و امام علی علیه السلام بود.
جزو ۴_۵ نفر از اولین مسلمانان بود. جایگاه بزرگی که متاسفانه در طول زندگی منحرف شد.
⭕️ سوابق بسیار در اسلام داشت ولی متأسفانه فرد جاه طلبی بود و تاثیر زیادی هم از پسرش عبدالله می گرفت.
حضرت قبل از جنگ جمل باز هم او را نصیحت کرد و قسم داد که دروغ نگوید و چند خاطره در زمان پیامبر را برایش یادآوری کرد بعد پرسید یادت هست پیامبر فرمود: تو روزی با همین علی می جنگی و تو در آن زمان طرف ظلمی و علی طرف حق مواظب باش تا خودت را در این دام نیندازی؟
زبیر اقرار کرد و منقلب شد و راهش را از اصحاب جمل جدا کرد و تلاش های یاران و پسرش رای او را تغییر نداد.
وی در بیابانی بنام وادی السابع در زیر درختی مشغول نماز شد و چون در حالت جنگی بودند فردی از سپاه حضرت بر او حمله برد و او را کشت و شمشیر و انگشتر وی را برای حضرت برد به امید پاداش اما حضرت ناراحت شد و در پیرو اصرار او حدیثی از پیامبر خواند که به کسی که پسر صفیه(زبیر) را بکشد بشارت بده که جایگاهش جهنم است!
اینجا بود که قاتلش با شمشیر زبیر خود را کشت.
اینجاست که می بینیم امیرالمومنین چه با کسانی که به افراط عثمان را کشتند و یا زبیر، مثل هم برخورد دارند چرا که در مکتب اسلام قتل و غارت جایی ندارد و حضرت وقتی می جنگند نیز جنگشان بر سر مکتب است و اینکه این دین و امنیت پا بر جا بماند.
نعوذ بالله من سوء العاقبة