سلام خدا قوت استاد
در خطبه امروز از آگاهی معاویه و عمرو عاص
نسبت به مقام حضرت امیر علیه السلام
صحبت کردید فرق این آگاهی با
بصیرت رو میشه لطف بفرمایید؟
بسم الله الرحمن الرحیم
شرح خطبه ها
۱۴۰۱/۲/۱۵ - ۳ شوال
💢 خطبه 26 💢
خطبه پس از کشته شدن محمد بن ابوبکر در مصر سال 38 هجری ، ایراد فرمودند.
تذکر :
همه ی انبیایی که آمدند همراه آنها معجزه بود. (نوح، ابراهیم و خاصه پیامبر خاتم) نزدیک به دو هزار معجزه برای پیامبر (ص) بر شمرده اند. اهل بیت (ع) هم هر کدام معجزات و کرامات شگفت انگیزی داشته اند. از وجود مقدس امیرالمؤمنین سرآمد همه ی ائمه (ع) معجزاتی نقل شده که در کتاب «مدینة المعاجز» مرحوم بحرانی آمده است. از قدیم عده ای از علماء به معجزات اهل بیت (ع) توجه داشته اند.
⬅️سؤال اینجاست که ردّالشمس و علم غیبی که حضرت امیرالمؤمنین (ع) داشت برای چه بود؟
–آیا معجزه برای معجزه بود؟
–یعنی حضرت معجزه آورد که بگوید من معجزه دارم؟
–معجزه آورد که مقام حضرت ثابت شود؟
این معجزاتی که مداحان روی منبرهای می خوانند، ذکر فضائل اهل بیت ارزشمند است.
بعد چه؟
– پیامبر (ص) برای اثبات نبوتش معجزه آورد. همین که معجزه آورد، تمام شد؟ تازه شروع کار بود.
ما قائل به معجزه برای معجزه نیستیم.
معجزه می خواهد بگوید: حالا که فهمیدید این امام بر حق است، این فرد در ادعای نبوتش، در ادعای امامتش صادق است، توانست کاری کند که هیچ کدام از فرزندان آدم و اجنّه قدرت ندارند.
زنده کردن مردگان، شفا دادن مریض، حالا که توانستند چنین کاری بکنند، پس شما حرفش را بشنوید.
امیرالمؤمنین که اشاره می کند به خورشید در حال غروب، خورشید بر می گردد به نقطه ی اول ظهر، و این حرکت که کهکشان ها و آسمان ها را به هم می ریزد، برای چیست؟ برای این است که ما سر سفره ی نهج البلاغه بنشینیم. ردّالشمس با آن همه عظمت برای اثبات مقام علی است.
ما امامت را قبول کنیم، بعد ببینیم امیرالمؤمنین (ع) چه فرموده است؟
– از ما چه خواسته است؟
–حرف علی (ع) چیست؟
– بیان معجزات علی (ع) بسیار خوب است، ولی مهم تر از آن کلمات امیرالمؤمنین (ع) است.
لذا این که سر این سفره مهمان شدیم قدر بدانیم. حقاً و انصافاً دعوت شده ایم. همه ی انبیاء آمدند تا حرفشان را بشنویم.
امیرالمؤمنین (ع) با آن عظمت آمد تا ما حرفش را بشنویم. شنیدن حرف امیرالمؤمنین (ع) یعنی تحقق بخشیدن به آن اهداف. به آن مسیری که آنها برای ما تعبیه کردند.
⬅️عنوانی که برای این خطبه گفته آمد:
وقتی معاویه توسط عمرو عاص مصر را فتح کرد، جناب محمد بن ابی بکر به شهادت رسید، عده ای از اصحاب محضر حضرت آمدند و عرض کردند: نظر شما راجع به خلفاء چیست؟
فتح مصر به دست عمروعاص بعد از جنگ صفین و اواخر حکومت حضرت بود. حضرت ناراحت شد و فرمود: الآن چه موقع این سؤال و جواب است؟
ما الآن عزیزی مثل محمد بن ابی بکر را از دست داده ایم، کشور مهمی مثل مصر را از دست داده ایم. ببینید مشکل کار کجاست؟
من هر چه مردم را به جنگ و جهاد دعوت می کنم، کسی همراهی نمی کند. خلفا مسئله دیروز بود که گذشت. پرونده آن بسته شد.
بارها در مورد آن حرف زده ام. باز شما راجع به آن مطلب می پرسید؟ حضرت در اینجا فرمود: برای این که خیالتان را راحت کنم، من نامه ای را می نویسم و به دست شما می دهم. بروید آن را بخوانید.
لذا این جملاتی را که می خوانیم؛ اگر چه به نام خطبه از امیرالمؤمنین (ع) صادر شده، ولی طبق این نقلی که عرض کردم، نوشته ای از حضرت بوده است.
البته بعید نیست این نامه ای را که حضرت نوشته اند، خودشان بعدها در یک جلسه ای بخوانند و به صورت خطبه بیان کنند
⬅️خطبه سه بخش مجزا دارد:
بخش اول: شناخت فرهنگ جاهلیت
🔶أِنَّ اللهَ بَعَثَ مُحَمَّداً صلی الله علیه و آله و سلّم نَذیراً لِلعَالَمینَ
خداوند، پیامبر اسلام (ص) را هشدار دهنده ی جهانیان مبعوث فرمود.
اگر ما در یک جاده به سرعت حرکت می کنیم، تابلویی که مقابل ما نصب شده ، هشدار می دهد مواظب باشید. خطری سر راه شماست. امکان انحراف وجود دارد.
اگر می خواهید مقام امیرالمؤمنین (ع) را بشناسید، دو راه دارد.
اولاً ببینید پیغمبر (ص) و قرآن را چگونه توصیف کرده است.دیگران از قرآن و پیامبر چه فهمیدند؟ علی از قرآن و پیامبر (ص) چه فهمید؟
قرآن و پیامبر (ص) را که دو رکن اسلام هستند، به بهترین وجه شرح کرده است. معلوم است که بهترین شاگرد قرآن و بهترین شاگرد پیامبر است. دیگران هم می خواهند که خود را به پیامبر (ص) وصل کنند؛ ولی بویی از مقام نبوّت و عصمت پیغمبر (ص) نبرده اند.
حال حضرت پیامبر (ص) را معرفی می کند. پیامبر (ص) همان کسی است که نذیر و هشدار دهنده نسبت به انحرافات بود.
✅نکته ی اول:
قرآن هر جا صحبت از نذیر بودن پیامبر (ص) دارد، صحبت از بشیر بودن هم دارد. پیامبر فرمود: بهشت هست. شما را بشارت باد بر بهشت. از آن طرف مواظب جهنم هم باشید. مواظب انحراف باشید.
چرا امیرالمؤمنین اینجا صرفاً صحبت از نذیر بودن پیامبر (ص) کرده است؟
دلیل این است که حضرت مردم را انذار می دهد. فضای کلّی خطبه را جع به انحرافات حرف می زند.
ای مردم! شما عده ای از عرب جاهلی بودید . پیامبر (ص) شما را به راه راست هدایت کرد؛ ولی شما حق پیامبر (ص) را اداء نکردید. از آن مسیر اصلی که پیامبر (ص) برایتان تدارک کرده بود، منحرف شدید. در جایی که مردم خطا کردند، دیگر صحبت از بشارت به بهشت نیست. حضرت صرفاً روی نذیر بودن تأکید می کند.
حضرت آیت الله جوادی حفظه الله تعالی می فرمودند: ما هم آیات رحمت داریم و هم آیات عذاب.
آیات رحمت یک کارکردی دارد و برای یک گروهی خوب است و آیات عذاب برای گروه دیگری.
به طور کلی اگر به عموم مردم جامعه بگوییم: نماز شب قبرت را روشن می کند، تنت بوی خوش می گیرد، قبرت وسعت پیدا می کند و .... مردم می گویند: وسعت هم پیدا نکرد، نکند. نور هم نداشت، نداشته باشد. اما وقتی گفتی: اگر فلان کار را بکنی، مار و عقرب و عذاب در کار است، مردم می ترسند و گناه نمی کنند. لذا این بشارت ها برای کسانی است که از مرحله ی انذار گذشته باشند. این فضایی است که حضرت می فرماید: ای مردم! منحرف شدید. انحراف مردم باید به انذار سوق پیدا کند.
✅نکته ی دوم:
فرمودند: نذیراً للعالمین. ما در هیچ جایی نداریم پیامبر (ص) نذیر مسلمین و مؤمنین باشد. همه ی آحاد بشریت، مسیحی، یهودی، زرتشتی، ملحد و همه ی اینها را پیامبر (ص) باید هدایت کند. پیامبر (ص) پیامبری جهانی است و دین او دین جهانی است. بر خلاف انبیای گذشته که دینشان دین محدودی بود، پیامبر (ص) برای همه نذیر است و به همین دلیل رحمة للعالمین هم هست. به برکت پیامبر (ص) حتی از کفار، مشرکین و منافقین هم بلاهای مختلفی دفع می شد.
🔶أَمیناً عَلَی التَّنزِیلِ
تا امین و پاسدار وحی الهی باشد.
خدا پیامبر (ص) را فرستاد، در حالی که نسبت به آن وحی امانت دار بود.
عصمت پیامبر در چند بخش قابل تعریف است:
یکی از عصمت های پیامبر (ص) این بود که گناه و مکروه انجام ندهد و ....
یکی دیگر این که در دریافت وحی، حفظ وحی و ابلاغ وحی معصوم است. وقتی جبرئیل چیزی را به پیامبر (ص) می گوید، در دریافت آن عصمت دارد و اشتباه نمی فهمد، یادش هم نمی رود. وقتی چیزی را می خواهد بگوید، عیناً همان چیز را می گوید که خدا گفته است.
🔶وَ أَنتُم مَعشَرَ العَرَبِ عَلَی شَرِّ دینٍ وَ فی شَرِّ دارٍ
شما ملّت عرب بدترین دین را داشته و در بدترین خانه زندگی می کردید.
شما در بدترین دین بودید. دین مردم جاهلیت بت پرستی بود. بت پرستی و شرک بدترین دین است. شما در بدترین خانه ها بودید. خانه ی شما بدترین خانه بود.
🔆توضیح:
در خطبه ی 2 داشتیم: فی خیر دارٍ و شرّ جیرانٍ. پیامبر (ص) کسی بود که در بهترین خانه و در کنار بدترین همسایگان بود. در حالی که حضرت در اینجا می فرماید: فی شرّ دارٍ. بالأخره مکّه که زادگاه پیامبر (ص) بود، و در آن مبعوث شد، بهترین خانه است یا بدترین خانه؟
کاملاً واضح است که *شرف المکان بالمکین* . مکه و مدینه یک جایگاه خیر و برکت هستند. ولی همین مشرکین و منافقین مکه و مدینه را در دست بگیرند، این بدترین خانه می شود. قداست خانه یک حرف است و قداست افرادی که در آن ساکنند، حرف دیگری است. همان جمله ای که حضرت در حکمت ها فرمود:
خیر الدار ما حملک. بهترین خانه آن است که تو را به دوش بگیرد و رشد دهد. مکه و مدینه بتخانه شده بود.
پس اگر این خطبه فرمود: بدترین خانه نسبت به مردم منظور است و اگر در آنجا می فرماید: بهترین خانه، منظور خود مکه است که سرزمین مقدسی است.
🔶مُنِیخوُنَ بَینَ حِجَارَةٍ خُشنٍ وَ حَیّاتٍ صَمٍّ تَشرَبوُنَ الکَدِرَ وَ تَأکُلوُنَ الجَشِبَ
میان غارها، سنگ های خشن و مارهای سمّی خطرناک فاقد شنوایی به سر می بردید. آب های آلوده می نوشیدید و غذاهای ناگوار می خوردید.
شما قبل از بعثت از جهت زندگی اجتماعی این گونه بودید. در سنگلاخ ها ودر بین مارهای کر زندگی می کردید.
مارهای کر هیچ دریافتی از اطراف ندارند و اگر لشکری هم به سمت آنها بیاید، چون کرند، صدای همهمه را نمی شنوند و حمله می کنند. و بدترین آسیب ها را به شما می رساندند. شما آبی را که زلال نبود، می نوشیدید و غذاهای شما خشک بود.
🔶وَ تَسفِکوُنَ دِمَاءَکُم وَ تَقطَعوُنَ أَرحَامَکُم
خون یکدیگر را به ناحق می ریخیتید و پیوند خویشاوندی را می بریدید.
زمانی انسان نسبت به دشمنش می جنگد، این مقدس است. ولی آننها به هم رحم نمی کردند. یک وقتی پیامبر اکرم (ص) در مورد بهشت صحبت می کردند. یک نفر از این اعراب جلو آمد. شنید که بهشت درخت دارد، شیر دارد، غذایش این طور است، فرش آن طور است و ... همه ی زیبایی ها را که شنید، گفت:
ای پیامبر، این بهشتی که می گویی جنگ هم در آن هست؟ حمله کنیم، بزنیم، بکشیم و ...؟
پیامبر (ص) فرمود: نه! آنجا جای سلاماً سلاماست. صحبت از این ها نیست.
عرب گفت: لا خیر فیها. اگر جایی باشد که در آن جنگ و خونریزی نباشد، به درد نمی خورد. ما اصلاً کیفمان این است که خونریزی کنیم. این فرهنگی بود که در آن زمان غالب بود.
رحم خودتان و خویشاوندان خودتان را قطع می کردید. این موضوع اشاره دارد به آن جریان کشتن فرزند. قرآن در مورد کشتن فرزند در زمان جاهلی دو حرف دارد. یک حرف که می گوید: دختران را زنده به گور می کردند. چون دختر برای آنها عیب بود. قرآن می فرماید:
«و اذا بشّر احدهم بالأنثی ظلَّ وجههُ مُسوداً و هو کظیم نحل -۵۸ »
اگر می گفتند: بشارت بر تو باد! دخترت به دنیا آمده، چهره در هم می کشید، عصبانی می شد، از قوم و قبیله خود دور می شد.
چه کنم؟ این ننگ را بپذیرم یا زنده به گور کنم؟
آیه ی دیگری می گوید: شما مردمی بودید که به پسر و دختر رحم نمی کردید. فکر می کردید خودتان رازق این بچه هایید. در حالی که خدا رازق است. بچه هایتان را از ترس فقر نکشید. « ولا تقتُلوا اولادَکم خشیةَ اِملاقٕ نحن نرزقهم و ایاکم اسریٰ - ۳۱»
ماییم که روزی آنها را می دهیم. روزی شما و روزی آنها را هم می دهیم. مگر از دسترنج خودت روزی می خوری؟
جاهلیت مربوط به زمان خاصی نیست. جاهلیت یک فکر و فرهنگ است. امروز در این کشور کسانی هستند که از ترس فقر بچه دار نمی شوند. اگر بچه ای خواست به دنیا بیاید، سقطش می کنند. این فرهنگ، فرهنگ جاهلی است. فرهنگی که اعراب جاهلی از ترس فقر بچه های خود را می کشتند. خدا می گوید: من روزی می دهم، تو چکاره ای؟ مگر به تو روزی ندادم؟ این بچه هم مخلوق من است. من به خرس قطبی در فلان قاره روزی می دهم. به فلان ماهی در اعماق اقیانوس ها روزی می دهم. تویی که روی زمین زندگی می کنی، چطور حواسم به تو نباشد؟ تو هم پرونده داری. بچه ی تو هم پرونده دارد. هر کدام پیش من می آیند و رزقشان را می گیرند. حضرت در اینجا مشکلات جاهلیت را در دو امر بیان می کند:
🔶أَلأَصنَامُ فِیکُم مَنصوُبَةٌ وَ ألآثَمُ بِکُم مَعصوُبَةٌ
بت ها میان شما پرستش می شد و مفاسد و گناهان شما را فرا گرفته بود.
گناه چسبیده ی به شماست، هم بت پرستید و هم گناه می کنید. لذا از جهت دین بدترین دین را دارید، از جهت تمدّن بدترین تمدّن را دارید، نه طعامتان، نه زندگی تان و نه فرزند داریتان هیچ کدام درست نیست. چون گناه می کنید. هر جامعه ای گناه در آن زیاد شد، دوباره به همین وضعیت برمی گردد.، امنیتش از بین می رود.
از حضرت پرسیدند: نظر شما در مورد جریان خلافت چیست؟
فرمود: بگذارید از قبل از خلافت برایتان بگویم. پیامبر (ص) آمد شما را از چنین جاهلیتی بیرون آورد. پیامبر از دنیا رفت. شما در قبال زحمتی که برای شما کشید، غصب خلافت از من کردید.
⬅️ بخش دوم: مظلومیت و تنهایی علی
این بخش خیلی دردناک است. شبیه همان خطبه ی 3 (خطبه ی شقشقیه) است.
🔶فَنَظَرتُ فَأِذا لَیسَ لی مُعینٌ أِلَا أَهلُ بَیتی فَضَنِنتُ بِهِم عَنِ المَوتِ وَ أَغضَیتُ عَلَی القَذَی وَ شَرِبتُ عَلَی الشَّجا وَ صَبَرتُ عَلَی أَخذِ الکَظَمِ وَ عَلَی أَمَرَّ مِن طَعمِ العَلقَمِ.
پس از وفات پیامبر (ص) و بی وفایی یاران، به اطراف خود نگاه کرده، یاوری جز اهل بیت خود ندیدم، به مرگ آنان رضایت ندادم.
چشم پر از خار و خاشاک را ناچار فرو بستم و با گلویی که استخوان شکسته در آن گیر کرده بود، جام تلخ حوادث را نوشیدم و خشم خویش را فرو خوردم و بر نوشیدن جام تلخ تر از گیاه حنظل، شکیبایی نمودم.
جریان سقیفه که پیش آمد و خلافت از من غصب شد، هجوم به درب خانه ی من آوردند و خواستند به زور از من بیعت بگیرند. من یک لحظه نگاه کردم دور و برم را ببینم، من چقدر یار و یاور دارم. آیا می شود قیام کرد. می شود حق را از اینها گرفت. نگاه کردم دیدم در این هنگام هیچ کس یار و یاور من نیست، مگر خانواده ام.
بعضی مثل سلمان و زبیر هم بودند. لذا در مورد سلمان «منّا اهل البیت»
،ویا در مورد زبیر «منّا اهل البیت» آمده چون سلمان و زبیر در جریان سقیفه در کنار حضرت بودند و بعد ها زبیرمنحرف شد.
حضرت فرمود: من دیدم زن و بچه ی خودم و چهار تا از این اصحاب هستند. هیچ کسی یارو یاور من نبود. حاضر بودم با همین عده ی کم هم دست به قیام بزنم؛ ولی دریغم آمد که مبادا دشمنان، اهل بیت مرا هم بکشند.
کما اینکه برنامه داشتند. در حمله ای که به خانه ی صدیقه ی طاهره (س) شد، مردم گفتند: عمر! مگر نمی داند داخل خانه دختر پیغمبر است؟!
گفت: هر کسی می خواهد داخل خانه باشد، یا بیایید بیعت کنید یا خانه را با اهلش آتش می زنم. آمده بودند که بکشند. حضرت فرمود: اگر بخواهم حکومت را از دست اینها بگیرم، نسل پیامبر (ص) را از بین می برند.
از امیرالمؤمنین (ع) روایت شده است که اگر من چهل نفر صاحب عزم و اراده داشتم، قیام می کردم. برای همین خانه نشین شدم وگرنه حقم را می گرفتم.
مرحوم کلینی در جلد 8 کتاب اصول کافی صفحه ی 190 از وجود مقدّس امام باقر (ع) روایتی نقل کرده که خیلی دردناک است:
از حضرت امام باقر (ع) پرسیدند: چرا جد شما امیرالمؤمنین (ع) قیام نکرد؟ حضرت فرمود: با چه کسی قیام می کرد؟ حمزه و جعفر که مرد بود شهید شده بودند. دور و بر امیرالمؤمنین دو نفر از اقوامش مانده بودند. یکی عقیل بود و یکی عباس. که این دو نفر هم آدم های ضعیفی بودند. تازه مسلمان بودند و جزء آزاد شده های مکّه بودند.
به خدا قسم! اگر علی (ع) فقط جعفر و حمزه را داشت، خلیفه ی اول و دوم جرأت نمی کردند، حق را از او بگیرند.
از حضرت پرسیدند: نظر شما در مورد خلافت چیست؟ فرمود: نظر من این است که مردم علی را تنها گذاشتند پیامبر (ص) به آنها تمدّن بخشید، اما به آرمان های پیامبرپشت کردند.
من ترسیدم خانواده ام کشته شوند. من چشم روی هم گذاشتم. چشم بستم در حالی که خار در چشم فرو رفته بود. آسان نبود ببینم، بیست و سه سال زحمت پیامبر (ص) به پادشاهی تبدیل می شود. من هر چه خوردم تلخ بود و سخت بود و آب خوش از گلوی من پایین نرفت.
من صبر کردم در حالی که گلویم فشرده شده و این صبر خیلی گران تمام شد. چون اسلام را از بین می بردند. چاره نداشتم صبر کردم.
می خواهید در مورد خلافت بدانید. این حرف من است. خلافت آن وقتی بود که علی را تنها گذاشتید. دیگران را بر سر کار آوردید و این بلاهایی را که می بینید، بر سر اسلام آمد.
⬅️ بخش سوم: معرّفی عمروعاص و ضرورت آمادگی نظامی
🔶وَ لَم یُبایِع حَتّی شَرَطَ أَن یُؤتِیَهُ عَلَی البَیعَةِ ثَمَناً فَلَا ظَفِرَت یَدُ البَائِعِ وَ خَزِیَت أَمَانَةُ المُبتَاعِ فَخُذُوا لِلحَربِ أُحبَتَهَا وَ أَعِدّوُا لَهَا عُدَّتَهَا فَقَد شَبَّ لَظَاها وَ عَلَا سَنَاهَا وَ استَشعِروُا الصَّبرَ فَأِنَّهُ أَدعَی أِلَی النَّصرِ
عمروعاص با معاویه بیعت نکرد، مگر آن که شرط کرد تا برای بیعت بهایی مانند (حکومت مصر) دریافت کند .
در این معامله ی شوم، دست فروشنده هرگز به پیروزی نرسد و سرمایه ی خریدار به رسوایی کشانده شود. ای مردم کوفه! آماده ی پیکار شوید و ساز و برگ جنگ را فراهم آورید؛ زیرا که آتش جنگ زبانه کشیده و شعله های آن بالا گرفته است. صبر و استقامت را شعار خویش سازید که پیروزی می آورد.
وقتی عمروعاص به مصر حمله کرد و محمد بن ابی بکر به شهادت رسید، یک عده آمدند از حضرت در مورد خلافت سؤال کردند. حال حضرت بر می گردد به جریانی که اتفاق افتاده بود.
قصه از چه قرار است؟ داستان از این قرار است که امیرالمؤمنین (ع) برای معاویه نامه می نویسد که باید بیایی و به من بپیوندی. جریر بن عبدالله بجلی از یاران امیرالمؤمنین (ع) نامه را به شام نزد معاویه می برد. معاویه می ماند که چه کار کند. با علی بیعت کنیم یا بیعت نکنیم یا بیعت بی پشتوانه کنیم؟
به مشورت می نشیند. به او می گویند: اگر می خواهی حرف کامل را بدانی باید با انسان زیرکی مثل عمرو عاص مشورت کنی چون این کاره است. آدم سیّاسی است. راهنمایی ات می کند.
معاویه نامه ای به مدینه برای عمروعاص نوشت که به شام بیا با تو کار دارم. عاص به شام آمد. معاویه شروع کرد که علی ما را دعوت کرده و تو می دانی که ما بر حقیم و علی قاتل است و خلیفه ی سوم را کشته.
یک دفعه صدای عمروعاص بلند شد: این حرف ها چیست که می زنی؟ این حرف هایی را که به مردم می زنی، فکر می کنی من هم این حرف ها را باور می کنم؟ تو می دانی و من هم می دانم که تو قابل مقایسه با علی نیستی. اصلاً خودت را به علی (ع) نچسبان. این که فکر کنی من و علی (ع) در یک سطحیم پس من باید در مقابل علی (ع) حاکم شوم، این حرف ها نیست.
– تو کجا هجرت علی (ع) را داشتی؟
–کجا سابقه ی اسلام علی (ع) را داشتی؟
–کجا تو همنشین پیغمبر (ص) بودی؟
– نه جهاد علی (ع) را داری، نه فقه علی (ع) را و نه علم علی (ع) را داری.
– به خدا قسم! علی (ع) در کنار تمام این ویژگی ها که دارد، جنگاوری است که نمونه ندارد.
مگر تو می توانی در مقابل علی (ع) بایستی؟
دردت را بگو. معاویه گفت: من می خواهم از تو مشورت بگیرم. راست می گویی. همه ی اینها درست است.
علی (ع) به من نامه نوشته است که باید بیعت مرا بپذیری. من هم طمع مال و حکومت دارم. عمروعاص گفت: من حاضرم در کنار تو بجنگم، به شرط این که مصر را برای من بنویسی.
مصر توسط عمروعاص فتح شد، به مصر خیلی علاقه مند بود. می گفت: من باید به مصر برگردم. مصر مال من است.
معاویه دوباره مشورت کرد و پذیرفت. گفت: تو بیا در رکاب من بجنگ و همراه من باش. من اگر به حکومت رسیدم، مصر را دو دستی تقدیم تو می کنم.
حضرت به این معامله اشاره می کند. معامله ای که عمروعاص دینش را فروخت برای این که مصر را به دست بگیرد. اما حیف که نه این فروشنده (عمروعاص) به نتیجه می رسد و نه خریدار ( معاویه)
همان گونه که عمر سعد نمی تواند بر ری حکومت کند، تو هم وارد مصر می شوی؛ ولی مصر به تو نمی سازد.
این یکی از پیش بینی های امیرالمؤمنین (ع) است که شما یک معامله ای کردید؛ ولی معامله دو سر ضرر بود. هم فروشنده ضرر کرد و هم خریدار.
بعضی از شارحین نهج البلاغه توضیح داده اند: آیا در عالم واقع عمروعاص توانست از مصر بهره برداری کند یا نه؟
بعضی ها ثابت می کنند که مصر به کام عمروعلاص ننشست و نتوانست استفاده کند. بعض هم قائل اند که بالأخره به مصر رفت و به حکومت رسید و اگر امیرالمؤمنین (ع) صحبت از ضرر می کند، ضرر معنوی است.
حیف است دین را بفروشد در مقابل مصر.
تو دینت را می فروشی تا به مصر برسی؟ خیلی ضرر کردی.
حضرت به دوستان و محبین رو کرده ،می فرماید:
ای شیعیان می بینید صف آرایی دشمنان را پس، بگیرید برای جنگ آنچه که نیاز است. آمادگی لازم را برای جنگ فراهم کنید. امکانات لازم برای جنگ را مهیّا کنید. بدانید شعله ی جنگ ما با معاویه در حال زبانه کشیدن است و این آتش دارد به آسمان می رسد.
وقتی دشمن آماده ی جنگ است و دندان طمع برای دنیا تیز کرده است ما هم کسی نیستیم که زیر بار ظلم برویم و حق را زیر پا بگذاریم.
ای مردم! صبر را در وجود خودتان زنده کنید . جهاد و مبارزه نیازمند صبر است. صبر را با خودتان پیوند بزنید. چرا که صبر دعوت کننده ترین چیز به نصر و پیروزی است.
یکی از مهم ترین کلمات امیرالمؤمنین (ع) است. هیچ مکتب و انقلابی به پیروزی نمی رسد مگر با صبر. هیچ خانواده ای به خوشبختی نمی رسد مگر با صبر.
.مهم ترین عاملی که می تواند اجتماع را به سعادت برساند صبر است. اگر صبر کنی ، حتماً پیروزی به سمت شما خواهد آمد.
حضرت در حکمت 153 فرمود: آدم صبور موفقیت را از دست نمی دهد. شاید طول بکشد؛ اما موفقیت از در خانه ی تو جایی نمی رود. صبر و ظفر هر دو دوستان قدیمند.
کسانی در طول تاریخ از آنها به عنوان دشمنان اهل بیت یاد می کنیم، کسی فکر نکند که اینها اهل بیت را نشناختند، آگاه نبودند، جاهل بودند. معاویه و عمروعاص آگاه ترین شخص به مقام و جایگاه علی (ع) هستند.
حضرت در خطبه ی شقشقیه می فرماید: اینها غصب خلافت کردند در حالی که جایگاه ما را می دانستند. بحث نادانی و جهل نیست. می دانستند و خیانت کردند.
عمروعاص قصیده ای در مورد امیرالمؤمینین (ع) و خانواده ی پیامبر (ع) دارد:
*بِآلِ مُحمّد عُرفِ الصّوابُ
وَفی أبیاتِهم نَزَلِ الکتابُ*
به وسیله خاندان پیامبر راه
خیر و صواب شناخته شده
و در خانه های آنها کتاب قرآن
نازل گشته است.
*وهُم حُججُ الإله عَلی البَرایا
بِهم وَبجَدّهم لایسترابُ*
آنها حجّت خدا بر همه خلق اند،
این معنا بوجود آنها و جدّ
بزرگوارشان ثابت گشته و جای
هیچ شک و ریبی نیست.
*وَلاسیما أبو حَسنٍ عَلی
لَهُ فِی الحَرب مَرتبةٌ تُهابُ*
بخصوص ابوالحسن علی که
مبارزه و جهاد او در جنگ به
مرتبه ای بود که همه دشمنان
به ترس و وحشت می افتادند.
*طَعامُ سُیوفِه مُهج الأَعادِی
وَفَیضُ دَمِ الرّقاب له شَرابُ*
غذای شمشیرهای او دشمنان و
آب آن خون گردنهای آنها بود.
*وَ ضَربتهُ کبیعتِهِ بِخُمٍّ
مَعاقدُها مِن القَوم الرّقابُ*
و ضربه های علی، همانند بیعتش
در غدیر خم به امر خدا بود که
که اگر کسی عهد شکنی میکرد،
گردنش را از دست میداد.
*عَلی الدُّرّ والذّهب المُصفّی
و باقی الناسِ کلُّهم تُرابُ*
علی درّ گرانمایه و طلای خالص
است و حال آنکه سایر مردم در
جنب او به منزله خاک اند.
خوشتر آن باشد که حسن دلبران گفته آید در کلام دیگران. دشمن درجه یک علی (ع) او را مدح می کند.
این شعر را مرحوم علامه امینی در کتاب الغدیر آورده است. چون عمروعاص هم با این شعر جریان غدیر خم را ثابت می کند.
انها علی (ع) را خوب می شناختند، جایگاه علم و عرفان و توحید علی (ع) را هم خوب می شناختند، با این حال در حق امیرالمؤمنین و اهل بیت (ع) ظلم کردند.
اللهم وفّقنا لِما تحّبُ و ترضیٰ
الحمدلله رب العالمین